راه‌حل مشکل یهودیان

هولوکاست کلید می‌خورد
۰۳ مرداد ۱۳۹۷ | ۲۲:۱۰ کد : ۸۱۵۳ عصر ظهور فاشیسم
برای اجرای راه‌حل نهایی مشکل یهودیان اروپا، نزدیک به ۱۱ میلیون یهودی در نظر گرفته شده است.
راه‌حل مشکل یهودیان

میشائل زونتهایمر / ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 

تاریخ ایرانی: ناسیونال‌سوسیالیست‌ها در آغاز کار بدون برنامه اما به‌‌ همان اندازه پیگیر نسل‌کشی یهودیان یا هولوکاست بودند. در واقع شروع جنگ جهانی دوم بود که نسل‌کشی را برای آن‌ها امکان‌پذیر کرد.

 

شب نهم منتهی به ۱۰ نوامبر ۱۹۳۸، اریش کستنر، نویسنده معروف با یک تاکسی در امتداد کورفورستن‌دام واقع در بخش غربی و اعیان‌نشین برلین حرکت می‌کرد. او برای تشریح این صحنه نوشت: «لامپ‌های شیشه‌ای بر روی آسفالت پرتاب شده و منفجر می‌شدند. چنین به نظر می‌رسید که انگار همه شهر از شیشه‌های شکسته پر شده است. همه چیز مانند عبور از میان یک کابوس جنون‌آمیز بود.» افراد SS و SA در امتداد بلوار صف کشیده و در ‌‌نهایت خونسردی با میله‌های آهنی به جان ویترین مغازه‌های یهودیان آلمانی افتاده بودند. هیچ تلاشی از سوی ماموران پلیس برای متوقف ساختن آن‌ها صورت نمی‌گرفت.

 

ناسیونال‌سوسیالیست‌ها در سراسر امپراتوری بزرگ رایش نزدیک به ۱۴۰۰ کنیسه، ۱۷۰ آپارتمان و تقریبا ۷۵۰۰ باب مغازه را ویران کردند. دلیل و بهانه نازی‌ها برای به راه انداختن این آشوب و فتنه در واقع تلافی و جبران یک قتل بود، یعنی قتل یک دیپلمات آلمانی به نام ارنست فون‌راث در پاریس به دست یک جوان ۱۷ ساله یهودی لهستانی به نام خرشل گرینشپان. این ترور بود که حربه و بهانه مناسب را در اختیار رهبری حزب ناسیونال‌‌‌سوسیالیست و به ویژه یوزف گوبلز وزیر تبلیغات رژیم نازی و معمار اصلی تبلیغات یهودستیزانه قرار داد. آن‌گونه که گوبلز در دفتر خاطرات روزانه خود ثبت کرده است ظاهرا شخص آدولف هیتلر به وی دستور می‌دهد: «یهودی‌ها باید برای یک بار هم که شده مزه خشم ملت را بچشند.»

 

تبلیغات نازی‌ها نیز اثر خود را گذاشت و همه چیز حکایت از یک اقدام فوری داشت. اما واقعیت این بود که حزب نازی از قبل و به صورت هدفمند افراد سرکوبگر SA را تجهیز و بسیج کرده بود. افراد SA در شهر باوتزن ایالت زاکسن یعنی‌‌ همان شهری که به نوعی مقر یهودی‌ها محسوب می‌شد، به مردان یهودی حمله برده و مدت هفت ساعت آن‌ها را در خیابان‌های شهر می‌گرداندند. برای خوشامد و تفریح تماشاگران در برخی موارد آن مردان بخت‌برگشته را وادار می‌کردند که زانو زده و مردم را به «سقط کردن یهودیان» دعوت کنند. در شهر بادن بادن یهودیان بازداشت شده به دستور نازی‌ها وادار به خواندن کتاب «نبرد من» هیتلر با صدای بلند شدند.

 

«الیاس فویراشتاین» ۶۵ ساله به عنوان مثال دقیقا ۱۵۰۰-مین قربانی جنایات نازی‌ها بود. او در برابر مغازه شرا‌ب‌فروشی‌اش در خیابان اشتراو‌س‌برگر شماره ۲۵ برلین به قتل رسید. ماموران پلیس بیش از ۲۰ هزار یهودی غالبا ثروتمند را به اردوگاه‌های کار اجباری داخائو، بوخن‌والد و زاکسن‌هاوزن منتقل کردند.

