حسنین هیکل؛ مورخی که به تاریخ پیوست

شرح دیدار روزنامه‌نگار مصری با آخرین شاه ایران
۲۹ بهمن ۱۳۹۴ | ۲۰:۱۱ کد : ۵۳۵۶ وقایع اتفاقیه
شرح دیدار روزنامه‌نگار مصری با آخرین شاه ایران
حسنین هیکل؛ مورخی که به تاریخ پیوست
 تاریخ ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه‌نگار و نویسنده برجسته مصری دیروز (چهارشنبه، ۲۸ بهمن) در ۹۲ سالگی درگذشت. او سال‌ها سردبیر روزنامه «الاهرام» و از مشاوران جمال عبدالناصر بود. مدتی نیز وزیر اطلاع‌رسانی مصر و برای مدت کوتاهی وزیر امور خارجه این کشور شد. هیکل سال‌ها یکی از مهم‌ترین مفسرین امور مصر و جهان عرب بود.


هیکل در دوره مصدق پس از ملاقات با محمدرضا شاه پهلوی تلاش کرد وضعیت تاریخی آن مقطع را بررسی و کتاب «ایران فوق البرکان» (ایران بر فراز آتش‌فشان) را در سال ۱۳۳۰ نوشت. دومین ملاقات با شاه ایران ربع قرن بعد در ماه مه ۱۹۷۵ [۱۳۵۴] بود. آنچه از این دیدار بیش از همه در یاد ایرانی‌ها ماند، مجادله‌ای بود که پس از پرسیدن اولین سؤال حسنین هیکل درگرفت؛ شاه ایران گفت: «هر آنچه را پرسیدی جواب خواهم داد اما قبل از آن می‌خواهم چیزی را بپرسم. شاید برای تو فرعی باشد اما برای من مهم است. در صحبت‌هایت دو بار به خلیج اشاره کردی اما هر دو بار بی‌هیچ اسمی، گفتی «خلیج» و ادامه ندادی. این خلیجی که می‌گویی اسم ندارد؟ بگذار بپرسم در مدرسه یاد گرفتی که این خلیج چه اسمی دارد؟»

هیکل با خنده گفت: «منظورتان را فهمیدم. درست است. در مدرسه، در سال‌های خیلی دور آن را با اسمش یاد می‌گرفتیم: خلیج فارس.» شاه گفت: «نه در سال‌های خیلی دور، تا همین اواخر آن را خلیج فارس می‌نامیدید. من خودم یک بار در رادیو شنیدم که عبدالناصر در سخنرانی‌ای گفت که جنبش‌های قومی عربی از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس را در بر گرفته است؛ و چند بار نام خلیج فارس را آورد. من خودم شنیدم. چه شد که چند سال پیش تصمیم گرفتید تاریخ و طبیعت را تغییر دهید و اسم آن را فراموش کردید و اسمش را گذاشتید خلیج عربی؟ چرا؟ واقعاً می‌پرسم، چرا؟»

شاه در این ایرادش بسیار جدی بود. هیکل گفت: «شاید علتش این بوده که دیدیم خلیج فارس منسوب به پارس است و شما خودتان اسم قدیمی پارس را به ایران تغییر داده‌اید. با این کار، آن اسم خلیج را از آن گرفتید چون کشوری که این اسم از آن گرفته شده بود اسمش را تغییر داد. دیدیم که خلیج تنها مانده... شاید یتیم شده و برای همین اسم تغییرناپذیرمان را به آن دادیم و اسمش شد خلیج عربی.»

