ایرج اسکندری؛ سیاست‌ورزی مدرن و اصلاح‌طلبی قانون‌مدار

محسن حیدریان، پژوهشگر علوم سیاسی و مسائل چپ ایران
۰۹ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۷:۵۶ کد : ۱۸۸۵ از دیگر رسانه‌ها
ایرج اسکندری با پیشانی بلند و قامت نسبتا کوتاه اما سیمای زنده، سرشت لطیف و خوش مشرب و رفتار شهروندی خود، از یک خانواده اشرافی و بلندپایه برآمده بود. او فرزند یحیی میرزا اسکندری، از شاهزادگان قاجاری و از مشروطه‌خواهان خوشنام و مبارز بود که در زندان محمدعلی شاه به قتل رسید.

 

پیش از بنیانگذاری حزب توده ایران، اسکندری با تحصیل در فرانسه، سپس آشنایی با دکتر ارانی و سپری کردن ۴ سال زندان رضاشاهی در کنار دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر و نیز مطالعه منظم تاریخ باستان ایران، به آن اندازه پختگی و قوام فکری دست یافته بود، که چند سر و گردن از افراد سیاسی زمان خود، فرا‌تر بود.

 

اسکندری یک حقوقدان تحصیلکرده بود که به فلسفه، مکاتب سیاسی و نیر علم اقتصاد تسلط داشت، اما روشنفکری‌اش تنها جنبه «حقیقت یابی» و آکادمیک نداشت، خمیرمایه و ذهنیت او از نوع سیاسی بود. او همچون یک سیاست‌ورز می‌خواست حداکثر خوشی و فایده را برای بیشترین مردم کشورش که دغدغه اصلی زندگی‌اش بود، ایجاد کند.

 

در اینجاست که مفاهیم «مصالح ملی» و «عمومی» و نیز «مصلحت» در ذهنش شکل گرفت. در پی شکل‌گیری این مفاهیم بود که نگاه همزیستی و کثرت‌گرایی و احترام به قانون در ذهن سیاسی اسکندری از نگاه «حزبی» فرا‌تر رفت. برای ایرج اسکندری، برخلاف روشنفکر آکادمیک، نتیجه مهم بود و اینکه کم‌ ضررترین راهکار و پرفایده‌ترین شیوه را که قابلیت اجرایی داشته باشد، شناسایی کند.

 

 شخصیت و خمیرمایه اسکندری در زندگی شخصی نیز بسی باز‌تر از یک رهبر حزب کمونیست جهان سومی بود. او انسانی لطیف، نرم، اهل بذله‌گویی و مدارا بود. با دوستان و رفقایش که تنها حزبی‌ها نبودند، از منظری برابر و احترام‌آمیز رفتار می‌کرد. با خود یگانه و بی‌تظاهر بود. از نوشیدن ویسکی و پک‌هایی که به سیگارش می‌زد، از زندگی در اروپا، علیرغم دغدغه اصلی‌اش که ایران بود، لذت می‌برد و با زندگی و دیگران درست همان طور رفتار می‌کرد که می‌گفت.

 

 

یک آرشیتکت سیاسی خلاق

 

ایرج اسکندری در زمان پایه‌ریزی حزب توده ایران، در شکل‌گیری نام و نیز دکترین و برنامه حزب نقش کلیدی داشت. در نخستین کنگره حزبی عضویت او در کمیته مرکزی تثبیت و عضو هیات سه نفره دبیران سیاسی حزب توده ایران شد.

 

او یک مارکسیست‌ ایرانی بود. اما بر این باور بود که بجای تشکیل یک محفل جدا افتاده کمونیستی، باید یک حزب گسترده مردمی علنی و پای‌بند به فعالیت قانونی در ایران تشکیل داد. اندیشه حزبی که در چارچوب قانون اساسی مشروطه حرکت کند، نه در آن زمان و نه حتی دهه‌ها بعد در میان چپ‌های ایرانی محبوبیت نیافت.

