می‌خواستیم تا سقوط صدام جنگ را ادامه دهیم

گفت‌و‌گو با سردار جعفر جهروتی‌زاده درباره عملیات رمضان
۱۳ شهریور ۱۳۹۶ | ۱۷:۰۱ کد : ۵۹۹۵ وقایع اتفاقیه
گفت‌و‌گو با سردار جعفر جهروتی‌زاده درباره عملیات رمضان
می‌خواستیم تا سقوط صدام جنگ را ادامه دهیم
فهیمه نظری

 

تاریخ ایرانی: ششم شهریور ۱۳۶۱، مرحله پنجم عملیات رمضان، از شمال پاسگاه زید در حد فاصل دژ مرزی عراق آغاز شد. نیروهای ایرانی در واقع ادامه عملیاتی را درون خاک عراق آغاز می‌کردند که مرحله نخست آن در ۲۱ رمضان همان سال (۲۱ تیرماه) آغاز شده و ورود نیروهای ایرانی به خاک عراق از همان تاریخ کلید خورده بود؛ عملیاتی که به گفته هاشمی رفسنجانی، فرماندهان نظامی سه روز پس از فتح خرمشهر در جلسه شورای عالی دفاع، مجوزش را از امام خمینی گرفته بودند. در مورد هدف نهایی این عملیات و اینکه فرماندهان نظامی و مسئولان وقت می‌خواستند چه دستاوردی از آن به دست آورند سخن فراوان است؛ از اشغال بصره، به دست آوردن یک پیروزی و اعلام پایان جنگ گرفته تا سقوط نهایی صدام. «تاریخ ایرانی» پس از گذشت ۳۵ سال، با سردار جعفر جهروتی‌زاده یکی از فرماندهان مرحله پنجم عملیات رمضان در مورد این عملیات و اهداف ایران در آن به گفت‌و‌گو نشسته که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

 

***

 

چرا پس از فتح خرمشهر، فرماندهان نظامی ایران تصمیم به ورود به خاک عراق گرفتند؟ با توجه به اینکه ما در آن مقطع پیروزی کسب کردیم و از سوی دیگر نیز عراق به علت حمله اسرائیل به جنوب لبنان، در ۲۰ خرداد ۶۱ اعلام آتش‌بس کرد و برای عقب‌نشینی فوری از خاک ایران اعلام آمادگی می‌کند.

 

عملیات رمضان از زوایای مختلف دارای اهمیت بود هم برای جمهوری اسلامی ایران و هم برای رژیم بعث عراق. ما بعد از پیروزی در عملیات بیت‌المقدس به خاک عراق ورود کردیم. قبل از عملیات رمضان نیروهای ما در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس توانستند ۷۵ هزار نفر از نیروهای بعثی را از بدنه ارتش عراق جدا کنند؛ اعم از آن‌هایی که مجروح، کشته و یا اسیر شدند. این مسئله بر پیکره ارتش عراق ضربه سنگینی وارد کرد؛ چراکه این کشور در روز نخست حمله به ایران حدود ۱۴ تیپ و لشکر داشت و طی عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس یعنی در فاصله زمانی سه ماه حدود ۷ لشکر از دست داد. اینجا دشمن باید به شیوه‌ای فریبنده متوسل می‌شد؛ لذا شعار صلح را انتخاب و شروع به جوسازی علیه جمهوری اسلامی کرد و همه کسانی که با جمهوری اسلامی دشمنی می‌کردند پشت صدام قرار گرفتند و از صدام حمایت کردند.

