۵۰ سال با پلاسکو؛ خاطرات زنده یک برج ریخته

مالکان از روزهای تلخ و شیرین پلاسکو می‌گویند
۰۱ بهمن ۱۳۹۶ | ۱۸:۰۷ کد : ۶۱۷۲ وقایع اتفاقیه
مالکان از روزهای تلخ و شیرین پلاسکو می‌گویند
۵۰ سال با پلاسکو؛ خاطرات زنده یک برج ریخته

فرزانه ابراهیم‌زاده

 

تاریخ ایرانی: «گاز تا دم پلاسکو آمد اما به ما گاز ندادند. مالک باید اقدام می‌کرد، اما بنیاد مستضعفان چنین کاری نکرد. در ۳۸ سالی که پلاسکو در مالکیت بنیاد بود هیچ کاری برای بازسازی و بهینه‌سازی نکرد.»

 

این‌ها را عمو محمد گفت، وقتی داشتیم از خاطره‌های پلاسکو با هم صحبت می‌کردیم. عموی کوچکترم که تا ۳۰ دی‌ماه ۱۳۹۵ در واحد تجاری دریا در طبقه همکف پلاسکو صاحب سرقفلی بود. واحد تجاری که حالا درست یک سال است که همزمان با آتش‌سوزی بزرگ پلاسکو بسته شده و مانند ۲۰۰ واحدی که در پاساژ بودند بلاتکلیف هستند. او چند سال بعد از برادر بزرگتر، عمو محمود کارش را در پلاسکو شروع کرد. هر دو عمویم در دهه ۴۰ یعنی نخستین سال‌های شکل‌گیری اولین آسمان‌خراش تهران در آن کار می‌کردند و از قدیمی‌های آنجا بوده و هستند و خاطرات زیادی از روزهای تلخ و شیرین پلاسکو در حافظه دارند که لابه‌لای تاریخ این ساختمان سعی کردم آن‌ها را مرور کنم.

 

 

صبح پنجشنبه

 

ساعت ۱۱:۳۰ روز ۳۰ دی‌ماه ۱۳۹۶ درست یک سال از آن لحظه‌ای که برج پلاسکو در مقابل چشمان خیلی از کسانی که آن ساعت در چهارراه استانبول یا پای تلویزیون نشسته بودند فروریخت. ساعت ۸ صبح پنجشنبه آخرین روز از دی‌ماه ۱۳۹۵ آتش از یک واحد تولیدی در طبقه ۸ ساختمان شروع شد و کمتر از یک ساعت کل آن طبقه و طبقه‌های دیگر را فرا گرفت. سه ساعت بعد برج یکپارچه آتش شد و ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه در حالی که همه توان آتش‌نشانی تهران در حال تلاش برای مهار آتش بود، برج ۱۰ طبقه به صورت عمودی فروریخت و ۱۶ آتش‌نشان و ۴ شهروند از جمله دو نیروی خدماتی پلاسکو را با خود برد.

 

یک سال از فروریختن خاطره‌ ۵۵ ساله اولین آسمان‌خراش پایتخت گذشته است. خیابان جمهوری تصویری از برجی ۱۰ طبقه با آن سازه فلزی اطرافش را ندارد و جایش حفره‌ای است عمیق روی تاریخ مرکز شهر و خاطرات ما. بخشی از این تاریخ حالا در ذهن کسانی است که در ۵۵ سالی که پلاسکو فعال بود در آن کار و فعالیت می‌کردند.

