مبادلهٔ سلاح با گروگان برای تقویت میانه‌روهای ایران

ماجرای مک‌فارلین - ۱
۱۱ مرداد ۱۳۹۳ | ۱۷:۵۰ کد : ۷۸۱۲ تاریخ سرّی مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران
مک‌فارلین توصیه می‌کرد به ایران اسلحه بفروشیم تا بتوان نفوذ شوروی را تضعیف کرد و از عناصر میانه‌روی حکومت ایران دل برد...سود حاصل از فروش سلاح به ایران خرج چریک‌های طرفدار آمریکا شد که در نیکاراگوئه با دولت چپ‌گرای این کشور می‌جنگیدند...تاجر اسرائیلی اسلحه گفت قربانی‌فر به کسانی در سطوح عالیهٔ حکومت ایران دسترسی دارد، از جمله به روحانی بلندپایه‌ای که مشهور به میانه‌روی است: آیت‌الله حسن کروبی...سفیر اسرائیل طرح مشابهی پیشنهاد کرده بود: استفاده از تسلیحات برای تحت تأثیر قرار دادن ایران.
مبادلهٔ سلاح با گروگان برای تقویت میانه‌روهای ایران
ترجمه: بهرنگ رجبی

 

تاریخ ایرانی: «جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ۳۰ ساله آمریکا با ایران» جدید‌ترین کتاب دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کار‌شناس ارشد تاریخ در پنتاگون است. این کتاب که در جولای ۲۰۱۳ منتشر شده، با بیش از سیصد گفت‌وگو با مقامات و ارائه اسناد و مدارک طبقه‌بندی شده نظامی، جزئیات مناقشه پشت ‌پرده آمریکا با ایران طی سه دهه بعد از انقلاب ۵۷ را روایت کرده است. کریست به واکنش‌های مختلف روسای جمهوری ایالات متحده، از جیمی کار‌تر گرفته تا باراک اوباما و سیاست‌های متفاوت آن‌ها در قبال ایران اشاره می‌کند که هر یک به گونه‌ای تهدید به عملیات نظامی کرده‌اند.

 

«تاریخ ایرانی» فصل‌هایی از این کتاب که به نوشته روزنامه نیویورک‌تایمز در نوع خود «تحقیقی گسترده و عمیق و با ادبیاتی ظریف» است را ترجمه کرده که به کارزارهای پنهانی ایران و آمریکا می‌پردازد.

 

***

 

صبح روز ۲۸ خردادماه ۱۳۶۴ سرلشکر کالین پاول، معاون ارشد کاسپار واینبرگر وزیر دفاع ایالات متحده، در اتاق مجلل و بزرگ و مشرف به بیرون وزارت دفاع در طبقهٔ سوم ساختمان پنتاگون پشت میزش نشست. کلی نامه و گزارش محرمانه توی پوشهٔ موارد ارجاعی به واینبرگر کپه شده بود؛ حساس‌ترین‌هایشان را پیک ویژهٔ وزارتخانه در پاکت‌های لاک و مهر شده می‌آورد. یک برگه درجا چشم پاول را گرفت؛ پیش‌نویس امریهٔ شورای امنیت ملی از طرف کاخ سفید، «صرفاً جهت ملاحظه». این امریه‌ها از جملهٔ مهم‌ترین مدارکی بودند که از طرف دولت می‌آمد. سیاست خارجی ایالات متحده را تبیین می‌کردند و فرستاده می‌شدند تا رئیس‌جمهور امضایشان کند تا بعد آن راهنمای اصلی کل مجموعهٔ دولت باشند. پاکت نامه را مک‌فارلین مشاور امنیت ملی امضا کرده بود و عنوانش بود «سیاست ایالات متحده در قبال ایران».

