کرباسچی: هزینه انتقال پایتخت چند برابر بودجه دولت بود/ اتوبان‌ها بر اساس طرح قبل از انقلاب ساخته شدند

۲۴ دی ۱۳۹۲ | ۱۵:۳۲ کد : ۳۹۳۶ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران در سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۷ با اشاره به سابقه طرح انتقال پایتخت در دوره مسئولیت خود گفت: «هزینه انتقال تهران در اواخر دهه ۶۰ حدود ۲۲ هزار میلیارد تومان بود. در واقع چند برابر بودجه دولت. آن زمان بودجه دولت به این حرف‌ها قد نمی‌داد و اصلاً امکان چنین کاری وجود نداشت.»

 

«تاریخ ایرانی»، بخش‌هایی از گفت‌وگوی کرباسچی با هفته‌نامه «تجارت فردا» را انتخاب کرده که در ادامه می‌آید:

 

* ما جوانان خوب و معتقدی بودیم که انقلاب کردیم. نیت ما هم خوب بود و دستاوردهای زیادی هم به دست آوردیم اما نمی‌دانستیم برای حفظ این دستاورد‌ها، ضمن معتقد و متعهد بودن، باید تخصص هم داشته باشیم. انقلاب، دستاورد ما بود و ما به خوبی نتوانستیم از آن حراست کنیم. در دهه ۶۰ جوانانی پر شور بر کرسی‌های مدیریت کشور نشستند که معتقد و متعهد بودند اما خیلی از آن‌ها متخصص نبودند. آن‌ها با آزمون و خطا بنای رویه‌های غلطی را گذاشتند که کودک امروزی دارد تاوانش را می‌دهد. جوانان پرشور دیروز، امروز پی به اشتباهات خود برده‌اند اما کشور ما روی پلتفرم دهه ۶۰ سوار است و تغییر مناسبات آن یا غیرممکن است یا هزینه بسیار زیادی می‌خواهد. در نتیجه گاهی فکر می‌کنم باید به گذشته برگردیم و تکلیف خیلی از مسائل را دوباره روشن کنیم. اگر می‌خواهیم توسعه یافته باشیم، باید الفبای توسعه را بیاموزیم. توسعه مثل شهر، مثل جاده و مثل بزرگراه‌ها، علامت‌هایی می‌خواهد که همه باید سواد خواندنش را داشته باشند. به قول حکیم فردوسی «کجا موج خیزد ز دریای قار»؛‌‌ همان‌طور که از قیر موج بر نمی‌خیزد، از انسان بی‌فرهنگ و ناآشنا با الفبای توسعه، توسعه به وجود نمی‌آید.

 

* قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، همواره افرادی بوده‌اند که به موقع هشدار داده‌اند، گزارش تهیه کرده‌اند و حکمرانان را از وقوع مشکلات آگاه کرده‌اند، اما گوش شنوایی نبوده و البته هشدار‌دهندگان به عناوین مختلف مورد اتهام قرار گرفته‌اند. مگر شاه به کار‌شناسان سازمان برنامه که در مورد عواقب تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد هشدار داده بودند، انگ کم عقلی و وطن‌فروشی نزد؟ یا مگر آقای احمدی‌نژاد سازمان مدیریت را به واسطه نقش نظارتی‌اش منحل نکرد؟ نمی‌دانم شما نمایشنامه «دشمن مردم» نوشته هنریک ایبسن را خوانده‌اید یا نه. داستان شهری است که چشمه‌های آب معدنی دارد و به واسطه این چشمه‌ها، درآمد زیادی نصیب مردم شهر می‌شود. برادر شهردار، پزشک است و متوجه می‌شود که آب تنی در چشمه‌های شهر، سلامتی را به خطر می‌اندازد. موضوع را به برادرش می‌گوید اما شهردار از او می‌خواهد سکوت کند. به انجمن شهر می‌گوید، اما آن‌ها هم می‌خواهند این موضوع را مسکوت نگه دارد. روزنامه شهر حاضر نمی‌شود صحبت‌هایش را منتشر کند و مردم هم او را دشمن مردم خطاب می‌کنند چون با وجود آنکه حقیقت را می‌گوید، اما در تضاد با منافع مردم صحبت می‌کند. خیلی وقت‌ها در کشور ما مسئولان و حتی مردم نمی‌خواهند به حرف‌های کار‌شناسی گوش کنند.