 

 

متری ۱۰ تومان اجاره سالیانه

 

ایده ساخت پلاسکو در سال ۱۳۳۹ برای اولین بار توسط حبیب القانیان مطرح شد. القانیان رئیس انجمن کلیمیان ایران و مالک شرکت پلاسکو بزر‌گترین شرکت صنایع پلاستیک ایران بود و نام این ساختمان را که هیچ ربطی به آن کارخانه نداشت، پلاسکو گذاشت. او در کنار کارخانه پلاسکو به فکر ساخت یک مرکز تجاری و یک برج اداری در تهران افتاد. زمینی که برای این کار در نظر گرفته شده بود در شرق سفارت انگلیس و شمال دو سفارتخانه ترکیه و آلمان یعنی در چهارراه استانبول قرار داشت. تنها بنایی که می‌دانیم پیش از ساختن پلاسکو در این مکان قرار داشت سینمایی بود که به خاطر ساخت آن تخریب شد. کار ساخته شدن برج و پاساژ پلاسکو سه سال طول کشید و در حین ساخت برخی از واحدهایی که در پاساژ قرار داشت پیش‌فروش شد.

 

ساخت برج در سال ۱۳۴۱ به پایان رسید و آماده تحویل به کسانی شد که واحدها را خریده بودند. یک باور اشتباه شاید تا روزی که پلاسکو آتش گرفت این بود که بسیاری فکر می‌کردند برج و پاساژ دقیقاً هم‌اندازه بودند. ساختمان به صورت L بزرگ طراحی شده بود و برج بخش کوچکی از دهانه پاساژ را اشغال کرده بود و مرکز تجاری پشت آن تقریباً از آخرین حد شمالی شروع می‌شد.

 

محمود ابراهیم‌زاده آن‌طور که به یاد می‌آورد از سال ۱۳۴۳ به عنوان فروشنده وارد پلاسکو شد و تا چند سال پیش در طبقه همکف صاحب یکی از سرقفلی‌ها بود. او درباره چگونگی ساخت و آماده شدن پلاسکو در تهرانی که ساختمان‌هایش نهایتاً چهار طبقه بودند، می‌گوید: «این ساختمان را حبیب القانیان در سال ۱۳۳۹ کلنگ زد و سال ۱۳۴۱ هم آماده افتتاح شد. او قصد داشت سه طبقه همکف، جایی که مغازه‌های ما قرار داشت یک مال مدرن راه بیاندازد و برج را هم به اداره‌های دولتی بفروشد. اما برج آن‌طور که او می‌خواست نشد. یعنی ساختمان ایرادهایی داشت که قابلیت تبدیل شدن به برج اداری را نداشت. خیلی از وزارتخانه‌ها هم رفتند و آمدند و اینجا را نپسندیدند.»

 

او علت را ایرادهای مهمی می‌دانست که در زمان ساخت به آن توجهی نشده بود: «برج ۱۷ طبقه ایرادهایی داشت که زمان ساختن به آن توجه نکرده بودند. اولینش این بود که پارکینگ نداشت. این مشکلی بود که تا زمان فروریختن هم دامان پلاسکو را گرفته بود. بعد ساختمان به اندازه کافی آسانسور نداشت. آسانسورهای این برج ۳ تا بود؛ تازه یک آسانسور هم خیلی کوچک بود. برای همین هیچ ادارهٔ دولتی آن را نپسندید و ساختمان روی دستشان ماند.»

 

محمد ابراهیم‌زاده، برادر کوچکتر که چند سالی بعد از او وارد پلاسکو شد و یکی از صاحبان سرقفلی‌های طبقه همکف پاساژ است که در یک سال گذشته بلاتکلیف مانده، یکی دیگر از اشکالات ساختمان برج را مشکل سازه‌ای می‌داند که در همان سال‌های اول برایش رخ داد: «هنوز یکی دو سال از ساخته شدن پلاسکو نگذشته بود که برج شروع به نشست و کج شدن کرد. شایعه بود برج را مهندسان اسرائیلی ساختند. می‌گفتند زیرسازی‌اش درست نبوده. یک گروه مهندس فرانسوی آمدند اسکلت فلزی که سال‌ها نمای بیرونی پلاسکو بود را ساختند تا برج سر پا بماند.» ذوب شدن اسکلت فلزی حفاظ برج پلاسکو باعث شد تا ساختمان در کمتر از پنج ساعت فروبریزد.

