فریدون مجلسی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: کودتای ۲۸ مرداد اصولا داخلی بود

امید ایران‌مهر
۳۰ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۹:۰۶ کد : ۷۳۰۳ پیشخوان
مصدق به عنوان حقوقدانی ناب، ‌حقوق ملی را حتی به منافع ملی ترجیح می‌داد...‌در کودتای ۲۸ مرداد عوامل خارجی حضور اجرایی نداشتند.
فریدون مجلسی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: کودتای ۲۸ مرداد اصولا داخلی بود
تاریخ ایرانی: فریدون مجلسی کودتاهای سال ۳۲ را «واقعیت‌هایی ناگزیر» می‌داند که «در ادامه یک برنامه» اتفاق افتادند و معتقد است «اگر مصدق می‌توانست آهسته‌تر براند، و با حفظ حال و هوای ملی شدن صنعت نفت و توسعه آموزش و علم، به جای جنگ در چند جبهه در‌‌ همان یک جبهه بجنگد، ممکن بود نیازی به قیام ۳۰ تیر که ۲۸ مرداد پاسخ آن بود پیش نیاید اما برای او با برداشتن چند هندوانه نا‌متوازن و ناجور و همزمان، پس از عدم پذیرش آخرین پیام و اولتیماتوم غرب راه گریزی باقی نمانده بود.» این نویسنده و پژوهشگر، در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی»، کودتای ۲۸ مرداد را کودتایی «اصالتا داخلی» می‌داند که البته از «حمایت‌های پولی و تدارکاتی» آمریکایی و انگلیسی برخوردار بود. او با بیان اینکه طرح «جمهوری» از سوی فاطمی در آن مقطع «زودهنگام» و ناشی از «تندروی» وی بوده است، تاکید می‌کند که در این ایده‌پردازی‌ها «بی‌سوادی و عقب‌ماندگی ملی عامل مهمی بود که یا روی آن حساب نشد، ‌یا شاید روی آن زیادی حساب شد!»

 

***

 

روایت‌های گوناگونی از چگونگی شکل‌گیری کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ وجود دارد. اسناد سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی امریکا نشان می‌دهد ایالات متحده پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد بار دیگر شانس خود را برای پیروزی کودتا امتحان می‌کند و این بار به فاصله سه روز موفق می‌شود. این روایت را اما همگان نمی‌پذیرند چنانکه افرادی معتقدند امریکا یک بار برای سرنگونی دولت مصدق تلاش کرد و وقتی موفق نشد، عقب نشست. آنها ریشه کودتای سه روز بعد را داخلی می‌دانند و برخی روحانیون حامی دربار را به سازماندهی کودتای ۲۸ مرداد متهم می‌کنند. شما فکر می‌کنید کدام روایت می‌تواند به واقعیت نزدیک‌تر باشد؟

 

برای من شرح وقایع آنقدر مهم نیست که وقوع و نتایج آن مهم است. درباره شرح وقایعی که رخ داد، چه کسی در خانه چه کسی پنهان شد، از آنجا با چه کسانی تماس داشت، و بعد با چند نفر سوار فلان ماشین شدند و به کجا رفتند،.... تا اینکه سرانجام حکومت را به دست گرفتند، بار‌ها به راست و دروغ تکرار شده است. اما کودتایی به معنی تغییر دولت، و نه کل رژیم، خارج از روال متعارف رخ داد. اینکه گفته‌اید روایت‌های گوناگونی وجود دارد خودش برایم جالب است. مرا به یاد روضه‌های سنتی مثلا‌ مسلم‌ابن عقیل می‌اندازد که همه ارکان و فرضیات آن همیشه ثابت و مورد تایید اجراکننده و شنونده است، به اتفاق خشنود می‌شوند، و در جایی که باید و لازم باشد به اتفاق گریه می‌کنند. منتها در باب آنچه در ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۳۲ رخ داد روضه مربوطه با توجه به اینکه سناریوی آن از دیدگاه کدام فرقه نوشته شده باشد فرق می‌کند، و چند اجرای ثابت دارد، و دیدن و شنیدن هر اجرا برای طرفداران فرقه‌های دیگر منع شده و به کلی حرام است. روایت مصدقی داریم (منظورم از مریدان مصدق است نه طرفداران نهضت او)، روایت شاهی داریم (منطبق با روایت نظامی)، روایت توده‌ای داریم، روایت مذهبی ویژه‌ای هم داریم. و من دلیلی نمی‌بینم پس از قریب شصت سال محکوم به پذیرش سناریوهای هر یک از این فرقه‌ها باشیم.

