ناگفته‌هایی از عملیات مرصاد و سرکرده منافقین

علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی
۱۰ مرداد ۱۳۹۵ | ۱۴:۰۵ کد : ۵۵۵۵ دیگر رسانه‌ها
در روزهایی هستیم که همچنان با خاطرات عملیات مرصاد پیوند خورده است؛ خاطراتی از جنسی متفاوت. گویی در تنگه چهارزبر (مرصاد) این خاطرات دوباره مرور می‌شود. بعد از پذیرش قطع‌نامه (جام زهر امام) بغض‌های نترکیده بچه‌های انقلاب با حضور حماسی برای مقابله با حمله منافقین بغض‌گشایی شد. آن روز احمدآقای وحیدی فرمانده منطقه شد و همه در کنار او بودند. همه حاضر بودند؛ سپاهی، بسیجی و ارتشی و هیچ‌ کس هم در خواب نبود.

 

مرور حماسه مرصاد همچنین فرصتی است برای بررسی این موضوع که چگونه یک فرقه انحرافی شکل می‌گیرد، ایدئولوژی مبتنی بر قدرت می‌سازد و چگونه با توهمات خود خشونت و خونریزی را ترویج می‌کند. «اسلاوی ژیژک»، فیلسوف نواندیش مکتب لاکان، جستارهای بدیعی درباره نقش «توهمات ایدئولوژیک» در شکل دادن به رفتارهای جمعی دارد. توهمات ایدئولوژیک به دنبال خود انتظارات و چشمداشت‌هایی پدید می‌آورند که فرد متوهم را گرفتار خود می‌کنند. انسان مستغرق در وهم ایدئولوژیک به مرحله‌ای می‌رسد که به قول ژیژک «خود را از چشمداشت خود پس نمی‌کشد». توهمات ایدئولوژیک، توفانی خوفناک از چشمداشت‌ها و انتظارهای برآورده‌نشدنی پدید می‌آورد که عملیات تروریستی به‌ عنوان تنها راه برون‌رفت از بحران را جلوه‌گر می‌کند. به دنبال پذیرش قطع‌نامه ٥٩٨ از سوی امام خمینی(ره) و تهاجم ارتش عراق در محورهای جنوب و غرب در مرداد ٦٧، در محافل تصمیم‌گیری نظام، سؤالی نه‌چندان غیرمنتظره پدید آمد: سازمان منافقین چه واکنشی خواهد داشت؟ خیلی خوب به خاطر دارم وزیر اطلاعات وقت مطرح می‌کرد سؤال «نخست‌وزیر» این است که منافقین چه خواهند کرد؟ دولت می‌خواهد درباره تبعات و عواقب قطع‌نامه به بحث بنشیند و یکی از سؤالات، رفتارشناسی منافقین بعد از پذیرش قطع‌نامه است. آن ایام نادر که کارشناسی برجسته و خوش‌فکر در بخش «بررسی» بود، توانست تصویری روشن از واکنش پیش‌بینی‌پذیر رجوی ارائه دهد. آن تحلیل و گزارش را به‌عنوان بررسی‌های استراتژیک به همراه «نادر» در هیأت دولت ارائه دادم.


گزارش، یک تحلیل موشکافانه بود که بیشتر بر یک تخیل نیرومند و یک حدس جسورانه ابتنا یافته بود تا اطلاعات مشخص عملیاتی. تحلیلگر با تکیه بر اشراف کلی خود بر «سازمان» و اشراف دقیق بر ذهنیت «رجوی» می‌کوشید خود را در جایگاه وی قرار دهد و به این سؤال پاسخ دهد که چنین شخصی با چنین ذهنیتی در این شرایط مشخص چه تصمیمی خواهد گرفت. گزارشی که امروزه می‌توان آن را نوعی ساختارشناسی یک وهم در انطباق با شرایط عینی و مشخص جبهه‌ها در لحظه پذیرش قطع‌نامه و تهاجم گسترده ارتش بعث نامید. داده‌های خام اطلاعاتی که پیش‌بینی نهایی گزارش بر آن استوار شده بود، شامل دو بخش بود: ١- سازمان در لحظه احساس بن‌بست و احساس قفل‌شدگی محض اقدام به انجام عملیاتی خواهد کرد که پیش‌تر آن را «عملیات عاشوراگونه» نامیده بودند. (جلال گنجه‌ای از اعضای «شورای مقاومت» درباره چنین عملیاتی در روز مبادا مطالبی گفته بود که در گزارش مذکور مورد استناد قرار گرفت) ٢- در همان ابتدای تشکیل «ارتش آزادی‌بخش» در عراق، یکی از اعضای سازمان گفته بود تحلیل سازمان این است که در نهایت این جنگ به نقطه‌ای ختم خواهد شد که ارتش عراق موفق به انجام یک عملیات سراسری نظیر روزهای آغازین جنگ شده و در چنین لحظه‌ای یک «سوراخ» در یکی از محورهای عملیاتی ایجاد خواهد شد ...و سازمان می‌تواند از همان «سوراخ» به داخل ایران نفوذ کرده و تا تهران پیشروی کند.

