شاپور بختیار؛ سیاستمداری که بخت‌یار نبود/ نگاهی به زندگی سیاسی آخرین نخست‌وزیر دوره پهلوی

۱۹ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۹:۱۹ کد : ۱۱۳۹ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: عباس میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد آمریکا در مقاله‌ای در سایت بی‌بی‌سی فارسی به بررسی زندگی سیاسی شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر دوره پهلوی پرداخته است. گزیده‌هایی از مقاله میلانی در پی می‌آید:

 

* شاپور بختیار در چهارم تیرماه ۱۲۹۳ خورشیدی در ایل بختیاری‌ها به دنیا آمد. با نیم میلیون جمعیت، بختیاری‌ها عشایری بودند که به مدت نیم قرن در زمین‌های خود در جنوب ایران ییلاق و قشلاق می‌کردند. در نیمه اول قرن بیستم، بختیاری‌ها یکی از با نفوذترین قبایل ایرانی بودند. بسیاری از اعضای این ایل نقش‌های کلیدی و مهمی در صحنه سیاسی کشور بازی می‌کردند. تیمور، از خویشان شاپور بختیار، به مدت چهار سال حیاتی، رییس پرقدرت ساواک، پلیس مخفی شاه بود و ثریا، یکی دیگران از خویشاوندان شاپور بختیار، همسر دوم شاه بود. پدربزرگ مادری بختیار، صمصام‌السلطنه، یکی از چهره‌های سیاسی کلیدی زمان خود بود که در کارنامه خود مسوولیت‌های متعدد وزارت و حتی مسوولیت نخست‌وزیری داشت. شاپور بختیار هفت ساله بود که مادرش را از دست داد. دوران مدرسه را در شهرکرد، اصفهان و در ‌‌نهایت در دبیرستان فرانسوی بیروت گذراند.

 

* در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم بسیاری از خانواده‌های متمول ایرانی فرزندان خود را برای تحصیل به بیروت می‌فرستادند که هم مدارس آمریکایی و فرانسوی درجه یک در همه مقاطع داشت و هم تا حدودی به ایران نزدیک بود.

شاپور بختیار و همسری فرانسوی‌اش مادلین و چهار فرزندشان در آنجا بود که شاپور بختیار برای اولین بار به طور پراکنده و سطحی با سیاست‌ها و آرا و نظرات سوسیال دموکرات‌ها آشنا شد. عشق او به فرهنگ و زبان فرانسه نیز از‌‌ همان زمان شروع شد و تا آخر عمر با او ماند.

 

بختیار در نظر داشت که بعد از اتمام دبیرستان برای ادامه تحصیل به فرانسه رود اما فاجعه‌ای نقشه او را عوض کرد. در ۱۹۳۴ رژیم ایران در تلاش برای سرکوب ایلات، پدر و چهار عضو خانواده بختیار را اعدام کرد. بختیار چاره‌ای جز بازگشت به ایران نداشت. در حالی که در خواست خانواده‌اش منجر به حضور دو ساله او در ایران شد، اما قلب و ذهن بختیار در پاریس بود. بعد از دو سال بختیار به پاریس می‌رود و فورا در دانشگاه سوربن ثبت نام می‌کند. وی در ۱۹۳۹ با درجه کار‌شناسی در رشته علوم سیاسی فارغ‌التحصیل می‌شود. با شروع جنگ جهانی دوم تحصیلات او دچار اختلال می‌شود و در تصمیمی غیرمعمول به یگان اورلیان در ارتش فرانسه می‌پیوندد. بعد از دو سال خدمت در ارتش فرانسه، بختیار به تحصیلات خود ادامه داده و در سال ۱۹۴۵ در رشته علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دکترا می‌گیرد. اندکی بعد، به ایران باز می‌گردد و به کارهای متفرقه می‌پردازد. در این زمان بختیار همسری فرانسوی به نام مادلین و چهار فرزند به نام‌های گیو، ویویان، پاتریک و فرانس داشت.

 

* بختیار که بعد از اخذ دکترا از پاریس به ایران بازگشته بود، کم کم به عرصه سیاست کشیده شد. در ۱۹۴۹ وارد حزب ایران می‌شود حزبی که نماینده ارزش‌ها و عادات طبقه متوسط جامعه بود. وی به زودی به عنوان رییس این حزب تازه کار انتخاب می‌شود. در ۱۹۴۹ به عنوان یکی از اعضا این حزب وارد جبهه ملی می‌شود و تا سه دهه در عضویت این جبهه باقی می‌ماند. در سال‌های دولت محمد مصدق، بختیار همچنان در حاشیه رهبری نهضت ملی‌گرایانه بود. بالا‌ترین مقام بختیار در دوران نخست‌وزیری مصدق مشاور وزیر کار بود. بعد از واقعه کودتای ۲۸ مرداد بختیار مدت کوتاهی را در زندان می‌ماند. او به عنوان یکی از رهبران جبهه ملی و حامی سرسخت مصدق شناخته می‌شد.

