حسن حبیبی؛ دولتمرد ارجمند

دولت‌داری که دولت‌ساز نشد
۱۲ بهمن ۱۳۹۷ | ۲۲:۰۰ کد : ۶۵۷۴ وقایع اتفاقیه
دولت‌داری که دولت‌ساز نشد
حسن حبیبی؛ دولتمرد ارجمند
سرگه بارسقیان

 

تاریخ ایرانی: «وزیرِ نیک، پادشاه را نیکوسیرت و نیکونام گرداند و هر پادشاهی که او بزرگ شده است و بر جهانیان فرمان داده است و نام او تا به قیامت به نیکی می‌برند، همه آن بوده‌اند که وزیرانِ نیک داشته‌اند.» این پند خواجه نظام‌الملک طوسی را آنان که به‌ کار گرفته‌اند، سیاست را به کیاست پیش بردند و دولتمردی و دولتمندی پیشه کردند؛ بلعمیان برای سامانیان، احمدِ حسن می‌مندی در دربار سلطان محمود غزنوی و ابونصر کندری در عهد سلطان طغرل سلجوقی چنین جایگاهی داشتند.

 

در عصر معاصر اما وزیران نیکنامی بودند که شاه را نیک‌فرجام کنند اما‌‌گاه خود بد سرانجام شدند. دولتمردی و ارجمندی همیشه قرین هم نبود و دولتمرد ارجمند نادر بود. از تبار وزیرانی که رئیس نیکوسیرت کردند یکی حسن حبیبی بود که ۱۲ سال معاون اول دو رئیس‌جمهوری بود؛ اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی. استمرار عصر سازندگی به دوره اصلاحات را بازگشت مدیران رفته از کابینه هاشمی به دولت خاتمی معنا دادند از خود خاتمی که از وزارت دولت هاشمی به ریاست دولت رسید و وزیرانی چون عبدالله نوری، مصطفی معین، بیژن زنگنه، عیسی کلانتری و... تا معاونانی که در کسوت وزیر شدند چون سید عطاءالله مهاجرانی و وزیرانی که کسوت دیگر یافتند همانند محسن نوربخش. اما از بین همه آنان که در دوره انتقال از عصر هاشمی به خاتمی ماندند، مهم‌ترینش معاون اول رئیس‌جمهوری بود؛ مقام دوم دولت. حسن حبیبی ادامه داد تا معاونت اولی را در دولت دوم خاتمی به محمدرضا عارف سپردند.

 

در تمام این ۱۲ سال او نهاد ریاست‌جمهوری را «خیمه فرماندهی» می‌نامید و روز آخری که رفت تا به بنیاد ایران‌شناسی سامان دهد، توصیه‌اش این بود که مجموعه دستگاه‌های دولت از طریق رسانه‌ها با هم مذاکره نکنند بلکه سعی کنند در جلسات رسمی مانند هیأت دولت با هم گفت‌وگو کنند. این وصیت اداری را کسی گفت که هماره دولتمرد بود نه سیاستمدار؛ دولت‌دار ماند نه دولت‌خوار؛ چهره اول دولت شد وقتی دو رئیس دولت در «گل آقا» بواسطه روحانی بودن نباید دیده می‌شدند. شد نماد دولت‌ها و دولت‌گردان وقتی دولت‌داران نه چنان سیاست‌گریز بودند و بی‌دولتان نه چنین دولت‌ستیز.

 

حبیبی دولتمرد کناره‌گیر بود؛ یک باری آمد دولت‌ساز شود؛ وقتی اولین انتخابات ریاست‌جمهوری ایران برگزار می‌شد. ستادی چید با ریاست هاشم صباغیان، عضو ارشد نهضت آزادی ایران و همراهی محمدحسین بنی‌اسدی داماد بازرگان. در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۵۸ با پرهیز مهندس بازرگان از نامزدی، شورای مرکزی نهضت آزادی، حبیبی را به مصاف رقابت با یاران دیرینش ابوالحسن بنی‌صدر و صادق قطب‌زاده فرستاد. وقتی خبرنگار «اطلاعات» از او پرسید چه امتیازی بر دیگر کاندیدا‌ها دارد، پاسخ داد: «چند تنی که در پاریس بودیم وجوه مشترک بسیاری با هم داریم، من وجه تمایزی که برای خودم قائلم و امری که مرا از دیگران به نظر خودم جدا می‌کند، حالت آرام عمل کردن و همه را با هم آشتی دادن است. چون کمتر با گروه‌های دیگر دعوا کرده‌ام و گروه‌های مختلفی که من را می‌شناسند می‌دانند که من اهل این قبیل دعوا‌ها نیستم.» (۲۶ دی ۱۳۵۸) حبیبی از دختر امام تا جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را در حمایت خود داشت اما نفر سوم انتخابات (بعد از بنی‌صدر و مدنی) شد.

