چرا هنوز امیرکبیر را تکفیر می‌کنند؟!

۱۳ دی ۱۳۹۲ | ۲۰:۰۵ کد : ۳۸۹۶ از دیگر رسانه‌ها
عبدالرحیم اباذری: میرزا محمدتقی‌خان فراهانی، مشهور به «امیرکبیر»، از رجال خوشنام و مورد احترام تاریخ ایران در دوره قاجار است. خدمات او در عصر سلطنت ناصرالدین ‌شاه بر کسی پوشیده نیست. پیش از صدارت امیرکبیر اوضاع سیاسی، اقتصادی بسیار وخیم بود، زیاده‌خواهی‌های درباریان، ظلم و ستم، دزدی و غارت اموال مردم و رشوه‌خواری در کشور فراگیر شده بود. وقتی او به صدارت رسید، اصلاحاتی را در سطح گسترده به شرح زیر انجام داد:

 

۱- اصلاح تشکیلات اداری کشور؛

 

۲- منع خرید و فروش حکومت و ولایات که در آن روزگار مرسوم بود و در میان شاهزادگان و سران قبایل دست به دست می‌شد؛

 

۳- احیای حقوق دهقانان و کشاورزان؛

 

۴- تغییر اصول مالیاتی و ساماندهی به خزانه کشور؛

 

۵- جلوگیری از زیاده‌خواهی‌های گسترده شاهزادگان، درباریان و وابستگان به آن‌ها. حتی برای شخص شاه حقوق مشخص و محدود قرار داد؛

 

۶- افزایش درآمد دولتی و ایجاد موازنه میان دخل و خرج‌ها و جلوگیری از حیف و میل بودجه مملکت؛

 

۷- تعطیلی آئین بست‌نشینی که اغلب به خاطر فرار از قانون انجام می‌‌گرفت و اهتمام به حاکمیت و قانون؛

 

۸- دفاع از حقوق اقلیت‌های مذهبی و جلوگیری از اجحاف به آنان؛

 

۹- تأسیس اولین بیمارستان دولتی و ایجاد نظام پزشکی و توسعه و تعمیم آبله‌کوبی در کشور؛

 

۱۰- تأسیس مدرسه دارالفنون، ترجمه کتب علمی اروپایی، توسعه چاپخانه و انتشار روزنامه «وقایع اتفاقیه»؛

 

۱۱- ایجاد کارخانه‌های گوناگون صنعتی و پارچه‌بافی؛

 

۱۲- استخراج معادن و تربیت نیروی انسانی معدن‌شناسی؛

 

۱۳- احیا و توسعه کشاورزی و ایجاد چندین سد آب‌رسانی به تهران و شهرهای دیگر؛

 

۱۴- حمایت از بازرگانان داخلی و خارجی و ایجاد رقابت و اهتمام به صادرات و جلوگیری از واردات اجناس غیرضروری؛

 

۱۵- نظم و انسجام به نیروهای نظامی و تأسیس کارخانه‌های اسلحه‌سازی و توپ‌ریزی؛

 

۱۶- مبارزه با رشوه‌خواری، دزدی، تملق‌گویی، شراب‌خواری، عربده‌کشی و خرافه‌گرایی؛

 

۱۷- بازسازی و توسعه صنعت شیلات خزر که در آن زمان در انحصار اتباع روسیه بود؛

 

۱۸- ایجاد اداره پست و تلگراف جدید (چاپارخانه قدیم) و...

 

 

دیانت امیرکبیر

 

بعضی از مورخان و نویسندگان روشنفکر‌مآب که متأسفانه گرفتار افکار و عقاید فاسد و انحرافی هستند، برای اینکه چهره‌های برجسته تاریخ را با خود همراه کنند، درصدد شخصیت‌تراشی برآمده و در مورد آنان گرفتار تحریف‌های نابخشودنی شده‌اند. از آن جمله تلاش کردند تا از امیرکبیر یک چهره ضد دینی یا دستکم بی‌تفاوت به مسائل دینی و مذهبی بسازند.

 

از سوی دیگر بعضی محافل مذهبی و آدم‌های تنگ‌ نظر و خودبزرگ‌بین که انصافا مهارت عجیبی در دشمن‌تراشی و کافر کردن این و آن دارند و خودشان را همواره «قسیم الجنه و النار» تصور می‌کنند به بهانه‌های واهی به تخریب و تکفیر او پرداختند. بدون اینکه دلیلی اقامه کنند او را سکولار و ضد دین معرفی کردند، گویا وظیفه‌ای جز این نداشته و ندارند در حالی که واقعیت‌های تاریخی غیر از این بوده و هست. شواهد و قرائن تاریخی به طور روشن و صریح نشان می‌دهد که امیرکبیر اهل دیانت، عبادات و به قول بعضی‌ها اهل قیام و قعود بود و به ‌ویژه به زیارت عاشورا اهتمام داشت.

