اشتباه کردیم اما وابسته نبودیم

گفت‌وگو با ایرج اسکندری، دبیرکل سابق حزب توده
۲۹ مهر ۱۳۹۱ | ۰۵:۲۱ کد : ۲۶۹۲ گزیده‌های تاریخی
اشتباه کردیم اما وابسته نبودیم
ایرج اسکندری در میان رهبران حزب توده و پایه‌گذاران جنبش مترقی ملی چهره‌ای برجسته و شناخته دارد. پدرش یحیی میرزا، از پیشاهنگان جنبش مشروطه بود. محمدعلی میرزا پس از کودتای خود علیه مجلس انقلابی، یحیی میرزا را همراه با مبارز‌ترین و بهترین فرزندان انقلاب به زنجیر کشید و کسروی در تاریخ مشروطه شهامت و پایمردی یحیی میرزا را در کنار صوراسرافیل و... با ستایش فراوان تصویر کرده است، آنجا که در زندان باغشاه یحیی میرزا از انقلاب فرانسه می‌گوید و تازیانه مدام شکنجه نمی‌تواند زبان حق را کوتاه کند و یحیی میرزا با پایمردی خود، کلام را تقدیس می‌کند. پس از آزادی از زندان یحیی میرزا در بیله‌سوار در تبعید مُرد.

 

ایرج اسکندری در مدرسه سیاسی درس خوانده است، با مدیریت میرزا علی‌اکبرخان دهخدا که درس وطن‌پرستی را با شور مردم‌خواهی به شاگرد خویش یاد داده است. ایرج اسکندری تحت تاثیر مبارزات گسترده ملت ایران علیه قرارداد ننگین ۱۹۱۹ و جنبش مقاومت در زمان اشغال ایران توسط قوای استعماری انگلیس به سیاست روی آورد و شخصیت او در محیط پرشور مبارزات ملی و خانواده‌ای که یحیی میرزا‌ها و سلیمان میرزا‌ها را همچون چهره‌سازان تاریخ تربیت کرده بود شکل گرفت.

 

مجلس انقلابی به دلیل شهادت پدر برای او ماهانه‌ای ۴۵ تومانی تعیین کرد و او با خرج ملت در فرانسه دکترای حقوق و اقتصاد گرفت. در فرانسه عمویش سلیمان میرزا اسکندری او را با مرتضی علوی آشنا کرد و ایرج اسکندری از طریق مرتضی علوی با دکتر ارانی آشنا شد و در انتشار روزنامه «پیکار» با او همکاری کرد. در بازگشت به ایران و در زمان دیکتاتوری سیاه رضاشاه او و دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر مبارزات خود را علیه دیکتاتوری و استعمار گسترش دادند و سرنوشت ایرج اسکندری از این پس با تاریخ ایران عجین شد. پس از آزادی از زندان یکی از بنیانگذاران حزب توده بود و به اتفاق پیشه‌وری مرامنامه اول حزب را نوشت. از شهریور ۲۰ تا سال ۲۶ که از ایران مهاجرت کرد، فعالیت سیاسی او به عنوان یکی از اعضای کمیته مرکزی و هیات اجرائیه، از او یکی از چهره‌های برجسته حزب را ساخت و در همین دوران بود که او وکیل مجلس دوره چهاردهم از مازندران و وزیر پیشه و هنر در کابینه قوام‌السلطنه شد. پس از تشکیل پرونده‌ای مبنی بر اینکه او در مقاومت مسلحانه کارگران زیراب که به شهید شدن عده‌ای از کارگران مبارز و پیشرو منجر شد دست داشته است، مدتی مخفی بود و سپس از ایران مهاجرت کرد.

 

ایرج اسکندری در مهاجرت همچنان یکی از اعضای رهبری حزب بوده و مدتی نیز دبیرکل حزب توده بود... و هم اکنون نیز عضو کمیته مرکزی و هیات اجرائیه حزب توده است.

 

ایرج اسکندری کتاب ارزشمند و سنگین کاپیتال (سرمایه) اثر مارکس را ترجمه کرده است و تالیفات دیگری نیز دارد و هم اکنون نیز درباره چگونگی تبدیل جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی در ایران تحقیق می‌کند.

 

ایرج اسکندری در طول حیات سیاسی خود بار‌ها علیه انحرافات رهبری مبارزه کرده است. شنیده بودیم که او انتقاداتی در مورد گذشته حزب و سیاست‌های فعلی آن در حزب مطرح کرده است. گفت‌وگو با او چه از نظر روشن شدن تاریخ ایران از زبان یکی از فعال‌ترین چهره‌های صحنه سیاست، چه از نظر آشنا شدن با نظرات بخشی از رهبری حزب توده می‌تواند آموزنده باشد... ما گفت‌وگو را به دو بخش تقسیم کرده‌ایم که بخش دوم برداشت‌های اسکندری از تاریخ گذشته ایران را در بر دارد.

 

***

 

آقای اسکندری حال که پس از سال‌ها مهاجرت به میهن بازگشته‌اید، اوضاع سیاسی – اجتماعی ایران را چگونه می‌بینید؟

 

در کشور ما، یک انقلاب بزرگ خلقی به وقوع پیوسته است و لاجرم تنوع عقاید و نظریات نیز وجود دارد. در این انقلاب بزرگ خلقی، کلیه مردم کشورمان، در یک نقطه و بر اساس یک محور، یعنی «سقوط رژیم پهلوی» متحد شدند و تمام مردم با کمال خلوص و فداکاری متفقاً در این اتحاد بزرگ مبارزه کردند. اما علی‌رغم این اتحاد نمی‌توان گفت که میلیون‌ها نفوس کشور همه از یک طبقه و یک قشرند... نه. طبیعی است که پس از پیروزی انقلاب نظریات مختلف عنوان شود. تنوع و اختلاف عقیده امری کاملا طبیعی است و تنها عیب اوضاع موجود این است که پس از آشکار شدن تفاوت عقاید، به یک نکته مهم که در موفقیت انقلاب سهم اساسی داشت توجه نشد و آن اینکه انقلاب در نتیجه اتحاد همه مردم عملی شد و به پیروزی رسید. اگر کلیه گروه‌های سیاسی بر اساس برنامه‌ها و مسائل مشخص مورد توافق، متحد نشوند و به برنامه‌ای بر اساس پیشرفت کشور در مراحل بعدی دست نیابند انقلاب درجا زده و سیر آن کُند می‌شود. دشمن متحد است و متحد عمل می‌کند و زمانی که بخواهد ضربه بزند، ضربه را محکم خواهد زد. در شرایط فعلی عدم اتحاد نیروهای ترقی‌خواه ضایعه بزرگی است.

