مشروطه موسیقی را از دربار جدا کرد

گفت‌وگو با ساسان فاطمی، موسیقیدان
۱۵ مرداد ۱۳۹۵ | ۰۰:۲۰ کد : ۸۰۱۵ ۱۱۰ سال بعد؛ از مشروطه چه می‌خواهیم؟
قاجاریه موسیقی را سالم‌سازی کرد...جایگاه موسیقیدان و رابطه‌اش با مخاطب در دوره مشروطه تغییر کرد.
مشروطه موسیقی را از دربار جدا کرد

طاهره رحیمی
 

تاریخ ایرانی: جنبش مشروطه ایران چقدر عمیق و بزرگ بود؟ بر چه جنبه‌‌هایی از زندگی ایرانیان تأثیر گذاشت؟ آیا تأثیر این جنبش بر هنر و فرهنگ ایرانی همانند جنبه‌های قابل‌مشاهده‌تری مثل حکومتداری و اداره کشور بود؟ جنبش مشروطه یکی از نقاط مهم تحول در تاریخ معاصر ایران است و اتفاقاً به‌ همین‌ دلیل هم ممکن است، درباره تأثیرات غیرآگاهانه و ناخواسته آن اغراق‌هایی صورت گیرد. ساسان فاطمی، موسیقیدان و پژوهشگر در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» معتقد است می‌توان به مرحله‌ای از تحول در موسیقی ایرانی در دوره مشروطه قائل بود. هرچند نباید در تأثیرپذیری هنر و از جمله موسیقی از تحولات اجتماعی و همین‌طور تأثیرش بر دیگر جنبه‌های زندگی اجتماعی اغراق کرد. فاطمی کتاب‌های متعددی درباره موسیقی ایرانی نوشته است که از آن جمله می‌توان به «پیدایش موسیقی مردم‌پسند در ایران»، «جشن و موسیقی در فرهنگ‌های شهری ایران» و «ریتم کودکانه در ایران» اشاره کرد.

 

***

 

موسیقی مشروطه را معمولا نخستین صدای موسیقایی معترض در تاریخ این هنر در ایران توصیف می‌کنند. با این گزاره موافقید؟ یا اینکه تاریخ موسیقی اعتراضی در ایران به عقب‌تر و مثلاً دوره جریانات شیعی ایران که از موسیقی علیه خلفای عباسی استفاده می‌کردند، بازمی‌گردد؟

 

درباره تاریخ موسیقی ایران هیچ اطلاعاتی نداریم یا اطلاعاتمان بسیار کم است. در رسالات و متون تاریخی درباره چنین مواردی صحبت نشده است. به همین دلیل درباره اینکه آیا موسیقی اعتراضی یا انقلابی در قدیم وجود داشته است نمی‌توانیم صریحاً نظر بدهیم. تنها مواردی که می‌تواند موسیقایی باشد و جنبه اعتراضی داشته باشد، مربوط به حوزه موسیقی عامیانه و شعرهای ضربی‌ است که از «ریتم کودکانه» تبعیت می‌کنند. اعتراضات به این شکل بود که ترانه‌هایی - و بیشتر هم توسط کودکان - در کوچه و خیابان خوانده می‌شد. همیشه هم ترانه‌ نبود، بلکه بیشتر به‌ صورت ضربی و غیرملودیک بود که درباره مسائل سیاسی و اجتماعی یا علیه حکومت یا افرادی می‌خواندند. مثل آن شعر معروف «ابن مفرغ»، «آب است نبیذ است...» یا شعری که اهالی خراسان در هجو یک سردار عرب در قرون اولیه هجری می‌خواندند: «از ختلان آمذیه/ بر او تباه آمذیه...» این‌ها به نظر می‌رسد فاقد ملودی و فقط ضربی بوده‌اند؛ اما به احتمال قوی ترانه‌های ملودیکی که به مسائل سیاسی واکنش نشان می‌دادند هم وجود داشته است، مثل آن نقشی که - نقش یک نوع ترانه است - مردم هرات درباره قتل بابر در قرن نهم ساخته بودند و می‌خواندند.