 

 

از تعداد زیادی روایت سخن گفتید. هر کدام از این روایت‌ها واجد چه ویژگی‌هایی است، شاید اگر به تفکیک به هر یک از این روایت‌ها بپردازیم با بررسی نقاط مختلف بحث به ویژه نقاط اختلافی که بین راویان وجود دارد به حقیقت نزدیک‌تر شویم. از روایت مصدقی شروع کنیم...

 

سناریوی مصدقی حاکی از آن است که مصدق می‌خواست نفت ایران مال ایرانیان باشد، به دست ایرانیان اداره شود و با پول و درآمد آن مملکت را آباد و خوشبخت کند؛ قوانین مملکت را که ایراد و اشکال داشتند و با کمک خارجی‌ها تنظیم شده بودند، شخصا که حقوقدانی برجسته بود با استفاده از اختیارات قانونی که به تصویب مجلس رسیده بود بازنویسی و اصلاح کند. مجلس را که به رغم برگزاری انتخابات توسط دولت خودش در اختیار خوانین و مالکان و گردن کلفت‌های طرفدار شاه یا مخالف اصلاحات رادیکال او قرار گرفته بود با مراجعه به آراء عمومی که دموکراتیک‌ترین شیوه حکومت است، یعنی دموکراسی مستقیم منحل کند، به مردم که خواهان او بودند بگوید: مردم مجلس شمایید! و از شر سنگ‌اندازی‌های آن‌گونه نمایندگان راحت شود، شاه را وادار کند که سلطنت کند نه حکومت، و حکومت را به دولت ملی واگذارد، لذا ارتش را که در آن عناصر فاسد و غیرقابل اعتماد رخنه کرده و ابزار نفوذ شاه بود از وجود آن عناصر پاکسازی کند، و عناصر قابل اعتماد خود را بر کار‌ها بگمارد، سایر دستگاه‌ها را هم از عناصر ناپاک و مشکوک پاکسازی کند. در سیاست خارجی برخلاف گذشته که امتیازی به روس و متقابلا‌ امتیازی به انگلیس داده می‌شد با استفاده از موازنه منفی یعنی امتیاز ندادن به هیچ یک از دو قدرت جدید جهانی (شوروی و غرب) و با حفظ بیطرفی اداره کند. اگر لازم باشد اقتصاد بدون نفت داشته باشد. دستگاه قضایی را از عناصر مشکوک پاکسازی و تجدید سازمان کند. وزارت امور خارجه را از چنگ دیپلمات‌های محافظه‌کار قدیمی که خود را مکلف به رعایت ضوابط دست و پاگیر دیپلماتیک و تعامل و مذاکره و اتیکت و تشریفات و این حرف‌ها می‌دانستند خارج کند و اختیار آن را به دست روزنامه‌نگار جوان، ملی، پرشور و رادیکالی بسپارد که اخیرا‌ دکترای حقوق خود را هم از دانشگاه پاریس گرفته بود. به نیروی خلق اعتماد داشت و به اصل نامربوط سلطنت هم اعتماد نداشت و برایش اعتباری قائل نبود. و خصوصا با توجه به همکاری حزب توده در قیام ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ روی همکاری‌های محدود آن حزب حساب می‌کرد...، و همه این‌ها ظرف یک سال. این همه خواسته را با چه پشت گرمی و اعتباری می‌خواست انجام دهد؟

 

 

خوب سوال خوبی است. این حجم از تغییرات قرار بود با پشتوانه چه نیرویی انجام شود؟ مصدقی‌ها چه پاسخی برای این سوال دارند؟

 