 

* سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای افرادی همچون بختیار سال‌های رنج و شکست بود. مصدق در زندان بود و جنبش او در رکود به سر می‌برد. فضا آکنده از حس رخوت و ناتوانی بود. بختیار به مانند بسیاری از رهبران جبهه ملی تلاش داشت تا دوراندیشی محتاطانه، سکوت تاکتیکی و دشمنی استراتژیک با شاه را همزمان اختیار کند. بختیار برای گذران زندگی مشغول به کار در بخش خصوصی و یا به عنوان مدیر کارخانه‌ها و یا مشاور کمپانی‌های بزرگ شد.

 

در آن زمان شاه سیاست دوگانه دلجویی و همکاری و در عین حال محدودکننده و بازدارنده را نسبت به جبهه ملی اتخاذ کرده بود. شاه گاهی به سران جبهه ملی به خصوص کسانی همچون بختیار که عضو حزب ایران هم بودند به جرم همدستی با کمونیست‌ها و مصدق حمله و آنها را متهم به «صرف شامپاین» با جدایی‌طلبان آذربایجان می‌کرد. در‌‌ همان زمان کسانی از اعضای این جبهه که از در دوستی با شاه در می‌آمدند پاداشی سخاوتمندانه دریافت می‌کردند. فریدون مهدوی، یکی از رهبران سازمان جوانان جبهه ملی در سال‌های اولیه دهه ۱۹۶۰ یکی از اعضای با قدرت کابینه هویدا در سال‌های اولیه دهه ۱۹۷۰ بود.

 

* به گفته خود بختیار، روی کار آمدن دولت کندی در ۱۹۶۱ عامل محرک موثری در زنده کردن مجدد جبهه ملی یا به عبارت دقیق‌تر ایجاد جبهه ملی دوم و سوم شد. از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ به دلیل فشار بیش از حد ایالات متحده آمریکا، شاه مجبور شد تا به یک دولت ائتلافی با جبهه ملی بیاندیشد. بحث و جدل‌های شدیدی له یا علیه ملحق شدن به این ائتلاف در میان اعضای جبهه ملی درگرفت. از یک طرف عده‌ای که هنوز خاطرات تلخ آگوست ۱۹۵۳ را از یاد نبرده بودند با هرگونه ائتلاف با شاه و رژیم تحت امرش مخالفت می‌کردند و از سوی دیگر افرادی همچون بختیار معتقد به سیاست استفاده از هر نوع فرصت برای مذاکره و چانه زنی با شاه برای سر کار آوردن دولتی دموکرات‌تر و ملی‌تر بودند. در ‌‌نهایت، رهبران حامی سیاست عدم آشتی پیروز شدند. آنها نشان دادند که حاضر به هیچ ائتلافی با نخست‌وزیران شاه؛ از امینی و علم تا منصور و هویدا، نیستند.

 

* بختیار همیشه آماده مذاکره بود نه تنها با شاه و رژیم شاه بلکه برای مذاکره نمایندگان خارجی هم آمادگی داشت. در ۱۹۵۱ او آماده بود تا نظرات سیاسی جبهه ملی را با سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا در میان بگذارد. این جلسات احتمالا تا حدودی مسبب اتهام انگلیس دوستی به وی شد، اتهامی که از جانب منتقدان و دشمنان بختیار به وی نسبت داده می‌شد. به طور مثال مظفر بقایی کرمانی یکی از مهم‌ترین یاران جبهه ملی در ۱۹۵۱ مدعی شد که وقتی فعالان حزبش به خانه معروف سدان که اقامتگاه رییس کمپانی نفتی انگلیس بود حمله کرده و اسناد او را توقیف کرده بودند مدارکی دال بر خدمات بختیار به انگلیس و همچنین کمک مالی ده هزار تومانی به بختیار یافته‌اند. بقایی کرمانی همچنین مدعی است که متن بعضی از سخنرانی‌های بختیار توسط انگلیسی‌ها تهیه می‌شده است. بختیار با رد اتهامات و تقلبی خواندن اسناد مورد ادعا در پاسخ به اتهامات بقایی کرمانی به استهزا می‌گوید که «این اسناد را تنها بقایی دیده است.»