 

این شیوه اعتراضی عامیانه در دوره قاجار هم وجود داشت و قبل از مشروطه نمونه‌هایی از آن در دست است. اینجا هم باز شعرهایی توسط کودکان و مردم محله‌های مختلف خوانده می‌شد که بعضی‌هایشان فقط ضربی و بعضی‌هایشان آهنگین یا ملودیک بودند. آن‌ها که ملودیک بودند در واقع به این شکل بود که بیشتر روی تصانیف شناخته‌ شده و آشنا، شعر تازه‌ای می‌گذاشتند و در کوچه و خیابان می‌خواندند. مثلاً از اشعاری که کودکان می‌خواندند می‌شود آن نمونه‌ «شاه کج‌کلاه» را ذکر کرد که می‌گوید: «شاه کج‌کلاه/ رفته کربلا/ گشته بی‌بلا/ نون شده گرون/ یه ‌من یه قرون/ ما شدیم اسیر/ از دست وزیر/ از دست وزیر...» یعنی کودکان به‌ نوعی نقش مطبوعات اعتراضی و آزاد را ایفا می‌کردند.

 

عارف قزوینی می‌گوید قبل از اینکه من تصنیف بسازم، تصنیف را برای ببری‌خان (گربه ناصرالدین‌ شاه) یا فاحشه‌‌های درباری می‌ساختند. اگر منظور او از این گفته به‌ صورت مطلق باشد، واقعاً مبالغه کرده است؛ چراکه قبل از او هم همان‌طور که گفتم، تصنیف‌های اعتراضی بسیاری در حوزه موسیقی عامیانه ساخته و شنیده می‌شد. آنچه در مشروطه احتمالاً کم‌سابقه یا بی‌سابقه بوده، این است که تصنیف‌ساز و در اینجا تصنیف‌ساز معترض، اسمش را پای کارش می‌زند و به ‌اصطلاح تصنیف‌ اوریجینال می‌سازد. مثل عارف که خودش ملودی تصنیفش را می‌ساخت و شعر اعتراضی رویش می‌گذاشت و البته به نام خودش هم شناخته می‌شد. قبل از او روی تصنیف‌های معروف و قبلاً موجود، یک شعر تازه می‌گذاشتند و می‌خواندند. عارف در این زمینه شاخص بود و هم‌عصرانش مثل درویش‌خان با اشعاری از محمدتقی بهار یا حسام‌السلطنه ــ که او هم با بهار کار می‌کرد و تصنیف «باد صبا»یش را می‌شود در این زمینه مثال زد ــ این کار را می‌کردند.

 

 

اصلاً می‌توان از چیزی به اسم موسیقی مشروطه حرف زد؟ یعنی بگوییم موسیقی ایران در این دوره ویژگی‌هایی پیدا می‌کند که می‌توان آن‌ها را تحت عنوان موسیقی مشروطه بسته‌‌بندی کرد؟

 

بله. از دو جنبه می‌توان این کار را کرد. یکی اینکه بگوییم در این دوره، موسیقی ایرانی از جهاتی متحول شد و دیگر آنکه در موسیقی این دوره تصانیف یا اشعاری همراه ملودی خوانده می‌شد که مضامین مرتبط با مشروطه‌خواهی داشت. در این دوره، هردوی این اتفاقات رخ داد. به‌ هرحال موسیقی ایرانی در دوره مشروطه تحولاتی هم پیدا کرد، از جمله اینکه جایگاه موسیقیدان و رابطه‌اش با مخاطب تغییر کرد. تغییری که تبعات جنبش مشروطه و رشد طبقه متوسط بود.

 

 

این تأثیرات چطور بود؟ می‌توان به ‌این ترتیب آن‌ها را تفکیک کرد که از یک طرف موسیقی با برانگیختن احساسات ضداستبدادی مردم، به جنبش خدمت کرد و از طرف دیگر افکار آزادی‌خواهانه زمینه را برای تحول در موسیقی آماده کرد؟

 

