معادیخواه: فرقان حاصل خلأ پس از شریعتی است

۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۲۳:۱۰ کد : ۷۳۳ از دیگر رسانه‌ها
حسین فتاحپور: پس از دستگیری گروه فرقان و لو رفتن این تشکیلات، بازجویی‎‎ها و رسیدگی به پرونده سنگین این گروه شروع شد. حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری و حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه، بهطور همزمان و توأمان مسئول رسیدگی به جرائم و قاضی این پرونده بودند. قضاوتی که پس از انقلاب نظیرش را از جهت حساسیت، شکل و نوع رسیدگی سراغ نداریم. حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه، رسیدگی به این پرونده را مایه افتخار دستگاه قضایی پس از انقلاب می‌داند و در عینحال یک نقد جدی به دستور آقای منتظری دارد که مگر می‌شود دو قاضی روی یک پرونده نظر دهند و امضای دو نفر پای قضاوت یک پرونده باشد؟ نکته اینجاست که این حکم وقتی صادر می‌شود که بعضی از جلسه‎‎های دادرسی، بدون حضور یکی از صاحبان دو امضای لازم، تشکیل می‌شد.

 

 

***

 

در فقه اسلامی، شورای قضاوت داریم؟ چطور آقای منتظری، حکم قضاوت همزمان دو قاضی را روی یک پرونده صادر کردند؟

 

این انتقاد و سئوال را بارها مطرح کردم. این مسأله جزو کاستی‎‎هایی است که آن زمان وجود داشت. بار‌ها گفتهام اگر روند رسیدگی به پرونده گروه فرقان در ترازوی مقایسه گذاشته شود، افتخارآفرین بوده است. چون تعداد اعدامی‎‎های گروه فرقان، کمتر از تعداد ترورهایشان بوده است. بیش از مقداری که اعدام شدند، آنها ترور کردند. اگر دقت کنیم، می‌بینیم اتفاق نادری است. وقتی یک ترور انجام می‌شود، قاعدتا چند نفر اعدام می‌شوند، در حالیکه درباره گروه فرقان برعکس است؛ شاید نصف تعدادی که ترور کردند، اعدام شدند. بیشتر افراد گروه فرقان واقعا متحول شدند. اینها جنبه مثبت قضیه است. اما بارها گفتهام نقطه قوت به این معنا نیست که انتقادی وجود ندارد و همه فضیلت است. انتقادهایی را مطرح کردهام که یکی از آنها همین شیوه قضاوت است. در یک دادگاه، دو قاضی حضور داشتند و بعدها گفتند همه حکم‎‎ها باید امضای دو قاضی را داشته باشد، حتی جلسات دادگاهی که من در آنها شرکت نکرده بودم. این اشکال هم به مسامحه ما مربوط می‌شد و هم به حکمی که آقای منتظری داد. در فقه سنتی موجود چنین چیزی نداریم. وجود و حضور دو قاضی در یک پرونده ضرری نمی‌زند، اما برای خود من سئوال است و این اتفاق نشان می‌دهد آن زمان چه فضایی در ایران حاکم بوده است. این انتقادها را مطرح کردهام، گاهی آقایان ناراحت شدند و پراکنده حرف‎‎ها و جواب‎‎هایی دادند، اما لازمه رسیدن به مقصود، طرح سئوال در حضور مطلعان و پاسخگویی رودررو است.

 

 

چرا جمهوری اسلامی در‌‌ همان سال‎‎ها با وجود شرایط خاص و حساسیت‎‎های ویژه، توانست گروه فرقان را شناسایی و غائله را ختم کند، اما درباره مجاهدین خلق اینطور نبود و دردسرهای منافقین هنوز هم در مقاطع حساس بروز پیدا می‌کند؟

 