 

 

محور اصلی مبارزه در ایران امپریالیزم و ارتجاع داخلی است و برای پیروزی، اتحاد فشرده صفوف خلق و نیروهای ترقی‌خواه امری ضروری و اساسی است. اما این اتحاد وجود ندارد. به نظر شما چه نیروهایی و چرا مانع تحقق ضروری‌ترین امر انقلاب یعنی اتحاد خلق و نیروهای مبارز هستند؟

 

به نظر من مقداری عدم درک واقعیت سیاسی در کار است. قضاوت‌های قبلی، پیش‌داوری‌ها، ارزیابی نادرست، انحصارطلبی ناشی از ارتجاع داخلی، مسائل شخصی، تحریکات امپریالیزم و... این‌ها مانع اتحاد نیرو‌ها است.

 

 

حزب توده، شورای انقلاب را تایید می‌کند، حال آنکه از طرف همین شورا نه تنها برنامه‌ای برای اتحاد با حزب توده وجود ندارد بلکه نوعی مبارزه ضد چپی نیز از سوی برخی عناصر آن بسیج می‌شود و اساسا این شورا با هر نوع همکاری با کلیه نیروهای غیرمذهبی مخالف است. شما این وضعیت را چگونه توضیح می‌دهید؟

 

هر گروه سیاسی که از طرفی اتحاد و وحدت را تبلیغ کند و از سوی دیگر عده‌ای را از این اتحاد کنار بگذارد، هر نیرویی که بخشی از خلق را علیه بخش دیگر آن بسیج کند، موضع نادرست و ضد انقلابی اتخاذ کرده است، امام بار‌ها گفته است «همه با هم» و این به معنی اتحاد کلیه نیروهای مترقی و مردمی صرف نظر از اعتقادات مسلکی و عقیدتی آن‌ها است. اگر تبعیضی نسبت به یک گروه یا مسلک خاص قائل شوند این دیگر همه با هم نیست، بلکه «همه با هم» منهای فلان گروه یا فلان اعتقاد است. آنچه امروز وجود دارد بعضی‌ها با بعضی‌ها است، نه همه با هم!

 

 

تایید شورای انقلاب به صورت مطلق و بی‌قید و شرط از طرف حزب توده را چگونه توجیه می‌کنید؟

 

مساله تایید جهت عمده مبارزه است، یعنی مبارزه ضد امپریالیستی. ما معتقدیم که مبارزه ضد امپریالیستی در شرایط کنونی اساسی‌ترین حرکت را سامان می‌دهد.

 

 

اما حزب توده در برابر اقدامات ضد دموکراتیک نیروهای انحصارطلب هیچ‌گونه موضع انتقادی ندارد. مثلا در مورد تحریم مطبوعات یا حمله و تهاجم به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی. در حالی که این گونه اقدامات به طور پنهان و یا آشکار از طرف شورای انقلاب حمایت می‌شود. چرا حزب توده در برابر این اقدامات ضد دموکراتیک سکوت کرده است؟

 

در ایران یک جریان انقلابی وجود دارد، مرحله اول آن یعنی از بین بردن دیکتاتوری شاه و سرنگونی سلطنت به پیروزی رسیده است. انقلاب به تمام مردم تعلق دارد و امام رهبر مردم است. تا وقتی که امام در موضع ضد امپریالیستی قرار دارد ما باید از او پشتیبانی کنیم. انقلاب ایران دو محتوی دارد: ضد امپریالیستی – ملی، ضد دیکتاتوری – دموکراتیک اما در هر لحظه باید دید که کدام جهت عمده است. در شرایط فعلی همان طور که گفتم مبارزه بدون آزادی و دموکراسی واقعی به پیروزی نخواهد رسید. در حقیقت مبارزه برای آزادی و مبارزه برای استقلال دو روی یک سکه‌اند. اما جهت عمده مبارزه، مبارزه ضد امپریالیستی است و بر همین اساس ما از امام پشتیبانی می‌کنیم. این درست است که آن‌ها ما را قبول ندارند اما ما آن‌ها را قبول داریم لیکن این پشتیبانی نباید به معنی تایید همه جانبه باشد. ما از دموکراسی و حقوق دموکراتیک ملت نیز باید دفاع کنیم و اگر چنین به نظر نمی‌آید حتما اشتباهاتی شده است که جزیی است.

 

 

چگونه می‌شود با امپریالیزم مبارزه کرد و در عین حال دیکتاتور و انحصارطلب بود؟ فکر نمی‌کنید برای مبارزه با امپریالیزم ما به دموکراسی و شرکت کلیه نیروهای مبارز در امر انقلاب نیازمندیم و آیا عملیات ضد دموکراتیک به وحدت خلق در برابر امپریالیزم ضربه نمی‌زند؟

 

این درست است. دموکراسی و استقلال دو مفهوم جدایی‌ناپذیرند و نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد. باید برای هر دو مبارزه کرد.

 

 

اما حزب توده از آزادی‌های ملت دفاع نمی‌کند و در برابر اقداماتی مثل تحریم مطبوعات، حمله به تظاهرات و... واکنشی نشان نمی‌دهد؟

 

نظر شخص من این است که حزب باید به طور مستمر از حقوق دموکراتیک مردم حمایت و دفاع کند. تحریم مطبوعات از طرف هر مقامی که باشد حمله به آزادی است.

 

 

پس چرا حزب، در تظاهراتی که از طرف نیروهای مبارز ضد امپریالیست برای دفاع از آزادی مطبوعات برگزار شد شرکت نکرد؟

 

من در این تصمیم وارد نیستم، در جلسات نبودم... هر چند من عضو هیات اجرائیه حزب هستم اما نمی‌دانم. شاید حزب فکر کرده است که این تظاهرات علیه آیت‌الله خمینی است و نخواسته است که این تصور را از خود به دست دهد که با شورای انقلاب مخالف است. به هر حال اگر اشتباهی وجود دارد باید تصحیح شود. به نظر من حزب توده باید از آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک دفاع کند. باید با انحصارطلبی مبارزه کرد. باید در برابر حمله به آزادی مقاومت کرد. اما مبارزه در راه حقوق دموکراتیک باید با توجه به جهت عمده مبارزه کنونی و احساس مسئولیت در برابر اقدامات ضد انقلاب انجام شود.

 

 

چرا حزب توده با سایر نیروهای چپ و دموکراتیک در برگزاری تظاهرات اول ماه مه همکاری نکرد و مسیر تظاهرات هواداران خود را در جهت حزب جمهوری خلق مسلمان سازمان داد. آقای کیانوری گفته است که یکی از دلایل این کار این بود که مذهبی‌ها اکثریت دارند. به نظر شما این موضع درست است؟

 

من وارد نیستم. نمی‌دانم. به عنوان یکی از اعضای هیات اجرائیه حزب باید از جریانات اطلاع داشته باشم، اما در این مورد وارد نیستم و از چگونگی اتخاذ تصمیم در این باره اطلاع ندارم. بهرحال باید کوشید که از هر حرکتی که در درون نیروهای خلقی و دموکراتیک ایجاد شکاف می‌کند اجتناب کرد. حزب ما باید سیاست متحد کننده و جمع‌کننده داشته باشد. این نظر شخصی من است.