 

در دوره رقابت‌های انتخاباتی با حمایتش از دانشجویان افشاگر پیرو خط امام، رشته روابط حبیبی و نهضت آزادی از هم گسست. روز پنجم دی ۱۳۵۸، سه نفر از اعضای ارشد نهضت آزادی (مهدی بازرگان، یدالله سحابی و احمد صدر حاج‌سیدجوادی) علیه دو نفر از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که به نهضت اتهام سازشکاری با بیگانگان و خیانت و نفع‌طلبی زده بودند، اعلام جرم کردند. ۲۰ روز بعد مصاحبه‌ای از حسن حبیبی منتشر شد (کیهان، ۲۵ دی ۱۳۵۸) که در آن گفته بود «دانشجویان خط امام یک موضع‌گیری‌هایی دارند که این موضع‌گیری‌ها مورد تائید شخص من است... آن‌ها مورد تائید قاطبه مردم قرار گرفته‌اند برای اینکه یک مطلب اصیل و اصولی را فهمیده‌اند و پایش هم ایستاده‌اند و زنده‌باد که پایش ایستاده‌اند.»

 

پس از انتخابات نامه‌ای مشترک با امضای حبیبی (وزیر فرهنگ و آموزش عالی و سخنگوی شورای انقلاب) و عزت‌الله سحابی (دو ماه پس از استعفایش از نهضت آزادی) منتشر شد که در اعتراض به «هجوم سراسری به مراکز جنبش مجاهدین در سطح کشور» هشدار می‌داد: «سرنوشت این گرایشان و عملیات فرو بردن جامعه در منازعات درونی و پیدایش دیکتاتوری نظامی و فاشیسم نوین است.» (روزنامه اطلاعات، ۶ اسفند ۱۳۵۸)

 

حبیبی بعد‌ها وقت رأی اعتماد گرفتن از مجلس برای تصدی وزارت دادگستری، حتی امضایش پای نامه اعتراض به توقیف روزنامه «میزان» ارگان نهضت آزادی را هم انکار کرد و حرفی زد که تعبیر به رد ادعای عضویتش در نهضت آزادی شد: «ما در همه جریان‌های فعال مسلمان سیاسی بوده‌ایم. منتها در این جریانات همه آن مثل اینکه آسفالته و به تعبیری هم که جناب آقای ناطق دیروز می‌فرمودند، بعد از پیروزی انقلاب نبوده که هر روز خیابان‌ها را تمیز بکنند. لجن و مطالب هست، ‌انسان پایش را می‌گذارد احتمالاً کف پایش یک مقداری ممکن است که یک آلودگی‌هایی پیدا کند. اگر بقیه آلودگی پیدا نکردند، اشکالی ندارد.» (مشروح مذاکرات مجلس، ۲۴ مرداد ۱۳۶۳) در‌‌‌‌ همان نطق بود که بنی‌صدر (بدون بردن نامش) را «حقه‌باز» خواند و پاسخش به هاشمی رفسنجانی که پرسید «چرا برکناری؟» را نقل کرد که «با این حقه‌باز‌ها نمی‌شود کار کرد.»‌‌ همان هاشمی که برای کسب کرسی ریاست مجلس اول با او رقابت کرد؛ حبیبی ۲۰ رای گرفت و هاشمی رفسنجانی ۱۴۶ رای.

