ناامیدی آمریکا از نفوذ در ایران

مک‌فارلین طراح سیاست جدید ریگان شد
۱۸ آبان ۱۳۹۴ | ۲۳:۳۴ کد : ۷۹۵۷ اسرار ماجرای مک‌ فارلین
ریگان گفت اگر به گروگان‌های ما در لبنان آسیب برسد، به ایران حمله می‌کنیم و بندرهایشان را مسدود خواهیم کرد.
ناامیدی آمریکا از نفوذ در ایران

شیدا قماشچی

 

تاریخ ایرانی: «ایران - کنترا: رسوایی ریگان و سوءاستفاده از مقام ریاست جمهوری» جدیدترین کتاب مالکوم برن، معاون آرشیو امینت ملی ایالات متحده است که در اکتبر ۲۰۱۴ منتشر شد. این کتاب با بهره‌گیری از هزاران سندی که پیش از این محرمانه محسوب می‌شدند، نشان می‌دهد که چگونه رونالد ریگان، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا و اعضای ارشد دولتش، قانون کشورشان را زیر پا گذاشتند و با ترغیب دلالان اسلحه و رهبران اسرائیل، به ایران سلاح فروختند تا هم گروگان‌های آمریکایی در لبنان را با کمک تهران آزاد کنند و هم عواید حاصل از آن را در اختیار ضد انقلابیون نیکاراگوئه موسوم به کنترا قرار دهند. افشای سفر رابرت مک‌فارلین، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا به تهران در ۱۳ آبان ۱۳۶۵ که به ماجرای ایران - کنترا یا ایران گیت معروف شد، یک رسوایی سیاسی در آمریکا ایجاد کرد.

«تاریخ ایرانی» فصل‌هایی از کتاب «ایران - کنترا» را ترجمه و منتشر می‌کند که پس از سه دهه ناگفته‌هایی را از جزئیات سفر مک‌فارلین و هیات همراهش به تهران افشا کرده است.

 

***


سومین عاملی که به معاملهٔ تسلیحاتی با ایران انجامید دستگیری گروگان‌ها توسط گروه‌های مسلح اسلامی در لبنان در آغاز سال ۱۹۸۴ بود. لبنان کشوری کوهستانی در سواحل شرقی دریای مدیترانه با مساحتی کمتر از ایالت کنتیکات، برای سال‌ها محل وقوع درگیری بوده است. جنگ‌های داخلی که در سال ۱۹۷۵ آغاز شدند این کشور را تضعیف کرده و باعث شدند تا سوریه در آن رخنه کند، سازمان آزادی‌بخش فلسطین پس از اخراج از اردن پایگاه خود را در این کشور بنا گذاشت و هدف حملات مکرر اسرائیل قرار گرفت. دولت ریگان از ابتدا در زمینهٔ سیاست خاورمیانه بر دو مورد لبنان و خلیج فارس تمرکز داشت و تاکید کرد که گسترش صلح در این مناطق عامل کلیدی در تغییر روند درگیری‌های اعراب - اسرائیل خواهد بود.


در ژوئن ۱۹۸۲، با آغاز حملات اسرائیل به این کشور، احتمال دستیابی به چنین اهدافی غیرممکن شد. خشونت‌هایی که پس از آن پدید آمد، از جمله ترور رئیس‌جمهور منتخب مسیحیان و کشتار صدها پناهجوی فلسطینی در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا واقع در غرب بیروت، ریگان را واداشت تا در ماه سپتامبر تعداد ۱۲۰۰ نظامی را به عنوان بخشی از نیروهای چندملیتی حافظ صلح روانهٔ بیروت کند.(۱)