 

هیتلر در کمتر از سه ماه پس از حمله اوباش در ماه نوامبر، در برابر نمایندگان رایش‌تاگ اعلام کرد: «امروز می‌خواهم بار دیگر یک پیشگو باشم: اگر بتوانیم به تجارت بین‌المللی یهودیان در داخل و خارج اروپا دست پیدا کنیم،‌‌ همان تجارتی که بار دیگر ملت‌ها را به یک جنگ جهانی سوق می‌دهد، نتیجه کار نه بلشویزه شدن جهان و نه پیروزی یهودیان خواهد بود. نتیجه‌‌ همان نابودی‌ نژاد یهود در اروپا است.»

 

اما چگونه وضعیت به این مرحله رسید؟ در آن برنامه ۲۵ مرحله‌ای که آدولف هیتلر ۱۹ سال قبل از آن یعنی در ۲۴ فوریه ۱۹۲۰ در هوف‌بروی‌هاوس مونیخ و در برابر اعضای رهبری حزب ناسیونا‌ل‌سوسیالیست که در آن زمان نام دیگری داشت خواند، آمده بود که تنها یک بخش از شهروندان می‌توانند شهروند آلمان باشند: «فقط کسانی که خون آلمانی داشته باشند. از همین رو هیچ فرد یهودی نمی‌تواند شهروند آلمان باشد.»

 

آیا هیتلر از‌‌ همان آغاز کار نابودی کامل یهودیان را در سر می‌پروراند؟ واقعا چه کسی بعد‌ها به آن «راه‌حل نهایی» معروف رسید؟ این همه‌‌ همان پرسش‌هایی است که تا به امروز‌‌‌ نیز کار‌شناسان در مورد آن‌ها بحث و جدل دارند. به همین صورت نمی‌توان دقیقا توضیح داد که هیتلر چه زمان و چگونه نفرت از یهودیان را در وجود خود کاشت. سباستین هافنر، مورخ آلمانی بر این باور است که هیتلر در کسوت یک سیاستمدار نیز نفرت از یهودیان را مانند «قوزی مادرزاد بر پشت خود» حمل می‌کرد.

 

یان کرشاو، بیوگرافی‌نویس بریتانیایی هیتلر این نظریه را عنوان می‌کند که پیشوای نازی در مدت اقامت سه ساله‌اش در خوابگاه مردان شهر وین پایتخت اتریش و قبل از آغاز جنگ جهانی اول با تفکر زهرآلود یهودستیزی آشنا شد و آن را در وجود خود پروراند. بر این اساس سهم و علت اصلی این جهان‌بینی به انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ و رویدادهای پس از آن مربوط می‌شود. هیتلر در کتاب خود یعنی «نبرد من» در مورد جنگ جهانی اول نوشته است: «اگر در‌‌ همان آغاز جنگ و در خلال جنگ یکبار دوازده تا پانزده هزار از این عبری‌زبان‌های کننده ملت‌ها را در اتاق‌های گاز قرار می‌دادند،‌‌ همان گونه که صد‌ها هزار‌ تن از بهترین کارگران آلمانی ما از همه طبقات و مشاغل در جبهه‌ها آن را تحمل می‌کنند، خون آن میلیون‌ها قربانی در جبهه‌ها نیز بیهوده از دست نمی‌رفت.»

 

هیتلر به این ایده جنون‌آمیز باور داشت که «یهودیت جهانی» قصد دارد ملت آلمان و کلیت «نژاد آریایی» را در قالب دو شکل مختلف نابود کند: از یک سو قصد دارد که این مردم را به غلام حلقه به گوش سرمایه‌داری یهودی آنگلوآمریکایی بدل کرده و از سوی دیگر آن‌ها را در کسوت نمایندگان و طرفداران مارکسیسم و بلشویسم درآورد. از آنجایی که هیتلر نبرد نژادی را قانون و پایه اصلی و اساسی تاریخ می‌دانست، یهودیت را نیز نه یک جامعه مذهبی بلکه یک‌ ‌نژاد و همزمان یک ملت تعریف می‌کرد. او خطاب به اقوام آریایی می‌گفت که راه‌حل نهایی برای آنچه که نجات نژاد‌ها از نابودی به دست یهودیان عنوان می‌کرد، از بین بردن کامل و محو یهودیان است. هیتلر، هولوکاست را نوعی حمله پیشگیرانه می‌دانست اما هولوکاست با هر دیدگاهی یک طرح شیطانی بود.

