شاه‌حسینی: سنجابی به توصیه امام، وزیر خارجه شد

لیلا ابراهیمیان
۱۴ تیر ۱۳۹۴ | ۱۹:۱۹ کد : ۵۱۱۷ وقایع اتفاقیه
مروری بر زندگی کریم سنجابی در بیستمین سالگرد درگذشت او
شاه‌حسینی: سنجابی به توصیه امام، وزیر خارجه شد
تاریخ ایرانی: اتاق بوی کهنگی می‌دهد و عطر خاطرات رنگارنگ، که دیرگاهیست صاحبخانه چون گنجینه گرانبهایی از آن‌ها محافظت می‌کند. وسط اتاق که می‌ایستی پنداری سادگی و قناعت هرگز صاحبخانه را ترک نکرده. به دیوارهای رنگ و رو رفته چند تابلو غبار گرفته با خطی خوش آویزان است و پرده‌های کرم و سبز با مبل‌های مخمل ساده از همان رنگ نقش بسته. عکسی از دوران خیلی دور روی میز کوچکی خیره نگاه می‌کند؛ با کلاهی مشکی رنگ و لباسی تیره و چند شمع در کنار قاب عکس. ساعت خانه سال‌هاست که روی ۳۷: ۲ دقیقه ایستاده و پیرمرد روی اعتقاد خود. از پشت ویترین‌های خانه می‌توان گذشته را یکجا به تماشا نشست و از پشت سیما و چشم‌های پیرمرد می‌توان بسیاری از هم‌دوره‌های او را شناخت. داریوش فروهر، پروانه اسکندری انگار همین دیروز بود که او را ترک کرده‌اند و اشک و بغض مداومش یادآور روز حادثه است. خاطراتی از همه دوستان جبهه ملی و یاران مصدق؛ اللهیار صالح، کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی، مهدی بازرگان، علی اردلان و تمام یاد یاران پشت سر او صف بسته‌اند. نام‌هایی که بیگانه نیستند و خیلی‌ها را می‌توان به خوبی یاد کرد و یاد آورد. حسین شاه‌حسینی، عضو شورای مرکزی جبهه ملی، تاریخ معاصر را نیک به یاد دارد و نیکو تعریف می‌کند. حب و بغض به کسی ندارد و سعی می‌کند راوی صادقی باشد. او می‌خواهد قصه یک رجل سیاسی را بشمارد، رجلی از یاران نزدیکش: «کریم سنجابی» در بیستمین سالگرد درگذشت او (۱۴ تیر ۱۳۷۴). می‌گوید از سال ۱۳۲۰ با این افراد زندگی کرده‌ام: «عمر بر پای سیاست گذاشته‌ام و راه مصدق» و هنوز هم سکوت غمگینش از این قصه خبر می‌دهد. پیرمرد بر پایش استوار نیست اما یاد دوستانش راست قامتند. حرف که می‌زند به گوشه گوشه خانه اشاره می‌کند که پروانه همین جا نشسته بود، داریوش روی این صندلی همین را گفت، سنجابی چنین کرد، صدیقی این را گفت و ...او خلاصه همه روزهایی است که از سر گذرانده و به تک‌تک آن‌ها باور دارد و از بازگو کردن آن ابایی ندارد. اما سخت خسته است. گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با شاه‌حسینی چند جلسه به درازا می‌کشد و این خلاصه‌ای است از چندین ساعت دیدار با وی.

 

***

 

آقای شاه‌‌حسینی! از آشنایی دکتر کریم سنجابی و مهندس مهدی بازرگان شروع کنیم.

