دیدار از کشور شوراها نیم قرن پس از انقلاب

گزارش فرهاد مسعودی از شوروی
۰۵ آذر ۱۳۹۶ | ۱۷:۵۱ کد : ۸۱۲۰ انقلاب اکتبر ۱۰۰ ساله شد؛ میراث داس و چکش
سفره روس‌ها، رنگین است...کمتر اتفاق می‌افتد کسی بیش از یک دست لباس تهیه کند و از دو جفت کفش بیشتر داشته باشد.
دیدار از کشور شوراها نیم قرن پس از انقلاب
تاریخ ایرانی: فرهاد مسعودی، فرزند عباس مسعودی بنیانگذار موسسه اطلاعات که در فاصله سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷، به جای پدرش مدیریت این روزنامه را بر عهده داشت، در سال ۱۳۴۴ همراه با هیات محمدرضا شاه سفری به مسکو داشت. او که در آن زمان مدیر تهران جورنال و ژورنال دوتهران بود، سفرنامه‌اش را در قالب گزارشی از شرایط اجتماعی و اقتصادی شوروی آن دوران نوشت که از ۱۵ تا ۲۳ تیرماه ۱۳۴۴ در روزنامه اطلاعات منتشر شد.

 

 

صف شامپاین!

 

اینجا مسکو است. میان انبوه جمعیت از حاشیه خیابانی می‌گذرم و ناگهان، نگاهم به نقطه‌ای خیره می‌شود. می‌ایستم و مات و مبهوت به صف طویلی از مردم می‌نگرم؛ صفی که خاطره جنگ، خاطره روزهای مشقت‌بار قحطی و بحران‌های سخت را در خاطر زنده می‌کند. از خود می‌پرسم: «آن‌ها چه می‌کنند؟» و بلافاصله این جواب در ذهنم نقش می‌بندد: «آن‌ها نوبت گرفته‌اند تا جیره نان یا گوشت خودشان را دریافت کنند!» اما چطور؟! آیا مردمی که فضا را در تسخیر گرفته و در علم و صنعت به پیشرفت‌های معجزه‌مانند نائل گشته‌اند، هنوز مسئله نان و گوشت خود را حل نکرده‌اند؟ آیا در این خیابان‌های وسیع که هر گوشه‌اش ساعت‌ها چشم را خیره می‌دارد، هنوز مردم این سرزمین پهناور ناگزیرند به خاطر قرصی نان یا سهم مختصری گوشت، ساعت‌ها در صف بایستند و انتظار بکشند؟! به نظر عجیب می‌رسد! جلوتر می‌روم و با احتیاط می‌پرسم: «اینجا چه خبر است؟» جواب می‌شنوم که آنجا مردم برای نوشیدن گیلاسی شامپاین صف بسته‌اند!

 

معما حل می‌شود: پس مسئله نان و گوشت در میان نیست و این مردها و زن‌های خوش‌بنیه که با گونه‌های گل‌انداخته و جامه‌های رنگارنگ به صف ایستاده‌اند منتظر جامی «شامپاین» هستند. همان نوشابه مشهوری که در کشورهای سرمایه‌داری میزهای اختصاصی کاباره‌های بزرگ و میهمانی‌های پرزرق‌و‌برق اشرافی را زینت می‌بخشد! مشاهده این مناظر که نمونه‌های آن را در گوشه و کنار مسکو فراوان می‌توان یافت، مرا وادار می‌سازد تا تصورات سابق خود را درباره وضع عمومی زندگانی ملت روس وداع گویم و برای مطالعه در احوال و اوضاع اجتماعی روسیه نوین عینک تازه‌ای به چشم بزنم.

 

اقتصاد کمونیستی کلیه عوامل تولید و بازرگانی را در اختیار دولت قرار می‌دهد و به حکم رهبران اقتصادی کشور است که میزان تولیدات و انواع آن تعیین و سفارش داده می‌شود. با این کیفیت، رهبران اقتصادی قادرند قدرت مولده کشور را به هر مقدار مقتضی بدانند در یک یا چند بخش مخصوص متمرکز یا در بخش‌های مختلف توزیع کنند. پس از جنگ دوم جهانی و با آغاز جنگ سرد، سهم قابل ملاحظه‌ای از نیروی انسانی و سایر قدرت‌های تولیدکننده در راه صنایع سنگین و صنایع تسلیحاتی اختصاص داده شد و اخیرا این نیرو، به سمت آزمایشات فضایی رهبری گشت که پیروزی‌های شگفت‌آور فضانوردان روسی، ثمره آن می‌باشد.

 

شوروی کشوری است پهناور که از حیث وسعت بزرگترین کشور جهان به شمار می‌رود و از لحاظ منابع معدنی و ذخایر تحت‌الارضی نیز بسیار غنی و ثروتمند می‌باشد، پس تعجب‌آور نخواهد بود اگر تمرکز نیروی فعاله و قدرت مولده این سرزمین در یک جهت خاص، به حصول موفقیت‌های بزرگ منتهی شود؛ لکن هنگامی که قدرت مولده کشور در جهت بخصوصی متمرکز گشت، مآلا در جهات دیگر تولیدات عمومی دچار نکث و نقصان می‌شود. کمااینکه مثلا وقتی در شوروی قدرت عمده‌ای در راه جبران عقب‌افتادگی‌های این کشور از حیث صنایع سنگین و فراورده‌های تسلیحاتی به کار افتاد، بالطبع جوابگویی به حوایج روزمره و تامین رفاه عمومی با اشکال مواجه شد و تازه چند سالی است که دولت شوروی سهم قابل ملاحظه‌ای از قدرت تولیدی را در آن کشور متوجه ترمیم وضع اقتصادی و کشاورزی و حوایج عمومی کرده و البته ظرف همین چند سال نیز نتایج رضایت‌بخشی در این زمینه به دست آمده است؛ لکن هنوز مدتی طول دارد که در سرزمین پهناور روسیه، بتواند سطح زندگانی توده مردم را به نسبت ممالک سرمایه‌داری بالا آورد.