 

 

بین دولت و امام تضادهایی وجود دارد. شما این تضاد‌ها را چگونه تحلیل می‌کنید و به نظر شما از کدام گرایش باید پشتیبانی کرد؛ دولت یا امام؟

 

من جهتی را که به دو حکومتی خاتمه دهد تقویت می‌کنم. دولت نماینده بورژوازی ملی است و امام نماینده خرده بورژوازی شهری و دهقانی. بورژوازی ملی می‌خواهد جامعه را در چارچوب یک نظام سرمایه‌داری معتدل و مستقل نگه دارد. من آقای بازرگان را شخصا می‌شناسم. او سرمایه‌دار و صاحب صنعت است. اما این موضع یعنی موضع بورژوازی ملی که دولت نماینده آنست را تایید نمی‌کنیم. ما نمی‌توانیم نان خودمان را بخوریم و حلیم مشتی باقر را به هم بزنیم. مردم انقلاب کرده‌اند و نباید و نمی‌توانیم از تمایلات لیبرال‌منشانه محافل بورژوازی دفاع کنیم. ما مدافع مردم هستیم و لذا مواضع درست خرده بورژوازی را در مقابل بورژوازی تایید می‌کنیم. اما باید در مقابل انحرافات آن به ویژه در مورد حمله به آزادی‌های دموکراتیک مبارزه کرد. در برابر اقدامات ضد دموکراتیک باید متحداً مقاومت کرد. باید متحد شد. این اتحاد باید بر مواضع مشخص و برنامه‌های معین صورت بگیرد. اتحاد نیرو‌ها باید وحدت عمل در نقاط مشخص باشد که سرانجام و به تدریج به تشکیل جبهه ضد امپریالیستی منجر خواهد شد.

 

 

شما از طرفی طرفدار از بین رفتن دو حکومتی هستید و این به معنی کاسته شدن قدرت امام و کمیته‌ها است و نوعی حمایت از دولت و از طرف دیگر تاکید می‌کنید که در مقابل دولت از امام پشتیبانی می‌کنید. این تناقض را چگونه توجیه می‌کنید؟

 

چنین تضادی وجود دارد و انعکاس آن در سیاست حزب نیز هست. ما بار‌ها از بازرگان و یزدی و... انتقادات جدی کرده‌ایم... ما امام را تایید می‌کنیم و دولت نیز منتخب امام است و حزب مجبور است که از دولت دفاع کند، به هر حال ما منتظر قانون اساسی هستیم، ولی اگر دو قدرتی از بین نرود خیلی خطرناک است.

 

 

در قانون اساسی آینده احتمالا امتیازات خاصی برای روحانیون قائل خواهند شد و این در قالب شورای نگهبان قانون اساسی مطرح شده است. آیا شما با دادن این نوع امتیازات به روحانیون موافقید؟

 

حزب ما نمی‌تواند طرفدار چنین چیزی باشد. هیچ قدرت قانونی مافوق مجلس منتخب مردم نباید وجود داشته باشد. به هر حال ما تصمیم گرفته‌ایم اصول قانون اساسی را تدوین و ارایه کنیم. اگر قانون اساسی جدید حداقل حقوق دموکراتیک و ضد امپریالیستی را تدوین نکند، ما نمی‌توانیم با آن موافقت کنیم.

 

 

نیروهای چپ و ترقی‌خواه، حزب توده را یک حزب ملی تلقی نمی‌کنند و اعتقاد دارند که این حزب وابسته به شوروی است و انترناسیونالیسم را در قالب وابستگی درک می‌کند نه همبستگی انقلابی. و نسبت به شوروی سیاست تاییدگری مطلق دارد. آن‌ها نمونه‌هایی نیز مطرح می‌کنند؛ مثل تایید معامله اسلحه بین شوروی و شاه، حمایت از اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی، مخالف با مصدق و ملی شدن نفت و... فکر می‌کنید این اتهامات درست است؟

 

این مسائل قابل مذاکره است... اتهام وابستگی، اتهام تازه‌ای نیست. حزب ما در عین انترناسیونالیست بودن سازمان مستقلی است و من معتقد هستم که اتهام وابستگی، اتهام صحیحی نیست، هر چند ممکن است در برخی موارد اشتباهاتی رخ داده باشد... در مورد نمونه‌های تاریخی که ذکر کردید، بله، در این موارد پاره‌ای اشتباهات رخ داده است. به نظر من اشتباهات را باید خیلی صاف و صریح و ساده و بدون توجیه پذیرفت و اصلاح کرد. ما نباید اشتباهات را توجیه کنیم. این به ضرر حزب توده و کلیه نیروهای مترقی و چپ است. اما باید توجه داشت که این گونه اشتباهات طبیعی است، زیرا هیچ حزبی نیست که در حیات سیاسی خود اشتباه نکرده باشد. به نظر من کشورهای سوسیالیستی، کشورهای مترقی هستند. باید از آن‌ها پشتیبانی کرد و آن‌ها نیز باید صادقانه و بدون چشمداشت از جنبش‌های ملی و انقلابی حمایت کنند. این حمایت باید بدون قید و شرط باشد، اما مساله بر سر این است که نباید از هیچ کس دنباله‌روی کرد. باید بین پشتیبانی و تایید یکجانبه فرق گذاشت. تایید مطلق درست نیست، من که خود عمیقاً و دارای چنین عقیده‌ای هستم. اگر در حزب توده مانده‌ام، برای آنست که حزب توده را هنوز حزب مستقل و ملی می‌دانم، اگر غیر از این بود نمی‌توانستم در آن بمانم.

 

 

من احساس می‌کنم که شما انتقاداتی از حزب دارید که نمی‌خواهید صراحتا بیان کنید. حرف‌هایی در مورد رابطه با کشورهای سوسیالیستی گفتید. نظر خودتان است یا نظر حزب؟ با توجه به اینکه حزب اغلب نمونه‌های بالا را توجیه می‌کند.

 

من همیشه بر استقلال حزب تاکید داشته‌ام و همیشه نظر خود را در حزب مطرح کرده‌ام و خواهم کرد. حزب یک ارگانیسم زنده است و رهبری آن جمعی است. لذا هر کس حق دارد نظر خود را مطرح کند. باید تمام مسائل را از نو ارزیابی کرد.

 

 

آقای اسکندری شما معامله اسلحه شوروی – شاه را محکوم می‌کنید اما حزب توده هنوز عمل خود را تایید و توجیه می‌کند. آقای کیانوری در مصاحبه‌ای با مجله ما این را صراحتا بیان کرد و ایشان دبیرکل حزب هستند.

 

بیایید مسائل را از هم تفکیک کنیم... راجع به تایید فروش اسلحه، حزب این عمل را تایید کرد. فرض کنیم همان طور که گفتم این کار اشتباه بود، این را باید بررسی کرد... حزب فقط یک مقاله در این مورد نوشت و بعد‌ها هم دنباله آن را‌‌ رها کرد، اما این اشتباه دلیل آن نیست که بگوییم حزب توده عامل خارجی است، نه، حزب عامل خارجی نیست اما...

