۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۹

۱۱ دی ۱۳۹۷ | ۲۲:۱۹ کد : ۶۵۴۹ دیگر رسانه‌ها
۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۹
«ویژه‌نامه روزنامه همشهری به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب»

***

خانه‌های ویران، تن‌های بی‌جان

زلزله 7.3ریشتری رودبار، منجیل و طارم در نیمه‌شب 31خرداد 69 جان دست‌کم 40هزار نفر را گرفت

خانه‌های ویران، تن‌های بی‌جان

جواد عزیزی؛ دبیر گروه حوادث

یکی از شب‌های فوتبالی بود؛ شب بازی برزیل و اسکاتلند در جام‌جهانی 1990ایتالیا. بازی فوتبال خیلی‌ها را حتی در آن ساعت از نیمه‌شب، پای تلویزیون‌های سیاه و سفید و رنگی خانه‌ها نشانده بود و خنکای نسیمی که از دریاچه پشت سد منجیل شروع به وزیدن می‌کرد و با عبور از میان شاخ و برگ زیتون‌های همیشه سبز، مسیر پنجره‌های باز و نیمه‌باز را در پیش می‌گرفت، هرم گرما را شکسته بود. هیچ‌کس اما خبر نداشت که این، آرامش پیش از طوفان است و وقتی عقربه‌ها روی 31دقیقه بامداد 31خرداد 1369آرام گرفت، زمین به‌ خروش آمد. در چشم برهم زدنی خانه‌ها آوار شد، دیوارها فرو ریخت، باغ‌ها ویران شد و شهرهای رودبار، منجیل و طارم در غباری از گرد و خاک گم شد. آن‌شب 60ثانیه به اندازه 60سال گذشت. زمین می‌لرزید و انگار خیال ایستادن نداشت که 60ثانیه بعد وقتی زمین آرام گرفت، شهر به ناله درآمد. صدای گریه و شیون از هر گوشه و کناری به هوا بلند شد و این شروع مصیبتی بود که خیلی زود جای خود را در تاریخ باز کرد تا نام رودبار و منجیل را عجین کند با خاطرات تلخ و دردآور یکی از مرگبارترین زلزله‌های ایران. این گزارش روایت آن روزهای خبرنگاران از حادثه‌ای است که دل سنگ را هم به‌درد آورد.

زمین‌لرزه 7.3ریشتری بامداد رودبار، آ‌ن‌قدر وسعت داشت که حتی تهران، استان‌های شمالی، غربی و حتی مرکزی کشور را هم به‌لرزه درآورد و مردم زیادی را وحشت‌زده به خیابان‌ها کشاند. کانون زلزله اما نزدیکی شهرستان رودبار در استان گیلان و روستاهای اطراف آن و همچنین شهرستان طارم در استان زنجان بود. خرابی‌های زلزله آن‌قدر زیاد بود که در همان ساعات اولیه پس از زلزله معلوم بود که کشور با یک فاجعه ملی روبه‌روست.

روزنامه کیهان که عصر روز زلزله روی کیوسک‌های مطبوعاتی قرار گرفته بود درباره زلزله نوشته بود:«تا ساعت 10:30امروز (31خرداد 69) بیش از 10بار زلزله استان گیلان را لرزاند. در شهرهای رشت، رودبار، آستانه، لاهیجان، فومن و صومعه‌سرا آب و برق قطع شده و مردم با کمبود نان مواجه‌اند. زلزله‌ پل‌ها، راه‌ها، ساختمان‌ها و منازل مسکونی را ویران کرده است. منبع بزرگ آب رشت- انزلی در اثر زلزله سقوط و تعدادی خانه و آپارتمان مسکونی را با خاک یکسان کرد. ده‌ها خانه در آستانه اشرفیه در اثر زلزله در چندمتری عمق زمین فرورفتند. از ساعات اولیه امروز ارتش با به‌کارگیری کلیه امکانات خود به یاری زلزله‌زدگان شتافت. از سوی رهبر انقلاب فرمان عمومی برای تشکیل گروه‌های امداد به مدیریت ائمه جمعه در مناطق زلزله‌زده صادر شد. هیأتی از سوی رهبر انقلاب و رئیس‌جمهور و وزیر بهداشت عازم مناطق زلزله‌زده شدند. هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران برای برقراری امکان ارتباط سریع مردم گیلان با تهران پروازهای فوق‌العاده تعیین کرد و...»

پس از زلزله هر چند از همان ابتدا ابعاد هولناک زمین‌لرزه مشخص بود اما هر چه می‌گذشت فاجعه بیشتر خودنمایی می‌کرد. خبرنگاران کیهان در روزهای پس از زلزله گزارش کردند: «تاکنون شهرهای رودبار، منجیل و لوشان از استان گیلان و بیش از 135روستای تابعه بخش‌های مختلف قزوین و زنجان 100درصد تخریب شده‌اند. شمار کشته‌شدگان و مجروحان زلزله از مرز 40هزار نفر گذشت و پتو، حبوبات، کنسرو، لباس، چای، قندوشکر و مواد بهداشتی، مورد نیاز مناطق زلزله‌زده است. آیات عظام اراکی و گلپایگانی صرف ثلث سهم مبارک امام را برای زلزله‌زدگان مجاز دانستند و تخلیه سریع مجروحان با بهره‌گیری از امکانات هوایی، نیروهای متخصص و 6ترمینال فرودگاهی سازمان هواپیمایی کشوری انجام می‌گیرد».

بازدید رئیس‌جمهور  یک روز پس از زلزله بود که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت کشور برای بازدید راهی مناطق زلزله‌زده شد. روزنامه کیهان نوشت: «رئیس‌جمهوری در پی بازدید از مناطق زلزله‌زده شمال کشور در یک گفت‌وگوی تلویزیونی مشکلات ناشی از بروز حادثه دلخراش زمین‌لرزه در استان‌های گیلان و زنجان را تشریح کرد. وی گفت: با توجه به ریزش کوه‌ها و مسدود شدن راه‌ها در ابتدای بروز حادثه، ارتباط در سطح مطلوبی نبوده است اما هلی‌کوپترها و وسایط نقلیه‌ای که می‌توانستند از راه‌های فرعی خود را به مناطق آسیب‌دیده برسانند بلافاصله وارد عمل شدند. رئیس‌جمهوری به انهدام تقریبی 3شهر منجیل، رودبار و لوشان اشاره کرد و افزود: در این مناطق وسایل مورد نیاز زندگی مردم موجود نیست. مسئولان شهرها نیز ازدست رفته‌اند و مسئولان فعلی از استان‌های دیگر عازم شده‌اند و مردم نیز یا مجروح هستند یا خانواده خود را از دست داده‌اند و عزادارند. 

خانواده‌های داغدار  در مناطق زلزله‌زده تقریبا هیچ خانواده‌ای از هجوم آوار در امان نمانده بود. آنهایی که مانده بودند هم در غم ازدست‌دادن رفتگان عزادار و نگران آینده بودند.

علی کلهر، کارگر کارخانه لوله‌های سیمان و ایرانیت به خبرنگار کیهان می‌گوید:« 4پسر و یک دخترم ازبین رفتند. همسرم زمانی که فرزندانم کودکی بیش نبودند مرده است و من این بچه‌ها را با خون‌دل بزرگ کردم. حالا یکدفعه همه مرده‌اند. خدایا چه کنم».

کلثوم عباسی، 50ساله که مشغول درآوردن وسایل خود از زیر آوار است، می‌گوید: «من کشاورز هستم. شب حادثه خواب بودم. ناگهان زمین تکان شدید خورد. شوهرم از بین رفت و پسرم زخمی شد و الان در یکی از بیمارستان‌های قزوین بستری است. 5نفر از ما مرده‌‌اند.» وی در مورد وضع کمک‌رسانی می‌گوید: «هرکس که مرد دارد می‌رود جنس می‌گیرد، غذا و نان می‌گیرد ولی من، زن تنها در این شلوغی کاری از دستم برنمی‌آید. خوب است ترتیبی بدهند که کمک‌ها به‌طور یکسان به همه برسد».

مستانه فرجیان که دایی، خاله، دخترخاله، زن‌دایی، پسرعمو و پسرخاله خود را از دست داده است در مورد توزیع مواد غذایی می‌گوید: «بهتر است نماینده‌ای در اینجا تعیین شود و کمک‌ها را هدایت کنند. »یکی دیگر از اهالی عنوان می‌کند:« منجیل مار زیاد دارد و اگر باد نباشد فعالیت آنها شروع می‌شود. باید مسئولان فکری به حال اهالی بکنند و به‌جای برپاکردن چادر، اهالی را در کانتینر مستقر کنند.»

محمدباقر بالاوزیر 63ساله که بناست می‌گوید:« همسر و 2دخترم مرده‌اند و من تک‌وتنها و غریب مانده‌ام. او در کنار خانه‌اش که جز تلی از خاک نیست ماتم گرفته. اهالی می‌گویند که از آن روز تا به‌حال هیچ‌چیز نمی‌خورد و مانند آدم‌های ماتم گرفته شده است».

 ایستاده در آوار    در روزهای پس از زلزله، گزارش‌های زیادی درباره روستاهایی که کاملا تخریب شده و امدادرسانان دیرتر به آنها رسیده بودند منتشر شد. خبرنگار کیهان گزارش می‌کند: «روستای کبته صددرصد تخریب شده و با وجود اینکه چند تن از روستاییان باقیمانده موفق شده‌اند بیش از 300تن از اجساد قربانیان را از زیر آوار بیرون بکشند ولی همچنان تعداد زیادی زیر آوار این حادثه دلخراش هستند. بوی تعفن شدید منطقه را فراگرفته و روستا کاملا خاموش و مرگ‌زده است. روستاییان بازمانده این حادثه تشنه، گرسنه و پژمرده و خسته از تلاش بی‌اثر خود برای خارج کردن اجساد از زیر خاک مایوسانه در گوشه‌ای بدون داشتن کوچک‌ترین سرپناهی دراز کشیده‌اند. تنها یک نفر از آنها با این جمله که ما نشسته‌ایم تا گرگ‌ها اجساد عزیزانمان را نخورند به همه سؤالات ما پاسخ می‌دهد.»

خبرنگار کیهان می‌نویسد: به گورستان منجیل که خانواده‌ها در هر گوشه‌ای سر قبر عزیزانشان نشسته‌اند می‌رویم. کشته‌ها را در گودال‌هایی که به‌وسیله کارگران شهرداری تهران حفر شده است یک به یک مانند گل‌های پرپر کنار هم قرار داده‌اند و با نوارهای سفیدی که روی سنگ‌ها گذاشته‌اند نام و نام فامیل آنها نوشته شده است. حدود 50‌‌متری قبرستان مقادیر زیادی از کمک‌های مردم مثل شلوار، کفش، بلوز، دامن، جوراب، و لباس مردانه، زنانه و بچه‌گانه روی زمین است. عده‌ای هم به‌دنبال مواد غذایی هستند. مرتضی نوروزحق مسئول تدارکات منطقه‌5شهرداری تهران که تدارکات زلزله‌زدگان منجیل را عهده‌دار است می‌گوید: « آسیب‌دیدگان ابتدا از ستاد تدارکات نامه می‌گیرند و ما اینجا اجناس را بین آنها تقسیم می‌کنیم. اجناس شامل پتو، چراغ، دارو، مواد غذایی و لباس است». رؤیا امینی که 2فرزند و شوهرش را از دست داده و خودش اجساد آنها را از زیر خاک بیرون کشیده و دفن کرده می‌گوید: «مشکل اصلی ما آب آشامیدنی سالم است. باید به بچه‌های این منطقه واکسن بزنند. زیرا به‌علت کمبود آب، همه از آب آلوده رودخانه استفاده می‌کنند و باید از این بچه‌ها نگهداری و مواظبت بشود تا خدای ناکرده بعد از این، بیماری‌های واگیر شیوع نیابد».