 

«کتاب ‌ماه ناسیونال‌سوسیالیستی» ارگان تئوریک حزب نازی در شماره ژانویه سال ۱۹۳۳ آورده است: «مبارزه علیه یهودیت خدمت تاریخی و بسیار مهم ناسیونال‌سوسیالیسم است که تازه نسل‌ها و نژادهای آینده اهمیت و قدر آن را خواهند شناخت.»

 

پس از روی کار آمدن این نیروهای یهودستیز بود که ترور علیه یهودیان نهادینه شد. والتر گیسلینگ، روزنامه‌نگار اهل مونیخ در شب نهم منتهی به ۱۰ مارس ۱۹۳۳ طی مقاله‌ای از آن شب به عنوان «شب وحشت» یاد کرده است. افراد SA به یک تاجر یهودی در آپارتمانش حمله بردند. گیسلینگ در ادامه می‌نویسد: «این افراد در حالی که آن یهودی را به دزدی و پو‌ل‌پرستی متهم می‌کردند، یک دست او را قطع کردند. رئیس تبلیغات یک فروشگاه بزرگ به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و سپس به یک جنگل دورافتاده برده شد و در آنجا او را عریان کرده با طناب به یک درخت بستند.»

 

روز اول آوریل ۱۹۳۳ افراد SA و دیگر طرفداران هیتلر در مقابل مغازه‌های یهودیان مستقر شدند. آن‌ها پلاکاردهایی بر روی در مغازه‌ها چسبانده و یا روی ویترین‌ها شعارهایی می‌نوشتند. بر روی این پلاکارد‌ها چنین جملاتی به چشم می‌خورد: «هر کس از یهودی‌ها غذا بخرد سقط می‌شود» و یا «از مراجعه به فروشگاه‌های یهودیان خودداری کنید و فقط از مردمان طبقه متوسط خرید کنید.» و در جای جای خیابان‌ها جمله‌ای که مورخی به نام «هاینریش تریچکه» در سال ۱۸۷۹ طی یک مقاله نوشته بود به چشم می‌خورد: «یهودی‌ها مایه بدبختی ما هستند.» در‌‌ همان حال مفسر نشریه تایمز چاپ لندن ضمن اظهار شگفتی از این شعار‌ها و اقدامات نوشت: «رفتار افکار عمومی آلمان تا اندازه زیادی نشان از طبیعتی مخرب و وحشی دارد.»

 

یک هفته بعد یعنی روز ۷ آوریل ۱۹۳۳ بود که دولت رایش طرح «قانون احیای تشکیلات اداری» را تصویب کرد. بر اساس این قانون «کارمندانی که ریشه غیرآریایی دارند باید بازنشسته شوند.» این قبیل قانون‌های موسوم به قوانین نورنبرگ در سپتامبر ۱۹۳۵ دست ناسیونال‌سوسیالیست‌ها را برای محروم کردن یهودیان از حقوق اجتماعی و اخراج آنان از کشور باز گذاشت.

 

طبق قانون موسوم به «قانون حراست از خون» ازدواج و روابط خارج از ازدواج میان یهودیان و اتباع دولت آلمان و اقوام درجه یک آن‌ها ممنوع اعلام شد و متخلفان از این قانون تا ۱۵ سال زندان با اعمال شاقه محکوم می‌شدند. افزون بر آن استخدام زنان زیر ۴۵ ساله یهودی به عنوان مستخدمه و همین‌طور لمس پرچم صلیب شکسته از سوی یهودیان ممنوع اعلام شد.

 

طبق قانون شهروندی رایش تنها اتباع آلمانی و خویشاوندان خونی آن‌ها می‌توانستند از «حقوق سیاسی کامل» برخوردار باشند. این قانون اساس همه اقدامات بعدی به شمار می‌رفت؛ یعنی از تعقیب و بازداشت و نفی بلد گرفته تا «راه‌حل نهایی مشکل یهودیان». در یکی از احکامی که بعد‌ها در رابطه با این قوانین صادر شد، آمده است: «اموال هر یهودی پس از مرگ به دولت رایش تعلق می‌گیرد.» ویکتور کلمپرر، رمان‌نویس اهل درسدن که در خانواده‌ای یهودی متولد و رشد کرده بود، پس از تصویب قوانین نورنبرگ، در کتاب خاطرات روزانه خود نوشت: «این آدم نفر‌ت‌‌انگیز بالاخره یک نفر را مریض می‌کند.»

