چگونه تاریخ ما ربوده شد؟

سخنرانی هاشم آقاجری در مراسم نقد کتاب «سرقت تاریخ»
۲۷ خرداد ۱۳۹۵ | ۱۵:۴۶ کد : ۵۵۰۲ کتاب
سخنرانی هاشم آقاجری در مراسم نقد کتاب «سرقت تاریخ»
چگونه تاریخ ما ربوده شد؟
فهیمه نظری


تاریخ ایرانی: «سرقت تاریخ» نام کتابی است نوشته جک رنکین گودی، انسان‌شناس برجسته انگلیسی که توسط نرگس حسن‌لی به فارسی برگردانده و نشر امیرکبیر آن را منتشر کرده است. گودی در این کتاب نگاه نهادینه‌شده به تاریخ و تاریخ‌نگاری غالب جهان را به نقد می‌کشد و انسان شرقی را بر نقطه صفر مداری از تاریخ میخکوب می‌کند؛ مداری که در آن دیگر غرب نقطه ثقل عالم نیست و همه مفاهیم برساخته جدید خاستگاهی غربی ندارند. گودی در این نگاه بنیادین، نشان می‌دهد که چگونه بزرگترین اندیشمندان و نظریه‌پردازان تاریخ و جامعه‌شناسی، چون مارکس، ماکس وبر و... نیز گاه ناخواسته در دام این قوم‌مداری غالب گرفتار شده‌اند و در نهایت شرق چگونه در زیر آوار این نگاه غالب مدفون مانده است؟


آنچه در پی می‌خوانید، گزیده‌ای از سخنان هاشم آقاجری، استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، در مراسم نقد و بررسی این کتاب است که یکشنبه شانزدهم خردادماه در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد:



غرب کوشیده تاریخ بشریت را به نفع خود مصادره کند

جک گودی یکی از مردم‌شناسان یا انسان‌شناسانی است که در ادامه سنت مردم‌شناسانی چون گوردون چایلد نگاهی متفاوت به تاریخ دارد؛ نگاهی که آن را از نگاه معمول غربیان اعم از گرایش‌های محافظه‌کار یا راست و گرایش‌های چپ و به طور مشخص مارکسی، به تاریخ جهان متفاوت می‌کند. آنچه آثار گودی را از سنتی که او متعلق به آن است، متمایز می‌کند، اجتناب از سرمشق مسلط بر مطالعات در باب شرق است. این سنت و نگاه می‌خواهد تاریخ یک جهان را بنویسد، درحالی‌که نوع نگاه غربیان به تاریخ جهان - نگاهی که در قرن ۱۹ به اوج خود رسید، چه در سنت‌های لیبرالی، سنت جیمز استوارت میل، سنت‌های ایدئالیستی یا هگلی، سنت‌های مارکسی که البته سابقه‌اش را می‌شود تا دوره یونان باستان ردیابی کرد - معمولاً بر اساس نوعی خودمحوری یا اروپامحوری است. در آنجا ما با تاریخ دو جهان روبه‌رو هستیم، یکی جهان غربی و دیگری جهان شرق و معمولاً بر اساس انقلاب‌هایی که از قرن ۱۶ به بعد در غرب اتفاق افتاد. در این نظریه دوجهانی تاریخ، این جهان غرب است که محور، مرکز و برتر است. در این نگاه مورخان، جامعه‌شناسان یا به‌ طور کلی نظریه‌پردازان غربی بر اساس نوعی نگاه ثنوی و البته از بالا به شرق، مطالعات گوناگونی را انجام داده‌اند - کارهای کسانی مثل ماکس وبر، کارل مارکس، نظریه‌پردازان لیبرال، جیمز استوارت میل و آنچه ادوارد سعید از آن به عنوان نگاه شرق‌شناسانه به شرق یاد کرد - گویا تاریخ به معنی متعالی کلمه از غرب شروع می‌شود و در غرب نیز به پایان می‌رسد. گویا بر اساس این نگاه غایت‌گرایانه، شرق همیشه نقش فرودست، دنباله‌رو و شهروند درجه دوم جهان را داشته است.