کودکان بی‌سرپرست  بیشتر بازمانده‌های زلزله، داغدار ازدست دادن یک یا چندنفر از عزیزانشان بودند. با این حال کودکانی هم بودند که در این حادثه والدین و تمامی بستگان خود را از دست داده و کسی را نداشتند. در این شرایط سازمان بهزیستی چند روز پس از زلزله از واگذاری سرپرستی کودکان بی‌سرپرست به خانواده‌های متقاضی خبر داد. روزنامه کیهان یک هفته پس از زلزله نوشت: «کودکان باقی‌مانده از زلزله مصیبت‌بار اخیر تحت حمایت سازمان بهزیستی واقع در گیلان و زنجان درآمدند. سازمان بهزیستی در این دو منطقه به بررسی وضع خانوادگی این کودکان می‌پردازد و درصورتی که کودکی از بستگان دور یا نزدیک خود مجروح شده باشد، طبق شرایط در اختیار داوطلبان سرپرستی اینگونه کودکان قرار خواهد گرفت. سازمان بهزیستی لیست و شرایط کسانی را که مایلند سرپرستی اینگونه کودکان را به‌عهده بگیرند تهیه کرده و درصورت لزوم به افراد واجد شرایط اعلام خواهد نمود تا برای گرفتن کودک مورد نظر خود به این سازمان مراجعه کنند. تا‌کنون 2500خانواده جهت نگهداری کودکان بی‌سرپرست ثبت‌نام نموده‌اند و حدود 100کودک بی‌سرپرست به مراکز بهزیستی گیلان و زنجان تحویل شده و سازمان بهزیستی به‌علت نامشخص‌بودن وضعیت والدین کودکان و همچنین درخواست بیش از حد مردم جهت نگهداری کودکان تا اطلاع ثانوی از قبول درخواست فرزندخواندگی معذور است».

معجزه   هر چند زلزله رودبار سراسر غم و اندوه بود اما در این میان نجات پسربچه‌ای 9ساله پس از 162ساعت از زیر آوار اشک شوق را بر گونه‌های امدادگران جاری کرد. روزنامه کیهان می‌نویسد: «162ساعت پس از زلزله، پسر 9‌ ساله‌ای موسوم به مرتضی امیرپور درحالی‌که یک هفته را زیر آوار کنار اجساد خانواده‌اش به‌سر برده بود از آوار نجات یافت. وی که شوکه شده بود به یکی از مراکز درمانی استان انتقال یافت. در روستای جمال‌آباد از توابع طارم‌علیا نیز 2پیرمرد پس از گذشت 40ساعت از وقوع زلزله زنده از زیر خاک بیرون کشیده شدند. یکی از آنها می‌گفت: «من تا لحظاتی قبل با عروسم که در کنارم زیر خاک بود صحبت می‌کردیم ولی سرانجام یک ساعت پیش به‌دلیل نرسیدن کمک او جان سپرد و اینها همگی به‌خوبی نشان می‌دهد که اگر نیروهای امدادی می‌توانستند زودتر جهت نجات قربانیان حادثه به محل برسند شاید سقف تلفات تا حدود زیادی کاهش می‌یافت».

آمار هولناک  40هزار کشته، 60هزار مجروح و 105هزار بی‌خانمان. این آخرین آماری بود که آن روزها رسانه‌ها از ویرانی‌های زلزله گزارش کردند؛ زلزله‌ای که خاطره تلخ آن هرگز از یاد مردم منطقه پاک نخواهد شد.
 

***

آخر شاهنامه پایان اخوان

درنگ
آخر شاهنامه پایان اخوان



مرتضی کاردر

مهدی اخوان‌ثالث(م. امید) در چهارم شهریور ۱۳۶۹ درگذشت و در جوار مزار فردوسی آرام گرفت. فارغ از فرازها و فرودهای جریان‌های ادبی و پسند مخاطبان که به مرور زمان دستخوش تغییر می‌شود شعر اخوان ثالث از معدود شعرهایی است که در همه این سال‌ها مخاطبان وفادار خود را داشته است. 

اخوان‌ثالث مهم‌ترین شاعر در میان پیروان نخستین نیما بود که در بسط و تبیین و تثبیت شعر نیمایی، چه در مقام نظر و چه در مقام عمل، نقش بسیاری داشت. در عمل شماری از ماندگارترین و درخشان‌ترین شعرهای نیمایی را سرود و بعدها در مقام نظر به تبیین کار نیما پرداخت.

اما مهم‌ترین وجه اهمیت مهدی اخوان ثالث شاید این باشد که او نقطه پیوند بسیاری از مخاطبان شعر فارسی با پدیده شعر نو بود؛ پدیده‌ای که دوستداران شعر هزارساله فارسی ـ‌ که از بد حادثه در روزگار معاصر می‌زیستند‌ـ اغلب نمی‌فهمیدندش و به‌دنبال دریچه‌ای بودند که راه ارتباطی آنها با شعر نو باشد. از این جهت شعر اخوان شعری بود که بسیاری از مخاطبان به‌عنوان تنها نمونه قابل‌قبول در میان شاعران نو می‌شناختند و می‌خواندند؛ شعری که قصیده‌های کهن خراسانی را تداعی می‌کرد اما در قالب نو سروده شده بود. 

اخوان ماندگارترین سروده‌هایش را اغلب پیش از  سال۱۳۴۰ سرود؛ شعرهایی مثل «زمستان»، «چاووشی»، «باغ من»، «میراث»، «غزل۳»، «آخر شاهنامه»، «قاصدک»، «کتیبه» و... اما مثل همه شاعران بزرگ معاصر طول کشید تا مخاطبان شعر او را کشف کنند و نسل تازه‌ای از منتقدان و تحلیل‌گران دانشگاهی ظهور کنند که به تبیین شعر او بپردازند. خوشبختانه بخشی از این اتفاق‌ها در زمان حیات او رخ داد. 

اخوان دوره میانسالی را بیشتر به پژوهش در ادبیات پرداخت و آثار گران‌قدری منتشر کرد که کمتر شناخته شده‌اند؛ چه کتاب‌هایی مثل «نقیضه و نقیضه‌سازان» که حاکی از دانش گسترده او در ادبیات کهن بود و چه «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» و «عطا و لقای نیما یوشیج» که ارزش‌های شعر نیمایی را تبیین می‌کرد و از روزآمدبودن دانش او خبر می‌داد و الگویی شد برای کسانی که پس از آن به تحلیل و تبیین و طبقه‌بندی شعر پس از نیما پرداختند. 

شاخص‌ترین شعرهای سال‌های آخر حیات اخوان اخوانیه‌هایی است که خطاب به دیگران سروده و در کتاب «تو را ‌ای کهن بوم و بر دوست دارم» آمده است. یا اخوانیه دیگری که خطاب به علی موسوی گرمارودی نوشته و پاسخ گرمارودی که حکایت مهر و قهر دو شاعر معاصر است و بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات ایران در سال‌های نخست پس از انقلاب.



از پایان‌نامه به تئاتر شهر 


مهرداد رهسپار، روزنامه‌نگار 



هفته گذشته فرهاد مهندس‌پور و محمد چرمشیر به مناسبت رونمایی نمایشنامه‌هایی که این نویسنده و کارگردان از سال ۱۳۷۹ به بعد نوشته بودند و حالا پس از سال‌ها توسط نشر نو منتشر می‌شد، به کتابفروشی نشر هنوز آمدند. فرهاد مهندس‌پور در آن جلسه خاطره‌ای از اجرای نمایشی در سال۱۳۶۹ نقل کرد که به خوبی تصویری واضح از اوضاع و احوال تئاتر در آن سال‌ها را نشان می‌دهد. او گفت: «سال ۱۳۶۹ در نمایشی بازی کردم، این نمایش پایان‌نامه یکی از همکلاسی‌های ما در دانشکده هنرهای زیبا بود. پس از دفاع از پایان‌نامه، مجموعه تئاتر شهر آن‌قدر بی‌چیز و بی‌نمایش بود که به گروه ما گفتند بیایید این نمایش را در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا کنید. به‌نظرم این نمایش دانشجویی بود و برای سالن اصلی تئاتر شهر مناسب نبود. وقتی که بازی من در نمایش تمام می‌شد سریع می‌رفتم و برای رورانس روی صحنه نمی‌آمدم. سمندریان که استاد ما بود یک شب مرا کنار کشید و گفت پس چرا روی صحنه نمی‌آیی؟ به او گفتم خجالت می‌کشم، نمایش ما خیلی بد است» (نقل به مضمون). نمایشی که مهندس‌پور از آن گفت، «مرگ» نوشته وودی آلن و کارگردانی صادق صفائی است. 
 

 

***

گوزن‌های دهه60

گوزن‌های دهه60



سعید مروتی،منتقد و روزنامه نگار


ظاهرا عنوان «بهترین فیلم بعد از انقلاب کیمیایی»‌ بیش از هر فیلمی شایسته «دندان مار» است؛ هر چند این عبارت معمولا مقدمه‌ای است برای کوبیدن هر فیلم دیگری از کیمیایی این سال‌ها. جدای از اینها در دندان مار، انسجام، سنجیدگی و توازنی به چشم می‌خورد که جایگاهی ویژه به این ساخته کیمیایی می‌بخشد. رئالیسم اجتماعی مورد علاقه کیمیایی، در این فیلم بیشتر از هر اثر دیگری از او در این 40سال، جلوه و درخششی تابناک دارد. رفاقت مردانه به عنوان تم محبوب کیمیایی هم در دندان مار حضوری مسلط و تاثیرگذار دارد؛ از رفاقت پایاپای و تازه جوانه‌زده رضا (فرامرز صدیقی) و احمد (احمد نجفی) تا رفاقت مرید و مرادی میان رضا و آقا جلال (جلال مقدم).

چنانکه عشق، بدون رد و بدل‌شدن حتی یک دیالوگ عاشقانه، در دندان مار به زیبایی متبلور می‌شود. از لامپی که رضا (فرامرز صدیقی) به‌جای لامپ سوخته در ابتدای فیلم پس از مرگ مادر، می‌بندد و نورش در چهره فاطمه (فریبا کوثری) روشن می‌شود تا نمای نقطه‌نظر زیور (گلچهره سجادیه) در انتهای فیلم؛ جایی که برادرش رضا از مصاف با آقا عبدل (نرسی گرگیا) بازمی‌گردد و احمد (احمد نجفی) نمی‌آید. دوربین 2بار از دید زیور سراسر پرده اتاق را می‌رود و پشت هراسی که از نیامدن احمد وجود دارد، نشانه‌ای از عشق را نیز نمایان می‌کند. 

در دندان مار دغدغه معاصر بودن و روزگار را شهادت دادن، بیش از هر فیلم دیگری از دهه60 مشهود است. این اولین فیلم سینمای ایران است که مسئله جنگ‌زدگان را فارغ از آوازه‌گری‌های رسمی بررسی می‌کند و گوهر حقیقت را جایگزین شعار و کلیشه می‌سازد. از دندان مار در اکران عمومی بالای 20دقیقه کوتاه شده و بیشترین جرح و تعدیل هم شامل فصل‌هایی شده که کاراکترها از جنگ و تبعاتش سخن می‌گفتند. مثل تک‌گویی احمد در سکانس شام‌خوردن چهارنفره در اواخر فیلم (تداعی‌کننده سکانس مشابهی با حضور سید، قدرت و فاطی در «گوزن‌ها») که در نسخه اکران عمومی به‌کل حذف شد. دندان مار گرچه از حذفیات آسیب دید اما به لطف ساختمان دراماتیک شکوهمند و ساختار سینمایی قدرتمندش، سرپا ماند و گذر زمان حکم ارزش‌افزوده را برایش داشته. فیلم در گفت‌وگونویسی و پرداخت روابط عاطفی نمونه‌ای مثال‌زدنی از توانایی سینماگری مولف است. پس از توقیف «خط قرمز»، شکست «تیغ و ابریشم» و بی‌اعتنایی به «سرب» (که هر 3 جزو فیلم‌های مهم و شاخص دهه60 هستند) کیمیایی دندان مار را با بیشترین تمرکز ذهنی، کارگردانی کرد و نتیجه فیلمی شد درخشان و ماندگار در سینمای ایران با انبوهی از ایده‌های به‌ثمر نشسته در کارگردانی، چیدمان درست فیلمنامه و تعهد اجتماعی‌ای که از میزانسن می‌آید نه از دل شعار. در درست درآمدن رئالیسم خشن دندان مار، نقش و سهم فیلمبرداری ایرج صادق‌پور را نباید فراموش کرد که با درک درست از بینش فیلمساز، بهترین قاب‌ها را برای کیمیایی بسته است. 
 