 

سه روز پس از حمله نوامبر ۱۹۳۸ اوباش و اراذل، گروهی از ناسیونال‌سوسیالیست‌ها در کولمباخ واقع در مقر نازی‌ها در اوبرفرانکن، یک زن جوان را در خیابان‌های شهر گرداندند. بر روی تابلویی که بر گردن این زن آویزان بود، این نوشته به چشم می‌خورد: «من خوک کثیفی هستم که با یک یهودی به نام کارل اشتراوس از سال‌ها تا به امروز رابطه داشته و مایه ننگ ‌نژاد خود شده‌ام.» کارل اشتراوس در آن زمان در زندان با اعمال شاقه بسر می‌برد و بعد‌ها در آشویتس به قتل رسید. ۵۰۰ نفر از اهالی کولمباخ در این نمایش زشت به اراذل و اوباش نازی کمک می‌کردند. روزنامه محلی کولمباخ در شماره روز بعد خود نوشت: «این افراد به ناگاه اقدام به پرتاب سیب و موز گندیده و امثال آن به سوی آن زن کرده و غالبا سر او را نشانه گرفته بودند.»

 

در‌‌ همان روزی که این نمایش کثیف در کولمباخ جریان داشت، وزارت هواپیمایی کشوری رایش میزبان بیش از صد کارگزار رژیم و نمایندگان اقتصادی و صاحبان بیمه‌ها بود. خسارات ناشی از حمله ماه نوامبر اراذل و اوباش نزدیک به ۳۹ میلیون مارک رایش گزارش شد. هرمان گورینگ با گله‌مندی گفت که بهتر این بود «به جای چنین ضرر و زیان و حیف و میلی، ۲۲ یهودی اعدام شوند.» درخلال این نشست چهار ساعته در وزارت هواپیمایی کشوری تصمیم گرفته شد که یهودیان به عنوان غرامت «یک میلیارد مارک رایش» پرداخت کرده و تا اول ژانویه ۱۹۳۹ همه شرکت‌های کوچک، شرکت‌های تعاونی و کارگاه‌های تولیدی متعلق به آنان تعطیل شود و بدین ترتیب بود که پروژه «یهودی‌زدایی» از یک طرف و «آریایی‌سازی اقتصاد» از سوی دیگر کلید خورد.

 

هاینریش هیملر روز ۳ دسامبر ۱۹۳۸ به عنوان فرمانده اس‌اس دستور داد که یهودیان باید تا پایان سال همه گواهینامه‌های رانندگی و مدارک خودروهای خود را تحویل دهند. وزارت حمل و نقل رایش نیز در فوریه ۱۹۳۹ اعلام کرد که «شهروندان یهودی آلمان و یهودیان فاقد شهروندی در محدوده خاک آلمان بزرگ حق استفاده از واگن‌های خواب و غذاخوری‌های قطار‌ها را ندارند.»

 

ناسیونال‌سوسیالیست‌ها تا زمان آغاز جنگ به صورت گسترده‌ای تلاش کردند که یهودی‌های آلمانی را از طریق اذیت و آزار، تبعیض و ترور از کشور بیرون برانند. اما این وضعیت پس از اشغال لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ از اساس تغییر کرد. با آغاز جنگ بود که نازی‌ها این امکان را یافتند که پروژه نابودی یهودیان اروپا را به صورتی کاملا آگاهانه کلید بزنند. «فرانتس رادماخر» از وزارت امور خارجه رایش در سال ۱۹۴۲ نوشته است: «مشکل یهودیان در خلال این جنگ باید حل شود زیرا تنها در این موقعیت می‌توان بدون جنجال‌های عمومی بین‌المللی به این مساله خاتمه داد.»

