فرزند شهید عراقی: موتلفه عقب‌افتاده‌‌ترین تشکل ایران است/ اسلحه ترور منصور را هاشمی تهیه کرد

۰۴ آبان ۱۳۹۶ | ۰۰:۰۶ کد : ۶۰۷۶ دیگر رسانه‌ها
فرزند شهید عراقی: موتلفه عقب‌افتاده‌‌ترین تشکل ایران است/ اسلحه ترور منصور را هاشمی تهیه کرد
مسعود نصرآبادی: بی‌شک یکی از باسابقه‌ترین مبارزان انقلاب اسلامی ایران شهید حاج مهدی عراقی است. شهید عراقی فعالیت سیاسی خود را در دهه ۲۰ در تشکیلات فداییان اسلام آغاز کرد. تجربیات او در این تشکل، در نهایت به تشکیل موتلفه اسلامی و ترور حسنعلی منصور منجر شد. شهید عراقی اگرچه ابتدا به اعدام محکوم شد ولی در ادامه به حبس ابد و پس از چندی از سوی دادگاه مربوط عفو شد. این شهید بزرگوار پس از ترور منصور، به ۱۳ سال حبس در زندان‌های پهلوی محکوم شد. پس از حضور امام خمینی(س) در نوفل‌لوشاتو، شهید عراقی به فرانسه شتافت و فعالیت مبارزاتی خود را در چند ماهه منتهی به پیروزی انقلاب نزد امام(س) سپری کرد. پس از ۲۲ بهمن، به‌ علت اعتمادی که از جانب امام(س) به وی وجود داشت به سمت‌های متعددی منصوب شد. این انقلابی مبارز در نهایت در ۴ شهریور ۱۳۵۸ به دست گروهک فرقان به شهادت رسید.

 

روزنامه «قانون» تمامی این رویدادها و نقش شهید در پیشامدهای سه دهه مبارزه‌اش، از فداییان اسلام تا پیروزی انقلاب را با امیر عراقی، فرزند ارشد ایشان بررسی کرده است. «تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از این گفت‌و‌گو را انتخاب کرده است:

 

* مرحوم نواب صفوی در همان محله‌های جنوب شهر سکونت داشتند و یارگیری خود را نیز از آن مناطق آغاز کردند. به دلیل روحیه مذهبی شهید عراقی، وی به تشکیلات فداییان گرویدند. مرحوم نواب صفوی از پدر بنده بزرگتر بودند. شهید عراقی به دلیل روحیه‌ای که داشتند به طرف افراد جذاب جلب می‌شدند و به ‌دلیل ویژگی‌های شخصیتی، بسیار زود به راس تشکیلات فداییان اسلام راه یافتند.

 

* پیش از ورود به فداییان اسلام، پدر در مبارزات پیرامون بحث بهاییت در مدرسه شرکت داشتند، این عضویت پدر تا سال ۱۳۳۲، ادامه داشت. پیش از کودتا، افرادی همچون پدرم و مرحوم رفیعی، از تشکیلات فداییان اسلام جدا شدند.

 

* [علت جدایی شهید عراقی از فداییان اسلام] به نحوه برخورد شهید واحدی (نفر دوم فداییان اسلام) برمی‌گردد. عملکرد مرحوم واحدی با روحیه شهید عراقی همخوانی نداشت. از آن گذشته، ترور حسین فاطمی نیز یکی از عوامل خروج پدر از فداییان اسلام بود. پیش از کودتای ۲۸ مرداد، رابطه پدر با فداییان اسلام قطع شد و دو سال بعد نیز مجتبی نواب صفوی به شهادت رسید. پس از شهادت نواب صفوی، روند زندگی پدر به کلی تغییر کرد، ایشان ازدواج کردند و تشکیل خانواده دادند.

 

* پس از ترور رزم‌آرا، آیت‌الله کاشانی از پدر پرسیدند: فردی که رزم‌آرا را به قتل رسانده، خود را عبدالله موحد معرفی می‌کند، چرا شما او را خلیل طهماسبی معرفی کرده‌اید. پدر نیز در جواب گفته بودند طهماسبی بی‌راه نگفته، همه ما عبدالله و موحد هستیم.

 

* [در پاسخ به این پرسش که آیا ترور کسروی کار شهید عراقی بوده است] خیر، مرحوم نواب صفوی نقش اصلی را ایفا کرده است. تا آنجا که من می‌دانم اسلحه مرحوم نواب عمل نکرده و با کوبیدن همان سلاح، کسروی و منشی‌اش را از پای درآورده‌اند. ترور وی به پیش از تشکیل فداییان اسلام برمی‌گردد و بیشتر به شکل خودجوش صورت گرفته است.