 

* اسناد نشان می‌دهد که در دهه ۵۰ بسیاری از کار‌شناسان و نهادهای تخصصی بخشی از این چالش‌ها را درک یا پیش‌بینی کرده بودند اما به دلیل ساختار سیاسی اقتدارگرا که مبتنی بر حکومت پادشاهی و اعلیحضرتی بود، این مسائل نادیده گرفته شد و اصلاً توجهی به آن نشد. حتی برنامه‌هایی که برای رفع بخشی از این معضلات تهیه شده بود اصلاً وارد فاز اجرایی نشد. بعد از انقلاب هم با وجود تغییر ساختار سیاسی و پیش‌بینی ظرفیت‌های بسیار خوبی که در قانون اساسی برای فاصله‌گیری از این وضعیت پیش‌بینی شد، نتوانستیم توفیق قابل قبولی به دست بیاوریم. دلیل آن به بحران‌ها و چالش‌هایی باز می‌گردد که نظام انقلابی ما در سه دهه گذشته با آن درگیر بوده است. در ابتدای انقلاب و تا زمانی که نظام به ثبات اولیه برسد با چالش‌های متعددی دست به گریبان بود. به هر حال از این مرحله گذر کردیم و‌‌ همان‌طور که اشاره کردم، یادگارهای بدی از این دوران به جا مانده که هنوز هم روی مسائل امروز کشور سایه سنگینی دارد. از سوی دیگر با وقوع جنگ تحمیلی، فضای کشور دفاعی و نظامی شد. در این فضا هم امکان برنامه‌ریزی برای توسعه وجود نداشت. بنابراین در شرایطی که اولویت حاکمیت، دفاع از مرزهای کشور است دیگر معضلات و مشکلات که صبر نمی‌کنند تا ما مشکل جنگ را حل کنیم. در این دوران پیش‌بینی این بود که بعد از جنگ و خلاصی از گرفتاری‌های جنگی، در دوران سازندگی بتوان وارد یک برنامه جدی و دقیق برای حل این مسائل شد. ولی در آن دوران به دلیل غالب شدن برخی نگاه‌ها و رویکرد‌ها روند شکل گرفته ادامه نیافت. قاطعانه می‌گویم بحران‌های کنونی در محافل علمی، مطالعاتی و کار‌شناسی، پیش‌بینی شد ولی به آن توجه لازم نشد. برای حل بحران، حکومت باید اعتماد به نفس داشته باشد، تصمیم قاطع بگیرد و پای آن بایستد. اگر چنین روحیه‌ای نباشد اقدامی برای رفع آن صورت نخواهد گرفت.

 