 

فکر می‌کنم اگر رژیم عراق پس از فتح خرمشهر قصد عقب‌نشینی از خاک ایران را داشت، از عملیات بیت‌المقدس تا عملیات رمضان فرصت خوبی بود برای اینکه این اقدام را انجام دهد؛ ولی عراقی‌ها همچنان ایستادگی و پافشاری کردند و در خاک جمهوری اسلامی ماندند. امام در راس امور، فرماندهان نظامی و همه ما متوجه این قضیه شده بودیم که عراقی‌ها در دو عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس تضعیف شده و توان نظامی خود را از دست داده‌ بودند. مسئولان جمهوری اسلامی نظرشان این بود که اگر عراق واقعا شعار صلح سر می‌دهد، باید بلافاصله نیرو‌هایش را از خاک جمهوری اسلامی بیرون بکشد و بر اساس توافق‌نامه ۱۹۷۵ الجزایر رفتار کند. در عملیات بیت‌المقدس ما حدود ۱۱۰ یا ۱۲۰ کیلومتر از ۱۱۰۰ کیلومتر طول مرز با عراق را آزاد کرده بودیم؛ اما هنوز مابقی آن دست دشمن بود؛ لذا عراقی‌ها سر موضعشان ایستاده بودند و شعار صلح‌طلبی سر می‌دادند! دشمن سعی می‌کرد با اعلام این آتش‌بس ما را فریب دهد؛ ورود جمهوری اسلامی به خاک عراق در عملیات رمضان پیامی مهم برای کسانی داشت که پشت صدام ایستاده بودند و از صدام و رژیم بعث عراق حمایت می‌کردند.

 

 

آقای هاشمی در خاطراتش می‌نویسد در جلسه شورای عالی دفاع که به منظور تصمیم برای ورود به خاک عراق در حضور امام تشکیل شده بود، (۶ خرداد ۶۱) امام با ورود به خاک عراق مخالف بودند و استدلالشان این بود که کشورهای عربی در حمایت از صدام صریح می‌شوند، مردم عراق از صدام حمایت می‌کنند یا آسیب می‌بینند و دیگر اینکه دنیا ما را به عنوان متجاوز معرفی می‌کند؛ ولی سرداران نظامی ایشان را راضی می‌کنند و بنا می‌‌شود ورود به خاک عراق با شرط‌هایی که امام می‌گذارند اتفاق بیفتد، مثل خودداری از تلفات انسانی و... هدف عملیات رمضان چه بود و آیا این خط قرمز‌های امام برای دیگر فرماندهان تشریح شد؟

 

نیروهای مسلح چه ارتش و چه سپاه قطعا با نظر قطعی فرمانده کل قوا این کار را ‌انجام دادند. در واقع مسئولان نظامی ما بر اساس اطلاعاتی که به دست آورده بودند، به این نتیجه رسیدند و امام را هم مجاب کردند؛ اما خط قرمزهایی که امام قرار داده بودند این بود که به این شرط به خاک عراق ورود پیدا کنید که به مردم و منازل غیرنظامی آسیبی وارد نشود. متاسفانه امروز بحث‌هایی مطرح می‌شود، مثلا در مورد همین عملیات رمضان بار‌ها دیده‌ام به گونه‌ای بحث می‌کنند که گویی حضرت امام کاملا با عملیات رمضان مخالف بوده است! نه حضرت امام با عملیات رمضان مخالف نبودند. این واقعا بحثی است که خدای‌نکرده در جهت تضعیف حضرت امام پیش می‌رود! یعنی حضرت امام آن‌قدر قدرت نداشتند که نیروهای مسلح بدون اطلاع ایشان کاری را انجام دهند؟! اصلا این‌گونه نبود. اولا بچه‌های ما عاشق حضرت امام بودند. حضرت امام ضمن اینکه چهره‌ای مذهبی داشت، چهره سیاسی هم داشت و فرمانده کل قوا بود؛ یعنی از هر جهت، انسانی کامل بود و تمام بچه‌ها با عشق و با تمام وجودشان از ایشان تبعیت داشتند. نیروهای بسیجی که از شهرهای مختلف به سمت مناطق جنگی سرازیر می‌شدند، همه به خاطر نفس گرم حضرت امام بود.