 

* در اوایل دهه ۱۹۶۰ هنگامی که جبهه ملی سعی در سازماندهی مجدد داشت، رهبری حزب به اللهیار صالح، رجل سیاسی باسابقه حزب واگذار شد. اما بختیار علنا و معترضانه از صالح خواست تا با استعفا اجازه دهد خون تازه‌ای در رگ‌های رهبری حزب جریان پیدا کند. وی همچنین در سخنرانی آتشینی در اجتماع پرشوری که توسط جبهه ملی در پیست اسب‌دوانی جلالیه برگزار شده بود و ده‌ها هزار نفر در آن شرکت داشتند، نه تنها خواستار پایان بخشیدن به حضور ایران در پیمان سنتو که آمریکا هم در آن حضور داشت شد بلکه می‌گفت که ایران باید {در برابر اتحاد جماهیر شوروی} اعلام بی‌طرفی کامل کند. هنگامی که ترجمه سخنرانی وی به واشنگتن رسید، دولت آمریکا از جبهه ملی بیمناک شد و حمایتش را از حزب کاست.

 

* در اوایل سال ۱۹۷۷ هویدا که سمت وزیر دربار را در آن زمان داشت و نگران وقایع پیش رو بود متقاعد شد که آموزگار آمادگی مواجهه با بحران را ندارد. هویدا سران جبهه ملی که بختیار یکی از آنها بود را دعوت کرد. طولی نکشید که بختیار و دو رهبر دیگر جبهه ملی، یعنی کریم سنجابی و داریوش فروهر، با انتشار نامه سرگشاده‌ای به شاه از او خواستند که به قانون اساسی تمکین، سیستم تک حزبی را منحل و زندانیان سیاسی را آزاد کند.

 

این سه نفر اعلام کردند که کشور در بحران است و عامل این بحران «نحوه مدیریت شاه و مغایرت آن با قانون اساسی ایران و اعلامیه حقوق بشر» است. بعد از انتشار نامه، بختیار توسط اراذل و اوباش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و توسط پلیس بازداشت شد. گرچه بازداشت او دیری نپایید، زیرا جریان بر وفق مراد آنها بود. در واقع یکی از این سه رهبر، کریم سنجابی، مستقیما از زندان به کاخ برده شد تا با شاه دیدار کند.

 

با وخیم شدن اوضاع و آشکار شدن قدرت گرفتن روز افزون روحانیون، به رهبری آیت‌الله خمینی، رهبری جبهه ملی به دو گروه تقسیم شد. اکثریت پشت سنجابی ایستادند و به حمایت از آیت‌الله خمینی برخاستند. تعداد کمی به بختیار و صدیقی ملحق شدند.

 

* در یکی از شبهای اواخر ماه سپتامبر که بختیار اولین کنفرانس مطبوعاتی‌اش را به عنوان نامزد نخست‌وزیری برگزار می‌کرد، شاه پای تلویزیون به همراه سه تن از یاران نزدیکش در حال بازی ورق بود. روزنامه‌نگاران سوالات تند و تیزی از بختیار می‌پرسیدند که او با طمانینه خاصی جواب می‌داد. شاه که از رفتار بختیار خوشش آمده بود رو به حاضران کرد و گفت: می‌بینی چطور از پس روزنامه‌ها برمی آید؟ این همه سال این مردک کجا بود؟ یکی از حاضران در جمع با احتیاط پاسخ داده بود که همه این سال‌ها بختیار برای او کار می‌کرده است و حتی اشتغال در بخش خصوصی هم با مخالفت ساواک مواجه شده بود.

 

این موضوع اشاره به واقعیت تاریخی مهمی دارد: در طول دهه‌های شصت و هفتاد میلادی تمامی احزاب سیاسی منجمله جبهه ملی از هر نوع حضور و بروز در صحنه سیاسی محروم شدند. در این میان تنها استثنا روحانیون بودند که از این فرصت ‌‌نهایت استفاده را برده و شبکه اجتماعی خود را به تک تک محلات گسترش داده بودند. وقتی سال ۱۹۷۹ فرا رسید تنها شبکه ملی که محافلی همفکر را در گوشه گوشه ایران داشت در مالکیت روحانیون بود. دموکرات‌های سکولار در عوض پراکنده، فاقد انسجام و روحیه‌ای از دست داده بودند. به عبارت دیگر بختیار هنگامی که پذیرفت نخست‌وزیر شود هیچ بختی نداشت و همه چیز بر ضد او بود.

 

* محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران هنگامی که از بختیار سخن می‌گوید به اشاره‌ای و تمجیدی مبهم و کمرنگ بسنده می‌کند که به تلخی می‌زند. شاه می‌نویسد: «با بی‌میلی و اکراه و به خاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخست‌وزیری موافقت کردم. همیشه او را فردی دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس می‌دانستم... اما بالاخره بعد از دیدار با لرد جرج براون وزیر امورخارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را به عنوان نخست‌وزیر اعلام کنم.»

