اختلافات نواب صفوی و آیت‌‌الله بروجردی/ طلبه جوان در برابر رییس حوزه

اعظم ویسمه
۲۶ دی ۱۳۸۹ | ۱۶:۱۶ کد : ۷۰۵۷ نواب صفوی و ایده حکومت اسلامی
اختلاف بین منتسبین به بیت آیت‌الله بروجردی و اعضای فدائیان اسلام منجر به درگیری آنها شد و این مسأله حتی به قطع شهریه فدائیان اسلام و ضرب و شتم آنان انجامید...آیت‌الله بروجردی پس از شهادت نواب گفت: از ناراحتی حال هیچ کاری را ندارم.
اختلافات نواب صفوی و آیت‌‌الله بروجردی/ طلبه جوان در برابر رییس حوزه
تاریخ ایرانی: صادق طباطبایی در کتاب خاطرات سیاسی- اجتماعی خود نوشته است: «در یکی از روزهای بهار سال ۱۳۳۱ که نوجوانی ۹ ساله بودم، گروهی از طلبه‌های جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیت‌‌الله بروجردی دیدار کنند. طلبهٔ جوانی که بعد‌ها فهمیدم نواب صفوی بود سخنان تندی ایراد می‌کرد که هیچ چیز از آن در خاطرم نمانده است. بعد‌ها خبردار شدم که نواب و یارانش قصد دیدار با آیت‌الله بروجردی را داشتند که ایشان آن‌ها را نپذیرفته بودند. از پدرم شنیدم که چند روز بعد که اصحاب آیت‌الله بروجردی، از جمله پدرم در محضر ایشان بودند، یکی از بزرگان و از مدرسین حوزه (ظاهرا پدر آیت‌الله فاضل لنکرانی) علت این رفتار را از آقای بروجردی سوال کرده و می‌پرسد چرا این افراد را که خواهان حکومت اسلامی هستند، نپذیرفتید؟ ایشان در جواب می‌گویند: این آقایان می‌خواهند شاه را بردارند ولی امثال شما را به جای او بگذارند. شخص دیگری (ظاهرا مرحوم آیت‌الله کبیر) که از علمای بزرگ و فقهای برجسته بوده است می‌پرسد، مگر چه اشکالی دارد؟ آیت‌الله بروجردی در جواب می‌گویند: اشکال بزرگ این امر در اینجا است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم می‌افتد، با این اسلحه می‌شود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می‌اندازید. با این اسلحه نمی‌توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته می‌شود.»

 

یکی از موارد بحث برانگیز پرونده فکری - سیاسی فدائیان اسلام، موضوع رابطه این جمعیت با علما و مراجع و به خصوص آیت‌‌الله العظمی ‌بروجردی است. گرچه ریشه این اختلافات به تفاوت مشی سیاسی نواب صفوی و آیت‌‌الله بروجردی با توجه به شرایط آن زمان عنوان می‌شود اما در برخی موارد به رو‌در‌رویی و درگیری‌های شدید لفظی میان دو روحانی منجر شده است.

 

 

مرجع فدائیان اسلام بروجردی نبود

 