 

یوزف گوبلز در سرمقاله‌ای که برای هفته‌نامه «دِر رایش» در نوامبر ۱۹۴۱ نوشت اعلام کرد که ارتش رایش در آستانه ورود به مسکو است و آن پیشگویی پیشوا در این روز‌ها صورت تحقق به خود خواهد گرفت یعنی نه تنها دنیا بلشویزه نخواهد شد بلکه ‌نژاد یهود در اروپا نابود می‌شود. گوبلز در ادامه با لحنی تحریک‌آمیز نوشته است: «یهودیان نژادی طفیلی و مفت‌خور به حساب می‌آیند که مانند یک کپک مسموم بر روی فرهنگ‌های ملل سالم نشسته‌اند.»

 

وزیر تبلیغات هیتلر در ۲۷ مارس ۱۹۴۲ در دفتر یادداشت خود آورده است: «خدای را سپاس که ما اینک و در خلال این جنگ امکانات متعددی داریم که در زمان صلح از آن بی‌بهره بودیم.» در عین حال بسیاری از آلمانی‌ها بر این عقیده بودند که این جنگ به روند نابودی حق و قانون در کشور سرعت بخشیده و پیوندهای مذهبی و مراعات دنیای خارج را به حداقل رسانده و طراحان قتل‌عام یهودیان از این مساله بسیار خشنود هستند.

 

در پایان سال ۱۹۳۷ هنوز هم نزدیک به ۴۰۰ هزار یهودی در آلمان رایش زندگی می‌کردند و تا آن زمان البته ۱۳۰ هزار نفر از آنان کشور را ترک کرده بودند. اما با پیشروی‌های ارتش رایش و اجرایی شدن طرح هولوکاست، اکثریت بزرگی از این تعداد نیز به جمع قربانیان پیوستند. در لهستان ۳.۳ میلیون یهودی وجود داشت یعنی یک‌دهم جمعیت را یهودیان تشکیل می‌دادند و به همین خاطر بود که اشغال این کشور همسایه این امکان را در اختیار دولت نازی گذاشت که سیاست خود در قبال یهودیان را مورد آزمایش قرار دهد. هانس فرانک حاکم آلمانی لهستان اشغال‌شده در‌‌ همان زمان گفت: «هر جا که یهودی دیدیم و هر زمان که امکانش بود باید یهودی‌ها را نابود کنیم.»

 

در لهستان بود که برای نخستین بار قانون اجباری نصب ستاره زرد برای یهودیان به مورد اجرا گذاشته شد. این در حالی بود که آلمانی‌ها رفتارهایی ناهنجار‌تر علیه یهودیان انجام می‌دادند اما ظاهرا این برخورد‌ها چندان دیده نمی‌شد از جمله رفتارهایی سادیسمی مانند شلاق زدن افراد در حین انتقال و یا مجبور کردن آن‌ها به مالیدن مدفوع بر روی صورت خود.

 

افزون بر آن اشغالگران آلمانی، یهودیان را تحت شرایطی وحشیانه و غیرانسانی در گتو‌ها محصور کردند. در گتو ورشو در هر کیلومتر مربع ۱۱۰ هزار نفر جای گرفته بودند. در بهار ۱۹۴۱ شمار کسانی که به دلیل گرسنگی و ابتلا به تیفوس و دیگر بیماری‌ها جان خود را از دست دادند به بیش از ۵ هزار نفر در ماه رسید.

 

در ادامه سختگیری‌های بیشتر و افزودن بر شدت و حدت سیاست‌ها در قبال یهودیان بود که سازمان اس‌اس اعلام کرد حتی اعضای این سازمان نیز باید ثابت کنند که تا سال ۱۷۵۰ هیچ ریشه یهودی نداشته‌اند. هیملر، فرمانده اس‌اس که یکی از جاه‌طلب‌ترین و بی‌رحم‌ترین نظریه‌پردازان نازی به شمار می‌رفت اعلام کرد که قتل‌عام یهودیان «وظیفه‌ای تاریخی» است. او خطاب به فرماندهان زیردست خود گفت که باید یگان‌های خود را به عنوان پیشروان جنبش ناسیونال‌سوسیالیستی وارد عمل کنند.