 

* آیت‌الله کاشانی در ریز فعالیت‌های فداییان اسلام نبود. اگر در قالب‌های امروزی بخواهیم ترسیم کنیم، فداییان اسلام گروه تندوتیز و عمل‌گرایی بودند که علاوه بر سخنرانی، دست به عمل نیز می‌زدند. امروزه شاید خیلی‌ها عملکرد آن‌ها را نپسندند و فداییان را افراطی بدانند ولی در زمان خودشان تاثیرگذار بودند. آن‌ها در نخست‌وزیری مصدق و راهیابی کاشانی به مجلس نقش موثری داشتند.

 

* فداییان اسلام نیز ساختار جوانی داشت و ممکن است اشتباهاتی در عملکردشان وجود داشته باشد. محیط، بسیار تاثیرگذار است. فردی مانند اکبر گنجی را نگاه کنید. کسی که در جوانی آن موضع‌ها را می‌گرفت و نسبت به مرحوم هاشمی و بهشتی واکنش تندی را از خود نشان می‌داد، حال مدعی لیبرالیسم شده و خود را فردی آزادی‌خواه معرفی می‌کند. افرادی که این‌چنین بی‌ثبات هستند، از دو حال خارج نیستند: یا منفعت شخصی‌شان ایجاب می‌کند که این‌گونه باشند یا تحت تاثیر فضای عمومی، دست به این کارها می‌زنند. به اعتقاد من این بی‌ثباتی‌ها بیشتر به منفعت شخصی برمی‌گردد.

 

* بی‌شک موضع پدر نسبت به مصدق مثبت نبود. خاطرات «ناگفته‌ها»ی شهید عراقی را اگر بخوانید، در آنجا اشاره شده که تحت تاثیر نواب صفوی بوده‌اند. فداییان اسلام حتی نسبت به مرحوم کاشانی نیز دیدگاه طرفداری مطلقی نداشتند. ویژگی فداییان اسلام در این بود که اگر مخالفتی با جناحی داشتند آن گروه را زیر بار توهین قرار نمی‌دادند و حتی در برهه‌ای اگر لازم بود به همان افراد کمک می‌کردند. برای مثال می‌توان به انتخابات مجلس اشاره کرد که آن‌ها در راهیابی ملی‌گراها و شخص مرحوم کاشانی کمک شایان توجهی کردند.

 

* ریشه موتلفه اسلامی به هیات‌های مذهبی برمی‌گردد؛ مسجد ابوالفضل و هیات اصفهانی‌ها و سایر هیات‌ها، شاکله موتلفه اسلامی را تشکیل می‌دادند. از قرار معلوم یک روز این هیات‌ها برای دیدار امام خمینی(س) به قم عزیمت می‌کنند. امام(س) به آن‌ها انتقاد می‌کند که چرا شماها گروه‌گروه هستید و متحد نمی‌شوید. از آنجا به بعد، همه این هیات‌ها و جمعیت‌های کوچک به شکل هیات‌های موتلفه اسلامی، گروه واحدی را تشکیل دادند.

 

* پدر، مسئول شاخه نظامی موتلفه اسلامی بود. از این رو آموزش نیروها را بر عهده داشت. معدن ذغال‌سنگ زیاران یا کوره‌های آجرپزی به مرکز آموزشی برای بچه‌های موتلفه اسلامی تبدیل شده بود. شهید عراقی از امکاناتی که داشت، نهایت استفاده را می‌کرد. مسئولیت ترور منصور با آن چهار نفر بود.

 

[در پاسخ به اینکه آیا اسلحه ترور منصور را مرحوم هاشمی تهیه کرده بود] خدا مرحوم هاشمی را بیامرزد. می‌گفتند هر جایی این ادعا را بیان کنید من تکذیب می‌کنم. از قرار معلوم گویا این اسلحه را آیت‌الله هاشمی تهیه کرده بود؛ ولی پدر در دادگاه مدعی شد که اسلحه را از نواب صفوی که ۱۰ سال پیش از آن کشته شده‌ بود، گرفته است. کسی نمی‌توانست نواب صفوی را نبش قبر و او را بازخواست کند. اگر ادعای دیگری می‌کردند افراد زیادی دستگیر می‌شدند و به شکل دومینو این دستگیری‌ها پیش می‌رفت.