 

 

به نظر شما عراق در این بازه یکی، دو ماهه می‌توانست از قسمت‌های اشغالی خاک ایران عقب‌نشینی کند، آیا چنین چیزی به لحاظ نظامی ممکن بود؟

 

بله خیلی سریع می‌توانست عقب‌نشینی کند. دست‌کم می‌توانست مقدماتش را فراهم کند؛ وقتی جمهوری اسلامی متوجه می‌شد که عراق مقدمات عقب‌نشینی‌اش را از کل خاک جمهوری اسلامی فراهم کرده، قطعا دست به چنین حمله‌ای نمی‌زد.

 

 

با توجه به جو حاکم در جامعه آیا اگر آن زمان عراق عقب‌نشینی می‌کرد، نیروهای ایرانی وارد خاک عراق نمی‌شدند؟

 

قطعا نمی‌شدند، البته نمی‌شود پیش‌داوری کرد؛ چراکه ما شروع‌کننده جنگ نبودیم و هیچ‌وقت هم نخواهیم بود. نه اینکه شعار باشد، سیاستی است که جمهوری اسلامی از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، آن را دنبال می‌کند؛ یعنی هیچ وقت جمهوری اسلامی حاضر نیست گلوله‌ای را شلیک کند که موجب جنگ شود.

 

 

 

هدف، اشغال بصره بود؟

 

شاید ما اصلا به خاک بصره ورود پیدا نمی‌کردیم.

 

 

قرار بود بعد از پیروزی عملیات رمضان، گام بعدی چه باشد؟ پایان جنگ یا ادامه پیشروی در داخل خاک عراق؟

 

رژیم عراق بر ادامه جنگ پافشاری می‌کرد. اگر این آسیبی که از پیروزی‌های ما در فتح‌المبین و بیت‌المقدس به ارتش عراق وارد شد، وارد نشده بود، رژیم بعث عراق شعار آتش‌بس نمی‌داد و حتی دنبال آن هم نبود.

 

 

بر چه مبنایی این را می‌گویید؟

 

چند شاخصه داریم؛ یکی از آن‌ها بعد از قبول قطعنامه است، زمانی که ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم، رژیم عراق دوباره جاده اهواز - خرمشهر را گرفت. از سوی دیگر نیز تا جاده دهلران پیش آمد و پادگان عین‌الخوش و بسیاری مناطق را دوباره به تصرف خود درآورد. منتها آن وقت دیگر نیروهای ما از قدرتی بالا برخوردار بودند؛ لذا آن‌ها را عقب راندند.

 

 

آیا مخالفتی هم با ورود به خاک عراق در میان فرماندهان نظامی شد؟

 

نه هیچ مخالفتی نبود.

 

 

بین ارتش و سپاه هم در این مورد اختلافی پیش نیامد؟

 

به طور کلی بعد از عملیات بیت‌المقدس، مناطق عملیاتی بین ارتش و سپاه تفکیک شد. در عملیات رمضان در نقاطی محورهای عملیاتی به ارتش و در مناطقی به سپاه واگذار شد، فرقی هم نمی‌کرد؛ یعنی زمانی که سپاه به تنهایی عملیات می‌کرد، فرماندهان ارتش هم در قرارگاه‌ها بودند و در جریان کار قرار می‌گرفتند. ضمن اینکه محورهایی هم داشتند که در آن عملیات می‌کردند. فقط اتفاقی که افتاد این بود که بعد از عملیات بیت‌المقدس، ارتش و سپاه در محورهایی جداگانه عملیات می‌کردند.

 

 

آغاز جداسازی محورهای عملیاتی بین ارتش و سپاه از عملیات رمضان بود؟

 

بله عملیات رمضان، نخستین عملیاتی بود که سپاه و ارتش در آن به طور مستقل عمل کردند، هر دو هم از حمایت‌های فرماندهی معظم کل قوا برخوردار بودند؛ یعنی هر آنچه اتفاق می‌افتاد همه نظر حضرت امام بود.

