گلسرخی: شاعر باید چریک فرهنگی باشد

تاریخ ایرانی: برگرفته از روزنامه «آیندگان» - ۳ اسفند ۱۳۵۷
۲۹ بهمن ۱۳۹۳ | ۲۳:۰۸ کد : ۴۹۵۵ گفتگو با تاریخ
گلسرخی: شاعر باید چریک فرهنگی باشد
گفت‌وگوکنندگان: اسماعیل خوئی، خسرو گلسرخی، غلامحسین نصیری‌پور

 

این گفت‌و‌گو بی‌کم و کاست، با امانت کامل از روی نوار پیاده شده که پس و پیش بودن گفت‌وگو و تکرار بعضی جمله‌ها و نقص آن‌ها به این سبب است.

بخشی از نوار پنجم

زمان گفت‌و‌گو: ۱۳۵۱

 

گلسرخی: داشتم راجع به خصلت‌های روشنفکران این زمان صحبت می‌کردم… ما می‌بینیم که در دهه اخیر در ایران روشنفکرانی به وجود آمدند. اون روشنفکرانی که خوئی به آن‌ها اشاره کرد، خوشبختانه در میان خودمان وجود دارند. ما ببینیم که اصولاً روشنفکر در جهان امروز در انقلاب‌ها چه نقشی داره... ما میان نهضت‌های شناخته شده نهضت فلسطین را در نظر می‌گیریم... تمام اعضایی که از نقاط مختلف جهان میرن به فلسطین و علیه صهیونیست می‌جنگند... همه از روشنفکران هستند... دکتر جرج حبش که خیلی بهش احترام می‌گذارم و نماینده انقلاب فلسطین نیز روشنفکر است. پس می‌بینیم که در تمام نقاط دنیا این روشنفکر است که می‌رود و علیه امپریالیزم می‌جنگد. مساله اینست که آدم باید بداند چه موقع باید بمیرد...

 

باز بر می‌گردم به روشنفکران ایران در دهه اخیر… ما می‌بینیم اکثر روشنفکران واقعی دهه اخیر مثل روشنفکران گذشته نیستند. خودشان را نمی‌فروشند... مبارزه می‌کنند، با‌ همان حقوق پانصد تومانی معلمی می‌سازند، فقر را می‌پذیرند، برای اینکه حقیقت خود را از دست ندهند.

 

فرقی هست… گفتم به رفقا یکبار... فقر در کسی که آگاه هست و کسی که ناآگاه هست تاثیر دوگونه دارد... کسی که ناآگاهانه فقر فضیلتش را از او می‌گیرد ولی کسی که آگاه است با فقر آشتی می‌کند برای اینکه فقر را دلیل این می‌داند که باید با آن مبارزه کرد... چون به فقر عمومی فکر می‌کند نه به فقر فردی برای نجات خودش یا بر می‌گردیم به روشنفکرانی که نصیری‌پور اشاره کرد که چه جور خصلت‌هاشان را عوض می‌کنند... مساله اینست که این‌ها به فقر عمومی فکر نمی‌کنند فقط به فقر فردی فکر می‌کنند و به نجات خودشان فکر می‌کنند. باید که روشنفکران در حال حاضر... نه اون روشنفکران شناخته شده... نه اون روشنفکران نویسنده و مترجم و و نه... اون روشنفکران گمنام که هیچکس این‌ها را نمی‌شناسد و گاهی ما در یک حادثه آن‌ها را می‌بینیم... آن‌ها هستند روشنفکران ما... و اینجاست که ما نقش این‌ها را حس می‌کنیم... و اینجاست که گله گله این‌ها خدا می‌شوند... این‌ها برای ما مطرح است. پس اگر ما روی سخنمان به این‌گونه روشنفکران باشد هیچ جای تردیدی نیست چون جوان دوازده ساله‌ای که الان در دبستان یا دبیرستان تحصیل می‌کند اون روشنفکر آینده ماست (صدای سرفه همراه احتمالاً)... من دوست دارم مخاطب من اون باشد... سلول‌های جوان برای ما مورد نظر هستند... اون‌ها پشتوانه ما هستند... اون‌ها هستند که مخاطب هستند. نیروی ما آگاهی داشته باشد خواه ناخواه نیروی ناآگاه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و دنبال خودش می‌کشاند... توی یک خانواده... جوان روشنفکر وجودش خیلی اهمیت دارد. حتی پدرش را هم دنبال خودش می‌کشاند... و تجربه شده و ببینیم که سلول‌های جوان برای ما خیلی اهمیت دارد ما در قبال آن‌ها اصلاً مسئولیت داریم... ببینید ما می‌گوییم که خوب امکانات که در اختیار نداریم... روشنفکر امروزی باری از امکانات است.