اصولا شبیهسازی، کار درستی نیست. اینگونه قیاسها به معنی نادرست مطرح می‌شود که خیلی هم رایج شده است. بد‌ترین چیزی که این روزها دیده می‌شود، شبیهسازی تاریخی است. الان بعضیها این دو گروه را با هم مقایسه می‌کنند، حال آنکه باید در آن شرایط، اوضاع را بررسی کرد. البته این دو گروه تفاوت‎‎ها و وجوه مشترکی هم دارند که می‌شود بررسی کرد، اما گاهی وقایع امروز را با ۱۳۰۰ سال پیش مقایسه می‌کنیم. افراد و شخصیت‎‎هایی را که امروز هستند - مثبت یا منفی - به شخصیت‎‎های آن دوره نسبت می‌دهیم. این قیاس درباره گروه‎‎ها هم وجود دارد مثل گروه خوارج. شبیهسازی تاریخی گاهی بیش از آنکه راهنما باشد غلط انداز است. تفاوت‎‎های گروه فرقان با مجاهدین این بود که فرقان گروه ریشهداری نبود و پشتوانه و عقبهای هم در انقلاب نداشت. تقریبا در فضای باز سیاسی سر و کله اینها بهصورت گروه پنهانی پیدا شد. در جمهوری اسلامی وارد عملیات شدند،‌‌ همان کسانی که زمان شاه هیچ حرکت عملی نداشتند. مردم حرکتی کردند، انقلابی شد و به پیروزی رسید. گروه فرقان، در حرکت مردم برای رسیدن به انقلاب، حضوری نداشته و حداقل جا پایی ندارند که بتوانند روی آن تکیه کنند. یک مرتبه انقلاب پیروز می‌شود و اینها دست به ترورهای مکرر می‌زنند. اما گروه رجوی اینطور نبود، گروهی بود که حداقل از ۱۵ خرداد شکل گرفت و از سال ۱۳۵۰ وارد عمل شد؛ عملیاتی کرده بود. اعضای این گروه در دورهای بین بخش زیادی از مردم بهویژه جوانان و دانشجویان کاریزمای پرجاذبهای پیدا کرده بودند منتها دستخوش فاجعهای شدند که به آنها لطمه اساسی زد و به انقلاب هم آسیب زد.

 

گروه مجاهدین مدعی بودند که هزینه این انقلاب را ما پرداختیم. اما واقعیت این است که مجاهدین سر سفره ۱۵ خرداد نشستند. گویی گروهی خون بیصاحبی را مصادره کرد. اگر ۱۵ خرداد اتفاق نمی‌افتاد، فضایی فراهم نمی‌شد که مجاهدین و چریک‎‎های فدایی خلق وارد میدان شوند. آنها مدعیاند ما انقلاب کردیم، حرکت مؤثر را ما انجام دادیم و ۱۵ خرداد یک جنبش کور بود که به بنبست رسید و ما راه را باز کردیم. گروهی که چنین ادعا و عقبهای دارد، با فرقان که چنین پشتوانهای ندارد، قابل مقایسه نیست. مسأله دیگر اینکه سازماندهی مجاهدین، سازماندهی متفاوتی از گروه فرقان بود. مجاهدین از تجربه‎‎های جریان‎‎های مارکسیستی در دنیا استفاده کردند. تفاوت دیگر، کیفیت افرادی بودند که اعضای این گروه‎‎ها را تغذیه ایدئولوژیک می‌کردند. اگر آثار مجاهدین را با آثار گروه فرقان مقایسه کنیم، می‌بینیم ممکن است آثار گروه فرقان شبهه ایجاد کند، اما کسی که اندک مطالعهای داشته باشد این حرف‎‎ها برایش اهمیتی ندارد و سست و بیپایه بهنظر می‌رسد. درباره گروه مجاهدین، قضیه فرق می‌کرد و عمیقتر بود. اینها تفاوت‎‎های ظاهری است که در نگاه اول به چشم می‌خورد، اما به این معنا نیست که نمی‌شد روش متفاوتی داشت. منتها مطرح کردن آن شرایطی لازم دارد. اگر زمینهای برای بازخوانی گذشته فراهم شود با مشارکت کسانی که در آن جریان‎‎ها مؤثر بودند، به طرح این سئوال‎‎ها و جواب آن، می‌شود امیدوار بود. تصور می‌کنم چیزی که بهعنوان «توابسازی» رایج شد، یک کپی ضعیف از کاری بود که تفاوت‎‎های اساسی داشت. جریان فرقان یک مجموعه محدود بود. نهایتا به ۶۰ - ۷۰ نفر می‌رسید و تمام می‌شد. برای این مجموعه محدود، سرمایهگذاری زیادی کردند و تا حدی هم جواب گرفتند. اما سازمان مجاهدین خلق، سازمان عریض و طویلی است که در اولین برخوردی که جمهوری اسلامی با آنها کرد، چند هزار نفر روی دستش ماند. نمی‌شود توقع داشت اعضای این سازمان به همین راحتی کنار گذاشته شوند و کاری که درباره گروه فرقان انجام شد، برای اینها هم صورت بگیرد. چنین نگاهی واقعبینانه نیست.

