الهه کولایی: پیام امام به گورباچف، پیام به دولت‌های بسته و غیرمردمی است

۱۳ دی ۱۳۹۰ | ۱۸:۰۱ کد : ۱۶۶۶ از دیگر رسانه‌ها
یازده دی ماه ۶۷، رهبر کبیر انقلاب، برخلاف عرف معمول بین‌الملل، پیامی پیامبرانه خطاب به رهبر شوروی نوشت و در آن، پایان زودهنگام کمونیسم را پیشگویی کرد. رهبر انقلاب ۵ ماه بعد، در خرداد ۶۸ دارفانی را وداع گفت و تنها سه سال بعد از صدور این پیام، در پنجم دی ماه ۱۳۷۰ (۲۶ دسامبر۱۹۹۱) جهان شاهد بزرگترین فروپاشی سیاسی شد. در سالگرد صدور این پیام تاریخی، سراغ دکتر الهه کولایی، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر مطالعات روسیه، رفته‌ایم تا به چند و چون این پیام، رفتار جهان لیبرال و سوسیال با آن، تاثیرش بر مناسبات ایران با بلوک شرق قبل و بعد از فروپاشی شوروی و تحولات روسیه بعد از ۱۹۹۱ بپردازیم. کولایی در این گفت‌وگو، پیام امام را هشداری برای ناکارآمدی نظام ضدخدایی و غیرمردمی شوروی دانست و با تشریح اوضاع شورویِ رو به سقوط، به تبیین دلایل شکست اصلاحات گورباچف پرداخت و اظهار داشت: اصلاحات در شوروی زمانی آغاز شد که بسیار دیر شده بود. وی همچنین، از نهادینه بودن استبداد شرقی در فرهنگ سیاسی روسیه اشاره کرد و گفت؛ فرهنگ سیاسی روسیه، استبداد را بازتولید می‌کند. بعد از فروپاشی، بسیاری رهبران پیشین حزب کمونیست در مناطق مختلف قدرت را در اختیار گرفتند.

 

 

به طور کلی، پیام امام به گورباچف، در چه پارادایمی نوشته شد؟ امام از «چه» جایگاهی، «چه» را به «چه» کسانی گفت؟

 

اعزام نماینده از سوی امام (ره) برای گورباچف و پیام معروفی که ایشان در واپسین ماه‌های حیات خود برای رهبران حزب کمونیست فرستادند، برآمده از مبانی نگرش ایشان نسبت به حوزه سیاست و نیز نسبت به جهان‌بینی حزب کمونیست و مبانی اندیشه‌ای فعالیت‌هایی بود که این حزب و طرفداران آن در سال‌های پس از شکل‌گیری اتحاد شوروی و پیش از آن در چارچوب طرح ایدئولوژی‌های نه تنها غیرخدایی، بلکه ضدخدایی مطرح می‌کردند. ایشان به عنوان یک رهبر مذهبی و یک مرجع دینی از یک سو به تکلیف الهی خود عمل کردند و از سوی دیگر به عنوان یک رهبر سیاسی دیدگاه خود را درباره یک نظام سیاسی که خواسته‌ها و مطالبات مردم را به طور سیستماتیک و نهادینه شده و بر اساس ایدئولوژی‌ای که تلاش می‌کرد، واقعیت‌ها را بر اساس مطلوبیت‌های خود، تبیین و تحلیل کند، ارایه کرده بودند.

 

 

در شرایط حاکم بر فضای جنگ سرد، این نامه چگونه تبیین می‌شود؟

 

امام خمینی حرکتی را رهبری کرده بودند که در چارچوب نظام دوقطبی و شرایط جنگ سرد، تصور می‌شد با برچیده شدن پایگاه‌های امریکا در ایران، فضای عمل و فعالیت را برای اتحاد شوروی باز خواهد کرد. چنین نگرشی برآمده از نگرش‌های دوران جنگ سرد و کاملا طبیعی بود. با این پیام، امام به درستی نشان دادند که ضدیت با امریکا، در درون معادلات جنگ سرد به معنای همراهی با اتحاد شوروی نیست و این ایدئولوژی و سیاست‌های برآمده از آن، نه تنها پاسخگوی نیازهای مردم در شوروی نیست، بلکه در اصل نمی‌تواند به الگویی برای رهایی بشر تبدیل شود.