 

گزارش تحلیلی مذکور، روی استعاره «سوراخ» در ذهنیت رجوی سرمایه‌گذاری به عمل آورده بود و مدعی بود که در لحظه کنونی (یعنی پذیرش قطع‌نامه)، از دیدگاه رجوی «شرایط عینی» برای ایجاد آن «سوراخ» فراهم شده و بنابراین باید منتظر رخنه و نفوذ عملیاتی سازمان باشیم! بنابراین مبانی استدلالی آن گزارش از یک‌ سو بر عامل «راندن» سازمان رجوی به جانب خاک ایران استوار بود و از سوی دیگر از عامل «جاذبه» و کشانده شدن سازمان سخن می‌گفت. رجوی با پذیرش قطع‌نامه از سوی ایران نمی‌توانست در عراق بماند. چیزی او را به جانب ایران هل می‌داد: مطابق این گزارش، لحظه پذیرش قطع‌نامه از سوی ایران حس بن‌بست و ضعف و غافلگیر شدن را در ذهنیت رجوی به نقطه اوج خود می‌رساند. رجوی همواره از آنچه که «هوشیاری...» امام می‌نامید وحشت داشت. در این گزارش به استناد رجوی آمده بود که امام خمینی(ره) «هوشیارترین سیاستمدار معاصر است».

 

از دید رجوی مواضع امام(ره) در لحظه گذار سازمان به جنگ مسلحانه و اعلام آمادگی برای پذیرش سازمان به شرط کنار نهادن سلاح از مصادیق بارز هوشیاری ایشان بود که موجی از تردید و بی‌انگیزگی برای رادیکالیسم را در میان اعضای منافقین دامن زد به‌طوری‌ که اگر رجوی با شتاب وارد جنگ مسلحانه نمی‌شد، حفظ نیروها و قطبی‌سازی فضا دیگر غیرممکن بود و نظام وارد دوره تازه‌ای از ثبات می‌شد. آغاز عملیات مسلحانه سازمان در٣٠ خرداد ١٣٦٠ را باید به این اعتبار «مرصاد نخست» نامید. رجوی در آن مقطع، گذار به عملیات مسلحانه را «ضرورت تاریخ» می‌نامید. «ضرورت» از آن‌ رو که اگر عملیات مسلحانه درست در همان لحظه آغاز نمی‌شد، سرنگونی نظام دیگر غیرممکن می‌شد. بنابراین پذیرش قطع‌نامه از سوی امام خمینی باید از سوی رجوی به‌عنوان عامل غافلگیرکننده «دوم» پس از روزهای پایانی خرداد ١٣٦٠ باشد. بی‌حرکتی سازمان در لحظه پذیرش قطع‌نامه نیز در نگاه رجوی به معنای چسبندگی به عراق، مرگ هویتی، ایدئولوژیک و مرگ حیثیتی تصویر می‌شد؛ مرگی که فقط یک عملیات نظامی می‌توانست از وقوع آن جلوگیری کند. این عوامل در «راندن» منافقین به‌ سوی جبهه‌های عملیاتی ارتش عراق نقش اصلی را داشت، اما همه عوامل منفی مذکور بدون یک عامل «جذبی» نمی‌توانستند منجر به عملیات شوند. چیزی که رجوی را به سوی عملیات جذب می‌کرد، توهم «سوراخ» بود؛ یعنی این توهم که «رژیم هرچه دارد به جبهه آورده» و «تمامی موجودیت رژیم همان چیزی است که جلوی چشم ما به نمایش درآمده» (تحلیل سازمان درباره استراتژی ارتش آزادی‌بخش که تقریباً در تمامی نشریات سازمان در ماه‌های پایانی سال ٦٥ و بهار ٦٦ موج می‌زد). در نتیجه به محض ایجاد یک خلل و یک «سوراخ بزرگ» در این موجودیت متجسد نظام در جبهه‌های نبرد، دیگر چیزی در پشت «سوراخ» وجود ندارد.