 

 

هر دو دسته، با اینکه گرایش مارکسیستی خاص داشتند، چطور توانستند از بدنه متدین مردم نیرو جذب کنند؟

 

شعار هر دو گروه، اسلام بود. هر دو گروه، ادعای اسلام و ترقی داشتند و بیشتر جذب نیروهایشان، حاصل پنهان کاری بود. وقتی در جامعه اختناق حاکم باشد، طبعا شرایط برای پچپچ و حرف‎‎های پنهانی فراهم می‌شود و فرصت گفتوگوی رودررو پیش نمی‌آید. وقتی این گروه‎‎ها پیدا شدند، همه مبارزان را تحتتأثیر قرار دادند. نسل فعلی واقعا مشکل دارد برای اینکه بفهمد در سال ۱۳۵۰ چه اتفاقی افتاده. بعضی‎‎ها می‌گویند: ما از اول می‌دانستیم اینها گروه‎‎های انحرافی هستند، اما اینها ادعاهای دقیقی نیست. یا افرادی بودند که داخل مبارزه نبودند و تخطئه می‌کنند یا کسانی هستند که ادعاهای نادرستی دارند؛ به هر دلیلی. واقعیت این است که کسانیکه اهل مبارزه بودند، غیر از شخص امام که یک انسان استثنایی بود، بقیه همه تحتتأثیر آن شرایط قرار گرفته بودند. مجاهدین در یک فضای سنگین اختناق، که کسی حتی نمی‌توانست یک زمزمه علیه رژیم ایجاد کند، عملیات بزرگی انجام دادند. این اتفاق جوان‎‎ها را جذب کرد.

 

 

اما حضرت امام از روز اول هم به سازمان مجاهدین روی خوش نشان ندادند.

 

بله، امام انسان استثنایی‌ای بود. گروهی در یک فضای اختناق وارد صحنه شدند و کارهای پرسروصدایی کردند. این گروه در حالیکه مردم دائم زیر فشار و چکمه و سرنیزه بودند، یک مرتبه مثل یک پناهگاه، برای نسل جوان آغوش باز کرد. بهطور طبیعی جوان‎‎ها به چنین گروهی جذب می‌شوند و چون مبارزه، مبارزه پنهانی است، آشکارا بحث نمی‌کنند. افراد را در گوشهای دو - سه نفری پیدا می‌کنند و آنچه را دلشان می‌خواهد منتقل می‌کنند. این گروه، جلوی بقیه ابراز عقیده نمی‌کنند که فرصت بحث پیش بیاید. موفقیت گروه فرقان در جذب نیرو، حاصل اختناق بود.

