نهاوندی: شاه مرعوب و مجذوب مصدق بود/ پیام شاه را نصر و قطبی نوشتند

۰۴ بهمن ۱۳۹۲ | ۱۴:۴۸ کد : ۳۹۶۶ از دیگر رسانه‌ها
هوشنگ نهاوندی، رئیس پیشین دانشگاه‌های شیراز و تهران و وزیر مسکن و آبادانی در دوران پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷، به همراه ایو بوماتی، متخصص تاریخ ادیان، سال گذشته (۲۰۱۳) کتابی به زبان فرانسوی با عنوان «محمدرضا پهلوی، آخرین شاه» منتشر کرد که اخیرا به زبان فارسی ترجمه شده است.

 

او درباره نکات تازه‌ای که این کتاب درباره مناسبات شاه و مصدق دارد، گفته است: «خیلی نکات تازه وجود دارد و مدارکی که امروز ما در دست داریم مدارکی است که شاید ده سال پیش وجود نداشته و حتی پنج سال پیش هم وجود نداشته. از جمله روایت‌های اطرافیان مرحوم دکتر مصدق نسبت به اتفاقات آن زمان، ‌ از جمله شهادت‌هایی که از افراد مختلف در مورد این دوران به دست آمده و در کتاب با ذکر منبع نقل شده. اولا شاه و دکتر مصدق تا موقعی که مصدق نخست‌وزیر شد، روابط بسیار حسنه‌ای داشتند و طبق اسنادی که الان موجود است شاید نخست‌وزیری دکتر مصدق در زمان ملی شدن نفت بعد از قانون ملی شدن نفت تا حد زیادی مدیون اشاراتی است که شاه می‌کرد به مجلس آن موقع. می‌دانید که انتخاب دکتر مصدق آن موقع مجلس ابراز تمایل می‌کرد، به پیشنهاد مرحوم جمال امامی صورت گرفت و جمال امامی آن موقع لیدر اکثریت مجلس و بسیار نزدیک به دربار بود. به هر حال در ماه‌های اول که روابط این دو فوق‌العاده با هم خوب بود. در ماه‌های اول نهضت ملی ایران شاه می‌دانید از انگلیس‌ها هم می‌ترسید و هم بدش می‌آمد. می‌دانست که انگلیس‌ها با او مخالفند و از روز اول سلطنتش خواستند مانع سلطنتش بشوند. در حقیقت از انگلیس‌ها انتقام می‌گرفت و یا نسبت به انگلیس‌ها تلافی می‌کرد به وسیله مصدق بدون اینکه خودش را در جبهه اول، در خط اول جبهه قرار دهد. اما به تدریج روابط این دو با هم تیره شد. اولا شاه معتقد بود که در یک جایی باید مصدق با دنیای غرب، با انگلیس‌ها بسازد و این بحران را تشدید نکند. از طرف دیگر باید گفت که شاه هم مرعوب مصدق بود و هم مجذوب مصدق بود. این دو کلمه را باید با هم آورد. از ایشان خیلی حساب می‌برد. از محبوبیتش در میان مردم بیمناک بود. از طرف دیگر هم این مردی بود که برخاسته بود علیه سیاست ‌استعماری بریتانیا و شاه قلبا‌ً با او موافق بود.»

 

او در کتابش نوشته، پیام معروف شاه که در آن گفته صدای انقلاب شما را شنیدم، توسط رضا قطبی و حسین نصر نوشته شده و پیش از اینکه شاه این متن را ببیند آن را پیش فرح پهلوی بردند و بعد در اختیار شاه گذاشتند. نهاوندی در این باره به رادیو فردا گفت: «در اینکه این دو نفر... شاید خود شاه عقیده داشت که دو سه نفر دیگر هم بهشان کمک کردند... ولی حالا بگوییم که این دو نفر... چون خودشان هم عملا پذیرفته‌اند... که اولا دکتر نصر که صراحتا‌ً پذیرفته که یکی از دو نویسنده این پیام بوده و آقای مهندس رضا قطبی هم در پاسخ سوال‌هایی که از ایشان شده است هرگز تکذیب نکرده و حتی جواب بعضی از سوال‌ها را نداده. یکی از مورخین هم متن پیش‌نویس این نطق را با دست‌نویس آقای مهندس قطبی پیدا کرده و چاپ کرده. ببینید این جریان کاملا‌ً درست است. روایت آقای امیر اصلان افشار است که من در صحتش تردیدی ندارم. روایت مرحوم منوچهر صانعی هست. روایت‌های دیگر هست و روایت شاپور غلامرضا که خیلی جزئیات کارهای دربار را اطلاع داشت. آن روز‌ها که این پیام ایراد شد، شاه به قدری پریشان‌خاطر و درمانده بود که به هر چیزی متوسل می‌شد برای اینکه بتواند مملکت را آرام کند. من کاملا‌ً... چون آن روز‌ها می‌دیدم... من هرگز در دوران زندگی سیاسی و دانشگاهی‌ام به قدر آن سه چهار ماه آخر یا شش ماه آخر شاه را ندیدم. تقریبا هفته‌ای دو بار سه بار به دیدارشان می‌رفتم. به دلایل مختلف. شاه آن قدر درمانده بود که به هر چیزی متوسل می‌شد برای اینکه یک جوری خودش را نجات بدهد و شاید مملکت را آرام کند. و وقتی که این را بردند پهلوی ایشان و بهشان گفته شد و گفتند که این نطق را بکنید و همه چیز آرام می‌شود و فلان و این‌ها... قبول کرد. پیام شومی بود. پیام خیلی شومی بود. به این خاطر که ایشان پنج بار، از جمله دو بار به صراحه، در این پیام قبول کرده بودند که به قانون اساسی احترام نگذاشتند و در حالی که سی و چند سال قبلش قسم خورده بودند که قانون اساسی را رعایت کنند و حافظ و نگهبان قانون اساسی باشند. به نظر من این یک توطئه‌ای بود که به احتمال قریب به یقین شهبانو هم از روی خوش‌بینی و بی‌اطلاعی شاید تسلیمش شد و شاید هم به نظر من شهبانو هم حتی این نطق را خودش هم نخوانده بود، وقتی که بردند پهلوی اعلیحضرت. اما نمی‌دانیم این را...»

کلید واژه ها: هوشنگ نهاوندی محمدرضا شاه


نظر شما :