 

 

زمانی که ایران اشغال بود آقای کیانوری در مجله «دنیا» نوشت که منافع مشروع متفقین در ایران باید حفظ شود. آیا این اعتقاد که متفقین منجمله شوروی در ایران منافع مشروعی دارند، نظر حزب است یا نظر شخص ایشان؟

 

حزب چنین اعتقادی نداشته و ندارد.

 

 

قبل از ادامه بحث می‌خواستم این پرسش را مطرح کنم که چرا با وجود اینکه هیات اجرائیه و رهبری حزب توده در گذشته اشتباهات زیادی مرتکب شده است، همچنان‌‌ همان افراد در راس حزب هستند. مثلا آقای کیانوری دبیرکل حزب... آیا عمدی در این کار است و یا اشاره از جایی؟

 

عمدی در کار نیست. این مربوط به اوضاع داخلی حزب است و البته... حزب سال‌ها در خارج بوده است و مجبور به فعالیت در محیط محدود. وقتی محیط محدود باشد و افراد کم، حزب در مهاجرت، به یک حوض یا یک برکه آب مسدود تبدیل می‌شود و مجبور است دایما دور خودش بچرخد. اما در شرایط فعلی همه چیز تغییر کرده است. ما در ایران در مرحله کنونی در حال ساختن حزب هستیم. ما دیگر پیر شده‌ایم، باید کادر جوان و جدید و فعال سر کار بیاید. تنها کار ما این بود که حزب را در شرایط سخت زنده نگه داشتیم و نگذاشتیم از بین برود.

 

 

صحبت از دستگاه رهبری حزب توده شد. آقای اسکندری شما مدتی دبیرکل حزب بودید. با توجه به انتقاداتی که در گذشته داشته‌اید و یا هم اکنون مطرح می‌کنید، آیا شایعه درست است که علت برکناری شما و انتصاب آقای کیانوری به علت استقلال‌طلبی شما بوده است؟

 

البته در هر حزبی اختلاف نظر بین افراد همیشه وجود دارد. تصمیم برکناری من از دبیرکلی حزب در یک جلسه هیات اجرائیه صورت گرفت. البته بایستی این کار را در طی یک قطعنامه یا ذکر انتقادات می‌کردند اما...

 

 

پس دلیل برکناری شما چه بود؟ چرا آن‌ها این کار را کردند؟

 

چرایش را نمی‌دانم... باید اکثریت تصمیم‌گیرنده توضیح دهند.

 

 

یعنی به اشاره روس‌ها نبود و اینکه شما در مواردی از سیاست‌های آن‌ها مانند درخواست امتیاز نفت شمال یا قضیه آذربایجان انتقاد داشتید؟

 

 جواب همانست که قبلا عرض کردم. می‌دانید ...

 

 

آیا استالین در تعیین افرادی که باید رهبران احزاب کمونیست کشورهای دیگر باشند دخالتی داشت یا نه.

 

در آن زمان کمینترن مداخله می‌کرد. البته بعد از کمینترن مداخلاتی بوده است، اما من اسم آن را مداخله نمی‌گذارم، روابط دوستانه و برادرانه است.

 

 

نیروهای چپ مخالف حزب توده می‌گویند که در حزب دموکراسی نیست و باند آقای کیانوری همه تصمیمات را می‌گیرد. این درست است؟

 

آن‌ها باید حرف خود را مستدل بنویسند. آنگاه اگر چنین چیزی در حزب توده وجود داشته باشد، اعضای حزب واکنش نشان خواهند داد.

 

 

خسرو روزبه انتقاداتی نسبت به حزب مطرح کرده بود و حتی پیشنهاد اخراج بعضی از اعضای رهبری را داده بود، چرا به این انتقادات توجه نشد؟

 

اکثریت هیات اجرائیه با پیشنهاد او مبنی بر اخراج قاسمی از حزب مخالفت کردند. هر چند بعد‌ها ثابت شد که قاسمی فردی ضد حزبی بوده است البته ...

 

 

آقای کشاورز عضو سابق کمیته مرکزی حزب توده در کتابی به نام «من متهم می‌کنم» اتهاماتی به رهبری حزب توده به ویژه باند قاسمی - کیانوری مطرح می‌کند. به نظر شما این اتهامات درست است؟

 

کشاورز می‌خواهد خود را از تمام اشتباهات حزب تبرئه کند و انحراف را به دیگران نسبت دهد. او فرد بی‌غرضی نیست. جاه‌طلب و خودمدار است. اما حرف‌های بسیار درستی هم زده است و واقعیت‌های زیادی را هم مطرح کرده است، اما به علت غرض‌ورزی فاکت‌های او بدون آلودگی به انحراف نیست. او بدون اجازه حزب به بغداد و الجزایر و بعد به چین رفت و انشعاب مائوئیستی را که به سازمان انقلابی حزب توده معروف شد او به وجود آورد، اما پس از یک هفته از‌‌ همان دار و دسته نیز اخراج شد.

 

 

می‌توانم این نتیجه را بگیرم که در حزب توده باندبازی رایج است؟

 

نمی‌توان انکار کرد که از مدت‌ها پیش برخی پدیده‌های نادرست از قبیل باندبازی در حزب ما وجود داشته است که حتی پلنوم‌های کمیته مرکزی ما به آن اشاره کرده است. در شرایط فعلی امیدوارم که تغییراتی در حزب ایجاد شود.

 

 

در مورد سیاست‌های جاری حزب، آیا تمام اعضای رهبری این سیاست‌ها را تایید می‌کنند؟

 

نه اختلاف نظر هست. این طبیعی است. اما اختلاف نظر بر اساس نظر اکثریت حل می‌شود.

 

 

به نظر شما حزب توده یک حزب طراز نوین طبقه کارگر است؟

 

نه، هنوز نه. این یک پدیده خلق‌الساعه نیست، اشتباهاتی از قبیل فراکسیون‌بازی، عدم پیوند تشکیلاتی و... وجود دارد.

 

 

حزب توده در زمان ملی شدن نفت و مبارزات ضد امپریالیستی ملت ایران با شعار ملی شدن نفت مخالفت کرد و خواهان اعطای امتیاز نفت شمال به روس‌ها بود. حزب توده با دکتر مصدق رهبر ملی ایران نیز مخالفت کرد و او را عامل آمریکا می‌دانست. به نظر شما چرا حزب این اشتباهات را مرتکب شد؟

 

سیاست‌های ما در مواردی که ذکر گردید کاملا اشتباه بود. من‌‌ همان زمان یعنی در دوره مبارزات ملی شدن نفت نیز این را گفتم زیرا شعار ما یعنی شعار لغو قرارداد نفت جنوب در برابر شعار مصدق و ملت شعار کاملا نادرستی بود. از طرفی چون مصدق با دادن نفت شمال به روس‌ها مخالفت کرده بود، این تصور نادرست در رهبری حزب به وجود آمد که او عامل آمریکا است. ما در پلنوم چهارم کمیته مرکزی این اشتباهات را قبول کردیم و گفتیم که حزب توده بورژوازی ملی و مصدق را درست نشناخت. این فکر که مصدق آمریکایی است به ویژه از طرف قاسمی و نزدیکان او در حزب مطرح شد.