 

 

عراقی‌ها پیش‌دستی کردند و برای مقابله با نیروهای ایرانی در عملیات رمضان هم کانال پرورش ماهی کشیدند و هم مثلث‌های دفاعی تعبیه کردند. آن‌ها چگونه از این عملیات خبردار شدند که به سرعت آرایش دفاعی به خود گرفتند؟

 

احداث کانال پرورش ماهی مربوط به چندین سال قبل بود؛ آن‌ها در داخل آن ماهی پرورش می‌دادند. اما در واقع هدف اصلی‌شان این بود که موانعی را در جلوی بصره قرار دهند، اینکه در گذشته با چه اهدافی این اقدام را انجام دادند، خیلی سن من اقتضا نمی‌کند. ضمن اینکه در عملیات رمضان نه یک مثلثی دفاعی بلکه چندین مثلثی بود؛ ما در عملیات رمضان چندان کاری به کانال پرورش ماهی نداشتیم چون داشتیم از قسمت دیگری به سمت تلمبه‌خانه بصره می‌رفتیم. تلمبه‌خانه جایی بود که آب را از آنجا به داخل کانال پرورش ماهی پمپاژ می‌کردند، آنجا عراق چندین مثلثی قرار داده بود.

 

 

از کجا خبردار شده بودند؟

 

من چون در عملیات رمضان مثلثی‌ها را دیدم، فکر می‌کنم خاکریز و موانعی که در آنجا ایجاد شده بود، نمی‌توانست مربوط به این فاصله زمانی کم باشد. در آن زمان بین بسیاری از بچه‌ها نیز این بحث بود که امکان دارد عراق در روزهای اول جنگ در کنار پیشروی به داخل خاک ما، این مثلثی‌ها را هم ایجاد کرده باشد؛ ولی در کل شاید هر دوی این‌ها مورد قبول باشد چراکه عراق در مهندسی جنگ بسیار قوی بود و تمام امکانات کشور را به جنگ اختصاص داده بود.

 

 

پس فکر می‌کنید این تاسیسات دفاعی از قبل ایجاد شده بود؟

 

شاید از قبل بوده است. این نظر‌‌ برخی از فرماندهان گردان و مسئولان نظامی در آن مقطع بود.

 

 

شما در کدام مراحل عملیات رمضان حضور داشتید؟

 

ما در مراحل یک و دو رمضان در سوریه بودیم؛ اما در مرحله سوم و چهارم و پنجم حضور داشتیم.

 

 

کدام مراحل عملیات رمضان موفق‌تر از بقیه بود؟

 

مرحله پنجم، مرحله‌ای بسیار مهم بود؛ چراکه ما باید به دشمن پهلو می‌زدیم؛ یعنی ما در شب عملیات باید ۱۶-۱۵ کیلومتر خاکریز می‌زدیم و به پیش می‌رفتیم و این خاکریز را به مثلثی سوم می‌رساندیم. ما همزمان با شروع عملیات، احداث خاکریز را آغاز کردیم. من برای اولین بار در آن مقطع دیدم که دشمن در شب از هواپیماهای جنگی استفاده ‌کرد. هواپیما‌هایش را بلند می‌کرد و منور می‌ریخت. روشن شدن منطقه توسط منورهای دشمن البته بسیار به نفع راننده‌ بلدوزرهای ما شد چون یک نفر با یک قطب‌نما جلوی یک بلدوزر گرا می‌گرفت، بلدوزر هم با تیغه‌های عقبش روی زمین خط می‌انداخت؛ بنابراین روشن شدن منطقه می‌توانست به یافتن مسیر کمک کند.

