فرزندان ازدست‌رفته فیدل

تبعیدی‌هایی که دشمن کاسترو شدند
۰۲ دی ۱۳۹۵ | ۱۹:۲۹ کد : ۸۰۳۴ کوبای فیدل؛ میراث کاسترو
در سال ۱۹۹۱ تنها ۱۳ درصد از تبعیدی‌ها مخالف تحریم‌ علیه کوبا بودند اما امروز این رقم به ۵۲ درصد افزایش یافته است.
فرزندان ازدست‌رفته فیدل
مارکوس فلدنکیرشن/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 

تاریخ ایرانی: برایان اسنایدر پس از پایان گشت‌و‌گذار در امپراتوری کوچکش یعنی موزه شهر ایبور یا‌‌ همان ایبورسیتی با رضایتمندی به حاضران نگاه می‌کند. او دیوار به دیوار این موزه را که حکایت تاریخ هیجان‌انگیز همسایه شمالی یعنی محله قدیمی کوبایی‌ها در شهر بندری تامپا است، با صدای بلند برای بازدیدکنندگان شرح می‌دهد. اینجا یعنی فلوریدای غربی جایی بود که سال‌ها پیش مهاجرانی از جزیره همسایه از کشتی پیاده می‌شدند و به همین خاطر تا مدت‌ها از آن با عنوان «ایالت شمالی کوبا» یاد می‌کردند.

 

اسنایدر می‌پرسد: «باز هم سوالی هست؟» و یکی از بازدیدکنندگان می‌خواهد بداند: «پس فیدل کجاست؟» و البته این سوال بجایی است. سال‌ها پیش یعنی در خلال دهه ۱۹۵۰ بود که کاسترو از ایبور دیدن کرد و موفق شد شمار زیادی از اهالی این شهر را به حمایت از جنبش انقلابی‌اش ترغیب کند، جنبشی که هدفش مبارزه و سرنگونی رژیم فاسد آن دیکتاتور یعنی باتیستا و دوستان آمریکایی‌اش بود. در آن زمان یعنی در دورانی که کاسترو هنوز بیشتر یک مبارز راه آزادی بود تا یک کمونیست، ایبورسیتی در حکم خاستگاه مخفی جنبش به حساب می‌آمد و هنگامی که در اول ژانویه ۱۹۵۹ انقلاب به پیروزی رسید، مردم ایبور برای چندین روز در خیابان‌ها به جشن و پایکوبی و برگزاری جشن‌های ملی مشغول بودند. پس به این ترتیب فیدل کجاست؟

 

آن کارمند موزه یعنی اسنایدر سگرمه‌هایش را درهم می‌کشد و از میان دندان‌های بسته نفسی کشیده و می‌گوید: «خب، ما نباید در این مورد به صورت مستقیم حرف بزنیم.» سپس فکر می‌کند و در حالی که می‌خواهد جمله مناسب پیدا کند، می‌گوید: «ما باید طوری رفتار کنیم که انگار چنین فردی وجود ندارد.»

 

موزه شهر ایبور بخشی از پارک شهر است، پارکی که طبق اسناد موجود به ایالت فلوریدا تعلق دارد و اسنایدر کارمند آن محسوب می‌شود. او به علائم روی اونیفرمش اشاره می‌کند. هر زمان که در مورد فیدل کاسترو پرسش می‌شود، چهره نادم این رنجر بیچاره را هاله‌ای از شرم می‌پوشاند و در واقع این چهره آینه دهه‌ها سیاست ایالات متحده آمریکا در قبال کوبا محسوب می‌شود.

 

اسنایدر آرزو دارد که خودش هم به هاوانا سفری داشته باشد و چه‌ بسا در آینده‌ای نزدیک و ۵۴ سال پس از قطع رابطه آمریکا با کوبا در ژانویه ۱۹۶۱ توسط پرزیدنت دوایت آیزنهاور، بتواند این آرزو را محقق کند. آمریکا طی چندین دهه چنان رفتار کرد که گویی این جزیره یعنی کوبا که تنها ۹۰ مایل از «کی وست» فاصله دارد وجود خارجی نداشته و به عبارتی واشنگتن، کوبا را از نقشه جهان حذف کرده بود و البته موزه محل کار اسنایدر نیز طی همه این سال‌ها به مانند جزیره همسایه فراموش شد.