 

***

 

بخش دوم گفت‌و‌گویی با ایرج اسکندری

کاشانی با شاه همکاری کرد

 

آقای اسکندری شما یکی از ناظران فعال و از جمله تاریخ‌سازانی بوده‌اید که تاریخ معاصر ایران را ساختند و رنگ خود را به آن دادند، و می‌دانید که در تاریخ معاصر ایران گوشه‌های مبهم فراوان است و بسیاری از چهره‌ها هستند که هنوز نقش آن‌ها روشن نشده است. شما با بسیاری از این چهره‌ها آشنایی داشتید و در بسیاری از این حوادث شرکت. تاریخ به روایت شما برای نسل جوان می‌تواند روشنگر باشد و آموزنده. اگر موافق باشید از تشکیل حزب توده شروع می‌کنیم که شما یکی از موسسان اولیه آن هستید. حزب توده را چگونه تشکیل دادید و با چه هدفی؟

 

وقتی ما از زندان آزاد شدیم در مملکت بحران بود. حزب توده در ابتدا یک حزب کمونیست نبود، گرچه تعدادی از ما که از زندان آزاد شده بودیم کمونیست بودیم اما مرامنامه حزب و حتی افرادی که عضو حزب می‌شدند این را نشان می‌دهد که هدف ما در مرحله اول ایجاد یک جبهه ضد فاشیستی بود با این امید که از درون این حزب، حزب کمونیست به وجود بیاید. افرادی مثل الموتی و یا حتی عمویم سلیمان میرزا اسکندری که صدر حزب شد، کمونیست نبودند. البته باید تاکید کنم که ما نمی‌خواستیم یک حزب سوسیال دموکرات به وجود آوریم بلکه با توجه به شرایط آن دوران مساله تشکیل یک جبهه ضد فاشیستی در درجه اول اولویت قرار داشت.

 

 

آیا این درست است که در زندان بین گروه ۵۳ نفر و اعضای حزب کمونیست که قبل از شما دستگیر شده بودند، اختلافاتی وجود داشت؟ با توجه به اینکه پیشه‌وری که یکی از اعضای حزب کمونیست بود و حاضر نشد عضویت حزب توده را بپذیرد.

 

بین ما یعنی اعضای گروه ۵۳ نفر و حزب کمونیست‌ها اختلاف نبود. اما میان خود آن‌ها تضادهایی وجود داشت که به ما نمی‌گفتند. بیشتر در زمینه تشکیلاتی بود، راجع به پیشه‌وری باید بگویم که او در ابتدا با حزب همکاری کرد. مرامنامه اول حزب را او و من با هم نوشتیم. اما در کنگره اول با اعتبارنامه او از طرف برخی رفقای قدیمیش مخالفت شد. او هم رفت و روزنامه آژیر را راه انداخت و بعد هم جریان فرقه دموکرات را. البته پس از تشکیل حزب تضادهایی در حزب به وجود آمد. مثلا دکتر اپریم و خلیل ملکی که مبارزه را از چپ در درون حزب شروع کردند، اما در واقع راست بودند.

 

 

در یکی از مقالاتی که آقای احسان طبری، عضو کمیته مرکزی حزب شما در آن زمان نوشت، اصطلاح «حریم شوروی» در ایران را به کار برد و از آن دفاع کرد. آیا این موضع تمام حزب بود.

 

نه، ما با این اصطلاح مخالف بودیم، البته اگر طبری این را گفته باشد.

 

 

عده زیادی از اعضای حزب کمونیست در سال‌های قبل از تشکیل حزب توده مجبور شدند به شوروی مهاجرت کنند و برخی از آن‌ها مثل سلطان زاده، و... توسط حکومت استالین در شوروی اعدام شدند. دلیل واقعی اعدام آن‌ها چه بود و چرا حزب توده در این مورد هیچ اقدامی نکرد؟

 

افرادی که وارد حزب توده شدند، نسبت به گذشته حزب کمونیست اطلاعاتی نداشتند. ما بعد‌ها فهمیدیم که عده زیادی از افراد برجسته نهضت کمونیستی ایران بر اساس دلایل واهی در زمان استالین به دست روس‌ها اعدام شده‌اند. در نتیجه اقدامات حزب ما، از بعضی از آن‌ها پس از مرگ اعاده حیثیت شد.

 

 

و جز این هیچ کاری نکردید؟

 

چرا مقاله‌ای هم در دنیا نوشتیم.

 

 

تشکیل فرقه دموکرات در آذربایجان و حکومت یک ساله پیشه‌وری، با توجه به حمایت حزب توده از فرقه، پرسش‌های بسیاری را بر می‌انگیزد. با این سوال شروع می‌کنم که چرا حزب توده به اعضای خود در آذربایجان دستور داد که به فرقه دموکرات بپیوندند، حال آنکه یکی از اصول حزب توده سراسری بودن آنست؟

 

بله، حزب دستور داد که اعضای آن به فرقه بپیوندند، زیرا در آذربایجان یک جریان انقلابی در حال شکل گرفتن بود، و نمی‌خواستیم چوب لای چرخ انقلاب بگذاریم. گرچه فرقه دموکرات یک جبهه بود نه یک حزب کمونیست. اما بعضی از افرادی که در راس آن بودند کمونیست بودند مثل پیشه‌وری. و البته این حرف درست است که در یک کشور فقط یک حزب کمونیست می‌تواند وجود داشته باشد و ما نیز در مهاجرت طی یک کنفرانس وحدت با فرقه دموکرات یکی شدیم.

 

 

روس‌ها در آغاز از پیشه‌وری حمایت کردند و ارتش خود را در قزوین نگه داشتند، ولی پس از مذاکره با قوام و وعده امتیاز نفت شمال، ارتش خود را از ایران بردند. از این قضیه به طور کلی دو استنباط وجود دارد: یکی آنکه روس‌ها به خاطر گرفتن امتیاز نفت شمال بود که قیام آذربایجان را تقویت می‌کردند و استنباط دیگر می‌گوید که هدف آن‌ها تجزیه آذربایجان از ایران و ایجاد یک آذربایجان واحد بود؟

 