 

به نظر می‌رسد اولین آشنایی دکتر سنجابی و مهندس بازرگان در دوران ملی شدن صنعت نفت ایران بود. در آن زمان دکتر سنجابی، قاضی و نماینده تام‌الاختیار ایران در دادگاه لاهه، عضو هیات همراه دکتر مصدق در شورای امنیت سازمان ملل و وزیر فرهنگ وقت بود. وی از اولین تحصیلکرده‌های زمان رضاشاه (۱۳۱۴) در دانشگاه سوربن فرانسه در رشته حقوق‌ بین‌الملل و از شاگردان اولیه سلیمان میرزای اسکندری آزادی‌خواه سوسیالیست بود. دکتر سنجابی بعد از اتمام تحصیلات و برگشت از فرانسه به ایران، در ابتدا عضو هیچ حزب و گروه سیاسی نشد. در آن دوره حزب توده بخصوص در غالب ایلات و عشایر فعالیت ایدئولوژیک گسترده‌ای داشت. در آن زمان، سنجابی گروهی را تحت عنوان «جمعیت کرمانشاهان» تشکیل داد و شروع به فعالیت کرد. بعد از مدتی، وی به همراه ۱۶ نفر از دوستانش چون دکتر آذر، علی‌آبادی، ملکی و دیگران که گرایش ملی داشتند حزب ایران را تشکیل داد. این حزب کوچک بود و با حزب پیکار، استقلال و میهن‌پرستان ائتلاف کرده و فعالیت سیاسی خود را شروع کردند. در آن زمان هنوز مسئله ملی شدن صنعت نفت مطرح نبود. البته دکتر سنجابی به عنوان حقوقدان، صنعت نفت را هم به خوبی می‌شناخت. زمانی که سنجابی به دادگاه لاهه رفت، مهندس بازرگان استاد دانشگاه تهران و آشنا به مسائل اسلامی و سیاسی روز، به عنوان معاون وزارت فرهنگ معرفی شد. بعد مهندس حسیبی به جای ایشان آمد و بازرگان به دلیل آشنایی با شرکت نفت و نوع نگاهش به صنعت ملی‌ نفت و اجرای اصل خلع ید به شرکت نفت معرفی شد. پس از بازگشت هیات ایرانی از شورای امنیت احساس همگانی بر این بود که کار نفت چنان توسعه پیدا کرده که دکتر سنجابی فرصت نمی‌کند به وزارت فرهنگ برگردد؛ در نتیجه دکتر حسابی به وزارت فرهنگ معرفی شد. اما دکتر حسابی خیلی مورد تایید دکتر مصدق نبود و مدت کمی در آنجا دوام آورد و دکتر آذر به جای ایشان وزیر شد. این اولین آشنایی و همکاری این دو بزرگوار بود. بعدا در کودتای ۲۸ مرداد، دکتر سنجابی به همراه دیگر وزرای مصدق تحت تعقیب قرار گرفت و حدود ۱۸ تا ۲۰ ماه متواری شد. دوباره در موقع تشکیل نهضت مقاومت ملی، آقایان دکتر سنجابی، اصغر گیتی‌بین، اصغر پارسانیا، علی اردلان (برادر خانم دکتر سنجابی)، حسن میرمحمد صادقی، عبدالله معظمی، فتح‌الله و شاپور بختیار و دانشپور به نمایندگی از حزب ایران و مهندس بازرگان، یدالله سحابی و رحیم عطایی فعالیت خود را به رهبری سیدرضا زنجانی شروع کردند. محور فعالیت نهضت مقاومت ملی ادامه راه و اندیشه دکتر مصدق بود. مهندس بازرگان از طریق رحیم عطایی به کمیته اصلی معرفی و در تصمیمات آن شرکت می‌کرد. این کمیته تصمیماتی که می‌گرفت از طریقی به عبدالله‌ معظمی می‌رسید. ایشان با صلاحدید خود این مطالب را در نشریه «راه مصدق» منتشر می‌کرد.

 

بعد از گذشت ۷ سال از کودتا، در نتیجه تغییر سیاست‌های آمریکا در قبال ایران، فضای سیاسی داخلی تا حدودی باز شد. دکتر صدیقی بر این شد که وزرای دکتر مصدق با همدیگر جلساتی داشته باشند و «کمیته رجال» با حضور ۱۵ نفر تشکیل شد. در این کمیته دکتر سنجابی و مهندس بازرگان هم دعوت شدند. بالاخره در اینجا تصمیم گرفتند که چون ما عاملیت خود را از مردم داریم پس باید کنگره تشکیل شود. در این کنگره گروه‌های مختلف سیاسی و نهضت آزادی ایران هم که در همان ایام (۱۳۴۰) تشکیل شده بود شرکت کردند.