 

محمود ابراهیم‌زاده می‌گوید چند سال بعد از پا گرفتن مرکز تجاری و با عدم استقبالی که از سوی اداره‌های دولتی شد تصمیم گرفتند تا برج را هم به تولیدی‌های کفش و پوشاک واگذار کنند: «طبقات بالا را دیوارکشی کردند و به عنوان تولیدی سرقفلی‌اش را فروختند. آقای فریبایی، معاون مدیر این تصمیم را گرفت و واحدهای از ۵۰ متر به بالا را تقسیم کرد و تکه تکه فروخت؛ مثل طبقات پایین. البته می‌دانم که در سال‌های آخر بیشتر تولیدی‌ها تبدیل شده بود به بنکداری و واحدهای بزرگتر تولیدی داشتند.» محمد ابراهیم‌زاده هم می‌گوید که واحدهای برج را متری ۱۰ تومان (۱۰۰ ریال) واگذار کردند و فقط ۵۰۰ تومان هزینه کنتور گرفتند.

 

 

پشت پلاسکو

 

برج پلاسکو فروریخت اما جایی که همه ما آن را می‌شناختیم پاساژ سه طبقه‌ای بود که پشت برج قرار داشت و سال‌های زیادی محل رفت‌وآمد بسیاری به آنجا بود. پلاک معروف پلاسکو هم در ورودی این بخش قرار داشت.

 

اولین اطلاعاتی که از افتتاح پلاسکو در روزنامه‌ها وجود دارد مربوط به همین بخش بود و خبر از افتتاح کتابخانه‌ای در طبقه سوم می‌داد؛ کتابخانه‌ای که کمتر کسی می‌داند چه سرنوشتی پیدا کرد.

 

مهرانگیز منوچهریان یکی از نخستین وکلای زن ایرانی و سناتور مجلس در خاطراتش که به اسم «سناتور» منتشر شده، از نخستین کسانی بود که در پلاسکو مستقر شد و دفتری را در طبقه سوم داشت و در همین دفتر لایحه حمایت از زنان و کودکان را نوشت و پرونده‌های مهمی را برای دفاع قبول کرد.

 

اما مهم‌ترین بخش هویتی پلاسکو فروشگاه‌های لباس آن بودند که خیلی زود آن را تبدیل به یکی از مراکز خرید پایتخت کردند.

 

محمود ابراهیم‌زاده یکی از قدیمی‌های این مرکز خرید بود و در کنار یکی دیگر از کاسب‌های قدیمی کار خودش را شروع کرد: «از حدود سال‌های ۴۴-۴۳ در فروشگاه آقای حسین یگانی از قدیمی‌های پلاسکو فروشندگی می‌کردم. اما بعد از چند سال توانستم یکی از مغازه‌های همکف را بخرم و کسب‌وکار خودم را داشته باشم. آن زمان وضعیت درآمد ما جوری بود که بعد از مدتی کار کردن بتوانیم در همان جا فروشگاهی را بخریم.»

 

این مغازه در ابتدای پاساژ کنار پله‌هایی که به طبقات بالا و برج می‌رفت، قرار داشت. در ابتدا نامش بحرین بود و سال‌های بعد نیلوفر: «کل مغازه را ۲۵۰ هزار تومان خریدم و با هزینه‌های که صرف شد در نهایت ۲۷۰ هزار تومان تمام شد. البته این پول را هم قسطی دادم.» فروشگاهی که بعدها فروخته شد و در حادثه آتش‌سوزی به خاطر دسترسی بهتر به طبقه‌های پایین‌تر مجبور به تخریب آن شدند.

 

او نام بعضی از همکاران قدیمی را به یاد می‌آورد: «زمانی که ما وارد پلاسکو شدیم چند نفری کارشان را شروع کرده بودند. یکی آقای مرتضی یگانی بود که تولیدی و مغازه بنکداری لباس زنانه داشت و چند سال بعد مغازه‌هایش را فروخت و از ایران رفت. آقای انصاری هم بود. آقای حسینی همسایه مغازه ما بود. همزمان با من هم کسانی مثل آقای حداد تهرانی و محسن اثنی‌عشری و جواد ترمه که از دوستانم بودند وارد پلاسکو شدند. آقای عباس توسلی از قدیمی‌های پلاسکو و همراه آقای تراکمه از افراد سرشناس پاساژ بودند. آقای نیلی و عباس جوکار هم بودند.»