* من در مورد انتقال پایتخت چند ملاحظه دارم. اول اینکه پایتخت در هر کشوری، نقش دکور آن کشور را دارد. پایتخت‌ها در کشورهای اقتدارگرا، ویترینی از بدبینی، خشونت، بزهکاری و نظامی‌گری هستند. می‌خواهید ببینید کشوری دارای نظم و امنیت قابل قبول است؟ در پایتختش قدم بزنید. می‌خواهید ببینید کشوری دموکرات و مردم‌سالار است؟ به چهره مردمان پایتختش نگاه کنید. می‌خواهید ببینید رونق اقتصادی وجود دارد؟ به لباس مردمانش نگاه کنید. تهران ما در سال‌های گذشته، چهره‌های متفاوتی داشته است. گاهی تهران نماد توسعه و امیدواری مردم بوده و گاهی نماد بی‌نظمی و ناامیدی. به نظر شما در هشت سال گذشته پایتخت ایران نماد چه چیزی بوده است؟ من فکر می‌کنم پایتخت ما در سال‌های گذشته نماد بی‌نظمی، قانون‌شکنی، ناامیدی، اعتراض و نگرانی بوده است. چند روز پیش وانتی دیدم که روی شیشه‌اش نوشته شده بود «نفسم گرفت از این شهر» که نشان می‌دهد چقدر مردم نسبت به مسائلی که در شهر با آن مواجه هستند، احساس بدی دارند. امروز هم سیاهه‌ای از مشکلات وجود دارد که از دولت قبل به یادگار مانده و آنچه شما گفتید، بخشی از انبوه مشکلاتی است که به مرز هشدار نزدیک شده. با این حال انتقال پایتخت نه تورم را کاهش می‌دهد، نه بیکاری را کم می‌کند و نه آسمان شهر را تمیز. درست مثل این است که فردی مقروض و ورشکسته، خانه‌اش را از این محل به محلی دیگر منتقل کند. شاید در سایه نا‌شناس بودن، چند صباحی بتواند دوباره سر مردم کلاه بگذارد اما مدتی بعد، بقال و قصاب محل متوجه می‌شوند که او فرد متعهد و سالمی نیست. بر فرض انتقال پایتخت ایران به نقطه‌ای یا شهری دیگر، تورم که از بین نمی‌رود. آلودگی و کم آبی که محو نمی‌شود. باید از کسانی که دنبال چنین طرح‌های غیرقابل اجرایی هستند پرسید واقعاً چه می‌خواهند؟ می‌خواهند مثلاً با این اقدام، محیط زیست تهران را درست کنند؟ انتقال پایتخت چقدر از مشکلات ما را حل می‌کند؟ کدام نهاد‌ها را می‌خواهند در فهرست خروج بگذارند؟ حکومت به معنای دولت می‌خواهد منتقل شود؟ یا می‌خواهند دولت، مجلس و قوه قضائیه را منتقل کنند؟ اگر به دنبال خروج نهادهای نظامی هستند فکر می‌کنند چقدر این کار شدنی است؟ در حال حاضر حداقل ۱۵ درصد فضای داخلی محدوده تهران در اختیار نیروهای نظامی، ارتشی و سپاهی است چگونه می‌شود به صورت آنی آن‌ها را از شهر خارج کرد؟

 

این سؤال‌ها همیشه مطرح بوده اما پاسخ آن هم مشخص است. راه‌حل‌ها مشخص است و این‌گونه نیست که موضوعی از آسمان بر ما نازل شود و ما نتوانیم راه‌حل مناسب برای آن پیدا کنیم. مثلاً سال‌ها پیش که بحث انتقال پایتخت مطرح بود، شهرداری تهران این بحث را مطرح کرد که حضور خیلی از نهاد‌ها و ارگان‌ها در تهران، ضرورتی ندارد. زمانی که من شهردار بودم یکی از پرونده‌های مطرح، حضور نیروی دریایی در تهران بود. در تهران کدام منبع آبی وجود دارد که نیروی دریایی در آن مستقر باشد؟ وقتی چنین منبعی وجود ندارد، چرا باید یک منطقه وسیع از شهر به کارکنان این نیرو اختصاص داده شود. جالب این بود که‌‌ همان موقع زمین‌های منطقه مسگرآباد به تعاونی نیروی دریایی منتقل شد و می‌خواستند چهار هزار دستگاه خانه برای پرسنل این نیرو بسازند، از‌‌ همان ابتدا معلوم بود که پرسنل نیروی دریایی برای زندگی به آن منطقه نخواهند رفت و فقط می‌خواهند به اسم تعاونی از آنجا استفاده کنند و واحد‌ها را بفروشند و سود کنند. از نمایندگان مجلس بپرسید چرا طرحی تصویب نمی‌کنند که ارگان‌های نظامی دیگر نتوانند در تهران شهرک‌سازی کنند؟ سال‌ها پیش در شهرداری تهران متوجه شدیم که در جنوب پایتخت حدود ۴۰۰ نقطه جمعیتی غیرقانونی در سال‌های پس از انقلاب به وجود آمده است. اکثر این نقاط در قالب تعاونی ارگان‌ها به وجود آمده بود. به اسم نهادهای دولتی زمین گرفتند و ساختند و به اسم خانه‌های ارزان به مهاجران فروختند. آیا نمایندگان مردم از حجم خانه‌سازی نیروهای نظامی و انتظامی بی‌اطلاع هستند که از انتقال پایتخت سخن می‌گویند؟ آیا می‌شود چنین پایتختی را تکان داد؟