 

باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا اما کوتاه‌ زمانی پیش از پایان دوران ریاست‌جمهوری‌اش به این انزوای مطلق کوبا پایان داد. اوباما پیش از آن یعنی در سال ۲۰۰۸ و هنگامی که کاندیدای ریاست‌جمهوری بود نیز اعلام کرده بود که آمریکا باید دست دوستی به سوی دشمنانش دراز کند. این سیاست در تابستان ۲۰۱۵ جامه عمل پوشید و آمریکا و کوبا بار دیگر روابط دیپلماتیک خود را برقرار کرده و سفارتخانه‌های دو کشور طی مراسم باشکوهی در هاوانا و واشنگتن بازگشایی شد. تا آن زمان کوبا در کنار بوتان، ایران، تایوان و کره شمالی از معدود کشورهایی به شمار می‌رفت که با ایالات متحده آمریکا روابط دیپلماتیک و رسمی نداشت. اوباما شش هفته پیش از برقراری رسمی روابط، ملاقاتی با رائول برادر فیدل کاسترو و رهبر فعلی کوبا داشت و طی‌‌ همان ملاقات اعلام کرد که نام کوبا از فهرست کشورهای حامی تروریست حذف شده است.

 

اوباما در مارس سال جاری نیز بالاخره سفری به این جزیره انجام داد و این نخستین سفر یک رئیس‌جمهور آمریکا به کوبا پس از ۸۸ سال به شمار می‌آمد. اوباما در حضور رائول کاسترو در تئا‌تر بزرگ هاوانا خطاب به حاضران اعلام کرد: «من آمده‌ام تا به آخرین پرده از جنگ سرد پایان دهم.» او در ادامه گفت: «همه ما آمریکایی هستیم. دو کشور باید به روند نزدیکی روابط ادامه دهند. ما می‌توانیم در کسوت دوست، همسایه و یا خانواده سفر کنیم.»

 

بسیاری از آمریکایی‌ها از آن زمان امید دارند که قوانین سختگیرانه برای سفر به کوبا سهل‌تر شود. تا به امروز تنها خانواده درجه یک، دیپلمات‌ها و یا شهروندان با مجوزهای خاص اجازه دارند که با پرواز مستقیم به کوبا سفر کنند. این در حالی است که اکثر مسافران کوبا با صرف هزینه زیاد از طریق کانادا یا مکزیک به کوبا می‌رفتند و این سفر‌ها در واقع سفرهایی غیرقانونی محسوب می‌شد. آن تحریم‌های ۵۰ ساله اقتصادی علیه کوبا نیز با وجود گشایش‌های کوچک اما همچنان برقرار است و بر اساس آن نه‌ تنها شرکت‌ها و موسسات آمریکایی بلکه شرکت‌های غیرآمریکایی نیز در صورت معامله با کوبا تحت شمول مجازات‌های واشنگتن قرار خواهند گرفت.

 

بدین ترتیب با وجود گام‌های انقلابی در رابطه با کوبا، هنوز هم مشخص نیست که سیاست اوباما در قبال این کشور که یادآور سیاست ویلی برانت در برابر کشورهای بلوک شرق است، دقیقا چه رویکردی داشته و به کدام نقطه خواهد انجامید و چه کسی از این سیاست سود خواهد برد. جمهوری‌خواهان با هرگونه تغییر در آن دکترینی که هرگونه رابطه‌ای با کاسترو را یک تابو می‌داند مبارزه می‌کنند و به گفته جب بوش، فرماندار سابق فلوریدا: «این سیاست احمقانه منافع برادران منفور کاسترو را تامین می‌کند،‌‌ همان کسانی که دهه‌ها است شهروندان خود را سرکوب می‌کنند.»

