انتشار اسناد تازه درباره رسوایی واترگیت/ شهادت نیکسون در بازپرسی‌ها علنی شد

نوشین طریقی
۲۲ آبان ۱۳۹۰ | ۱۷:۲۶ کد : ۱۵۲۱ تاریخ جهان
انتشار اسناد تازه درباره رسوایی واترگیت/ شهادت نیکسون در بازپرسی‌ها علنی شد
تاریخ ایرانی: پنجشنبه روزی در ژوئن ۱۹۷۵ بود که ریچارد نیکسون، رییس‌جمهوری مستعفی و دیگر بدنام شده امریکا در برابر هیات عالی تحقیق قرار گرفت تا به پرسش‌های بسیار آنان درباره نقش خود در ماجرای واترگیت پاسخ گوید. شاید آن روز نه نیکسون و نه اعضای هیات عالی تحقیق گمان نمی‌کردند که سال‌ها بعد مشروح سخنان‌شان در اختیار عموم قرار گیرد اما چنین شد و با پیگیری‌های استانلی کاتلر، استاد دانشگاه ویسکانسین که نوشته‌های بسیار و کتاب‌های متعددی درباره نیکسون دارد، یکی از قضات امریکایی رأی به انتشار این اسناد محرمانه داد.

 

این اسناد که به تازگی منتشر شده‌اند، مربوط به یازده ساعتی است که نیکسون در برابر اعضای هیات عالی تحقیق قرار می‌گیرد و در آن، رسوایی واترگیت را که موجبِ استعفایش شد، «ناباورانه» و «احمقانه» می‌خواند. این جلسه، حدود ده ماه پس از استعفای او و در پی تهدید قاضی رسیدگی‌کننده به این پرونده مبنی بر اعلام جرم علیه رییس‌جمهوری سابق برگزار شد، هرچند جرالد فورد، مردی که جایگزین رییس‌جمهوری مستعفی شده‌ بود، به او وعده داده بود که از رییس پیشین خود در برابر هرگونه تعقیب و اقدام قانونیِ ناشی از اتهامات پرونده واترگیت حمایت خواهد کرد.

 

جلسه پرسش و پاسخ اعضای هیات عالی تحقیق از نیکسون که آن روز‌ها به «ریکی حقه‌باز» معروف شده بود، با سوگند او به بیان تام و تمام حقیقت آغاز شد و نیکسون کوشید باز هم از نقش خود در این ماجرا بکاهد و میراث تکه‌تکه شده ریاست‌جمهوری‌اش را تا حدودی بازسازی کند. جالب‌ترین بخش از این اسنادِ تازه منتشرشده که توجه مطبوعات و نشریات را هم به خود جلب کرده به جزئیات یک نوار ضبط ‌شده از مکالمات کاخ سفید ارتباط دارد. نواری که نسخه‌ای از مطالبِ آن در اختیار اعضای هیات عالی تحقیق قرار داشت و اعضای هیات نیز در جستجوی جمع‌آوری مدارک و اسنادی دال بر دست داشتن کاخ سفید در سرقت از ساختمان واترگیت، تمام جزئیاتِ آن را با وسواس و موشکافی بررسی می‌کردند.

 

اصلی‌ترین موضوع این جلسات، پاک شدن مکالمات موجود در نوار، برای مدت هجده دقیقه و سی ثانیه بوده است ولی نیکسون اصرار داشته که پاک‌شدگی این بخش از نوار کاملا تصادفی بوده و او نیز هنگامی‌که متوجه این موضوع شده، سخت عصبانی و خشمگین شده و به تعبیر خودش «از کوره در رفته» ‌است. با این حال منتقدان مدعی بودند که مطالب موجود در این بخش حذف شده می‌توانست نشان‌ دهد که نیکسون در مورد سرقتِ اطلاعات محرمانه از ساختمان واترگیت چقدر می‌دانسته و نسبت به این واقعه چه واکنشی داشته است. در ‌‌نهایت نیکسون شهادت می‌دهد و سوگند می‌خورد که حذف این اطلاعات عامدانه نبوده است.