 

 

موفق شدید خاکریز را به مثلثی سوم برسانید؟

 

حدود ۱۵-۱۴ کیلومتر خاکریز زدیم که یک دفعه متوجه شدیم دشمن از مقابل به ما شلیک می‌کند. با شهید بزرگوار همت که پشت دژ مرزی مستقر بود، تماس گرفتیم که قصه چیست، گفت مسیر را اشتباه رفته‌اید. همه فکر می‌کردند این گراهایی که ما رفتیم به سمت مثلثی سوم است در حالی که به مثلثی چهارم رسیده بودیم؛ وقتی متوجه شدیم، سر خاکریز را به سمت مثلثی سوم کج کردیم و نهایتا تا مثلثی سوم پیش رفتیم و خاکریز را کامل کردیم؛ اما وقتی صبح شد دیدیم که دشمن در پشت سر، کنار و مقابل ما که‌‌ همان مثلثی‌ها می‌شد، قرار دارد؛ لذا دستور رسید که خاکریز را دوجداره کنید. امکاناتمان بسیار کم بود، ضمن اینکه راننده‌های لودر و بلدوزر هم که تمام شب در حال کار بودند، از خستگی خوابشان برده بود؛ به هر شکلی که بود با سختی و مشکلات زیادی کار را جلو ‌بردیم. کار به قدری طاقت‌فرسا بود که من در انتهای خاکریز به خواب رفتم، بعد از مدتی متوجه شدم که یک موتوری آمده و قصد دارد من را ترک خود سوار کند، وقتی نشستم ترک موتور تازه متوجه شدم که شهید دستواره است، حتی در راه ترکش خمپاره به من اصابت کرد؛ اما از فرط خستگی متوجه نشدم. همراه شهید دستواره به عقب آمدم و قدری استراحت کردم، بعد از آن نیز همه نیرو‌ها به عقب آمدند و همه آن خاکریز و... مجددا به دست عراقی‌ها افتاد.

 

 

چطور تیم شناسایی نتوانسته بود متوجه استحکامات دفاعی دشمن شود؟

 

تا مثلثی‌ها ۱۵ کیلومتر فاصله بود و در منطقه، دشمن حضور داشت. نمی‌شد برای شناسایی تا مثلثی‌ها پیشروی کرد. ما باید خط دشمن را می‌شکاندیم، ۱۵-۱۴ کیلومتر جلو می‌رفتیم و تازه به مثلثی‌ها برخورد می‌کردیم.

 

 

پس در شناسایی‌های پیش از عملیات، چه چیزی دستگیر نیروهای ما شده بود؟

 

در اینکه عراقی‌ها از آمادگی و امکانات زیادی برخوردار بودند، نمی‌توان شبهه‌ای ایجاد کرد. آن‌ها به ویژه از نظر مهندسی توانایی و امکانات زیادی داشتند. ضمن اینکه مفهوم شناسایی در آن مقطع این بود که نهایتا نیروهای ما جلو می‌رفتند، میدان مین دشمن را شناسایی می‌کردند، اگر در جایی هم می‌توانستند از آن عبور و یک بررسی کلی می‌کردند. شب اول عملیات نیروهای اطلاعات و عملیات با این بررسی‌های از پیش انجام‌شده در جلوی گردان حرکت می‌کردند و گردان را پیش می‌بردند، نیروهای تخریب نیز معبر میدان مین را برایشان باز می‌کردند تا بتوانند از این معبر خارج شده و خط دشمن را بشکافند. شناسایی در این حد انجام می‌شد.

شب عملیات بچه‌های شناسایی و اطلاعات عملیات ما واقعا کارشان را عالی انجام دادند، منتها دشمن تدارک‌هایی برای شب عملیات دیده بود، مثلا در مرحله پنجم عملیات رمضان، در یکی از محور‌ها وقتی متوجه نیرو‌ها در وسط میدان مین شده بود، پروژکتور‌هایش را روی میدان مین روشن کرده بود، به این ترتیب بچه‌ها را می‌دید و با سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین آن‌ها را مورد هدف قرار می‌داد. بسیاری از نیروها در آن شب به این شکل به شهادت رسیدند. کمترین شهید و مجروح را نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله در آن شب داشت. منتها شناسایی‌ها در آن مقطع بسیار عالی انجام می‌شد؛ ولی اینکه ما بتوانیم از پشت جبهه دشمن هم اطلاعاتی به دست بیاوریم در آن دشت که پر از موانع و میدان مین بود امکان نداشت و فقط می‌شد از طریق عکس هوایی پشت مواضع دشمن را بررسی کرد.