 

قبل از آن در ایام انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۵۸ گفته بود یکی از عللی که تمایل نداشته پس از انقلاب وارد امور شود این بود که «تیپی نظیر عباس امیرانتظام به کار دعوت شده بود. با این تیپ‌ها نمی‌شود کار کرد.» این را کسی می‌گوید که در دانشگاه به او می‌گفتند «شیخ»، «به دلیل آخوندبازی‌هایی که درآوردیم»؛ نامزد دوره اول انتخابات ریاست‌جمهوری که می‌گفت «وزارت علوم را اگر من قدرت داشتم همین الان منحل می‌کردم. برای اینکه همه‌اش بازی است. هم طاغوتی‌هایش طاغوتی‌اند و هم از انجمن اسلامی‌اش، از خانمی که حالا نذر می‌کند، کنار دست هویدا عکس داریم. این وزارتخانه یکی از بی‌ربط‌ترین وزارتخانه‌هاست.» گفته بود روز ۲۳ بهمن ۵۷ باید تانک می‌بردند جلوی سازمان امور اداری و استخدامی و آنجا را با خاک یکسان می‌کردند تا ادارات کشور را با ۶۰ هزار نفر اهل کار (نه کارمند) بشود ساخت نه با یک میلیون و پانصد هزار نفر که می‌شود یک ارتش.

 

اگر ده، پانزده روز قبل از فوت تمام اسنادش را در کاغذخردکن نابود نکرده بود، حالا شاید از نوشته‌هایش می‌شد داوری‌اش را پس از سال‌ها به نظاره نشست اما دولتمرد سیاست‌گریز خاطره‌پرهیز عاقبت‌اندیشی کرد و چنانکه همسرش شفیقه رهیده گفته به آنان که پیشنهاد دادند خاطراتش را بنویسد پاسخ می‌داد «یا آدم باید دروغ بنویسد تا اتفاق خاصی بیرون نیفتد، اختلاف ایجاد نشود و گرفتاری برای کسی ایجاد نشود، یا اگر واقعیت را نوشتی، بعد دیگر تکفیر می‌شوی و خلاصه اگر زنده بودی که ممکن است به بد و بلا گرفتار شوی، اگر هم مرده باشی که لعنت برایت می‌فرستند. نوشتن این مطالب چه فایده‌ای دارد؟» حبیبی نخواست به بلا مبتلا و به لعنت گرفتار شود.

 

آنچه سیمای حبیبی را بهتر می‌نمایاند، گفت‌و‌گوی محمدجواد مظفر است با او که ۲۹ دی ۱۳۵۸ انجام شد و در کتاب «اولین رئیس‌جمهور» (نشر کویر) آمده. آنجا می‌توان حبیبی کاندیدای ریاست‌جمهوری اول را که ۱۰ سال بعد معاون اول رئیس‌جمهوری شد بهتر شناخت؛ حبیبی که سال ۷۶ هم کارگزاران سازندگی نظر به حمایت از او در انتخابات داشت تا جانشین هاشمی شود و با مخالفتش حامیان هاشمی به حمایت از خاتمی رسیدند. در این گفت‌و‌گو به جوانانی که با او بحث می‌کردند، می‌گوید: «نگذارید که من جوری حرف بزنم که شما خوشتان بیاید. این هم برخوردی ساده‌گرایانه است؛ یعنی یک عده جوان پرشوری هستند که خوششان می‌آید هر کسی بیاید به آن‌ها بگوید حرف شما درست است. من این کار را نمی‌کنم.» او بر این صراط ماند و سکوت را بر گفتن حقایق ترجیح داد.

 

حبیبی پیش از پرواز انقلاب متن پیش‌نویس قانون اساسی را که با نظر امام آماده کرده بود به خبرنگاران داد و گفت اگر زنده ماند خودش در تهران آن را می‌گیرد وگرنه دوستانش آن را می‌گیرند. تقدیر این بود که زنده ماند تا ۳۴ سال بعد، ۱۲ بهمن ۱۳۹۱ در سالگرد‌‌ همان روز قلبش ایستاد؛ با ۳ میلیون تومان موجودی در حسابش و روحیه‌ای افسرده که به گفته همسرش پس از سال ٨٨ داشت.

 

* این متن کامل یادداشتی است که روز ۱۱ بهمن ۹۷ در روزنامه «ایران» منتشر شد.


حسن حبیبی در کنار ابوالحسن بنی‌صدر و صادق قطب‌زاده هنگام اقامت در پاریس

 

کلید واژه ها: حسن حبیبی


نظر شما :