 

محمد ابراهیم‌زاده که مانند برادر کار در پلاسکو را از فروشندگی شروع کرده بود در سال‌های ۶۲ -۶۳ چند پلاک آن‌طرف‌تر، فروشگاه دریا را از یکی از قدیمی‌های پوشاک یعنی عباس جوکار خرید؛ فروشگاهی که در حادثه پلاسکو هیچ آسیبی ندیده و سالم مانده است.

 

او از ترتیب مغازه‌ها در دهه ۴۰ می‌گوید: «اولین مغازه پاساژ در سال ۱۳۴۴ یک کلاه‌فروشی بود. بعد لباس زنانه و مردانه. بیشتر مغازه‌ها را اول کارمندان دولت خریده بودند؛ ساعت ۳ مغازه‌هایشان را باز می‌کردند. کم‌کم کسانی مثل آقای یگانی و حسینی آمدند. فروشگاه همیلا متعلق به آقای مرتضوی بود. دو دهنه مغازه کنار بانک داشتند. بانک ایران و ژاپن بود که بعد از انقلاب بانک تجارت شد. کنارش هم یک کمربند و کیف‌فروشی بود. سر پاساژ کفش فردوس باز شده بود. همین آقای نایبی خرید و یک مغازه کوچک از آن درآورد. کنارش کفش بلا خرید و بعد برق لامع. آن‌ها خیلی با اهالی پاساژ در ارتباط نبودند. آذری بودند. مشتری‌های خودشان را هم داشتند و کارشان خوب بود.»

 

یکی دیگر از کسانی که در رونق پلاسکو مؤثر بود، آقای شبستری است که در زیرزمین پاساژ کسب‌وکار خود را راه انداخت و موفق شد تا آنجا را رونق بدهد؛ محمود ابراهیم‌زاده می‌گوید: «زیرزمین پاساژ در چند سال اول خیلی سوت‌وکور بود و به اصطلاح چرخش نمی‌چرخید. این صنایع‌دستی‌فروشی‌ها هم کارشان نمی‌گرفت. یکی دو مغازه ماهی‌فروشی بودند که اگر نبودند کسی پایین نمی‌رفت. اما در حدود سال ۱۳۵۰ بود که آقای شبستری به پلاسکو آمد؛ خیلی جوان و استثنایی بود و بسیار خلاق و زرنگ. از بازار آمده بود و مشتری‌های خودش را داشت. او آمد و یکی از مغازه‌های زیرزمین را خرید و بنکداری کرد. پوشاک تریکو می‌فروخت و تعداد زیادی مشتری را به پلاسکو آورد. در عرض چند سال طبقه پایین آن‌قدر رونق گرفت که تبدیل به مرکز پوشاک تریکو شد و واحدهایی که تا آن موقع قیمتی نداشت و به مفت نمی‌ارزید یک دفعه گران شدند. گاهی وقت‌ها آدم‌هایی هستند که سرنوشت یک مجموعه را عوض می‌کنند و آقای شبستری یکی از همان‌ها بود.»

 

او آقای شیروانی را هم یکی دیگر از سرقفلی‌داران شناخته شده می‌داند و می‌گوید که انتهای پاساژ پیراهن‌دوزی داشت. مشتری‌های خاصی داشت و برای آن‌ها لباس می‌دوخت و همین باعث شده بود تا آدم‌های سرشناسی به آنجا رفت‌وآمد کنند.