 

او معتقد به روز قیامت و حساب و کتاب بود؛ به همین سبب در اواخر عمر خود ثلث اموالش را برای امور عام‌المنفعه و رد مظالم وصیت کرد. مسجد و مدرسه مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالحسین تهرانی واقع در بازار تهران از همین ثلث تأسیس شده است. او خود زمین این دو بنا را خرید و نقشه‌اش را نیز تهیه کرد، اما فرصت ساختن آن‌ها را نیافت. پس از شهادتش، وصیّ او آیت‌الله تهرانی، معروف به «شیخ‌العراقین» اقدام به تأسیس آن دو مسجد و مدرسه کرد. اما انحصارطلبان و تنگ‌نظران نگذاشتند این مسجد و مدرسه بنام امیرکبیر ثبت گردد، لذا به ناچار به اسم شیخ عبدالحسین شهرت پیدا کرد. چنان که ساختمان امامزاده زید در تهران نیز از آثار امیرکبیر به شمار می‌آید.

 

امیرکبیر به همه چاپخانه‌ها دستور داده بود که کلمات قرآن را روی کاغذهای باطله چاپ نکنند؛ چون در آن زمان این کاغذ‌ها در مغازه‌ها به جای ظروف اجناس استفاده می‌شد و موجب هتک حرمت قرآن بود. به اهتمام او مشروب‌‌فروشی‌ها و مراکز باده‌گساری تعطیل شد. عرق دینی و مذهبی امیرکبیر، باعث شد که وی در این مورد قاطعیت بسیار از خود نشان دهد که گاه، این شدت‌ عمل‌‌ها مورد انتقاد و اعتراض نیز واقع می‌شد.

 

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در کتاب ارزشمند و تحقیقی خود، به نام «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار»، فعالیت‌ها و برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر را ناشی از عرق دینی و تعصب مذهبی او قلمداد می‌کند و می‌نویسد: کسانی که با معارف اسلام آشنایی دارند، اگر در زندگی امیرکبیر و اصلاحات دوران زمامداری او مطالعه کنند، با یک حساب روشن و دقیق، تصدیق می‌کنند که اصلاحات و رفرم‌های امیرکبیر نه تنها ضد دینی نیست، بلکه جنبۀ دینی و رنگ اسلامی داشته است... اگر یک نفر مجتهد عادل روشنفکر و آشنا به وضع روز، به جای میرزا تقی‌خان امیرکبیر، زمامدار کشور ایران می‌شد، از نظر رسالت دینی و وظیفه مقدس رهبری کشور اسلامی، خود را مجبور می‌دید که‌‌ همان اصلاحات و رفرم‌ها را بنماید. مگر مبارزه با نفوذ و سلطۀ کفار بر مسلمین، جدیت برای عظمت و اعتلای جامعۀ مسلمین و تقویت نیروی دفاعی کشور اسلام در مقابل کفار مهاجم که در رأس برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر بوده است، عین دستورات قرآن کریم و پیشوایان دین، برای وظایف زمامداران مسلمین نیست؟ مگر مبارزه با رشوه، ارتشاء و فساد و هرج و مرج و جلوگیری از غارت بیت‌المال و حیف و میل اموال مسلمان‌ها و پارتی‌بازی و خرید و فروش مقام‌ها و سخت‌گیری در مورد اجرای عدالت و قانون و تقسیم پست‌ها به مقیاس لیاقت و ارزش اشخاص و ترویج صنعت و کشاورزی و کار و استخراج معادن و ذخایر کشور اسلامی و اشاعه علم و فرهنگ و هنر و اقتباس علوم و فنون جدید ملل دیگر و ده‌ها موضوع نظیر این‌ها، از متن وظایف فرد فرد مسلمین، مخصوصاً رؤسا و زمامداران مسلمان نیست؟... همین موضوعات و نظایر این‌ها برنامۀ اصلاحی امیر را تشکیل می‌داده است. پس آن‌ها که امیرکبیر را در صف مقابل مؤمنین معتقد و متعبد مسلمان، قرار می‌دهند، یا اطلاع از معارف عالیه اسلامی ندارند و یا مغرض و معاندند.