از جمله مسایلی که درباره نواب صفوی طرح شده، این است که او خودسرانه عمل می‌کرده و شور جوانی به او اجازه نمی‌داد که اقدامات خود را با مراجع بزرگ در میان بگذارد. مدافعان نواب در پاسخ به این انتقاد که چرا فدائیان اسلام فعالیت‌های خود را با آیت‌‌الله بروجردی در میان نمی‌گذاشتند، عنوان می‌کنند: «یکی به این دلیل بود که مرجع دینی فدائیان، نه آیت‌‌الله بروجردی، که سید صدرالدین صدر بود. بالا‌تر از آن اما پای دلیل دیگری در میان بود؛ عده‌ای عناصر مشکوک که از یک طرف در بیت آیت‌‌الله بروجردی آمد و شد داشتند و از طرفی، بی‌ارتباط با دربار نبودند، برای آیت‌‌الله بروجردی مدام گزارش‌های مغرضانه‌ای از کیفیت و کمیت فعالیت نواب و فدائیان اسلام تهیه می‌کردند.» با این حال بررسی تاریخ و خاطرات آن دوره نشان می‌دهد اختلافات نواب و آیت‌‌الله بروجردی در حد این بدبینی‌های سطحی نبوده است. نواب صفوی پیرو این نگاه بوده که: «مراجع مقدس روحانیت چنانچه در امور اصلاحی مربوطه و انجام وظایف مقدس روحانیت نیاز به قوه مجریه داشتند، حکومت صالح اسلامی بایستی آماده اجرای دستورات مشروعشان باشد.» به واقع راه اجرای شریعت از مشروعیت نظامی ‌می‌گذرد که قائل به آن و عامل به آن باشد و عنداللزوم عامل آن. اما آیت‌‌الله العظمی ‌بروجردی تقویت دین را در تنزه آن از سیاست می‌جست و به جای تصاحب قدرت برای اجرای شریعت، به تمکین قدرت از اصول شرعی باورمند بود. آیت‌‌الله بروجردی در جایی به شاه می‌گوید: «به اسلام تشبه داشته باشید.» و مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها برای اجرای اصول شرعی روانه هیات حاکمه می‌کند، از اجباری کردن تدریس تعلیمات دینی در مدارس تا برخورد با بهائیان. حتی وقتی حوزویان قم شکوه از تحرک توده‌ای‌ها می‌کردند، بروجردی در کلاس درسش گفت: «رییس دولت - مصدق- با این گرفتاری‌های زیادی که داشت، شخصا با من تلفنی تماس گرفت. ایشان تمام تقاضاهای مرا انجام داده است. ‌ من از ایشان هیچ شکایتی ندارم. رییس دولت برای مملکت خدمت می‌کند، طلاب در پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند.»

 

 

جدایی دین از سیاست در افکار آیت‌‌الله بروجردی و انتقادات نواب

 

کناره‌جویی آیت‌‌الله بروجردی از سیاست تا حدی بود که درباره جنبش ملی شدن صنعت نفت گفت که: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم، وارد نمی‌شوم... البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند... لذا به آقای بهبهانی (سید محمد، از نزدیکان به دربار) و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.»

 

اختلافات نواب با بروجردی هم از کناره‌گیری این مرجع تقلید از سیاست بر می‌خاست. آیت‌‌الله سیدمحمد باقر سلطانی طباطبایی این سخن را از آیت‌‌الله بروجردی نقل کرده است: «گاهی تشری به دربار می‌زنیم. اما می‌دانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشار پیش بیاید شانه خالی خواهند کرد. این‌گونه نیست که تا پای جان بایستند.»

 

فرجام غم‌انگیز مشروطه نیز تاثیر بسیاری بر فکر و ارزیابی روحانیونی همچون آیت‌‌الله بروجردی داشته است. آیت‌‌الله بروجردی که به گفته خودش در واقعه مشروطه از نزدیکان استادش آیت‌‌الله آخوند خراسانی بود، به خوبی به یاد داشت که «پس از رخنه ایادی بیگانه در امر مشروطه و شهادت شیخ فصل الله نوری، مرحوم آخوند چگونه از اقدامات خود پشیمان شده بود»، لذا از دخالت در امور سیاسی که به گفته خودش سر‌نخ آن در دست اجانب بود سخت هراس داشت. آیت‌‌الله بروجردی عنوان کرده است: «از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نائینی که آن همه زحمت در تاسیس و تداوم کار مشروطه متحمل شده بودند پس از شهادت حاج شیخ فضل‌الله و حوادث دیگر ملول و افسرده شده‌اند، حالت وسواسی برای من پیدا شده است که تا یک واقعه سیاسی پیش می‌آید از اقدام فوری حتی‌الامکان پرهیز می‌کنم مبادا کاری به زیان مسلمین انجام گیرد. خیلی‌ها به این وسواس و اضطراب من در امر سیاست ایراد می‌گیرند ولی من هم نمی‌توانم جز این رفتاری داشته باشم.»