مساله آذربایجان هنوز هم خیلی تاریک است. در اینکه باقراُف رییس حزب کمونیست آذربایجان شوروی که با پیشه‌وری روابط نزدیکی داشته و در جریان آذربایجان تقریبا مهم‌ترین فرد بود، نظرات ناسیونالیستی و محلی‌گرایانه نسبت به آذربایجان داشت حرفی نیست. باقراف تمایل داشت که هر دو آذربایجان را متحد کند. البته خیانت‌های باقراف بعد‌ها بر همه معلوم شده و در شوروی به اعدام محکوم شد. او خود نیز گویا در دادگاه راجع به جریان آذربایجان و تمایلات خود مطالبی گفته است. اما اینکه باقراف چگونه توانست نظریات خود را اجرا کند و رهبری حزب کمونیست شوروی یعنی استالین را تحت تاثیر خود قرار دهد، ما نمی‌دانیم. البته واضح است که در آن هنگام بریا، که گرجی و وزیر کشور استالین و مورد توجه شخص او بود با باقراف روابط بسیار نزدیکی داشت و شاید باقراف در قضیه آذربایجان از طریق بریا توانسته است نظریات خود را پیش ببرد. به هر حال باقراف در قضیه آذربایجان موثر بود و احتمالا هدف او تجزیه آذربایجان از ایران و ایجاد یک آذربایجان واحد بود. البته تمام جنبش آذربایجان را نمی‌توان تنها به این جنبه قضیه محکوم کرد. اما ما هنوز نتوانسته‌ایم درباره این موضوع تحقیق دقیقی بکنیم، زیرا اسناد آن را هرگز در اختیار نداشتیم. قضیه آذربایجان به قدری مخفی است که ما نمی‌دانیم و هر کسی هم جز این حرف بزند بلوف می‌زند. اما تا آنجا که ما اطلاع پیدا کردیم باقراف مستقیم و غیرمستقیم در جریانات مداخلاتی داشته است.

 

 

با توجه به مساله نفت شمال و نوع حرکت شوروی در این مورد به نظر شما گرفتن امتیاز نفت در این قضیه مطرح نبود؟ و به طور کلی حضور ارتش سرخ در ایران همزمان با قضیه آذربایجان را چگونه تعبیر می‌کنید؟

 

شاید آن‌ها روی این عامل حساب نکرده بودند. به نظر من آن‌ها امپریالیسم انگلیس را بسیار ضعیف می‌دانستند و راجع به آمریکا نیز در آغاز ماجرا روزولت رییس‌جمهور آمریکا بود، و سیاست خاصی داشت. آن‌ها روی این سیاست حساب می‌کردند، اما با مرگ روزولت سیاست آمریکا تغییر کرد و خشونت و تهاجم بیشتری آغاز شد. اما به هر حال اساس ضعف جنبش آذربایجان را باید در داخل نهضت آذربایجان و ضعف نیروهای درونی آن‌ها جست‌وجو کرد.

 

 

جنبش آذربایجان در زمانی شروع شد که نهضت ملی شدن و مبارزه ضد امپریالیستی در حال شکل‌گیری بود. فکر نمی‌کنید طرح مساله ملی در آن زمان به وحدت نیرو‌ها در مبارزه ضد امپریالیستی ضربه وارد می‌کرد؟

 

به نظر ما مساله ملی باید در یک کادر سراسری حل شود، ولی معتقدیم که در بعضی از شرایط می‌توان به تاسیس یک پایگاه انقلابی مانند نهضت آذربایجان دست زد و بعد‌ها آن را به پایگاهی برای کل نهضت و انقلاب عمومی تبدیل کرد. در مورد خاص آذربایجان باید بگویم حزب ما در این مورد تصمیم نگرفت. این جریان بدون کنترل و نظر حزب ما اتفاق افتاد و ما در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتیم. ما جریان آذربایجان را تدارک نکرده بودیم، اما وقتی که جریان اتفاق افتاد چون یک نهضت انقلابی بود از آن حمایت کردیم.

 

 

در مورد مساله نفت و مخالفت با شعار ملی شدن نفت در سراسر کشور آیا در حزب هیچ مخالفتی با سیاست عمومی حزب وجود نداشت؟

 

تا آنجا که من اطلاع دارم قرار بود که ۶ ماه پس از پایان جنگ متفقین از جمله روس‌ها ارتش خود را از ایران ببرند. اما از نظر روس‌ها جنگ با تسلیم آلمان تمام نشده بود، زیرا ارتش شوروی‌ها در ژاپن درگیر جنگ بود، آمریکا و انگلیس از حضور ارتش روسیه در ایران ناراضی بودند، زیرا رفتار ارتش سرخ تاثیر بسیار مثبتی بر مردم ایران داشت. مثلا حضور ارتش سرخ در شمال ایران راه را برای رشد و گسترش احزاب مترقی منجمله حزب توده، هموار کرد. حزب توده در شمال ایران توانست سازمان‌های خود را بهتر گسترش دهد تا جنوب. در جنوب ایران به جز اصفهان، حزب توده نتوانست گسترش چندانی بیابد و این به علت حضور قوای انگلیس و آمریکا در آن نواحی بود که مانع هر نوع فعالیت نیروهای مترقی می‌شدند. بنابراین می‌توان گفت که حضور ارتش سرخ در ایران نفس مترقی داشت و علت شکست جنبش انقلابی آذربایجان را نباید در نفس شوروی‌ها دید. اگر جریان آذربایجان به نتیجه‌ای نرسید علت آن را باید در داخل نهضت آذربایجان و فرقه دموکرات جستجو کرد. وضع حکومت پیشه‌وری از لحاظ اسلحه و قدرت ارتش و روحیه مردم [طوری بود که] توان مقاومت در برابر ارتش شاه را داشت. می‌توانست کاملا در برابر هجوم ارتجاع مقاومت کند، اما نهضت آذربایجان متشکل نبود و مثلا در فرقه دموکرات هر کسی می‌توانست عضو باشد. یک چنین سازمانی نمی‌تواند نقش انقلابی خود را در مواقع حساس ایفا کند.

 

علاوه بر این یکی دیگر از علل شکست، روحیه افرادی بود که رهبری را در دست داشتند. این را هم نباید نادیده گرفت که اگر در آذربایجان مقاومت جدی می‌شد، یک مساله بین‌المللی به وجود می‌آمد زیرا امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس در برابر انقلاب در آذربایجان ساکت نمی‌ماندند و دست به یک تهاجم جدی می‌زدند.

 

 

فکر نمی‌کنید رهبری قبل از شروع قیام بهتر بود این عامل را در نظر می‌گرفت؟

 

البته که وجود داشت، هم در داخل رهبری حزب و هم در درون کادر‌ها این نسبت سیاست با مخالف‌هایی وجود داشت اما سیاست حاکم هیات اجرائیه مقیم تهران تحت نفوذ قاسمی و یارانش بود.

 

 

به طور کلی مجمع سیاست حزب را در قبال مصدق چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب ما سیاست حزب را در مقابل مصدق دقیقا بررسی کرد، تا قبل از ۳۰ تیر موضع ما نسبت به مصدق کاملا نادرست بود ولی بعد از ۳۰ تیر ۳۱ ما سیاست حمایت همه‌جانبه از مصدق را طرح و عمل کردیم.