 

 

در مستند «آخرین روزهای زمستان» در قسمت مربوط به عملیات رمضان، می‌بینیم که شهید حسن باقری از دست تیم شناسایی عصبانی می‌شود؛ چراکه ظاهرا یک شب مانده به عملیات، شناسایی را تکمیل نکرده بودند.

 

این‌گونه نبود که زمان جنگ، اختلافی بین فرماندهان نظامی باشد، مثلا یک نمونه در عملیات خیبر در منطقه طلاییه بعد از ۹-۸ شب که ما به خط دشمن زدیم و موفق به شکستن دژ دشمن نشدیم، محورمان عوض شد و آمدیم این طرف. شب عملیات شهید دستواره و شهید حاج عباس کریمی با شهید همت درگیری لفظی پیدا کردند؛ هر سه هم خواستار این بودند که شهدای کمتری بدهیم و بچه‌ها کمتر آسیب ببینند، همه از روی دلسوزی مسائلی را مطرح می‌کردند، منتها این درگیری‌ها تنها در کار بود، بعد که عملیات تمام می‌شد، همه مثل برادر کنار هم بودند.

 

 

درگیری لفظی آن‌ها در شب عملیات خیبر بر سر چه بود؟

 

در شب عملیات خیبر در منطقه طلاییه، فشار بسیاری از سوی قرارگاه بر شهید همت بود. از قرارگاه تاکید می‌کردند که باید به هر شکلی هست امشب دژ طلاییه شکسته شود. آن شب من، شهید دستواره و شهید حاج عباس کریمی سه تایی آمدیم جلو، جایی که کنار آب و سینه دژ بود. در مسیر، شهدایی هم از شب‌های قبل ریخته بودند و خیلی جا‌ها چاره‌ای نداشتیم جز اینکه پا‌هایمان را روی پیکر این شهدا بگذاریم و عبور کنیم؛ چون بیست سانتیمتر بیشتر راه نبود، سمت راستش آب و سمت چپش هم دیواره دژ بود. ما آن شب تا ده متری مواضع عراقی‌ها پیش رفتیم و به پیچی رسیدیم که اگر از آن جلو‌تر می‌رفتیم عراقی‌ها ما را می‌زدند، به همین دلیل سه تایی آنجا نشستیم و شروع کردیم به بررسی منطقه، دیدیم واقعا هر قدر نیرو اینجا بیاید، همه به شهادت می‌رسند. آن شب نظر خودمان را با همه احتیاطی که باید در نظر می‌گرفتیم - چون عراقی‌ها بیسیم را شنود می‌کردند - به طور خلاصه به قرارگاه اعلام کردیم؛ اما دیدیم که ظاهرا بر پیشروی پافشاری دارند. در نهایت شهید عباس کریمی گوشی را از من گرفت و گفت «آقا ما سه نفریم، بزنیم به دشمن برویم جلو؟!» که دیگر نظرشان عوض شد و ما به عقب برگشتیم و محورمان عوض شد. لشکر امام حسین را جای ما آوردند که خب لشکر امام حسین هم شب به آن سه‌راهی زد و بسیاری از بچه‌ها به شهادت رسیدند.