 

اسکندری به همین دلیل مخالف دیدگاه کسانی بود که معتقد به تشکیل یک حزب با عنوان و برنامه یک حزب کمونیستی در ایران بودند. اساسا نام «توده» نیز که از ابتکارات اوست، با همین قصد انتخاب شد. اصولی که حزب بر پایه آن‌ها شکل گرفت، مبتنی بر دفاع از آزادی، دفاع از استقلال ایران و دفاع از حقوق زحمتکشان بود. بدین شکل پنج اصلی که نقش کارایه حزب را ایفا کرد، از یک چارچوب رفرمیستی و رعایت قانون اساسی فرا‌تر نمی‌رفت.

 

حزب توده ایران برنامه‌ای انقلابی برای سرنگونی نظام پادشاهی نداشت. از آغاز تا پایان، ایرج اسکندری، در واقع در تمام طول زندگی سیاسی خود و در مواجهه با حوادث مختلف ایران، و در بزنگاه‌های تاریخی، نظریه اصلاح‌طلبانه خود را حفظ کرد.

 

دکترین اسکندری در شکل‌گیری حزب توده ایران، طرح بسیار موفقی بود که این حزب را به یگانه نیروی متشکل سیاسی تبدیل کرد که متشکل از ایرانیان آزادی‌خواه، تجددطلب، ترقی‌خواه و معتقد به عدالت اجتماعی بود که برای تحقق هدف‌های سیاسی پیکار می‌کرد. در این پیکار مسایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مربوط به لایه‌های گسترده زحمتکشان یدی و فکری و محرومان را در اولویت قرار می‌داد. از همین رو این حزب برای جوانان و دانشجویان و اهل فرهنگ و روشنفکران جامعه جاذبه شدیدی داشت.

 

حزب توده ایران در هفت سال ابتدای تاسیس خود توانست با جلب تقریبا همه روشنفکران، تجددخواهان، شاعران و نویسندگان ایران اثری ژرف بر فرهنگ و سیاست ایران برجای نهد. در این دوره با وجود جدال‌ها و اختلافات درون حزبی که با فرهنگی دموکراتیک تحمل می‌شد، این حزب با سیمای یک حزب چپ آزادی‌خواه و ملی با یک کارپایه واقع‌بینانه و منطبق با وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی ایران، به یک نیروی موثر و معتبر در کشور تبدیل شد.

 

 

چالش‌های سیاسی بزرگ

 

چالش بعدی که دکترین اسکندری را در برابر آزمون قرار داد، دوران حضور او در کابینه احمد قوام به همراه ۲ نفر دیگر از اعضای رهبری حزب توده ایران بود. او از شهرستان ساری به نمایندگی مردم، راهی دوره چهاردهم مجلس شورای ملی گردید.

 

در همین مجلس، معروف‌ترین نطق‌های پیش از دستور و پیشنهادهای قانونی متعلق به ایرج اسکندری بود. اسکندری عمیقا معتقد به دموکراسی بود و برای دفاع از آن از هیچ فرصتی چشم‌پوشی نکرد. فعالیت‌های فراکسیون توده در این مجلس بسیار چشمگیر و موثر بود. همین فراکسیون در روی کار آمدن دولت قوام و رای اعتماد به او نقش تعیین کننده داشت. شرکت او در کابینه قوام به عنوان وزیر هنر و پیشه، اقدامی درست و منطقی و در راستای دکترین مستمر اوست.

 

حزب توده ایران به عنوان یک چپ ملی اصلاح‌طلب به طور روشن، در چارچوب قانون اساسی مشروطه با استراتژی تحقق و احیای مبانی قانون اساسی مشروطه که درزمان رضا شاه زیر پا گذاشته شده بود، می‌کوشید. پیش از ورود به کابینه قوام، حزب توده ایران، ۸ نماینده در مجلس شورای ملی داشت.

 

 قوام‌السلطنه با یک رای بیشتر (۵۱ در برابر ۵۰) موفق به کسب رای اعتماد از مجلس شد که اتفاقا این یک رای، متعلق به دکتر رضا رادمنش، عضو ارشد رهبری حزب توده بود. این دوره البته خیلی کوتاه و تنها ۳ ماه ادامه داشت، اما در همین ۳ ماه، وزرای توده‌ای اقدامات مثبتی را انجام دادند که در جامعه سیاسی آن روز‌ها بازتاب زیادی داشت و دامنه نفوذ حزب را میان اقشار مختلف کشور بسیار گسترش داد. در آن سال‌ها، پارلمانتاریسم، از عناصر اصلی سیاست حزب و مثل همیشه از مبانی دکترین اسکندری بوده است.