 

افرادی در وزارت امور خارجه و سازمان اس‌اس در سال ۱۹۴۰ بار دیگر طرحی غیرعملی را مطرح کردند که بر اساس آن باید همه یهودیان اروپا را به ماداگاسکار فرستاده و در آنجا اسکان داد. در ‌‌نهایت اما حمله به خاک شوروی یعنی‌‌ همان کشوری که پنج میلیون یهودی در آن زندگی می‌کردند، ضرورت عبور از کشتار سیستماتیک یهودیان را نشان داد. به همین خاطر چهار واحد عملیاتی سرویس اطلاعات و امنیت رایش و پلیس مخفی آلمان، در مجموع سه هزار نفر بلافاصله با ماموریتی ویژه به مناطق اشغال‌شده توسط ارتش رایش اعزام شدند. این واحد‌ها در کنار واحدهایی از پلیس ضد شورش و بریگادهای اس‌اس در تابستان ۱۹۴۱ ماموریت خود را با بازداشت و تیرباران مردان یهودی آن مناطق آغاز کردند و خیلی زود نوبت به زنان و کودکان رسید.

 

فرماندهان این کماندوهای مجهز مرگ، افراد داوطلب نبودند و کادر ثابت ارتش به حساب می‌آمدند. افراد هر تیم نیز از سربازان ورزیده‌ای که البته «قابلیت نبرد در جبهه‌ها را نداشتند» تشکیل می‌شد. به همین دلیل کریستفر براونینگ، مورخ آمریکایی در تحقیق ارزشمند خود در رابطه با این یگان‌ها به نام «مردانی کاملا معمولی و عادی» آورده است که این افراد غالبا از گردان‌های رزرو پلیس ۱۰۱ آلمان انتخاب شده و برای راندن و کشتن یهودیان به مناطق مختلف اعزام می‌شدند. در این تحقیق آمده است که افراد گردان‌های مرگ تنها در مواردی استثنایی از دستور سرپیچی کرده و از اعدام قربانیان خود صرف‌نظر می‌کردند. البته این سرپیچی و تمرد، مجازات چندان سنگین و جدی در پی نداشت.

 

از قرار معلوم شمار بالایی از افراد یگان‌های مرگ پس از اعدام قربانیان خود دچار کابوس و مشکلات روانی شده و بسیاری از آن‌ها تا آستانه مرگ پیش رفتند. برخی از آنان با وجود آنکه هر شب پای سخنان فرماندهان خود نشسته و ظاهرا تقویت روحی و اخلاقی می‌شدند اما به شدت به مشروبات الکلی اعتیاد پیدا کرده و مست می‌کردند. در یگان‌های مرگ مردانی از لیتوانی، لتونی، اوکراین و دیگر داوطلبان غیرآلمانی نیز حضور داشتند. در شهر کاوناس لیتوانی شمار زیادی از زندانیان با اعمال شاقه آزاد شدند و آن‌ها بودند که صد‌ها یهودی را با ضربات میله‌های آهنی از پای درآوردند. در اودسا ۲۰ هزار یهودی تنها در طول یک روز به دست سربازان رومانیایی کشته شدند.

 

هیملر در اواسط آگوست ۱۹۴۱ به مینسک سفر کرد و به فرمانده گروه عملیاتی B دستور داد که یکصد یهودی را در حضور وی اعدام کند زیرا قصد داشت شخصا تاثیر دیدن نمایش زنده اعدام را تجربه کند. هنگامی که فرمانده فرمان آتش داد، هیملر با شنیدن صدای هر شلیک بر خود می‌لرزید و آشکارا عصبی می‌شد. هنگامی که دو زن یهودی پس از اصابت چندین گلوله همچنان زنده بودند فریاد فرمانده اس‌اس بلند شد و به افسر فرمانده گفت که قرار نیست بیش از این آن دو نفر را عذاب بدهند.

 

در ‌‌نهایت فرمانده گروه که اریش فون باخ زالوسکی نام داشت و بعد‌ها محاکمه شد، خطاب به فرمانده اس‌اس گفت: «جناب فرمانده ما فقط صد نفر را اعدام کردیم و نه بیشتر.» هیملر نیز با حالتی برآشفته و خشمگین پرسید: «خب منظورتان چیست؟» و باخ زالوسکی در پاسخ گفت: «به چشم‌های مردان یگان نگاه کنید و خودتان ببینید که تا چه اندازه منقلب هستند. تا آخر عمر در همین وضعیت خواهند ماند. از زندگی سیر شده‌اند. چه ارمغانی به غیر از بیماری‌های روانی و خشم برای افراد زیردست خود داشته‌ایم؟»