شاید خدمت کردن واژه درستی نباشد؛ اما بله این دو تأثیرات متقابلی داشتند. وقتی تحولات سیاسی ـ اجتماعی رادیکالی صورت می‌گیرد، ممکن است تغییراتی هم در هنر و از جمله موسیقی به‌ وجود بیاید. البته فقط ممکن است، این نیست که صد درصد این تغییر رخ خواهد داد. دوره‌هایی در تاریخ موسیقی وجود دارد که تحولات هنری از تغییرات سیاسی و اجتماعی تبعیت نکرده‌اند. در مواردی این اتفاق می‌افتد که در جریان مشروطیت ایران هم افتاد. این جنبش باعث شد، سیستم اداری موسیقایی دربار قاجار از هم بپاشد و موسیقیدانان برجسته، دیگر به دربار وابسته نباشند و مستقل شوند. آن‌ها توانستند از دربار بیرون بیایند، آموزشگاه‌هایی دایر کنند و به‌ صورت مستقل درآمدهایی داشته باشند. اصولاً اجرای کنسرت از همین زمان شروع شد. همه این‌ها مواردی است که زندگی هنری موسیقیدان را تغییر می‌دهد. وقتی زندگی هنری او تغییر کرد، جایگاهش هم تغییر پیدا می‌کند و در نهایت هم احتمالاً تحولاتی در موسیقی به‌ وجود می‌آورد. البته برای آنکه ببینیم تحولات ساختاری در خود موسیقی هم صورت گرفته باید بیشتر بررسی کنیم. همزمان با این تغییرات، عده‌ زیادی از موسیقیدانان هم با جنبش همدل بودند و همراه شدند. از میان آن‌ها عده‌ای شروع به ساختن تصانیف و آثاری با مضامین اعتراضی و در حمایت از مشروطه کردند و به ‌این شکل بر جنبش تأثیر ‌گذاشتند. در یک جو ملتهب، شنیدن تصنیف‌هایی که در جهت آن التهاب اجتماعی است، شنونده را تحریک می‌کند و بر او تأثیر می‌گذارد. البته منظور از تأثیر این نیست که وقتی فردی تصنیف را شنید، برود و همان روز قاجاریه را سرنگون کند، منظور همان تأثیری است که از هنر و موسیقی انتظار می‌رود.

 

 

گفتید اینکه هنر از تغییرات اجتماعی تبعیت کند، قانون همیشگی نیست و مواردی بوده که این اتفاق نیفتاده. به این استثنائات اشاره می‌کنید؟

 

نمونه خوبی در این زمینه وجود دارد که من معمولاً آن را مثال می‌آورم؛ قرن چهاردهم میلادی دوره بسیار بدی برای اروپای غربی محسوب می‌شد، هم از نظر وضعیت سیاسی اجتماعی و هم شرایط معمول زندگی. فرانسه در اشغال انگلستان بود و این دو کشور درگیر جنگ‌های صد ساله‌ بودند. طاعون هم در اروپا بیداد می‌کرد و به معنای واقعی کلمه مردم را درو می‌کرد. فرد انتظار دارد در این شرایط با یک رکود هنری و موسیقایی مواجه شود؛ اما درست برعکس ما شاهد گذار از موسیقی آرس آنتیک (هنر قدیم) به آرس نُوا (هنر جدید) هستیم که تحول بزرگی در موسیقی پلی‌فونیک (چندصدایی) محسوب می‌شود و در طی آن فرم‌ها و گونه‌های موسیقایی بسیاری ظهور کردند و شاهد یک جوشش عجیب موسیقایی هستیم. برعکس، این کاملاً مشهور است که انقلاب اکتبر روسیه هیچ تأثیری روی موسیقی نگذاشت و موجب هیچ تحولی در این زمینه نشد.

 

 

در ایران چطور، می‌توانیم نمونه‌های مشابهی پیدا کنیم؟

 

نه متأسفانه، چون شواهد تاریخی وجود ندارد. تنها جایی که می‌توان درباره تاریخ موسیقی مستند حرف زد و نتیجه‌گیری کرد، موسیقی غرب است. به ‌خاطر استفاده از خط نت توسط اروپایی‌ها، شما می‌توانید تحولات موسیقایی غرب را از قرن دهم میلادی به ‌بعد دنبال کنید. در فرهنگ‌های موسیقایی دیگر چون خط نت استفاده نمی‌شده، اسناد موسیقایی وجود ندارد. در موسیقی ایران، غیر از آنچه به تاریخ معاصر مربوط می‌شود نمی‌توان چنین اظهارنظرهایی کرد.