 

در این چند سال که دولت شوروی از توجه و اهتمام مطلق به صنایع سنگین فراغت یافته، در زندگانی عمومی مردم تغییر محسوسی به وجود آمده است. رنگ تیره که تا چند سال پیش میان مردم متداول بود جای خود را به رنگ‌های باز و روشن داده است. مردان لباس‌های آزاد با رنگ‌های روشن می‌پوشند و زنان با توالت مختصری چهره خود را آرایش می‌دهند. با این حال، از مد به صورتی که در کشورهای غربی معمول است، هنوز در شوروی اثری نیست و زن‌ها گرچه با گیسوان مرتب در معابر دیده می‌شوند، لکن مویشان را در خانه آرایش می‌دهند و به طرز ساده می‌بافند یا پشت سر گره می‌زنند. یکی از همراهان که متوجه این نکته شده بود به شوخی می‌گفت: «اولین آرایشگری که در مسکو دکان باز کند کاروبارش سکه خواهد بود!» اما دوست دیگری تذکر داد: «اگر چنین خیالی به سرت افتاده متاسفانه باید آن را فراموش کنی؛ زیرا در اینجا همه کارها، حتی آرایشگری نیز در انحصار دولت است و هرگاه قرار باشد آرایشگاهی باز شود قطعا آرایشگاه دولتی خواهد بود!»

 

رقابت تجارتی در شوروی مفهومی ندارد؛ چون با کنترل عوامل تولید از طرف دولت، اجناسی که به بازار عرضه می‌شود، یکنواخت و بی‌تفاوت است، مثلا هیات مخصوصی که مامور تهیه پروژه تولید صابون است با محاسبه میزان احتیاجات عمومی، تصمیم می‌گیرد در سال ۱۹۶۴ فلان مقدار صابون با فلان عطر تولید شود و در تمام مدت سال فقط همین نوع صابون در سرتاسر کشور عرضه و مصرف می‌شود. از همین رو در کوچه و خیابان اثری از اعلانات رنگارنگ و متنوع تجارتی من‌جمله تابلوهای نئون که در سال‌های اخیر زینت‌بخش شهرهای بزرگ کشورهای سرمایه‌داری است، مطلقا به چشم نمی‌خورد. در مسکو و سایر شهرهای اتحاد شوروی تنها تابلوهای بزرگی از عکس لنین و گاهگاه شعارهای بخصوصی که مختص به تبلیغات حزبی است و احیانا بعضی شعارهای کلی مانند شعارهای مربوط به صلح، دیوارهای خیابان‌ها و مغازه‌ها را زینت می‌بخشد. البته اگر بتوان تابلوهای سینمایی را در شمار تابلوهای تجارتی به شمار آورد، از این نوع تابلوها بر فراز سینماها می‌توان دید.

 

با این تفصیل شب‌های مسکو، به خلاف آنچه تصور می‌شود، شب‌هایی سرد و مرده و تاریک است و جلوه و فروغ و زرق‌وبرق و حتی هیجان و هیاهوی شهرهای بزرگ غرب را ندارد. نسبت به وسعت شهر، تعداد مغازه‌های مسکو نیز بسیار محدود است. در طرفین خیابان‌های عریض مسکو غالبا ساختمان‌های بلندی به چشم می‌خورد که هم‌قواره و هم‌شکل، کنار هم ساخته شده‌اند. این ساختمان‌ها عموما ۱۰ طبقه‌اند و منازل مسکونی مردم را تشکیل می‌دهند. طی سال‌های اخیر مسئله خانه‌سازی نیز از طرف دولت مورد توجه قرار گرفته و از مظاهر برنامه خانه‌سازی همین ساختمان‌های یک‌قواره است. متاسفانه فرصت دست نداد تا از داخل ساختمان‌ها دیدن کنم، لکن به طوری که شنیدم داخل آپارتمان‌های مزبور کلیه وسایل اولیه از قبیل شوفاژ «برای سرماهای سخت» و گاز و لوله‌کشی آب گرم و سرد و محل مخصوص جهت ریختن زباله تعبیه کرده‌اند.

 

در ساختمان‌های کنونی به طور متوسط برای هر نفر ۹ متر مکعب جا منظور شده ولی در برنامه خانه‌سازی نوین، برای هر نفر ۱۲ متر مکعب جا معین گشته است. برنامه خانه‌سازی جدید، به خصوص در اطراف مسکو و سایر شهرهای بزرگ به سرعت در حال پیشرفت می‌باشد. طبقات هم‌سطح ساختمان‌ها را به مغازه یا ادارات دولتی اختصاص داده‌اند؛ ولی روی هم رفته منظره خارجی ساختمان‌ها و در نتیجه منظره عمومی خیابان‌ها چندان متنوع نیست. روس‌ها خیابان‌های تازه را خیلی عریض ساخته و به عرض خیابان‌های کهنه نیز افزوده‌اند، به طوری که خیابان‌های اصلی آن‌ها در شهرهای بزرگ بیش از یکصد متر عرض دارد. در وسط این خیابان‌ها که بسیار تمیز نگهداری می‌شوند، یک خط مخصوص کشیده‌اند و این خط، مختص رفت‌و‌آمدهای فوری وسایل نقلیه است. آمبولانس‌ها یا اتومبیل‌های حامل مریض و کسانی که قصد دارند به سرعت خود را به ایستگاه ترن یا فرودگاه برسانند از داخل این خط عبور می‌کنند ولی نظم رانندگی چنان محکم و دقیق است که با آنکه اغلب اوقات خیابان‌ها خیلی شلوغ می‌شود، به ندرت دیده می‌شود اتومبیلی از خط وسط عبور کند، مگر آنکه مجوز کافی برای استفاده از خط سرعت داشته باشد. من، مردم شوروی را روی هم رفته شاد و خندان یافتم. البته مشکل زبان سد بزرگی در راه تماس بیشتر من با مردم بود؛ اما به طور کلی حس کردم که مردم از تماس گرفتن با خارجی‌ها خوشحال می‌شوند و دغدغه و نگرانی ندارند. از آن رژیم سخت پلیسی که افسانه آن با جسد استالین به خاک سپرده شد دیگر اثری باقی نیست و همچنان که مردم جامه‌های تیره‌رنگ خود را با لباس‌های روشن عوض کرده‌اند گویی روح انبساط و نشاط تازه‌ای نیز در آن‌ها دمیده شده است.