 

اما کمی بعد با تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان، که بدون اطلاع و مشورت با رهبری حزب توده ایران از سوی مقامات شوروی در تماس‌های مستقل با رهبران این فرقه علم شد، چالش دیگری در برابر اسکندری قرار گرفت. این دورانی است که اسکندری در دولت و مجلس فعالیت قانونی دارد.

 

اسکندری در خاطرات خود، که به شکل گفت‌وگویی سه نفره میان او و بابک امیرخسروی و فریدون آذرنور در سال ۱۳۶۳ دو سه ماه قبل از درگذشت او انجام گرفت، به نامه‌ای به امضای خودش خطاب به مقامات شوروی در خصوص انتقاد حزب از قضایای آذربایجان اشاره می‌کند. به گواهی او این اقدام شوروی با مخالفت تقریبا تمامی هیات رهبری حزب توده ایران مواجه شد. به گونه‌ای که کمیته مرکزی در مخالفت با آنچه در آذربایجان در جریان بود نامه‌ای خطاب به مقامات حزب کمونیست شوروی نوشت. این نامه چندی پیش در میان اسناد کمینترن به دست آمد و انتشار عمومی یافته است. بعد از پایان ماجرای اجنبی پرداخته آذربایجان، که از پیامد‌های آن یورش به سازمان‌های حزب و تشکیلات کارگری در سراسر کشور بود، برای ایرج اسکندری پرونده‌ای تشکیل دادند که مربوط به رویدادهای گذشته بود.

 

اسکندری در دورانی نظارت بر سازمان ایالتی حزب در مازندران را برعهده داشت و در این دوران در زد و خوردهای کارگری در «زیرآب»، یک نفر کشته شده بود، بدین شکل اتهام قتل را متوجه اسکندری کرده بودند. خطر دستگیری او و مجازاتش بود. به این دلیل به مصلحت حزب از ایران خارج شد و متاسفانه در جریان اتفاقات سال‌های ۲۹ تا ۳۲ در ایران حضور نداشت.

 

عدم حضور او در ایران در آن سال‌های سرنوشت‌ساز، واقعا ضربه عظیمی برای حزب بوده است. به احتمال قوی اگر او در سکان رهبری حزب بود، سیاست این حزب نسبت به دکتر مصدق و در نتیجه سرنوشت جنبش ملی شاید به گونه دیگری رقم می‌خورد.

 

در سال‌های نخست دهه ۳۰ که با ملی شدن نفت و حکومت ملی دکتر مصدق مصادف بود، حزب توده ایران سیاستی بسیار منفی و زیان‌بار نسبت به دکتر مصدق و دولت او و جنبش ملی شدن صنایع نفت داشت. با این حال اسکندری که از اروپا ناظر بر عملکرد رهبری حزب بود در نامه‌های مفصل و مستدلی خطاب به رهبری حزب در ایران، تحلیل خود را در خصوص اشتباه بودن رفتار ضد مصدقی حزب توده ایران ارایه می‌کند و معتقد بوده است که مصدق شخصیتی ملی است و حزب باید به حمایت از او و دولتش بپردازد.

 

کادر‌ها و اعضای حزب توده ایران، از این نامه‌ها بی‌اطلاع بوده‌اند. فقط سال‌ها بعد از کودتای ۲۸ مرداد و مهاجرت رهبری حزب به خارج از ایران، در جلسه‌ای که در خارج از کشور در سال ۳۷ تشکیل شد و به «پلنوم وسیع چهارم» معروف شد، اشخاصی نظیر کیانوری و جودت که از رهبری آن زمان در داخل کشور بودند، اذعان کردند که اسکندری سیاست‌های حزب را اشتباه می‌دانسته و این موضوع را در نامه‌های خود گوشزد کرده بود، اما کمیته مرکزی به دیدگاه او توجهی نکرده بود.