نیروهای مسیحی در طول سال به صورت دائم در حالت تدافعی قرار داشتند؛ دولت ریگان نیروهای نظامی‌اش را به پیش رانده و فعالیتشان را افزایش داد و به این ترتیب بی‌طرفی نیروهای حافظ صلح را نادیده گرفت. حملات اسرائیل و حضور نظامی آمریکا با ظهور حزب‌الله در لبنان همزمان شد. حکومت اسلامی ایران متوجه بود که شرایط لبنان، به خصوص وضعیت اکثریت شیعه در میان ۱۷ فرقهٔ مذهبی در این کشور، موقعیت مناسبی برای گسترش ایدئولوژی انقلابی در دنیای عرب فراهم ساخته است. از دههٔ ۱۹۶۰ [آیت‌الله] خمینی همزمان با برخی از روحانیون شیعهٔ لبنان در شهر مقدس نجف در عراق تحصیل می‌کردند و به یکدیگر نزدیک شده بودند. این روابط در شکل‌گیری و توسعهٔ حزب‌الله نقش اساسی داشتند. در سال ۱۹۸۲ روحانیون محلی لبنان با حمایت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در درهٔ بقاع در شرق بیروت، گروه‌هایی از جوانان و دهقانان فرودست گردهم آوردند که هدفشان ترویج اسلام (شیعه به طور خاص) و فعالیت سیاسی در کشور بود. فعالیت‌های اسرائیل و آمریکا در پایان سال ۱۹۸۲ و آغاز سال ۱۹۸۳ باعث شعله‌ور شدن نفرت و خشمی شد که ریشه‌ای عمیق داشت و به این ترتیب نخستین فعالیت‌های خشونت‌آمیز علیه ایالات متحده در لبنان آغاز شد.(۲)

در آوریل ۱۹۸۳، یک وانت حامل مواد منفجره در مقابل سفارت ایالات متحده در لبنان منفجر شد. در این انفجار ۶۳ لبنانی و آمریکایی از جمله رابرت ایمز، تحلیلگر ارشد سی‌آی‌ای در امور خاور نزدیک و بسیاری از ماموران این سازمان در لبنان جان خود را از دست دادند. اعضای حزب‌الله که با اسم مستعار جهاد اسلامی(۳) فعالیت می‌کردند «مسئولیت» این حمله را پذیرفتند و هشدار دادند در صورتی که نیروهای آمریکایی کشور را ترک نکنند این خشونت‌ها ادامه خواهند یافت. شش ماه بعد در ۲۳ اکتبر، تفنگداران دریایی ایالات متحده هدف یک ماشین بمب‌گذاری شده قرار گرفتند، یک کامیون مرسدس زرد رنگ حاوی مواد منفجره به سربازخانهٔ محل اقامت آن‌ها در نزدیکی فرودگاه بیروت اصابت کرد و بر اثر شدت این انفجار ساختمان چهار طبقه تخریب شد و ۲۴۱ نفر از پرسنل آن کشته شدند.(۴)


این حملات به ایالات متحده در نوع خود بی‌سابقه بودند و به سرعت انگشت اتهام به سمت دولت ریگان و سیاست‌هایش در قبال لبنان و شکست در محافظت از نیروهای آمریکایی نشانه رفت. برخی از منتقدان درگیری‌های داخلی میان وزارت امور خارجه و وزارت دفاع را علت این بحران می‌دانستند.(۵)جورج شولتز، وزیر امور خارجه که در جولای ۱۹۸۲ جانشین هیگ شد به شدت مخالف اعزام و بهره‌گیری از نیروی نظامی در منطقه بود در حالیکه کاسپر واینبرگر، وزیر دفاع از دخالت نیروهای آمریکایی در منطقه پشتیبانی می‌کرد.(۶) به گفتهٔ مشاوران ریگان اگرچه این حملات او را خرد کرده بودند ولی ریگان با سختگیری حدود را آشکار ساخت و تصریح کرد که ایالات متحده «منافع حیاتی» در لبنان دارد و متعهد شد که آمریکا برای حفظ «اعتبار در مقیاس جهانی» به حضورش ادامه خواهد داد. اگرچه نگرانی رئیس‌جمهور بیشتر به سمت تصرف خاورمیانه به دست شوروی معطوف شده بود، شولتز هشدار داد که «عناصر رادیکال و مخالف» در منطقه در صورت خروج ایالات متحده «پیروزی مهمی کسب خواهند کرد». اما ریگان ظرف چند ماه سخنان خود را نقض و اعلام کرد که نظامیان آمریکا به زودی از لبنان «منتقل» خواهند شد.