 

مک‌فارلین پیشنهاد تغییری جدی و اساسی در سیاست ایالات متحده در قبال ایران داده بود. این‌جور شروع کرده بود که «تحول سیاسی شدید و مهمی دارد در ایران اتفاق می‌افتد. بی‌ثباتی حاصل از فشارهای واردهٔ جنگ ایران و عراق، رکود اقتصادی و منازعات داخلی حکومت، زمینهٔ تغییراتی مهم و عمده را در ایران مهیا کرده. اتحاد جماهیر شوروی موضعی بهتر از ایالات متحده در جهت بهره‌برداری و سود بردن از هرگونه جنگ قدرتی اتخاذ کرده که در نتیجهٔ تغییرات حاصله در حکومت ایران رخ خواهد داد.» آینده‌ای که مک‌فارلین ترسیم می‌کرد، رشد ناآرامی‌ها در ایران بود و اینکه مسکو فرصتی طلایی برای بهره‌برداری از این آشوب دارد. سپر استراتژیک ایران برای جلوگیری از دسترسی شوروی به نفت خلیج فارس از بین می‌رفت و عملاً مهار کل منطقه می‌افتاد دست روس‌ها. پیش‌بینی مهلک و شومی بود، تهدید استراتژیک سهمناکی برای غرب بود اگر ایالات متحده استراتژی تازه‌ای در پیش نمی‌گرفت.

 

به عوض سیاست‌های بازدارنده‌ای که واینبرگر طرفدارشان بود، مشاور امنیت ملی پیشنهاد تشنج‌زدایی و آشتی می‌داد. مک‌فارلین توصیه می‌کرد به واسطهٔ هم‌پیمانان آمریکا به ایران اسلحه بفروشیم تا از گذرش بتوان نفوذ و نیروی شوروی در ایران را تضعیف کرد و طی این فرایند هم از عناصر «میانه‌رو»ی حکومت ایران دل برد. این اقدام می‌توانست ایران را دوباره به اردوگاه غرب بازگرداند و نیرو‌هایش را در برابر اتحاد جماهیر شوروی به صف کند.

 

چون تصمیم‌گیری دربارهٔ چنین موضوعی فرا‌تر از محدودهٔ اختیارات پاول بود، متن را از سر وظیفه برای واینبرگر فرستاد و روی تکه کاغذ کوچک سربرگ سفیدی نوشت: «جناب وزیر دفاع، این متن "صرفاً جهت ملاحظه" شما آمده. توصیه می‌کنم بعد از ملاحظهٔ شما بدهیم به ریچارد آرمیتاژ بررسی‌ و تحلیلش کند.»

 

کاسپار واینبرگر وحشت کرد و جا خورد. هیچ‌وقت حکومت وقت ایران را بابت تسخیر سفارت ایالات متحده و گروگان گرفتن ۴۴۴ روزهٔ دیپلمات‌های آمریکایی نبخشیده بود ـ اتفاقی که به نظر تحقیر ملی آمریکا بود. به نظرش «میانه‌روها صرفاً در گور خفته بودند.» حالا در کاخ سفید کسی داشت تلاش می‌کرد بگوید ما باید با منش و روحیهٔ گذشت به حکومت ایران نزدیک شویم، با این فرض که دور و بر آیت‌الله خمینی تعدادی مصلحت‌گرا هست؟ واینبرگر متن را برای پاول پس فرستاد و روی کاغذ سفید ارسالی معاون نظامی‌اش با خطی خرچنگ قورباغه نوشت: «چرند بود. می‌شود گفت تحلیل زیادی یاوه‌ای بود. به هر حال که بدهیدش به ریچارد، اما اینجا این فرض مطرح شده که ۱) چیزی نمانده حکومت ایران سقوط کند، و ۲) ما می‌توانیم با مبنایی منطقی با آن‌ها مذاکره کنیم. عین این است که از قذافی بخواهیم برای معاشرتی خودمانی بیاید به واشنگتن.»(۱) واکنش آرمیتاژ هم به متن امریه عین رئیسش بود. خیلی مختصر کفایت مذاکرات را اعلام کرد: «حرف مفت.»

 