 

 

گفته می‌شود اولین اختلاف سنجابی و بازرگان درباره نامه معروف «سه امضایی» در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ بود که موجب کدورت میان این دو نفر می‌شود. به نظر شما دلیل این ناراحتی چه بود؟ چه کسی پیشنهاد نوشتن نامه سه امضایی را داد؟

 

زمانی که شاه قول انتخابات آزاد را داده بود ما هم اعلامیه‌ای نوشتیم و قرار شد که من به همراه آقایان شکاکی و مهندس مجیدی اعلامیه را پخش کنیم. ما از باب همایون شروع کردیم و موقع پخش اعلامیه دستگیر شدیم. علوی مقدم رئیس شهربانی بود و گفت که چرا این کار را می‌کردید و من در پاسخ گفتم که این اوامر اعلیحضرت است. علوی مقدم به پای من زد و گفت: «اعلیحضرت گفته، تو چرا باور کردی؟!» در این زمان چند نفر از دوستان ما چون اللهیار صالح، بازرگان، صدیقی، کاظمی، سنجابی، بختیار و دیگران که در حدود ۱۵ نفر بودند در مجلس سنا تحصن کردند که شما گفتید انتخابات آزاد است پس چرا رفقای ما را دستگیر کرده‌اید؟ اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها به شدت ادامه داشت. در آن زمان علی‌اصغر حاج سیدجوادی نامه‌ای در حدود ۲۰۰ صفحه در اعتراض به شاه نوشته و پرسیده بود که مملکت را به کجا می‌برید؟ بقایای جبهه ملی، دکتر سنجابی، داریوش فروهر و تعدادی از اعضای نیروی سوم خدمت اللهیار صالح رفتیم. من هم جزء آن‌ها بودم. آقای صالح گفت چون من کسالت دارم دکتر سنجابی هرچه گفت مورد تایید من است. البته استنباط من این است که ایشان تحت تاثیر نامه دکتر مصدق چنین رفتار کردند و تا آخر هم به این رویه ادامه دادند و مستقیم وارد صحنه نشدند. به همین جهت دکتر سنجابی قبول کرد و بقایای جبهه ملی دور ایشان جمع شد و گروه اتحاد نیروها را تشکیل داد. پس از آن تعدادی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی تصمیم گرفتند نامه‌ای را منتشر کنند. بعد مطلع شدند که مهندس بازرگان هم مشغول طرح برنامه است؛ بنابراین از ایشان هم برای نوشتن نامه دعوت کردند. این افراد در باغ من در کرج جمع شدند. البته بعد از اینکه داریوش فروهر از زندان آزاد شد به همراه بختیار شروع به مذاکره با مهندس بازرگان کرد. در جبهه ملی به دلیل گرایش‌های سیاسی بین دکتر سنجابی و مهندس بازرگان اختلافاتی ایجاد شده بود. اما چون فروهر از بازرگان حمایت می‌کرد و معتقد بود که نهضت آزادی باید وارد جبهه ملی شود، این حزب را به رسمیت می‌شناخت. بالاخره آقایان دور هم جمع شدند و عدم همکاری بار دیگر تبدیل به همکاری شد.