 

 

اشاره کردید برای آنکه ببینیم در این دوره تحولات ساختاری در موسیقی رخ داده یا نه باید بررسی کرد. ورود یک‌سری فرم‌های غربی به موسیقی ایران را می‌توان جزء این تحولات دانست؟ موارد دیگری وجود دارد که نمونه این تغییرات باشد؟

 

من درباره تصنیف می‌توانم با اطمینان نظر بدهم؛ چون روی این موضوع کار کرده‌ام. تصنیف از این دوره به بعد رفته‌ رفته از حالت عامیانه درمی‌آید و شکل کلاسیک به ‌خود می‌گیرد. یعنی فرایند کلاسیک شدن را طی می‌‌کند و رفته‌رفته عواملی که عامیانه تشخیص داده می‌شده، از آن کنار گذاشته می‌شود. مثلاً مقدار حشوهای خارج از متن شعر اصلی، مثل «ای وای/ ای جان/ بیا بنشین به برم/ ای تاج سرم...» و... کم می‌شود. در واقع، رابطه میان شعر و موسیقی کمی عقلایی‌تر می‌شود. درعین‌حال تصنیف‌ها به‌تدریج طولانی‌تر می‌شود؛ چیزی که بعداً منجر به ظهور تصنیف تمام‌دستگاه می‌‌شود که از گوشه‌های مهم یک دستگاه هم استفاده می‌کند، مثلاً وقتی تصنیفی در ماهور ساخته می‌شود، آهنگساز سعی می‌کند گوشه‌های دیگری از دستگاه مثل راک و دلکش را هم در تصنیف بیاورد. کم‌کم از این دوره‌ها به ‌بعد تصانیف سنگین‌تر می‌شوند. مثلاً در دوره بعدی، محمدعلی امیرجاهد تصانیفی دارد که دو طرف صفحه را پر می‌کند. به این ترتیب کم‌کم تصنیف از محیط عامیانه جدا می‌شود؛ بنابراین دیگر اجراکننده تصنیف نمی‌تواند یک فرد غیرحرفه‌ای باشد. مطرب‌هایی که برای جشن و مراسم شادمانی می‌روند، دیگر نمی‌توانند تصانیف تازه را اجرا کنند. آن‌ها در چنین مراسمی سراغ تصنیف‌های کوتاه‌تری می‌روند که صبغه عامیانه‌اش بیشتر است. تمام این تأثیرات کاملاً ساختاری است.

 

 

به تأثیراتی اشاره کردید که مشروطه بر موسیقی ایران گذاشت، مثل تغییر جایگاه موسیقیدان و رابطه‌اش با مردم. چقدر می‌توان مطمئن بود که این تأثیرات نتیجه مشروطه بوده است. به‌هرحال اصلاحاتی مثل تأسیس دارالفنون از دوره ناصرالدین‌ شاه شروع شده بود. شاید اگر جنبش مشروطه هم رخ نمی‌داد، این تغییرات در موسیقی حاصل می‌شد.

 

بله مشروطه هم یک‌دفعه و خودبه‌خود ظهور نکرد. در واقع مشروطه نتیجه همان تحولات فکری و اجتماعی، آشنایی با اندیشه‌های جدیدی که از غرب می‌آمد و همین‌طور رشد طبقه متوسط بود. خود این عوامل باعث ظهور جنبش شد؛ اما اینکه بگوییم اگر انقلاب نمی‌شد، این اتفاق‌ها می‌افتاد، گفتنش آسان نیست. به ‌احتمال قوی این تغییرات در حال رخ دادن بود. قبل از اینکه شاهد پیروزی این جنبش باشیم، رفته‌‌رفته در دوره مظفرالدین‌ شاه تسلط دربار بر اداره نهاد موسیقی کم شد. رئیس نقاره‌خانه دربار که در واقع رئیس تشکیلات موسیقایی دربار بود، در دوره مظفری مثل دوره‌های متزلزل و بی‌ثبات دائماً عوض می‌شد. این‌ها نشان‌دهنده تضعیف نهاد رسمی اداره موسیقی است و همان‌طور که قبلاً گفتم، نتیجه جدایی موسیقیدانان از دربار. تفکرات تازه و آزادی‌خواهانه وجود داشت؛ اما جنبش مشروطه تمام این وقایع را تسریع و تسهیل کرد.