 

نصیری‌پور: یعنی وسایل ارتباط ندارد؟

 

گلسرخی: بعله… یعنی وسایل ارتباط ندارد... «فانون» حرف جالبی می‌زند. می‌گوید که دیگر هنگام آن نیست که نیروهای انقلابی ما را با تعداد مسلسل‌ها اندازه بگیرند... (شش، هفت کلمه مفهوم نمی‌شود)... جوان‌هایی که الان هستند... دارند رشد می‌کنند. این‌ها پشتوانه هستند... روشنفکران آینده این‌ها هستند. این‌ها هستند که نقش تعیین کننده دارند... اینجا با توجه به یک اصل آینده‌نگری می‌بینیم که در حقیقت نقش تعیین شده یک هنرمند و یک روشنفکر نویسنده با رسالت... همین هست که روی سلول‌های جوان کار بکند... پشتوانه برای روشنفکران ایرانی بسازد. روشنفکرانی که دارند حرکت می‌کنند و وقتی این‌ها قدرت گرفتند... وقتی پا گرفتند که در حال پا گرفتن هستند، اون روشنفکران قلابی خودبه‌خود محو می‌شوند.

 

نصیری‌پور: خسرو جان به این روشنفکران خردسال… منظورم همون خردسالانی است که اشاره کردی... شاعران یا نویسندگان چه داده‌اند... با مخاطب قلمشون چه جوری تماس حاصل کرده‌اند و چه می‌خواهند بکنند؟

 

گلسرخی: بعله… من در آن روز این مساله را اشاره کردم و گفتم که وظیفه یک شاعر یا نویسنده که در انقلاب مستقیماً شرکتی ندارد نوعی فرهنگی باید عمل بکند یعنی چریک فرهنگی باشد. اشاره کردم گفتم که این وظیفه‌اش اینه که با اشکال مختلف نوشته‌های خودش را، فکر خودش را با تربیت بچه‌ها نشو بدهد... و این یک اصل است... ما الان بیش از هر چیز به آگاه کردن احتیاج داریم چون اگر... (دو، سه کلمه مفهوم نشد) حتی این‌ها ممکن است در کارگری کشباف باشند یا در یک کارخانه اتومبیل‌سازی... ولی این‌ها رشد می‌کنند و می‌آیند بالا... اینجاست که روشنفکر یک اصل می‌شود... یک مساله است اون هم این است که با یک نیروی آگاه بیشتر می‌شود با دشمن درافتاد... ما به تعداد کمی روشنفکران انقلابی حتی جوان‌ها کاری نداریم. برای اینکه در هر گروه و در هر قشری این چنین آدم‌هایی وجود دارند... توجه می‌کنید؟... در هر زمینه ما می‌توانیم این‌ها را پیدا بکنیم. بنابراین ما با توجه به امکانات می‌گوییم که وقتی ما آگاه کردیم... این یک وظیفه است... عمل چریک فرهنگی در حال حاضر آگاه کردن است و امکانات... به مرور... با توجه به آگاهی به دست می‌آید...

 

نصیری‌پور: من یک سوالی داشتم… و شاید سوالی است که یک خواننده جنگ از شما بکند... به هر حال جنبه روشنفکری بیشتر دارد... در اینجا صحبت از آگاهی شد که مثلاً یک روشنفکر چریک داره... که می‌خواد بعضی مسائل عقیدتی یا مسائل درگیر انسان امروز با درد‌ها، محرومیت‌ها و بدبختی‌های کلی و قشری رو با مردم در میان بذاره. به قول خوئی با توجه به روابط علت و معلولیش و انگیزه‌های عاطفیش... جنگ یک شاعر جز ابزار کلمه و وسیله شعرش که چیزی در شرایط امروز نداره. حالا با این وسائل فرهنگی شعری چه جوری باید با مردم سرزمینش... آدمای همزبونش ارتباط برقرار کند؟ گیریم به تعریف تو و خوئی یک روشنفکر می‌تواند آموزگار یا دانشجو و حتی به تاکید خودت دانش‌آموز باشد ولی با زبان شعری بیشتر شعرای امروز ما این ارتباط تقریباً غیرممکنه که با توده‌ها برقرار بشه... با اون زبان وحشتناک سمبلیک و...