 

سوالات خارجی‌ها را مردم به گرمی پاسخ می‌دهند و برخورد آن‌ها در این موارد آمیخته با احترام و صمیمانه است. روس‌ها خوب می‌خورند و اخیرا خوب می‌پوشند. میان آن‌ها اشخاص چاق و فربه اکثریت دارند. در هتل‌ها و رستوران‌ها، مشاهده آن‌ها که با ولع غذا می‌خورند و مشروب می‌نوشند، اشتهای انسان را برمی‌انگیزد و روی هم رفته به خوبی محسوس است که با برچیده شدن رژیم پلیسی، مردم روسیه از زندگی در محیطی سالم‌تر و بانشاط‌تر و صمیمانه‌تر برخوردار گشته‌اند.

 

سفره روس‌ها، یک سفره کامل و رنگین است. میز رستوران‌ها را چه موقع صبحانه و چه هنگام شام و ناهار، انواع گوشت‌ها و سبزیجات زینت می‌دهد. مرغ، ماهی، ژامبون، سالاد روسی، تخم‌مرغ، گوجه‌فرنگی و خیار از جمله خوراکی‌هایی است که سفره روس‌ها را متنوع و رنگین می‌سازد. وقتی یک نفر روس در رستوران غذا می‌خورد، انواع این اغذیه را که در بشقاب‌های کوچک چیده شده است، روی میز او می‌توان دید. روس‌ها تند تند و بااشتها غذا می‌خورند، بلند بلند حرف می‌زنند و پیاپی گیلاس‌های پر از ودکا را خالی می‌کنند.

 

قیمت لباس در شوروی بسیار گران است. یک دست کت‌وشلوار به طور متوسط هشتصد تومان و یک جفت کفش نزدیک به دویست تومان تمام می‌شود. این است که کمتر اتفاق می‌افتد کسی بیش از یک دست لباس تهیه کند و از دو جفت کفش بیشتر داشته باشد. وقتی در این باره با یکی از همراهان روسی خود گفت‌و‌گو می‌کردم او به شوخی گفت: «مگر آدم چند جفت پا دارد؟!» و افزود: «من خودم دو جفت کفش دارم که یک جفت را موقع کار به پا می‌کنم و یک جفت دیگر را برای میهمانی رفتن تازه و براق نگه می‌دارم. وقتی کفش روزهای کار، عمرش را کرد و خدمتش تمام شد آن را دور می‌اندازم و کفش نو را جلو می‌کشم. آن وقت یک جفت کفش تازه برای ایام سورچرانی تهیه می‌کنم!»

 

حد متوسط حقوق در روسیه بین صد تا سیصد روبل است «نرخ هر روبل به نرخ رسمی معادل ۹۰ ریال است». لیکن ارزش حقیقی خیلی کمتر از این است. ارزانی کرایه خانه و هزینه خوراک، گرانی پوشاک را تلافی می‌کند. کرایه خانه در شوروی بسیار نازل است و یک آپارتمان چهاراتاقه را به ماهی صد تومان می‌توان اجاره کرد. یکی از همراهان روسی ما می‌گفت: «اغلب اتفاق می‌افتد که کارگر روس بیشتر از یک مهندس حقوق می‌گیرد. برای اینکه کارگر می‌تواند از طریق اضافه کار دستمزد خود را به میزان قابل ملاحظه‌ای افزایش دهد.» زن‌ها نیز در شوروی دوشادوش مردان کار می‌کنند و در تامین مخارج زندگی با مردها سهیم می‌باشند.

 

در یکی از شهرهای اطراف مسکو به کارگر کفاشی برخوردیم که می‌گفت ماهانه یکصد روبل حقوق می‌گیرد. از او پرسیدم «با این حقوق مختصر چگونه می‌توانی چهار سر عائله را اداره کنی؟» شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «آخر غیر از حقوق هم راه‌هایی برای پول درآوردن وجود دارد!» پرسیدم: «چطور؟» گفت: «مثلا من از اوقات فراغت خود استفاده می‌کنم و به طور خصوصی برای همسایگان و آشنایانم کفش می‌دوزم.» بعد معلوم شد که این کار تقریبا جنبه عمومی دارد و نجار، بنا و خیاط و سایر صاحبان حرف و صنعت در ساعات تعطیل، کارهای خصوصی انجام می‌دهند، حتی استاد دانشگاه نیز با تدریس خصوصی یا از طریق طبع و ترجمه کتاب بر عواید خود می‌افزاید.

 

 

آنجا که لنین آرمیده است!