 

طبیعی بود وقتی آیت‌‌الله بروجردی در اصل پذیرش مبارزه سیاسی در آن شرایط حرف داشت، نمی‌توانست با ایده «حکومت اسلامی» فدائیان اسلام با چند طلبه جوان همراهی کند. بر خلاف آیت‌‌الله بروجردی که اعتقاد داشتند در مقطع کنونی حرکت‌های انقلابی و پر شور نتیجه‌ای نخواهد داشت، نواب و یارانش معتقد بودند که برای تحقق اهداف خود مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام شرع مقدس می‌باید دست به اقدام انقلابی و مسلحانه زد. ‌ این اختلاف در مبانی عقیدتی زمینه‌ساز اختلاف در ارتباطات سیاسی و عملی بین نواب صفوی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام و آیت‌‌الله بروجردی به عنوان مرجع اعلم آن روز شد.

 

 

فدائیان اسلام؛ طلابی عصبانی

 

اولین تحرکات فدائیان اسلام (قصد مقابله با برگزاری تشییع جنازه رضاشاه) از سوی آیت‌‌الله بروجردی به عنوان اخلال در نظم حوزه تلقی شد. این امر بایکوت و حتی سرکوب طلاب طرفدار نواب صفوی را به دنبال داشت. آیت‌‌الله بروجردی بیش از هر چیز به احیای حوزه علمیه تخریب شده قم می‌اندیشید و این نوع تحرکات را باعث سرکوب مجدد روحانیت و از دست رفتن اولین امکان‌ها برای بازسازی مبنایی‌ترین تشکیلات هدایت عمومی شیعیان کشور می‌دانست. بروجردی در یکی از جلسات درس خود از فدائیان اسلام به عنوان طلاب و سادات عصبانی یاد کرده بود که باید موعظه شوند و از فدائیان اسلام خواسته بود که روش خود را دنبال نکنند و چنین استدلال می‌کرد که ما تحولات زیادی را در عمرمان دیده‌ایم. در جریان مشروطیت و... دیدیم که کار‌ها چگونه شروع و به کجا ختم شد.

 

در ماجرای بازگرداندن جنازه رضاشاه به ایران و دفن آن در سال ۱۳۲٩ اسناد نشان می‌دهند که بروجردی و دیگر مجتهدین قم، واکنشی در برابر آوردن جنازه رضاشاه به ایران و دفن او در ری نداشته‌اند. محمدمهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام می‌گوید که پاسخ دفتر بروجردی به نامه فدائیان اسلام در این‌باره این بوده که: «حضرت آیت‌‌الله از چنین کارهایی خوششان نمی‌آید.» پیش از این رویداد، هم‌پیمانان نواب صفوی و کسانی چون عبدالحسین واحدی (نفر دوم فدائیان) و شیخ فضل‌الله محلاتی، با پشتیبانی سید‌هاشم حسینی، مدرسه فیضیه و صحن حرم قم را کانون سخنرانی‌های روزانه و پخش اعلامیه کرده و این کار‌ها بار‌ها خشم بروجردی و مدرسین حوزه را برانگیخته بود.

 

محمد واعظ‌ زاده خراسانی که از روحانیون برجسته مشهد و قم در آن سال‌ها بوده، از بروجردی نقل می‌کند که در یکی از کلاس‌هایش، درباره فدائیان اسلام گفته است که: «اینان با این موقعیت و وضع مرجعیت من مخالفند. کسانی که از این گروه حمایت می‌کنند انسان در عدالت و انسانیت آن‌ها شک می‌کند.»

 

سرانجام آیت‌‌الله بروجردی در سر درس، آن‌ها را «طلاب علوم دینی مردود» اعلام کرد که «به وظایف روحانی خود آشنا نیستند.» بروجردی از جمله در کلاس درس گفته بود که: «این‌ها که چنین می‌کنند، با حوزه مخالفند، با من مخالفند. می‌خواهند کاری کنند که در حوزه بسته شود تا نتوانیم به کلاس و درسمان بپردازیم.» نواب در پاسخ به او پیغام داده بود که «غیرت را از مرحوم قمی ‌یاد بگیر.»