شاه سرش را تکان داد و گفت: «نه... جدی می‌گویم. می‌خواهم بدانم چرا طبیعت و جغرافیا را عوض کردید؟ از وقتی دنیا آن را شناخته اسمش خلیج فارس بوده، چطور ممکن است ناگهان اسمش را خلیج عربی کنید؟» هیکل پاسخ داد: «توضیحی دارم که نمی‌دانم می‌پذیرید یا نه. ما دیدیم که هفت کشور عربی به این خلیج راه دارند: عراق، کویت، عربستان سعودی، بحرین، امارات، عمان و [قطر]؛ و از غیرعرب‌ها فقط و فقط ایران به آن راه دارد. نسبت اعراب از آن، هفت به یک بود. این توضیح را می‌پذیرید؟»

شاه گفت: «مگر نشانه‌ها و علامت‌های تاریخی و جغرافیایی به این ترتیب عوض می‌شود؟ مثلاً پاکستان حق دارد فردا خواستار تغییر نام اقیانوس هند شود یا بخواهد نام پاکستان هم در کنار هند بیاید؟ نکته‌ای که می‌خواهم روی آن انگشت بگذارم نه فقط موضوع تاریخ، که موضوع مشکل روانی است. شما، یا درست‌تر بگویم، بعضی از شما ناگهان تصمیم می‌گیرید که نام ما را از روی یک مکان جغرافیایی که در طول تاریخ شناخته شده بود بردارید. حق نداریم بپرسیم؟ حق نداریم تعجب کنیم؟»

هیکل شرح گفت‌وگوهایش با محمدرضا شاه پهلوی، جواهر لعل نهرو، آندروپوف، خوان کارلوس، فیلد مارشال مونتگمری، دیوید راکفلر و آلبرت اینشتین را در کتاب «دیداری دوباره با تاریخ» جمع‌آوری کرده که سال گذشته در ایران با ترجمه احسان موسوی خلخالی منتشر شد.

«تاریخ ایرانی» پیشتر متن کامل گفت‌وگوی هیکل با محمدرضا پهلوی را در پرونده «۷ ساعت با شاه ایران» منتشر کرده بود. هیکل در روایتی از خروج شاه ایران نوشت: «شاه به اصرار آمریکایی‌ها از تهران خارج شد و به اسوان آمد. او خود این خروج را به تأخیر می‌انداخت چون از طرفی درگیر خیال‌پردازی دخالت کامل نظامی شده بود و از طرف دیگر می‌خواست با خود جواهرات سلطنتی را [که در خزانهٔ بانک مرکزی بود] خارج کند که ارزشی بی‌نهایت داشت. شاه نتوانست خیال‌پردازی‌های خود دربارهٔ دخالت ارتش را با تصمیم شخصی عملی کند. گارد شاهنشاهی هم نتوانست جواهرات سلطنتی را در چمدان‌های شاه بگذارد و شاه فقط جواهراتی را با خود برد که در اوج لرزه‌ها در کاخ بود. شاه پیش از خروجش از ایران، بسیار به وضعیت مالی خود اهمیت می‌داد. قدرت ثروت به جای قدرت حکومت. او با ثروتی هنگفت از ایران خارج شد که حدس و گمان‌های بسیار دربارهٔ آن زده شد: از پنج میلیارد تا بیست میلیارد دلار. شاه با شنیدن این حرف‌ها، هوا را از دهانش بیرون می‌داد ـ مثل هر بار که حرفی می‌شنید که نمی‌پسندید ـ و می‌گفت: «کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند می‌فهمند میلیارد دلار یعنی چه؟ یعنی یک کوه اسکناس.» آنچه توجه بسیاری را جلب کرد، آن بود که شاه در طول ساعت‌های طولانی تبعیدش همواره به چهار چمدان بسیار توجه می‌کرد. چهار چمدان بزرگ که همیشه قفل بود و کلید آن‌ها را شخصاً نگهداری می‌کرد و هیچ کس نفهمید در آن‌ها چیست. شاه در قاهره طلا و جواهر بسیاری به دیگران بخشید چون احساس می‌کرد که این شهر ایستگاه پایانی دربه‌دری اوست. او بسیار تلاش می‌کرد که در این شهر آرامش و سلامتی‌اش حفظ شود. آخرین کاری که در قاهره کرد آن بود که قبض تلفن‌های خارجی را، که به بیست هزار دلار رسیده بود، پرداخت و فصلی از فصل‌های زندگی‌اش را بست و رفت.»

متن کامل گفت‌وگوی هیکل با آخرین شاه ایران را اینجا بخوانید

کلید واژه ها: حسنین هیکل


نظر شما :