چیزی که خردادماه ۱۳۶۴ هیچ کس نفهمید این بود که پیشنهاد مک‌فارلین سیاست خارجی ایالات متحده را عازم مسیری می‌کند که به بزرگترین رسوایی دولت ریگان خواهد انجامید: ماجرای ایران - ‌کنترا. سود حاصل از فروش سلاح به ایران خرج چریک‌های طرفدار آمریکا شد که در نیکاراگوئه با دولت چپ‌گرای این کشور می‌جنگیدند. از پی ماجرا سه هیات تحقیق دولتی اعلام جرم‌های مختلفی کردند و نهایتاً هم سال ۱۳۷۲ بود که شورایی مستقل بعد مجموعه‌ای از عذرخواهی‌های جورج بوش، رئیس‌جمهور در آستانهٔ کناره‌گیری، ماجرا را فیصله داد و رأی صادر کرد پرونده مختومه شود. در واقعیت، ایران - ‌کنترا عملاً شامل دوتا موضوع متمایز بود: یکی تلاش دولت ریگان برای تجهیز مجدد چریک‌های ضد کمونیست در نیکاراگوئه و دیگری فروش سلاح به ایران به این امید واهی که هفت گروگان آمریکایی حزب‌الله لبنان در طلیعهٔ از سرگیری روابط دیپلماتیک ایالات متحده با جمهوری اسلامی آزاد شوند. این دو اقدام را در کاخ سفید یک سرهنگ دوم نیروی هوایی به نام الیور نورث با همدیگر ادغام کرد، سرهنگ دومی که خودش را یک تنه جبههٔ حق می‌پنداشت.

 

بعدازظهر روز ۱۲ تیرماه، دیوید کیمچ، از مدیران کل‌ وزارت امور خارجهٔ اسرائیل و همچنین از دوستان نزدیک شیمون پرز، نخست‌وزیر اسرائیل، سری به دفتر کار مک‌فارلین در کاخ سفید زد. بعد از شوخی‌های معمولی دربارهٔ هوای گرم و مرطوب واشنگتن، کیمچ درخواست کرد تنها با مک‌فارلین صحبت کند. مک‌فارلین به کیمچ فارغ‌التحصیل آکسفورد احترام می‌گذاشت که کارنامهٔ برجسته‌ای هم در همکاری با سازمان اطلاعات اسرائیل، موساد، داشت. دو سال قبل‌ترش این دو سر ماجرای مداخلهٔ ایالات متحده در بیروت با یکدیگر همکاری کرده بودند و به نظر مک‌فارلین آدمی خیلی باهوش آمده بود با دیدگاهی دربارهٔ خاورمیانه که حسابی با دیدگاه‌های خودشان همسو بود.(۲) باقی کارکنان که اتاق را ترک کردند، کیمچ گفت: «می‌دانی، مایک لدین آمد از ما پرسید نظری در مورد نیروهای ایرانی مخالف حکومت جمهوری اسلامی داریم یا نه. گفتیم داریم.»

 

مایکل لدین متخصص خودخواندهٔ وراجی در امور مربوط به خاورمیانه بود که شورای امنیت ملی، حق‌العملی ازش نظراتی می‌گرفت. تعطیلات را اغلب به اسرائیل می‌رفت و در آنجا روابط خوبی با مقام‌های بلندپایهٔ دولت برقرار کرده بود. اواسط اردیبهشت ماه ۱۳۶۴ لدین رفته بود به اسرائیل و دیداری تقریباً یک ساعته با پرز کرده بود. نخست‌وزیر اسرائیل از کار اطلاعاتی اسرائیل در مورد ایران اظهار نارضایتی کرده و تمایل نشان داده بود که ایالات متحده و اسرائیل در این زمینه همکاری کنند تا شناخت هر دو کشور از ایران بهبود یابد. لدین مشتاقانه این حرف پرز را گذاشته بود کف دست مک‌فارلین.

 

کیمچ گفت: «یک سالی یا در همین حدود هست که ما شروع کرده‌ا‌یم به حرف زدن با ایرانی‌های ناراضی. فکر می‌کنیم با ایرانی‌هایی رابطه گرفته‌ایم که اگر زمان داشته باشند و ازشان پشتیبانی بشود، می‌خواهند و می‌توانند حکومت را تغییر بدهند.»

 

کیمچ حکومت ایران را در آستانهٔ فروپاشی توصیف کرد و گفت در داخل کشور مخالفت‌ها دارد افزایش می‌یابد؛ اما ایرانی‌های میانه‌روی طرفدار غرب در داخل مجموعهٔ حکومت نیاز به پشتیبانی خارجی داشتند، به خصوص از طرف ایالات متحده. برای نشان دادن حسن‌نیتشان هم پیشنهاد آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان را داده بودند، احتمالاً هم از گذر مبادله با مقداری تجهیزات نظامی. کیمچ در پایان حرف‌هایش گفت: «آن‌ها مطمئن‌اند که می‌توانند این کار را بکنند.» ماجرا قشنگ‌تر از آن بود که حقیقی به نظر بیاید ـ باز شدن بالقوهٔ مسیر تعامل با میانه‌روهای ایران، میانه‌روهایی که احتمالاً می‌توانستند دوباره ایران را به سمت ایالات متحده سوق بدهند، آزادی گروگان‌های اسیر در لبنان که رویش.