 

 

یعنی نامه امام، در واقع، پیامی برای بیان ناکارآمدی نظام شوروی بود؟

 

نظام کمونیستی اتحاد شوروی با این شعار برپا شده بود که به ظلم و ستم تاریخی علیه انسان پایان دهد و راه را برای برپایی نظام سیاسی و اقتصادی که انسان را به آرزوهای دست نیافتنی‌اش برساند و آرمان‌شهر کمونیستی را ایجاد کند، که به چنین آرزویی دست نیافت. با توجه به عملکرد حزب کمونیست ایشان، هم به عنوان یک رهبر مذهبی و هم به عنوان یک رهبر سیاسی، که بار‌ها در بیان دیدگاه‌های خود بر نقش مردم، اراده، مطالبات و جایگاه آنان در نظام سیاسی تاکید داشتند، جملات و عبارات بسیاری در این زمینه از ایشان در دسترس هست که نگرش ایشان را نسبت به مردم و جایگاه مردم در نظام سیاسی مشخص می‌کند، از این دیدگاه حزب کمونیست اتحاد شوروی و نظام سیاسی برآمده از آن، نتوانسته بود این استاندارد را عملی سازد. ایشان اعتقاد داشتند نظامی که پایه‌های قدرتش را بر اساس اراده مردم استوار نکند و تحولات و تغییرات محیط داخلی و بین‌المللی را بی‌اهمیت بداند، دچار جزمیت، تنگ‌اندیشی و تعصب شود؛ قادر به بازسازی و تداوم حیات خود نمی‌تواند باشد.

 

 

یعنی امام، بی‌توجهی نظام شوروی به مردم را رمز سقوط آن می‌دانست؟

 

بله و فرا‌تر از آن، این پیام تاریخی سرنوشت اتحاد شوروی را به عنوان یک سرنوشت محتوم بر اساس سنت‌های الهی پیش‌بینی کرد. در واقع ایشان بر پایه سنت‌های الهی، هر آنچه را که رو به خداوند ندارند، را رو به فنا می‌دانست. از این دیدگاه، نظامی که بنیانش بر باطل، انکار واقعیت‌ها و ندیدن نیازهای فطری انسان‌ها است، انگیزه سودجویی را در تلاش‌ها و تحرک‌های انسانی نادیده می‌گیرد و در کل سودگرایی را محکوم می‌کند، برآمده از یک نگرش غلط و محکوم به شکست می‌دانست. ایشان به عنوان یک رهبر سیاسی در یک بزنگاه تاریخی با وسعت دیدی که داشتند این سرنوشت را مطرح کردند. تحولات بعدی هم نشان داد که تلاش‌های گورباچف برای حفظ این نظام، تلاش‌های موفقی نبود. برای اینکه، در اساس زمان اصلاحات گذشته بود. در واقع گورباچف زمانی اصلاحات را شروع کرده بود که بسیار دیر شده بود.

 

 

اصلاحات را پیش از گورباچف نیز گویا شروع کرده بودند؟ و این اصلاحات، به طور کلی، با شکست مواجه شد، چرا؟

 

پیش از او، خروشچف این تلاش‌ها را آغاز کرده بود. اتحاد شوروی به عنوان یک نظام سیاسی بسته و متمرکز با یک اقتصاد دولتی، بی‌توجه به نیازهای فطری بشر و بدون در نظر گرفتن سرشت انسان و تکالیف حکومت در برآورده کردن نیازهای او، سیاست‌های خود را تنظیم کرده بود. سرکوب، خفقان، حذف مخالفان، انتقادناپذیری و مبارزه با واقعیت‌ها را نهادینه کرده بود. بسیاری از روشنفکران جهان، برخلاف دیدگاه مثبت اولیه، این چشم‌انداز را ترسیم کردند که نظامی که به جای سرمایه‌داری خصوصی، سرمایه‌داری دولتی را شکل داده، قادر به ادامه حیات نخواهد بود. ولی رویکرد امام خمینی فرا‌تر از یک رویکرد تخصصی و بر اساس نگرش مذهبی و بینشی که ایشان داشتند، این انتقاد‌ها را در یک پیام گرد آورده و به یک سند تاریخی تبدیل کرد.