 

 

حضرت امام چطور این موضع استثنایی را اتخاذ می‌کردند؟

 

این مسأله به تجارب و فراست خاص امام خمینی مربوط می‌شود که ایشان را از بقیه، در زمینه‎‎های زیادی متفاوت می‌کرد. یکی از زمینه‎‎ها همین نگاه دقیقشان به مسایل و احساس مسئولیت دقیق رهبری بود. فرض کنید یک عالم پرآوازه یا روحانی سر‌شناسی در جایی گروهی را تأیید کند، این مسأله فرق می‌کند با کسی که در جایگاه فتوا قرار دارد و وقتی حرفی می‌زند، یک جامعه مسلمان دنبال او راه می‌افتند. این، مسئولیت مضاعف می‌آورد، امام مسئولیت مضاعف را احساس می‌کردند و سنگینتر قدم برمیداشتند. اساسا کسانیکه در چنین جایگاهی قرار می‌گیرند، نباید زود حرکت کنند. یکی از شاخص‎‎های رهبر خوب این است که پخته حرکت کند، منتها وقتی پخته شد، سریع حرکت کند و برقآسا! امام پایبندی خاصی داشتند که باید تبدیل به فرهنگ می‌شد و هنوز نشده و آن این است که «و لا تقف ما لیس لک به علم». این یک آموزه قرآنی است. تا همه جوانب یک قضیه روشن نشده، نباید با هیاهو و پروپاگاند جلو رفت. اگر کسی این قضیه را جدی گرفت، عملا کافی نیست چند نفر افراد مطمئن برایش چیزی بگویند. امام به تقوایی که برای هر حرکتی لازم است، اعتقاد و التزام داشتند. به همین دلیل خواستند یک نفر نماینده از سازمان مجاهدین بیاید و در چند جلسه حرفهایش را بزند. این، نقطه شروع بدبینی بود. آنها بهترین فردی را که می‌شناختند انتخاب کردند؛ آن فرد ۳۰ - ۴۰ روز فرصت داشت که بنشیند و همه حرفهایش را بزند. امام هم کاملا به او میدان دادند و در این مدت طولانی، حرفهایش را زد. امام هیچ عکسالعملی نشان نمی‌داد که شخص مجبور به خودسانسوری شود یا پنهانکاری کند. نماینده مجاهدین روی خوش می‌دید و همه حرفهایش را راحت می‌زد. بعد از این جلسه‎‎ها برای امام روشن شد که اینها شرایط لازم را ندارند برای اینکه بتوانند یک حرکت تراز اسلام را بهوجود بیاورند و هدایت کنند. این ویژگی‎‎هایی بود که ما از دور می‌دیدیم. تشخیص درست امام، دلیل نمی‌شود که بگوییم بقیه تقصیر داشتند. کارهای گروه مجاهدین و فرقان خیلی غلط انداز بود. علاوه بر این شرایطی که برای امام فراهم بود، برای بقیه نبود. تأیید امام برای این گروه‎‎ها مهم بود، به همین دلیل به راحتی نماینده می‌فرستادند. غیر از این موضعگیری استثنایی، بقیه مبارزان هم تأیید می‌کردند. حتی مردم نمی‌دانستند که امام اینها را تأیید نمی‌کند. امام در عینحال که مجاهدین را تأیید نکردند، اما کاری نکردند که باعث شود در مسیر مبارزه به مشکل بربخورند. این ظرافتی است که در موضعگیری امام دیده می‌شود و فوقالعاده مهم است. امام می‌دانستند که گروه مجاهدین مشکل دارد، اما در مسیر مبارزه با رژیم شاه و ضربه زدن به حکومت پهلوی جلو آنها را نمی‌گرفتند و سکوت معناداری اختیار می‌کردند.

 

 

چرا موضعگیری‎‎های متفاوت صفر تا صدی درباره گروه فرقان وجود داشت؟

 

من چیزی از روحانیان آن زمان، درباره تأیید گروه فرقان نشنیدم.

 

 

منظورم تأیید نیست، شیوه برخورد است.

 

اختلافنظر درباره مجاهدین خلق وجود داشت، اما همه درباره گروه فرقان اتفاق نظر داشتند. هیچکسی را سراغ ندارم که فرقان را تأیید کرده باشد.