 

اما شاید در هیچ‌ جای دیگر به اندازه جامعه دو میلیون نفری آمریکایی‌های کوبایی‌تبار، بحث‌وجدل در مورد این روابط داغ نباشد. کوتاه‌ زمانی پس از پیروزی انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹، آمریکا با هدف عصبانی کردن فیدل کاسترو، امکانات و امتیازهایی برای پناهجویان کوبایی قائل شد. این پناهجویان به عنوان خوشامد در بدو ورود نه‌ تنها از مجوز اقامت دائم بلکه از حمایت‌ها و کمک‌های دست و دلبازانه واشنگتن برای کسب تابعیت آمریکایی در اسرع وقت برخوردار می‌شدند.

 

این واقعیتی است که از آن زمان تا به امروز هیچ گروه تبعیدی مانند این پناهجویان سابق کوبایی در سیاست واشنگتن نفوذ نداشته است. این نفوذ از یک طرف به این دلیل است که اکثر این کوبایی‌های سابق در ایالت فلوریدا زندگی می‌کنند، یعنی‌‌ همان ایالتی که نتایج انتخابات در آن نقشی مهم و بی‌بدیل در انتخاب روسای جمهور دارد. از طرف دیگر دلیل این نفوذ، قدرت کوبایی‌های آمریکایی برای جمع کردن پول‌های میلیون دلاری است، پول‌هایی که می‌تواند مشکلات مالی هر کاندیدایی که بهترین سیاست را در قبال کوبا اتخاذ می‌کند، برطرف سازد. این پول‌ها در گذشته نصیب کسانی می‌شد که سخت‌ترین و شدید‌ترین مواضع را در سیاست‌های خود علیه کوبا اتخاذ می‌کردند؛ اما امروز وضعیت تغییر کرده و اکثریت بالایی از آمریکایی‌های کوبایی‌تبار از چرخش‌ها و رویکردهای پرزیدنت اوباما استقبال می‌کنند.

 

مشکل کاسترو محله‌هایی مانند هاوانای کوچک در میامی و یا شهری مانند ایبور در تامپاس را دچار اختلاف کرده است. ظاهر خانه‌ها در این محله‌ها و شهر‌ها یادآور شهر قدیم هاوانا است و هنوز هم در یک‌سوم مغازه‌‌های سیگارفروشی، سیگار دست‌پیچ به فروش می‌رسد و در تمام بار‌ها موسیقی‌های کوبایی به گوش می‌رسد، حتی نام ایبور نیز به افتخار یک کوبایی به اسم «دون وینسنت مارتینز ایبور» که در سال ۱۸۸۶ اولین شرکت واردات سیگار کوبایی به آمریکا را تاسیس کرد بر این شهر گذاشته شده است. جالب آنکه باغ ۵۶۶ مترمربعی مارتی که مجسمه یادبود ایبور در وسط آن قرار دارد تنها زمینی است که در مالکیت یک کشور خارجی قرار داشته اما به صورت رسمی در خاک آمریکا قرار گرفته است و جالب آنکه همین ملک با موقعیت استثنایی‌اش به کوبا تعلق دارد.

 

اما برخلاف مواضع خصمانه علیه کاسترو در میامی، بسیاری از مردم تامپا از سیاست اوباما در قبال کوبا حمایت می‌کنند و امید دارند قراردادهای اقتصادی با این کشور فقیر منطقه بتواند نتایج مثبتی به بار آورد. قرار است در پایان سال ۲۰۱۶ نخستین کشتی مسافربری پس از پنجاه سال از تامپا به کوبا برود و البته در دیگر نقاط آمریکا نیز برقراری رابطه با کوبا را آغازی بر منافع سرشار اقتصادی می‌دانند.

 

آلبرت فاکس در بهترین رستوران ایبورسیتی و روی صندلی‌ای که همیشه برای وی رزرو شده نشسته است. او در همین محله بزرگ شده است. مادرش که یک زن کوبایی بود در یک کارخانه سیگارسازی کار می‌کرد. فاکس از سال‌ها پیش برای‌‌ همان چیزی مبارزه می‌کند که اوباما جسارت بر زبان آوردن آن را به خود داد یعنی پایان سیاست انزوای کوبا. تا سال‌ها این مبارزه فاکس در واقع مبارزه‌ای بی‌سرانجام و ناامیدانه بود و فاکس به دلیل همین مبارزه دشنام‌ها شنید و توسط ماموران اف‌بی‌آی شکنجه و تحقیر شد؛ اما او هرگز در مورد این رسالت خود تردید به دل راه نداد.