 

 

مهاجرتی ابدی اما هوشمندانه

 

با پیروزی کودتا مهاجرت سه ساله ایرج اسکندری ابتدا ۳۰ ساله و پس از دوران یک ساله بازگشت به ایران بعد از انقلاب، در واقع به مهاجرتی دائمی تا پایان عمر تبدیل شد. اما نگاه ایرج اسکندری به حوادث مهم ایران در طول مهاجرت طولانی، با اینکه فعالیت‌های حزب در خارج از کشور نقشی حاشیه‌ای داشت، از نظر ارزیابی دکترین و فرهنگ سیاسی او اهمیت دارد.

 

چنانکه می‌دانیم در ابتدای دهه ۴۰ اصلاحات شاه اثری مهم در حیات سیاسی و اقتصادی ایران داشت. اسکندری معتقد بود باید این رفرم‌ها از سوی حزب مورد حمایت قرار گیرد. بعد‌ها در اواخر دهه ۴۰ زمانی که به دبیر اولی حزب انتخاب شد نیز طرحی را مطرح کرد مبنی بر اینکه غیرقانونی اعلام شدن حزب در سال ۲۷ وجاهت قانونی نداشته است و معتقد به فعالیت علنی و قانونی مجدد حزب در ایران بود. او همواره معتقد بود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت و نیروهایی مانند حزب توده ایران در این چارچوب باید فعالیت علنی و قانونی داشته و از آزادی‌ها و حقوق زحمتکشان دفاع کنند.

 

در دوران دولت علی امینی که فضای نیمه باز سیاسی اعلام شده بود، ایرج اسکندری آمادگی خود را برای بازگشت از مهاجرت به رهبری وقت حزب اعلام داشت. از او درباره نحوه ورودش به ایران سوال کردند و اسکندری گفت: «مهاجرت، مثل یک سفر است. من از سفر به ایران باز می‌گردم. در فرودگاه مهرآباد خود را معرفی می‌کنم و سپس مثل همه ایرانی‌ها دیگر می‌روم به خانه‌ام تا صبح روز بعد بروم سر کارم. یعنی مرخصی و سفر تمام شده و باید کلوپ حزب توده ایران را باز گشود.»

 

اما در‌‌ همان دوران عده‌ای به شدت معتقد بودند تنها راه ایجاد هر نوع تغییر، واژگون‌سازی نظام شاهنشاهی و انقلاب است. این نگاه قابل اعتنا و هوشمندانه‌ ایرج اسکندری به اصلاحات ارضی شاه، نه تنها درست بلکه نشانه استمرار دکترین اصلاح‌طلبانه و فرهنگ سیاسی کم‌نظیر او بود.

 

اسکندری تا پایان زندگی نگاه «التزام به قانون» را حفظ کرد. او بر این باور بود که قانون از طرف مردم به طور عام و از طرف حاکمین کشور به طور خاص باید محترم شمرده شود. این التزام به قانون مناسب‌ترین و دموکراتیک‌ترین راه ترمیم، تدقیق و یا تغییر هر قانونی به شمول قانون اساسی را در بر می‌گیرد.

 

در ماه‌های آخر قبل از انقلاب، گرچه طرفدار سرنگونی شاه بود، اما زاویه‌های او با جو انقلابی آن سال‌ها و سیاست رسمی حزب به خاطر فرهنگ سیاسی او از میان نرفته بود. مصاحبۀ او با تهران مصور در تهران، در نقد سیاست «خط امام» شاهد آنست. ولی این مصاحبه با طوفانی از اعتراض عمومی توده‌ای‌ها مواجه شد.

 

اسکندری در سال‌های پایان عمر دوباره به سیاست از منظر فکری روی آورد و با علاقه‌مندی به تکمیل نظریات و بازخوانی زندگی سیاسی خود مشغول شد. کتاب خاطرات او بازتاب آن است. ایرج اسکندری همچون بسیاری دیگر از رهبران حزب توده ایران، به واقع ایران‌دوست و میهن‌پرست واقعی بود. اما حتی او نیز مانند همه کمونیست‌های جهان، گرفتار یک توهم درباره شوروی بود.