ایالات متحده نه تنها در مهار خشونت شکست خورد بلکه صدها نفر زخمی و مجروح به جای گذاشت. در این روند، نیروهای تندروی لبنان و دیگر مناطق یک درس بسیار مهم آموختند: ایالات متحده اگرچه قدرت نظامی بسیار فراوانی دارد ولی در صورتی که هزینه‌های انسانی‌اش بالا برود، تسلیم خواهد شد. این پیام موج نویی از حملات علیه شهروندان آمریکایی در خارج از کشور در پی داشت که اگرچه در قیاس کوچکتر از مورد قبل بودند ولی از لحاظ سیاسی بسیار مخرب حساب می‌شدند.(۷)


در صبح روز ۱۰ فوریه ۱۹۸۴، فرانک رایگر استاد دانشگاه آمریکایی بیروت در راه دانشگاه مورد حملهٔ دو مرد نقابدار قرار گرفت که بر سر او ضربه وارد کرده و به زور او را سوار صندلی عقب یک خودروی رنوی مشکی رنگ کردند. این حمله از لحاظ زمانی تنظیم شده بود. فردای آن روز ۱۷ نفر در کویت به جرم بمبگذاری‌های پی در پی در دسامبر سال قبل، به دادگاه رفتند. آن‌ها بعدتر به نام الدعوه شناخته شدند و ۱۴ نفر از متهمین عضو الدعوه الاسلامیه بودند؛ حزبی از شیعیان عراق که ادارهٔ مرکزی‌اش در تهران قرار داشت.(۸)


سه متهم دیگر از پیروان حزب‌الله لبنان بودند، یکی از آن‌ها از بستگان نزدیک عماد مغنیه بود؛ شخصیتی مهم در سازمان که او را فرمانده عملیات اطلاعاتی توصیف می‌کردند. پس از رایگر دو شهروند آمریکایی دیگر نیز ربوده شدند، یکی گزارشگر سی‌ان‌ان، جرمی لوین که در ۷ مارس ربوده شد و ۹ روز پس از آن ویلیام باکلی رئیس پایگاه سی‌آی‌ای در بیروت. هدف مغنیه از این آدم‌ربایی‌ها تحت فشار قرار دادن کویت برای آزادی مظنونان الدعوه به خصوص سه لبنانی بود. رایگر پس از اندکی به دست یک گروه رقیب شیعه آزاد شد ولی مغنیه به سرعت فرد دیگری را جایگزین او کرد: کشیش بنجامین وایر، مبلغ مذهبی کلیسای پرزبترین که بیش از ۳۰ سال در لبنان اقامت داشت. ربوده شدن باکلی ضربهٔ بسیار شدیدی به دولت ریگان بود زیرا او از مقامات ارشد اطلاعاتی بود و همچنین همکار و دوست نزدیک بسیاری از مقامات از جمله کیسی محسوب می‌شد.


رئیس‌جمهور مسالهٔ گروگانگیری را در جلسات سطح بالا مطرح کرد. برای نمونه، در یک نشست با گروه برنامه‌ریزی امنیت ملی در اکتبر ۱۹۸۴ به صورت مفصل جزئیات حمله علیه تروریست‌های لبنان با هدف آزادی گروگان‌ها را مطرح کرد. بنا بر گزارش‌های این جلسه رئیس‌جمهور «تاکید کرد که تلافی (علیه حزب‌الله) هدف ما نیست. قصد ما پیشگیری است زیرا معتقدیم که آن‌ها درصدد حملات جدید هستند». او در ادامه «تاکید کرد که گمان نمی‌کند حملات تاثیری بر رانندگان انتحاری بگذارد ولی شاید طرز فکر رهبرانشان را تغییر دهد. آیا حملهٔ ما باعث نمی‌شود که از سرعت عمل آن‌ها کاسته شود؟» در آخر بار دیگر تاکید کرد که «بیش از هر چیز آزادی گروگان‌ها برایش اهمیت دارد».(۹)


ریگان حتی ایدهٔ حمله به تهران به عنوان بزرگترین حامی حزب‌الله را نیز در سر می‌پروراند. در ژانویه سال ۱۹۸۵ پس از آنکه جهاد اسلامی اعلام کرد قصد دارد تا گروگان‌های آمریکایی را که از سال ۱۹۸۳ در اختیار داشت، محاکمه کند و «آن‌ها را به سزای اعمالشان برساند»، ریگان دستور داد تا «گامی محکم» به سمت ایران برداشته شود. در یک جلسه با گروه برنامه‌ریزی امنیت ملی در ۱۸ ژانویه، او با انتقام‌گیری نظامی از جمهوری اسلامی ایران موافقت کرد: «اگر آن‌ها به یک یا دو نفر از گروگان‌ها آسیب برسانند ما حمله می‌کنیم… دو حمله‌ای که نقشه‌اش را ریخته‌ایم. سپس به ایران می‌گوییم باقی گروگان‌ها را آزاد کند در غیر این صورت با مین‌گذاری بندرهایشان را مسدود خواهیم کرد.»