 

 

چه کسانی در آنجا حضور داشتند؟

 

در اول قرار نبود اعلامیه سه امضایی باشد. مهندس بازرگان در ارتباط با کسانی بود که متنی را آماده کرده بودند. قرار شد که فروهر و سنجابی هم متنی را بنویسند و بعد این متن‌ها بررسی شود. در اینجا مهندس بازرگان، دکتر سنجابی، سیدرضا زنجانی، بختیار و داریوش فروهر حضور داشتند. من خودم آقای زنجانی و دکتر سنجابی را با ماشین به آنجا می‌بردم. چند بار جلسه برگزار شد. در جلسه سوم حاج سیدرضا زنجانی گفت بنا به دلایلی من نمی‌توانم در این کار خیلی خودم را دخالت بدهم. برای همین باید زیاد تحقیق کنم و دقیق باشم. بعد از اینکه متن نامه آماده شد مهندس بازرگان گفت که اعتبار اعلامیه به امضاهای آن است. وی از چند نفر از اعضای نهضت آزادی برای امضای اعلامیه اسم برد اما دکتر بختیار قبول نکرد و گفت بعضی از افراد که در جبهه ملی بودند سابقه مبارزاتی‌شان بیشتر از این افراد است. بالاخره قرار شد مهندس بازرگان با شورای مرکزی نهضت آزادی مشورت کند. نتیجه این شد که مهندس بازرگان اعلامیه را امضا نکرد و گفت چون ما تشکیلاتی هستیم باید اعضا هم پای آن را امضا کنند.

 

 

سیدرضا زنجانی به چه دلیلی امضا نکرد؟

 

من به همراه آقای کلالی از رفقای داریوش فروهر مامور شدیم که خدمت آقای زنجانی برویم و دلیل ایشان را برای امضا نکردن نامه بپرسیم. آقای زنجانی فرمودند: اگر تعداد زیادی از آقایان امضا می‌کردند من هم امضا می‌کردم. به گفته او دکتر بختیار از طریق حزب ایران به جلسات کمیته نهضت مقاومت ملی می‌آمد و مصر بود که شبکه نظامی نهضت مقاومت در اختیار او قرار بگیرد و استدلال می‌آورد که حاج سیدرضا زنجانی، روحانی است و امکان توقیف و زندان وجود دارد و مسئولیت شبکه نظامی با شان او که روحانی است جور در نمی‌آید. بالاخره مسئولیت را به آقای بختیار دادند. وقتی شبکه نظامی افسران حزب توده لو رفت معلوم شد که بختیار کار اساسی روی شبکه نظامی نهضت مقاومت نکرده و حتی با شبکه نظامی توده‌ای‌ها همکاری کرده است. حاج سیدرضا زنجانی گفت به این جهت من با چنین فردی نامه امضا نمی‌کنم، اما جداگانه نامه‌ای را با همین موضوع به شاه می‌نویسم. بعدا آن نامه را نوشت و نامه هم توسط فردی به دست شاه رسید که در تایید نامه آقایان بود. اما شاه به دلیل احترامی که از زمان فرقه دموکرات آذربایجان و نقش مثبت آقای سیدرضا زنجانی در ذهن داشت درباره این مسئله سکوت کرد. اما مطمئن هستم که نامه به دست شاه رسیده است.

 

 

آیا این استدلال آقای زنجانی را به دکتر سنجابی گفتید؟

 

در اول کسی این مسئله را نمی‌دانست و بعد از اینکه گزارش صحبت‌های آقای زنجانی را دادیم در جریان قرار گرفتند. در نتیجه در انتشار نامه اخلال بوجود آمد. برای همین من به همراه آقایان علی‌بابایی از فعالان نهضت آزادی، سیف دوست داریوش فروهر از حزب ملت ایران و عباس رادنیا تصمیم گرفتیم که این کار را پیگیری کنیم. بالاخره اعلامیه را آماده کردیم و برای امضا نزد آقایان بردیم. فروهر در هر شرایطی آماده بود که نامه را امضا کند و بعد دکتر سنجابی و شاپور بختیار آن را امضا کردند و ما چهار نفر توزیع کردیم. بالاخره وقتی نامه سه امضایی توزیع شد زمینه‌های تحرک در جامعه پیدا شد. این‌ حرکت منجر به چند سخنرانی در ماه رمضان در مسجد قبا و نماز عید فطر در تپه قیطریه شد که نماز سال اول را آیت‌الله حاج سیدابوالفضل زنجانی خواند و در آن دکتر سنجابی و دیگر اعضای جبهه ملی حضور داشتند و نماز سال بعد را آقای مفتح خواند. شاید در این زمان هم کدورتی پیش آمد اما بعد از این بار دیگر شرایطی فراهم شد که تشکیلاتی با عنوان «جمعیت دفاع از آزادی‌ و حقوق بشر» تاسیس شود و این افراد دوباره با هم همکاری کنند.