***

داستان یک فریب تکراری

شیوع شرکت‌های مضاربه‌ای با پرداخت سود‌های نامتعارف در اواخر دهه60 هزاران سرمایه‌گذار را متضرر کرد

مائده امینی

یک فریب عمومی که عمرش به درازا کشیده است. ماجرا به همین سادگی است. شرکت‌های مضاربه‌ای، مؤسسات مالی و اعتباری و نام جدیدی که بعید نیست در آینده‌ای نزدیک روی سودهای نامتعارف در سیستم پولی و مالی بگذارند. پایان جنگ، آغاز یک پدیده فاجعه‌آمیز در اقتصاد کشور شد. بعضی‌ها، شرایط اقتصادی کشور را زمینه‌ساز این فاجعه می‌دانند و بعضی دیگر بر این باورند که در هر شرایطی نظام بانکداری ایران پذیرای واحدهای غیرمجاز پولی و اعتباری است. جنگ تمام‌شده بود. فضای نقدینگی کشـــور انقباضی بـــود و دولت وقت نیاز داشت توان بانکی خود را افزایش دهد. بانک‌ها در آن دوره زمانی خاص در واگذاری تسهیلات آزادی عمل نداشتند و بسیاری از تصمیم‌هایشان شتاب‌زده و بدون برنامه بود. مسکن گران و گران‌تر می‌شد و هر روز اقتصاد کشور میزبان پدیده جدیدی می‌شد. کم‌کم فضا برای تولد شرکت‌هایی فراهم شد که نه بانک بودند نه صندوق قرض‌الحسنه؛ شرکت‌هایی که سرمایه مردم را جذب می‌کردند و وعده سودهای کلان می‌دادند، 30، 40 و حتی 50درصد؛ نهادهای غیربانکی که با نام شرکت‌های مضاربه‌ای شناخته شده بودند و نظارتی هم بر عملکرد آنها وجود نداشت. روزنامه کیهان که در آن سال‌ها رویکرد متفاوتی نسبت به امروز خود داشت، در سلسله‌ای از گزارش‌ها اعتراض خود را به این شرکت‌ها اعلام می‌کرد. علی یونسی -دادستان وقت تهران- درباره این شرکت‌ها به روزنامه اطلاعات گفته بود: «شرکت‌های مضاربه‌ای از مصادیق بارز تروریست‌های اقتصادی‌اند و باید به پرونده این اخلالگران اقتصادی در اسرع وقت رسیدگی شود. در نهایت اما ورشکست شدن دومینووار این شرکت‌ها و اعتراض روزنامه‌ها و فعالان اقتصادی کشور کارساز شد و قوه قضاییه در اواخر دهه60 و اوایل دهه70 در دستوری به فعالیت آنها خاتمه داد و همه آنها را غیرقانونی اعلام کرد.»

شرکت‌های مضاربه‌ای چه می‌کردند؟ 

کار این شرکت‌ها وام‌های کلان دادن و پرداخت سود‌های نامتعارف بود. برخی از آنها 3یا4 برابر مبلغی که سپرده‌گذاران به آنها امانت داده بودند، وام پرداخت می‌کردند و تسهیلاتی ارائه می‌دادند که نه‌تنها کشور جنگ‌زده در آن سال‌ها بلکه هنوز که هنوز است خریدار دارد. این شرکت‌ها منابعی را که با استفاده از اعتبار وقت به‌دست آورده بودند، در فعالیت‌های بازرگانـــی و ساخت‌وســـاز و ساختمان در شهرهای بزرگ به مصرف می‌رســـاندند. چرا که بازار مسکن بعد از جنگ دچار جهش قیمت شده و حسابی داغ بود. انگار که مسکن‌خواری عمر درازی در اقتصاد ایران دارد. حتی بعضی از این شرکت‌ها سرمایه‌های مردم را تبدیل به دلار و در بانک‌های خارج از کشور تبدیل به سپرده کرده بودند. این فرایند برای شما آشنا نیست؟ 

مدیران «سحر و الیکا» اعدام شدند

سحر و الیکا، مشهورترین شرکت مضاربه‌ای در آن سال‌ها بود؛ مؤسسه‌ای که بلافاصله پس از جنگ تحمیلی از ضعف بانک‌ها استفاده و میلیون‌ها تومان در آن سال‌ها از سرمایه‌های مردم را جذب کرد؛ شرکتی که وارد‌کننده بزرگ پارچه بود و خیلی از فعالان اقتصادی می‌گویند بروبیایی که برای خود به‌هم زده بود از همین محل بود.  عدم‌نظارت اما در یک قصه تکراری دوباره کار دست این شرکت و سپرده‌گذارانش داد. تقلب و فساد مالی در زمینه پرداخت سودهای کلان سحر و الیکا را زمین زد. مدیران آن اعدام شدند و صاحبان سرمایه‌های بر باد رفته پس از یک‌دهه و کم ارزش شدن اندوخته‌ها به شکل قسطی اصل سپرده خود را دریافت کردند. ‌این فرایند برای شما آشنا نیست؟

مردم همیشه از سود‌های بالا استقبال می‌کنند 

«شما امروز یک بقالی بزن و بگو این واحد اقتصادی سرمایه شما را می‌گیرد و روی آن سود 50درصدی می‌دهد. مردم فردای شنیدن این خبر جلوی در آن صف می‌کشند.»؛ این را هادی حق‌شناس اقتصاددان می‌گوید و علت این استقبال عمومی را تورم‌های دورقمی پایدار و طولانی در کشور ما می‌داند و توضیح می‌دهد: «تقاضا را عرضه ایجاد می‌کند. خطرهای اینچنینی همیشه در کمین اقتصاد ایران است. بانک‌های دولتی چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب همواره ناکارآمد بوده و تسهیلات خود را گران عرضه کرده‌اند. همین روند اشتباه موجب شده که مردم همواره خریدار خدمات بانک‌ها و مؤسسات خصوصی باشند.»

خلأ همیشگی نظارت

اگرچه بعضی از مسئولان کشور در آن زمان، مثل علی یونسی در قامت دادستان تهران در مقابل شرکت‌های مضاربه‌ای ایستاده بودند اما واقعیت این است که این ایستادگی بعد از شروع سلسله‌های بزرگ کلاهبرداری این شرکت‌ها بود. خلأ نظارت بر فعالیت این شرکت‌ها در آن سال‌ها هم وجود داشت. این حقیقتی است که یکی از مسئولان بانک مرکزی وقت هم آن را در گفت‌وگو با همشهری تأیید می‌کند. این مسئول اسبق که تمایلی ندارد نامش فاش شود می‌گوید، نظارت بر فعالیت این مؤسسه‌ها به قدری کم و غیراستاندارد بود که آنها در کمتر از 2سال به چند 10واحد رسیدند و به‌راحتی سرمایه‌های کلانی را از جیب افراد جامعه خارج کردند. این فرایند برای شما آشنا نیست؟ 

همه ما سال‌هاست متضرریم 

از سرمایه‌ای که شرکت‌های مضاربه‌ای در آن وقت سوخت کرده و به باد دادند، عدد مشخصی باقی نمانده اما مؤسسات مالی و اعتباری‌ای که در سال‌های اخیر، بحران‌ اقتصادی بزرگی برای همه ما به ارمغان آوردند در روایت‌های مختلف بین 30تا 35هزار میلیارد تومان خسارت زدند؛ رقم بزرگی که به مالباختگان پرداخت شد و به این ترتیب سهم هر ایرانی از بار سنگین تسویه تعهدات ۳۷۵ هزار تومان تا ۴۳۷ هزار و ۵۰۰ تومان برآورد شد. این در حالی است که خسارت‌هایی که شرکت‌های مضاربه‌ای زده بودند با فروش اموال آنها تا حدود زیادی جبران شد و کار به تسویه از جیب همه ملت ایران نرسید.
 

***

از سال69، مدرن‌شدن جامعه کم‌کم شروع شد

محمدتقی حاجی‌موسی

وقتی مدرک ملاک نبود  مایی که الان نشسته‌ایم اینجا و اخبار سال‌های قبل را بازگو می‌کنیم اگر همان سال‌ها همین سن و سال و تحصیلات را داشتیم احتمالا مدیری، رئیسی،چیزی می‌شدیم ؛ منتها در دهه 60 مدرک ملاک نبوده و همه دنبال توانایی و کار بلدی بوده‌اند. مثلا یک شرکتی می‌خواسته آشپز استخدام کند، شرایطش داشتن مدرک ششم ابتدایی، سلامت مزاج(!)، قوه بدنی و کارت پایان خدمت بوده. حالا همین آدم اگر الان می‌خواست آشپز اداره فلان باشد حداقل باید کارشناسی ارشد صنایع غذایی می‌گرفت و 27سال هم سابقه کار داشت. این به ما نشان می‌دهد که دوران خوش آن بود که کلا سپری شد.

به فناوری سلام کنید  بعد از جنگ، کم‌کم نشانه‌هایی از زرق و برق و مدرن‌شدن در جامعه پیدا شد. از نمونه‌های این مدرنیته می‌توان به آگهی لوازم خانگی و لوازم صوتی و تصویری خارجی در روزنامه‌ها اشاره کرد. جایی که بیشتر صحنه ترکتازی ژاپنی‌ها و البته کره‌ای‌هاست. در این آگهی‌ها که همه‌شان تأکید داشتند محصولاتشان لبه علم را رد کرده و وارد دنیای دیگری شده و توانسته تلویزیون 21اینچ با لامپ تصویر محدب را به بازار بفرستد، ویژگی‌هایی درج می‌شده که الان می‌تواند موجبات خنده و شادی ما را فراهم کند. از تلویزیون جیبی کاسیو در 3مدل 2، 2.5و 4اینچ با کیفیت عالی گرفته تا مینی‌کامپیوترهایی که عملا ماشین حساب مهندسی الان بودند و البته ضبط صوت دوقلو!

این خونه ما چی شد؟  بعضی طرح‌ها و لوایح هستند که هر طوری نگاهشان کنید احتمالاً به نفع مردم هستند و مشکلات آنها را حل می‌کنند. گاهی‌چنین مواردی یک‌طوری تغییر می‌کنند تا مردم زیاد هم خوشحال نشوند و فکرشان خیلی راحت نباشد. طرح فروش املاک مازاد به افراد بدون مسکن یکی از همین موارد است که کلی هم بند و تبصره داشته ولی کسی از سرنوشت آن خبری ندارد و احتمالا به نفع ما نبوده که تصویب نشده است.

نباید بگیرند!  از سری مشکلات ازلی و ابدی در نظام آموزشی کشور ما بحث گرفتن پول از دانش‌آموزان و خانواده‌های آنهاست. خود ما از وقتی بچه بودیم یادمان است همیشه وزیر آموزش و پرورش قبل از سال تحصیلی روی آنتن می‌آمد و می‌گفت گرفتن وجه توسط مدارس غیرقانونی است و نباید بگیرند و اگر کسی می‌گیرد به ما بگویید که برخورد کنیم. منتهی در این 4 -3 دهه حتی یک مورد برخورد هم دیده نشده و حتما نبوده و مردم الکی این افسانه‌ها را درست کرده‌اند. حتی آن دانش‌آموز اهل فارسان که به کیهان زنگ زده و گفته الان آخر سال است ولی مدرسه برای هزینه لوازم‌التحریر از ما پول گرفته و این چه وضعش است؟ حتی آن دانش‌آموز هم الکی زنگ زده و خواسته مسئولان را سر کار بگذارد و سیاه‌نمایی کند.