 

تنها برای نوشیدن شامپاین نیست که مردم در مسکو صف می‌بندند. در ساعت مختلف روز هر کس از کنار مقبره لنین عبور کند، صفوف طویلی از مردم را در سر راه خود می‌بیند که به انتظار ایستاده‌اند تا نوبتشان برسد و از آرامگاه معمار سوسیالیسم بین‌المللی دیدن کنند. بنای بزرگ و باشکوه آرامگاه لنین، با مرمر سیاه و یشمی، گوشه‌ای از میدان سرخ مسکو را اشغال کرده است. این بنا با وجود آنکه بسیار عظیم و خیره‌کننده است، گویی انعکاسی است از وجود لنین با آن روح سرد و خشک انضباطی مخصوص وی. بیننده وقتی در مقابل بنای بلند آرامگاه می‌ایستد و به سنگ‌های مکعب آن چشم می‌دوزد، بی‌اختیار چنین می‌پندارد که تحت تاثیر جاذبه سخت و خشن روح لنین قرار گرفته و اراده پولادین مرد کوچک‌اندامی که بزرگترین رژیم ایدئولوژیک را در جهان بنا نهاد، او را مسحور و مجذوب ساخته است.

 

مقبره لنین باشکوه و عظیم است؛ اما احساساتی در انسان برنمی‌انگیزد. گویی پیکره‌ای است از ماتریالیسم مطلق که انسان را به اطاعت محض از مظاهر مادی وجود دعوت می‌کند. درون مقبره ساده و تاریک است. در اتاق زیر جایگاهی که سران شوروی هر سال یک بار کنار هم ظاهر می‌شوند و رژه ارتش سرخ را تماشا می‌کنند، لنین تنها خفته است. او لباس مشکی به تن دارد و صورتش پریده‌رنگ به نظر می‌رسد. نوری که از دهانه یک پروژکتور قوی، سینه تاریکی را می‌شکافد و مستقیما بر پیکر لنین می‌تابد، طراح بزرگ سوسیالیسم بین‌المللی را اندکی بلندقدتر و درشت‌تر جلوه می‌دهد و بر ابهت وی می‌افزاید. داخل دخمه نیمه‌تاریک است و دو گوشه بالای سر تابوت شیشه‌ای که پیکر مومیایی‌شده لنین را به آغوش گرفته است، دائما دو سرباز به حالت خبردار ایستاده‌اند. گاهی به نظر می‌رسد که این دو سرباز نیز مثل پیکر لنین مومیایی هستند، آن‌ها نه تکان می‌خورند و نه از نقطه معینی که بدان خیره شده‌اند چشم برمی‌گیرند. هر نیم ساعت یک بار دو سرباز مزبور عوض می‌شوند و وظیفه دشوار آن‌ها را سربازان دیگری عهده‌دار می‌گردند.

 

چنانکه می‌دانید تا پیش از تشکیل کنگره بیستم حزب کمونیست، استالین نیز در کنار لنین آرمیده بود و تابوت بلورین وی سمت چپ تابوت لنین قرار داشت؛ اما اکنون استالین پشت مقبره لنین و در سایه دیوار کرملین مدفون است؛ همانجا که سایر رهبران نامی رژیم کمونیسم کنار هم مدفون شده‌اند و بالای سر هر کدام مجسمه‌ای نیم‌تنه از آن‌ها روی ستونی به چشم می‌خورد. با این تفاوت که نه مجسمه‌ای بر فراز قبر استالین به پا داشته‌اند و نه گور او را بر خلاف گور دیگران به زینت و زیوری آراسته‌اند. در حقیقت این سومین گور استالین است؛ زیرا پس از آنکه با آغاز حملات تند خروشچف علیه رژیم استالین تابوت او را از داخل مقبره لنین برداشتند تا مدتی استالین در نقطه نامعلومی مدفون بود و عاقبت او را در این نقطه مکان دادند.

 

 

خروشچف کجاست و چگونه زندگی می‌کند؟!

 

از هنگام عزل تاکنون خروشچف تنها دو بار در انظار ظاهر شده و آن هم کنار صندوق اخذ آرا! مردی که بر روی نام استالین خط بطلان کشید و جسد او را از گوری به گور دیگر کشانید، امروز خود در بخاری از فراموشی و ابهام ناپدید گشته است. خروشچف را، بعد از عزل او فقط دو بار مردم دیده‌اند و آن هم هنگامی که برای شرکت در انتخابات انجمن‌های محلی به پای صندوق آرا می‌رفت. در آن هنگام جمعیت کثیری دور نخست‌وزیر مقتدر شوروی را که ظرف چند ساعت از اوج قدرت به زیر کشیده شد، گرفتند. گروهی سعی داشتند خروشچف را به حرف وادارند و شروع به سوالاتی از وی کردند، اما خروشچف رندانه از پاسخ به هر سوال قابل تفسیری طفره می‌رفت. به جز سران شوروی و شاید عده‌ای بسیار معدود غیر از آن‌ها کسی نمی‌داند خروشچف کجاست، چه می‌کند، اوقاتش چگونه می‌گذرد و درباره اوضاع روز چه می‌اندیشد.

 

دو روایت که بیشتر بر سر زبان‌هاست حکایت دارد از اینکه خروشچف یا در آپارتمانی نزدیک کاخ کرملین و یا در دهکده‌ای دوردست اقامت دارد. به هر حال خروشچف را مثل همه کسانی که در شوروی از قدرت عزل می‌شوند باید فراموش‌شده دانست. از او که روزی عکس‌هایش در و دیوار شهر مسکو را پوشانده بود، با آن پوزخندها، خشم‌ها، شوخی‌ها، تهدیدها و کفش‌هایی که روی کرسی سازمان ملل می‌کوبید جز خاطره‌ای باقی نمانده است.