 

فاکس می‌گوید: «من قربانی کلاسیک سیاست پوچ یک کشور هستم. سال‌ها پیش فکر می‌کردم که فیدل کاسترو هیولای گوژپشتی است که آتش تف می‌کند و دختربچه‌ها را می‌بلعد.» فاکس در آغاز دهه ۱۹۹۰ قصد داشت که به عنوان هدیه جشن تولد ۸۰ سالگی مادرش او را در سفری به وطنش کوبا بفرستد و تازه آن زمان بود که فهمید همه دنیا می‌توانند به کوبا سفر کنند به غیر از شهروندان ایالات متحده آمریکا؛ همان کشوری که آن را «سرزمین آزادی» می‌نامند!

 

هرچه بیشتر در مورد سیاست‌های کشورش در قبال کوبا اطلاعات به دست آورد، به‌‌ همان اندازه بیشتر به پوچی آن ایمان آورد. به گفته فاکس این ایالات متحده آمریکا بود که کاسترو را به دامان شوروی انداخت: «پس از آن به مدت پنجاه سال همین سیاست دنبال شد و بعد تازه به پوچی آن پی بردند و متوجه شدند که هیچ اثر مثبتی نداشته است.»

 

فاکس که زمانی یکی از لابیست‌های واشنگتن بود، «ائتلاف برای سیاستی مسئولانه در برابر کوبا» را بنیاد گذاشت، ائتلافی که وظیفه آن تلاش در جهت عادی‌سازی روابط با کوبا است. از آن زمان در کسوت «پیام‌آور درک متقابل» نزدیک به صد سفر به کوبا داشته است. مخالفان فاکس از او به عنوان «کمونیست» و یا «دلال مواد مخدر فیدل» یاد می‌کنند. آلبرت فاکس بارها از خود پرسیده است که اگر محدودیت‌های سفر به کوبا و تحریم‌ها علیه این کشور به یک‌باره و کاملا رفع شود چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا پایان این تحریم‌ها به معنی خاتمه رژیم کاسترو خواهد بود؟ زیرا مردم کوبا خواهند فهمید که آمریکایی‌ها در مقایسه با آن‌ها در چه رفاهی زندگی می‌کنند و یا لغو این تحریم‌ها به تقویت رژیم می‌انجامد زیرا به این صورت کوبا به منابع مالی سرشاری دست پیدا می‌کند؟

 

جالب آنکه فاکس در یکی از ملاقات‌هایش با کاسترو پیش‌بینی می‌کند که در صورت لغو تحریم‌ها، رژیم او حداکثر دوازده ماه دوام آورده و سپس سرنگون می‌شود: «اما این مشکل کاسترو نبود زیرا بلافاصله در پاسخ گفت که اگر تحریم‌ها به سادگی لغو شود او حاضر است چنین ریسکی را بپذیرد.»

 

از قرار معلوم این روزها فاکس حال و روز خوشی دارد و بسیار خوش‌اخلاق است؛ زیرا آن ائتلافی که سال‌ها پیش تاسیس کرد امروز و ناگهان جدی گرفته می‌شود و امروز میهمانانی را به سالنی در ایبورسیتی دعوت کرده است که ۶۰ سال پیش حامیان انقلاب فیدل کاسترو در آن جمع شده بودند. البته تا چندی پیش کمتر کسی جرات می‌کرد که به گردهمایی‌هایی که توسط فاکس ترتیب داده می‌شود شرکت کند. به گفته فاکس از روی تابلوی بیرون از سالن که تعداد حضار را نشان می‌داد، معلوم می‌شد که شمار اندکی از مدعوین در مراسم حضور پیدا کرده‌اند: «اتمسفر خاصی که درباره روابط با کوبا ایجاد شده بود هرگونه انتقاد به سیاست‌های واشنگتن در قبال هاوانا را با پیامدهایی دشوار روبه‌رو می‌کرد.»