مردم! تقریبا همه مردم! آنها را دیده بود که چند ماه قبل، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱، چگونه در پاسخ به استعفای او در برابر گلوله سینه سپر کرده و با قیامی ملی سیاستمداری کارکشته چون قوام‌السلطنه، معمار اخراج روس‌ها از آذربایجان را با بی‌آبرویی متواری کرده و دولت او را بازگردانده بودند، تا مجلس برای مجازات او حکم به مصادره اموال دهد و در مورد قاتل نخست‌وزیر دیگر (سپهبد رزم‌آرا) حکم بر برائت دهد و...... در ۲۵ مرداد، ‌در حالی که فقط چند روز پیش از آن مردم در رفراندومی به خواسته او در باب انحلال مجلس رای مثبت داده، و دادگاه لاهه نیز بر حقانیت او در عدم صلاحیت آن دادگاه رای داده و آن (ملی کردن شرکت نفت انگلیس) را امری از حقوق داخلی ایران شمرده و رییس انگلیسی دادگاه هم بر آن مهر تایید زده بود! یعنی در اوج اعتبار و احترام داخلی و جهانی! لذا امپریالیسم پیر انگلیس، و محافظه‌کاری سنتی آمریکا که اکنون با دولت آیزنهاور از دید بسیار ضدکمونیستی به جهان می‌نگریست، استقلال ایران را تاب نیاوردند و خواهان انتقام و گوشمالی ایران و تداوم دستیابی خود به منابع نفت آن شدند، و چنین بود که کودتای ۲۸ مرداد رخ داد.

 

 

در مقابل این جریان که بنا به گفته خود می‌خواست با حمایت مردم برنامه‌هایی که ذکر کردید را به اجرا بگذارد برخی هم بودند که اجرای این سیاست‌ها را به ضرر خود می‌دانستند و شاید به همین دلیل افرادی علیه آنان دست به کودتا زدند. روایت هواداران کودتا چیست؟

 

سناریوی شاهی حاکی از این است که مصدق با یکدندگی و لجاجت در هرگونه سازش و پذیرش راه‌حل‌های پیشنهادی، ایران را در جهان منزوی کرده و در معرض خطر مجدد توسعه‌طلبی دولت شوروی انداخته، که فقط چند سال پیش از آن ایالات آذربایجان و کردستان را عملا‌ تجزیه کرده و وحدت و استقلال کشور و رفاه و آسایش مردم و توسعه صنعتی و اقتصادی را به مخاطره انداخته است، حزب توده که در وقایع آذربایجان و بانفوذ در پیکره افسری و درجه‌داری ارتش، و در میان عناصر تحصیلکرده اداری و مطبوعاتی و فرهنگی، نظام ملی ایران را برخلاف اصل بی‌طرفی به طرف شوروی متمایل کرده است، با بیکار کردن بسیاری از فرماندهان متنفذ و عناصر میانی - که آن را ناسپاسی نسبت به کسانی می‌دانستند که در آذربایجان روس‌ها را بیرون راندند - و روی کار آوردن افسران مطیع خود خواهان برقراری حکومتی خودکامه و احتمالا جمهوری می‌باشد، که با توجه به اطلاعات دریافتی از دوستان (لابد سازمان‌های سیاسی و امنیتی آمریکا) راهی جز سقوط در دامان شوروی نخواهد داشت، لذا بر فرماندهان رانده شده و ارتش که هنوز زخمش از ناسپاسی شوروی در قضیه آذربایجان تازه بود، ‌واجب است که جلوی این سقوط را بگیرد! از سوی دیگر مصدق اختیاراتش قانونی نیست، ‌و اصولا مجلس حق واگذاری آن را ندارد، ‌انحلال دادگاه‌ها دخالت در امور قضایی از طرف دولت، و صدور احکام مصادره و عفو از سوی مجلس نیز مداخله دیگری از سوی قوه مقننه است، و روحانیت و مردم [از دید آنان] نیز در این نگرانی‌ها با بزرگان و خوانین و اقشار دیگر شریک شدند و چنین بود که قیام ملی ۲۸ مرداد به وجود آمد!

 

 

و روحانیت؟

 