 

 

بیشتر وقتی درباره موسیقی مشروطه حرف زده می‌شود، وقایعی از زندگی درویش‌خان، مثل آزادی او از قید ملازمت شعاع‌السلطنه و ماجرای تهدید قطع انگشتان دستش مطرح می‌شود. نمونه‌های دیگری هم می‌توان آورد؟

 

بله موارد زیادی بوده است، مورد درویش‌خان تبدیل به نمونه‌ای سمبولیک شده؛ اما خیلی‌ها بودند، مثلاً «سید احمد‌خان» خواننده، تحت تأثیر این جریانات به هنرمندی و خوانندگی‌اش تفاخر می‌کرد، برخوردش با اشراف از پایین نبود و می‌خواست با آن‌ها برابر باشد. البته نتایجش را هم دید؛ یکی از اشراف به‌ خاطر همین رفتارش متأسفانه به ‌شکل تحقیرآمیزی تنبیهش کرد یا مثلاً کسانی مثل حسین اسماعیل‌زاده و محمود مفخم کلاس‌ موسیقی دایر کردند؛ مثل خیلی هنرمندان دیگر. موسیقیدان‌ها می‌توانستند کنسرت بدهند و آزادانه اجراهایی داشته باشند، درحالی‌که قبلش این‌طور نبود. نوازنده یا خواننده وابسته به یکی از دربارهای اشراف یا دربار شاه بود و بدون اجازه ارباب نمی‌توانست جای دیگری ساز بزند یا بخواند. در این دوره حتی موسیقیدانان توانستند صفحه پر ‌کنند، شخصاً قرارداد امضا کنند و حتی برای پر کردن صفحه به خارج از کشور بروند؛ از درویش‌خان گرفته تا مشیر همایون شهردار و باقر ضرب‌گیر معروف به باقر لبو و بسیاری دیگر.

 

 

آیا مشروطه روی حرمت موسیقی تأثیری داشت؟ حرف‌هایی که امروز درباره حرمت موسیقی زده می‌شود، می‌تواند نتیجه تقابل دو دیدگاه اصلی در جریان جنبش مشروطه باشد؟

 

فکر نمی‌کنم. اصلاً در اواخر قاجار و دوره مشروطه، گفتمان‌های امروزی درباره موسیقی ایرانی مثل حرمت و حلالیتش به‌طوری که تأثیری در حیات موسیقایی بگذارد وجود نداشت. حداقل من یادم نمی‌آید جایی ثبت شده باشد که در آن زمان صدای قابل تشخیصی علیه موسیقی بلند شده که بگوید این‌ها فعل حرام انجام می‌دهند و جریانی راه افتاده باشد. یا صدایی له یا علیه موسیقی غربی بلند شود که بگوید مثلاً این موسیقی تازه هویت ما را از بین می‌برد و موسیقی ایرانی عرفانی است و از این حرف‌ها. مثلاً ظهیرالدوله که مؤسس انجمن اخوت بود، خودش موسیقیدان بود، ویلن می‌زد و فرد مدرنی بود و با اینکه در رأس دراویش صفی ‌علیشاهی بود، هیچ‌وقت صحبت از عرفانی بودن موسیقی ایرانی و چنین مواردی نمی‌کرد. او و حسام‌السلطنه که ویلن می‌زدند یا مشیر همایون که پیانو می‌زد، بین همگنان خودشان که تار و سه‌تار می‌زدند مثل میرزاهای فراهانی، کاملاً راحت پذیرفته می‌شدند و هیچ تقابلی وجود نداشت. این بحث‌ها از دوره پهلوی و مخصوصاً پهلوی دوم راه افتاد و بعد از انقلاب تشدید شد؛ از جمله بحث حرمت و حلالیت موسیقی.

 

 

به ‌این دلیل نیست که تا آن دوره موسیقی اصلاً جدی گرفته نمی‌شد و جایگاه مهمی نداشت؟ بعداً که موسیقی همه‌گیرتر شد، حساسیت‌ها هم بالا رفت.