 

به باور فاکس سیاست محتاطانه درهای باز اوباما در رابطه با کوبا می‌تواند هر لحظه متوقف شود مثلا با انتخاب دونالد ترامپ نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا. از سوی دیگر لغو این تحریم‌ها با رای نمایندگان کنگره در واشنگتن امکان‌پذیر است، کنگره‌ای که خود از جمع نمایندگان جمهوری‌خواه و دموکرات دو مجلس دیگر آمریکا تشکیل می‌شود و جمهوری‌خواهان در حال حاضر این دو مجلس را تحت کنترل خود دارند. این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که حتی برخی از نمایندگان و سناتورهای کوبایی‌تبار آمریکا مانند مارکو روبیو، سناتور ایالت فلوریدا نیز قصد دارند که ادامه اقدامات در جهت عادی‌سازی روابط با آمریکا را تا زمانی که برادران کاسترو در هاوانا بر سر قدرت هستند متوقف کنند.

 

در پشت روبیو، مردانی مانند رالف فرناندز اهل تامپا حضور دارند،‌‌ همان مردی که وقتی پدر و مادرش از کوبای کاسترو فرار می‌کردند تنها هشت سال داشت. فرناندز در‌‌ همان حال که در دفتر وکالتش در یکی از محله‌های ویلایی و اعیان‌نشین تامپا نشسته است، می‌گوید که آزادی کوبا از دست کاستروها را همچنان رسالت شخصی خود می‌داند. در پشت سر فرناندز تابلوی رنگ‌روغن دیده می‌شود که رالف فرناندز غمگین را در کنار پرچم پاره کوبا نشان می‌دهد. این نقاشی کار دختر فرناندز است و پس از آن کشیده شد که فرناندز پدر نتوانست از حقوق به اصطلاح یکی از مبارزان راه آزادی کوبا در دادگاه‌های آمریکا دفاع کند. فرناندز تا به امروز از به گفته خودش «صدها رزمنده راه آزادی» دفاع کرده است یعنی‌‌ همان کوبایی‌های رادیکالی که حملات تروریستی علیه رژیم کاسترو را طراحی کرده‌اند. او همچنین وکالت آن خلبانان آماتوری را بر عهده دارد که در سال ۱۹۹۶ به عنوان عملی تبلیغاتی وارد آسمان کوبا شده و توسط یکی از میگ‌های جنگنده کاسترو هدف قرار گرفتند. از قرار معلوم فرناندز برای به زانو درآوردن کاسترو هر کاری می‌کند. او سال‌ها در خدمت سرویس‌های جاسوسی آمریکا بود و فرار مقام‌های بلندپایه رژیم کاسترو را سازماندهی می‌کرد.

 

به گفته فرناندز «دیپلماسی» همیشه به عنوان راه‌حل مطرح نیست و همیشه جواب نمی‌دهد: «اوباما از ما می‌خواهد که گذشته را پشت سر بگذاریم» و سپس ادعا می‌کند: «این در حالی است که ما فهرستی ۱۵ هزار نفری در اختیار داریم که به دست رژیم کاسترو اعدام شده‌اند. البته رقم واقعی این افراد ۳۰ هزار تن است. ما نمی‌توانیم به همین راحتی آن‌ها را فراموش کنیم. ماموریت من زمانی به پایان می‌رسد که رژیم کوبا سقوط کرده باشد.»

 

فرناندز کارنامه ۵۰ ساله واشنگتن در قبال کوبا را زیر سوال می‌برد و عقیده دارد که ایالات متحده طی همه این سال‌ها نتوانست کوبایی‌ها را به مقاومت علیه رژیم وادارد و هیچ حرکت موفقی در کوبا انجام نشد: «در عوض به اصطلاح سیاستی پراگماتیستی علیه کاسترو در پیش گرفته شد.» سیاست‌ کوبایی‌های تبعیدی نیز که روزگاری با کاسترو حشرونشر داشته و حتی امروز هم از او دست نمی‌کشند، موجب خشم فرناندز می‌شود. در عین حال کوبایی‌تبارها غالبا به جمهوری‌خواهان رای می‌دهند و در مراکز لابی نیز تسلط و نفوذ زیادی دارند؛ اما فرزندان و نواده کوبایی‌هایی که در سال‌های آغازین حکومت کاسترو اقدام به فرار از کوبا کرده‌اند، دیدگاهی کاملا متفاوت به سیاست‌های اوباما در قبال هاوانا و پیامدهای آن دارند.

