محمود روح‌الامینی، مردم‌شناس پیشکسوت درگذشت

۱۸ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۸:۴۰ کد : ۵۰۰ از دیگر رسانه‌ها
محمود روح‌الامینی، مردم‌شناس پیشکسوت درگذشت
تاریخ ایرانی‌: دکتر محمود روح‌الامینی ـ مردم‌شناس پیشکسوت ـ عصر دیروز (سه‌شنبه، 17 اسفندماه) براثر سکته‌ مغزی درگذشت.

 

محمود روح‌الامینی متولد پنجم مهرماه 1307 در کرمان بود و در دومین همایش چهره‌های ماندگار به‌عنوان چهره‌ی ماندگار در رشته‌ی مردم‌شناسی معرفی شد. او در سال 1334 لیسانس ادبیات فارسی و سال 1339 لیسانس علوم اجتماعی خود را از دانشگاه تهران گرفت و در همان سال برای ادامه‌ی تحصیل به فرانسه رفت و توانست در سال 1347، از دانشگاه سوربن فرانسه مدرک دکتری خود را در رشته‌ی مردم‌شناسی بگیرد.

 

از جمله کتاب‌های منتشرشده توسط این استاد رشته‌ی مردم‌شناسی به «گردش با چراغ» (در مبانی انسان‌شناسی)، «زمینه‌ی فرهنگ‌شناسی»، «در گستره‌ی فرهنگ»، «به شاخه نباتت قسم» (باورهای عامه درباره‌ی فال حافظ)، «نمودهای فرهنگی، اجتماعی در ادبیات فارسی»، «آیین‌ها و جشن‌های کهن در ایران امروز» و «فرهنگ و زبان گفت‌وگو» (به روایت تمثیل‌های مثنوی مولوی) می‌توان اشاره کرد.

 

دکتر روح‌الامینی در دیداری که خبرنگاران ایسنا در مردادماه 1387 با او داشتند، گفت که وقتی مدرک دکتری را گرفتم، به کوهنبان و نزد اقوام بازگشتم. آن‌ها من را آقای دکتر صدا می‌زدند و همین باعث شد تا یکی از پیرمردهای روستا بپرسد، این دکتر، دکتر چیست؟ به او پاسخ دادند که «بیماری مردم‌شناسی»!

 

روح‌الامینی همچنین بیان کرد: اگر خواستید درباره‌ی کفن و دفن چیزی بنویسید، فقط عکس گرفتن کافی نیست تا زیر تابوت را نگیرید و علاقه‌ی بقیه را به آن شخص نفهمید، نمی‌توانید درباره‌ی آن بنویسید. مشاهده باید با مشارکت همراه باشد.

 

آنچه در پی می‌آید بازخوانی دیدار خبرنگاران خبرگزاری ایسنا با دکتر روح‌الامینی است:

 

به طبقه‌ی هفتم رسیدیم و زنگ در را زدیم. در که باز شد، گویی زمان به عقب بازگشت. رنگ و بوی خانه سال 1307 در کوهبنان کرمان یا چند سالی بعد از آن‌را در ذهنت تداعی می‌کرد. در خانه‌ی استاد در تهران بودیم.

 

به هر طرف که نگاه می‌کنیم، نشانه‌هایی را از زمان‌های دور با تکنولوژی مخصوص خود می‌بینیم. رادیو و تلویزیون در گوشه‌ای از اتاق و وسایل کشاورزی و قیچی قالی بر دیوار آویزان بودند، چراغی نیز زینت‌یافته با مصرع «اگر چراغ بمیرد، صبا چه غم دارد؟» و شعرهایی از حافظ و دیگر نام‌آوران ایرانی روی میز.