 

باید به این موضوع فکر کرد. بله شاید، وقتی موسیقی تبدیل به هنر می‌شود، به‌ عنوان هنر تقویت و به امر فرهنگی تبدیل می‌شود و از طرف دیگر در کافه‌ها و کاباره‌ها تبدیل به تفریحی همگانی می‌شود، توجهات را جلب می‌کند و در نتیجه واکنش برمی‌انگیزد. در دوره قاجار موسیقی خیلی طبیعی‌تر حضور داشت. چیزی نبود که مورد توجه باشد و علما به‌ طور خاصی واکنش‌ علیه آن نشان دهند. شاهی بود که تقریباً هر کاری می‌‌خواست می‌کرد، البته حواسش هم بود که یک‌وقت کاری نکند که علما اعتراضی بکنند؛ اما در حد معمول می‌توانست در اندرونی گروه مطرب، پسربچه رقاص یا رقصنده زن بیاورد و کسی کاری به‌ کارش نداشت. شاید اگر می‌خواست پا را از این فراتر بگذارد، با واکنش‌هایی مواجه می‌شد. البته قاجاریه در کاهش جنبه‌های غیراخلاقی حوزه موسیقی نقش داشتند. حوزه موسیقی در دوره قاجار از نظر اخلاقی اصلاً با دوره‌های صفویه تا زندیه قابل مقایسه نیست. در آن دوره‌ها حتماً مطربی با روسپی‌گری همراه بود و بخش جدایی‌ناپذیر دسته‌های موسیقی روسپی‌ها بودند؛ روسپی‌های بسیار ثروتمند اصفهان و شیراز در دوره‌های صفویه و زندیه که شرح آن‌ها به‌خصوص در سفرنامه‌های اروپاییان آمده است. قاجاریه جلوی آن‌ها را گرفت و در واقع سالم‌سازی فرهنگی کرد. در این دوره هم البته دسته‌های موسیقی بدنام وجود داشت. دسته‌هایی که رقاص زن داشتند و در مجالس مردانه برنامه اجرا می‌کردند؛ اما به این‌ها بد نگاه می‌شد و هیچ‌وقت به دربار ‌شاه دعوت نمی‌شدند. فقط دسته‌های زنانه معتبر برای اندرونی دعوت می‌شدند و این دسته‌ها حاضر نبودند به مجالس مردانه مجردی وارد شوند. در این فضای سالم‌سازی شده، حتماً اعتمادی هم بین دربار و علما ایجاد شده بود و شاید به همین علت در آن زمان صحبت شاخص و تأثیرگذاری درباره حرمت موسیقی نشده است.

 

 

روند سالم‌سازی موسیقی، تحت تأثیر برخورد با غرب بود؟

 

نه آن ارتباط‌ها و رفت‌وآمدها با غرب بعداً ایجاد شد. قاجارها از همان ابتدا دنبال این سالم‌سازی بودند. مدارک تاریخی کم است؛ اما به ‌نظر می‌رسد از زمان فتحعلی‌شاه دنبال این قضیه بودند. در دوره صفوی یک سیاست فرهنگی در حوزه موسیقی پیش گرفته و بعداً توسط جانشینان آن - افشاریه و زندیه که در واقع امتداد صفویه بودند و وکیلان شاهان صفوی به حساب می‌آمدند - دنبال ‌شد. من با اقتباس از «ژان دورینگ» اسم این سیاست فرهنگی را «شر لازم» گذاشته‌ام. این شر با داستان‌های مختلفی توجیه می‌شد که نمونه‌اش در کتاب «رستم‌التواریخ» هم وجود دارد. این مسئله را توجیه می‌کردند و آن را آزاد گذاشته بودند تا آنکه این موضوع به یک معضل اخلاقی ـ اجتماعی سنگین تبدیل شد. حتی گفته می‌شود یکی از بهانه‌های محمود افغان برای حمله به ایران این بود که فساد در این خطه بالا گرفته و او به‌ عنوان یک مصلح وارد میدان شده است. وقتی وضعیت اسفناک است، بالاخره یک واکنش اجتماعی هم به‌ وجود می‌آید. قاجار ایل اشرافی دوره صفوی بود و شاید از همان اول از این سیاست صفوی دل خونی داشت؛ بنابراین قدرت را که به دست گرفت، نظر خود را اعمال کرد.