 

 

به نظر شما اگر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله در مراحل اول و دوم عملیات رمضان حضور داشت باز هم نیروهای ایرانی شکست می‌خوردند؟

 

همه قدرت و توانایی لشکر به فرمانده لشکر برمی‌گردد. حاج احمد متوسلیان فرمانده بسیار لایق، بانبوغ و باتجربه‌ای بود. ایشان این نبوغ را در کردستان هم نشان داد. نمی‌خواهم بگویم شهید همت کمتر از حاج احمد بود ولی روحیات حاج احمد با شهید همت بسیار متفاوت بود. حاج همت بسیار محجوب و آرام بود و اگر مشکلی پیش می‌آمد بسیار پدرانه و دوستانه برخورد می‌کرد، در حالی که حاج احمد مقداری مسائل را با تندی منتقل می‌کرد؛ اما با‌‌ همان تندی هم چون برای خدا بود، بچه‌ها به او علاقه‌مند می‌شدند. ایشان انسانی بسیار مقتدر، قاطع و محکم بود و کار را همین‌گونه مقتدرانه پیش می‌برد. در همان مرحله پنجم اگر یگان‌های سمت چپ ما می‌توانستند خودشان را به مثلثی برسانند ما نه نیاز به دوجداره کردن خاکریز داشتیم و نه نیاز بود به عقب بازگردیم. علت اینکه خاکریز را گذاشتیم و عقب آمدیم، این بود که ما ۱۵ کیلومتر در دل دشمن پیش رفته بودیم؛ اما یگان سمت چپ ما نتوانست موفق شود.

 

 

در مجموع پنج مرحله عملیات به هیچ‌ کدام از اهداف از پیش تعیین شده خود نرسید.

 

این عملیات از نظر نظامی ناموفق بود؛ ولی از این جهت که ما توانستیم بخشی از ماشین جنگی دشمن را منهدم کنیم، تلفات به آن وارد کنیم و فرصت‌ها را از او بگیریم، موفق بود؛ چراکه به هر حال وقتی به یک ارتش کلاسیک تلفات وارد می‌شود ترمیم دوباره آن کاری زمان‌بر است. ارتش عراق هم کلاسیک بود، مثل نیروهای سپاهی ایران نبود که شب عملیات با یک کلاش به خط دشمن بزنند و پیش بروند. ضمن اینکه ما به چشم طمع داخل خاک عراق نرفتیم. زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم، منطقه عمده‌ای از خاک عراق دستمان بود. در آن مقطع حدود ۲۶۰ کیلومتر در عمق خاک عراق، یگان‌های ویژه قرارگاه رمضان در حال نبرد با دشمن بودند؛ ولی به محض پذیرش قطعنامه، کل منطقه را ترک کردیم و به عقب بازگشتیم. ما نگاه فریبنده به سرزمین دشمن نداشتیم.

 

 

فکر می‌کنید دلایل شکست عملیات رمضان چه بود؟

 

در عملیات رمضان دشمن در آن منطقه چه قبل از جنگ و چه در حین جنگ، کاملا خطوط دفاعی خود را محکم کرده بود. عراق موانع سنگینی را در بین راه ایجاد کرده بود که اگر از آن‌ها هم رد می‌شدیم باز با مثلثی‌ها برخورد می‌کردیم. نیروی دشمن در همه اضلاع مثلثی‌ها خط تشکیل داده بود؛ علاوه بر آن در برخی مناطق هم آب انداخته بودند؛ یعنی واقعا دشمن در یکسری نقاط از موانع طبیعی ‌‌نهایت استفاده را کرده و یکسری نقاط هم خود مانع ایجاد کرده بود. کانال پرورش ماهی در آن مقطع برای دشمن جزو موانع طبیعی به حساب می‌آمد.

 

 

سردار غلامعلی رشید در مستند «نبرد رمضان»(۱) می‌گوید: «در عکس هوایی که گرفته بودیم یک چیزی تار و مبهم از کانال می‌دیدیم که انتهای آن شبیه شمشیر است و برایمان محل سوال بود که چیست اما بعدها و تازه بعد از عملیات رمضان به حد کافی فهمیدیم که چیست...»