 

* من همچنان معتقدم بازسازی ساختار‌ها بر انتقال پایتخت مقدم است. در این صورت، قطعاً راه‌حل این خواهد بود که به جای انتقال پایتخت که بسیار سنگین و هزینه‌بر است، نهادهای زائد در تهران به شهرستان‌های مختلف منتقل شوند. برای مثال حضور سازمان‌هایی مانند شیلات، دخانیات و خیلی از نهادهای نظامی در تهران ضرورتی ندارد. با انتقال این سازمان‌ها علاوه بر اینکه هزینه‌هایشان سبک‌تر می‌شود، کارشان هم راحت‌تر انجام می‌شود. در دوره‌ای که من مسئولیت شهرداری تهران را داشتم با کمک وزارت کشور، فهرست بلند بالایی تهیه کردیم که می‌شد به خارج از تهران هدایت کرد.

 

* یکی از اشتباهات بزرگ ما بعد از انقلاب، تمرکز فعالیت‌های دانشگاه آزاد در تهران بود. البته دانشگاه آزاد یکی از نهادهای ارزشمند و مفید برای کشور بوده ولی قطعاً تمرکزش در تهران یکی از اشتباهات بود. به خاطر دارم مصوبه‌ای با اصرار شهرداری تهران در شورای انقلاب فرهنگی تصویب شد که گسترش نهادهای آموزشی در تهران ممنوع شود. شهرداری تهران معتقد بود حتی دانشگاه‌هایی نظیر تهران و صنعتی شریف هم نباید در تهران توسعه پیدا کنند. چون یکی از دلایل مهاجرت و شلوغی تهران همین نهادهای آموزشی هستند. آنچه قبلاً در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد، محصول کار مطالعاتی بود و با هدف پیشگیری از افرایش تراکم جمعیتی در تهران صورت گرفت یا پیشنهاد انتقال برخی نهاد‌ها هم بر اساس کار مطالعاتی بود و دفعتی ارائه نشد. ما می‌گفتیم نیروی دریایی یا باید در شمال مستقر شود که دریا داریم یا در جنوب کشور. این نیرو اگر از تهران برود چه خطری متوجه منافع ملی می‌شود؟ چرا باید همه امور وزارتخانه‌ها یا دفا‌تر شرکت‌های خصوصی در تهران مستقر شود؟ من معتقدم دلیل این سردرگمی‌ها همیشه این بوده که تکلیف مشخصی نداشته‌ایم. هنوز هم به درستی نمی‌دانیم هدف ما چیست. سال‌ها پیش که بحث‌هایی در مورد تغییر قانون اساسی مطرح بود در نشریه گل ‌آقا طرحی دیدم که مصداق همین سردرگمی بود. گل آقا تصویر پادشاهی را کشیده بود که می‌خواست سوار اسب شود اما سواری بلد نبود. بار اول که نشست یال اسب را گرفته بود، کمی که حرکت کرد، سر خورد و به جای یال اسب، دم آن را گرفته بود و دنبال اسب می‌دوید. غلامش را صدا زد و گفت: این اسب تمام شد یک اسب دیگر بیاور سوار شویم. این طنز راجع به قانون اساسی نوشته شده بود اما من همه جا می‌گفتم که در مورد انتقال پایتخت هم صدق می‌کند. پایتخت چیزی نیست که بروید روی آن بنشینید، و بعد از مدتی بگویید این پایتخت تمام شد یک پایتخت دیگر بیاوردید. به تجربه دنیا نگاه کنید، در کشورهای توسعه‌یافته هم پایتخت‌های متمرکز و هم پایتخت‌های غیرمتمرکز داریم، آیا چنین انتخابی بی‌هدف بوده است؟

 

* بحث تغییر پایتخت بعد از قاجار (به غیر از دوره پهلوی اول) همواره مطرح بوده، بعد از انقلاب هم این بحث کم و بیش به صورت کار‌شناسی مطرح بود. دلیل آن برمی‌گردد به مشکلات شهر تهران. تقریباً همه کسانی که در مدیریت شهری تهران وارد شدند پس از رویارویی با مشکلات پایتخت، بحث انتقال را مطرح کردند. یعنی موضوع انتقال وسیله‌ای بود برای اینکه مشکلات را گردن موجودی انتزاعی بیندازند. موجودی که نمی‌شود محاکمه‌اش کرد.