 

 

درگیری لفظی میان آیت‌‌الله بروجردی و نواب

 

اختلافات میان نواب و آیت‌‌الله بروجردی بالا می‌گیرد. آیت‌‌الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی نقل می‌کند که: «یک شب ماه مبارک رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نواب صفوی صبحت کردم و آنچه را آیت‌‌الله العظمی ‌بروجردی نمی‌پسندیدند، به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از کارهای شما، باعث انزجار از شما می‌شود، لذا آیت‌‌الله بروجردی از شما رنجیده‌اند. به صلاح شما نیست که با آیت‌‌الله بروجردی مخالفت کنید. این، مثل این می‌ماند که در داخل کشتی، با ناخدای کشتی در بیفتید. فدائیان اسلام، در برخی از کار‌ها دخالت می‌کردند و بعضی اقدام‌هایی را انجام می‌دادند که به نظر آیت‌‌الله العظمی بروجردی، مصلحت کرده بودند برای کمک مالی. البته معلوم نبود، همه این نامه‌ها واقعیت داشته باشد، ولی چنین چیزهایی بود. از فدائیان اسلام، پیش آیت‌‌الله بروجردی، شکایت زیادی می‌شد. مثلا برای کسی نوشته بودند که: شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید والا سر و کارت با این‌ها (منظور خنجر یا اسلحه‌ای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود. ‌افراد می‌ترسیدند و به آیت‌‌الله بروجردی اعتراض می‌کردند. آیت‌‌الله بروجردی، اما می‌گفت «آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمی‌شود مبارزه کرد.» پاسخ نواب به این انتقادات این بود که «ما به قصد قرض می‌گیریم. آنچه می‌گیریم، برای تشکیل حکومت علوی است. هدف ما، مقدس و مقدم بر این‌هاست. هنگامی ‌که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را می‌پردازیم. پیغمبر (ص) هم، در هنگامی‌ که ضعیف بود چنین می‌کرد. چنانچه در جریان ایل قریش، چنین کرد. پیامبر (ص) این عمل را جایز می‌شمرد.»

 

فعالیت فدائیان اسلام در قم با فراز و فرودهایی همراه بود؛ اختلاف بین منتسبین به بیت آیت‌الله بروجردی و اعضا فدائیان اسلام منجر به درگیری آن‌ها شد و این مسأله حتی به قطع شهریه فدائیان اسلام و ضرب و شتم آنان انجامید. سید مرتضی مبرقعی که از نزدیکان بروجردی بوده در این‌باره می‌گوید که: «در زمان زعامت آیت‌‌الله بروجردی، طرفداران نواب در قم خیلی شلوغ کردند. در مدرسه فیضیه به ایراد سخنرانی پرداختند. در این سخنرانی‌ها چه بسا از مرجعیت و زعامت آن روز حوزه انتـقاد می‌شد و این امر موجب تضعیف نهاد مرجعیت می‌گردید. آیت‌‌الله بروجردی با آنان مدارا کرد امّا سودی نبخشید. این امر باعث شد که برخی از افراد، مانند شیخ علی لر که خیلی قلدر بود، به جان طرفداران نواب بیافتند و آنان را از فیضیه بیرون کنند و نگذارند به ایراد سخنرانی بپردازند.»

 