 

دوست عزیزی در آن دوران هم از احتمال «گرامشی‌خوانی» رجوی و هم از «غلط‌خوانی» او خبر می‌داد. «سعید» می‌گفت رجوی تصور می‌کرد در پسِ خاکریزها و خندق‌های نظامی ایران در جبهه‌های جنگ، چیزی به نام «خندق‌های جامعه مدنی» در پشت جبهه‌ها وجود ندارد و بنابراین همه چیز بستگی به زمان رخنه و به تعبیر گزارش پیش‌گفته، به ایجاد یک «سوراخ» در صف‌آرایی نظامی نظام دارد و از آن پس (آنچنان که گرامشی درباره جوامع فئودالی و نیمه‌فئودالی در دوران ماقبل جامعه مدنی گفته) تا «قلعه شاه»، یعنی تا نقطه کانونی قدرت، می‌توان تاخت و به پیش رفت! رجوی نهایتاً قربانی توهم خود شد؛ چه اینکه او خوانشی قالبی از متون تئوریک «انقلاب» داشت و از ماهیت انقلاب اسلامی و حقیقت جامعه مدنی در ایران بی‌اطلاع بود. این در حالی است که ایران دارای جامعه مدنی یا به تعبیر امام خمینی(ره) «مردم در صحنه» و «همه با هم» شکل‌گرفته‌ای داشت و بنابراین تقلیل کل نظام به نیروی نظامی فقط یک تحلیل وهم‌گونه بود. آنچه چشم وی را پر کرده بود همان حضور چشمگیر نظامی ایران در جبهه‌های نبرد بود. او نمی‌توانست نکته دیگری را در ورای این حضور نظامی مشاهده کند.

 

تجربه روزهای پایانی مرصاد، نشان داد ایران نه فقط جامعه مدنی دارد بلکه همان جامعه مدنی که در ایام ثبات و آرامش نقطه کانونی اتکای نظام را تشکیل می‌دهد، در لحظات بحرانی می‌تواند در مدت کوتاهی مردم را برای دفاع بسیج کند؛ چراکه سنگرهای جامعه مدنی درعین‌حال توان تولید رضایت از نظام هستند. در همان ایام سخنانی از «مهدی ابریشم‌چی» در توضیح و توجیه علل شکست رجوی در مرصاد از رادیوی سازمان در عراق پخش شد که نوعی اعتراف به وجود جامعه مدنی در ایران بود. او به نقش انجمن‌های اسلامی و به پیوند بسیج با جامعه اشاره می‌کرد و می‌گفت انجمن‌های پرشمار و «وابسته به رژیم»، احساس کردند «اگر پای مجاهدین به شهرها برسد» در معرض تصفیه خونین قرار خواهند گرفت و بنابراین به‌ سرعت مردم را برای حضور در جبهه‌های جنگ بسیج کردند!

 

امروز در پرتو اطلاعات «پسامرصادی»، سخن گفتن درباره عوامل کشانده شدن رجوی به «کمینگاه» آسان است؛ اما اگر به قول «پل ریکور» از تاریخ «تقدیرزدایی» کنیم یعنی به لحظه پذیرش قطع‌نامه بازگردیم و بنابراین خود را در موقعیتی قرار دهیم که «گویی از عاقبت امور بی‌خبریم»، بهتر می‌توان به چند ارزش پی برد. ارزش نیروهای نخبه، روشنفکر، خوش‌فکر، مؤمن و کیفی که در دوران دفاع مقدس در عرصه اطلاعاتی و عملیاتی فعال بودند و موفق شدند بر رژیم بعثی و منافقین که متکی بر پشتیبانی همه‌جانبه به‌ ویژه اطلاعاتی از سوی «ک‌گ‌ب» تا «سیا» بودند – به استناد اسناد منتشرشده - پیروز شوند. یاد آنان را گرامی می‌داریم. بسیاری از آنان هستند و در این ایام صدای آن ها در میان هیاهوی صدای بلند «مرصادندیده‌ها» کمتر شنیده می‌شود. ارزش دیگر همان ارزشی است که آن روز رجوی ندید، یعنی جامعه مدنی، نهادها و مردم حاضر در صحنه. آن روز جامعه مدنی حاضر در صحنه واقعیتی بود که توهم سوراخ را با ناکامی روبه‌رو کرد. نگارنده به جد معتقد است، حضور همین جامعه مدنی و نهادها در ایران پاسخی برای همه توهم‌ها خواهد بود و همینان قادر هستند چالش‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور را در منطقه پرآشوب کنونی تدبیر کرده و به بالندگی برسانند و امیدهای آینده را محقق کنند.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: مرصاد علی ربیعی سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی


نظر شما :