 

 

سیاست حزب توده را تا ۳۰ تیر درباره دکتر مصدق در قبال مساله ملی شدن نفت نادرست می‌دانید؟ می‌خواستم بدانم که نقش شوروی‌ها در این مورد چه بود. آیا آن‌ها حزب را تشویق به اتخاذ چنین موضعی نکردند؟

 

شوروی‌ها در مورد مساله نفت سکوت کردند. از مصدق حمایت نکردند، اما مخالفت هم نکردند. حتی درخواست امتیاز نفت شمال نیز به این صورت که طرح شد اشتباه بود. این امر محتاج بررسی است به ویژه آنکه وقوع حادثه در زمان استالین بوده است و دقیقا معلوم نیست انگیزه آن چه بوده است. شاید شوروی‌ها واقعا امتیاز نمی‌خواستند. در آن زمان ساعد نخست‌وزیر وقت به طور پنهانی با آمریکا در حال مذاکره بود تا امتیاز نفت شمال را به آن‌ها بدهد. شوروی‌ها برای جلوگیری از این کار تقاضای امتیاز کردند ولی ساعد حاضر نشد با آن‌ها مذاکره کند و این برخلاف قراردادهای قبلی بود. ما تظاهراتی تشکیل دادیم که هدف آن برکناری ساعد بود و موفق هم شدیم. حزب ما در آن زمان این موضع را داشت که اگر دولت با آمریکایی‌ها مذاکره می‌کند پس باید با روس‌ها هم مذاکره کند. اما به هر حال این حرکت در آن زمان و با توجه به شرایط کلی کشور درست نبود، چرا که موضع مصدق مبنی بر اینکه به هیچ دولتی نباید امتیاز داد یک موضع درست بود. ما پس از ۳۰ تیر موضع خود را کاملا تصحیح کردیم.

 

 

حزب توده با قوام‌السلطنه ائتلاف کرد و در کابینه او شرکت کرد. منظورم کابینه دوم قوام است یعنی وقتی که او برای حل مساله آذربایجان به شوروی رفت و با استالین مذاکره کرد و وعده اعطای امتیاز نفت شمال را به آن‌ها داد. خود شما در این کابینه وزیر پیشه و هنر بودید. شرکت حزب را در کابینه قوام، درست در زمانی که با مصدق مخالفت می‌کرد، چگونه توجیه می‌کنید؟

 

قوام نقشی بازی کرد که حزب را وادار به همکاری با خود کرد. او قبل از اینکه رای اعتماد بگیرد گفت که می‌خواهد به مسکو برود و مساله آذربایجان و نفت را با آن‌ها حل کند. ما دیدیم که این موضع بد نیست و باید او را تقویت کرد. باید در نظر گرفت که سیاست‌های قوام دو مرحله دارد. در مرحله اول او با منطق یک آریستوکرات ایرانی فکر کرده بود که شوروی و آمریکا با هم سازش کرده‌اند و اگر به مسکو برود خود را تقویت کرده و حمایت آمریکا را به خود جلب می‌کند. مرحله دوم وقتی بود که او فکر کرد انگلیس و آمریکا علیه شوروی با هم متحد شده‌اند و لذا سیاست دیگری را در پیش گرفت یعنی ما را کنار گذاشت. و این کار را با سیاست خاصی کرد. وقتی که نهضت آذربایجان اوج گرفت او برای مقابله با انقلاب به کمک انگلیسی‌ها جریان شورش عشایر جنوب را به راه انداخت. در یکی از جلسات هیات وزراء ما گفتیم که ارتش باید جلو پیشروی نیروهای شورشی را بگیرد و همه وزراء نیز پیشنهاد ما را تایید کردند اما پس از مدتی خبر آمد که نیروهای شورشی همچنان به پیشروی خود ادامه می‌دهند و نیروهای ارتش در پل‌دختر متوقف شده و دست به هیچ اقدام قاطعی نمی‌زنند. من قضیه را در هیات وزراء طرح کردم و گفتم که چرا ارتش جلو تهاجم نیروهای شورشی را نمی‌گیرد؟ قوام پاسخ داد که وزیر جنگ باید جواب بدهد. سپهبد احمدی وزیر جنگ گفت: ارتش نوکر دولت است (و به قوام اشاره کرد) دولت بگوید ارتش عمل می‌کند. من گفتم که دولت در جلسه قبل دستورات لازم را به شما داده است. سپهبد احمدی در برابر اصرار من سه بار‌‌ همان پاسخ قبلی را داد و ما فهمیدیم که قوام مانع سرکوبی نیروهای شورشی است. از آن جلسه به بعد ما به عنوان اعتراض در جلسات هیات وزراء شرکت نکردیم و قوام نیز که همین را می‌خواست بلافاصله استعفا داد و ما را کنار گذاشته، کابینه را ترمیم کرد.

 

 

می‌خواستم بدانم که شما چرا در کابینه قوام شرکت کردید؟

 

منظور ما از شرکت در کابینه قوام تحکیم وضع دموکراتیک علیه شاه و ارتجاع بود و برای تحقق این هدف ما با حزب ایران، حزب جنگل و... متحد شده و اتحاد ضد دیکتاتوری را به وجود آوردیم. البته ما قوام را می‌شناختیم. عمویم سلیمان میرزا اسکندری زمانی درباره قوام گفت که او مثل پلنگ است. هر کس به او نزدیک شود اول به او چنگ می‌اندازد.

 

 

پس از قیام ۳۰ تیر سال ۳۱ حزب شما به حمایت از مصدق و جنبش ملی پرداخت اما حزب علی‌رغم اطلاعات بسیار وسیعی که در مورد توطئه‌های امپریالیستی علیه حکومت قانونی و ملی دکتر مصدق داشت و با وجود سازمان نظامی و نیرومند و تشکیلات سراسری هیچ اقدامی برای مقابله با کودتای شاه – آمریکا نکرد. چرا؟

 

ما از کودتای اول یعنی کودتای ۲۵ مرداد که شاه فرمان عزل مصدق را به نصیری داد اطلاع داشتیم و این جریان را با مصدق در میان گذاشتیم. مصدق نیز به ما اعتماد کرد و طرح دستگیری نصیری را به اجرا گذاشت. او به ممتاز دستور داد که اگر کسانی به ملاقاتش آمدند وقتی مصدق اشاره کرد آن‌ها را بازداشت کند. نصیری فرمان عزل مصدق را از نخست‌وزیری به خانه مصدق آورد، اما با اشاره مصدق ممتاز او را بازداشت کرد و در نتیجه تدارکاتی که مصدق از پیش انجام داده بود، طرح کودتای اول شاه شکست خورد. و شکست آن‌ها در ۲۵ مرداد تا حدی مدیون اطلاعاتی است که ما به مصدق دادیم. ارتجاع پس از شکست طرح اولیه خود متوجه شد که ما از طریق سازمان نظامی خود از کارهای آن‌ها مطلع می‌شویم و لذا آن‌ها محل جلسات خود را از ستاد ارتش به ساختمان اصل ۴ آمریکا منتقل کردند. آن‌ها کودتای ۲۸ مرداد را در آنجا طراحی کردند و ما دیگر از جریان اطلاعی به دست نیاوردیم. روز ۲۸ مرداد وقتی چماقداران راه افتادند ما به مصدق تلفن کردیم، ولی او گفت دولت بر اوضاع مسلط است. و در ساعت ۱۱ وقتی دیگر کار از کار گذشته بود، ما باز با او تماس گرفتیم و مصدق به ما پاسخ داد که «زمام کار از دست من در رفته است. کسی به حرف من گوش نمی‌کند. شما به وظایف ملی خود عمل کنید» اشتباه ما درست در این بود که این کار را نکردیم. ما باید از پیش نیروهای خود را آماده می‌کردیم و روز ۲۸ مرداد با بسیج نیروهای خود کودتا را خنثی می‌کردیم. حزب ما در آن زمان آنقدر قوی بود که بتواند کودتا را حداقل در تهران با شکست مواجه کند. ما باید اعلامیه‌ای می‌دادیم و از طریق رادیو مردم را به قیام دعوت می‌کردیم اما بدبختانه رفقای ما در ایران جرأت این کار را نکردند.