سناریوی روحانیت سیاسی متنفذ آن دوره که در قیام ۳۰ تیر سال پیش با صدور فتوا و به میدان کشاندن ده‌ها هزار نفر از پیروان و مریدان، هر گونه مقاومت پلیسی و نظامی را خنثی کرده بود‌ و برخلاف مصدق که خود را مستظهر به حمایت قشر فرهیخته و روشنفکر جامعه می‌دانست، و خود از آن قشر برخاسته و در میان آنان بود، ‌و گمان می‌کرد که آنان «مردم» هستند، روحانیت آن قیام و آن مقاومت و پیروزی را از آنِ خود می‌دانست، و پس از ۳۰ تیر، که در حد کمال قدرت‌نمایی کرده بود، مایل بود به‌‌‌ همان نسبت سهم بیشتری از حاکمیت داشته باشد. در حالی که مصدق که به نوبه خود آن قیام را ناشی از محبوبیت خود می‌انگاشت چنان حقی برای آنان قائل نبود. ضمنا پیوستن صفوف منظم مریدان حزب توده در قیام ۳۰ تیر (که تا پیش از آن علیه مصدق می‌ایستادند) نه تنها مایه دلگرمی روحانیت سیاسی نشد، بلکه کل روحانیت را نگران و منقلب کرده بود! و از این جهت نه فقط با عناصر نزدیک به ارتش بلکه با بخشی از عناصر ملی هم عقیده بودند! چنین بود که واقعه ۲۸ مرداد رخ داد که هرچند از احتمال قدرت گرفتن گروه‌های کمونیستی جلوگیری کرد، ‌اما نسبت به آن روحانیت سیاسی چندان سپاسگزار نبود.

 

 

در این میان چپ‌ها هم برای خودشان روایتی دارند....

 

 سناریوی چپ حکایت از آن داشت که امپریالیسم جهانخوار به رهبری آمریکا که هدفی جز چپاول نفت و دارایی‌های ملت ایران نداشت، با ایجاد محافلی از نخبگان طرفدار آمریکا از نیمه‌های دهه ۳۰، و هنگامی که مطمئن شد تلاش‌هایش برای جایگزینی انگلیس در صنعت نفت ایران به بن‌بست مقاومت ملیون مواجه شده و موفق نخواهد شد، با ترساندن نظامیان و روحانیون و بخش‌هایی از مردم و حتی ملیون، از خطر واهی و بی‌دلیل اعمال نفوذ دولت شوروی، ‌و برخلاف آرمان‌های خلق‌های ایران، به این بهانه و در واقع برای چنگ انداختن به منابع نفتی ایران، با طراحی نقشه و اجرای کودتای نظامی ۲۸ مرداد توانستند ایران را به یکی از بزرگ‌ترین پایگاه‌های نظامی در خاورمیانه تبدیل کنند، که روز به روز بر اختناق سیاسی و سرکوب عناصر خلقی افزود، و ایران را به کانون نفوذ فرهنگی و اقتصادی آمریکا در منطقه تبدیل کرد.

 

اکنون به رغم درگذشت دکتر مصدق، و تبدیل پیروانش به محفلی کوچک و وفادار از مردمانی غالبا‌ همچون خودش شریف و پاکدامن، و مرگ شاه و سلطنت و بسته شدن پرونده آن، و تغییر و تبدیل اساسی آن روحانیت و تفکر آن روزی، ‌و مرگ شوروی و ایدئولوژی اساسی و اقتصادی و اجتماعی‌اش، هنوز هر چهار روایت یا سناریوی تاریخی در میان ایرانیان، که بر خلاف برخی ادعا‌ها از حافظه تاریخی مبالغه‌آمیز و مذهبی‌گونه‌ای (به آن شکل که خود می‌پندارند) برخوردارند، با قدرت و هیجان پا برجاست. هر یک دیگری را خائن و بی‌وطن و خودفروخته و چه و چه می‌نامد، هر کدام خود را و تفکرش را از هرگونه اشتباه و قصوری مبرا می‌داند! و هر یک به سُنت بسیار ایرانی در «عدم قبول هرگونه مسوولیت شخصی و خودی» تمام و کمال تقصیر‌ها را به گردن اجانب و دیگران و خائنان می‌اندازد.

 

 

اینکه هر چهار روایتی که از آنها سخن گفتید همچنان در میان گروه‌های مختلف اجتماعی پابرجاست درست اما در میانه این آشفته‌بازار روایت‌ها که هر یک از منظری متفاوت مطرح شده است، فکر می‌کنید کدامیک می‌تواند روایت نزدیکتری به واقعیت ماجرای مردادماه ۳۲ باشد؟

 