 

مک‌فارلین چند روز بعد‌تر حرف پیشنهاد کیمچ را پیش رئیس‌جمهور ریگان زد. واکنش ریگان این بود که «خدای من! این خبر که عالیه!» به مک‌فارلین دستور داد قضیه را بیشتر بشکافد و بکاود.

 

پیشنهاد کیمچ هیچ تازه نبود. سفیر اسرائیل در واشنگتن، موشه آرنز، در مهرماه ۱۳۶۱ طرح مشابهی پیشنهاد کرده بود: استفاده از عامل تسلیحات برای تحت تأثیر قرار دادن حکومت ایران. جنگ ایران و عراق، دو هم‌پیمان را روبه‌روی همدیگر قرار داده بود، هر کدام در طرفی متضاد آن یکی. به رغم حمایت ایران از حزب‌الله، اسرائیل، عراق صدام حسین را دشمنی بزرگتر از ایران می‌دید. دولت اسرائیل به شدت مخالف تلاش‌های دولت ریگان برای حمایت مخفیانه از عراق و اجازه دادن به کشورهای ثالث برای تأمین تسلیحاتی این کشور بود. در دوران شاه، اسرائیل و ایران روابط خوبی با همدیگر داشتند و بسیاری از مقام‌های بلندپایهٔ اسرائیلی هنوز هم خیالاتی از این دست در سر داشتند که ایران هم‌پیمان طبیعی‌شان در برابر دشمنی مشترک، اعراب، است. اسرائیل مکرراً با مقام‌های دولت ریگان لابی می‌کرد که طرح فروش سلاح به ایران را تأیید کنند تا روابط میان دو کشور بهبود یابد.(۳)

 

در تابستان ۱۳۶۴ مأمورانی که با اطلاع مقام‌های دولت ایالات متحده مخفیانه برای نیروهای مقاومت نیکاراگوئه‌ای سلاح می‌فرستادند، در انباری در لیسبون پرتغال به تسلیحاتی اسرائیلی برخوردند که مقصدشان ایران بود. اسرائیلی‌ها متوجه ماجرا شدند و یک مقام بلندپایهٔ اسرائیلی جواب داد که از حیث فنی قانون ممنوعیت ارسال سلاح به ایران را نقض نکرده‌اند چون این سلاح‌ها را شرکتی خصوصی دارد به ایران می‌فرستد و ضمناً هر هواپیمایی که بی‌سر و صدا سلاح‌هایش را تحویل می‌دهد، یهودیانی ایرانی را هم با خودش برمی‌گرداند. دولت اسرائیل مجوز این کار را داده بود چون این اقدام وزنهٔ عناصر میانه‌رویی را در نیروهای نظامی ایران بیشتر می‌کرد که ممکن بود چنان قوی شوند که بتوانند موضع حکومت ایران را معقول‌تر و منطقی‌تر کنند.(۴) حالا کیمچ هم آمده بود سراغ مک‌فارلین تا همین نقشه را پیشنهاد بدهد.(۵)

 

رابط اسرائیل در درون حکومت ایران منوچهر قربانی‌فر بود، متولد اوایل دههٔ ۱۳۲۰ در ایران؛ به خودش می‌گفت تاجر صادرات و واردات و از گذر معاملاتش با سازمان‌های اطلاعاتی مختلفی در دنیا (از جمله‌شان ساواک و موساد) زندگی مرفهی به هم زده بود. کوتاه قد بود، چهارشانه، با صورتی گرد و موهایی که داشتند مدام کم‌پشت‌تر می‌شدند؛ شخصیتی قوی و اثرگذار داشت و منشش به فروشنده‌های اتو کشیدهٔ ماشین‌های دست دوم می‌مانست.