کم بخور همیشه بخور  درست است که قبلا همه‌‌چیز کم بوده ولی بعضی چیزها هم زیاد بوده. مثل زمین بی‌صاحب. البته از قدیم گفته‌اند، زمین مفت روی زمین نمی‌ماند و بالاخره یک کلاهبرداری، زمین‌خواری، جایی، کسی پیدا می‌شود که دست می‌گذارد رویش و آن را مال خود می‌کند. زمین‌های اطراف کرج و فردیس از این نوع زمین‌ها بوده‌اند که عده‌ای کلاهبردار توانسته‌اند 2میلیون مترمربع از آنها را به نام خودشان کنند و بفروشند که از همین‌جا لازم است به آنها خسته نباشید بگوییم که این همه زمین را توانسته‌اند متر، قطعه‌بندی و خرید و فروش کنند و این احتمالا می‌توانسته آن موقع در کتاب رکورد‌های گینس هم ثبت شود که متأسفانه این عزیزان دستگیر شدند و البته مسئولان گینس هم کم کاری کردند.

سکه‌های چند ریالی از سکه افتادند

لیلا شریف


«سکه‌های 10ریالی و 20ریالی کوچک آنقدر کم‌ارزش به‌نظر می‌آیند که عده‌ای در جشن‌های عروسی آنها را به سر عروس می‌ریزند.» این جملات بخشی از دغدغه مردم در مورد پول‌های خرد بود که در سال69 یکباره آب رفتند و از اندازه قبلی‌شان کوچک‌تر شدند. مردمی که برای استفاده از تلفن همگانی و خرید بلیت اتوبوس از سکه‌های 10ریالی و 20ریالی استفاده می‌کردند، کوچک شدن اندازه این سکه‌ها و شباهتشان با سکه‌های یک و 2ریالی، چنان مشکلی برایشان ایجاد کرد که پای این دغدغه‌شان به رسانه‌های آن زمان و گفت‌وگوهای مسئولان اقتصادی هم باز شد.

سودجویی با آب کردن پول خرد

ریشه این مشکل در تصمیم دولت برای ضرب سکه‌های 10و 20ریالی در اندازه جدید باز می‌گشت. اواخر دهه 60ضرب سکه‌های 10و 20ریالی در ابعاد قبلی برای دولت به صرفه نبود، چرا که با گران شدن فلزهای مس و نیکل، قیمت نهایی ضرب این سکه‌ها از ارزش پولی‌شان بیشتر شد. در این میان افراد سودجو پا به عرصه گذاشتند.آنها با جمع‌آوری این پول‌های خرد، آنها را آب می‌کردند و بعد از فروش فلزهای به‌دست آمده، پول مناسبی به جیب می‌زدند. این اتفاقات موجب شد تا دولت دست به ضرب سکه‌های 10و 20در قد و قواره سکه‌های یک و 2ریالی بزند و ناخواسته مشکل جدیدی را پیش پای مردم قرار دهد.

مسئله‌ای به نام سکه‌های باسوادی و بی‌سوادی

تغییر اندازه پول‌های خرد مشکلی هم برای افرادی که سواد نداشتند ایجاد کرد؛ چرا که اندازه سکه‌های ضرب شده به مشخصه آنها تبدیل شده بود و اگر مردم به هر دلیلی نمی‌توانستند عدد 20یا 10ریالی که درشت روی سکه حک شده بود را بخوانند، از روی ابعاد سکه می‌فهمیدند که سکه چند تومنی در دستشان است. این شیوه شناخت پول‌های خرد موجب شد تا این سکه‌ها به‌عنوان سکه‌های بی‌سوادی معروف شوند. در مقابل سکه‌های بی‌سوادی که مردم از روی ابعادشان آنها را نشانه‌گذاری کرده بودند، به سکه‌های ریزتری که در سال 69 ضرب شده‌ بودند، به‌دلیل آنکه برای شناسایی‌شان به چشمان تیزبین و البته باسواد نیاز بود، لقب سکه‌های با سوادی دادند.

اندازه‌هایی که مردم را گیج می‌کردند

اندازه جدید پول‌های خرد به چنان دغدغه‌ای در میان مردم تبدیل شده بود که روزنامه کیهان در آن روزها در گفت‌وگو با یکی از شهروندان تهرانی نوشته بود:«گروهی متحیر مانده‌اند که سکه 10ریالی چرا اینقدر کوچک است و چرا سکه 20ریالی درست اندازه سکه 2ریالی است.»
براساس آنچه مطبوعات سال 69 نقل کرده‌اند، نه‌تنها عده‌ای از مردم اصلا این سکه‌ها را در کارهای روزانه‌شان به بازی نمی‌گرفتند بلکه گروهی هم این سکه‌های ضرب شده در ابعاد جدید را از دست افراد مختلف فروشنده، راننده تاکسی، مسافر و... قبول نمی‌کردند، چون معتقد بودند که بسیاری آن را با پول‌ خرد یک و دو ریالی اشتباه می‌گیرند. بنابراین عطای استفاده از این پول‌های خرد را به لقایش بخشیده بودند.
 

***

فریاد خواهد زد

فریاد خواهد زد



سحر سخایی| نویسنده و آهنگساز


موسیقی، گرچه به‌دلیل خوابی طولانی و به اجبار-حالا می‌توان با اطمینان گفت- هرگز به شکوه پیشین خود یا دست‌کم سرعت رشد گذشته خود بازنخواهد گشت، اما دست‌کم با حضور سیدمحمد خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد تا سال۱۳۷۱، موسیقی آرام آرام تن زخمی‌ خود را نوازش می‌کند و دردها را التیام می‌بخشد.

گرچه در تمام این سال‌ها جریانِ پیوسته‌ای نیست که موسیقی را پیش ببرد، اما مثل همیشه تاریخ هنر ایران را تک‌ستاره‌هایش می‌سازند؛ تک‌ستاره‌هایی که در سال۱۳۶۹ نیز می‌درخشند؛ نه‌تنها درون مرزهای آرام‌گرفته وطن که حتی فرسنگ‌ها دورتر از آن.

«نوبانگ کهن» آلبومی‌است حاصل ذوق خسرو سلطانی با همکاری حسین علیزاده به‌عنوان سرپرست و گروه هم‌آوایان. این آلبوم بدون آنکه بخواهم وارد ویژگی‌هایش به لحاظ موسیقایی شوم، یک اتفاق تازه است. خسرو سلطانی گرچه بعدها فعالیت در خارج از ایران را به ادامه کار در داخل ترجیح می‌دهد، اما این آلبوم به‌خصوص به‌دلیل تمام بدعت‌ها و نوازندگی فوق‌العاده سلطانی نقشی اساسی در تاریخ موسیقی معاصر ما دارد.

 از سوی دیگر موسیقی ایرانی در جای دیگری پیچ می‌خورد؛ پیچی معنادار و مؤثر که به نام محمدرضا شجریان مزین است. گمان می‌کنم نباید فرصت محدود نوشتن از موسیقی و روح زمانه را به تمجید از صدای مردی بگذرانم که هنرش روشن‌تر از روز است. گرچه مطلق‌دیدن هر انسانی بی‌استثنا راه به بیراهه می‌برد و باید شجریان را در بسترهایی گوناگون کاشت و نگاه کرد، اما او خواننده توانایی‌ا‌ست که تاریخ را به قبل و بعد از خود تقسیم کرده است. این خواننده توانا در پیچشی عجیب در انتهای دهه 60 یعنی همین سال ۱۳۶۹ تا نزدیک به 6سال بعد، از یارانِ قدیم‌ترش کمی دور می‌شود و با تشکیل گروه آوا به همکاری با نوازندگان گوناگونی روی می‌آورد. در این همکاری‌های جدید بی‌شک یک وجه اشتراک هست: شجریان کم و بیش با فاصله ـ به لحاظ موسیقی ـ از همکاران تازه‌اش ایستاده است. در همین گیرودار است که پرویز مشکاتیان به همکاری با ایرج بسطامی روی می‌آورد و حسین علیزاده آوای مهر را در سوگ زلزله‌زدگان رودبار منتشر می‌کند. 

موسیقی در ایران دارد آرام آرام دوباره برمی‌خیزد. دوباره می‌سازندش این وطنِ را.

بسیار دورتر از تهران، یکی از ماندگارترین خوانندگانِ مرد موسیقی مردم‌پسند، آلبوم «خلیج» را منتشر می‌کند. این آلبوم در واقع اعلام دوران‌ِ تازه‌ای از فعالیت جدی موسیقی‌دان مردم‌پسند خارج از ایران است. آن تب تند موسیقی شاد، آرام‌آرام فرو می‌نشیند و چهره‌های قدیمی‌ترِ این موسیقی پس از کوچ، دورانِ ثبات و ازسر‌گیری فعالیت‌های خود را تجربه می‌کنند.

 قطعات آلبوم خلیج هنوز هم بعد از 30سال جزو محبوب‌ترین ترانه‌های این خواننده است: کلبه من، مداد رنگی، هزارویک شب و البته شکار. پیش از آنکه با هم تکه‌ای از شعر خلیج را دوباره بخوانیم بازگردیم به نوروز همین سال. 

از هیوستن  تا رودبار

عبدالرضا نعمت‌اللهی،روزنامه نگار



درست آخرین شب بهار سال 1369 بود. جام‌جهانی 1990 ایتالیا داشت برگزار می‌شد. رودبار لرزید و شهرها و روستاهایش ویران شد. اسپانیا بلژیک را 2بر یک برد! 35هزار نفر کشته شدند. ده‌ها هزار خانه خراب شد و هزاران نفر زیر آوار ماندند. فاجعه رودبار آن‌قدر بزرگ بود که تا یک دهه بعد بازسازی‌اش ادامه داشت. اینجا مدرسه‌ای در رحمت‌آباد است؛ روستای کوچکی در 13کیلومتری رودبار. ایرانیان مقیم هیوستن آمریکا کمک کرده‌اند و مدرسه‌ای برای روستا ساخته‌اند.
 

***

زلزله‌ای که نخستین جام‌جهانی تلویزیونی را تلخ کرد

عیسی محمدی

خرداد و تیرماه سال  1369بود. نه خبری از ماهواره بود، نه خبری از اینترنت و فضای مجازی و این سایت‌هایی که مسابقات را با اینترنت موبایل و اینترنت پرسرعت نشان می‌دهند. از ده‌ها شبکه تلویزیونی و رادیویی هم خبری نبود. کلا 2 تا شبکه تلویزیونی بود و کمتر از انگشتان یک دست شبکه رادیویی. مجلات و روزنامه‌ها هم بودند. تا اینکه آن اتفاق بزرگ افتاد؛ پخش مستقیم جام‌جهانی. یعنی باید باور می‌کردیم؟ تماشای ستارگان بزرگ آن جام‌جهانی و نیز مارادونای بزرگ در قاب جادویی؟ ظاهراً که باید باور می‌کردیم. خرداد و تیرماه داغی بود؛ آن‌قدر داغ که هنوز هم بعد از گذشت چیزی کمتر از 3دهه، طعمش را به‌خوبی زیر زبان‌مان داریم. می‌دانیم که اولین‌ها همیشه طعم خاصی دارند که ماندگارشان می‌کند. البته قبل‌تر، به سال 1978میلادی، بازی‌های ایرانی که به جام رفته بود هم پخش شد اما همه رقابت‌ها خیر. نخستین بار بود که بعد از انقلاب، می‌توانستیم این سعادت ورزشی را تجربه کنیم. تماشای جام‌جهانی از نمایشگرهای سیاه و سفید و رنگی پارس ، شارپ و... با آن موسیقی معروف آغازین برنامه، ما را به ایتالیا می‌برد؛ جایی که جام‌جهانی 90 در آن برگزار می‌شد. شاید جام جهانی 90 را بتوان آخرین جام‌جهانی کلاسیک دانست؛ چرا که قدرت‌های فوتبال جهان، یک‌جا جمع شده و 4 قدرت آلمان غربی، آرژانتین، ایتالیا و انگلیس به نیمه‌نهایی رسیده بودند. آخرین باری که این اتفاق افتاده است را یادتان می‌آید؟ خاصه اینکه یکی از 2 افسانه بزرگ تاریخ فوتبال را هم از نزدیک می‌دیدیم؛ با آن اندام تو پر، با آن موهای مجعد و آن دریبل‌های بی‌همتا و قدرت رهبری خارق‌العاده. 