 

در اواخر دهه۱۹۷۰ یکی از شوروی‌شناسان مشهور (ولفگانگ لئونارد) با بررسی تغییرات اجتماعی و طبقاتی در جامعه شوروی، به طور جدی این سوال را مطرح کرده بود که آیا چنین نظامی با این تغییرات قادر به تداوم حیات است با خیر؟ او این را به عنوان یک بحث جدی مطرح کرده بود و پیام امام خمینی، بر اساس نکاتی که اشاره کردم، بسیار روشن‌بینانه بر اساس یک دید بسیار عمیق، نتایج محتوم این سیاست‌ها و برنامه‌ریزی‌ها را مطرح کرد و در آن شرایط اجرای برنامه اصلاحات در شوروی با مشکلات بسیار جدی مواجه بود. نه تنها در شوروی در بسیاری از کشورهای مشابه اتحاد شوروی، نظام‌های سیاسی آن قدر به اصلاحات تن نمی‌دهند تا بسیار دیر شود. در ایران هم وقتی شاه در سال ۱۳۵۷ بعد از حوادث جمعه خونین در میدان ژاله، به مردم اعلام کرد پیام انقلاب شما را شنیدم، دیگر خیلی دیر شده بود، یعنی سیل به راه افتاده بود. امام که این پیام را برای گورباچف فرستادند این نکته را مطرح کردند که حکومت‌هایی که نخواهند مطالبات و تحولات جامعه را به حساب بیاورند، قادر نخواهند بود که به حیات خود ادامه بدهند و از این دیدگاه، پیام به رهبران اتحاد شوروی، پیامی است برای همه دولت‌های بسته و نظام‌های جزم‌گرا و غیرمنعطف، آن‌ها که مخالف اصلاح و تغییرات مثبت برای تامین مطالبات مردم باشد. این یک نوع هشدار است که نظام‌هایی که نخواهند با تاریخ و واقعیت‌های جامعه، اقتصاد، محیط داخلی و بین‌المللی سازگاری مناسب ایجاد کنند، دیر یا زود دچار مشکلات غیرقابل کنترل خواهند شد.

 

 

برخی‌ها می‌گویند امام کار خاصی نکرده است، دیگران هم چنین پیش‌بینی‌هایی کرده بودند. می‌خواهم بدانم که آیا این پیش‌بینی‌ها درباره فروپاشی عمومی بود و همه می‌دانستند یا نه؟ نکته بعدی اینکه، دنیا با این پیام چگونه برخورد کرد؟ آیا ذهنیت این بود که حالا شخصی با یک زبان پیامبرانه آمده حرفی زده است؟ یا این پیام جدی گرفته شد؟

 

ایران در سطح غرب آسیا اهمیت قابل توجهی داشته است. نوع موضع و رفتار ایران در برابر اتحاد شوروی، برای کشورهای مختلف جهان به ویژه برای اروپا و امریکا همیشه بسیار اهمیت داشته است. تردیدی نیست اینکه ایشان در آن شرایط چنین پیامی را ارسال کردند، اهمیت بسیاری داشت. گذشته از محتوا، شکل ارسال این پیام هم مهم بود.