 

 

ارتباط امیر با روحانیون اصیل

 

برخی که نه شناخت درستی از شخصیت امیرکبیر دارند و نه حوزه و روحانیت را درست شناختند و برخی دیگر نیز از روی بغض و دشمنی، سعی دارند تا وی را ضد روحانیت و حوزه معرفی کنند. از این رو بدون اینکه اسناد و مدارکی ارائه کنند، نوشتند که امیرکبیر معتقد به تفکیک دیانت از سیاست بود و تلاش می‌کرد تا از نفوذ و قدرت روحانیت در حکومت بکاهد؛ در حالی که شواهد و قرائن تاریخی خلاف این ادعا را نشان می‌دهد.

 

همان طوری که گفته شد یکی از فقهای سر‌شناس دوره قاجار مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به «شیخ‌‌العراقین» ارتباط صمیمی و تنگاتنگی با امیرکبیر داشت و مورد احترام و وثوق او بود؛ چنان که وی بعد‌ها وصیّ امیرکبیر شد. این فقیه بزرگ پس از اتمام تحصیلاتش در عتبات عالیات به تهران بازگشت. امیرکبیر که از مقام علمی او آگاهی داشت، برای تجلیل و تکریم ایشان به منزل محقر شیخ‌العراقین وارد شد و با این عالم گرانقدر دیدار کرد. وقتی امیرکبیر وضع منزل او را دید، گفت: «این منزل شایسته شما نیست. خانه مختصری با لوازم و اثاث کافی در عباس‌آباد تدارک دیده شده است، به آنجا نقل مکان نمایید.» امیر بدهی‌های آن عالم بزرگ را که به بازاری‌ها بدهکار بود پرداخت کرد.

 

از آن پس امیر همواره در بزرگداشت مقام شیخ کوشید و روز به روز روابط این دو قوی‌تر ‌گردید تا اینکه شیخ مورد وثوق و اعتماد امیر و طرف مشاوره وی در گره‌گشایی از مشکلات اجتماعی و کشوری شد.

 

امیرکبیر هیچ‌ مشکلی با بدنۀ حوزه و روحانیت نداشت. او فقط در چند مورد با کسانی برخورد کرد که در واقع لباس روحانیت را وسیله امرار معاش و کاسبی قرار داده بودند؛ مثل امام جمعه وقت تهران و بعضی شیخ‌الاسلام‌ها که سمت‌های دولتی داشتند و در واقع آخوند درباری به شمار می‌آمدند.

 

در یک مورد دیگر فردی به نام «شیخ عبدالرحیم بروجردی» که مسئولیت قضاوت را برعهده داشت، در نزاعی که یک طرف آن، خادم مخصوص امیر بود و محکوم هم شده بود، اما وی حکم را به خاطر امیر صادر و اجرا نمی‌کرد و به امیر پیغام داد که حاضر است در این مورد با او کنار بیاید؛ اما امیر از این کار او برآشفت و از وی متنفر شد و او را از قضاوت عزل کرد و به جای وی، فقیه بزرگ شیخ عبدالحسین تهرانی را منصوب نمود.

 

او به طور کلی امر قضاوت را به علمای اصیل اسلام و فقهای بزرگ واگذار کرد و به توصیه‌های دلسوزانه آنان احترام می‌گذاشت و عمل می‌کرد. در برخی گزارش‌ها آمده است که روزی شخصی خدمت امیر آمد و علیه کسی مدعی شد که هزار تومان از وی طلب دارد و سندی نیز ارائه کرد. امیرکبیر طرف مقابل را ملزم به پرداخت آن مبلغ نمود. پس از چندی شخص محکوم به خانه یکی از علما پناه برد و از نادرستی این حکم شکایت برد. آن عالم در نامه‌ای خطاب به امیرکبیر نوشت که این تنخواه به ناحق از این شخص گرفته شده است. امیر در جواب گفت: حکم‌‌ همان است؛ اما چون آقا مرقوم داشته‌اند، هزار تومان از جیب خودم می‌دهم.

 

 

مبارزه با تملق و چاپلوسی و بدعت بست‌نشینی

 

یکی از ویژگی‌های امیرکبیر که از تربیت اسلامی او نشأت می‌گرفت، داشتن روحیه مبارزه با تملق و چاپلوسی است. روزی میرزا حبیب‌الله شیرازی، متخلص به «قاآنی»، شاعر معروف عصر قاجاری، که به زبان فرانسوی نیز مسلط بود و به «حسان ‌العجم» شهرت داشت، قصیده‌ای بلند با ۵۳ بیت در مدح امیرکبیر سرود و در یک بیت آن، این‌گونه به توبیخ حاج میرزا آقاسی پرداخت: «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی، که مؤمنان متقی کنند افتخار‌ها».