 

پاساژ پلاسکو در ابتدا بورس کلاه و کمربند و بعد لباس زنانه و بنکداری یا عمده‌فروشی تریکو بود. اما از نیمه دهه ۷۰ رفته رفته فروشگاه‌های لباس مردانه کل پاساژ را تغییر کاربری دادند. کت و شلوار مردانه، کروات، کمربند، لباس اسپرت، انواع شلوار و بلوز در آنجا به صورت خرده‌فروشی عرضه می‌شد.

 

 

از آلبالو پلوی سلف تا غول

 

محمود عزیزی بازیگر تئاتر و تلویزیون سال گذشته اولین خاطرهٔ خود از پلاسکو را مربوط به آلبالو پلویی دانست که در رستوران طبقه آخر خورده بود. این رستوران معروف‌ترین بخش پلاسکو پیش از انقلاب بود. سلف‌سرویس پلاسکو که آن‌طور که محمود ابراهیم‌زاده می‌گوید اولین سلف‌سرویس تهران بود و همین باعث می‌شد تا روزانه افراد زیادی بیایند و ناهار بخورند. همین رستوران هم تبلیغ کانادادرای را به سردر پلاسکو آورد و برای سال‌ها تصویر کانادادرای بزرگ روی ساختمان تداعی‌کننده این برج به شمار می‌آمد.

 

فریدون جیرانی، کارگردان سینما و تلویزیون در کنار یادآوری غذاهای خوشمزه این رستوران از یکی دیگر از پاتوق‌های این ساختمان یاد کرده است: «در طبقه دوم ساختمان قهوه‌خانه‌ای بود، تمیز با غذاهای ارزان، قهوه‌خانه‌ای که پاتوق خیلی‌ها بود، خیلی‌ها که شعر می‌نوشتند، قصه می‌نوشتند که من اولین فیلمنامه‌ام را در سال ۵۳ در این قهوه‌خانه نوشتم.»

 

محمود ابراهیم‌زاده هم قهوه‌خانه را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «این قهوه‌خانه که مدیرش آقای سماکار بود، بسیار زیبا و خیلی وقت‌ها هم شلوغ بود.»

 

او یکی دیگر از دیدنی‌های پلاسکو را غول آن می‌داند؛ مرد غول‌پیکری که دسته دسته مردم را به پلاسکو می‌کشاند.

 

غلامحسین تکمیل همایون، کارشناس و تهران‌پژوه در یادداشتی که در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده از این غول یاد می‌کند: «جوانی با قدی حدود دو برابر یک آدم معمولی با هیکلی درشت در یکی از روستاهای آذربایجان کشف شده بود که واقعاً هیکل و هیبتی غول‌مانند داشت. روزنامه‌های آن موقع پایتخت هم با آب و تاب جریان آوردن او به تهران را نوشته بودند و گفته می‌شد که این غول وقتی در هواپیما تکان می‌خورد، هواپیما هم می‌لرزید و از این قبیل حرف‌ها که اغلب برای بازارگرمی می‌گفتند.»

 

این غول بیچاره اجازه نداشت خیلی از اتاقکش بیرون بیاید چرا که مردم دوره‌اش می‌کردند و مفت با او عکس می‌گرفتند.

 

تکمیل همایون همچنین از دو مغازه‌ای یاد کرده که در انتهای زیرزمین پرده‌های فیلم‌فارسی و هندی را می‌کشیدند. در طبقه اول تا نیمه دهه ۷۰ آتلیه نقاشی برادران داداشی کنار بنکداری لباس‌های زنانه و مردانه قرار داشت.

 

ماهی‌ها اما شاید غیرمتعارف‌ترین و یکی از معروف‌ترین یادمان‌های پلاسکو بودند. ماهی‌های تزیینی و گران‌قیمتی که در آکواریوم‌های بزرگ در طبقه زیرزمین جای داشتند و خیلی‌ها را به سمت خود می‌کشاندند.