 

نور فانوس، روشنایی خانه بود و گهواره‌ای مملو از اشیای قدیمی در کنار پنجره‌ای که رو به دنیای جدید صنعتی گشوده می‌شد و اشیایی که رنگ و بوی گذشته را داشتند، مانند نوزاد شیرخواری درون گهواره، چشم انتظار دست نوازشگر پدر بودند که به‌حتم هرچند روز یک‌بار برای زدودن غبار آن‌ها هم که شده دستی بر سر و رویشان می‌کشد.

 

منتظر نشستیم روی مبل‌هایی با روکش گلیم که دورتادور یک کرسی با کاربری میز چیده شده بودند و انتظار دیدن مردی را کشیدیم که بیش از همه به ارزش‌های فرهنگی این‌گونه اشیا آگاه بود و روزگار خود را در کنار آن‌ها با تلاش برای کسب بالاترین مدارج علمی در زمینه‌های مختلف ادبیات فارسی و شناخت آداب و رسوم و فرهنگ مردم گذرانده است.

 

دکتر محمود روح‌الامینی مانند همیشه ساده و بی‌آلایش با لبخندی بر لب، چشمانی پرامید و لباسی یک‌دست سفید به رنگ موهایش که نشان از عمر پرتلاش او دارد، به اتاق وارد شد؛ به احترامش استاد ایستادیم و او پس از خوش‌آمد‌گویی کنار ما نشست.

 

از خودش گفت، از این‌که چگونه در 11 سالگی با الاغ برای کسب علم از کرمان خود را به تهران رسانده است، از مدیر مدرسه ـ آمیرزا برزو آمیقی ـ که چگونه چوب به دست، دانش‌آموزانی را که نمره‌ی کم می‌گرفتند، فلک می‌کرد.

 

از چگونگی همراهی‌اش با عشایر برای بررسی وضعیت زندگی آن‌ها گفت و این‌که چگونه با پشتکار و تلاش در سال 1334 لیسانس ادبیات فارسی و سال 1339 لیسانس علوم اجتماعی خود را از دانشگاه تهران گرفت و در همان سال برای ادامه‌ی تحصیل به فرانسه رفت و سال 1347 از دانشگاه سوربن فرانسه موفق به کسب دکتری در رشته‌ی مردم‌شناسی شد.

 

استاد تعریف کرد که وقتی مدرک دکتری را گرفتم، به کوهبنان و نزد اقوام بازگشتم. آن‌ها من را آقای دکتر صدا می‌زدند و همین باعث شد تا یکی از پیرمردهای روستا بپرسد، این دکتر، دکتر چیست؟ به او پاسخ دادند که «بیماری مردم‌شناسی»!

 

روح‌الامینی برای مداوای این بیماری پس از تدریس ادبیات فارسی در سال‌های 1334 تا 1339 در مرکز تحقیقات فرانسه (C.N.R.S) به مطالعه و پژوهش پرداخت و سپس تدریس و پژوهش‌های خود را در زمینه‌ی مردم‌شناسی در سال‌های 1348 تا 1355 در دانشگاه تهران ادامه داد و دوباره به‌مدت سه سال به تدریس مردم‌شناسی در دانشگاه AIX فرانسه رو آورد و پس از بازگشت به ایران از سال 1358 تا 1376 با پایان خدمت رسمی آموزش و پژوهشی‌اش، تدریس و پژوهش را در گروه مردم‌شناسی دانشگاه تهران ادامه داد. توجه و علاقه‌ی او را به آداب و رسوم قدیم، حتا در نام‌گذاری فرزندانش نیز می‌توان دید؛ «مانا» اصطلاحی از اعتقادات و آیین سرخپوستان، «یسنا» الهه‌ی زرتشت و «شیوا» به‌معنای الهه‌ی رقص و آفرینش.