 

 

اما دبیرکل حزب آقای کیانوری که خود یکی از اعضای موثر هیات اجرائیه حزب مقیم ایران در ۲۸ مرداد بود، عقیده دارد که حزب نمی‌توانست در ۲۸ مرداد عمل کند.

 

من چنین چیزی نشنیدم اما آنچه که گفتم، مصوبه پلنوم کمیته مرکزی است.

 

 

آیت‌الله کاشانی یکی از کسانی بود که در آغاز جنبش ملی با مصدق همکاری می‌کرد او بعد‌ها از او کناره گرفت. این روز‌ها سعی می‌شود که از کاشانی یک روحانی مبارز بسازند. نقش ایشان در کودتای ۲۸ مرداد چه بود؟

 

آیت‌الله کاشانی به مصدق خیانت کرد. این کار او هم به انگیزه طبقاتی بود، هم ناشی از قدرت‌طلبی شخصی. ما اطلاع دقیق داریم که آیت‌الله کاشانی با شاه همکاری می‌کرد و علیه مصدق دست به دسیسه‌چینی می‌زد. مثلا آیت‌الله کاشانی در زمانی که ما از مصدق حمایت می‌کردیم، سعی کرد که حزب ما را علیه مصدق و به نفع شاه سوق دهد. او با حزب ما تماس گرفت و به ما پیشنهاد کرد که اجازه علنی شدن حزب ما را از شاه می‌گیرد و ما در ازای این امتیاز از مصدق حمایت نکنیم. البته ما این پیشنهاد را رد کردیم.

 

 

یکی از اتهاماتی که به حزب توده می‌زنند رابطه حزب شما با تیمسار بختیار رییس ساواک شاه که بعدا در عراق بر علیه شاه فعالیت می‌کرده است. در این باره چه توضیحی دارید؟

 

مساله دو جنبه دارد. زمانی که رادمنش دبیرکل حزب بود به عراق رفت و در بغداد صدام حسین به او گفت که تیمسار بختیار هم در بغداد است و تمایل دارد که با او و حزب توده همکاری کند. رادمنش به صدام حسین جواب داد که با بختیار ملاقات نخواهد کرد زیرا او جلاد است. صدام حسین خیلی اصرار و پافشاری کرده بود اما رادمنش نپذیرفت. بنابراین رابطه بین حزب ما و بختیار وجود نداشت. جنبه دیگر قضیه این است که شخصی به نام عباس شهریاری رییس تشکیلات تهران حزب توده با بختیار ارتباط داشت. او از فعالین مبارزات کارگری بود و در شورای متحده کار می‌کرد ولی بعد‌ها پلیس شده و به خدمت ساواک درآمده بود. رفیق رادمنش که مسئول تشکیلات ایران بود به او اعتماد داشت. ولی ما به تدریج به عباس شهریاری مشکوک شدیم زیرا هر کسی را که به ایران می‌فرستادیم دستگیر می‌شد. حتی دو نفر از رفقای ما یعنی سرگرد رزمی و معصومیان که داوطلبانه و مخفیانه برای فعالیت به ایران آمده بودند و احتمالا رابطه عباس شهریاری و ساواک را کشف کرده بودند، دستگیر شده و تاکنون ما هیچ خبری از آن‌ها نداریم و هنوز هم نتوانسته‌ایم ردپای آن‌ها را پیدا کنیم. آن‌ها به دست ساواک شهید شدند. اما اسم آن‌ها نه جزء اسامی زندانیان سیاسی است و نه جزء شهدای اعلام شده. و هنگامی که روشن شد عباس شهریاری با ساواک همکاری می‌کند ما رادمنش را از سمت خود برکنار کردیم. من مامور شدم به عنوان قائم مقام دبیر اول موقتا کار کنم و در پلنوم کمیته مرکزی به اتفاق آرا من دبیرکل حزب شدم. به هر حال این را می‌خواستم بگویم که عباس شهریاری با بختیار رابطه داشت نه حزب توده.

 

 

شما را بسیار خسته کردیم و سپاسگزاریم هم به خاطر اینکه وقت خود را به ما دادید و هم به خاطر صداقت شما و برداشت‌های تازه‌ای که مطرح کردید.آخرین پرسش را به اولین پرسش آغاز گفت‌وگو بر می‌گردانم که اوضاع ایران را چگونه می‌بینید؟ آنجا شما پاسخی تحلیلی دادید. حالا می‌خواهم تاثیری را که وضع کلی کشور و مردم که پس از این همه سال دوری از وطن بر شما گذاشت، بدانیم.

 

اولا خیلی خوشحالم که بعد از ۳۰ سال توانستم دوباره به ایران بیایم. هر چه باشد بالاخره آدمی در مهاجرت با همه محبت‌هایی که به آدم می‌شود، غریبه و خارجی است. اینجا مملکت من است. پس از سال‌ها در جایی زندگی می‌کنم که به آن تعلق دارم. خوب و بدش هم مال ما است. آدمی در میهن در جایی زندگی می‌کند که می‌تواند راجع به اوضاع آن اظهار عقیده کند، خود را در سرنوشت آن سهیم بداند... از طرفی دیدن خانواده هم بود. در این سال‌ها که من نبودم، خیلی‌ها مرده‌اند و صرف نظر از این‌ها چیزهای جالبی در ایران به چشم می‌خورد که حتی در مثال‌های جزیی و ظاهرا پیش پا افتاده.

 

از نظر خلقیات مردم، ما شاهد یک دگرگونی دوگانه هستیم. پدیده‌ای که برای من غیرمنتظره بود آگاهی وسیع و رشد دانش سیاسی در میان جوانان مملکت است. دولت طاغوتی تمام تلاش خود را در این جهت متمرکز کرد که جوانان را با الگوهای آمریکایی تربیت کند و آن‌ها را از تفکر و اندیشه باز دارد اما کاملا شکست خورده است. البته سطح آگاهی علمی و فنی خیلی پایین‌تر از سابق است اما سطح آگاهی سیاسی فوق‌العاده بالا است.

 

 

آقای اسکندری یک بار دیگر سپاسگزاریم.

 

پایان.

 

 

منبع:

 

مجله تهران مصور، شماره‌های ۲۱ و۲۲- ۲۵ خرداد و اول تیر ۱۳۵۸

کلید واژه ها: ایرج اسکندری حزب توده


نظر شما :