 

وقتی امیر این قصیده را شنید، برآشفت و گفت: تو که تا دیروز در مدح او می‌گفتی، امروز که او عزل شده، ظالمش می‌خوانی و مرا مدح می‌کنی؟! پس فردا که من نیز برکنار شوم، به توبیخ و سرزنش من هم خواهی پرداخت. بعد دستور داد حقوق او را قطع کردند. قاآنی پیش‌تر، حاج میرزا آقاسی را «قلب گیتی»، «انسان کامل» و «خواجه دو عالم» خوانده بود. چند روز گذشت و بعضی‌ها وساطت کردند و امیر او را بخشید، اما به شرطی که کتابی را در مورد کشاورزی از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کند. جالب است که وقتی امیرکبیر مورد غضب شاه قرار گرفت و برکنار شد، قاآنی شعر دیگری سرود و او را «خصم خانگی» و «اهرمن‌خو» و «بد گوهر» نامید.

 

یکی دیگر از کارهای مهم امیر، جمع کردن بساط بست‌نشینی بود که البته این حرکت اصلاحی، موجب نارضایتی اندکی از آخوندهای درباری گشت. از سال‌های بسیار دور برخی از امامزاده‌ها و اماکن مذهبی، خانه مجتهدان بزرگ، مسجد شاه تهران، حتی اصطبل‌های شاهی و در این اواخر برخی از سفارتخانه‌های خارجی در تهران پناهگاه ستمدیدگان و مظلومانی به شمار می‌آمد که برای گریز از بی‌قانونی و بی‌عدالتی به این مکان‌ها پناه می‌بردند تا حق و حقوق خود را از ظالمان بستانند و از ظلم و جور آن‌ها در امان باشند؛ اما به ‌تدریج همین آئین بست‌نشینی، وسیله‌ای برای بعضی بی‌عدالتی‌ها و سوءاستفاده‌ها شده بود؛ چنان که افراد فاسد و ظالم برای فرار از قانون و رهایی از اجرای عدالت و تطهیر جنایات خود، بست می‌نشستند و این هرگز با اهداف و آرمان‌های امیر سازگاری نداشت.

 

البته او این اقدام تاریخی را با هماهنگی برخی روحانیون پرنفوذ انجام داد تا بتواند در مقابل مخالفت برخی دیگر مقاومت نماید. وقتی مقدمات کار آماده شد، سال ۱۲۶۶ قمری فرمان شکستن بست‌ها و پایان دادن به بست‌نشینی را رسماً صادر کرد.

 

برخی افراد جاهل یا مغرض، این کار امیرکبیر را ضربه‌ای بر پیکر روحانیت قلمداد کردند؛ در حالی که بست‌نشینی هیچ ریشه دینی و مذهبی نداشته و هرگز دلیلی و مدرکی از دین و مذهب برای آن وجود ندارد. از نظر اسلام اگر کسی مرتکب جرمی شده باشد، ولو اینکه در دامن پیامبر و امام معصوم هم باشد، حاکم موظف است او را از این دامن جدا کرده و حکم خدا را در مورد او جاری کند. به همین سبب هیچ‌ گاه دیده نشده که از بدنه حوزه و علمای اعلام و فقهای عظام به این اقدام امیر اعتراضی کرده باشند.

 

 

مبارزه با فرقه ضاله بابیت

 

مبارزه با فرقه گمراه بابیت و بهائیت و قلع و قمع این فرقۀ کاملاً سیاسی که در آن زمان از سوی دولت روسیه و انگلیس حمایت و تقویت می‌شد، یکی دیگر از امتیازات و خدمات کم‌نظیر امیرکبیر به شمار می‌آید و حکایت از عرق دینی ستودنی و دشمن‌شناسی دقیق و ظریف او دارد. اگرچه سیاست امیر درباره اقلیت‌های مذهبی، نرمش و انعطاف‌پذیری بود، اما در مورد فرقه ضاله بابیه به شدت انعطاف‌ناپذیر عمل می‌کرد و معتقد بود هر چه زود‌تر بایستی ریشه‌ آن کنده و سوزانده شود؛ زیرا به درستی دریافته بود که اصل و ریشه آن از بیگانگان و در راستای منافع استعمارگران و بر ضد اسلام و مسلمین و جهان تشیع سرچشمه گرفته است.