 

سال ۱۳۶۳ قربانی‌فر رفت سراغ یکی از افسران اطلاعاتی ارتش ایالات متحده که در خاورمیانه کار می‌کرد و این افسر هم وصلش کرد به دایرهٔ عملیات تهران سی‌آی‌ای در فرانکفورت. قربانی‌فر ادعا کرد اطلاعاتی در مورد ویلیام باکلی دارد، رئیس تازه ربوده شدهٔ پایگاه سی‌آی‌ای در بیروت، و حتی مهم‌تر از این، اطلاعاتی در مورد نقشه‌ای برای کشتن نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری آتی آمریکا. سی‌آی‌ای دستگاه دروغ‌سنج به قربانی‌فر نصب کرد. طرف در پاسخ به هر سؤال مهمی ناکام ماند. تیرماه پایگاه سی‌آی‌ای در فرانکفورت یک بار دیگر از قربانی‌فر آزمایش دروغ‌سنجی گرفت اما قربانی‌فر از پس این یکی هم برنیامد. لانگلی به این نتیجه رسید که نمی‌شود به این آدم اعتماد کرد و به همهٔ سازمان‌های اطلاعاتی ایالات متحده «هشدار نااطمینانی» داد، هشداری که بهشان اخطار می‌کرد قربانی‌فر را عامل اطلاعاتی‌شان نپندارند و ازش اجتناب کنند.(۶) روز پنجشنبه، ۲۲ تیرماه، لدین قرار ناهاری داشت با آدولف شویمر که ال صدایش می‌کردند، تاجر اسرائیلی اسلحه و از مشاوران رئیس‌جمهور پرز. شویمر به لدین گفت قربانی‌فر به کسانی در سطوح عالیهٔ حکومت ایران دسترسی دارد، از جمله به روحانی بلندپایه‌ای که مشهور به میانه‌روی است: آیت‌الله حسن کروبی. قربانی‌فر پیشنهاد داده بود ایالات متحده در ازای هفت گروگانی که در لبنان بودند، به اسرائیل اجازه بدهد حدود صد موشک ضد تانک تاو به ایران بفروشد. مبادلهٔ سلاح با گروگان‌ها به بهبود روابط با حکومت ایران هم می‌انجامید. لدین این فکر را پسندید و به مک‌فارلین نوشت که موشک‌های تاو بخشی از یک فرایند هستند، «اثبات حسن نیت و نمونه‌ای از آنچه اگر ایران حاضر به برقراری روابط دوستانه با ما بشود، برایش اتفاق خواهد افتاد.»(۷) چون این پیشنهاد از طرف کسی در بلندپایه‌ترین سطح دولت اسرائیل مطرح شده بود، مک‌فارلین با دید خیلی انتقادی به پیشنهاد‌ها نگاه نکرد. با خودش فکر کرد صدتا موشک ضد تانک قطعا وضعیت توازن قدرت در جنگ ایران و عراق را هیچ تغییری نخواهد داد، و اگر باعث می‌شود گروگان‌ها در لبنان در امان باشند و راه گفت‌وگو با میانه‌رو‌ها را در ایران می‌گشاید، دستاورد‌هایش حسابی به خطرش می‌ارزند.(۸)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱ـ گفت‌وگو با واینبرگر.

 

۲ـ گفت‌وگو با مک‌فارلین.

 

۳ـ جان مک‌ماهون که کمی بعد‌تر قائم‌مقام سی‌آی‌ای شد، اشاره کرده که اسرائیلی‌ها این موضوع را اوایل دههٔ ۱۳۶۰ با او مطرح کردند؛ در جریان سفری به اسرائیل، مقاماتی سعی کرده بودند مک‌ماهون را مجاب کنند که فروش سلاح به ایران چه منفعت‌هایی دارد. مثلاً در اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ آریل شارون که وزیر دفاع اسرائیل بود، با شولتز، وزیر دفاع ایالات متحده، دیدار کرد تا در مورد ایران و اختلاف نظرهای دو کشور در قبال ایران صحبت کنند. شارون صراحتاً پذیرفت اسرائیل مهماتی را برای ایران تأمین کرده تا بتواند ارتباطاتش را با نیروهای نظامی ایران حفظ کند و همچنین امید به نفوذ در حکومت ایران پس از مرگ آیت‌الله خمینی و حفظ و حراست از یهودیان ایران را هم زنده نگه داشته است. همزمان سعی می‌کرد ایالات متحده را ترغیب کند پشتیبان فروش سلاح به صدام حسین، دشمن اصلی اسرائیل، نباشد. شارون گفت یک دلیل خاص نگرانی‌ها فروش متأخر و گستردهٔ تانک‌های T62 مصری به عراق بوده، تانک‌هایی که جایشان را تانک‌های آمریکایی جدیدتر M60 آمریکایی گرفته که ایالات متحده به قاهره فروخته است. متعاقب یک ساعت گفت‌وگوی رک و صریح، نهایتاً این دیدار بی‌نتیجه باقی ماند ـ دیدارهای مشابهش هم: هر دو طرف توافق داشتند که با همدیگر توافق ندارند.

