شاه‌حسینی بورژوای سرخ بود

گفت‌و‌گو با امیر (بهروز) طیرانی
۱۰ دی ۱۳۹۶ | ۱۴:۳۰ کد : ۸۱۳۰ وداع با شاه‌حسینی؛ شاهد زاهد تاریخ
شاه‌حسینی در زنده نگه داشتن نام مصدق در دهه‌های اخیر و برگزاری مراسم تولد و وفات او در احمدآباد نقش مهمی داشت.
شاه‌حسینی بورژوای سرخ بود
فهیمه نظری

 

تاریخ ایرانی: درگذشت حسین شاه‌حسینی بی‌تردید به خاک سپردن بخش بزرگی از ناگفته‌هایی است از دوران پرتلاطم تاریخ ایران؛ حکایت مصائب راه دکتر مصدق، یارانی که وی را تنها گذاشتند و آن‌هایی که ماندند و به مبارزه ادامه دادند. نایب رئیس شورای مرکزی جبهه ملی در کتاب خاطرات خود «هفتاد سال پایداری» گوشه‌هایی از این مصائب را روایت کرده است؛ روایاتی که به گفته امیر (بهروز) طیرانی، گردآورنده خاطرات او، با وجود حجم قطور آن کامل نیست، چراکه شاه‌حسینی به شدت بر حفظ آبروی افراد پای می‌فشرد و حتی به فکر حفظ حیثیت درگذشتگان بود. همین شد که به اصرار مکرر همفکرانش از جمله مهندس عزت‌الله سحابی و برای آگاهی نسل‌های بعدی در نهایت کتابی ۸۰۰ صفحه‌ای از این مخزن اسرار استخراج شد؛ کتابی که به گفته طیرانی اگر می‌خواست همه خاطرات این رهروی وفادار مصدق را در بربگیرد از چند جلد تجاوز می‌کرد. در ادامه گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با امیر (بهروز) طیرانی درباره خاطرات و مشی سیاسی شاه‌حسینی را می‌خوانید:

 

***

 

در مقدمه خاطرات شاه‌حسینی ذکر کردید که بعد از بارها پیگیری، ایشان حاضر به مصاحبه شد. علت امتناع ایشان از گفت‌وگو در مورد زندگی سیاسی‌‌اش چه بود؟

 

به چند دلیل بستگی داشت: یکی اینکه اتفاقاتی افتاده و تمام شده است و در این بین با افراد بسیاری برخورد و رفت‌و‌آمد داشت و علاقه‌ چندانی به طرح دوباره مسائل گذشته و اسامی افراد دخیل در آن‌ها نشان نمی‌داد. دلیل دومی که به نظر من خیلی مهم بود، شخصیت خود آقای شاه‌حسینی بود؛ فردی با پیشینه اعتقادات مذهبی که بارها مطرح می‌کرد که کاری نکرده و اگر هم فعالیتی انجام داده به خاطر ادای دین به اعتقادات، کشور و مردمش بوده است. وی به دلیل همین شخصیت متواضع از طرح نام خود سر باز می‌زد. بعد از گفت‌و‌شنودهای مکرر، به علاوه توصیه‌های مرحوم مهندس سحابی یا دیگر بزرگان، سرانجام آقای شاه‌حسینی راضی شد به منظور آگاهی نسل‌ فعلی و نسل‌های بعدی، بخش‌هایی از خاطرات و فعالیت‌های خود را بیان کند. خاطرات آقای شاه‌حسینی تقریبا در ۸۰۰ صفحه چاپ شده است. اگر ایشان می‌خواست به طور کامل این خاطرات را بازگو کند، شاید به چندین جلد می‌رسید؛ ولی بسیار کف نفس داشت و می‌کوشید با اشاراتی مختصر از کنار وقایع عبور کند. به نظر من امتناع او از بازگویی خاطراتش، نشات‌گرفته از شخصیت فروتن ایشان بود.

 

 

شاه‌حسینی به آیت‌الله کاشانی نزدیک بود اما به عضویت «مجمع مسلمانان مجاهد» درنیامد. او گرایش مذهبی قوی داشت اما به عضویت نهضت آزادی نیز درنیامد. علت این تصمیمات چه بود؟

 