 

این اسناد چند روزی است که از آرشیو ملی ایالات متحده امریکا و کتابخانه نیکسون از رده محرمانه خارج شده و انتشار علنی یافته‌ است. همین امر باعث شد واقعه واترگیت و سقوط رییس‌جمهوری امریکا پس از ۳۶ سال برای چندمین بار بازخوانی شود. ریچارد میل‌هاوس نیکسون، سی و هفتمین رییس‌جمهوری امریکا بود و در سی و هفتمین باری که از کاخ سفید خطاب به ملت خود سخن می‌گفت، از مقامش استعفا کرد. او تنها رییس دولتی در تاریخ ایالات متحده امریکاست که به ناچار از مقام خود کناره گرفت و سبب‌ساز این کناره‌گیری، رسوایی‌ بود که پس از ماجرای شنود مذاکرات داخلی اعضای حزب دموکرات به بار آمد؛ رسوایی معروف واترگیت. اما پیش از آن ریچارد نیکسون، سیاستمداری زیرک و چیره‌دست محسوب می‌شد و خود نیز به توفیق‌هایش در عرصه داخلی و خارجی می‌بالید. در روزگار ریاست‌جمهوری نیکسون نخستین مرد امریکایی قدم بر ماه گذاشت، جنگِ سهمگینِ سرد میان دو ابرقدرت کمی از نفس افتاد، مناسبات تیره با شوروی و چین رنگی دگرگون گرفت، و سربازان خسته و زخم برداشته امریکایی بالاخره از ویتنام بیرون کشیده شدند.

 

گردبادی که رسوایی واترگیت به پا کرد، چنان خاکی بر چهره ملی و بین‌المللی نیکسونِ سختکوش و بادرایت نشاند که سوابق تحصیلی، و افتخارات درخشان ملی و سیاسی‌اش به یکباره دود شدند و به هوا رفتند. او در سال‌های جنگ جهانی دوم یکی از سربازان نیروی دریایی امریکا بود و مدت‌ها در اقیانوس آرام خدمت کرده بود. او دانش‌آموخته بااستعدادِ رشته حقوق بود و در سال‌های وکالتش در شرکت‌های متعدد حقوقی خوش درخشیده بود. ۳۳ ساله بود که به عضویت کنگره ایالات متحده امریکا درآمد و چهار سال بعد از ایالت کالیفرنیا که زادگاهش بود، به عضویت سنا انتخاب شد. کمتر از چهل سال داشت که دوآیت آیزنهاور برای به راه انداختنِ کمپینِ انتخابات ریاست‌جمهوری‌اش در سال ۱۹۵۲ از او دعوت به همکاری کرد. نیکسون در همکاری برای پیروزی هم‌حزبی‌اش سنگ تمام گذاشت و وقتی نتایج آشکار شدند و پیروزی چشمگیر جمهوری‌خواهان محرز شد، به معاونت رییس‌جمهور آیزنهاور برگزیده شد. او در این مقام به سفرهای مختلف داخلی و خارجی رفت و مخاطبان و مذاکره‌کنندگان را مسحور توانایی‌های سیاسی خود کرد.

 

زوج آیزنهاور و نیکسون در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۵۶ نیز موفق بودند و کاخ سفید را تصاحب کردند اما وقتی چهار سال بعد، نیکسون به عنوان نامزد حزب جمهوری‌خواه در برابر جان اف. کندیِ محبوب و جوان قرار گرفت، با اختلاف آرای اندکی، رقابت را واگذار کرد. نیکسون پس از شکست در انتخابات ۱۹۶۰ به دفتر وکالتش بازگشت اما سیاست را‌‌ رها نکرد و مترصد فرصتی دیگر باقی ماند. او در سال ۱۹۶۸ بار دیگر نامزد نهایی جمهوری‌خواهان در رقابت‌های ریاست‌جمهوری شد و در انتخاباتی که همه بحث‌ها به جنگ ویتنام ختم می‌شد، پیروزی را از آن خود کرد. او در چهار سال نخستِ دوران ریاست‌جمهوری‌اش، تصویری بادرایت و مقتدر از خود به نمایش گذارد، دستور خروج تدریجی نیروهای امریکایی از ویتنام را صادر کرد، به اشغال کامبوج فرمان داد، مناسبات امریکا با دو قدرت سوسیالیست یعنی شوروی و چین را تا حدودی بهبود بخشید، و از پکن و مسکو دیدار کرد.