 

من مکرر کوشیدم تا درباره خروشچف با همراهان خود و سایر مردم گفت‌و‌گو کنم. احساس می‌کنم مردم شوروی هنوز خروشچف را دوست دارند، ولی ترجیح می‌دهند که درباره وی سکوت کنند. روزی که من به مناسبتی نام خروشچف و مسئله عزل او را به میان کشیدم، سرانجام یکی از همراهان ما که عضو وزارت خارجه بود مهر سکوت را از لب برداشت و گفت: «خروشچف مرد جالبی بود. سیاست او به حفظ و دوام صلح کمک زیاد کرد؛ اما به هر حال او تا ابد نمی‌توانست حکومت کند و شما باید بدانید ملت شوروی آماده نیست بار دیگر مکتب فردپرستی در این سرزمین گشوده شود!»

 

نکته اساسی که منجر به عزل خروشچف گشت همین است و کبر سن یا اشتباهاتی که به او نسبت داده‌اند، بهانه‌ای بیشتر نیست. خروشچف تدریجا به صورت یک استالین جلوه‌گر می‌شد نهایت با افکار و روحیه‌ای دیگر، مع‌الوصف با تغییر خروشچف هیچ چیز در شوروی تغییر نکرده است، نه سیاست داخلی و نه سیاست خارجی و تنها اوست که از گود سیاست خارج شده تا مبادا مکتب فردپرستی یک بار دیگر رونق پیدا کند.

 

به طوری که می‌دانیم رهبران جدید شوروی که خود از همکاران نزدیک خروشچف و از جمله پایه‌گذاران سیاست همزیستی مسالمت‌آمیز بوده‌اند، همان سیاستی را تعقیب می‌کنند که در زمان خروشچف بنیان نهاده شد. میکویان، صدر هیات‌رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی، اهل ارمنستان و تنها سیاستمداری است که از زمان استالین تا به امروز در دولت‌های مختلف مصدر مشاغل حساس بوده و موقعیت خود را کماکان حفظ کرده است. با این حال پست کنونی میکویان یک پست تشریفاتی است و قدرت واقعی حکومت، میان برژنف دبیرکل حزب کمونیست و کاسیکین نخست‌وزیر شوروی تقسیم می‌شود. آن‌ها هر دو مردانی مصمم و مقتدر، جدی و تیزهوش‌اند؛ اما به نظر می‌رسد که قدرت برژنف بر دیگران می‌چربد و موقعیت او در سازمان کنونی دولت محکم‌تر است. آن‌ها هیچ کدام اهل شوخی نیستند و ترجیح می‌دهند هنگام کار جدی و خشک و اندکی عبوس باشند. به این ترتیب شوخی‌ها و مسخرگی‌های مخصوص خروشچف نیز همراه وی از کاخ کرملین خارج شده است.

 

 

کرملین شهری است داخل شهر مسکو

 

این قصر که زمانی اریکه حکمرانی تزارهای روسیه بود، امروز مقر دولت و اقامتگاه روسای عالی‌رتبه حزب و حکومت شوروی است. از عمر کرملین قرن‌ها می‌گذرد و طی این مدت، هر کدام از تزارهای روس بنایی تازه بر ابنیه‌ای که اسلاف آن‌ها در این شهر کوچک بنا نهاده بودند، افزوده‌اند. بعضی از این عمارات به سبک معماری شرقی بنا شده و گنبدهای طلایی آن زیر آفتاب ملایم مسکو می‌درخشد.

 

قسمت‌هایی از ابنیه کرملین که در زمان تزارها، جهت انجام مراسم مذهبی اختصاص یافته بود اینک به موزه تبدیل شده است و هر روز صدها نفر از مردم شوروی و توریست‌های خارجی از آن موزه‌ها و نیز از قصر باشکوه و اعجاب‌آور کرملین دیدن می‌کنند. ساختمان‌های کرملین اغلب با دالان‌ها و راهروهای طویل به یکدیگر پیوسته‌اند، درهای عظیم و جالب از آبنوس و چوب‌های محکم روسی که در انتهای این راهروها قرار دارد، بر ابهت و جلال سرسراها افزوده است. تا وقتی که استالین زنده بود کسی حق نداشت قدم به درون کرملین بگذارد؛ اما بعد از استالین تماشای کاخ آزاد شد و به جز دفتر کار سران کشور که در گوشه‌ای از کاخ قرار گرفته، بازدید از سایر نقاط کاخ برای همه‌ کس آزاد است.

 

دولت شوروی برای پیشرفت‌هایی که در زمینه اقتصاد و صنایع و به خصوص آزمایشات فضایی حاصل کرده اهمیت فراوان قائل است و به همین جهت، صرف نظر از اشاراتی که در نطق‌های رسمی و گفتارهای رادیویی به این مسائل می‌شود، در هر فرصت با ایجاد نمایشگاه‌های صنعتی و اقتصادی چه در داخل و چه در خارج از کشور، روس‌ها کوشش می‌کنند توجه مردم را به این موفقیت‌ها جلب کنند.

 

از جمله در مسکو نمایشگاه عظیمی دایر ساخته‌اند که محوطه آن به چندین هکتار بالغ می‌شود و هر یک از جمهوری‌های پانزده‌گانه اتحاد شوروی غرفه‌ای مخصوص، با سبکی خاص در آن آراسته‌اند. هر روز هزاران نفر از مردم روسیه، به قصد تماشای این نمایشگاه از اطراف و اکناف آن سرزمین پهناور به مسکو می‌آیند و در فضای وسیع نمایشگاه گردش می‌کنند. غرفه‌های نمایشگاه لوکس و از نظر تزئینات و دکوراسیون بسیار مجلل است؛ ولی برای اقامت توریست‌ها و سایر مردم که به تماشای نمایشگاه می‌آیند هتل و اقامتگاه کافی وجود ندارد. علت اساسی آن نیز این است که تازه چند سالی است دروازه‌های مسکو به روی مسافران خارجی باز شده و پیش از آن به ندرت مسافری می‌توانست به داخل شوروی راه پیدا کند.