 

سپس میان ریگان و دریاسالار جان پویندکستر، مشاور امنیت ملی، این مکالمه برقرار شد:
پویندکستر: به عقیدهٔ من همین جا جلسه را ختم کنیم. توافق کردیم که اگر به گروگان‌ها آسیبی وارد شود (اعدام شوند)، ما حمله خواهیم کرد…
رئیس‌جمهور: (انگشتانش را به هم زد) در یک چشم به هم زدن.
پویندکستر: فکر نمی‌کنید که باید یک جلسهٔ دیگر با گروه برنامه‌ریزی امنیت ملی برگزار کنیم تا تصمیم نهایی را بگیریم؟
رئیس‌جمهور: فقط در صورتی که حملات را به تأخیر نیاندازد. خلاصه اینکه اگر هر کدام از گروگان‌ها آسیب ببینند، ما (چهار خط حذف شده است)».(۱۰)

در اینجا ریگان نشان داد که کاملاً آماده است تا بدون رایزنی با مشاورانش تصمیمات مشکل را به تنهایی اتخاذ کند. گفت‌وگوی او با پویندکستر بیانگر نحوهٔ عملکرد بی‌فکر و واکنش‌های احساساتی به سناریوهای وحشتناک اوست. او ترجیح می‌داد که از بررسی عواقب یک حملهٔ نظامی چشم‌پوشی کند تا اینکه به گروه مشاوران امنیت ملی چند ساعت وقت دهد تا صحت چنین تصمیمی را مورد بررسی قرار دهند. بی‌صبری در اتخاذ تصمیماتی چنین مهم، نشان می‌دهد که چرا در برنامهٔ معاملهٔ سلاح در برابر گروگان‌ها او به طور مرتب معاونین ارشدش را کنار گذاشت.

پس از دیدار با بستگان گروگان‌ها، که از دیدار با اقوام پدر روحانی لارنس جنکو در اواخر ژوئن ۱۹۸۵ آغاز شد، بار دیگر احساسات ریگان برانگیخته شد. به گفتهٔ مک‌فارلین، این دیدارها ریگان را «به وضوح منقلب و متأثر کردند» و او متقاعد شد که وظیفه‌ای بر دوش دارد تا کمک کرده و آرامش را به آن‌ها بازگرداند. رئیس‌جمهور مصرانه می‌گفت: «نمی‌توانم رنج آن‌ها را نادیده بگیرم.»(۱۱) کار تا جایی پیش رفت که به گفتهٔ یکی از مقامات ارشد ضدتروریسم در سی‌آی‌ای، این موضوع به «وسواس ذهنی» بدل شد. در پایان همهٔ جلسات امنیت ملی ریگان فارغ از موضوع جلسه می‌پرسید: «بسیار خوب، چه کار می‌توانیم بکنیم تا گروگان‌های من آزاد شوند؟»(۱۲) پس از یکی از این جلسات کیسی نوشت: «به گمان من او حاضر است هرگونه خطری را بپذیرد و مسئولیت آن را در آینده بر عهده بگیرد مشروط به اینکه گروگان‌ها آزاد شوند.»(۱۳)


علاوه بر واکنش‌های انسان‌دوستانهٔ ریگان، او و دیگر اعضای دولتش از عواقب سیاسی این بحران به خوبی آگاه بودند. رئیس عملیات خاور نزدیک سی‌آی‌ای بعدها گفت: «آنچه که انگیزه را برای معاملهٔ تسلیحاتی با ایران فراهم کرد نه تنها فشار خانوادهٔ گروگان‌ها بلکه سیلی از مقالات روزنامه‌ها بود که دربارهٔ گروگان‌های فراموش شده می‌نوشتند و هم‌صدا با خانواده گروگان‌ها تکرار می‌کردند که دولت ایالات متحده کاری از پبش نمی‌برد.» نتیجه آنکه «این هراس پدید آمد که مردم بار دیگر روبان‌های زردرنگ را به نشانه همدردی با گروگان‌ها در دست بگیرند و مشکلاتی که برای رئیس‌جمهور قبلی در گروگانگیری ایران پدید آمد، این بار هم اتفاق بیفتد.»(۱۴) برنت اسکوکرافت، یکی از اعضای کمیسیون تاور که از طرف ریگان مسئول پیگیری این ماجرا شده بود، از گروگانگیری با عنوان «یک مشکل سیاسی عدیده» نام برد.(۱۵)