 

به گفته بابک امیر خسروی: «اسکندری اگر به دیدار حزب کمونیست شوروی می‌رفت معتقد به دیدار با اعضای یک حزب برادر بود. در حالی که بعضی افراد در داخل حزب توده به دیدار افرادی می‌رفتند که بعضا مامور ک. گ. ب بودند. او در دورانی که وزیر بود در برابر یک خواسته غیرقانونی روس‌ها ایستاده بود که در خاطراتش به تفصیل آمده است. اسکندری و رادمنش در موارد مختلفی از دخالت حزب کمونیست شوروی در مناسبات حزب توده ناراضی بوده و این عدم رضایت را منتقل و گاهی در برابر خواست روس‌ها مقاومت هم می‌کنند. با این وجود، این مخالفت‌ها جنبه رودررویی نداشته است. ناگفته نگذارم که شوروی‌ها اسکندری را زیاد به بازی نمی‌گرفتند و مورد اعتماد آن‌ها نبود. اگرچه نقش او را به عنوان یکی از موسسین حزب و منتخبین کنگره دوم، قبول داشتند.»

 

 

جایگاه بلند ایرج اسکندری

 

اسکندری از منظر امروزی یکی از استثنایی‌ترین سیاست‌ورزان ایران و سرمشقی از روشن‌بینی و پای‌بندی‌ به اصل قانون‌گرایی و آزادیخواهی و عدالت اجتماعی است. او در همه چالش‌ها و بزنگاه‌های سیاسی راه را بر تناقض‌گویی میان رفرمسیم یا راه انقلابی بست.

 

نباید فراموش کرد که بیشترین و بزرگترین منتقدان حزب چه در آن دوران و چه بعد‌ها از موضع «چپ» و «انقلابی» یا «طبقاتی» حزب را می‌کوبیدند و ایرج اسکندری را نماد «راست‌گرایی» می‌دانستند. این ذهنیت و پیشداوری منفی نسبت به اسکندری حتی به نسل‌های بعدی چپ تا دوران انقلاب انتقال یافت.

 

ما توده‌ای‌های جوان و انقلابی سال‌های آغازین انقلاب بهمن نیز اسکندری را در کنار سلطنت‌طلبان یا «دولت بورژازیی بازرگان» همچون «جاده صاف کن امریکا» قرار می‌دادیم. اما او علیرغم دشواری‌ها و تنگناهای گوناگون و آزار و اذیت‌های شدید و بی‌مهری محیط پیرامونی خود، تنها با درک، دانش و تجربه خود عمل کرد و سربلند بیرون آمد.

 

درک اسکندری درباره آزادی مبتنی بر درکی مدرن از آزادی و نشان‌دهنده آزاداندیشی اوست. او نخستین سیاست‌ورز جنبش چپ ایران است که نه تنها در عمل تجربه پارلمانتاریستی را از سر گذراند، بلکه تلقی مدرنی از آزادی فردی و اجتماعی داشت و راه تازه‌ای را در اندیشه چپ نشان داد که پیکار در راه عدالت اجتماعی به معنای قربانی کردن آزادی نیست.

 

تفکر و زندگی اسکندری این را نیز اثبات کرد که تحول از دگماتیسم ایدئولوژیک مارکسیستی به چپ آزاداندیش در گرو کنار گذاشتن نه تنها اندیشه دیکتاتوری پرولتاریا و کسب قدرت سیاسی از راه انقلاب بلکه باور به پیکار مسالمت‌آمیز، تدریجی و عاری از خشونت است.

 

شیوه استدلال اسکندری تحلیلی و کاربرد مثال‌های تاریخی است. اما در همه تحلیل‌ها و نمونه‌‌آوری‌های تاریخی او می‌توان سیاست‌ورزی را ملاحظه کرد که از به خطر افتادن آزادی‌ها و امکانات عمومی جامعه در هراس و نگرانی است. سیاست برای ایرج اسکندری نه پهنه عوام‌فریبی و انقلابی‌گری بلکه میدان مسئولیت پذیری و ترجمان خواسته‌ها به ممکن‌هاست. دکترین و روش اسکندری، همچنان مهم‌ترین پرسش مرکزی ایران در گام نهادن به مدرنیته است.

 

 

منبع: بی بی سی

کلید واژه ها: ایرج اسکندری حزب توده


نظر شما :