به نظر من هر چهار روایت به اندازه کافی حقایقی در بردارد. اما عجالتا‌ از من نخواهید خود را آنقدر ایمن بدانم، که بخواهم تحلیل و جمع‌بندی شخصی‌ام را ارائه دهم. چندی پیش در یادداشتی درباره نهضت ملی کردن نفت ایران، که خصوصا‌ از لحاظ روانی، احساس استقلال و شخصیت ملی برای آن اهمیت فوق‌العاده‌ای قائل هستم، نوشته بودم که دکتر مصدق به عنوان حقوقدانی ناب، ‌حقوق ملی را حتی به منافع ملی ترجیح می‌داد،‌ در حالی که سیاستمدار مرد منافع ملی است، و باید در زمان اضطرار بکوشد هرچه بیشتر منافع ملی را تامین کند، ‌و البته سعی کند آن را حتی‌المقدور به حقوق ملی نزدیک نماید. زیرا قدرتمداران می‌کوشند منافع ملی را در ماورای حقوق ملی تامین کنند، و ضعفا ناچار می‌شوند به معادله معکوس تن در دهند، و سیاستمداران باید قدرت خود را بیازمایند و به سازش در راه تامین حداکثر ممکن تن دهند و منتظر بمانند تا در زمان توانایی حقوق خود را بستانند، نه در کمال ضعف، که بازنده‌تر شوند. باری با چنان ایرادهایی از مریدان دو طرف، بلکه سه طرف مواجه شدم، که به حقانیت همگی جز خودم اعتراف کردم! اما جدا هر چهار روایت را به حقیقت، ‌یا در بر داشتن بخشی از حقیقت نزدیک می‌دانم. حقیقت تلفیق این‌ها و زدودن جنبه‌های کم ارزش یا بی‌ارزش است!

 

 

درباره آن روایتی که می‌گوید ماجرای ۲۸ مرداد مستقل از ۲۵ مرداد اتفاق افتاد و در واقع بهتر بگویم از بستری که مجریان کودتای اول فراهم کرده بودند، عده‌ای دیگر کودتای دوم را سامان دادند، چه نظری دارید؟ آیا قائل به چنین تفکیکی میان دو کودتای مرداد ۳۲ هستید؟

 

درباره اینکه ۲۵ مرداد کودتای خارجی و ۲۸ مرداد اقدامی داخلی‌تر بود، باید عرض کنم که به عقیده من هر دو ادامه یک برنامه بود. می‌دانید بررسی پروژه قتل افشارطوس نشان می‌دهد که دولت از توطئه‌ای که از سوی افسران پاکسازی شده در حال شکل‌گیری بود آگاهی داشت. افسران مزبور، ‌از جمله سپهبد زاهدی که قبلا ‌در جریان شیخ خزعل و ماموریت‌های نظامی، توانمندی فرماندهی و نظامی خود را ثابت کرده و زمانی هم وزیر کشور دکتر مصدق بود، از طریق کانون بازنشستگان نیروهای مسلح، و گرد آوردن افسران تصفیه شده و دوستان شاغل سعی می‌کند با فرماندهان شاغل تماس بگیرد، ‌و آنان را از خطرات خارجی و داخلی و کمونیسم و... در صورت بقای دولت مصدق نگران کرده و لابد به چشم‌اندازهای بهتری از لحاظ مشارکت در رژیم آینده دلگرم کند. از سوابق چنین برمی‌آید که یکی از افسران شاغل که کوشیدند به او نزدیک شوند سرتیپ افشارطوس بود. او برخلاف دیگرانی که پذیرفتند، ‌ و در ۲۸ مرداد آن پذیرش را به اجرا گذاشتند، بی‌درنگ موضوع را با دکتر مصدق در میان می‌گذارد. بدون هیچ مدرک رسمی، فقط به عنوان برداشت شخصی و با قید احتیاط می‌گویم که ظاهرا نخست‌وزیر به او دستور می‌دهد که اعلام همکاری کند تا به این ترتیب در زمان لازم بتوانند اقدامات آنان را خنثی کنند! سوابق نشان می‌دهد که یکی از ماموران امین افشارطوس که به کار روی این پروژه می‌پردازد در تعطیلات نوروز ۱۳۳۲ با گلوله به قتل می‌رسد و باز سوابق نشان می‌دهد که یکی از افسران از همکاران دفتر رییس شهربانی همدست توطئه‌گران بوده و احتمالا‌ از بازی دوجانبه افشارطوس آگاه شده بود و لذا افشارطوس در دامی که افسران توطئه‌گر برای او می‌گذارند گرفتار و کشته می‌شود! شاید کشندگان تصور نمی‌کردند که سرهنگ نادری رییس اداره دوم شهربانی در طی چند روز جنازه را کشف و قاتلان را دستگیر کند. اما تحقیقات بعدی بیشتر روی اتهام قتل متمرکز می‌شود، نه روی توطئه براندازی!