 

گلسرخی: خیلی حقه‌ای! ببین ما الان رسیدیم به مساله مخاطب… من گفتم مخاطب شعر امروز متاسفانه روشنفکر است ولی در بنای ساختمانی سلول جوان... شاعر باید تاثیر بگذارد و خیلی هم باید تاثیر بگذارد و باید از اون شبه جزیره روشنفکرانه که در حال حاضر یک حالت ایستا دارد... در بیاید... چکار باید بکند؟ شعر ساده بگوید... البته اگر می‌خواهد ارتباط برقرار کند و به قول تو شاعر مردمی باشد... مهم نیست که پاره‌ای از ارزش‌های هنری را نداشته باشد... مهم این است که پیام تحریک کننده به یک سلول جوان برسد.

 

ببینید این مساله مهم است… اینجا دیگر استعاره و اسطوره و سمبل و ایهام و ابهام در شعر... خودبه‌خود می‌میرد. من اون بار اشاره کردم «پابلو نرودا» در یک مصاحبه گفته بود که من یکباره دیدم که تمام دنیا منو می‌شناسن. من شاعر سر‌شناسی هستم، فرانسه می‌روم، بیست روزنامه با من مصاحبه می‌کنند. ولی در شیلی هیچکس مرا نمی‌شناسد. چکار کردم. آمدم دو بیتی‌های محلی گفتم. بعد تا قلب روستاهای شیلی رفتم و بعد توانستم راهم را هموار بکنم برای پذیرفتن شعرهای بعدی... شعرهایی که از نظر ارزش‌های هنری بهتر از آن‌ها هستند... اینجاست... اینجاست که می‌گویم عمل چریکی فرهنگی باشد... همین است سفارش اجتماعی یعنی این... این تنها کاریست که یک شاعر می‌تواند بکند...

 

نصیری‌پور: یعنی ارزش‌های هنری شعر را به نفع توده‌ها تقریباً شهید کند، یعنی هنر را.

 

گلسرخی: چه مانعی دارد… تردیدی نیست در این... این چه فایده دارد وقتی من ژست می‌گیرم که می‌توانم شعری از نظر استتیک جالب بگم... ولی هیچکس... یعنی اون نیروهای جوان که مورد نظر ماست چیزی سر درنیارند.

 

 

شعر چاپ نشده از گلسرخی

 

خسرو در دوران اسارت نیز شعر می‌گفت. به آن امید که آن را در فرصتی یا موقعیتی برای هم‌زنجیر سلول‌های دیگری زمزمه کند. شعر «هیمه» یکی از آخرین شعرهایی است که در اوین سروده:

 

هیمه

 

نه آنکه فکر کنی سرد است

که من در تهاجم کولاک

یکجا تمام هیمه‌های جهان را

انبار کرده‌ام، در پشت خانه‌ام

و در تفکر یک باغ آتشم به تنهایی

من هیمه‌ام برادر خوبم

بشکن مرا، برای اجاق سرد اتاقت آتشم بزن

من هیمه‌ام برادر خوبم

 

بهمن ماه ۱۳۵۲- سلول دو، بند وسط اوین قدیم

 

 

تلاوت غم

 

شهامت مصلوب

بر «دار» نان

در این کویر بسیط نیازمندی‌های عمومی

در ناگزیری پیگیر این نیاز

شب را به قامت هر بامداد

آویختم

بر این دهانه سیراب‌ناپذیر

این نیاز

باید که کور باد این نیاز هرزه‌درائی.

برخیز و همراه ما بخوان!

چاووشی

بر انتحار تمامت ترسویان

در این شبان ساکت غم‌بار

باید سپیده

سلاح شهامت ما باشد.

 

 

رهروان

 

تا بهار له شده

به زیر گام‌ها

راه نیست.

این خجسته است:

رهروان میان خود بهار بارور

بنا کنند.

این بشارت شریف ماست:

سبز می‌شویم

بر دخیل حسرت کسان

بر درو سلاح و راه

سبز می‌شویم

در سپیده

وعده‌گاه اجتماع دست‌ها

کلید واژه ها: گلسرخی


نظر شما :