در خاطرات آیت‌‌الله حسینعلی منتظری هم اوضاع آن دوره حوزه علمیه قم به تصویر کشیده شده است: «اینان (فدائیان اسلام) پیاده کردن هدفشان را خیلی با تندی شروع کردند، جوری که تقریبا همه حوزه به هم ریخت، یادم هست جوری شده بود که آقای واحدی می‌خواست از مدرسه فیضیه برود حمام، پانصد ششصد طلبه دنبالش راه می‌افتادند اصلا درس و بحث همه به هم خورده بود، حرف‌ها و شعار‌ها حق بود و نوع طلبه‌های جوان از روی احساسات به ایشان ایمان آورده بودند، مرحوم آیت‌‌الله بروجردی هم آدمی نبود که مسائل را نفهمد، بعضی‌ها ممکن است اصلا مسائل را درک نکنند، ولی ایشان مسائل را درک می‌کردند، می‌دانستند این‌ها حق است اما روشی که این آقایان در حوزه داشتند برای بزرگان حوزه مورد پسند نبود، مثلا به آقای بروجردی اهانت می‌کردند، به علما اهانت می‌کردند، یک جوری که عقلای قوم را عصبانی کرده بود، می‌شد با این تندی هم برخورد نکرد، مثلا عده‌ای جمع بشوند بروند بعضی مسائل را از آقای بروجردی بخواهند؛ این‌ها مستقیما مسائل را با طلبه‌های جوان و با مردم در میان می‌گذاشتند به گونه‌ای که حوزه را قبضه کرده بودند، بچه طلبه‌ها نوعا چون احساساتی بودند دور این‌ها جمع بودند، من یادم هست که مرحوم مطهری خودش برای من نقل کرد و گفت: من بیش از یک ساعت رفتم با آقای نواب دنبال رودخانه راه رفتیم و صحبت کردیم، گفتم درست است که شما حرف‌های حقی دارید اما بالاخره آقای بروجردی الان رییس مذهب است، رییس حوزه است، باید قداست ایشان را حفظ کرد و در پرتو ریاست ایشان کار کرد نه اینکه بیاییم همه این‌ها را با این تندی‌ها بشکنیم و به آنان اهانت کنیم، با این شکل نتیجه‌ای نمی‌گیریم، این را آقای مطهری برای من نقل کرد، و صحبت‌های مرحوم مطهری برای این بود که آقای نواب صفوی را از آن حالت تندی یک قدری بیرون بیاورد.»

 

آیت‌‌الله منتظری می‌افزاید: «در خانه ایشان ما پنج ـ شش نفر هم بیشتر نبودیم، تازه پیش ایشان «زکات» شروع کرده بودیم، آقای مطهری هم بود، صحبت فدائیان اسلام شد، ایشان گفتند آخر این چه برنامه‌ای است که این‌ها دارند، چهار تا بچه حوزه را به هم ریخته‌اند، به همه اهانت می‌کنند، باید شهربانی دخالت کند، کنترل کند، آخه این تندی‌ها یعنی چه! حتی ایشان هم نظرشان در آن شرایط این گونه بود؛ آن وقت کسانی مثل مرحوم ربانی شیرازی، آشیخ علی لر و آقای حاج شیخ اسماعیل ملایری مبعوث شدند که به این غائله خاتمه بدهند و بالاخره به این جریان در حوزه علمیه قم خاتمه دادند، البته ما ته دلمان از حرکت فدائیان اسلام برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی و پیاده شدن دستورات اسلام خوشحال بودیم و حرف‌های آن‌ها را حرف‌های حقی می‌دانستیم، منتها شیوه‌های آن‌ها در حوزه شیوه‌های تندی بود.» در مورد قطع شهریه برخی از طلبه‌های فدائیان اسلام هم روایات مختلفی شده است. به گفته آیت‌‌الله سیدحسین بدلا، برخی از طلبه‌های فدائیان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه می‌گرفتند، ولی برخی دیگر را آیت‌‌الله بروجردی به صورت خصوصی شهریه می‌دادند. بدلا در خاطرات خود گفته که: «از جانب آقای بروجردی شهریه‌ای مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدی‌ها نیز این پول داده می‌شد؛ برخی کمک‌های ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حد شهریه بود که گاهی اوقات، خود من واسطه بودم که آن را به مرحوم نواب تحویل بدهم. می‌آمدم تهران و چون مرحوم نواب مخفی بودند، با زحمت ایشان را می‌جستم و پول را تحویل می‌دادم در یکی از آن موارد آقای عبدخدایی هم شاهد بودند... ولی نمی‌دانم چرا بعضی‌ها نمی‌خواهند این حقیقت گفته شود؟»

 

 

نقش آیت‌‌الله کاشانی در اختلافات نواب و بروجردی

 