کلید اصلی


همانطور که بعدها مشخص شد حوادث خاورمیانه و درگیری‌های داخل دولت ریگان برای تغییر سیاست‌های آمریکا در قبال ایران به سمت یکدیگر پیش می‌رفتند. مک‌فارلین کسی بود که این همگرایی را مهندسی کرد. او که پیش‌تر سرهنگ دوم نیروی تنفگداران ایالات متحده بود، در دولت‌های نیکسون و فورد به عنوان مشاور اجرایی کیسینجر و اسکوکرافت در کاخ سفید خدمت کرده بود. سپس مشاور ارشد سناتور جان تاور (آر-تکس) در کمیته نیروهای مسلح شد. پس از کار در دولت انتقالی ریگان توانست سمت مشاور را در وزارت امور خارجهٔ هیگ به دست بیاورد. در ژانویهٔ ۱۹۸۲ معاون مشاور امنیت ملی – کلارک - شد و در نهایت در اکتبر سال ۱۹۸۳ جانشین او در این مقام گردید. مک‌فارلین پیش از انتخابات ۱۹۸۰ با مسالهٔ گروگانگیری ایران مواجه شده بود. در ماه آگوست به همراه دو مشاور ارشد سیاست خارجی کمپین انتخاباتی ریگان در هتلی در واشنگتن دی‌سی با فرد گمنامی دیدار کرد که خود را نمایندهٔ نظام [آیت‌الله] خمینی معرفی می‌کرد و قصد داشت راجع به مسالهٔ گروگان‌ها صحبت کند.


ظاهراً این ملاقات به هیچ نتیجه‌ای نرسید زیرا هر سه مقام آمریکایی پیشنهاد «ایرانی»ها را برای بازپس فرستادن گروگان‌ها به پایگاه ریگان (در عوض دولت کارتر) غیرقابل قبول می‌دانستند. اما پس از افشای این دیدار، این اتهام مطرح شد که اعضای تیم ریگان با دولت ایران مذاکره کرده‌اند تا آزادی گروگان‌ها را به تأخیر بیاندازد و «سورپرایز اکتبر» را که کارتر برای دقیقهٔ آخر پیش از انتخابات نوامبر وعده داده بود غیرممکن سازند.(۱۶) فارغ از صحت چنین اتهاماتی، می‌توان تصور کرد که این ملاقات تاثیری بر مک‌فارلین گذاشت و باعث شد تا در آینده در پی برقراری چنین روابطی با ایران باشد.


مک‌فارلین به عنوان معاون کلارک طعم تلخ درگیری‌های سیاسی و بوروکراتیک را چشید زیرا وظیفهٔ مشاور امنیت ملی بود که در چنین درگیری‌هایی وساطت کند. فعالیت او در زمینهٔ امور اداری برایش اعتبار به همراه آورد و شیوهٔ عملکرد او - که بسیار بی‌سر و صدا و تقریباً نامرئی بود - نظر افراد کلیدی کاخ سفید همچون نانسی ریگان را به خود جلب کرد. بدون شک این محجوبیت در شیوهٔ عملکرد باعث شد تا او شغل کلارک را به دست بیاورد. نخستین گزینه برای این مقام جیمز بیکر بود؛ فردی میانه‌رو که رئیس دفتر رئیس‌جمهور بود و جورج بوش معاون رئیس‌جمهور، شولتز وزیر امور خارجه و بانوی اول کاخ سفید نیز از او پشتیبانی می‌کردند.