 

* [شهید عراقی] بهمن ۵۶ که آزاد شدند تا زمان پیروزی انقلاب، کارهای کوره‌پزخانه را پیش می‌بردند و همزمان فعالیت اجتماعی نیز داشتند تا آنکه پس از ۹ ماه، امام(س) از نجف به پاریس رفتند و پدر نیز به آنجا عزیمت کردند. زمانی که پدر قصد سفر به پاریس را داشت، من را نیز مطلع کرد. بنده نیز در همان اوایل سکونت امام(س) در نوفل‌لوشاتو به آنجا رفتم.

 

* در همان روزهای اول به نوفل‌لوشاتو رفتم. هنوز مانند روزهای آخر اقامت امام(س)، آنجا شلوغ نشده بود. خانه‌ای که برای امام اجاره کرده بودند، در کنار خیابان باریک و باغی قرار داشت. همچنین آن باغ به محل سخنرانی حضرت امام(س) تبدیل شده بود. وقتی وارد خانه شدم، متوجه شدم که امام و سایران برای اقامه نماز جماعت در اتاق کوچک طبقه بالا حضور دارند. بیشتر دانشجویان انجمن اسلامی اروپا در نوفل‌لوشاتو حاضر بودند و بین دانشجویان اروپا و آمریکا یک تقسیم‌بندی وظایف ناخواسته‌ای اتفاق افتاده‌ بود. کارهای تدارکات در دست بچه‌های آمریکا و فعالیت فرهنگی، بیشتر بر عهده بچه‌های اروپا بود. جالب اینکه بین دانشجویان آمریکا و اروپا اختلافاتی وجود داشت.

 

* بیشتر مواقع، ناهار ساندویچ تخم‌مرغ به مهمانان می‌دادند و خبرنگاران خارجی تصور می‌کردند تخم‌مرغ برای ما خیلی مقدس است. شب‌ها نیز هشت نفری بودیم که برای خواب به اتاق زیر شیروانی می‌رفتیم. افرادی از جمله غرضی و محمد هاشمی از جمله حاضران در این اتاق بودند.

 

* یک ماه در نوفل‌لوشاتو بودم و دوباره به آمریکا برگشتم. اردیبهشت ۵۸ به ایران آمدم و قصد داشتم که تنها برای چند ماه در ایران حضور داشته باشم که آن اتفاق برای حاج‌ آقا رخ داد و برای همیشه در ایران ماندگار شدم.

 

* به یاد دارم در یک ملاقات [در زندان ساواک] که نزد پدر رفته بودیم، مهندس توسلی نیز آمده‌ بودند. به‌ طور کلی رفاقت را با افراد حفظ می‌کردند. جمله‌ای آقای بادامچیان از پدر در زندان نقل می‌کنند که پدر می‌گفت با قمارباز هم می‌توانی رفاقت کنی به شرط آنکه آن فرد در بازی‌اش صداقت داشته ‌باشد.

 

* کسی که پدر را ترور کرده بود، فردی جوان و نحیف به نام غلامرضا یوسفی بود. روزی که حکم، اجرا می‌شد بنده به اتفاق عمویم به اوین رفتیم. یوسفی از مسئولان خواسته بود که ما را ببیند. زمانی که پیش ما آمد، گفت تنها کسی که هیچ وقت برای ترورش به اجماع نرسیدیم و بحث بر روی ترور او بالا می‌گرفت، حاج مهدی عراقی بود. از ما حلالیت گرفت. ضارب شهید مفتح را به یاد دارم که خوشحال و خندان به سمت اجرای حکمش در حال رفتن بود. پیش از اجرای حکمشان نیز جلسه‌ای تشکیل داده ‌بودند، قرآن می‌خواندند و شادمان بودند که تا لحظات دیگر پیش خدا خواهند رفت.

 

* [شهید عراقی] یک هفته پیش از شهادت، به من گفتند که می‌خواهیم به قم برویم. من نیز به همراه آن‌ها به قم رفتم. عکس مرحوم پدرم در کنار امام(س) مربوط به همان سفر است. این آخرین دیدار پدر با مرحوم امام(س) بود.

 

* در زمان قطب‌زاده در امور بین‌الملل صداوسیما مشغول بودم. بعد از آن به بنیاد مستضعفان رفتم و روابط عمومی آنجا را راه‌اندازی کردم. پس از آن نیز چند سالی در وزارت نفت در بخش امور بین‌الملل فعالیت داشتم که پس از مدتی متوجه شدم با شغل کارمندی میانه خوبی ندارم و به کل از سیستم کارمندی خارج شدم.