آن یکی افسانه، پله بود که نه به تلویزیون‌های ما قد می‌داد و نه به سن و سال ما. در آن جام جهانی، 24تیم شرکت کردند. همه دلخوشی‌مان شده بود اینکه شب‌ از راه برسد و پای گیرنده‌هایمان بنشینیم. می‌گویند جام جهانی کسل‌کننده‌ای بود اما هنوز طعم ویژه‌نامه‌های طنز و جدی مربوط به این جام جهانی در سال 69 شمسی را به خوبی به یاد داریم؛ با آن کاریکاتورها و تفسیرهای دلچسب. یا زوج شفیع-  کوثری که ابتدا از ایتالیا اما نه از ورزشگاه بلکه از هتل و سپس از تهران مسابقات را گزارش و تفسیر می‌کردند. قسمت ما نبود که در آن جام جهانی شرکت کنیم، به‌خاطر همین با حسرت، حضور دیگران را دنبال می‌کردیم. آرژانتین در جام‌جهانی قبل قهرمان شده بود. مهر مارادونای یاغی از همان موقع بود که به طرز عجیبی در دل‌های ما ایرانیان جا گرفت. به‌خاطر همین هم دوست داشتیم که این تیم با مارادونای بزرگ قهرمان بشود. البته مارادونا و یارانش در مقابل شیرهای رام‌نشدنی کامرونی با رژ میلا در بازی اول مغلوب شدنداما خودشان را توانستند به فینال برسانند.

2 بازیکن آرژانتین هم در همان فینال اخراج شدند و می‌گویند که یک پنالتی هم به سود آرژانتین گرفته نشد. اما آلمان غربی صراحتاً تیم برتری بود با ستاره‌های دوست‌داشتنی و آن لباس معروفش سیاه و سفید با نوارهای رنگی. از ماندگارهای آن جام جهانی، باید بازی‌ آرژانتین و برزیل و نیز بازی آلمان و هلند را بدانیم. بازی آلمان و هلند حتی در نقاط مرزی این دو کشور هم تنش‌ها و زد و خوردهایی را ایجاد کرد. پل گاسکوئین آن تیم دوست‌داشتنی انگلستان و کشورهایی چون اتحاد جماهیر شوروی که آخرین حضورشان با این عنوان در جام جهانی بود، از دیگر نکات جالب این جام جهانی بودند. فرانس‌بکن‌بائر موفق شد تا در قالب مربی تیم ملی آلمان، باز هم قهرمان بشود. از دیگر ماندگارهای آن جام جهانی، یورگن کلینزمان معروف بود. وقتی که خبر وحشتناک زلزله منجیل و رودبار، هنگام تماشای بازی اسکاتلند و برزیل و بعد از به ثمر‌رسیدن نخستین گل اسکاتلند مخابره شد، او ادای احترام کرده و پیامی برای بازماندگان مخابره کرد. تصویر ستارگان این جام جهانی در کارت‌هایی که با مشخصات تیم‌ها و گل‌های زده و... چاپ می‌شد، هنوز جزو خاطرات ماندگار نوجوانان آن روزهاست؛ کارت‌هایی که دوست داشتیم سهم ما از آن، تیم‌هایی چون آلمان غربی ، برزیل ، آرژانتین و... باشد.
 

***

405؛ پدر صنعت خودروسازی جدید

405؛ پدر صنعت خودروسازی جدید

 

مریم سمائی



درست یک سال پس از پایان جنگ، دولت آقای هاشمی برنامه اول توسعه را با انتخاب استراتژی آزادسازی اقتصادی و بازسازی کشور شروع کرد. برنامه اول توسعه در سال68 به تصویب رسید و از سال69 با هدف عادی‌سازی‌ وضعیت اقتصاد و اجرای سیاست‌های انبساطی و آزاد‌سازی‌ به اجرا در آمد.

یکی از اقداماتی که در سال69 در راستای همان سیاست‌های آزادسازی دولت اتفاق افتاد نوسازی صنایع و بازار آن بود. در این سال هم واردات آزاد شد و هم وارد‌کننده‌ها به وارد‌کردن محصولات جدید ترغیب شدند. در همان سال‌ها بود که مذاکراتی با شرکت فیات برای واردات خودرو انجام شد اما به نتیجه نرسید. از سوی دیگر شرکت ایران خودرو با شرکت پژوی فرانسه وارد مذاکره شد و بالاخره قرارداد ورود پژو 405 به ایران به امضا رسید و این ورود، تحولی جدی در صنعت خودروسازی کشور به‌وجود آورد.

پژو 405 در آن روزها جزو محصولات به‌روز و خوشنام اروپا بود که در چند سال متوالی عنوان یکی از بهترین خودروهای اروپا  را از آن خود کرده بود. این محصول نخستین خودروی وارداتی پس از جنگ بود که در سال 69 به‌صورت ckd  وارد و مونتاژ می‌شد اما از سال70 واردات آن متوقف و خط تولید آن راه‌اندازی شد. در ابتدا تولید این محصول در داخل کشور با مشکلات عدیده‌ای همراه بود و همین موضوع باعث می‌شد که بازار آن نسبت به‌خودروهای وارداتی نظیر تویوتا و میتسوبیشی رونق چندانی نداشته باشد اما با ایجاد زیرساخت‌های تولیدی این محصول در سال‌های بین 72 تا 76 کم‌کم بازار خرید پژو 405 رونق گرفت.

فربد زاوه، کارشناس خودرو در این‌باره به همشهری می‌گوید: «پژو 405 را می‌توان به نوعی، پدر صنعت خودروسازی بعد از انقلاب ایران نامید؛ چرا که خودروی سمند و پژو پارس هم از دل این خودرو بیرون آمده‌اند. از سوی دیگر قطعه‌سازی‌ مدرن ایران به صنعت پژو 405 مدیون است چون تولید قطعات 405 باعث توسعه زیرساخت صنعت قطعه‌سازی‌ کشور شده است».

او معتقد است که پژو 405 نقش مهمی در ایجاد زیرساخت‌های صنعت خودروی ایران ایفا کرده به‌طوری که دانش فنی موتور انژکتوری با این خودرو به ایران آمده است.

زاوه در ادامه می‌گوید: «اگرچه هم‌اکنون این محصول از نظر کیفیت جزو محصولات قدیمی به شمار می‌رود و قادر به رقابت با محصولات روز دنیا نیست اما هنوز در ایران بازار خوبی دارد و اغلب مردم آن را خودرویی بی‌دردسر می‌دانند که می‌توانند قطعاتش را به راحتی پیدا کنند».

او با اشاره به اینکه پژو405  به نوعی پرتیراژترین محصول تاریخ خودروسازی ایران به‌حساب می‌آید می‌گوید: «خیلی از افراد تصور می‌کنند که پراید پرتیراژترین محصول خودروسازی ایران است اما اینطور نیست؛ چرا که سمند و پژو پارس بر مبنای پلتفرم پژو 405 تولید می‌شوند. به‌عنوان نمونه سال گذشته بیش از نیم‌میلیون دستگاه پژو تولید شد که از این مقدار حدود 200هزار دستگاه پژو 405 بود».

پژو 405دومین خودروی ارزان ایران است که در اوایل دهه 70 با یک میلیون و 650هزار تومان به بازار آمد و الان قیمت آن بیش از 55میلیون تومان است.

وقتی پژو 405 به بازار کشور وارد شد، قیمت خودروی پیکان 700هزار تومان بود؛ به‌عبارتی با پول پژو می‌توانستیم 2 پیکان خریداری کنیم.
 

***

پرکاری ممیز در سینما

درنگ
پرکاری ممیز در سینما



علی بختیاری، کیوریتور 

نهمین جشنواره فیلم فجر در سال1369 برگزار شد. در این سال طراحی‌های مرتضی ممیز برای پوسترهای2فیلم مهاجر (ابراهیم حاتمی‌کیا) و ‌ای ایران (ناصر تقوایی) موفق به کسب جایزه بهترین طراحی اعلان شدند. تکنیک ممیز در این دو پوستر یادآور زیبایی‌شناسی تثبیت‌شده  او با بهره‌گیری از روش‌های به روز گرافیکی بود. برخلاف ‌ای ایران که بر مبنای تصویر ستاره‌های فیلم طراحی شد، رویکرد طراحی اعلان مهاجر کاملا به مفهوم و ژانر فیلم بازمی‌گشت.






قصه اسد و آرایشگاه زیبا



فهیمه پناه‌آذر، روزنامه‌نگار

موسیقی شاد با تیتراژ جذاب و بازیگرانی که هر کدام خاطرات دهه 60 را برایمان ساخته‌اند. در شب‌هایی که سرگرمی‌ای جز تماشای تلویزیون نبود. آن زمان آرایشگاه زیبا در 13قسمت از شبکه 2 پخش می‌شد. آرایشگاهی در یک خیابان محلی با همسایگانی که هر کدام قصه جدید در سریال داشتند. رضا بابک در آرایشگاه زیبا نقش اسد را بازی می‌کرد، پسری که سنش بسیار بالا رفته بود و همه به‌دنبال آن بودند که او ازدواج کند؛ پسری که پری امیرحمزه نقش مادرش را بازی می‌کرد. اما از همه جذاب‌تر محمود بصیری بود که در نقش اصلان غمخوار بازی می‌کرد.

دستفروشی  که هر روز داستان تازه‌ای با اسد داشت. «حرف باید منطق داشته باشه» جمله‌ای بود که اصلان با لهجه قزوینی به زبان می‌آورد و صحبت‌هایش خنده بر لب بینندگان می‌نشاند.

مرحوم مرتضی احمدی، رضا فیاضی، زنده‌یاد حسین کسبیان، راضیه برومند، اصغر فریدی ماسوله، حسن پورشیرازی، بهرام شاه‌محمدلو، محمود بصیری، نگار بهبهانی، حمید مهرآرا و... بازیگران این مجموعه بودند؛ مجموعه‌ای که احمد بهبهانی سناریوی آن را نوشت و مرضیه برومند با همکاری رسول نجفیان آن را کارگردانی کرد.
 

***

هیاهوی برادرکشی

درنگ
هیاهوی برادرکشی



 میلاد حسینی


وقتی اسم «سمفونی مردگان» می‌آید به مفهوم رمان فکر می‌کنم؛ به اینکه یک روایت چقدر می‌تواند جذب‌کننده باشد که مخاطب را علاوه بر خود قصه، به ذاتِ رمان هم علاقه‌مند کند. سمفونی مردگان برای من تقریبا چنین رمانی بود و همین است که وقتی به این کتاب فکر می‌کنم روزهای خواندنش و عطشم  برای ‌دنبال‌کردن داستان یادم می‌آید و روزهایی در آخرِ مهرماه ۸۹ و ترم اول دانشگاه و نشستن در ردیف آخر کلاس‌ها برای خواندن رمان؛ رمانی که جذب روایت سیال‌اش شده بودم؛ رمانی درباره جدلِ هابیل ‌و قابیل‌گونه 2برادر و پروراندن کینه که تغییر نظرگاه‌ها، تصورات از خیر و شرِ روایت را هم تغییر می‌داد. وقتی سمفونی مردگان را می‌خواندم در شهری دیگر بودم و از خانواده دور و بیشتر از هرکس به برادرم مهراد فکر می‌کردم و قدرتِ برادری. و عجیب است که از دلتنگی تا مرزِ اشک‌ریختن هم رفتم و اینها روایاتی‌است فرعی اما مهم، چرا که وقتی به سمفونی مردگان فکر می‌کنم انگار این تکه‌های قطعاتِ سیال دیگری هستند که باعث می‌شوند جزئیات داستانی در ذهنم بمانند.