 

 

همکاری دکتر سنجابی و مهندس بازرگان در زمان تشکیل جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر چگونه ادامه پیدا کرد؟

 

در جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر آقایان میناچی، بازرگان، سنجابی، لاهیجی، احمد و علی‌اصغر صدر حاج سیدجوادی، متین‌دفتری، کاظمیه، پیمان، سیدابوالفضل زنجانی و فروهر شرکت داشتند. البته همان زمان گروه دیگری به اسم «رادیکال» تشکیل شده بود که دکتر عابدی، داوران، مقدم ‎مراغه‌ای از نیروی سوم، بنافتی، شهشهانی و بهبهانی برادرزاده آیت‌الله بهبهانی عضو آن بودند که در کنار دکتر میناچی با گروه دفاع از آزادی و حاکمیت ملی همکاری می‌کردند و طبق اندیشه‌های مهندس بازرگان برنامه‌های خود را عملی می‌کردند. این گروه در ماه رمضان چندین سخنرانی انجام داد. همان زمان بود که رسانه‌های خارجی می‌گفتند پیوند ملی‌ها و مذهبی‌ها بوجود آمده است. از آن زمان، دوره اخوت شروع شد و قرار شد در جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر انتخاباتی داخلی انجام شود. مهندس بازرگان انتخاب شد و دکتر سنجابی هم خیلی ناراحت شدند و ناراحتی خود را در کتاب خاطراتشان «امیدها و ناامیدی‌ها» توضیح داده‌اند.

 

 

دلیل ناراحتی دکتر سنجابی از نتیجه انتخابات چه بود؟

 