 

باری، اجرای چنین توطئه‌ای با دست خالی امکان‌پذیر نبوده‌ است. طبیعی است که توطئه‌گران به آسانی با دولت‌های ذینفع یا متخاصم تماس گرفته و از حمایت‌های مالی و تدارکاتی و برنامه‌ای آنان برخوردار شده‌اند که بی‌مایه فطیر است! احتمالا آمریکایی‌ها این طرح (ایجَکس یا آژاکس) را به عنوان برنامه جایگزین،‌ یا به قول خودشان به عنوان برنامه B، در نظر داشتند که اگر برنامه A، یعنی کنار آمدن مصدق، پذیرفتن اولتیماتوم، و حل مساله به آن صورت محقق شد، برنامه B را ملغی کنند، و در غیر این صورت آن را جایگزین برنامه A کنند! تغییر دولت دموکرات آمریکا،‌ روی کار آمدن دولت محافظه‌کار آیزنهاور و برادران دالس (وزیر خارجه و رییس سیا) البته کار را برای تفاهم و توافق با مصدق دشوار‌تر، و تصمیم درباره برنامه B را آسان‌تر کرد!

 

 

کودتاگران هنگامی که دست به کودتای اول زدند حکم نخست‌وزیری را به نام فضل‌الله زاهدی از شاه دریافت کرده بودند و تاریخ این حکم نیز به روز ۲۲ مرداد باز می‌گشت. اساسا چه نیازی به کودتا بود؟ آیا شاه نمی‌توانست در حالی عادی و بدون نیروهای نظامی حکم برکناری مصدق را صادر کند؟ اگر نمی‌توانست آیا راه‌های دیگری هم برای ساقط کردن دولت در برابر هواداران شاه وجود داشت؟

 

در مورد ابلاغ فرمان شاه برای برکناری مصدق و جانشینی زاهدی، به نظر من احتمالا‌ ناشی از ساده‌انگاری طراحان توطئه بوده است. زیرا اگر ساده‌انگار نبودند، می‌توانستند با تشدید عملیات، و قتل مصدق، دولت را خودبه‌خود ساقط و فرمان نخست‌وزیر زاهدی را اجرا کنند. احتمالا چنین نیازی ندیده‌اند! زیرا مصدق بار‌ها و بر سر ادعا‌ها و موارد کوچکتری به حربه استعفا متوسل شده بود. فراموش نکنید که مصدق در پیام مفصل نوروزی ۱۳۳۲ خود، (در پی واقعه ۹ اسفند، و جلوگیری مخالفان مصدق، یعنی همان‌هایی که ۲۸ مرداد را راه انداختند از خروج شاه) یعنی‌‌‌ همان پیامی که در آن جمله معروف «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را می‌آورد، ‌فقط مهلتی می‌خواهد که پرونده ملی شدن نفت را به سرانجامی برساند و دنبال کارش برود! به نظر شاه و محفل طرفداران نگرانش، ‌این ماموریت با حکم دادگاه لاهه تکمیل شده بود، و تحکیم فرماندهی نظامی و انحلال مجلس و اختیارات و غیره ماورای آن قول بود! و با ابلاغ آن فرمان در بامداد ۲۵ مرداد تصور می‌کردند با استعفای دیگری مواجه شوند، که کمال خواسته آنان بود. در واقع مصدق با مقاومت خود، شاید بدون آگاهی از عمق ارتباطات توطئه‌گران با فرماندهان نظامی، آنان را به عکس‌العمل جدی‌تر وا می‌دارد. فراموش نشود که در فاصله آن سه روز، سخنرانی‌های تند و تیز مرحوم فاطمی، ‌خودنمایی حزب توده در تمشیت امور شهر و حتی در جایگاه‌های پلیس راهنمایی و رانندگی، ابزار و درس عبرتی برای پرسنل نظامی و پلیس شد، که آن تبلیغات را اصیل بینگارند و البته سایر محافل ضدکمونیست نیز آرام ننشستند، و پیروان تنومند خود را در میدان و کوچه و بازار در اختیار عاملان اصلی در مرحله دوم کودتا قرار دادند.