 

لوکس‌ترین هتل‌های مسکو، حتی به پای هتل‌های درجه دوم اروپا و آمریکا نمی‌رسند؛ اما دریافت انعام که در کشورهای غربی کاملا متداول می‌باشد و گاهی با سماجت انجام می‌شود در روسیه به کلی قدغن است و هیچ‌ کدام از مستخدمین هتل‌ها حق ندارند انعامی دریافت کنند. یکی از همسفران ما، یک روبل به گارسونی انعام داد؛ اما گارسون انعام را رد کرد و سرانجام وقتی که او در مقابل اصرار فراوان دوست ما نرم شد و انعام را گرفت، هنوز آن را به جیب نگذاشته بود که رئیس مستخدمین «شف‌گارسون» جلو آمد و ضمن اعتراض و پرخاش شدید پول را از گارسون مزبور گرفت و به دوست ما مسترد داشت. این عمل نشان می‌داد که آن‌ها همه مراقب یکدیگر هستند و هرگاه خلافی از هم ببینند بلافاصله مداخله می‌کنند. نقش نظارت بر رفتار دیگران، مخصوصا برای اعضای حزب کمونیست، یک وظیفه حزبی به شمار می‌رود. یکی از راهنمایان که عضو حزب کمونیست بود در این باره می‌گفت: «عضویت حزب هیچ‌گونه مزیت خاصی ندارد، به جز اینکه گرفتاری و مسئولیت شخص را بیشتر می‌کند، چون عضو حزب موظف است همه جا مراقب باشد و هرگاه خطایی از کسی مشاهده کرد بلافاصله آن را گزارش دهد.»

 

حزب کمونیست شوروی در قبول تقاضای عضویت به شدت سختگیر است و مایل به تکثیر نفرات حزبی نیست، به همین جهت از ۲۲۰ میلیون جمعیت شوروی فقط پنج میلیون نفر عضویت حزب را دارند. ضمنا به نظر می‌رسد که مردم کوچه و بازار، در شوروی کمتر علاقه به سیاست و آلودگی‌های سیاسی دارند و بیشتر به فکر نان و آب و زندگی خصوصی خود می‌باشند. آن‌ها همان‌قدر می‌دانند و همان را می‌گویند که حزب دیکته می‌کند. از اخبار و وقایع سیاسی جهان نیز در حدود تفسیرهای رادیو و روزنامه‌های خودشان مطلع می‌باشند و بس. روزنامه‌های شوروی نیز یا دولتی هستند و یا حزبی. از نشریات خارجی تنها «اومانیته» ارگان حزب کمونیست فرانسه و «دیلی‌ورکر» ارگان حزب کمونیست انگلستان به شوروی وارد می‌شود. ورود و خروج در ادارات و وزارتخانه‌های شوروی به شدت کنترل می‌شود و اعضای هر اداره چه هنگام ورود و چه موقع خروج حتما بایستی کارت عضویت خود را ارائه کنند. در وزارت خارجه متوجه شدم که عمل کنترل دو بار انجام می‌شود و نیز «پراودا» مشاهده کردم.

 

 

روزنامه‌ای با پنج میلیون تیراژ

 

پراودا، ارگان حزب کمونیست شوروی است و تیراژ آن به پنج میلیون نسخه در روز بالغ می‌شود. روزنامه مهم دیگر شوروی «ایزوستیا» می‌باشد که ارگان شورای دولتی و سردبیر کنونی آن که جانشین آلکسی آجوبی داماد خروشچف است می‌گفت: «اگر به علت مضیقه کاغذ نبود تعداد بیشتری روزنامه چاپ می‌کردیم؛ زیرا بیش از تیراژ فعلی برای آن زمینه وجود دارد.» پراودا، گاهی در چهار صفحه و گاه در شش صفحه منتشر می‌شود. در این روزنامه مطلقا اعلان تجارتی به چشم نمی‌خورد و اگر اعلانی در آن دیده شود، اعلانات حزبی است. اخبار خارجه آن نیز از زاویه دید ضدغربی تهیه و گزارش می‌شود.

 

در شوروی، همچنین دو نشریه هفتگی به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی چاپ می‌شود و هنگام اقامت ما در مسکو، نشریه انگلیسی عکس یک دانشجوی آفریقایی فارغ‌التحصیل دانشگاه لومومبا را روی جلد خود چاپ کرده بود. عده زیادی محصل خارجی، به خصوص دانشجویان افغانی و آفریقایی در شوروی تحصیل می‌کنند و روس‌ها نسبت به این دانشجویان توجه خاص مبذول می‌دارند. در فروشگاهی به دو نفر دانشجوی سیاهپوست برخوردم که مشغول خرید بودند و بعد، معلوم شد اهل غنا هستند. آن‌ها می‌گفتند که شب مهمان دارند و به اصطلاح یک «پارتی» ترتیب داده‌اند.

 

در شوروی، معاشرت پسر و دختر آزاد است؛ اما آزادی به حد لجام‌گسیختگی نمی‌رسد و تقریبا آن انحطاط اخلاقی که در بعضی کشورهای غربی، بر اثر معاشرت نامحدود دختر و پسر به ظهور پیوسته است، در آنجا خیلی کم دیده می‌شود به طوری که می‌توان ادعا کرد جوان‌های روسی از جوانان کشورهای غربی سالم‌ترند. با این حال ما به چند جوان برخوردیم که با شلوارهای تنگ و کمر باریک و موهای بلند، به تقلید از «تدی ‌بوی»های انگلیسی لباس پوشیده و خود را آراسته بودند. چند دختر و پسر نیز در نقاط مختلف با ما تماس گرفتند و تقاضای خرید البسه داشتند. آن‌ها از ما پیراهن و کفش و جوراب و کراوات و کت‌وشلوار می‌خواستند و می‌گفتند هرچه قیمتش باشد خواهیم پرداخت! در پارک‌ها نیز گاهی به دختران و پسرانی برمی‌خوردیم که پشت سر هم سیگار دود می‌کردند و مخصوصا از توریست‌های خارجی سیگار آمریکایی می‌خواستند.