 

محمدابراهیم‌زاده ورود ماهی‌فروش‌ها به پلاسکو را در سال‌های بعد از انقلاب می‌داند و می‌گوید: «اولین نفر خانمی بود که با شوهرش یک مغازه آن آخر طبقه پایین گرفتند و ماهی‌فروشی کردند. بعد که کارشان گرفت کسان دیگری هم آمدند و چهار، پنج تا ماهی‌فروشی شد. آن خانم یکی دو سال پیش هم بود، بعد دیگر نمی‌توانست بیاید و مغازه‌اش را به لباس‌فروشی اجاره داده بود.»

 

در این سال‌های آخر فقط ماهی‌های تزیینی دست‌یافتنی و نایاب در این مغازه‌ها به فروش نمی‌رفتند؛ انواع جانوران بودند از سمندر و لاک‌پشت تا حتی مار. حیواناتی که البته در شمار قربانیان پلاسکو نیامدند و همه در روز اول آتش‌سوزی به خاطر قطع جریان برق تلف شدند. حالا آن ماهی‌فروش‌ها مانند فروشگاه دریا در پاساژ نور جای داده شدند و منتظرند تا سرنوشت پلاسکو روشن شود.

 

 

پرواز بر فراز برج

 

جز ماهی‌ها و فروشگاه‌ها و سلف‌سرویس و … پلاسکو به یک دلیل دیگر هم شهرت داشت؛ شهرتی که البته کمی برایش منفی بود و آن هم ماجرای خودکشی‌ها بود. پلاسکو به عنوان اولین برج بلند تهران جای خوبی برای پایان دادن به زندگی بود. هر از چند گاهی کسی پیدا می‌شد که از دنیا بریده بالای برج می‌رفت و در یک لحظه همه چیز به پایان می‌رسید. محمود ابراهیم‌زاده برخلاف برادرش درباره خودکشی‌ها خاطره‌ای خاص نداشت. اما محمد ابراهیم‌زاده بعضی از آن‌ها را به خوبی به یاد می‌آورد. برخلاف تصور ما می‌گفت اولین کسی که در پلاسکو خودکشی کرده در سال ۱۳۴۷ یک مرد جوان بود: «اولین خودکشی که دیدم حدود سال ۴۷ بود. پسر جوانی که ساعت ۶ یا ۷ بعدازظهر خودش را پرت کرد. در زیرزمین خانمی بود که گلفروشی داشت و یک ویترین جلویش می‌گذاشت. ما یک دفعه دیدیم صدای جیغ این خانم می‌آید. این پسر خودش را از طبقه سوم انداخت که افتاده بود توی حوض و فوت کرده بود جلوی چشم خانم گلفروش.»

 

او می‌گوید که اولین خودکشی از سلف‌سرویس یا برج را هم یادش هست که بعد از این بود: «آن هم یک پسر جوان بود که حدود ظهر خودش را پرت کرد پایین. یک سال بعد یک پیرمرد خودکشی کرد و افتاد کف خیابان استانبول.»

 

چند سال بعد هم دختری بود که پشت پلاسکو افتاد: «اولش کسی نفهمید. یک نفر که می‌گذشت دید دختر آنجا افتاده است. معلوم هم نبود که خودش افتاده یا کسی انداخته بودش. یک بار هم پسری بود که طبقه چهارم ایستاده بود و مدام خبر خبر می‌گفت و همه که حواسشان به او جمع شد خودش را انداخت پایین و کنار حوض افتاد.» پرونده خودکشی در این ساختمان با خودکشی خود ساختمان در آخرین روز دی ۹۵ بسته شد.

 

 

برج ۱۸ میلیون تومانی

 