زمانی که تندروهایی همچون واینبرگر، کیسی و کلارک متوجه شدند که ریگان قصد انتخاب بیکر را دارد او را وادار به عقب‌نشینی کردند و ریگان هم پذیرفت. از آنجایی که مک‌فارلین گرایش‌های ایدئولوژیک یا پایگاه قدرت تهدیدآمیزی برای اعضای کابینه نداشت، گزینهٔ مناسبی برای سازشکاری بود.


مک‌فارلین علیرغم ارتقای حرفه‌ای‌اش، هنوز طمع آن را داشت تا نقش مهم‌تری را به عنوان مبدع طرح‌های سیاسی ایفا کند. علاوه بر مشکل مواجه با شولتز و واینبرگر - که اهل مجادله بودند و به نظر می‌رسید تا دربارهٔ همهٔ مسائل روز اختلاف نظر دارند – عدم علاقه ریگان به اولویت‌بندی سیاسی نیز برای او مشکل‌ساز بود. با گذشت زمان او توانست راه را از میان اطرافیان ریگان برای بلندپروازی‌هایش بیابد. در مقاله‌ای در سال ۱۹۸۴ راجع به شورای امنیت ملی، نقش خود را «مشاور مستقل و مدیر سیاسی رئیس‌جمهور و گاهی مبتکر سیاسی» معرفی کرد. او عقیده داشت که سنت کیسینجر و برژینسکی را زنده کرده است.(۱۷)


با آغاز دورهٔ دوم ریاست جمهوری ریگان، ایران مهم‌ترین دغدغهٔ مک‌فارلین شده بود. او که در نظریه‌های جنگ سرد غرق شده بود، ایران را بهترین غنیمت استراتژیک برای رقابت دو ابرقدرت در خلیج فارس می‌دانست. مک‌فارلین در آغاز سال ۱۹۸۱ به هیگ پیشنهاد داد تا روش‌های «محافظت از منطقه در برابر اتحاد جماهیر شوروی» بررسی شوند ولی ایده‌اش در آن زمان راه به جایی نبرد.(۱۸)


در سال ۱۹۸۴ پس از آنکه به مقام مشاور امنیت ملی رسید بار دیگر تلاش کرد تا مطالعات میان سازمانی را آغاز کند و به این وسیله توجه دولت را به خود جلب کند. اما تحلیل‌ها نشان دادند که امید چندانی برای نفوذ ایالات متحده در ایران وجود ندارد، دست‌کم تا زمانی که آیت‌الله خمینی در قید حیات است. حتی جفری کمپ متخصص شورای امنیت ملی که پیش‌تر خواستار براندازی [آیت‌الله] خمینی شده بود، اذعان داشت تا زمانی که رهبر مذهبی در صحنه حضور دارد امیدی به بهبود روابط نیست. با این تحلیل‌ها ایدهٔ ارسال تسلیحات به ایران بررسی و رد شد. مک‌فارلین باز هم از پای ننشست ولی این بار منتظر حرکتی از جانب ایران یا اسرائیل باقی ماند تا بتواند رئیس‌جمهور را برای اتخاذ سیاست‌های جدیدی در قبال ایران متقاعد سازد.

پی‌نوشت‌ها:

۱. تفنگداران آمریکایی نخستین بار در ماه آگوست به عنوان بخشی از نیروهای بین‌المللی وارد بیروت شدند تا بر خروج نیروهای سازمان آزادی‌بخش فلسطین از شهر نظارت کنند. آن‌ها در ۱۰ سپتامبر کشور را ترک کردند ولی بار دیگر در آخر همان ماه با آغاز کشتار صبرا و شتیلا بازگشتند.

۲. برای توضیح درباره جزئیات حزب‌الله و ریشه‌های آن ر.ک به مگنوس رنستورپ، حزب‌الله در لبنان: سیاست‌های بحران‌های گروگانگیری غربی. (نیویورک: انتشارات سن‌مارتین، ۱۹۹۷)

۳. رهبران حزب‌الله بعدها اذعان کردند که از نام جهاد اسلامی و دیگر اسامی برای پنهان کردن هویتشان استفاده می‌کرده‌اند. ر. ک همان، صص۶۳-۶۲

۴. برای مشاهدهٔ یک گزارش از بمبگذاری‌ها ر. ک به تلگرام آژانس اطلاعاتی دفاع به وزارت دفاع، «گزارش آژانس اطلاعاتی دفاع»، ۲۳ اکتبر، ۱۹۸۳، ۸:۰۲ صبح، زولو، وبسایت پرونده‌های ریگان. www.thereaganfiles.com

۵. علاوه بر ناظران خارجی، مک‌فارلین جزو ناظران داخلی بود که با این نظر هم‌عقیده بود. ر. ک به مصاحبهٔ او با فرانت‌لاین پی بی‌اس.