 

لورن والینته، وکیل دعاوی با کت و دامن خاکستری‌اش در اتاق بازرگانی خلیج تامپا نشسته است. او به شرکت‌های بین‌المللی و صد البته به شرکت‌های آمریکایی مشاوره می‌دهد و به آن‌ها برای کار و فعالیت در کوبا کمک می‌کند. پدرش که‌ زاده هاوانا است در سن ۱۲ سالگی و به دلیل وحشت والدینش از کمونیسم، کوبا را ترک کرد.

 

این اتاق بازرگانی سال پیش هیاتی را به کوبا اعزام کرد که البته خانم والینته نیز یکی از اعضای این هیات بود. این گروه وظیفه داشتند که در مورد امکانات و نوع تجارت و همکاری‌ با کوبا در صورت لغو تحریم‌ها رایزنی کنند و لورن والینته در همین سفر عاشق کوبا شد. او برای دیدن پالادارس جدید یا‌‌ همان رستوران‌های بخش خصوصی سر از پا نمی‌شناخت زیرا به گفته خانم والینته این رستوران‌ها به مراتب بهتر از رستوران‌های مشابه در ایالات متحده هستند: «و مردم اینجا نیز خیلی مهربان هستند. من از‌‌ همان لحظه نخست احساس بسیار خوبی داشتم.»

 

خانم والینته با کوبایی‌های قدیمی و فعالان امور سیاست کوبا مانند فاکس و فرناندز ارتباط زیادی ندارد. به گفته او این افراد تندرو غالبا منافع شخصی و داستان خود را دنبال می‌کنند: «آن‌ها مملو از نفرت و احساس انتقام‌جویی هستند.» رفتار خصمانه پدربزرگ و مادربزرگ هرگز مورد قبول پدر خانم والینته نیز نبوده است: «وقتی شما نتوانید به مدت پنجاه سال یک مشکل را حل کنید باید به راه‌حل‌های دیگر فکر کنید.»

 

بسیاری از کوبایی‌های جوان در ایالات متحده مانند خانم والینته فکر می‌کنند. از نظر آماری نیز نوع رفتار و فکر کوبایی‌تبار‌ها در آمریکا به شدت تغییر کرده است. در سال ۱۹۹۱ تنها ۱۳ درصد از کوبایی‌های تبعیدی مخالف اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه کوبا بودند اما امروز این رقم به ۵۲ درصد افزایش یافته است. به ویژه این جوانان هستند که برای پایان کامل این تحریم‌ها روزشماری می‌کنند.

 

والینته این را نیز می‌داند که سرمایه‌گذاری دوباره در کوبا برای شرکت‌های آمریکایی تا چه اندازه مشکل است. پیش از انقلاب یعنی زمانی که تقریبا نیمی از مشاغل در کوبا در اختیار آمریکایی‌ها بود، آن‌ها نیز مانند امپریالیست‌ها رفتار می‌کردند. تحقیر کارگران از سوی آمریکایی‌ها امری روزمره بود و نه‌ تنها دستمزدی بخور و نمیر به آنان پرداخت می‌شد بلکه کارگران کوبایی در حکم مایملک کارفرمایان آمریکایی بودند. خانم والینته می‌گوید: «این بار ما باید مانند یک دوست به این کشور برویم و نه غارتگر. هاوانا باید با پیشنهادهایی ویژه روبه‌رو شود و نباید این احساس را به وجود آوریم که این کشور و شهرهای آن در مالکیت آمریکا درخواهند آمد.» در حالی که فیدل کاسترو علنا می‌گوید هیچ تمایلی ندارد که مک‌دونالد و مرغ کنتاکی در کوبا شعبه و فعالیت داشته باشند، خانم والینته آرزو می‌کند که فیدل این عقیده‌اش را تغییر دهد.