 

 

چطور؟

 

اینکه یک زن و یک مرد را برای ارسال این پیام انتخاب می‌شوند، بسیار مهم و نمادین است. این برای یک رهبر مذهبی خیلی معنی‌دار بود. با توجه به مسائل مختلف در کشورهای اسلامی، حضور یک زن و نیز حضور یک روحانی در تیمی که این پیام را می‌برد، در جای خود بسیار قابل تامل بود. و در آن شرایط خاص که این پیام ارسال شده، اتحاد شوروی با مشکلات جدی در مسیر اصلاحات مواجه بود طبعا در عالم سیاست پیشگویی خیلی نمی‌تواند جایگاهی داشته باشد ولی روند تحولات در اتحاد شوروی برای بسیار از صاحبنطران، تناقضات و سوالات جدی مطرح کرده بود که آیا گورباچف خواهد توانست روند تخریب شرایط و تشدید بحران را کنترل بکند یا نه؟ این یک واقعیت است که سقوط چنین ابرقدرتی با این عظمت که ۷۰ سال مزاحم خیلی جدی برای قدرتمندان جهان به حساب می‌آمد، بسیار عجیب بود. شوروی بدون اینکه حتی گلوله‌ای شلیک بشود از بین رفت. این، حادثه عظیمی بود. پیش‌بینی این حادثه عظیم از سوی یک رهبر سیاسی و مذهبی حائز اهمیت است. درباره اتحاد شوروی طبیعی است که در بین همه نظریه‌پردازانی که در آن ایام مطلب می‌نوشتند، دیدگاه‌های متفاوت وجود داشت و طبیعی است که بحث امام هم یک بحث تخصصی کار‌شناسی نمی‌توانست باشد ایشان فقط به عنوان یک رهبر مذهبی و یک رهبر سیاسی، با توجه به تاکیدی که بر نقش مردم داشتند و طبیعتا بر آموزه‌های دینی، رویکرد ضدالهی چنین نظامی را رد می‌کردند، شوروی را محتوم به شکست تلقی می‌کردند و از این زاویه به صورت منطقی می‌شد به فروپاشی آن رسید.

 

 

اما این فروپاشی بسیار سریع روی داد؟ سریع‌تر از یک پیش‌بینی. این به پیشگویی می‌ماند.

 

بله، سرعت آن قابل پیش‌بینی نبود. روند تحولاتی که در شوروی پیش آمد برای بسیاری از جهانیان حیرت انگیز بود. باز تاکید می‌کنم تسریع این روند از داخل شوروی بود تمام تلاش گورباچف اصلاح نظام بود با اینکه خیلی دیر شده بود ولی این تلاش‌های اصلاحی خیلی زود در درون با مخالفت‌هایی روبرو شد که اصلاحات را محتوم به شکست کرد. برخی روند اصلاحات را بسیار تند و برخی بسیار کند می‌پنداشتند یعنی اجماع درباره برنامه اصلاحات وجود نداشت این شکاف‌ها و چنددستگی‌ها در داخل اتحاد شوروی، شرایط را برای تشدید فشارهای بیرونی مهیا‌تر کرد. در ‌‌نهایت کودتای اوت ۱۹۹۱ یا سال ۱۹۷۰ تیر خلاص را به اتحاد شوروی زد. خیلی‌ها معتقدند فروپاشی از زمانی آغاز شد که مخالفان اصلاحات شروع به مخالفت جدی کردند. در هر حال، تلاش گورباچف برای توجیه کارآمدی حزب کمونیست و بازسازی مشروعیت حزب کمونیست، شکست خورد.

 

 

اما این هنوز چیزی را به این قطعیت، روشن نمی‌کند که پیش‌بینی فروپاشی در آینده نزدیک رخ بدهد.