 

* ساختار موتلفه پیر است. تفکرات دهه چهل همچنان بر این حزب حکمفرماست. در جریان‌ها، افراد هستند که آن را هدایت می‌کنند و تحول می‌دهند. تا زمانی که مرحوم عسگراولادی حضور داشتند، تشکیلات موتلفه منسجم‌تر بود ولی امروز شخصی برای ایجاد تحول وجود ندارد. نمونه آخر همین انتخابات بود. چند روز پیش به یکی از دوستان می‌گفتم که میرسلیم را به‌ عنوان فردی علمی در انتخابات خراب کردند. اگر روزی امکان چهره ‌شدن وی وجود داشت با این عملکرد آن‌ها، این شانس از بین رفت. موتلفه کهنه شده ‌است و قصد تغییر و تحولی ندارد. همیشه در مملکت ما فرد و شخص بوده که تحولات را به ‌وجود آورده ‌است. برای مثال امام(س) روند مبارزات را به انقلاب پیش برد؛ ولی امروز موتلفه شخصی را ندارد که آن را انسجام ببخشد. افرادی که هستند نیز دل و جگر نوآوری را ندارند و با سیستم سنتی، کار تشکیلاتی می‌کنند.

 

* موتلفه قدیمی‌ترین تشکل در احزاب حال حاضر کشور و در عین حال عقب‌افتاده‌ترین تشکل نیز است. بعد از ۵۰ سال هنوز نمی‌دانند که در فرآیند انتخابات چگونه برخورد کنند.

 

* در سال ۴۲ که اتفاقات فیضیه پیش آمده بود، پدر در آنجا حضور داشتند. امام(س) دستور دادند که همه خانه‌شان را ترک کنند. همه جز پدرم از آنجا خارج شده بودند. پدرم نقل می‌کند که غروب آمدم لب حوض تا دستم را بشویم، امام(س) همان لحظه او را دیده و فرموده بودند مگر به شماها نگفتم که از اینجا خارج شوید. پدر گفتند که بله شما فرمودید ولی تکلیف داشتیم که بمانیم. امام(س) نیز فرمودند که تکلیف را چه کسی مشخص می‌کند. پدر در جواب گفتند تکلیف با شما است ولی تشخیص این تکلیف بر عهده ما می‌باشد. بعد از شنیدن این کلام، امام(س) رفتند. پدر نقل می‌کند وقتی این جمله را گفتم اشک در چشمم حلقه زد.

 

* در تظاهرات عاشورا، همه نگران بودند که حسین رمضان‌یخی و طیب مانند ۲۸ مرداد بیایند و مراسم را به‌ هم بزنند. از ترس اینکه اتفاق این شکلی نیفتد پدر از طریق برادر طیب، نزد او می‌رود. هیات عزاداری طیب یک سرش گلوبندک و یک سر آن میدان اعدام بود. می‌خواهم بگویم که چنین عظمتی داشت. در همان گفت‌وگو، پدر به طیب می‌گوید که امام(س) گفته‌اند طیب هیچ عمل خلافی نخواهد کرد که پس از این صحبت، طیب گفته شهید عراقی را تایید می‌کند و منقلب می‌شود. به ‌گونه‌ای که بعد از اتمام جلسه، طیب به فرزندش دستور می‌دهد که برود عکس امام(س) را بگیرد و بیاورد به بالای مغازه بزند. پس از آن هرچه به طیب فشار آوردند که از امام(س) برائت کند این خواسته حکومت را نپذیرفت و در نهایت نیز تیرباران شد.

 

* بعد از شهادت، من تصور داشتم که پدر را در بهشت‌زهرا(س) دفن کنند. در بهشت‌زهرا(س) منتظر بودم که حاج ‌آقا انواری را دیدم و پرسیدم جنازه کجاست، گفتند به قم فرستاده شده ‌است. تعجب کردم و با حالت اعتراض گفتم که چرا به قم فرستادید. وقتی گفتند که امام(س) دستور دادند، من دیگر حرفی نزدم.

 

* [در مراسم خاکسپاری] امام(س) تشریف آوردند ولی نماز را حاج ‌آقا گلپایگانی خواندند. بعد از تشییع‌جنازه، خانواده نزد امام(س) رفتند. به یاد دارم که آخر شب امام(س) سر مزار حاضر شدند و مدتی را آنجا خلوت کردند.

 

* [شهید عراقی] در صحن به خاک سپرده شده‌اند. شهید مطهری و سایر علما در مسجد داخل حرم دفن شده‌اند. تنها شهید مفتح مانند پدرم در صحن به خاک سپرده شده‌اند.

 

 

منبع: روزنامه قانون

کلید واژه ها: مهدی عراقی موتلفه فدائیان اسلام ترور منصور


نظر شما :