سمفونی مردگان درباره یک خانواده عجیب است در دهه 20‌و‌30 شمسی که رو به فروپاشی حرکت می‌کند؛ 4فرزند که هرکدام سمت‌وسویی جدا از هم دارند. یوسف فرزند ارشد خانواده که در کودکی از ارتفاع خودش را پایین می‌اندازد و بدل می‌شود به گوشتی متحرک. آیدین و آیدا، دوقلوهایی که در سرکشی از پدر مشترکند و به هنر و کتاب دل‌بسته‌اند و سرنوشتی محتوم در انتظارشان است. و اورهان که طرف شر قصه است و فرزند محبوب پدر، اما شیوه روایت تقریبا پلی‌فونیک نویسنده نمی‌گذارد او سیاه‌سیاه بماند و مثل دیگر کسان داستان خاکستری می‌شود، ولی از سوز سرمای حوالی اردبیل رهایی ندارد وقتی سرنوشتی تلخ برای خانواده‌ای درگیر تجدد و سنت مقدر شده. درباره سمفونی مردگان گفته می‌شود وقتی عباس معروفی نسخه اولیه رمانش را به گلشیری داد، رمانش بسیار بد و با ضعف‌های متعدد ارزیابی شد و نویسنده دست به بازنویسی رمان زد و داستان رقابتِ آیدین و اورهان، وارثان سنت‌ها و محبت‌ها را به شکل نهایی‌اش درآورد. اما پرررنگ‌ترین صحنه‌ها از سمفونی مردگان برمی‌گردد به تکه‌هایی که آیدین در زیرزمین کلیسا محبوس شده‌ است و دلباخته دختری مسیحی و آن‌روز هولناک که تکه روزنامه‌ای خودسوزی خواهرش آیدا را فاش می‌کند و یا تکه‌ای در سرمای سوزناک و میانِ برف و تجسم مرد گناه‌ار و مواجهه با گذشته خود...، یا تمامِ تکه‌هایی که حسادت بدل به کشمکش روایی می‌شود، یا شعرهایی که در سر آیدین مرور می‌شود. حقیقت این است  که سمفونی مردگان رمانی‌است جذاب با اجرایی تقریبا دقیق که سال‌ها پیش من را به روایاتِ سیال ذهن علاقه‌مند کرد. حتی اگر شباهتی نعل‌به‌نعل به «خشم‌وهیاهو» داشته باشد (که دارد). رمان اول عباس معروفی تبدیل شد به رمانی کالت برای نسلی که تازه با ادبیات آشنا می‌شد و اول سمفونی مردگان را خواند و بعد رمان شاهکار فاکنر را. با این همه سمفونی مردگان رمانی‌است که نمی‌شود ساده از کنارش گذشت و در یادماندنی‌است؛ روایتی از خشمِ برادر و هیاهوی کشتن.

 

***

2گردن‌آویز طلا، ماه‌های پایانی دهه60 را برای ایرانی ‌ها عسل کرد...

ابراهیم افشار| خبرنگار

1- اواخر دهه90 برای من نه‌تنها با طلای جهانی علیرضا سلیمانی، نه‌تنها با طلای پکن برای سلطان چشم‌تیله‌ای فوتبال، که تنها و تنها با داستان یک رفاقت اساطیری تباه‌شده یادآوری می‌شود؛ «عشق مذکر» سیروس و مژتبا. اگر بازی‌های آسیایی1990 بهترین مهرماه زندگی علی پروین بود، اگر طلای مارتینیتی1989 بهترین هدیه برای پهلوانباشی ایران بود، مردم دهه60 را هیچ‌چیز به‌اندازه این 2گردن‌آویز، از خود بی‌خود نکرد. روز یکشنبه 25شهریور69 که کاروان ایران با 127ورزشکار و 27همراه و 40مخبر (در مقابل 311خبرنگار ژاپنی‌ها) عازم پکن بود، کسی نمی‌دانست در بازگشت این کاروان شاد ده‌هاهزار از مردم کوچه و بازار، چه شکلی خیابان‌های اطراف مهرآباد را خواهند بست و برای علی سلطون خواهند مُرد که بعد از 16سال یک طلای نفیس توی ساکش داشت؛ طلایی که البته در مقابل قهرمانی چندماه پیش علیرضا سلیمانی در مسابقات جهانی هیچ جنبه اساطیری نداشت. آن‌روزها یک تصویر ماندگار از سلیمانی درحالی‌که سلاطین سنگین‌وزن آمریکا و شوروی را در زیردست خود داشت تبدیل به ابَررویای قدیمی سیاستمداران سراسر تاریخ ایران شد که آرزو داشتند این دو ابرقدرت را یک‌بار -حتی در یک محیط غیرسیاسی- مغلوب و مغبون و زیردست خود ببینند. وقتی خبر سلیمانی از مارتینیتی سوئیس به ایران رسید تابلو بود که همان‌ها‌ وجودش را طلا خواهند گرفت. گیرم خروجی اصلی این قهرمانی، احداث یک گاوداری درندشت در کرج بود که به میمنت آن پیروزی‌ها و آن خیمه‌نشستن‌ها افتتاح شد و مرد چهارشانه، دیگر رفت که یک عمر نان آن مدال بی‌بدیل را بخورد. طلایی که بعد از پیروزی بر بومگارتنر آمریکایی دشت شد، از این نظر نیز بسیار ارزش داشت که کسی هرگز گمان نمی‌کرد خادارتسف نهنگ روسی مهلت به یَل ایرانی بدهد. بازی‌های روزگار را نگاه کن که همان خادارتسف چندماهی بعد از ایستادن زیردست سلیمانی، در یک سانحه وحشتناک اتومبیل جان داد و ماجرا چنان اندوهبار شد که حتی گوش‌شکسته‌های ایرانی نیز افسوس‌ها خوردند که حیف است تشک‌های کشتی عالم از چنین سلاطینی تهی شود. اواخر دهه60 اما با وجود این خبرهای خوش، مغمومی ما از بابت غیبت ایران در جام‌جهانی1990 بود که چمباتمه زدیم به انتظار درخشش فوتبال در پکن، که عیش‌ونوش‌مان را تکمیل کند.

2- تیم پروین یک شانس نسبت به تیم دهداری داشت که ‌توانست حتی ستاره‌های قهرکرده دوران او را هم -که برای یللی‌تللی به لیگ‌های عربی رفته بودند- در خود بپذیرد. آن‌روزها سری به هتل-اردوی تیم پروین زده بودم و پرسشنامه‌هایی دست بچه‌ها داده بودم درباره سواد عمومی‌شان که اگر چاپ می‌شد آبرویشان می‌رفت! این آخرین دورانی بود که در نبود رسانه‌های شفاهی، بچه‌ها هنوز احترام رسانه‌های مکتوب را گرامی می‌داشتند و برایش وقت می‌گذاشتند. قشنگ یادم هست که سلطون با جلوس بر جایگاه جدید، اطرافش را با کاراکترهای ممدگ‌گ و ایرج جنگی و حسین شلغم و بقیه کمدین‌هایی که اوقات او را خوش می‌کردند پرکرده بود اما هنوز نگران بود. بازی‌های آسیایی که از اول مهر69 آغاز شد دلمان خوش بود بابت غیبت عراق که در طول جنگ، پسران شجاع‌دل‌مان را از مادران‌شان گرفته بود و حالا از بازی‌های آسیایی اخراج شده بود. سرهنگان صدام اما به نشانی تلافی تلاش کویتی‌ها برای اخراج آنها، دفاتر فدراسیون فوتبال کویت را غارت کرده و 10‌عضو تیم ملی کویت را به نشانه مقاومت در برابر نیروهای عراق به قتل رسانده بودند. چه روزگار کریهی داشت خاورمیانه.

3- طیاره‌ای که بچه‌ها را به پکن می‌برد 2پسر تخس کنار هم نشسته بودند و بی‌اعتنا به اینکه خلبان فیلم بی‌بی‌چلچله را برای مسافرانش پخش می‌کند خاطرات غریب‌ خود را مرور می‌کردند. کاروان خندان ایران تنها یک هالتریست به همراه داشت اما قهرمان اصلی وزنه‌برداری‌اش «علی والی» پولادمرد سنگین‌وزن دهه50 بود که بعد از 10سال محبوسی در اسارتگاه‌های مخوف بغداد به خانه بازمی‌گشت. با این همه تمام چشم‌ها در کاروان ایران به ستاره‌های بدوی سلطانِ خیابان عارف بود که در بازی اول با هت‌تریک فرشاد، 3گل در دروازه مالزی کاشته بود. تیمی که 99درصدش را ستاره‌های سرخابی طهران تشکیل می‌دادند و تنها غیرسرخابی‌اش «آبای» (سیروس) بود که ثانیه‌ای از مژتبا جدا نمی‌شد. ایران در بازی دوم کم ‌مانده بود به خنسی بخورد و درحالی‌که تیم حیران پروین تا دقیقه87 با کره‌شمالی 1-1 کرده بود خدا رحم کرد که گل دقیقه91 شاهرخ باعث شد به‌عنوان تیم اول گروه صعود کند. حالا یک پیروزی 1-0 بر ژاپن، ایران را به نیمه‌نهایی فرستاده بود. ژاپنی که آن‌روزها از راموس برزیلی استفاده می‌کرد بعد از گل دقیقه7 مرفاوی، 89دقیقه با خمسه‌خمسه به دروازه احمدعابد تاخته بود و بچه‌ها با دفاعی جانانه -به‌ویژه در آن 6دقیقه وقت اضافه- آبروی مربی خود را که در طول بازی، افت می‌دید از روی نیمکت بلند شود و به کنار چمن برود خریده بودند. پروین که آن‌روزها عاشق 2-4-4 بود، به مخش زده بود که در بازی مقابل تیم‌های سرعتی شرق آسیا سیستم 1-5-4 را رو کند و روز چهارشنبه 12مهر69 با همین رویکرد بود که تک‌گل سیروس در بازی با کره‌جنوبی منجر به راهیابی ایران به فینال شد. داستان این دیدار، بازسازی شماتیک فوتبال آرژانتین-برزیل در جام‌جهانی1990 بود که چندماه پیش‌تر به‌ میزبانی ایتالیا برگزار شد و در آن، برزیلی‌ها 90دقیقه تاختند اما آرژانتینی‌ها با تک‌گل بازیکن‌های ریلکس خود پیروزی را در آغوش گرفتند. 60هزار تماشاگر در ورزشگاه کارگران پکن دیدند که بعد از 108دقیقه جنگیدن 2تیم برای صعود به فینال، ناگهان یک رفاقت اساطیری به داد ایران رسید. پاس محشر «مژتبا» به سیروس، که منجر به گل ایران شد تنها و تنها بر اثر تله‌پاتی و اندیشه‌خوانی این 2یار ایرانی به ثمر رسید که همدیگر را چشم‌بسته در سیاهچال‌ها می‌یافتند؛ چه رسد به چمن‌های روشن پکن. رفاقت این 2ستاره تلف‌شده تاریخ فوتبال، بعد از بازگشت از پکن دوچندان شد و آنها تا آخرین روزهای زندگی سیروس باهم شب و روز گذراندند. یاد باد آن‌روزها که جفت‌شان بسیار افسرده و تنها و بی‌پناه، در خانه سیروس واقع در کوچه میثاق شریعتی بالشتی را بغل می‌کردند و زندگی‌شان به خاطره‌گویی و گله از روزگار غدّار می‌گذشت. در آن روز کذایی هم درحالی‌که 99درصد کارشناسان به پیروزی حتمی کره‌جنوبی رأی داده و تنها یک درصدشان ایران را پیروز احتمالی می‌دانستند ناگهان دنیا با سوت داور کن‌فیکون شد و اشک بچه‌های ایرانی چمن کارگران پکن را آبیاری کرد. ازقضا در همان شب هم بود که خبر رسید مژتبا و پیوس در تیم منتخب آسیا جای گرفته‌اند و مژتبا به نشانه افسوس، زد روی رانش که چرا رفیق فابریکش سیروس در تیم قاره نیست. شاید اگر این، پستی قابل ‌بخشش بود این را هم اشتراکی برای سیروس‌اش کنار می‌گذاشت. 2رفیقی که همه‌چیزشان را باهم می‌خوردند اما سوا به دستشویی می‌رفتند.
4- تیم ما در فینال به مصاف سختکوشان کره‌شمالی رفت که در دور گروهی رویش را کم کرده بود اما شب قبل از فینال، یک خبر اعلام‌شده از سوی کمیته ملی المپیک تحت عنوان اهدای یک‌باب منزل به طلایی‌های آسیا همه‌شان را شارژ کرد. آن روز در جدول کل رده‌بندی درحالی‌که چین 183طلا داشت ما هنوز با 3طلای کشتی آزاد (اویس، بهروز و سوخته) و 6نقره و 8برنز، زیردست پاکستانی‌ها نشسته بودیم اما طلای فوتبال می‌توانست جایگاه‌مان را نیز در جدول تا رده پنجم بالا بکشد. فینال درحالی‌که تا دقیقه120 مساوی پیش می‌رفت در ضربات پنالتی رنگ و بوی دیگری گرفت. وقتی که احمدرضا ضربات اول و دوم چشم‌بادامی‌ها را مهار کرد و شوت‌های قایقران، انصاری‌فرد، نامجومطلق و افتخاری درون دروازه حریف غلتید، حالا دیگر احمدعابد اسطوره جوان‌های ندیدبدید دهه‌شصتی بود و با بلیزرش در خیابان‌های تهران جولان می‌داد. حالا دیگر رئیس‌جمهور ایران نیز حاضر شده بود برای پیروزی تیم سلطان‌پروین پیام تبریک بفرستد و سیاستمداران رادیکال ایرانی تازه‌تازه ‌فهمیده بودند که ورزش دیگر نه‌تنها افیون توده‌ها نیست بلکه برای همبستگی و غرور ملی کفایت می‌کند. این طلا عیار محبوبیت پروین را بالاتر برد و چندی بعد برخی از رادیکال‌های سیاسی با درک و فهم محبوبیت وحشتناک او، درصدد شکستن بت‌اش برآمدند و روزگار نشان داد که سیاستمداران گاهی در بیگدار به آب زدن، چقدر استادند. سال‌ها بعد آنها فهمیدند که چهره‌هایی چون پروین هرگز نمی‌توانند تبدیل به اپوزیسیون شوند.