 

 

برگردیم به موسیقی مشروطه. همان‌طور که گفتید ما از بسته‌ای با نام موسیقی مشروطه می‌توانیم نام ببریم، یا مثلاً در دوره انقلاب اسلامی هم آثار مختلفی ساخته و خوانده شد که شاید بتوان اسم آن را موسیقی انقلاب گذاشت. آیا می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که جنبش یا حرکتی، انقلاب است که موسیقی خاص خودش را داشته باشد؟

 

نه موسیقی این‌قدرها هم مهم نیست. موسیقی را می‌شود از زندگی اجتماعی آدم‌ها و حتی زندگی شخصی‌‌شان حذف کرد، بدون آنکه تأثیر حیاتی داشته باشد. نمی‌خواهم بگویم هنر و موسیقی مهم نیست، اتفاقاً در کیفیت زندگی بشر بسیار هم تأثیرگذار است؛ اما گاهی حرف‌های امروزی هنر را تقدیس و در میزان تأثیرش اغراق می‌کنند. هنر و از جمله موسیقی معمولاً در هر جنبش یا حرکت سیاسی و اجتماعی یک فاکتور فرعی است.

 

 

این جنبش‌ها در هنر می‌توانند تأثیر بگذارند. مثلاً جنبشی شکست بخورد و هنرمندان غمگین‌تر شوند و این غم در آثارشان هم تأثیرگذار باشد.

 

می‌تواند تأثیر بگذارد و می‌تواند تأثیر نگذارد. همان‌طور که گفتم، ارتباط یک‌به‌یک مستقیم میان تحولات اجتماعی و سیاسی یا اقتصادی و تحولات فرهنگی و هنری وجود ندارد؛ به این ترتیب که وقتی این تغییر کرد، آن یکی هم تغییر کند. ممکن است یک اتفاق سیاسی ـ اجتماعی عظیم رخ دهد، اما در هنر تغییری ایجاد نشود و برعکس. فاکتورهای بسیار زیادی دخیل‌اند؛ مثلاً وجود یک فرد خلاق و یک نابغه در هنر می‌تواند منشأ اثر شود. خیلی وقت‌ها تحول سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رخ می‌دهد، اما چون آن فرد خلاق وجود ندارد، اتفاقی هم نمی‌افتد.

 

 

پس یعنی تغییرات در هنر قائم به‌ فرد است. مثلاً اگر چند تصنیف‌ساز مثل عارف نبودند، موسیقی مشروطه هم این نبود که شد.

 

بله. مثلاً اگر این چند تصنیف‌ساز نبودند، ممکن بود آثاری هم ساخته و اجرا شود؛ اما بعد فراموش شود. شخصیت عارف، شخصیت خاصی بود. از ویژگی‌هایش این بود که چون موسیقیدان برجسته‌ای نبود، انتظاری هم از او به‌عنوان یک آوازخوان متبحر نمی‌رفت. همین شد که او روی تصنیف و تصانیف اجتماعی متمرکز شد. البته قطعاً تحت تأثیر شرایط جامعه و ویژگی‌های فردی‌اش او تبدیل به موسیقیدان شاخص مشروطه شد. در کل ما می‌توانیم قائل به مرحله‌ای از تحول در موسیقی ایران در دوره مشروطه باشیم و از آن با عنوان موسیقی مشروطه نام ببریم. یعنی این دوره‌ای است که تحولات اجتماعی روی موسیقی تأثیر گذاشت؛ هم تأثیر روی ساختار و هم روی موارد جنبی مثل تغییر جایگاه موسیقیدان، اما این به معنای قانونی کلی نیست؛ یعنی به این معنا نیست که وقتی تحولات سیاسی و اجتماعی رخ می‌دهد، ما لزوماً شاهد تحولات ساختاری و جانبی هم در هنر باشیم.

کلید واژه ها: موسیقی مشروطه ساسان فاطمی


نظر شما :