 

در سال ۱۹۷۲ وقتی ریچارد نیکسون با اختلاف بسیار زیادی برنده انتخابات ریاست‌جمهوری شد، هم او و هم هواداران و حتی رقیبانش تردیدی نداشتند که تا چهار سال دیگر او را در رأس قدرت امریکا و جهان خواهند دید. آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری نیکسون با امضای قرارداد آتش‌بس بین امریکا و ویتنام شمالی همراه شد و محبوبیت او را در جامعه امریکایی بیشتر کرد اما چه کسی می‌دانست تا ده ماه بعد، ورق برمی‌گردد و نیکسون وادار به کناره‌گیری از قدرت می‌شود. رسوایی که دامن نیکسون را گرفت به‌‌ همان دوران مبارزات تبلیغاتی برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۷۲ برمی‌گشت. آن زمان دستبردی به یکی از ساختمان‌های مرکزی حزب رقیب، در مجموعه‌ای در شهر واشنگتن که واترگیت نام داشت، گزارش شد. برخی اسناد و مدارک و نوارهای مربوط به مکالمات دموکرات‌ها سرقت شده بود. ماجرا اما زمانی بالا گرفت که دو خبرنگار پیگیر این پرونده شدند. نویسندگان روزنامه «واشنگتن‌پست» یعنی باب وودوارد و کارل برنشتاین این داستان را‌‌ رها نکردند و مشخص شد که پنج تن از اعضای فعال در تیم انتخاباتی نیکسون در این سرقت دست داشته‌اند. آن پنج نفر بازداشت شدند و با پیگیری‌های جدی‌تر و دست یافتن به شواهد بیشتر معلوم شد که شخصِ رییس‌جمهور نیز در جریانِ این قضیه بوده است.

 

ابعاد رسوایی واترگیت هر روز گسترده از روز قبل می‌شد، رقبای دموکرات نیکسون بیش از همه تندخو و آشتی‌ناپذیر به نظر می‌رسیدند و با اشتیاق و بی‌صبری تمام خواستار سقوطش بودند. تمام تدبیر‌ها و توفیق‌های نیکسون در عرصه مدیریت جهانی، تحت‌الشعاع رسوایی داخلی قرار داشت که در ابتدا چندان هم با اهمیت به نظر نمی‌آمد. در چشم افکار عمومی داخل و خارج، نیکسونی که به جنگ ویتنام پایان داده و با دشمنان سرسخت خارجی به نوعی تفاهم رسیده بود، رنگ باخته و نیکسونی متقلب و بی‌اخلاق جلوه می‌کرد. قدرت رسانه‌ها و احزاب در جامعه باز امریکا، قدرت رییس‌جمهور را از بین بوده بود. پس از ماه‌ها کشمکش و التهاب، ریچارد نیکسون تن به استعفا داد.

 

او عصر یکی از روزهای اوت ۱۹۷۴ از کاخ سفید، دفتری که نزدیک به شش سال در آن کار می‌کرد، با مردم امریکا سخن گفت، نطقی که تاریخی و ماندگار شد: «عصر به‌ خیر. این سی و هفتمین باری است که از این دفتر با شما سخن می‌گویم. دفتری که بسیاری از تصمیم‌های تاریخ‌ساز برای کشورمان در آن گرفته شد. هر بار که از این دفتر با شما سخن گفته‌ام، مسائلی را با شما در میان گذاشته‌ام که باور داشتم منافع ملی‌مان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. کوشیده‌ام تمام تصمیم‌هایی که در دوران زندگی سیاسی خود گرفته‌ام، بهترین تصمیم‌ها برای ملتمان باشد. در زمانِ طولانی و دشوارِ پس از ماجرای واترگیت، همواره احساسم این بود که وظیفه دارم برای باقی ماندن در این دفتر و کامل کردن دوران ریاست‌جمهوری که شما مرا برای آن برگزیدید، تلاش کنم اما در روزهای گذشته برایم آشکار شد که از پشتوانه سیاسی کافی برای ماندن در این مقام برخوردار نیستم...

 