اما در یک روایت دیگر از دلایل این اختلافات پای آیت‌‌الله کاشانی، روحانی بلند پایه دیگر آن زمان به میان کشیده شده است. آنجا که آیت‌‌الله فاضل لنکرانی به تعریف خاطرات خود از آن دوران پرداخته و عنوان کرده است: «بیت آیت‌‌الله کاشانی نسبت به آیت‌‌الله بروجردی، نظر مخالف داشت. فدائیان اسلام، با اینکه افراد مؤمنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تأثیر بیت آیت‌‌الله کاشانی قرار گرفته بودند. به خاطر تحریکاتی که از ناحیه تشکیلات آیت‌‌الله کاشانی می‌شد، اینان در برابر آیت‌‌الله بروجردی و حوزه، خیلی بد عمل می‌کردند، به طوری که قضاوت عمومی‌ این بود که: اینان، مخالف حوزه و آیت‌‌الله بروجردی هستند. طبعاً در ذهن آیت‌‌الله بروجردی، مطلب همین بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند. این امر، باعث مسائل جزئی دیگر شده بود.» واعظ‌زاده هم در این راستا، تحلیلی ارایه و پایانی ناخوشایند را برای فدائیان اسلام ترسیم کرده است: «قدری ساده‌اندیشی داشتند و تحت تاثیر افراد صاحب نفوذ که می‌خواستند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند، قرار می‌گرفتند. در هر حال، آنان فعالیت‌های خود را ادامه دادند تا پس از سقوط دولت دکتر مصدق همه را گرفتند و اعدام کردند و حرکت موثری از طرف حوزه در نجات ایشان مشاهده نشد و اگر بود، بی‌اثر ماند.»

 

سرانجام کار نواب، حکم تیرباران بود. علی‌رغم همه اختلافات و انتقاداتی که بروجردی به فدائیان اسلام و شخص نواب داشت تلاش خود را برای جلوگیری از این اتفاق به کار برد. به روایت میردامادی: «وقتی نواب را دستگیر کردند امام پیش آیت‌‌الله بروجردی رفتند و از ایشان درخواست کرد که برای آزادی فرزندان پیامبر دستوری صادر کنند ولی برخی از عوامل مرموز رژیم به ایشان تلفن کرده بودند که نواب اعدام نمی‌شود و به همین خاطر ایشان در این زمینه حرکتی انجام ندادند.» اما آیت‌‌الله منتظری روایتی دیگر ارایه می‌کند: «وقتی سران فدائیان اسلام دستگیر شدند و قضیه اعدام آن‌ها مطرح شد از قراری که گفتند آقای بروجردی برای آزادی آن‌ها اقدام کرد و حاجی احمد را همراه با نامه‌ای برای ملاقات با شاه فرستاد، ولی آن وقت گفته بودند که شاه رفته است آبعلی یا جای دیگر و ایشان را معطل کرده بودند تا وقتی که فدائیان را اعدام کرده بودند بعد نامه آقای بروجردی را قبول کرده بودند.»

 

اما آنگونه که آیت‌‌الله سیدحسین بُدلا در خاطرات خود گفته است: «آیت‌‌الله بروجردی، پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متأثر شدند. به طوری که ملاقاتی را که ما روزانه با ایشان، به خاطر کارمان داشتیم، آن روز تعطیل کردند و فرمودند: از ناراحتی حال هیچ کاری را ندارم.»

 

 

منابع و مأخذ:

 

1- صادق طباطبایی - خاطرات سیاسی، اجتماعی (۱) - نشر عروج (وابسته به موسسه نشر و تنظیم آثار امام) - تهران - ۱۳۸۷- صفحه ۲۷

۲- خاطرات آیت‌‌الله فاضل لنکرانی، سایت حوزه

۳- خاطرات آیت‌‌الله سید حسین بُدلا

۴- تفاوت مشی آیت‌‌الله بروجردی و نواب صفوی؛ سایت تبیان

۵- خاطرات محمد مهدی عبدخدایی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلام

۶- خبرگزاری آفتاب، مصاحبه با آیت‌‌الله سیدمحمد میردامادی، ۲٨ دی ۱۳۸۴

۷- فصلنامه تاریخ معاصر ایران؛ شماره ۲۶؛ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

۸- مصاحبه مجله حوزه با آیت‌‌الله سید مرتضی مبرقعی؛ چشم و چراغ روحانیت

۹- خاطرات آیت‌‌الله حسینعلی منتظری

۱۰ - مجله شهروند امروز. شماره ۳۴. پرونده نواب صفوی

۱۱- ناگفته‌ها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی

کلید واژه ها: نواب صفوی فدائیان اسلام آیت الله بروجردی آیت الله کاشانی


نظر شما :