عدم عضویت در مجمع مسلمانان مجاهد با عدم عضویت در نهضت آزادی تفاوت‌‌های کیفی داشت، ضمن اینکه ایشان بعد از تاسیس شورای فعالان ملی – مذهبی به دعوت مهندس سحابی پاسخ مثبت داد و به عضویت آن درآمد؛ این‌گونه نبود که با حضور در تشکل‌های سیاسی – مذهبی مخالف باشد. مجمع مسلمانان مجاهد تشکلی محدود در آن دوران محسوب می‌شد و شیوه آقای شاه‌حسینی این بود که با تشکل‌هایی که قبول داشت، همکاری حاشیه‌ای و غیرتشکیلاتی می‌کرد؛ یعنی علی‌رغم اینکه به عضویت چنین تشکیلاتی درنمی‌آمد ولی هر کمکی از عهده‌اش برمی‌آمد به آن‌ها می‌کرد. علاوه بر این مجمع مسلمانان مجاهد تشکل چندان مطرح و بزرگی نبود، ضمن اینکه گرایش‌ها و افرادی نظیر شمس قنات‌آبادی در آن حضور داشتند که ماهیتشان بعد از کودتای ۲۸ مرداد روشن شد. شاید به این دلایل بود که شاه‌حسینی به عضویت تشکیلاتی مجمع مسلمانان مجاهد درنیامد.

 

در مورد نهضت آزادی، مسئله تفاوتی استراتژیک داشت؛ بعد از اینکه مهندس بازرگان، مرحوم طالقانی و سحابی، نهضت آزادی ایران را تشکیل دادند، برخی از اعضای جبهه ملی، ایجاد جریانی را در کنار جبهه ملی دوم قبول نداشتند و فکر می‌کردند که این تشکل باعث تضعیف جبهه ملی ایران می‌شود. بعد از تاسیس نهضت آزادی و به ویژه در دولت علی امینی برخی از اعضای جبهه ملی و حتی خود آقای شاه‌حسینی به خط مشی نهضت آزادی ایران انتقاد داشتند؛ نهضت آزادی معتقد به مبارزه غیرمستقیم با امینی بود، حمله به او را برنمی‌تافت و می‌گفت حمله به امینی موجب تقویت شاه می‌شود؛ لذا باید نوک حملات خود را علیه شاه بگیریم. این نظر مخالف دیدگاه جبهه ملی ایران بود؛ بنابراین خط‌کشی و مرزبندی بین نهضت آزادی و جبهه ملی به وجود آمد و موجب شد اعضای جبهه ملی، نهضت آزادی ایران را نپذیرند و فقط با حضور افرادی از این نهضت نظیر بازرگان، سحابی و طالقانی در شورای جبهه ملی موافقت کنند. آقای شاه‌حسینی نیز با توجه به اینکه جبهه ملی ایران نماد حرکت در راه مصدق محسوب می‌شد، علی‌رغم اینکه دکتر مصدق هم نهضت آزادی ایران را تایید کرده بود، ولی ترجیح داد در جبهه ملی ایران بماند. او مسئولیت تشکیلاتی در جبهه ملی داشت، مسئول کمیته محلات جبهه ملی ایران بود و یکی از عناصر بسیار فعال آن محسوب می‌شد؛ به همین خاطر عضویتش در نهضت آزادی ایران منتفی شد.

 

 

روابط ایشان با آیت‌الله کاشانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد به چه صورت بود؟

 

بعد از اینکه آیت‌الله کاشانی راه خود را از دکتر مصدق جدا کرد، آقای شاه‌حسینی، علی‌رغم اینکه آقای کاشانی وصی پدرش بود و خیلی با هم نزدیک بودند، به سمت مصدق گرایش یافت و راه خود را از آقای کاشانی جدا کرد.

 

 

نقش سید رضا زنجانی در مشی سیاسی شاه‌حسینی چه بود؟

 

آقای زنجانی با توجه به ویژگی‌های بسیار مثبتی چون پایداری، شجاعت و تلفیق دین و سیاست، در زندگی شاه‌حسینی نقشی بسیار مهم داشت. البته آقای زنجانی مثل آقای طالقانی معتقد به تلفیق دین و سیاست نبود؛ ولی وقتی یک روحانی با این ویژگی‌های مثبت شخصیتی، به دفاع از راه مصدق برمی‌آید، طبیعتا شخصیتی مثل شاه‌حسینی را که فردی پای کار، معتقد و همیشه فعال بود، تحت تاثیر قرار می‌دهد. یکی از تاثیرات سید رضا زنجانی بر شاه‌حسینی این بود که تا آخر عمر راه خود را رها نکرد، مایوس نشد و از پا ننشست و به قول دخترش تا ساعات پایان زندگی همواره پیگیر تحولات و مسائل بود. حمایت از مصدق و حضور در صحنه تاثیراتی بود که زنجانی بر شاه‌حسینی گذاشت.

 

 

شاه‌حسینی همان‌طور که اشاره کردید در تمام طول عمر دست از فعالیت سیاسی نکشید، به ویژه اینکه نقش بسیار مهمی در زنده نگه داشتن راه مصدق داشت؛ اما نام او در مقایسه با دیگر بزرگان جبهه ملی مهجور مانده است.