 

گودی بر اساس منطقی که در این کتاب از آن به عنوان ربایش و سرقت تاریخ یاد می‌کند، معتقد است غرب با یک سلسله تمهیدات نظری کوشیده است تاریخ بشریت را به نفع مفاهیم و مقوله‌های خود مصادره کند و بعد خاستگاه مهم‌ترین پدیده‌ها مثل آزادی، ایدئالیزم، دموکراسی، عشق، زندگی مدنی، علم، دانش، تکنولوژی و مفاهیمی از این دست را غرب بداند. این نگاه، تاریخ را بر اساس تاریخ اروپا دوره‌بندی می‌کند. گودی می‌خواهد این منطق را در هم بشکند و بر اساس رهیافتی که معتقد است باید رهیافتی مردم‌شناختی - باستان‌شناختی باشد نگاه همه‌جانبه‌تری به تاریخ جهان بیاندازد.



تفکیک جهان به شرق و غرب، غیرواقعی است


با نگاه گودی درمی‌یابیم تفکیک دو جهان به شرق و غرب تفکیکی است غیرواقعی که گودی آن را در کتاب دیگرش تحت عنوان «شرق و غرب» با وضوح بیشتری نشان می‌دهد. گودی در آنجا نشان می‌دهد که ما با یک تاریخ روبه‌رو هستیم به عبارت دیگر آنچه ما امروز می‌بینیم، عبارت است از اروپای پیشرفته در مقابل آسیا یا شرقی که نسبت به اروپا در زمینه‌های مختلف اقتصادی، علمی و نظامی در درجه پایین‌تری قرار دارد. غرب می‌کوشد با نگاه اروپامحورانه و شرق‌شناسانه نقش شرق را در تکوین فرایند تکاملی و البته متنوع تاریخ بشر نادیده بگیرد و با تعمیم مقوله‌های غربی به عنوان مقوله‌هایی عام و جهانشمول، تاریخی بسازد که در آن شرق جایگاه مؤثری ندارد.


گودی در این کتاب می‌کوشد نشان دهد مفاهیمی مثل زمان، مکان یا مفهوم دوره‌بندی، در تمدن‌های مختلف و تجربه‌های مختلف بشری معانی و مفاهیم خاص خود را داشته‌اند و وقتی غرب با مفاهیم ویژه خود به سمت شرق می‌آید، دست به صدور احکام غیرواقعی می‌زند، احکامی که مبتنی بر نوعی انکار یا ترس و سرقت است، مثلاً در مورد مفهوم زمان، غربی‌ها همیشه در سفرنامه‌هایشان داوری می‌کنند که شرقی و مثلاً ایرانی اساسا درکی از زمان ندارد و مفهوم زمان را متوجه نیست. چرا این را می‌گوید؟ برای اینکه او بر اساس مفهوم خاصی از زمان و زمان مکانیکی - که آن هم البته متأخر است و آن‌طور که گودی نشان می‌دهد اختراع غرب نبوده است - قضاوت می‌کند. مفهوم غربی اساساً مفهومی برساخته متأخر است و این یک مغالطه است که ما بخواهیم با این مفاهیم برساخته جدید تاریخ جهان را بازخوانی کنیم. مسلمان‌ها، چینی‌ها، ایرانی‌ها، عرب‌ها و... نیز مفاهیم خاص خود را از زمان داشته‌اند، مفاهیمی که با سنت‌ها، دین، آداب مذهبی و زندگی اجتماعی و فرهنگی‌شان تناسب داشته است، مثلاً گردش طبیعی آفتاب و ماه و یا زمان اذان در جوامع اسلامی نه به عنوان پدیده‌ای صرفاً مذهبی بلکه به عنوان پدیده‌ای اجتماعی و یک منطق زمان‌بندی برای زندگی روزانه مورد استفاده قرار گرفته است.