 

به عبارت روشن‌تر سرکوب فرقه سیاسی بابیت توسط امیرکبیر را می‌توان به نوعی تقویت و حمایت امیرکبیر از حریم دین و تشکیلات حوزه و روحانیت اصیل قلمداد کرد؛ چون به یقین، هدف این‌گونه فرقه‌های ساختگی، ایجاد انحراف و شکاف در میان مسلمین و ضربه به اعتقادات دینی مردم و ایجاد تغییرات دلخواه استعمارگران بود.

 

 

حسادت‌ها و خیانت‌ها

 

مدت صدارت امیرکبیر حدود سه سال و سه ماه به طول انجامید. او در این مدت کوتاه، اصلاحات و تغییرات اساسی را در ابعاد گوناگون علمی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و... به وجود آورد؛ به طوری که حسادت بعضی رجال سیاسی و شیطنت ایادی خارجی را برانگیخت.

 

دسیسه‌ها و شیطنت‌های داخلی و خارجی دست به دست هم داد و حسن ظن شاه را به بدبینی تبدیل کرد. امیر در این سه ‌سال به استقلال کشور ایران شکوه و عظمت داد و آن را به حق ترمیم نمود که این هرگز برای دولت‌های بیگانه (روس و انگلیس) قابل تحمل نبود. در جبهه داخلی هم کسانی مانند: شاهزادگان، درباریان و شکست‌خوردگان دولت‌های گذشته و مقدس‌نماهای کج‌اندیش بودند که با صدارت امیرکبیر و برنامه‌های اصلاحی وی، منافع مادی آن‌ها به خطر افتاده و کلاً دستشان از زیاده‌خواهی منقطع شده بود.

 

از طرفی ناصرالدین ‌شاه هم نتوانست نظاره‌گر شکوه و اقتدار و عظمت امیرکبیر باشد و این اندکی طبیعی هم بود؛ زیرا هیچ فرد مستبد، نمی‌تواند برتری شخص دیگری را تحمل کند. به ناچار در مرحله نخست از اختیارات امیر کاست و کمتر او را به حضور طلبید و به اندرون راه داد. سپس عرصه را بر وی تنگ کرد. از سوی دیگر امیر هم که به جز خدمت، هدفی نداشت، وقتی زمینه خدمت را فراهم ندید، نامه‌هایی به شاه نوشت و از وی خواست تا منظور خود را صریح و آشکار بیان کند؛ چرا که او شیفته خدمت است، نه تشنه قدرت.

 

پس از این نامه‌نگاری‌ها شاه به این بهانه که امیر «سالخورده شده!» و توان انجام امور دشوار را ندارد، در محرم ۱۲۶۸ فرمان عزل او را صادر کرد که متن آن به شرح زیر بود: «... چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیادی دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول عمارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کامل است فرستادیم و به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگر چاکران که قابل باشند، واگذاریم.»

 

مخالفان امیر به خلع از صدارت او راضی نشدند و به شیطنت‌ها ادامه دادند تا اینکه شاه او را به فین کاشان تبعید کرد. هنوز چهل روز از تبعید وی نگذشته بود که میرزا آقاخان نوری، دشمن دیرینه امیر حکم قتل او را از شاه گرفت و این مأموریت را به عهدۀ فردی به نام حاج علی‌خان مراغه‌ای (حاجب‌الدوله) سپرد. این جنایت بزرگ در روز جمعه هجدهم ربیع‌الاول ۱۲۶۸ در حمام فین کاشان توسط وی به وقوع پیوست و رگ حیات این بزرگمرد تاریخ ایران برای همیشه قطع شد. نخست پیکر بی‌جان وی در گورستانی کنار مقبره سید محمدتقی پشت مشهدی، از علمای مشهور کاشان به رسم امانت به خاک سپرده شد. چند ماه بعد با تلاش و پی‌گیری همسرش عزت‌الدوله، از کاشان به کربلا انتقال یافت و در جوار رواق ضلع شرقی حرم اباعبدالله‌ الحسین سر به بالین تربت حسینی گذاشت.

 

نازم آن دست توانا را که در میدان همت / تیغ بران از کف هر زنگی دیوانه گیرد

 

تازه‌کاران را نشاید با حریفان پنجه کردن / کاین حقیقت جوید و آن یک ره افسانه گیرد

 

کار رندان بلاکش از سبکساران نیارد / چابکی باید که صد بار بلا بر شانه گیرد

 

 

منبع: انتخاب

کلید واژه ها: امیرکبیر


نظر شما :