 

تا آنجا که من به خاطر دارم حتی در نقشه‌های معمولی عراق هم این کانال دیده می‌شد. کانال پرورش ماهی کانالی نبود که جدید باشد و مشخص نباشد. خب مثلثی‌ها و... نبود ولی کانال از قبل احداث شده و کاملا مشخص بود.

 

 

بعد از عملیات رمضان چه پیامی از امام دریافت کردید؟

 

پیروزی در عملیات بیت‌المقدس و فتح‌المبین موجب غرور بچه‌ها شده بود و باید در توکل بر خدا و مدد از ائمه جدی‌تر می‌بودند.

 

 

علاوه بر غرور این بحث هم بود که نیروهای ایرانی بعد از عملیات‌ها به سرعت تقاضای مرخصی می‌کردند.

 

در کل جنگ تقریبا این مشکل وجود داشت؛ چون بالاخره نیروهای مردمی و بسیجی، وقتی ماموریت می‌گرفتند و به عنوان بسیجی به جبهه می‌آمدند نهایتا سه ماه ماموریت داشتند، این سه ماه که تمام می‌شد، می‌خواستند بازگردند. گاهی که عملیات از مرز سه ماه می‌گذشت دیگر بچه‌ها عمدتا برای رفتن به مرخصی هجوم می‌آوردند.

 

 

خبر پذیرش قطعنامه را در کجا شنیدید؟

 

ما در مقری تقریبا حدود ۳۰ کیلومتر داخل خاک عراق بودیم. در آنجا رادیوی کوچکی داشتیم که از اخبار ساعت دو متوجه شدیم که حضرت امام قطعنامه را پذیرفته‌اند.

 

 

احساس نیرو‌ها در لحظه شنیدن این خبر چه بود؟

 

در آنجا همه بچه‌ها گریه می‌کردند. هر کسی در گوشه‌ای افتاده بود...

 

 

چون جنگ با پیروزی تمام نشده بود؟

 

پیام امام به شکلی بود که می‌گفت من آبرویم را برای اسلام داده‌ام و تعبیر جام زهر که ایشان به کار بردند برای بچه‌ها عجیب بود و بسیار آن‌ها را متاثر کرد. برخی از نیرو‌ها هم به گونه‌ای دیگر به این قضایا فکر می‌کردند؛ برخی روی خاک‌ افتاده بودند و گریه می‌کردند و واقعا از این جهت که شهادت نصیبشان نشده بود ناراحت بودند و فکر می‌کردند این فرصت را از کف داده‌اند.

 

 

می‌خواستید تا کجا پیش بروید؟ یعنی می‌خواستید جنگ کجا متوقف شود؟

 

تا جایی که متجاوز تنبیه شود.

 

 

این نقطه تنبیه کجا بود؟

 

هر جایی که متجاوز سر جای خودش نشانده شود؛ یعنی اعتقاد شخصی من است که اگر ما موفق می‌شدیم به اهدافی که حضرت امام در جنگ مطرح می‌کردند، برسیم؛ یعنی همان شعارشان که می‌فرمودند «صدام جز خودکشی راهی نخواهد داشت»، شاید امروز بسیاری از تجاوزهایی که به کشورهای ضعیف می‌شود، رخ نمی‌داد.

 

 

یعنی تا سقوط صدام پیش می‌رفتید؟

 

بله به قول شما تا سقوط صدام. بهتر از این بود که آمریکا صدام را ساقط کند. دست‌کم توسط یک کشور اسلامی اتفاق می‌افتاد و قطعا مردم عراق آسیب کمتری می‌دیدند.

 

 

پی‌نوشت:

 

۱. کاری از بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ستاد کل نیروهای مسلح، کارگردان: عباس گودرزی، تهیه‌کننده: محمدعلی پازوکی

کلید واژه ها: جهرودی‌ زاده عملیات رمضان جنگ تحمیلی


نظر شما :