 

* ما مدیران پایتخت نبودیم، مدیر شهرداری تهران بودیم و اولین مساله این بود که شهرداری تهران به عنوان متولی شهر باید تمام تلاش را خود را معطوف به حل مشکلات تهران کند. اگر بیاید وارد یک بازی شود، که مثلاً دولت را از تهران بیرون کند، تکلیف تهران چه می‌شود؟ آن موقع مطالعه‌ای روی چند کشور که پایتخت‌های خود را منتقل کرده بودند انجام شد. برزیل نمونه معروفی است که بررسی کردیم. آن قدر بحث انتقال پایتخت جدی بود که حتی به این کشور سفر کردیم و با متصدیان اجرای طرح انتقال پایتخت برزیل به گفت‌وگو نشستیم. کشور برزیل یکی از نمونه‌های خوب تغییر پایتخت است. پایتخت قبلی این کشور شهر بزرگ و بی‌نظمی به نام ریودوژانیرو بود. در این شهر فساد و بی‌نظمی بیداد می‌کرد و در دوره‌ای برزیلی‌ها به این نتیجه رسیدند که پایتخت خود را تغییر دهند. این شهر نماد بی‌نظمی شهری، فساد، فحشا، فقر و بدبختی و آلودگی بود. به این ترتیب برزیلی‌ها تصمیم گرفتند پایتخت خود را از این شهر به شهر برازیلیا منتقل کنند. ریودوژانیرو تا سال ۱۹۶۰ پایتخت برزیل بود اما به دلیل ساختار معیوب حکومت برزیل، این شهر هم تبدیل به شهری بی‌نظم و فاسد شد. از سال ۱۹۶۰ شهر برازیلیا به عنوان پایتخت جدید برزیل انتخاب شد. ما برای بررسی تجربه برزیل به این شهر سفر کردیم و متوجه شدیم انتقال تجربه پایتخت بدون توجه به اصلاح ساختار‌ها می‌تواند به شکست بینجامد. هزینه ساخت برازیلیا در سال ۱۹۶۰ بیش از ۹۵ میلیارد دلار برآورد شده بود که بانک جهانی این مقدار وام را در اختیار این کشور گذاشت و با احتساب بهره‌ای که پرداخت شد، هزینه نهایی انتقال پایتخت به ۱۲۵ میلیارد دلار رسید.

 

* هزینه انتقال تهران در اواخر دهه ۶۰ حدود ۲۲ هزار میلیارد تومان بود. در واقع چند برابر بودجه دولت. آن زمان بودجه دولت به این حرف‌ها قد نمی‌داد و اصلاً امکان چنین کاری وجود نداشت. البته بحث‌های خامی مطرح کرده بودند که بیاییم همه این وزارتخانه‌ها و این ساختمان‌ها را بفروشیم و با پول آن در یک نقطه دیگر هزینه ساخت پایتخت جدید را تامین کنیم اما سؤال این بود این ساختمان‌ها را چه کسی می‌توانست بخرد؟ چون مردم عادی که قدرت خرید ساختمان‌ها و وزارتخانه‌ها را نداشتند... وزارت مسکن این طرح را دنبال می‌کرد. البته همه دوست داشتند که مسائل تهران حل شود اما در این میان بحث‌های غیرکار‌شناسی هم زیاد مطرح شد. به هر حال در این دوره شهرداری تهران در اداره شهر مسلط بود و اجازه نمی‌داد طرح‌های مطالعه نشده شرایط اداره پایتخت را دشوار کند. شهرداری تهران در همین دوره به خیلی از وزارتخانه‌ها اجازه انجام برخی امور ساخت‌وساز را نداد. چون نمی‌خواستیم دولت در تهران گسترش پیدا کند. جلوی ساخت و‌ ساز‌ها، افزایش پرسنل و توسعه امکانات دولتی در تهران را خیلی جدی گرفته بودیم. مانع از گسترش نهادهای آموزشی شدیم و اجازه ساخت و ساز جدید نمی‌دادیم. همین دانشگاه آزاد که در منطقه شمال غرب تهران ساخته شد مدت‌ها با مانع شهرداری روبه‌رو بود، نهایتاً آقای هاشمی (رئیس‌جمهور وقت) خودشان وارد شدند و گفتند که اینجا را ندیده بگیرید، با اینکه اصل منطق را ایشان قبول داشت ولی گفتند که اینجا به هر حال یکی از پایگاه‌های جدی این دانشگاه است.