کار گودی نوعی واسازی تاریخ‌نگاری مسلط بر جهان است


گودی در آثارش نشان می‌دهد در ابداع و ایجاد بسیاری از پدیده‌هایی که غربی‌ها از موضعی بالا و مصادره‌جویانه آن‌ها را به عنوان اختراع و ابداع‌های خود معرفی می‌کنند، شرق سهمی بسیار مهم دارد، چه شرق سامی و بین‌النهرینی و اسلامی و چه شرق هندی و چینی. باروت، قطب‌نما و چاپ سه پدیده‌ای است که به قول فرانسیس بیکن اساساً انقلاب مدرن را پایه‌ریزی کردند و گودی نشان می‌دهد که با رهیافتی مردم‌شناسانه این‌ها پدیده‌هایی نبوده‌اند که از صفر در غرب شروع شوند. جامعه نویسا و تحولی که خط و الفبا در تاریخ بشر به وجود آورد، پدیده‌ای است که از شرق شروع شد؛ به همین ترتیب مقوله‌های دیگری مثل زندگی شهری، تجارت، اقتصاد تجاری، مشارکت سیاسی و دموکراسی. گودی معتقد نیست که می‌توان شرق و غرب را بر اساس دو مقوله دموکراسی که متعلق به غرب است و مثلاً استبداد شرقی، تقسیم‌بندی کنیم زیرا چه جوامع غربی و چه جوامع شرقی بر اساس تجربه‌ای که در لحظه‌های خاص تاریخی خود داشتند از هر دو تجربه برخوردار بودند. این‌گونه نبوده که شرق یک‌سره استبدادی باشد و غرب یک‌سره دموکراتیک. تجربه مشارکت و انتخاب صاحبان قدرت در قبایل شرقی تجربه‌ای است که حتی در عصر ماقبل نوشتار در میان بسیاری از قبایل، از طریق انتخاب رئیس قبیله به وسیله انداختن سنگ در ظروفی انجام می‌شده است یا مشارکت شهروندان در اداره امور شهر، عقلانیت اقتصادی در اقتصادهای شرقی از سومر و کلده و بین‌النهرین گرفته تا چین؛ لذا کاری که گودی در آثارش می‌کند در واقع نوعی واسازی و باز کردن تاریخ‌نگاریست که در حال حاضر بر تاریخ جهان مسلط است؛ یعنی نوشتن تاریخ جهان از منظر تاریخ غربی. گودی این نوع تاریخ‌نگاری را با رهیافت مردم‌شناختی - باستان‌شناختی خود به چالش می‌کشد. او نگاهی تطبیقی به تاریخ جهان دارد و ضمن اینکه تفاوت‌ها را می‌بیند، بر روی تشابهات تأکید می‌کند؛ لذا ما در تاریخ جهان با یک شبکه روبه‌رو هستیم نه با یک دوقطبی، شبکه‌ای که جوامع مختلف، متناسب با شرایط خاص خود نقش و سهمی در تکوین تاریخ جهانی دارند.



باید اندیشه استثناگرایانه اروپا را کنار بگذاریم


اختلاف جوامع از نظر گودی به تعبیر من، اختلاف نوعی نیست بلکه اختلاف رتبی است و این اختلاف رتبی امری ذات‌گرایانه نیست. گودی به شدت با ذات‌گرایی مخالف می‌کند - ذات‌گرایی نژادی یا هر نوع ذات‌گرایی دیگری - البته این ذات‌گرایی خاص غرب نیست، معمولاٌ جوامع بشری در دوره‌های خاصی از تاریخ به خصوص در دوره‌هایی که در موقعیت پیشرفته‌تری قرار دارند به شدت مستعد چنین نگاهی به دیگری هستند. گودی می‌خواهد این نوع فاصله‌گذاری مطلق میان خود و دیگری را در هم بریزد و نوع نگاه ما را به تاریخ جهان عوض کند. گودی هم در این کتاب و هم در دیگر آثارش نشان می‌دهد که این قرائت و ادعا پایه و اساسی ندارد و ما باید اندیشه استثناگرایی اروپا را کنار بگذاریم؛ لذا ترجمه آثار گودی برای ما بسیار مهم و حیاتی است.



ترجمه پر از غلط است


متاسفانه در جامعه ما برخی از نویسندگان به دلیل ترجمه‌هایی که از آثار آن‌ها می‌شود، نابختیارند. این کتاب نخستین اثری است که از گودی ترجمه می‌شود. من در اینجا می‌خواهم به مترجم یا ناشر محترم بگویم که واقعاً با این آثار محتاط‌تر و دقیق‌تر مواجه بشوند. متأسفانه به گمان من ترجمه، دقیق و خوب نیست. اگر قرار باشد بقیه آثار گودی هم این‌گونه ترجمه شوند، گودی آن‌چنان که باید و شاید به جامعه و دانشجویان ما معرفی نمی‌شود. من این کتاب را با متن اصلی مقایسه کردم، متأسفانه در قسمت‌هایی از ترجمه خیلی بی‌دقتی شده است. اگر قرار باشد این کتاب تجدید چاپ شود، حتماً به مترجم محترم توصیه می‌کنم مجدداً با دقتی بیشتر و با مشورت با صاحب‌نظران دیگری این کار را اصلاح و تجدیدنظر کند. ترجمه پر از غلط است و متأسفانه حق مطلب ادا نشده است.

کلید واژه ها: هاشم آقاجری تاریخ نگاری


نظر شما :