حبیب القانیان فقط برج و پاساژ پلاسکو را نساخت. او به عنوان مالک برنامه‌های زیادی را در این برج انجام داد. برنامه‌هایی که حالا در خاطره خیلی‌ها از جمله محمود ابراهیم‌زاده تلاش برای معرفی بهتر آنجا بود. یکی از این برنامه‌ها برندینگ و جذب مشتری برای پلاسکو بود: «حبیب القانیان وقتی این پاساژ را راه انداخت به فکر برندینگ و تبلیغاتش هم بود. در مناسبت‌های مختلف برای اینکه مشتری جلب کند برنامه‌هایی را اجرا می‌کرد. مثلاً می‌گفتند که قرعه‌کشی دارند. پلاسکو خودش هم جذابیت داشت؛ اولین آسمان‌خراش بود و مالی که برایش ساخته بودند خیلی به روز و جالب بود. اما این کافی نبود. هفته‌ای یک بار قرعه‌کشی می‌کردند در پاساژ. به مناسبت‌های مختلف هم جوایز ویژه می‌دادند. پیکان طلا برای جایزه گذاشته بودند. قالپاق‌ها و دستگیره‌های پیکان از طلا بود. سماور طلا گذاشته بودند و نزدیک عید که می‌شد هفت‌سین طلا برای خریداران می‌گذاشتند. سر حوض را می‌پوشاندند و روی آن این هفت سین را پهن می‌کردند. خیلی هم طرفدار داشت و تماشایی بود. قیامت می‌شد. یعنی اصلاً مردم برای دیدن همین هفت‌سین می‌آمدند و خرید می‌کردند. واقعاً هم قرعه‌کشی می‌کردند و هیچ پارتی‌بازی وجود نداشت.»

 

او درباره نحوه اداره ساختمان و جمع‌آوری اجاره‌ها به یاد آورد: «القانیان بابت هر متر ۱۰ تومان در ماه اجاره می‌گرفت و کاری هم به ما نداشت. بعد از انقلاب که بنیاد مستضعفان اینجا را مصادره کرد اجاره‌بها را بالاتر بردند.»

محمد ابراهیم‌زاده هم به اجاره بهایی که القانیان می‌گرفت اشاره کرده و می‌گوید: «القانیان متری ۱۰ تومان اجاره ملک می‌گرفت. وقتی همه گفتند که این مبلغ زیاد است گفت که این مبلغ صرف مخارج خود پلاسکو می‌شود و دیگر هزینه شارژ از سرقفلی‌داران و کسبه نمی‌گیرم. واقعاً خیلی مرتب پلاسکو را نگه می‌داشت. روزی دو بار کل پاساژ نظافت می‌شد. نگهبان داشت و همیشه مرتب بود. بعد از انقلاب بنیاد زیر بار نظافت نرفت و گفت که خود کسبه باید پرداخت کنند. سالیانه حدود یک میلیون و خورده‌ای پول شارژ می‌دادیم.»

 

البته برخلاف تصور، بنیاد مستضعفان پلاسکو را از القانیان مصادره نکرد. این برج در حدود سال‌ ۱۳۵۴ به هژبر یزدانی تاجر صاحب نفوذ بهایی به مبلغ ۱۸ میلیون تومان فروخته شد.

 

محمد ابراهیم‌زاده می‌گوید: «هژبر یزدانی پلاسکو را ۱۸ میلیون تومان خرید. ۲ میلیون هم خرج بازسازی سیم‌کشی ساختمان کرد. ما سال‌های آخر کلی هزینه تزئینات کردیم. اگر به جایش خرج سیم‌کشی کرده بودیم شاید این فاجعه رخ نمی‌داد.»

 

البته سرقفلی‌داران به صورت مستقیم با صاحب ملک در تماس نبودند و واسطه‌شان فردی به اسم معینی بود و آن‌طور که محمد ابراهیم‌زاده گفته خیلی کسبه را اذیت می‌کرد. اما در کنار این کمک‌هایی هم می‌کرد. او هم ابتدای انقلاب اعدام شد.

 

بعد از انقلاب پلاسکو مصادره شد. محمد ابراهیم‌زاده می‌گوید بنیاد مستضعفان در این سال‌ها کاری برای پلاسکو نکرده بود: «در ۳۸ سالی که پلاسکو در مالکیت بنیاد بود فقط اجاره گرفت و هیچ چیزی خرج نکرد. این سال آخر یک میلیون و ششصد هزار تومان بابت اجاره یک سال دادیم که غیر از شارژ بود.»

 

کلید واژه ها: پلاسکو


نظر شما :