 

بله هنوز برای این قضاوت زود بود که نتایج اصلاحات پیش‌بینی شود. سال ۱۳۶۷ هنوز بن‌بست‌های اصلاحات گورباچف خیلی روشن نشده بود. وقتی امام در این سال پیام دادند خیلی زود تصویر کردند که این تلاش محکوم به شکست است و تلاش گورباچف به جایی نخواهد رسید. تمام تلاش گورباچف این بود که شوروی را نجات بدهد و حیات حزب کمونیست را حفظ کند و آن را بازسازی کند و بعد با اصلاحات، اتحاد شوروی بماند، اما نشد. این بحثی است که خود گورباچف مطرح می‌کند او می‌گفت اگر اصلاحات انجام نشود، در قرن بیست و یکم اتحاد شوروی وجود نخواهد داشت یعنی این قدر برایش قطعیت داشت که اصلاحات به نتیجه برسد. ولی مخالفت‌های خیلی جدی با اصلاحات صورت گرفت، و در ‌‌نهایت در تابستان سال ۱۳۷۰ با کودتا مسیر فروپاشی با سرعت خیلی بیشتری طی شد. می‌خواهم بگویم تیر خلاص را مخالفان اصلاحات از داخل به شوروی زدند و با کودتای خود، نشان دادند که حزب کمونیست اصلاح ناپذیر است و هیچ راهی جز ساقط کردن حزب و حکومت حزب وجود ندارد و دیگر گورباچف کاری نمی‌توانست انجام بدهد.

 

 

این روز‌ها هم گاهی چنین پیشگویی‌ها و نصایح پیامبرگونه با زبان پیامبرانه از سوی برخی سیاستمداران شرقی صورت می‌گیرد. به نظر می‌رسد این‌ها تاثیر خوبی بر روابط کشور‌ها نمی‌گذارد. آن زمان چطور بود؟ این پیام بر روابط ایران و شوروی چقدر موثر بود؟

 

طبیعتا از این پیام تلقی مثبتی نمی‌توانست وجود داشته باشد. شوروی در ابتدا تصور می‌کرد، وقتی حکومت شاه ساقط بشود، به نفع شوروی خواهد بود چون یک حکومت امریکایی در منطقه از بین رفته بود. ولی ایران خیلی زود در سال ۶۰ با مسائل حزب توده و ادامه شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» نشان داد که مسیر متفاوت و مستقل خود را ادامه می‌دهد نه نسبت به شرق و نه نسبت به غرب هیچ وابستگی را نمی‌پذیرد یعنی هم به سیاست‌های شوروی اعتراض دارد و هم به سیاست‌های آمریکا. بنابراین در این فضا، بازتاب مثبتی را نمی‌توانیم برای چنین پیامی قائل بشویم. این نوع پیش‌بینی برای برنامه اصلاحات در شوروی که گورباچف تلاش می‌کرد، نظام را حفظ کند و آن را از استالینیسم مبرا بکند و آن را با روش‌های لیبرال اصلاح کند، طبیعتا تاثیر مثبتی نمی‌توانست، داشته باشد چون رهبران شوروی به لحاظ فکری و نگرشی، کاملا در جهت متفاوت حرکت می‌کردند. به نظر می‌آید بیش از اینکه ما تاثیرات را نسبت به رهبران اتحاد شوروی، جستجو کنیم باید بیشتر در زمینه‌های دیگر دنبال این آثار باشیم. باید بدانیم که این نگرش چرا در آن زمان در شکل نامه بازتاب پیدا کرد؟ در واقع این پیام ضرورت تاکید بر نقش و جایگاه مردم، اراده و خواسته مردم را یادآور می‌شد که در همه نظام‌های سیاسی باید مبنا قرار می‌گرفت و در اتحاد شوروی به هر دلیلی، که الان فرصت پرداختن به آن نیست، نادیده گرفته می‌شد. به نظر می‌آید ایشان می‌خواستند این نکته را تاکید کنند که سیاستی که با ضدیت با اندیشه‌های دینی پایه‌ریزی شده و به تحولات داخلی و خارجی توجه ندارد، نمی‌تواند نیازهای هیچ کشوری از جمله اتحاد شوروی را برآورده کند.