5- روز دوشنبه 17مهر در فرودگاه تهران جای سوزن انداختن نبود و مردمی که به انتظار ستاره‌های طلایی خود از ساعت3 بعدازظهر خیابان‌های اطراف مهرآباد را قرق کرده بودند نمی‌دانستند که بچه‌های تخس پروین با 8ساعت تأخیر در ساعت11 شب پای در پلکان طیاره خواهند گذاشت. ده‌ها هزارنفر استقبال‌کننده سمج، آن شب تا صبح تهران را به تصرف خود درآورده بودند. این بود رسالت جدید فوتبالفارسی؛ ترقص کن و خوش باش که جهان می‌گذرد.
 

***

روز شمار انقلاب، سال 1369

بازگشایی سفارت‌های ایران و عراق

اصغر صوفی| خبرنگار

فروردین:  نوروز 69 دیگر مردم ایران شاهد پیام نوروزی حضرت امام نبودند و این بار گوش به پیام نوروزی رهبری جدید انقلاب دادند. هاشمی‌رفسنجانی که در سال68 از قوه مقننه راهی قوه‌مجریه شده بود، پیام نوروزی خود را خطاب به ملت ایران ایراد کرد. از این سال به بعد طرح‌های توسعه اقتصادی در ایران شکل گرفت. در فروردین 69، ایران در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل، 134مورد نقض آتش‌بس از سوی عراق را به اطلاع وی رساند. چند روز پس از این نامه، دکوئیار-  دبیرکل سازمان ملل- ضمن ارائه گزارش عملکرد 6‌ماه گذشته هیأت‌ناظر سازمان ملل بر آتش‌بس ایران و عراق و درخواست تمدید شش ماهه ماموریت این هیأت، خواستار تلاش ایران و عراق برای موفقیت دور جدید مذاکرات صلح شد. دکوئیار در این گزارش وضعیت آتش‌بس را مطلوب توصیف کرده و آورده است: عراق تاکنون قادر نبوده است با پیشنهادهای سازنده در زمینه آتش‌بس و ایجاد شرایط برای حل مسائل عمده‌تر در چارچوب اجرای قطعنامه 598موافقت کند.

   اردیبهشت: یادداشت عطاء‌الله مهاجرانی- معاون پارلمانی رئیس‌جمهور- در روزنامه اطلاعات که موضوع مذاکره مستقیم با آمریکا را مطرح کرده بود، با واکنش‌های مختلفی مواجه شد؛ آیت‌الله خامنه‌ای طی سخنانی برقراری روابط با آمریکا را مردود دانستند و رئیس‌جمهور هم تأکید کرد «دولت تصمیمی برای مذاکره با آمریکا ندارد». وزیرخارجه نیز در گفت‌وگویی با سی ان‌ان تمایل ایران برای برقراری روابط عادی با آمریکا را رد کرد. علی‌اکبر ولایتی چندی بعد در دیدار با دبیرکل سازمان ملل هم اعلام کرد که دلایل ایران برای قطع رابطه با آمریکا به قوت خود باقی است.

   خرداد: در 20خرداد، مجلس لایحه ادغام نیروهای ژاندارمری، کمیته و شهربانی را تصویب کرد. رهبر انقلاب در سخنانی در نخستین سالگرد ارتحال امام گفت: امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است. نام او پرچم این انقلاب و راه او راه این انقلاب و اهداف او اهداف این انقلاب است. هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور در جمع خبرنگاران در پاسخ به سؤال روزنامه لوموند درباره امکان ملاقات روسای جمهور ایران و عراق گفت: این موضوع از طرف عراق مطرح شده است و ما هم پاسخ منفی نداده‌ایم. ملاقات با صدام مشروط بر این است که مطمئن شویم ملاقات موفقیت‌آمیز خواهد بود. در غیراین‌صورت مذاکره موجب ضرر است. هاشمی‌رفسنجانی درباره امکان حضور حجاج ایرانی در مراسم حج گفت: سعودی‌ها از طرف دیگران یعنی آمریکایی‌ها مشکل دارند... عربستان روزی بر سر عقل خواهد آمد و اینطور نیست که مردم برای مدت زیادی از حج محروم بمانند.

   تیر: شرط مرجعیت برای نامزدهای نمایندگان مجلس خبرگان در هشتمین اجلاسیه خبرگان رهبری در 25تیر تصویب شد و در نهایت، شورای نگهبان مرجعیت رسیدگی به صلاحیت داوطلبان تعیین شد. در این جلسه همچنین تغییر محل اجلاسیه از قم به تهران و در حسینیه امام خمینی تصویب شد. در 26 تیر کلیات طرح مجازات اخلالگران اقتصادی در مجلس تصویب و بر این اساس مجازات اعدام و حبس‌های طولانی مدت برای اخلالگران اقتصادی تعیین شد. مهدی کروبی، رئیس مجلس در سخنانی، حمله کنگره آمریکا به ایران را موجب افتخار و سربلندی ملت ایران دانست. اشاره کروبی به نامه 162عضو نمایندگان کنگره بود که طی آن حمایت خود را از مواضع تروریستی منافقین اعلام کرده بودند.

   مرداد: در 11مرداد، رژیم صدام حسین به کویت حمله و این کشور را به‌عنوان استان نوزدهم، ضمیمه خاک عراق کرد. در 14مرداد، رهبر انقلاب در سخنانی پیرامون حمله عراق به کویت، اعلام کرد که ایران تجاوز را چه از سوی عراق و چه از سوی آمریکا محکوم می‌کند. در همین حال صدام حسین در نامه‌ای به رئیس‌جمهور ایران، آمادگی عراق را برای عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی و مبادله اسرا اعلام کرد. متعاقب آن نخستین گروه از اسرای 8سال جنگ تحمیلی در 26مرداد، به‌طور رسمی و از مرز خسروی وارد کشور شدند. در همین روز نیروهای نظامی عراق از نفت شهر، سومار و مهران تا مرزهای بین‌المللی عقب نشستند. تا 31مرداد نیروهای عراقی به‌طور کامل خاک ایران را ترک کردند. پس از پذیرش آتش‌بس حدود 2400کیلومتر از خاک ایران در اشغال عراق باقی‌مانده بود.

   شهریور: در 18شهریور، وزرای خارجه ایران و عراق در تهران به گفت‌وگو نشستند. این نخستین سفر مقامات عراقی پس از جنگ به ایران بود. در 21شهریور، رهبر انقلاب در سخنانی مواضع جمهوری اسلامی را نسبت به تحولات خلیج‌فارس بیان کرد و تلاش آمریکا برای ایجاد سیستم دفاعی و امنیتی و گسترش حضور و نفوذ خود در منطقه را مورد انتقاد قرار داد. در 29شهریور، ایران برای نخستین بار به عضویت هیأت مدیره آژانس بین‌المللی انرژی اتمی درآمد. در 31شهریور، حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه در سفری چهار روزه به تهران با رهبر انقلاب و رئیس‌جمهور کشورمان دیدار و گفت‌وگو کرد.

   مهر: ۱۶مهر دومین دور انتخابات مجلس خبرگان رهبری و نخستین انتخابات این مجلس پس از رحلت امام برگزار شد. مهدی کروبی رئیس وقت مجلس در دیدار با یک عضو شورای جهاد اسلامی فلسطین گفت: رژیم خائن آل سعود که پای فاسدین و دشمنان اسلام را به سرزمین مقدس باز کرده‌اند، باید منتظر خشم مسلمانان باشد. در 11مهر، نماینده آمریکا در سازمان ملل از موافقت اعضای دائم شورای امنیت با توسل به نیروی نظامی برای خروج عراق از کویت خبر داد. رئیس‌جمهور در گفت‌وگو با لوموند فرانسه گفت: اگر آمریکایی‌ها در منطقه ماندگار شوند، برای بیرون راندن آنها اقدام خواهیم کرد. 22مهرماه، با موافقت طرفین، سفارتخانه‌های ایران و عراق پس از 10سال بازگشایی شد. در 30مهر، جامعه اقتصادی اروپا با لغو تحریم‌های علیه ایران موافقت کرد.

   آبان: ایران و انگلیس، روابط سیاسی خود را از سر گرفتند و سفارت آن کشور در تهران در 6 آبان بازگشایی شد.در 13آبان رهبران مجاهدان افغانی و رئیس‌جمهور دولت موقت مجاهدین برای دیدار با مقامات جمهوری اسلامی به تهران آمدند. رهبر انقلاب در پیامی به مناسبت 13آبان خاطرنشان کردند: کمترین گرایش تسلیم‌آمیز به آمریکا قدرت به‌دست آمده از اسلام را بر باد می‌دهد.در 23آبان، وزیرخارجه ایران با رئیس‌جمهور و مقامات بلندپایه عراق در بغداد دیدار و مذاکره کرد. در این دیدار صدام حسین بر تصمیم رهبری عراق در زمینه صلح با ایران تأکید کرد.