وقتی آن جمعیت تشکیل شد بعضی از آقایان با آمریکایی‌ها چون ویلیام باتلر ارتباطاتی گرفتند. البته این ارتباط به هیچ‌وجه علنی نبود. من‌جمله ملاقات آقایان میناچی و موسوی اردبیلی با آمریکایی‌ها در منزل آقای دکتر فریدون سحابی که منعکس نشد. آقای فروهر و دکتر سنجابی متوجه شدند. آقای مهندس بازرگان در عین حال که کاندیدای سنجابی بود خواست دبیرکل شود. چون در سخنرانی‌هایش معلوم شد سازمانی تشکیل داده است. من و عباس رادنیا در این جلسات حاضر بودیم و بخشی از کارها را انجام می‌دادیم. معتقد بودیم که دکتر سنجابی نماینده مردم در مجلس شورای ملی بوده و در نهضت ملی شدن نفت فعالیت زیادی انجام داده است. دکتر سنجابی دید سیاسی داشت و مهندس بازرگان دید مذهبی - سیاسی و به لحاظ سوابق رجحان با دکتر سنجابی بود. همه موافقت کرده بودند اما موقع اخذ رای من و فروهر دیدیم که مهندس بازرگان انتخاب شد. این برای ما پیغامی داشت. می‌گفتیم چطور ممکن است که نماینده جبهه ملی رای نیاورده؟ مسئله خیلی ساده بود. در غالب جریانات سیاسی این خوش‌بینی به ملی‌ها وجود ندارد ولی نسبت به سایر گروه‌ها خوشبین هستند. در نتیجه سنجابی و فروهر به جلسات آنجا نرفتند ولی اللهیار صالح گفت به هر طریقی شده همکاری را قطع نکنید و ارتباط را حفظ کنید. ما کوشش می‌کردیم در کنار روحانیت باشیم و با آن‌ها همکاری کنیم و جامعه هم در قالب این حرکت روحانیت آمده بود. در روز عاشورا و تاسوعا جبهه ملی اعلامیه داد و همان موقع دکتر سنجابی به نام اتحاد نیروها فعالیت می‌کرد. آن زمان توده‌ای‌ها می‌گفتند که جبهه ملی به دلیل ارتباط با خارجی‌ها توسط شاه کنار گذاشته شده است! برای همین دکتر سنجابی معتقد بود که باید جبهه ملی را فعال کرد. آقای صالح هم گفته بود که اگر شرایط برای کار مساعد باشد حتما فعالیت خود را شروع می‌کند. در نتیجه در سال ۱۳۵۶ صالح و سنجابی از نیروها برای تشکیل جلسات جبهه ملی دعوت کردند. صالح همچنان در امور اجرایی دخالت نمی‌کرد. سنجابی مورد تایید همه نیروهای سیاسی بود ولی دوستان نهضت آزادی بیشتر با روحانیون در ارتباط بودند. البته روحانیت هم به دلیل سوابق مبارزات با دکتر سنجابی، به ایشان اعتماد داشتند مثل آیت‌الله پسندیده برادر آقای خمینی و آیت‌الله شریعتمداری. دکتر سنجابی منتخب آقای خمینی برای وزارت امور خارجه بود نه منتخب آقای بازرگان. آقای خمینی می‌دانستند که به دکتر سنجابی پیشنهاد نخست‌وزیری در دوره شاه شده و او قبول نکرده، یعنی آقای سنجابی را می‌شناختند. برای همین از طریق آیت‌الله منتظری پیغام دادند که هر وقت به ایران برگشتید پیش دکتر سنجابی بروید و بگویید آقا گفتند شما وزارت خارجه را اداره کنید. این البته در خاطرات آقای منتظری هم آمده است. حتی بعد به ایشان عضویت شورای انقلاب پیشنهاد شد اما وی گفت که دو گروه تصمیم‌گیرنده همدیگر را خنثی می‌کنند ولی اگر یک گروه بود پذیرش مسئولیت ایرادی نداشت. چون رهبری هر چه بگوید شورای انقلاب آن را اجرا می‌کنند ولی شورای انقلاب مسئولیتی در قبال تصمیم‌های خود نمی‌پذیرد. اما چون آقای خمینی فرموده بود برای همین وزارت امور خارجه را پذیرفت.

 

 

چرا دکتر سنجابی و دکتر صدیقی نخست‌وزیری شاه را نپذیرفتند ولی بختیار از پیشنهاد نخست‌وزیری استقبال کرد؟

 

پیشنهاد به آقایان دکتر سنجابی و دکتر صدیقی برای قبول نخست‌وزیری مسئله‌ای بود که شاه نمی‌توانست در عمل این‌ها را بپذیرد. چون هر دو این‌ها معتقد بودند که شاه در کارهای اجرایی مملکت به هیچ‌وجه حق دخالت ندارد. این یکی از اصول مسلم جبهه ملی این بود که شاه سلطنت کند نه حکومت. در قانون اساسی هم این اصل ذکر شده که شاه مقام مسئول نیست از این لحاظ اعتقاد بر سلطنت شاه بود نه حکومت وی. شاه می‌خواست قوای اجرایی در دست خودش باشد از این لحاظ شروط این آقایان را نمی‌توانست بپذیرد. اگر قول هم می‌داد عمل نمی‌کرد ولی دکتر بختیار بر مبنای تفکرات و اندیشه‌های «خان‌گرایی» خودش معتقد بود که اگر به قدرت برسد می‌تواند این کار را عملی کند. اما آن‌ها معتقد بودند که تغییر رویه شاه ممکن نیست. البته دکتر بختیار هم به این اصول جبهه ملی باور داشت اما فکر می‌کرد که در عمل می‌تواند شاه را مجبور به التزام به قانون اساسی کند.