 

هیملر بی‌درنگ دستور داد که روش‌های جدیدی برای کشتار در نظر گرفته شود، روش‌هایی که کار این دسته از سربازان را راحت‌تر کند. پس از تلاش برای کشتن شماری بیمار روحی و روانی به وسیله انفجار بونکر، روش دیگری برای کشتار مورد آزمایش قرار گرفت و در واقع آغاز شد. در این روش قربانیان در یک فضای کاملا بسته قرار گرفته و با گازهای کشنده مسموم می‌شدند. اما قبل از اجرای این روش، همه امکانات از اتاق‌های مخصوص تا تکنولوژی تولید و انتقال گاز سیکلون – بی‌ در اختیار اس‌اس قرار گرفت و بدین ترتیب مقدمات برای کشتار میلیونی فراهم آمد.

 

با این کشتار در ابعاد و معیار به اصطلاح صنعتی در واقع آن «راه‌حل مشکل یهودیان» توسط اس‌اس در آغاز سال ۱۹۴۲ کلید خورد و در‌‌ همان دوران بود که شمار زیادی از اردوگاه‌های کار اجباری با اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی مجهز شد و افزون بر آن شش اردوگاه در شرق به اردوگاه مرگ تغییر کاربری داده شد.

 

نازی‌ها در مکاتبات داخلی خود تقریبا همواره برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت‌ها از عبارات «اقدام ویژه» و یا «عملیات خاص» استفاده می‌کردند. البته هیچ فرمان کتبی از سوی هیتلر با موضوع «راه‌حل نهایی» صادر نشده است. بر همین اساس برخی از مورخان آلمانی و غیرآلمانی از جمله «کریستیان گرلاخ» عقیده دارد که دیکتاتور آلمان تصمیم خود برای نابودی یهودیان اروپایی را در روز ۱۲ دسامبر ۱۹۴۱ و در جریان نشستی که با حضور ۵۰ مقام بلندپایه کشوری و لشگری و رهبران حزب نازی تشکیل شد و در واقع در خلال یک سخنرانی غیرعلنی و محرمانه اعلام کرد. در آن روز افراد مورد نظر در آپارتمان مسکونی هیتلر در ویلهلم اشتراسه برلین جمع شده بودند و از یکی از یادداشت‌های روزانه گوبلز چنین برمی‌آید که موضوع جلسه «راه‌حل نهایی برای مشکل یهودیان» بوده است.

 

پنج هفته بعد و در جریان نشست موسوم به کنفرانس دریاچه وان در برلین به تاریخ ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲ بود که مقام‌های دولتی و رهبران و فرماندهان اس‌اس طرح اخراج یهودیان از آلمان و همین‌طور از سرزمین‌های اشغالی و انتقال آنان به اردوگاه‌های مرگ را نهایی کردند. تاکتیک این بود که بدین ترتیب اروپا از «غرب به سمت شرق» گسترش یابد. در پرونده موسوم به «مشکلات محرمانه رایش» نیز آمده است: «برای اجرای راه‌حل نهایی مشکل یهودیان اروپا، نزدیک به ۱۱ میلیون یهودی در نظر گرفته شده است.»

 

آدولف آیشمن به دستور راینهارد هایدریش یکی از فرماندهان اس‌اس و مشهور به قصاب پراگ، ترتیب این نشست را در ویلایی لوکس با چشم‌اندازی رو به دریا داد، ملاقاتی که «به منظور بحث و تبادل نظر در خلال صرف صبحانه» تشکیل شد.

 

 

منبع: اشپیگل


 
علامت‌گذاری فروشگاه‌های یهودیان در برلین ۱۹۳۳ و تحریم خرید از آن‌ها

یکی از ۱۴۰۰ کنیسه‌ای که در شب نهم و روز دهم نوامبر ۱۹۳۸ به دست عاملان حزب نازی به آتش کشیده شد
 

در ژوئن سال ۱۹۴۱ زندانیان خطرناک آزاد شده در شهر کاوناس لتونی با میله‌های آهنی به جان یهودیان شهر افتادند
 

دو کودک گرسنه یهودی گتوی ورشو در حال گدایی 

کلید واژه ها: یهودیان هولوکاست آلمان نازی


نظر شما :