 

شاه‌حسینی از جمله افرادی بود که در حرکت بازار چه به لحاظ برگزاری تظاهرات و چه به لحاظ جمع‌آوری کمک‌های مالی به نفع نهضت ملی ایران و دکتر مصدق فعالیت داشت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به همراه عباس رادنیا و ناصر صدرالحفاظی جزو سه نفر نخست بود که به حرکت آقای زنجانی پاسخ مثبت داد. همچنین یکی از عوامل موثر در برگزاری تظاهراتی بود که در مهر و آبان ۱۳۳۲ در بازار برگزار شد و منجر به تخریب سقف بازار از یک سو و دستگیری و تبعید و زندانی شدن بسیاری از فعالان سیاسی، دانشجوها و بازاریان تهران شد.

 

وی همچنین در توزیع و تکثیر اعلامیه‌های نهضت مقاومت ملی که همه در تایید مصدق و مقابله با رژیم کودتا بود، نقشی مثبت و فعال داشت. از سوی دیگر با تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹، یکی از عوامل موثر، فعال و نقش‌آفرین در همه زمینه‌ها بود، چه به لحاظ کار تشکیلاتی و چه در زمینه جمع‌آوری کمک‌های مالی و... به خاطر همین فعالیت گسترده نیز در سال ۱۳۴۱، زمانی که جوانی ۳۵ ساله بود به عنوان عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران انتخاب شد. در حالی که خیلی از فعالانی که از ایشان سابقه بیشتری هم داشتند به عضویت این شورا انتخاب نشدند. این نشان از حضور همیشگی و فعالیت دائمی و مستمر آقای شاه‌حسینی دارد.

 

بعد از خرداد ۱۳۴۲ که فعالیت جبهه ملی ایران تعطیل شد، باز حضور شاه‌حسینی در عرصه‌های مختلف و حمایت از نیروهای سیاسی ادامه پیدا کرد. بعد از انقلاب هم به همین ترتیب؛ او هیچ وقت حرکت در راه مصدق را که همواره با عنوان «شادروان دکتر مصدق» از ایشان یاد می‌کرد، فراموش نکرد؛ به همین خاطر بعد از تاسیس هیات‌امنای قلعه احمدآباد به عنوان یکی از فعالان و اعضای هیات‌امنا انتخاب شد و همیشه یکی از دست‌اندرکاران اصلی و مهم در زنده نگه داشتن نام مصدق و احیای قلعه احمدآباد، با برگزاری مراسم بر سر مزار به مناسبت تولد یا وفات ایشان بود. به نظر من شاه‌حسینی یکی از افرادی بود که واقعا در زنده نگه داشتن نام مصدق به ویژه در دهه‌های ۷۰، ۸۰ و ۹۰ نقش داشت؛ نمونه‌اش برگزاری مراسم تولد و وفات دکتر مصدق بود که یکی از گردانندگان اصلی آن به شمار می‌رفت.

 

 

در میانه راه جبهه ملی بسیاری از چهره‌های تاثیرگذار آن چون حسین مکی، مظفر بقایی و... راه خود را از مصدق جدا کردند، در حالی که شاه‌حسینی تا پایان بر عهد خود به جبهه ملی وفادار ماند. نظر ایشان درباره این افراد چه بود؟

 

این باز به اعتقادات مذهبی ایشان برمی‌گشت و اینکه هیچ وقت قصد خودنمایی نداشت. معمولا نام بسیاری از نیروهای پای کار و نقش‌آفرین در عرصه فعالیت‌های سیاسی ناشناخته می‌ماند. حضرت علی‌(ع) درباره چنین افرادی می‌فرمایند: «فی‌السماء معروف و فی‌الارض مهجور» این‌ها کسانی هستند که در جهان مادی و در دنیا مهجورند اما در آسمان‌ها معروف‌اند چون هیچ وقت به خاطر نام، شهرت و پست و مقام فعالیت سیاسی نمی‌کنند. فعالیت سیاسی شاه‌حسینی برخاسته از اعتقادات مذهبی‌اش بود و بارها می‌گفت که ما به خاطر اعتقادات و ایمان مذهبی‌مان وارد این مسائل شدیم و باید ایفای مسئولیت مذهبی کنیم. مهجور بودن او علی‌رغم تلاش‌های زیاد در عرصه سیاسی به خاطر این بود که هیچ وقت قصد عرضه خود را نداشت و همیشه می‌گفت هدف مهم است و باید هدف را پیش برد و در راه آزادی کوشید. او در راه آزادی تلاش می‌کرد نه در راه کسب نام. شاه‌حسینی جدایی یاران اولیه از نهضت ملی ایران را به چند دسته تقسیم می‌کرد و معتقد بود که برخی از آن‌ها انسان‌هایی صادق و مبارز هستند که تحلیل اشتباه موجب شد راهشان را جدا کنند و بعد از کودتا متوجه شدند که چه اشتباهی کردند. گروه دوم کسانی بودند که در پی نان و نام بودند و مصدق به آن‌ها آن‌چنان که باید و شاید چیزی نبخشیده بود. برخی از این افراد چون حسین مکی، خود را تاثیرگذار اصلی در ملی شدن صنعت نفت می‌دانستند. برخی چون ابوالحسن حائری‌زاده سابقه قدیمی داشتند و انتظاراتی از دکتر مصدق داشتند که برآورده نشد و در پی نام، نان، جاه و مقام راه خود را از مصدق جدا کردند. گروه دیگر امثال مظفر بقایی، علی زهری و اعضای حزب زحمتکشان بودند که امروز مشخص شده با سرویس‌های جاسوسی بیگانه در ارتباط بودند. شاه‌حسینی این سه دسته را از هم جدا می‌کرد.