 

 

دکتر سنجابی در پاریس به امام خمینی می‌گوید که ما در ایران تلاش زیادی برای اتحاد بین نیروهای سیاسی کردیم اما مهندس بازرگان با ما همکاری نمی‎‌کند. چرا چنین گلایه‌ای مطرح شد و علت این عدم همکاری چه بود؟

 

امام خمینی از دکتر سنجابی سؤال کرده بود و ایشان پاسخ داده بودند. بعد هم موقع برگشت ماوقع را در جمع اعضای اتحاد نیروها گزارش داد. ایشان می‌گفت که من به آقای خمینی گفتم که «نهضت آزادی به آنچه می‌گوید عمل نمی‌کند. بدنه با ما حرف می‌زند اما در سطح بالا، کادر به دلیل داعیه رهبری که دارد به گفته خود عمل نمی‌کند.» بعدا هم چون دکتر یزدی فردی صاحب‌نظر بود و دخالت‌های زیادی داشت موجب شد که نهضت آزادی دربست نظر وی را بپذیرند. دکتر سنجابی دیپلمات سیاسی بود و مهندس بازرگان مذهبی - سیاسی بود. سنجابی هرگز جلوی بازرگان نمی‌ایستاد و حرفش را طوری نمی‌زند که نیروها ریزش کنند؛ البته به وی اعتقاد و اعتماد هم داشت.  

 

 

چطور شد که دکتر سنجابی وزارت امور خارجه دولت موقت را قبول کرد و دلیل استعفای ایشان بعد از ۵۵ روز چه بود؟

 

پست وزارت امور خارجه به پیشنهاد آقای خمینی به دکتر سنجابی محول شد. اما استعفای دکتر سنجابی به دو دلیل بود. اولا دکتر سنجابی اعتقاد داشت که به دلیل روزهای اول انقلاب شاید وجود شورای انقلاب لازم باشد اما تصمیماتی که در شورا گرفته می‌شود باید تصمیم‌گیرنده نسبت به تصمیم خود احساس مسئولیت کند. مسئله دوم این بود که بعد از اینکه دکتر سنجابی وزیر امور خارجه شد رفتارهایی غیرمعمول و غیرقانونی اتفاق افتاد که مورد قبول ایشان نبود. تعدادی از آقایان که از خارج آمده بودند ارتباط خوبی با آقای شهریار روحانی، سفیر ایران در آمریکا داشتند. این‌ افراد بدون اجازه به داخل سفارت ایران در آمریکا رفتند و از امکانات داخل سفارت از هر حیث بهره‌برداری کردند، مثل دسترسی به اسناد و نامه‌های سفارتخانه که این با موازین قانونی و اخلاقی منطبق نبود. بعدا به پیگیری و مراجعه دکتر سنجابی پاسخ مثبت نمی‌دادند. در نتیجه با شرایط موجود و دوگانگی‌ها امکان ادامه همکاری نبود. البته در این شرایط دکتر حائری به عنوان سفیر کبیر ایران در آمریکا معرفی شد اما آقایان از ورود ایشان به دانشگاه ممانعت کردند. دکتر سنجابی با چنین مسائلی مواجه بودند که عناصری که صلاحیت ندارند در امور دخالت می‌کردند و ایشان می‌گفت به این دلیل من تمایل به ادامه همکاری ندارم. در نتیجه استعفا داد. البته می‌گفت این عدم همکاری مربوط به حاکمیت و انقلاب نیست بلکه با این شکل امکان همکاری وجود ندارد.

 

 

آیا این اختلاف نظر برای بقیه اعضای جبهه ملی مثل داریوش فروهر و  علی اردلان هم پیش آمد یا نه؟

 

به‌هرحال این مشکلات در سرتاسر مملکت بود. آقایانی که مسئولیت قبول کرده بودند می‌خواستند بر مبنای اصول، اندیشه‌ها و مقررات کشور را اداره کنند. اما سازمان‌های غیرمسئول مانند کمیته‌های انقلاب در امور اجرایی کشور دخالت می‌کردند. این‌ها به دلیل نارضایتی چندین بار از دولت استعفا دادند و در نهایت مجبور شدند که به همراه مهندس بازرگان همه با هم استعفا دهند.