 

 

خانم دکتر، بعد از فروپاشی چطور؟ این نامه در تاریخ روابط ایران و روسیه جایگاه ویژه دارد. بعد از فروپاشی و روی آمدن نظامی تا حدی لیبرال، این نامه چه تاثیری بر روابط دارد؟

 

ببینید بعد از فروپاشی، ما شاهد احیای نقش و جایگاه کلیسا در روسیه هستیم و حتی درباره مسلمانان هم ما شاهد توجه ویژه به نقش مسلمانان و جایگاه آنان هستیم و اصلا در روسیه مساله اسلام و شرایط مسلمانان و روندهایی که در آینده این ارتباط را می‌تواند شکل بدهد، از مسائل بسیار حائز اهمیت است. به نظر می‌رسد اگر بخواهیم به بعد از فروپاشی نگاه کنیم ما شاهد بازگشت دین به حوزه حیات اجتماعی در روسیه هستیم. حتی در حوزه سیاست نیز، دولت سعی کرده به نوعی از نقش و نفوذ کلیسا استفاده کند‌‌ همان چیزی که همیشه در تاریخ روسیه وجود داشت همیشه نظام تزاری ارتباط خیلی نزدیکی با کلیسا داشت و این‌ها همدیگر را همیشه تقویت می‌کردند. به نظر می‌آید ما بعد از فروپاشی با یک نوع ارتقا در جایگاه دین در جامعه روسیه مواجه هستیم. البته نظام سیاسی روسیه مثل همه جوامع امروزی، یک وجه سکولار برای دین قائل است و به آن به عنوان یک امر خصوصی در حوزه سیاسی نگاه می‌کند. و البته در حوزه حیات اجتماعی هم محدودیت‌های خاص خود را دارد ولی می‌تواند در بسیاری جهات، آثار مثبتی داشته باشد. در واقع چنین تحولی در روسیه اتفاق افتاده است وقتی که نگاه حاکم بر حزب کمونیست برای دین‌زدایی از جامعه کنار گذاشته می‌شود طبیعتا فضا برای ورود این نماد‌ها و نهاد‌ها در حیات اجتماعی روسیه فراهم‌تر می‌شود. این بازگشت کلی دین به جامعه روسیه، می‌تواند بر مناسبات فی‌مابین موثر باشد.

 

 

از اهمیت جایگاه مسلمانان سخن گفتید جامعه مسلمان روسی، چقدر می‌تواند در روابط دو کشور موثر باشد؟

 

همین‌طور که اشاره کردم مساله مسلمانان در روسیه یک مساله بسیار حائز اهمیت است که توجه زیادی روی این موضوع هم در داخل روسیه و هم از بیرون وجود دارد. در غرب نسبت به این مساله به صورت جدی توجه دارند طبیعی است که این عنصر می‌تواند در تنظیم روابط ایران و روسیه بسیار اثرگذار باشد. البته این نکته را تاکید بکنم از آنجایی که روابط ایران و روسیه همیشه و به ویژه در سال‌های اخیر بسیار سیاسی بوده، بنیادهای اجتماعی و فرهنگی کمتر بر این روابط تاثیرگذار بودند با همه مسائلی که در روابط این دو کشور وجود دارد، زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، از حوزه‌هایی است که می‌تواند گسترش روابط را تسریع کند. اما این روابط بیشتر تحت تاثیر ملاحظات سیاسی قرار دارد.

 

 

شما به وضعیت دین بعد از فروپاشی روسیه اشاره کردند می‌خواهم به سیاست و قدرت هم اشاره بکنید. به نظر می‌رسد برخلاف دین، که در فضای اجتماعی روسیه رشد کرده اما در فضای سیاسی ما شاهد سقوط روسیه در شیب تند استبداد هستیم به نظر می‌رسد با توجه به تحولات اخیر، این شتاب تند‌تر هم می‌شود. آیا این‌گونه است یا نظام روسیه دارد یک جور پوست‌اندازی می‌کند؟

 