 

 

سیبری؛ از دیروز تا امروز

 

در سرزمین اردوگاه‌های کار اجباری، کوشش وسیعی برای عمران و آبادانی آغاز گشته است. روس‌ها نسبت به وسایل ارتباطی، چه در داخل شهرها و چه در فواصل شهرها، با اهمیت زیاد می‌نگرند. وسیله نقلیه شهرهای بزرگ، در درجه اول مترو است. مزیت متروی شوروی نسبت به متروی سایر ممالک ایستگاه‌های لوکس و فوق‌العاده تمیز و زیبای آن است. ایستگاه‌های مترو با آنکه ده‌ها متر زیر زمین قرار دارد، عموما با سنگ‌های مرمر ساخته شده و تابلوهای زیبا و چلچراغ‌های نفیس و لوسترهای مجلل به آن‌ها زینت‌ بخشیده است.

 

اتوبوس‌ها نیز که برخی با بنزین و برخی با برق کار می‌کنند بسیار تمیز و مرتب هستند و ایستگاه‌های اتوبوس نیز مدرن و مجلل می‌باشند. ایستگاه اتوبوس‌ها عبارت است از اتاقک کوچک بتونی که در آن نیمکت‌های مبله برای نشستن مسافران تعبیه شده و دیوارهایش نیز به وسیله سنگ‌های رنگارنگ و تابلوهای مختلف تزئین گشته است.

 

ارتباط میان شهرها، بیشتر به وسیله قطار و هواپیما صورت می‌گیرد. در شوروی به خطوط هواپیمایی داخلی توجه خاصی مبذول گشته و تقریبا تمام ایالات و شهرهای بزرگ به وسیله خطوط هوایی با هم مربوط شده‌اند. روی باند فرودگاه‌های مجهز شهرهای عمده، عموما هواپیماها و هلی‌کوپترهای کوچک و بزرگ به چشم می‌خورد. هزینه هواپیما تقریبا نصف قیمت بلیت ترن می‌باشد؛ زیرا جهت رفت‌و‌آمد در این سرزمین پهناور الزاما استفاده از هواپیما ضروری است و فواصلی را که هواپیما طی چند ساعت قادر است طی کند، با ترن حداقل چند روز طول می‌کشد. کمااینکه هواپیمای مخصوص اعلیحضرتین در سفر سیبری، با وجود آنکه از نوع «ایلوشین – ۱۸» و مجهز به موتور و پروانه جت بود، با قدرت ۶۵۰ کیلومتر در ساعت به طور متوسط از لنینگراد تا ایرکوتسک قریب ۱۰ ساعت در پرواز بود. تازه ایرکوتسک در منطقه جنوبی صفحات مرکزی شوروی قرار دارد و از آنجا تا «ولادی‌وستک» منتهی‌الیه صفحات شرقی شوروی نیز ۹ ساعت راه است.

 

هنگامی که اطلاع داده شد برنامه مسافرت اعلیحضرتین سه روز تمدید شده و باید برای حرکت به سوی سیبری آماده شویم، نام «سیبری» بی‌اختیار خاطره اردوگاه‌های کار اجباری و استپ‌های یخ‌بسته را در خاطر ما مجسم می‌ساخت؛ اما آن سیبری که ما به چشم دیدیم، با سیبری‌ای که بدان می‌اندیشیم تفاوت فراوان داشت. وقتی هواپیما بر فراز منطقه سیبری رسید به جای اردوگاه‌ها و سرزمین‌های یخ‌زده، به جنگل‌های عظیم و انبوه برخوردیم که پایین پای ما سراسر سطح زمین را پوشانده بود و درختان بلند جنگلی، عظمت و زیبایی خاصی به آن سرزمین سبز و خوش‌‌آب‌و‌هوا می‌بخشید. اهالی ایرکوتسک که اکنون جمعیت آن به نیم میلیون نفر بالغ می‌شود اکثرا قیافه معمولی روس‌ها را دارند، اما در میان آن‌ها اقلیتی نیز با چهره پهن و چشمان ریز که خاص نژاد زرد می‌باشد، زندگی می‌کنند. آن‌ها بومیان این منطقه هستند که در حوالی مغولستان چین قرار گرفته است.

 

مردم سیبری در خانه‌های چوبی زندگی می‌کنند؛ زیرا علاوه بر آنکه چوب در برابر سرما و باران و برف مقاوم‌تر و در عین حال عایق‌تر از سیمان و آجر می‌باشد، به واسطه وجود جنگل‌های انبوه قیمت آن نیز بسیار نازل است و احداث خانه‌های چوبی بیشتر مقرون به صرفه است تا خانه‌های سیمانی و آجری. در سیبری، اعلیحضرتین از سد براتسک دیدن فرمودند. این سد که از جمله عظیم‌ترین سدهای دنیاست در رونق و آبادانی منطقه سیبری نقش مهمی ایفا می‌کند.

 

 

نهالی که در مسکو غرس شد!