 

 

جبهه ملی به رهبری دکتر سنجابی با محکوم کردن بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا و تحریم رفراندوم قانون اساسی مورد انتقاد قرار گرفت. چنین رویکردی با اجماع کلیه اعضای جبهه ملی روبرو بود؟

 

همه مواردی که دکتر سنجابی عنوان می‌کرد با نظر و صلاحدید اللهیار صالح بود و همه نظرات ایشان را قبول داشتند. منتهی به صراحت همه اعضا کار را تقبیح می‌کردند. البته معتقد بودیم که گروگانگیری یک انتقام‌گیری است و از نظر اصول بین‌المللی و اصول دیپلماسی این کار صحیح نبود. اما اعلامیه‌ای مستقلی هم منتشر نکردیم. البته در کنار این موارد، عده‌ای می‌خواستند نیروهای ملی را از صحنه سیاسی کنار بگذارند. انتقاد به قانون اساسی هم بر مبنای گزینش‌های غیرمسئولانه بود که آن زمان درباره‌اش صحبت شد.

 

 

زندگی سیاسی دکتر سنجابی بعد از تظاهرات خرداد سال ۱۳۶۰ تا سفر به خارج و درگذشت در آمریکا چه فراز و فرودهایی داشت؟

 

دکتر سنجابی یک روحیه ضد استبدادی و ضداستعماری عجیبی به دلیل کشتاری علیه ایل سنجابی داشت. فردی بسیار متدین بود و هر لحظه در فکر ایران بود.

 

 

دکتر سنجابی در خاطراتش نوشته قبل از خروج از ایران با مجاهدین خلق و بالاخص رجوی دیداری داشته اما ائتلافی بوجود نیامده؛ اما به نظر می‌رسد وقتی به فرانسه رفت نظرش درباره سازمان مجاهدین خلق همدلانه بود گرچه هرگز به خاطر مواضع مجاهدین آن‌ها را تایید نکرد. شما هیچ تحرک یا موضع خاصی از دکتر سنجابی پس از سفرش به خارج از کشور سراغ دارید. یا اینکه درباره ابوالحسن بنی‌صدر گفته با وجود «ایرادات و انتقادات موجه» به او، رفتارش در دوره ریاست‌جمهوری، باعث نزدیکی و دوستی مجدد شده است.

 

سازمان مجاهدین خلق خیلی دنبال جذب ایشان بود اما دکتر سنجابی به‌هیچ‌وجه این همکاری را قبول نکرد. یکی از رفقا در آمریکا برای تجارت رفته و به طور تصادفی دکتر سنجابی را دیده بود. ایشان هم گفته بود که با نیروهای غیروابسته و معتقد به اصول قانون اساسی همکاری کنند و در جاهایی که لازم باشد رویه انتقادی خود را مطرح کنند، حتی خودش در زمان انتخابات مجلس اول از کرمانشاه ثبت‌نام کرده بود، ولی از حضور وی در آنجا ممانعت شد. اعتقاد من این است که دکتر سنجابی اصلا به بنی‌صدر اعتقادی نداشت. حتی بنی‌صدر در خاطرات خود نوشته که در دوره ریاست‌جمهوری خود می‌خواستم ایشان نخست‌وزیر باشد ولی این‌ها هم نادرست است. این‌ها مسائلی است که بنی‌صدر برای خودش درست کرده بود تا بازار کارش بگیرد. بنی‌صدر که در کنگره جبهه ملی ایران عضو شده و رای نیاورده و کنار رفته بود، بعد با حرکاتی که کرده جز مخالفان نظرات دکتر مصدق شد. البته بنی‌صدر به لحاظ اخلاقی شخص سالمی بود اما بسیار خودخواه بود، طوری که به وی ناپلئون می‌گفتند.

کلید واژه ها: شاه حسینی سنجابی


نظر شما :