 

4- Oliver North, “Special Project Re: Iran,” December 5, 1985.

 

جان پوین‌دکستر هم همین را در جلسه‌ای در کاخ سفید به تاریخ ۱۹ آبان‌ماه ۱۳۶۵ گفت.

 

۵ـ دولت ریگان هم در آغاز کارش مدتی با همین فکر بازی‌ بازی کرد. روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۰ پیشنهاد داد کشورهای ثالثی را ترغیب کند تسلیحات ایران را تأمین کنند. این فکر در اصل متعلق به الکساندر هیگ وزیر بود. استدلال او هم مشابه منطقی بود که مک‌فارلین چهار سال بعدترش داشت: تشویق کشورهای طرفدار غرب به تأمین سلاح برای ایران، از وابستگی ایران به شوروی خواهد کاست، مجال را برای مسکو تنگ خواهد کرد که بتواند نفوذش را در این کشور گسترش بدهد. اما شورای عالی مشاوران نظامی ایالات متحده مخالف این فکر بود. در یادداشتی خطاب به معاون مخصوص وزیر امور خارجه، ال پل برمر آن زمان ۳۹‌ ساله و جوان که بعد‌ها پس از حملهٔ آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ از مقا‌م‌های بلندپایهٔ این کشور در عراق ‌شد، نوشتند: «افزایش میزان تأمین سلاح برای ایران به عوض پررنگ کردن امید به صلح، احتمالاً ایران را ترغیب خواهد کرد عملیات نظامی‌اش را تشدید کند و گزینهٔ رسیدن به توافق از طریق مذاکره را پس بزند.» مخالفت نظامیان تا چهار سال بعد‌تر کماکان دست بالا را داشت:

Lieutenant General Paul Gorman memorandum for L. Paul Bremer, “Arms Transfer policy toward Iran,” September 3, 1981.

 

6- CIA message, “Fabricator Notice – Manouchehr (Ghorbanifar),” July 25, 1984, pp. 1-3.

 

7- Michael Ledeen, Perilous Statecraft: An Insider’s Account of the Iran-Contra Affair (New York: Charles Scribner’s Sons, 1988), p. 120.

 

۸ـ مک‌فارلین هم با شولتز و هم با واینبرگر تماس گرفت. روز شنبه ۲۲ تیرماه با خط تلفن امن وزارتخانه با خانهٔ وزیر دفاع در مک‌لین ویرجینیا تماس گرفت. واینبرگر توی باغ نشسته بود و داشت کاغذهایی مربوط به کار را که برای مطالعه در تعطیلات به خانه آورده بود، می‌خواند. در نخستین تماس از پنج تماسش با واینبرگر ــ و تماس دیگرش با پاول ــ مک‌فارلین پیشنهاد اسرائیلی‌ها را مطرح کرد. آیت‌الله کروبی می‌توانست ترتیب آزادی گروگان‌ها را در لبنان بدهد، اما به‌ عوضش صدتا موشک تاو از اسرائیل می‌خواست تا به پشتیبانانش نتیجه‌ای مثبت از تعامل با غرب را نشان بدهد. پاسخ واینبرگر به مک‌فارلین همچون راز باقی ماند و خودش بعد‌ها گفت هیچ خاطره‌ای از تماس‌های مکرر مک‌فارلین ندارد. اما شولتز که درگیر سفر به اتریش بود، خیلی محتاطانهٔ پیشنهاد اسرائیلی‌ها را تأیید کرد: «موافقم که باید بدون آنکه تعهدی بدهیم، روش ابراز علاقه را بیازماییم.»

کلید واژه ها: مک فارلین ایران کنترا دیوید کریست


نظر شما :