 

اینکه عقیده کاسترو تا این اندازه تغییر کند اصلا مشخص نیست. یک سال پس از برقراری رسمی روابط دیپلماتیک میان دو کشور مشخص است که سیاست درهای باز اوباما تازه در گام‌های نخست خود قرار دارد و تنها یک آغاز است. اینکه سیاست اوباما در قبال کوبا چگونه ادامه می‌یابد بستگی به جانشین او دارد. دونالد ترامپ البته هیچ مشکلی با احیای روابط با کوبا ندارد اما شخصا به دنبال آن است که «به معامله بسیار بهتری با کوبایی‌ها» دست بزند.

 

در حال حاضر هر کس به سیاست پیشین آمریکا در قبال کوبا انتقاد می‌کند باید بتواند فشارهای ناشی از آن را هم تاب بیاورد. تا به امروز شاید مهمترین خدمت اوباما در رابطه با کوبا همین بود و کمتر کسی مانند «رائول ویلمیا»ی ۹۰ ساله از این وضعیت خوشحال شد. آقای ویلمیا سال‌های سال جرات حرف زدن در مورد کوبا را نداشت. ویلمیا در همه آن سال‌هایی که کشور زادگاهش در تحریم‌های شدید بود از این وضعیت رنج می‌کشید. او نامه‌ای را از میان یک پوشه بیرون می‌کشد که ظاهرا ارزشمندترین سند دوران زندگی بلندش به شمار می‌آید. این نامه دوصفحه‌ای که تاریخ ۲ ژانویه ۱۹۵۶ را دارد و به آدرس و نام آقای ویلمیا نوشته شده است با خطی خوش و با خودکار مشکی نوشته شده است. در صفحه دوم این نامه عکسی سیاه و سفید چسبیده شده است که آقای ویلمیا را در کنار فیدل پشت میز آشپزخانه‌ای در ایبورسیتی نشان می‌دهد.

 

ویلمیا در سفر کاسترو به تامپا در سال ۱۹۵۵ او را همراهی می‌کرد. کاسترو در آن سفر به دنبال حامیان و پشتیبانانی تازه برای انقلاب بود. رائول ویلمیا در حالی که روی آن عکس خم شده است، می‌گوید: «خیلی فیدل را دوست داشتم. جوان و شاداب و پر از شور و حال بود. فیدل یک رهبر مادرزاد بود که در آن زمان کسی نمی‌توانست او را نادیده بگیرد.»

 

هنگامی که صبح روز اول ژانویه سال ۱۹۵۹ خبر پیروزی کاسترو رسید، ساکنان سراسر ایبورسیتی به خیابان‌های این محله آمدند و جشن گرفتند. ویلمیا می‌گوید: «این زیباترین جشنی بود که من در زندگی خود به خاطر دارم.»

 

پس از انقلاب ویلمیا نخستین کنسول حکومت کاسترو در تامپا بود. واپسین سال‌های دهه ۱۹۴۰ به عنوان یک بازیکن حرفه‌ای بیس‌بال به آمریکا آمده و در‌‌ همان کشور مانده بود و البته ویلمیا پس از پیروزی کاسترو نیز به کوبا بازنگشت. او شهروند آمریکا شده بود و دو دختر و شغلی در نهادهای اداری شهر داشت.

 

روزی که ایالات متحده آمریکا روابط دیپلماتیک خود با کوبا را قطع کرد، ویلمیا نیز یک دشمن کشور به حساب آمد و اف‌بی‌آی وی را زیر نظر گرفت و ماموران آمریکایی در کمین خانه او نشستند و با ارعاب و تهدید همسایه‌های آن‌ها را وادار کردند که شهادت دهند ویلمیا به نفع کاسترو فعالیت می‌کند. به خاطر همین مشکلات و حفظ امنیت خانواده بود که آقای ویلمیا به مدت پنجاه سال با هیچ‌ کس در مورد وطن و زادگاهش کوبا حرف نزد.

 

«دهانم را بستم»، این را می‌گوید و دستش را مانند یک چسب روی دهانش می‌گذارد؛ اما از چند ماه پیش آقای ویلمیا بار دیگر جرات حرف زدن در مورد کوبا را دارد و ظاهرا آن چسب را از روی دهان خود برداشته است.

 

 

منبع: اشپیگل 

کلید واژه ها: کاسترو کوبا


نظر شما :