 

شاهنشاه و شهبانو پس از بازدید از سد و کارخانه برق آبی براتسک در ضیافت ناهاری که از طرف رئیس کارخانه برق براتسک ترتیب یافته بود شرکت فرمودند. در سر میز ناهار، ضمن نطق‌هایی که ردوبدل شد شاهنشاه اشاره به عظمت و اهمیت سد براتسک نمودند و گفتند: «وقتی فکر کنیم که ۱۰ سال پیش در این نقطه چیزی وجود نداشت عظمت کاری که شما به انجام رسانیده‌اید بیشتر نمایان می‌شود. شما فقط سد نساخته‌اید که عظمت انسان را تحت تاثیر قرار دهد، بلکه زندگی و فرهنگ به همراه آورده‌اید. این است که برای موفقیت هرچه بیشتر مهندسین و کارگران و تمام کسانی که در این کار زحمت کشیده‌اند، برای شکوفا بودن هرچه بیشتر کوشش‌ها و آثار کار ملت شوروی و برای دوستی دائم‌التزاید بین ایران و اتحاد شوروی برای سلامتی و موفقیت زمامداران شما و برای دوستی و صلح همه ملل دنیا طلب موفقیت می‌کنم.» شاهنشاه ایران، به نام شاه صلح همه جا مورد استقبال گرم و صمیمانه ملت و اولیای دولت اتحاد شوروی قرار گرفتند. هر کجا شاهنشاه و شهبانو قدم می‌گذاشتند مردم هلهله‌کنان به استقبال ایشان می‌شتافتند. خیابان‌های مسیر شاهنشاه و شهبانو عموما با پرچم‌های دو کشور تزئین گشته بود و اغلب تابلوها و شعارهایی به چشم می‌خورد که روی آن به خط فارسی نوشته شده بود: «میهمانان عالی‌قدر، خوش آمدید!»

 

مردم شوروی در برخورد با ما، همین که می‌فهمیدند ما از ملازمان رکاب هستیم، بلافاصله می‌ایستادند تا مشتاقانه از ما چیزهایی در مورد ایران سوال کنند و تا در خصوص کلمه «شاه» و «ایران» می‌شنیدند، چهره آن‌ها به مهربانی گشوده می‌شد و آماده بودند تا به سوالات ما جواب دهند. طبقات تحصیلکرده و به خصوص آن‌ها که به زبان‌های خارجی آشنایی داشتند، به ما می‌گفتند که مطالب جالبی پیرامون انقلاب اخیر ایران شنیده‌اند و می‌دانند که این انقلاب به ابتکار شاهنشاه و به رهبری معظم‌له انجام شده است. یک بار که میان چند تن از دانشجویان قرار داشتیم یکی از آن‌‌ها گفت: «مردم روسیه سال‌ها مبارزه کردند و مشقت‌ها کشیدند تا توانستند نهضت اصلاح ارضی را به ثمر رسانند و ما خوشوقتیم که می‌شنویم که در کشور شما، اصلاحات ارضی طی زمانی کوتاه و در محیطی آرام تحقق یافته است.»

 

شاهنشاه و شهبانو همه جا به وسیله اعضای عالی‌رتبه حکومت و صفوف فشرده مردمی که نسبت به ایشان ابراز احساسات می‌کردند، استقبال و بدرقه می‌شدند و بدین ترتیب اولیای دولت شوروی نیز به همان گرمی که ملت روس از اعلیحضرتین پذیرایی می‌کرد، کوشش داشتند حداکثر تجلیل و بزرگداشت از شخصیت شاهنشاه ایران مرعی گردد. در ایرکوتسک فاصله چهار کیلومتری فرودگاه تا محل اقامت اعلیحضرتین، راه را انبوه جمعیت استقبال‌کنندگان اشغال کرده بود و در لنینگراد، روی شعارهایی که در مسیر شاهنشاه و شهبانو نصب شده بود این جمله به چشم می‌خورد: «بگذار مناسبت حسن همجواری بین اتحاد شوروی و ایران توسعه و تحکیم پیدا کند»، «پاینده باد دوستی دو همسایه ایران و شوروی».

 

شاهنشاه چندین بار طی بیانات خود تاکید فرمودند که کافی نیست ایران و شوروی دو همسایه باشند، بلکه ایران و شوروی باید دو همسایه خوب برای یکدیگر باشند. این نظریه که در منتهای حسن‌نیت از طرف شاهنشاه ابراز می‌گشت، اثر عمیقی در ملت و دولت شوروی باقی نهاده و ما به چشم می‌دیدیم که آن‌ها نیز متقابلا از صمیم قلب نسبت به تحکیم روابط دوستانه میان دو کشور ابراز علاقه می‌کنند. مردم شوروی مسافرت برژنف، دبیرکل حزب کمونیست شوروی را به ایران در خاطر داشتند و کوشش به خرج می‌دادند تا پذیرایی گرم مردم ایران را از آقای برژنف که در آن زمان به عنوان صدر هیات‌رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی میهمان شاهنشاه ایران بود، با استقبال و پذیرایی صمیمانه از شاهنشاه و همراهان معظم‌له جبران کنند.

 

این مسافرت، صرف‌نظر از آنکه سرآغاز فصل نوینی در روابط ایران و شوروی شمرده می‌شود و فی حد ذاته اثر قابل ملاحظه‌ای در تحکیم روابط دوستانه ایران و شوروی بر جای نهاد، فرصتی بود برای آنکه رهبران ایران و اتحاد شوروی اصول برنامه همکاری‌های فنی و اقتصادی دو کشور را مورد شور و بحث قرار دهند و خوشبختانه چنانکه می‌بینیم هنوز چند روزی بیش از مراجعت شاهنشاه و شهبانو به وطن نگذشته که آثار مفید و موثر این همکاری بارز و ظاهر گشته است.

کلید واژه ها: بلشویک کمونیسم شوروی فرهاد مسعودی انقلاب اکتبر


نظر شما :