واقعیت این است تبلیغات غربی خیلی سعی کرده حادثه فروپاشی را برابر با دموکراتیک شدن روسیه و تحول بنیادین در آن تلقی کند. در حالی که چنین ظرفیتی در روسیه وجود نداشت مثل بسیاری از کشورهای مشابه، ایجاد نهادهای دموکراتیک و ساختارهایی که به تقویت دموکراسی کمک می‌کنند، در مورد فرهنگ سیاسی روسیه به این زودی امکان پذیر نیست. اتحاد شوروی فروپاشید اما بسیاری از سیاست‌ها و رفتارهای دوران اتحاد شوروی تکرار شد و می‌شود. همان‌طور که بعد از فروپاشی نظام تزاری هم بسیاری از سنت‌های دوران تزاری، این بار با نام ایدئولوژی در اتحاد شوروی تکرار شد. بنابراین من فکر می‌کنم یک نوع ساده سازی و تبلیغات این روند را تحت تاثیر قرار داد و انتظارات غیرواقع‌بینانه‌ای ایجاد کرد. سرنوشت روسیه، سرنوشت همه کشورهای مشابه است که صرفا با تغییر در افراد، زیربنا‌ها تغییر نمی‌کنند و نهادهای متحول نمی‌شود. تغییر نهاد‌ها، تغییر باور‌ها، اعتقادات، آموزش‌ها، تربیت‌ها و...، مسائل زمان بر هستند ولی در روسیه به خاطر برجسته شدن موضوع امنیت، دولت این فرصت را پیدا کرد تا بار دیگر، قدرت خود را به نام تامین امنیت تقویت کند و عرصه آزادی‌های فردی را مورد هجوم قرار بدهد. آنچه ما امروز در روسیه می‌بینیم، نتیجه تاثیر روندهایی است که در دو دهه گذشته طی شده است و فروپاشی اتحاد شوروی هرچند یک گام به جلو است و نظام بسته سرکوب گر را از بین برده، اما برای دموکرات شدن روسیه بی‌تردید راه بسیار دشواری پیش پای روس‌ها است.

 

 

یعنی بیماری استبداد شرقی در روسیه هم جریان دارد؟ آیا می‌توانیم از اصطلاحی بنام استبداد روسی نام ببریم؟

 

دقیقا. فرهنگ سیاسی روسیه، استبداد را بازتولید می‌کند. بعد از فروپاشی، بسیاری رهبران پیشین حزب کمونیست در مناطق مختلف قدرت را در اختیار گرفتند. بجز مسکو و سن‌پترزبورگ و شهرهای اروپایی که موج اصلاح طلبی در آن قوی بوده و هنوز هم هست، بسیاری از مناطق دیگر روسیه و استان‌های داخلی، همچنان توسط رهبران حزب کمونیست اداره می‌شوند. یعنی‌‌ همان افراد دوران پیش از فروپاشی، همچنان در خیلی از مناطق صاحب قدرت هستند. با عنایت به این مساله، چه دلیلی وجود دارد که ما انتظار داشته باشیم، الگو‌ها تغییر پیدا کنند؟ این‌ها تمرکز را دوباره بازسازی کرده‌اند روسیه با آن تحولی که تصور می‌شد بعد از فروپاشی شوروی به دست می‌آورد، خیلی فاصله دارد.

 

 

عطف به همین فضای استبدادزده داخلی، سیاست خارجی روسیه هم خیلی قابل ستایش نیست چون در همه حوزه‌ها فاجعه به بار آورده است از ایران تا قره‌باغ.

 

تردید نکنید به دلیل اینکه روسیه مثل هر کشور دیگری، منافع خالص خود را در این حوزه‌ها دنبال می‌کند بنابراین نتیجه آن همین چیزی می‌شود که الان شاهد هستیم. این اشتباه بزرگی است که ما فکر کنیم که تغییر نظام در روسیه از شوروی به فدراسیون روسیه، ماهیت و سرشت سیاست‌های روسیه را به طور بنیادین تغییر داده باشد. به هر حال، ژئوپولتیک روسیه ثابت و منافع روسیه مشخص است و رهبران آن هم، اول دنبال تامین منافع خالص این کشور هستند و بعد سراغ مسائل دیگر می‌روند.

 

 

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران

کلید واژه ها: نامه امام به گورباچف الهه کولایی


نظر شما :