 

 

در مورد فعالیت‌های انقلابی ایشان بگویید. ایشان حتی دو مرحله پس از انقلاب هم به زندان رفت، آیا در این موارد هم با شما صحبت کرده بود؟

 

او از ۲۲ سالگی زندان را تجربه کرد؛ نخستین زندانش بعد از ترور عبدالحسین هژیر در سال ۱۳۲۸ اتفاق افتاد. در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ سه بار بازداشت شد که بار آخر شش، هفت ماه طول کشید. بعد از خرداد ۴۲ نیز بارها احضار و بازجویی شد که در برخی موارد به بازداشت هم انجامید. او هیچ وقت نمی‌توانست مبارزه را کنار بگذارد؛ مبارزه‌ای که خودش بارها و بارها گفته بود که قانونی، مسالمت‌آمیز و با پرهیز از خشونت است؛ ولی با این مشی مبارزاتی بارها دستگیر شد.

 

در جریان سال‌های ۴۲ تا ۵۶ فعالیت اصلی شاه‌حسینی ارتباط با نیروهای فعال و سیاسی اعم از چریک‌ها و... بود. از جمله افرادی که ارتباط بسیار نزدیکی با ایشان داشتند حنیف‌نژاد، سعید محسن و احمد رضایی بود. شاه‌حسینی و داریوش فروهر دوستانی نزدیک بودند. علاوه بر آن با شریعتی نیز ارتباطی نزدیک داشت و در حسینیه ارشاد فعالیت می‌کرد. در جمع‌آوری کمک‌های مالی برای خانواده زندانیان سیاسی نیز فعال بود؛ بنابراین زندگی شاه‌حسینی کاملا مبارزاتی و یکسره فعالیت بود.

 

شاه‌حسینی دارای تمکن نسبی مالی بود و در کرج باغی داشت که بسیاری از مبارزان سیاسی را در آن پناه می‌داد. بارها می‌خندید و می‌گفت دوستان به من می‌گفتند بورژوای سرخ. مصطفی شعاعیان یکی از کسانی بود که بارها به باغ شاه‌حسینی در کرج رفته بود. او با تمامی نیروهای سیاسی در ارتباط بود. خورشید هیچ وقت برای زندگی کردن شاه‌حسینی طلوع نکرد؛ هر روز که طلوع کرد برای ادامه مبارزه او بود.

 

 

در خاطرات ایشان نکاتی وجود داشت که ایشان خواسته باشند در زمان حیاتشان ثبت نشود؟

 

خیلی تحفظ به خرج می‌داد و تلاش می‌کرد به آبرو و حیثیت افراد لطمه وارد نشود؛ به همین خاطر بسیاری از مسائل را اصلا مطرح نمی‌کرد یا نصفه‌نیمه می‌گفت. حالا ممکن بود آن فرد در قید حیات هم نباشد ولی ایشان می‌گفت، خانواده و فرزندان آن فرد ممکن است از شنیدن این حرف‌ها لطمه ببینند؛ به همین خاطر می‌کوشید این اتفاق نیفتد. همچنین اگر حس می‌کرد ممکن است مشکلی برای فردی به وجود آید یا خودش نخواهد این مسائل عنوان شود از گفتن آن خودداری می‌کرد. اگر هم گفته بود، بعضی قسمت‌ها را حذف می‌کرد. از جمله بخشی راجع به طیب حاج‌رضایی بود که ما به خواست ایشان از کتاب خاطراتشان حذف کردیم.

کلید واژه ها: شاه حسینی بهروز طیرانی


نظر شما :