 

اصولا ‌در این کودتا عوامل خارجی حضور اجرایی نداشتند. کودتایی اصولا داخلی بود که از حمایت‌های پولی و برنامه‌ریزی‌ و تدارکاتی آمریکایی و انگلیسی برخوردار بود. در واقع دولت نیز در مقابل، نقاط ضعف اطلاعاتی، مدیریتی، مشکلات اقتصادی، بن‌بست‌های سیاسی و دیپلماتیک و غیره داشت‌ که با وجود در اختیار داشتن زمام امور نتوانست هیچ مقاومتی بکند. و با از هم پاشیدن اتحادی که در سال گذشته قیام ۳۰ تیر را به وجود آورده بود، با هیچ مقاومتی هم مواجه نشد.

 

 

چه پیش از کودتای ۲۵ مرداد و چه در سه روز پس از آن و فاصله دو کودتا ایده‌های مختلفی درباره نوع حکومت ایران مطرح می‌شد. برخی همچون شایگان و یارانش در جبهه ملی بحث دکتر مصدق در پیام نوروزی‌‌ همان سال یعنی‌‌ همان «شاه؛ سلطنت نه حکومت» را مطرح می‌کردند. ایده‌ای که بعد‌ها هم تا سال‌ها مورد توجه جبهه ملی بود. برخی همچون دکتر حسین فاطمی ایده «جمهوری» را در سر می‌پروراندند که البته با سخن مصدق مواجه بودند که گفته بود هر کس دم از جمهوری بزند با برخورد قانونی روبرو می‌شود و برخی نیز به «سلطنت مطلقه» محمدرضا پهلوی روی خوش نشان می‌دادند که بعد‌ها در صف کودتاگران قرار گرفتند. اقبال مردمی به هر یک از این ایده‌ها چگونه بود؟ کدامیک با واقعیت آن روز ایران سازگار‌تر بود؟

 

شاه جوان ۳۳ ساله که بیشتر ایام سلطنتش در دهه ۱۳۲۰ و جریان ملی شدن نفت گذشته بود حکمرانی مقتدر و مستبد نبود. استبداد صفتی است که تدریجا و پس از زاهدی به خصوصیات او افزوده شد. البته فاطمی تندرو بود، ‌و موجب ترساندن محافظه‌کاران و نظامیان و همچنین غربی‌ها در آن دوران جنگ سرد می‌شد. صحبت از دموکراسی شیرین بود، اما در ملتی با ۹۰ درصد بی‌سواد به هر حال بحثی زود هنگام بود. نتیجه انتخاباتش هم به همانی می‌انجامید که در انتخابات تحت نظارت خود مصدق رخ داد. از زمان خودش چند سالی جلو‌تر می‌راند! جمهوریت هم اگر می‌آمد به زودی به جمهوری‌های ابد مدت منطقه تبدیل می‌شد. اکنون با نگاه به گذشته و آگاهی از همه وقایع بعدی نظر دادن آسان است و بی‌ثمر، اما به هر حال، به نظر من اگر مصدق می‌توانست آهسته‌تر براند، و آن وحدت ملی و حال و هوای ملی شدن صنعت نفت را حفظ کند، و زمینه فرهنگی را با توسعه آموزش و علم آماده سازد، و به جای جنگ در چند جبهه در‌‌ همان یک جبهه بجنگد، ممکن بود نیازی به قیام ۳۰ تیر که ۲۸ مرداد پاسخ آن بود پیش نیاید! اما تاریخ در روند خود با کسی مشورت نمی‌کند و نظر نمی‌خواهد! بی‌سوادی و عقب‌ماندگی ملی عامل مهمی بود که یا روی آن حساب نشد، ‌یا شاید روی آن زیادی حساب شد!

 

 

برخی اعضای حزب توده پیش از کودتای ۲۵ مرداد با ذکر اسامی کودتاگران از توطئه علیه دولت مصدق سخن می‌گویند. از اتفاق طبق پیش‌بینی آنها کودتایی در ۲۵ مرداد اتفاق می‌افتد و ناکام می‌ماند. می‌خواهم بدانم چطور شد که با گذشت سه روز بار دیگر این اتفاق افتاد اما توده‌ای‌ها واکنشی نشان ندادند؟

 

بله، ‌خصوصا پس از لو رفتن توطئه قتل افشارطوس، آن پیش‌بینی‌ها و معرفی‌ها درست بود، ‌ اما از چیز دیگری هم حکایت داشت: اینکه نفوذ حزب توده در ارتش و اطلاعات داخلی، از دولت بیشتر بود. به گمان من مصدق از دریافت چنان اطلاعاتی به جای آنکه سپاسگزار باشد،‌ می‌توانست نگران‌تر باشد. حزب توده هم دلش برای او نسوخته بود. می‌خواست به وسیله او طرف مقابل را بکوبد و ضعیف کند، و جا را توسط سازمان افسران برای حاکمیت آینده خودش باز کند. همین آگاهی‌ها نیز عناصر خارجی را به طرح مقابل تشویق می‌کرد.