ترجیح من این بود که با هر میزان رنج و غمی که خود و خانواده‌ام در این ماجرا متحمل شدیم، دوره ریاست‌جمهوری‌ام را به پایان برسانم اما درک می‌کنم که منافع ملی‌مان باید مقدم بر هر مسأله شخصی باشد. با مذاکراتی که با اعضای کنگره و دیگر رهبران سیاسی داشته‌ام، به نظر می‌رسد به سبب ماجرای واترگیت دیگر از حمایت کافی کنگره برای پشتیبانی از تصمیمات مهم ملی و بین‌المللی برخوردار نیستم و چنانکه شایسته منافع دولت و ملتمان است، نمی‌توانم به وظایف خود عمل کنم. من هرگز کسی نبوده‌ام که از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنم و ترک این دفتر پیش از پایان دوره‌ام برخلاف تمام اصولی است که به آن‌ها باور دارم اما درک می‌کنم که امریکا به رییس‌جمهوری مقتدر و کنگره‌ای تمام عیار نیاز دارد، به ویژه در این دوران دشوار که با مشکلاتی بسیار در داخل و خارج روبه‌رو هستیم. ادامه این وضع در ماه‌های پیش‌رو تمامی توجه من به عنوان رییس‌جمهور و اعضای کنگره را که بایستی روی مسائل حیاتی و ضروری‌تری تمرکز کنیم، به خود معطوف می‌سازد و به همین علت است که فردا ظهر به طور رسمی از ریاست‌جمهوری استعفا می‌دهم و‌‌ همان زمان، معاون من به عنوان رییس‌جمهوری جدید سوگند خواهد خورد... می‌دانم که رهبری کشور در دستان فردی لایق قرار خواهد گرفت و می‌دانم که از فردا چه مسوولیت سنگینی را به دوش می‌گیرد. از همگان تقاضا دارم که برای امریکایی بهتر، درک، صبر و همکاری بیشتری با وی داشته باشند. نخستین گام آتی باید کنار گذاشتن اختلاف‌ها و التیام‌بخشی به زخم‌ها باشد. باید برای فردای امریکا با هم متحد شد...

 

وقتی آرزوهای بزرگ خود برای ملت امریکا را در زمان انتخاب مجددم به یاد می‌آورم، غم عجیبی در وجودم احساس می‌کنم... من عمیقا از روند حوادثی که به این تصمیم منجر شد و آسیب‌هایی که به بار آورد، ابراز پشیمانی می‌کنم. فقط می‌توانم بگویم که اگر برخی قضاوت‌ها و عملکرد‌هایم نادرست بوده، در زمان تصمیم‌گیری برای آن قضاوت‌ها و عملکرد‌ها، اعتقاد داشته‌ام که آن‌ها در راستای تامین منافع ملی‌مان بوده‌اند...»

 

فردای روزی که نیکسون کناره‌گیری‌اش را به گوش همگان رساند، جرالد فورد، معاون رییس‌جمهوری در کاخ سفید سوگند خورد. مردی که توانست به طولانی‌ترین و سهمگین‌ترین جنگ در تاریخ امریکا پایان دهد، سایه جنگ هسته‌ای میان دو ابرقدرت را کمرنگ کند و باور داشت که «قوی‌ترین کشور‌ها باید در کنار هم و نه در برابر یکدیگر باشند»؛ مردی که قفل درهای بسته میان امریکا و چین را پس از نزدیک به ۲۵ سال باز کرد و می‌گفت که «باید مطمئن شویم یک‌چهارم جمعیت جهان (که در چین زندگی می‌کردند) دوستانمان هستند و نه دشمنانمان»، مقهور قدرت افکار عمومی و نخبگان رسانه‌ای و سیاسی جامعه‌اش شد. روزهای ابهت و افتخارِ آقای رییس‌جمهور سپری شده بودند اما لکه ننگین واترگیت پاک‌شدنی نبود.

 

نیکسون در دوران بازنشستگی هفت کتاب نوشت و به سفرهای بسیاری رفت تا در آوریل ۱۹۹۴ در پی سکته‌ای قلبی درگذشت. پس از نیکسون رسوایی‌های ریز و درشت دیگری گریبان روسای‌جمهوری دیگری را گرفت. بیل کلینتونِ دموکرات در پی آشکار شدن رابطه غیراخلاقی‌اش با دختری جوان به نام مونیکا لوینسکی که در کاخ سفید کارآموزی می‌کرد تا لبه پرتگاه سقوط پیش رفت و جورج بوش پسر با درز کردن اخبار مربوط به شکنجه و آزار زندانیان گوآنتانامو و ابوغریب و بالا گرفتن بحران اقتصادی به یکی از نامحبوب‌ترین روسای‌جمهوری امریکا بدل شد اما هر دو خوش‌شانس‌تر بودند که به سرنوشت نیکسون دچار نشدند و دوره ریاست‌جمهوریشان را به پایان رساندند. این تنها ریچارد نیکسون بود که نامش با ماجرای واترگیت پیوندی جاودانه خورد و سرنوشت او به مهم‌ترین و بارز‌ترین نمونه برای رسوایی‌ِ سیاسی یک سیاستمدار بدل شد.

کلید واژه ها: نیکسون واترگیت


نظر شما :