۶. برای آگاهی از نقش وزیر دفاع در آنچه که با عنوان دکترین واینبرگر شناخته شد، ر. ک کاسپر واینبرگر، «استفاده از قدرت نظامی» National Press Club، نوامبر ۱۹۸۴.

۷. نخستین آمریکایی که پس از سال ۱۹۷۹ گروگان گرفته شد دیوید داج بود؛ او مدیر دانشگاه آمریکایی در بیروت بود و در ۱۹ جولای ۱۹۸۲ ربوده شد، دو هفته پس از آنکه چهار ایرانی (سه تن از آن‌ها کارکنان سفارت ایران بودند) در محل بازرسی تحت کنترل مسیحیان در بیروت شرقی ربوده شدند. داج یکسال بعد، چند ماه پیش از انجام معاملهٔ تسلیحات در برابر گروگان‌ها، آزاد شد.

۸. اکثریت جمعیت عراق شیعه هستند اما دولت عراق همواره - به خصوص پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران - آن‌ها را تحت کنترل شدید قرار داده است.

۹. «جلسهٔ گروه برنامه‌ریزی امنیت ملی، چهارشنبه، ۳ اکتبر، ۱۹۸۴: ۲:۰۰ تا ۳:۰۰ بعدازظهر؛ اتاق عملیات کاخ سفید - موضوع: پاسخگویی به عملیات تروریستی در لبنان»، ۳ اکتبر ۱۹۸۴.

۱۰. یادداشت‌های جلسهٔ گروه برنامه‌ریزی امنیت ملی، «پاسخگویی به تهدید گروگان‌ها در لبنان»، ۱۸ ژانویه ۱۹۸۵.

۱۱. ر. ک به رابرت مک‌فارلین و ز، فیا اسماردز، اعتماد ویژه (نیویورک: کدل و دیویس، ۱۹۹۴) صص۲۳-۲۱؛ مارتین و والکت، بهترین نقشه‌ها، ص۱۹۷.

۱۲. چارلز آلن، مصاحبه با نگارنده، ۹ ژانویه ۲۰۱۳. بروس ریدل، تحلیلگر اسبق سی‌آی‌ای در امور ایران نیز از واژهٔ «وسواس ذهنی» برای توصیف رفتار رئیس‌جمهور استفاده کرد. مصاحبه با نگارنده، ۲۳ اکتبر ۲۰۰۷.

۱۳. ویلیام کیسی، گزارش به جان مک ماهون، بدون عنوان، ۱۰ دسامبر ۱۹۸۵.

۱۴. توماس توییتن، نقل قول از گزارش تاور، ص. بی-۸۳.

۱۵. برنت اسکوکرافت، مصاحبه با نگارنده، ۱۳ فوریه ۲۰۱۳.

۱۶. برای نتایج تحقیقات رسمی از این جنجال ر. ک به گزارش نیروهای ویژهٔ ماه اکتبر، صص۱۰۹-۱۱۸. برای تحلیل‌های مستقل ر. ک به‌گری سیک، سورپرایز اکتبر: گروگان‌های آمریکا در ایران و انتخابات ریگان (نیویورک: تایمز بوکز، ۱۹۹۱) ص ۱۱۶.

۱۷. برای شناخت بهتر مک‌فارلین ر. ک دریپر، خطی باریک، صص۳۰-۲۸. نقل قول کامل مقالهٔ مک‌فارلین ریاست جمهوری و سیاست امنیت ملی در ص۶۱۶، پانویس ۸. مک‌فارلین بعدها نوشت اگر ریگان در دورهٔ دوم ریاست جمهوری‌اش در سیاست خارجی موفقیتی کسب کند «مسئولیتش با من خواهد بود». مک‌فارلین، اعتماد ویژه، ص۲۸۹.

۱۸. کانون، رئیس‌جمهور ریگان، ص۵۹۹.

کلید واژه ها: ریگان مک فارلین


نظر شما :