 

 

آنچه درباره کودتای ۲۸ مرداد همواره مطرح بوده این است که مردم در هنگام کودتا کجا بودند؟ مردمی که در ۳۰ تیر آنگونه به خیابان‌ها آمدند و نخست‌وزیری مصدق را طلب کردند و چندی قبل از کودتا نیز به رفراندوم او برای انحلال مجلس رای مثبت دادند، چرا تلاشی برای حفظ وی و دولت ملی نکردند؟ آیا این ناشی از نارضایتی مردم بود یا عوامل دیگری در این موضوع دخیل بودند؟

 

مردم در خانه‌هایشان بودند. من شاهد بودم که در محافل اندیشمند‌تر و ملی که دل به آن نهضت بسته بودند می‌گریستند! طرف اصلی مبارزه بعدا حزب توده شد، زیرا باید توضیح و پاسخی به آمریکایی‌ها داده می‌شد! آن را در هم کوبیدند! ‌ بسیاری از قربانیان از شریف‌ترین و با فرهنگ‌ترین مردمان کشور بودند که راه نجات ملی را در آن گمراهه جسته بودند. آمریکایی‌ها خودشان هم ۲۸ مردادی داشتند، و در قالب برنامه مک‌کارتیسم مشغول پاکسازی داخلی خود بودند، پس در مورد ایران از آن کوتاه‌تر نمی‌آمدند!

 

اما بی‌انتقام هم نماند! قشر اندیشمند ملی، بر آن رژیم انگ نامشروع بودن زد. برخلاف ملل دیگر، در ایران دیگر مخالف مفهوم نداشت، یا باید قبول می‌داشتی و یا دشمن بودی، و طرفین با هم همچون دشمنان رفتار می‌کردند. دانشجویان بورس می‌گرفتند و برای تحصیل می‌رفتند تا برگردند و به ساخت کشورشان کمک کنند، اما از‌‌‌ همان دم دشمن می‌شدند. رفتاری بیگانه‌وار داشتند، و آن توطئه تلخ سکوت! این جواب آن بود! ‌‌‌ همان احساس دشمنی آن را فرو ریخت.

 

 

پرسش پایانی اینکه امروز که به فضای ترسیم شده از مرداد ۳۲ نگاه می‌کنیم، آیا کسی از افراد موثر و گروه‌های آن روز می‌توانست جلوی کودتای دوم را بگیرد؟ نیروهای سیاسی آن روزگار هر یک چه نقشی در فاصله سه روز میانه کودتاهای ۲۵ و ۲۸ مرداد برعهده گرفتند و تاثیر آنها در فرجام کار چه بود؟

 

برای جلوگیری از آن باید با میانه‌روی، آشتی ملی و سازشی انجام می‌شد. نه طرف زخم خورده مقابل دیگر به مصدق اعتماد داشت، نه مصدق اهل مذاکره و سازش بود،‌ و نه حاضر بود به کمک گرفتن از حزب توده تن دهد. از آن مهم‌تر فشار خارجی بود که حرف آخرش را زده بود و پذیرفته نشده بود! ‌ و نه چنان که گفته شد، امکان و نیرویی برای مقابله با خارج و عناصر داخلی آن باقی مانده بود. شاید دیگران نظر دیگری داشته باشند. اما به نظر من، ‌با نگاه به گذشته، برای او با برداشتن چند هندوانه نا‌متوازن و ناجور و همزمان، پس از عدم پذیرش آخرین پیام و اولتیماتوم راه گریزی باقی نمانده بود. با دوستانش در‌‌‌ همان اتاق ماند، ‌تا آتش آنقدر نزدیک شد که به خانه همسایه پناه برد.
 

کلید واژه ها: کودتای 28 مرداد فریدون مجلسی


نظر شما :