 

 

از‌‌ همان سال ۱۳۵۶ که این گروه بهوجود آمد؟

 

بله، از‌‌ همان سال. شهید مطهری حساستر از بقیه بودند. درباره گروه فرقان، اجماع کاملی وجود داشت و همه می‌گفتند اینها گروه منحرفی هستند. زمانیکه زندان بودم اصلا گروه فرقان مطرح نبود، مجاهدین مسأله بود. فرقان حاصل چند مؤلفه بود که یکی از این مؤلفهها، خلأیی بود که بعد از دکتر شریعتی و پس از اعلام ارتداد سازمان مجاهدین پیدا شد. در فاصله زمانی کوتاهی، دو کاریزما از جوانان گرفته شد. خیلی از جوان‎‎ها جذب سازمان مجاهدین می‌شدند، بخش عظیمی هم اطراف دکتر شریعتی جمع می‌شدند. اینها هر دو از نسل جوان گرفته شد. در این میان، افراد سرگردانی بودند و دنبال جایی می‌گشتند که خلأ را پر کنند، گروه فرقان هم در حد محدودی توانستند ۶۰ – ۷۰ نفر را فریب دهند. بیشتر تقصیر اکبر گودرزی بود، خود رهبر پنداری در این شخصیت قوی بود. اکبر گودرزی می‌دانست عقبه سازمان مجاهدین و ادبیات و سواد قوی دکتر شریعتی را ندارد، پس بهدنبال جاذبه دیگری بود. در شرایط بعد از پیروزی انقلاب و زمانیکه دست همه اسلحه افتاده بود و هنوز هیچ سازمانی شکل نگرفته و شخصیت‎‎های جمهوری اسلامی بیپناه و بدون محافظ بودند، انجام تعدادی عملیات تروریستی که هنر نبود! با این عملیات خواستند تند‌ترین و سادهترین جوان‎‎ها را در حد محدودی جذب کنند.

 

 

در مقطعی که خلأ ایجاد شده بود، جریان اصیل انقلاب اسلامی، روحانیون و مبارزان چهکار می‌کردند که گروه‎‎هایی نظیر فرقان توانستند نیرو جذب کنند؟

 

اینها خیلی کار می‌کردند، گروه فرقان کاری نمی‌کرد! گروه فرقان فقط توانست چند نفر را جذب کند. پر کردن تمام خلأهایی که پس از سقوط یک رژیم بهوجود می‌آید، وظیفه مبارزان انقلابی بود. سئوال اصلی این است که چطور این افراد، با آن بضاعت و شرایط توانستند کاستی‎‎ها را پر کنند. سپاه، کمیته و پیدا کردن افراد لایق برای تشکیلات انقلاب، کار سختی بود. انجام همه این کارها معجزه انقلاب بود. حقیقت و مشارکت همهجانبه مردمی باعث شد چنین بار سنگینی را بردارند. هرکس اندک مسئولیتی داشت و شناخته شده بود، فرصت سر خاراندن نداشت. اینکه در چنین فضایی یک فرد۶۰ - ۷۰ نفر را صید کند، خیلی کار سختی نیست. گروه فرقان حاصل خلأهایی است که باید آن خلأها را درست شناخت. باید به کاستی‎‎هایی توجه کنید که گروه فرقان از آن استفاده کردند، نه نقاط قوت آنها. نسلی بهشدت تحریف شد و آرمانخواهی در این نسل به حدی بالا گرفت که هیچکسی نمی‌توانست جواب چنین آرمانخواهی را دهد. تصویری که با ادبیات دکتر شریعتی برای مثلا ابوذر در نگاه نسل جوان ایجاد می‌شد، اینها توقع‎‎هایی ایجاد می‌کرد که بهترین رهبران هم نمی‌توانستند جواب دهند، چه رسد به روحانیتی که بالأخره کاستی‎‎هایی هم داشت. الان هم هست، در گذشته هم ضعف‎‎هایی در این لباس بود. به‌‌ همان اندازه که آزاد بودن ورود به این حوزه مفید است، به‌‌ همان اندازه هم ضرر دارد.

 

 

منبع: هفته نامه پنجره

 

کلید واژه ها: معادیخواه گروه فرقان آیت الله مطهری علی شریعتی


نظر شما :