 

* اتفاقاً به وزارتخانه‌ها هم خیلی فشار می‌آوردیم که در تهران گسترش پیدا نکنند. جلسه‌های مفصلی در وزارت کشور با حضور نمایندگان سازمان برنامه و بودجه، مدیریت استخدامی، چند استاندار با تجربه و... تشکیل و ساعت‌ها بحث شد که چگونه می‌توان میان وظایف ستادی و صف در دستگاه‌های دولتی تفکیک قائل شد... می‌خواستیم امور مربوط به ستاد در تهران بماند و آنچه که وظایف صف است به استان‌ها منتقل شود. خیلی در این زمینه کار شد. خب متاسفانه اجرایی نشد و با تغییر و تحولات سیاسی به فراموشی سپرده شد. در آن زمان سؤال جدی ما این بود که با انتقال پایتخت قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ مسائل تهران حل شود یا مسائل دولت؟ قرار است به اقتصاد و محیط زیست کمک شود یا هدف این است که از مشکلات فرار کنیم؟ ما به عنوان مدیران شهری دنبال این بودیم که اتفاقی رخ ندهد که تهران به حال خود را‌‌ رها شود. در عین حال ما به کنترل تهران و صفر کردن مهاجرت بیرونی به پایتخت اعتقاد داشتیم. حتی در برهه‌ای تلاش بر این بود که مهاجرت به تهران منفی شود. کارمندان و افرادی که دنبال شغل هستند همه جذب تهران نشوند. طبیعتاً آقای هاشمی هم، منطق کار‌شناسی آن موقع را پذیرفتند و بحث انتقال پایتخت از دستور کار خارج شد.

 