 

محمود روح‌الامینی که افتخار شاگردی مرحوم دکتر صدیقی ـ بنیانگذار علوم اجتماعی ـ در ایران و آندره لورواگوران در فرانسه را داشته است، به‌عنوان یک مردم‌شناس کلاسیک، موزه‌ی مردم‌شناسی در کاخ گلستان، موزه‌ی حمام گنجعلی‌خان کرمان و مرکز اسناد و آثار دانشگاهی در باغ نگارستان (دانش‌سرای عالی پیشین) را راه‌اندازی کرد و به عضویت شورای مشاوران کتابخانه‌ی ملی در سال 1378 درآمد.

 

از استاد درباره‌ی وسایل خانه‌اش که هرچند قدیمی بودند، ولی به سبکی زیبا چیده شده بودند، پرسیدیم و او با آرامش و لبخند همیشگی‌اش درباره‌ی تک‌تک آن‌ها توضیح داد و آن‌ها را وسایلی مربوط به دو نسل گذشته معرفی و بیان کرد: هیچ موزه‌ای، وسایل زندگی امروز را ندارد. با این حال، هیچ وسیله‌ای ثابت نمی‌ماند و تغییر می‌کند و ما نیز مجبوریم، از این تغییرات بگذریم و آن‌ها را نمی‌توانیم نگه داریم.

 

استاد هرچند در زندگی اجتماعی‌اش این اصل را رعایت می‌کند، ولی به‌حتم در زندگی شخصی‌اش هم‌چنان پایبند گذشته‌ای است که او را تا این درجه‌ی علمی رسانده، مانند چراغ گردسوزی که در زمان مکتب‌خانه برای درس خواندن از آن استفاده می‌کرد و هنوز آن‌را نگه داشته بود. همان‌گونه که هنوز خود را دانش‌آموز ادبیات فارسی می‌داند و توصیه‌اش به دانشگاهیان، نخست خواندن و دانستن ادبیات فارسی است.

 

از او که نویسنده‌ی کتاب‌های «گردش با چراغ» (در مبانی انسان‌شناسی)، «زمینه‌ی فرهنگ‌شناسی»، «در گستره‌ی فرهنگ»، «به شاخه نباتت قسم» (باورهای عامه درباره‌ی فال حافظ)، «نمودهای فرهنگی، اجتماعی در ادبیات فارسی»، «آیین‌ها و جشن‌های کهن در ایران امروز» و «فرهنگ و زبان گفت‌وگو» (به روایت تمثیل‌های مثنوی مولوی) است، خواستیم برای ما تفألی به حافظ بزند که قبول نکرد و قسم به شاخ نبات حافظ را فقط مخصوص شب یلدا، شب زایش خورشید دانست و کتاب حافظ را کتاب خانوادگی ایرانی‌ها نامید که جایش روی تاقچه و کنار قرآن است. این‌بار نوبت استاد رسید که از ما بپرسد و از خبرنگاری که به عقیده‌ی او از مردم‌شناسی جدا نیست.

 

او گفت: اگر خواستید درباره‌ی کفن و دفن چیزی بنویسید، فقط عکس گرفتن کافی نیست؛ تا زیر تابوت را نگیرید و علاقه‌ی بقیه را به آن شخص نفهمید، نمی‌توانید درباره‌ی آن بنویسید. مشاهده باید با مشارکت همراه باشد.

 

روح‌الامینی از عشق گفت و علاقه‌ای که به کسب آداب و رسوم مردم مختلف داشت؛ حرف می‌زد و ما با گوش جان شنوا بودیم.

 

کم‌کم زمان خداحافظی رسید و ما که تازه با محیط اخت شده بودیم، دل‌مان نمی‌آمد، از استاد و فضای خانه‌ای که یادآور زندگی آبا و اجدادی‌مان بود، دل بکنیم. او به هر کدام‌مان تحفه‌ای ارزشمند از آثارش داد و ما نیز خواستیم با او عکسی یادگاری بگیریم. استاد باز هم ما را تحمل کرد تا برای همیشه عکسی در قاب قلب‌مان از محمود روح‌الامینی داشته باشیم.

 

کلید واژه ها: محمود روح الامینی


نظر شما :