   آذر: در 5آذر، تشکیلات جدید بسیج اجرایی شد. بر این اساس مقرر شد که نیروی مقاومت بسیج به‌عنوان نیروی چهارم سپاه عمل کند. طی دیداری میان یک هیأت ایرانی با مقامات عراقی در بغداد در 9آذر درباره آزادی اسرا، تعیین حدود مرزها، و سفر ایرانیان به عتبات‌عالیات توافق شد. نماینده ولی فقیه در امور آزادگان اعلام کرد که از آزاد کردن بقیه اسرای عراقی تا تعیین تکلیف 2هزار اسیر مفقودالاثر خودداری خواهد کرد. رئیس‌جمهور در دیداری با فرماندهان نیروی دریایی با  اشاره به تحولات خلیج‌فارس و ماجراجویی آمریکایی‌ها در منطقه برای حمله به عراق، گفت: آنها می‌دانند که اگر ایران راضی نباشد، هیچ کاری در منطقه موفق نخواهد شد. کنفرانس همبستگی جهانی با قیام فلسطین در 13آذر در تهران برگزار شد. در 25آذر و در آستانه حمله آمریکا به عراق، مانور مشترک ارتش و سپاه در خلیج‌فارس آغاز شد. رهبر انقلاب نیز در سخنانی اعلام کرد: نیروهای مسلح ما باید توانایی‌های خود را با توجه به اوضاع نظامی- جغرافیایی منطقه افزایش دهند. در 30آذر، به‌دنبال ترور صادق گنجی، سرپرست خانه فرهنگ ایران در لاهور به‌دست عوامل وهابی، ایران با احضار سفیر پاکستان در تهران، به دولت این کشور اعتراض کرد. بی‌نظیر بوتو- نخست‌وزیر پاکستان- هم با حضور در محل سفارت ایران در اسلام آباد، دفتر یادبود شهید گنجی را امضا کرد و به ایران اطمینان داد که شخصا موضوع ترور گنجی را پیگیری می‌کند.

   دی: ۱۵ دی‌ماه، نخستین سفیر جمهوری اسلامی ایران به هانوی در ویتنام اعزام شد. ویتنام هم در سال۱۳۷۶سفارت خود را در تهران تاسیس و نخستین سفیر خود را به ایران اعزام کرد. در پی دیدار کمال خرازی سفیر ایران در سازمان ملل با سفیر اردن در 25دی‌ماه، روابط سیاسی دو کشور برقرار شد. در 26دی‌ماه آمریکا و نیروهای متحد حمله هوایی گسترده‌ای را علیه عراق آغاز کردند. نیروهای زمینی کشورهای متحد، ارتش صدام را طی چند روز از کویت بیرون راندند و بخش جنوبی عراق را تا رود فرات اشغال کردند. در ایران پیرامون موضع‌گیری درباره حمله آمریکا به عراق اختلاف‌نظرهایی وجود داشت؛ عده‌ای بر این باور بودند که باید از موضع طرفداری از امت اسلامی، ایران به حمایت از عراق برخیزد. عده‌ای دیگر معتقد بودند که به جبران جنگ هشت ساله، با عراق وارد جنگی دیگر شویم. اما رهبر انقلاب، نبرد بین عراق و آمریکا را نبرد دو قدرت‌طلب خواندند که نباید درگیر آن شد.

   بهمن: ایران در نامه‌ای به دبیرکل سازمان ملل، آمادگی‌اش برای همکاری کامل با شورای امنیت جهت خاتمه جنگ را اعلام کرد و خواستار ایفای نقش شورای امنیت برای خروج نیروهای عراقی از کویت و خروج نیروهای خارجی از منطقه شد. در جریان حمله آمریکا علیه عراق و نقض حریم هوایی ایران توسط هواپیماهای این کشور، در 7بهمن، وزارت خارجه ایران کاردار عراق در تهران را احضار کرد و مراتب اعتراض ایران ابلاغ شد. مهدی کروبی رئیس مجلس، طرح 5ماده‌ای مجلس را برای پایان جنگ آمریکا و عراق اعلام کرد. در 20بهمن نخستین شماره روزنامه سلام ارگان مجمع روحانیون مبارز منتشر شد.

   اسفند: دومین دوره مجلس خبرگان رهبری در نخستین روز اسفند گشایش یافت. تلاش‌های ایران فعالانه در حوزه دیپلماتیک برای پایان درگیری‌های عراق در جریان است. در شامگاه 2اسفند، سفارتخانه‌های انگلیس، ایتالیا و ترکیه در تهران با پرتاب نارنجک‌های صوتی از سوی افراد ناشناس مورد حمله قرار گرفت. در این حملات ساختمان سفارتخانه‌ها آسیب دید اما تلفات جانی نداشت. عراق موافقت خود برای عقب‌نشینی نیروها و آتش‌بس را پذیرفت اما آمریکا و نیروهای متحد از پذیرش آتش‌بس صرف‌نظر کردند. مجمع روحانیون مبارز در بیانیه‌ای اعلام کرد که قصد آمریکا برای سرنگونی حکومت عراق برای ملت انقلابی ایران به هیچ وجه قابل‌قبول و تحمل نیست.
 

***

تیپ و لباس غالب در سال 69 چه نوع لباسی بود؟

ای باد کاذب سرشانه‌ها ‌ای اِپُل

نگار حسینخانی

کله‌های کوچک و سرشانه‌های بزرگ، کله‌های بزرگ و سرشانه‌های بزرگ، کله‌های بزرگ‌تر از سرشانه؛ اینها همه چند فریم از تیپ زنان در سال69 است؛ آن‌قدر نزدیک به سال70 که چند سال‌اول این دهه را سال‌های اپل(epol) و فکل(fokol) بخوانند. تازه از جنگ درآمده بودیم و انگار همه‌‌چیز در خواب عمیقی فرو رفته باشد، شادی‌هایمان خاک گرفته بود و کمتر به این فکر می‌کردیم چه بپوشیم. شاید سرخوشی انتخاب لباس و بهتربودن برایمان بی‌معنا شده بود که زنان و مردان به ‌فکر پوش‌دادن همه‌‌چیزهایی که تا آن روز پفش خوابیده و از تازگی درآمده بود، افتادند؛ از فکل تا مانتو و لباس‌ها. هر آنچه از آن سال‌ها به‌خاطر می‌آید، در بادی کاذب فرو رفته و شمایل پف‌کرده‌ای به‌خود گرفته است. اپل، مقنعه چانه‌دار، فکل، شلوار پیله‌دار و... همچنان برایمان تصویری از دهه60 است؛ دهه سرخوشی‌های گذرا. با پیروزی انقلاب، و عقب‌گرد مد، فرهنگ پوشش ایرانیان هم دچار تحول شد. میل به ساده‌زیستی، جنگ تحمیلی هشت ساله و... باعث شد مد در دهه60 به حاشیه برود. لباس مردان به شلوارهای پارچه‌ای گشاد و پیراهن‌های ساده تغییر کرد و لباس رسمی کت و شلوار ساده شد. ریش و سبیل یا سبیل تک هم آرایش معمول صورت مردان بود اما کمی که گذشت، مددوستان معدود آن دوره، تحت‌تأثیر فیلم‌های قاچاق هندی و هالیوودی به سر و وضع‌شان رسیدند. مانتوهای آن سال‌ها رنگ‌های تیره‌ای داشتند و شادترین رنگ‌شان کرم بود. این مانتوها همگی گشاد دوخته می‌شدند و اپل‌های بزرگی داشتند. یکی از کالاهای مصرفی آن دوران اپل بود و خرازی‌ها سایزهای مختلف آن را به مشتری‌هایشان می‌فروختند. اپل‌هایی که بارها شسته شده و از بین رفته بود، باید جایشان را به اپل‌های تازه و چاق‌تر می‌دادند. همین شق و رق‌کردن لباس با اپل باعث شده بود مانتوهای سال‌های 69 و 70 شباهت زیادی به بارانی داشته باشند.

نیمه اول دهه70 بود که مانتوهای خفاشی به بازار آمد؛ مانتوهایی که در صنعت مد، نوعی نوآوری به‌حساب می‌آمدند. البته الان هم مانتوهایی به این شکل وجود دارند که نام پانجو به‌خود گرفته‌اند و در نگاه اول شباهت زیادی به هم دارند اما مانتوهای خفاشی قدیمی، آستین‌های یال مانندی داشتند که در زمان خودشان با استقبال قشر مرفه به‌خصوص بازیگران روبه‌رو شدند. قشر متوسط به پایین در آن زمان هم همان مدل‌های قدیمی را استفاده می‌کردند. تنوع در روسری و مانتو، اتفاق مهم لباس زنانه ایرانی در دهه70 بود. در این دهه، سبیل همچنان نماد مردانه به‌حساب می‌آمد که البته خیلی هم دوام نیاورد.

آغاز جولان پاساژ‌سازها

سمیرا رحیمی

«پاساژ، گذرگاهی برای کسب درآمد‌های کلان، پاساژ مجتمعی از آهن و آجر با آخرین سبک معماری غربی که ورودی آن فقط روی کالاهای مصرفی گشوده می‌شود. پاساژ دالانی است که انتهای آن به سود‌های باد‌آورده نجومی منتهی می‌شود.»؛ این چند جمله چکیده تصور و باوری است که به درست یا غلط، درباره پدیده پاساژ و پاساژسازی در سال1369 در کشور وجود داشت.

وقتی پاساژ‌سازی ممنوع بود و نبود

اگرچه صدور دستور ممنوعیت ساخت‌وساز پاساژها و مراکز خرید لوکس در سمینار شهرداران سراسر کشور که در سال1363 در مشهد برگزار شد، تا حدی دست‌اندازهایی را در مسیر اوج گرفتن روند این دست از ساخت و سازهای مدرن به‌وجود آورد؛ اما به نقل از گزارش‌های مسلسل‌وار اردیبهشت‌ماه سال69 روزنامه کیهان که با دقتی وسواس‌گونه روند رشد ساخت‌و‌ساز پاساژ‌ها در شهرهایی مانند تهران، تبریز، ارومیه و مشهد را- بدون کوچک‌ترین اشاره‌ای به هویت دقیق افرادی که سردمداران این پدیده بودند- به باد انتقاد گرفته‌بود؛ سود این‌کار به اندازه‌ای بالا بوده‌است که افراد حاضر بودند به قیمت پرداخت جریمه‌های سنگین یا با استفاده از ترفند‌های مختلفی مانند استفاده از مجوز‌هایی که تاریخشان مربوط به قبل از دستور ممنوعیت ساخت پاساژ بود، دست به احداث مراکز تجاری اینچنینی بزنند.

گفته می‌شود سابقه احداث پاساژ در ایران به دهه40 بازمی‌گردد. احداث پاساژ منصور که امروز با نام کویتی‌ها شناخته می‌شود، در سال‌های 49 تا 50شمسی یکی از چشمگیرترین اقداماتی بود که در زمینه پاساژسازی در آن دوران رخ داد؛ مرکز خریدی سابقا مجلل که از عطرهای خارجی گرفته تا انواع لوازم الکترونیکی ژاپنی در مغازه‌های آن در اختیار خریدارانی از قشر خاص جامعه قرار می‌گرفت.

برهم‌خوردن سازوکار بازار و بازارچه‌های سنتی و از رونق افتادن کسب و کار بازاری‌ها، رواج دلالی و قاچاق کالا، از کنترل خارج شدن نرخ کالاهای مصرفی، بالارفتن بی‌حساب وکتاب قیمت اجاره‌بها و سرقفلی مغازه‌ها، تبدیل فضاهای آموزشی و غیرتجاری به فضاهای تجاری بدون جایگزین کردن فضایی دیگر با کاربری قبلی، تبدیل مصرف‌گرایی و پاساژ‌گردی به الگوی رفتاری خانواده‌ها، تخریب اقتصاد روستایی در شهرهای کوچک‌تر و دامن زدن به تورم در شرایطی که کشور با کمبود کالاهای مصرفی مواجه بود ازجمله انتقاداتی است که در آن دوران به پدیده پاساژ‌سازی وارد می‌شد.

اما شاید مهم‌ترین نقد مطرح آن‌دوران بی‌توجهی به موانع موجود بر سر راه تولید، و در نتیجه عدم‌جذابیت بخش تولید برای سرمایه‌داران بود که منجر به تغییر مسیر سرمایه‌های موجود از محل تولید به سوی بخش خدمات و رشد بیمارگونه خدمات و دلالی شده بود؛ نقدی که پس از گذشت 28سال از آن دوران و با توجه به ادامه ساخت‌و‌ساز‌های بی‌قاعده مراکز تجاری در شهرهای بزرگ طی سال‌های اخیر، همچنان وارد است.

***


فریم‌هایی از سال 69































کلید واژه ها: 40 سال 40 روز


نظر شما :