* طرح جامع تهران مربوط به سال ۱۳۴۹ است و طرح تفصیلی از سال ۱۳۵۱ مطرح شد. در زمان دولت آقای مهندس موسوی که مقارن با جنگ بود، بررسی کردند و گفتند از طرح تفصیلی بعد از حدود ۱۵ سال، چیزی اجرا نشده است. بر اساس طرح جامع و طرح تفصیلی، باید یکسری شبکه‌ها، امکانات حمل و نقل، فضای سبز، امکانات آموزشی و... در تهران تامین می‌شد تا تهران قابل سکونت باشد. بنابراین در این دوره بازنگری طرح تفصیلی یا به‌روز کردن آن به عهده وزارت مسکن گذاشته شد. وزارت مسکن مطالعاتی هم انجام داد، ولی کافی نبود. به این دلیل که شبکه‌های معابر اصلی تهران آن موقع وجود نداشت. اکنون در تهران چند صد کیلومتر اتوبان می‌بینید که عموماً از سال ۱۳۶۸ به بعد ساخته شده است. این شبکه‌ها بر اساس طرح تفصیلی قبل از انقلاب ساخته شده، البته در بعضی از بزرگراه‌ها تغییراتی انجام شد اما اصل آن در طرح دیده شده بود. شبکه طراحی شده تقریباً شطرنجی مانند بود. چند شبکه اصلی شمال - جنوبی و شرق - غربی داشت، که حالت کمربندی بود. طرح تفصیلی جدید باید روشن می‌کرد که این شبکه‌ها سرانجام می‌خواهد اجرا شود یا نه؟ نکته مهم‌تر اینکه اگر قرار است طرح اجرا شود منابع آن از کجا باید تامین شود. در طرح جامع و تفصیلی قبل از انقلاب زمین‌هایی به عنوان اراضی ذخیره شهر تهران دیده شده بود. از این اراضی باید طبق ضوابطی استفاده می‌شد، یکی از موارد در نظر گرفته در قالب زمین‌های معوض بود. یعنی اگر شهرداری برای توسعه شبکه‌های حمل و نقل در نظر گرفته شده لازم بود بخشی از املاک شخصی را تصرف کند، می‌توانست از این طریق با مالکان توافق کند. املاکی که در داخل طرح بودند، تملک می‌شد و به جای آن زمین‌های معوض به مالکان تحویل داده می‌شد. تمام این زمین‌ها در اختیار وزارت مسکن قرار داشت تا در مواقع لازم به صورت معوض به مردم واگذار شود یا هزینه طرح از این محل تامین شود. اما وزارت مسکن تمامی این زمین‌ها را که قرار بود به صورت ذخیره نگهداری شود به تعاونی‌های مسکن دولتی و خصوصی واگذاری کرده بود. مقداری هم که مانده بود، تمایل داشت در دست خود نگه دارد و به این کار اختصاص ندهد. بنابراین امکانات پیش‌بینی شده در طرح برای توسعه شبکه‌های حمل و نقل در تهران وجود خارجی نداشت. یا اگر وجود داشت به دلیل آنکه در تملک نهادهای دولتی بود، شهرداری امکان دسترسی به آن‌ها را نداشت. برای مثال بخشی از غرب تهران به عنوان زمین‌های ذخیره شهر تهران دیده شده بود و مدت‌ها دست نخورده بود و در آن‌ها ساخت و ساز نمی‌شد، ولی مالکیت آن در اختیار دولت یا نهادهای ویژه بود، به هیچ وجه شهرداری نمی‌توانست از آن‌ها استفاده کند. بنابراین مدیریت شهری ناچار بود برای مأموریت‌هایی که بر عهده داشت و انجام آن برای شهر حیاتی بود تدبیری اتخاذ کند.

 

* آن موقع این بحث مطرح شد که اگر قیمت ساخت و ساز گران شود، زیانی برای تهران ندارد و اتفاقاً می‌توان مانعی برای افزایش جمعیت تهران شود. برای اینکه بخشی از جمعیت به شهرستان‌هایی می‌روند که ساخت و ساز ارزان‌تر است و آنجا ساکن می‌شوند. هدف این بود که با ابزار اقتصادی جلوی رشد جمعیت در تهران گرفته شود.

 

* یکی از چالش‌های دولت‌های بعد از انقلاب، فشار زیاد برای درخواست مسکن بوده است. در دولت آقای مهندس موسوی، وزارت مسکن در دوره مرحوم کازرونی بخشنامه‌ای برای مقابله با کمبود مسکن ابلاغ کرد. بر اساس این بخشنامه به تمام مالکان اجازه داده شد تا پیلوت‌ها و پارکینگ‌ها را تبدیل به واحد مسکونی کنند. این طرح خیلی ضربتی بود و آماری که تهیه کردیم نشان داد که ۲۰۰ هزار پارکینگ تبدیل به واحد مسکونی شده است. این باعث شد که تمام معابر، مملو از ماشین شود. خانه‌های غیراستانداردی هم به وجود آمد که به هیچ عنوان برای زندگی مناسب نبود. آلونک‌هایی درون ساختمان‌ها شکل گرفت که از نور و هوای خوب محروم بود. امکانات گرمایشی و سرمایشی و بهداشتی در سطح نازلی بود. خوشبختانه بعد‌ها با گسترش ساخت و ساز، این خانه‌ها از بین رفت و تبدیل به خانه‌های استاندارد شد. اما در آن زمان به دلیل تقاضای بالای مسکن، دولت ناچار شد تن به صدور مجوز برای شکل‌گیری خانه‌های غیراستاندارد دهد.

کلید واژه ها: کرباسچی انتقال پایتخت تهران


نظر شما :