 

شهبانو فرح وقتی بیست و پنج سال بعد از ماجرای انتصاب بختیار سخن می‌گوید هیچ ذکری از نقش انگلیس نمی‌کند. در عوض، او معتقد است رییس ساواک، تیمسار ناصر مقدم و تیمسار غلامعلی اویسی که به تندروی معروف بود کسانی بودند که اسم شاپور بختیار را عنوان کردند.

 

* ارتش به بختیار شدیدا مظنون بود و هنگامی که ارتشبد فریدون جم از پیوستن به کابینه سرباز زد – آنگونه که خود ادعا می‌کرد به این دلیل بود که شاه فرماندهی ارتش را به او تفویض نکرده بود یا آنگونه که شاه ادعا می‌کرد به خاطر این بود که جم از شاه خواسته بود ایران را ترک کند– سرنوشت بختیار رقم خورد.

 

علاوه بر این‌ها در تاریخ ۵ ژانویه ۱۹۷۹ کار‌تر بدون اطلاع شاه یا بختیار ژنرال هایزر را به ایران فرستاده بود. وظیفه او این بود که به فرماندهان ارتش اطلاع دهد که در صورت کودتای ارتش به نفع شاه دولت آمریکا از آن حمایت نخواهد کرد. برداشت بیشتر فرماندهان ارتش این بود که اقدام آمریکا نشانه‌ای از پایان سلطنت پهلوی و مبین این حقیقت بود که دولت آمریکا با رژیم انقلابی به توافق رسیده است. سفارت آمریکا در ایران هم در اواخر سال ۱۹۷۸ به این نتیجه رسیده بود که چیزی جز «تغییر رژیم» ثبات را به ایران باز نخواهد گرداند.

 

* یاران بختیار در جبهه ملی حتی پیش از اعلام رسمی پذیرش نخست‌وزیری او را از میان خود اخراج کردند ... بختیار در اولین حضور عمومی‌اش تلاش کرد امیدوار و مقاوم جلوه کند و با خواندن شعری حماسی خود را مرغی نامید که توفان‌ها دیده است و او را هراسی نیست. تنها دقایقی پس از اخذ رای اعتماد از مجلس توسط بختیار، شاه که نگران در فرودگاه انتظار می‌کشید کشور را ترک کرد. بختیار می‌دانست که این تنها مجالی اندک بود برای اینکه او بتواند موجی را که به راه افتاده بود برگرداند، شرایط را آرام کند، اصلاحات اساسی صورت دهد و قدرت خود را مستحکم سازد. او مایل بود که با شناخته شدن به عنوان کسی که شاه را از تخت طاوس بلند کرده بود، سودی ببرد. در عین حال این را هم می‌دانست که اگر بخواهد بیش از حد از رفتن شاه شادی کند یا در اجرای اصلاحات سرعت به خرج دهد،‌‌ همان حمایت‌های شکننده را که تنها تکیه‌گاه او بود، از دست خواهد داد. بختیار ساواک را منحل کرد و وعده محاکمه سریع عوامل فاسد رژیم سابق را داد. تمام زندانیان سیاسی را آزاد و هر نوع سانسوری را منحل کرد.

 

* نه تنها او موفق نشد که از اعضای برجسته اپوزوسیون برای حضور در کابینه‌اش استفاده کند که بسیاری از وزیران از ورود به وزارتخانه‌ها به دلیل اعتصاب کارگران و کارمندان امتناع می‌کردند. حتی شورای سلطنت هم که در تاریخ ۱۳ ژانویه ۱۹۷۹ شروع به کار کرد از آنجایی که رییس‌اش به محض ورود به پاریس استعفا داد تا با آیت‌الله خمینی مذاکره کند در ‌‌نهایت بی‌کفایتی قرار داشت. در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ بعد از اینکه ارتش بی‌طرفی خود را اعلام کرد همه چیز به پایان رسید. پیش از ظهر بختیار می‌توانست صدای غریو جمعیت را که به سمت محل کار نخست‌وزیری در حرکت بودند بشنود. وی چاره‌ای نداشت جز اینکه سوار بر هلیکوپتری محل را به سمت مخفیگاه ترک کند. جایی که تا چند هفته در آنجا ماند.

 

* بختیار معتقد بود که اگر ارتش همچنان به حمایت از او برای چند هفته دیگر ادامه می‌داد او می‌توانست اوضاع را آرام کند و در قدرت بماند. اما در عوض وی برای مدتی در تهران به صورت مخفیانه زندگی کرد و بعد با کمک سازمان‌های اطلاعاتی خارجی و دوستانش، که احتمالا مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت هم یکی از آنها بود، از ایران فرار کرد.
 

کلید واژه ها: بختیار


نظر شما :