ده‌نمکی: در کوی دانشگاه فقط یک شاهد بودم

تاریخ ایرانی: برگرفته از هفته‌نامه «جبهه» - ۲۹ تیر ۱۳۷۸
۱۸ تیر ۱۳۹۳ | ۱۵:۰۹ کد : ۴۴۸۱ گفتگو با تاریخ
اشاره:

 

در ویژه‌نامه اخیر «جبهه» و در ستون «به قلم سردبیر»، مسعود ده‌نمکی به خوانندگان نشریه قول داده بود که دیده‌ها و تحلیل خود از غائله دانشجونمایان را تحت عنوان یادداشت‌های یک خبرنگار در شماره بعدی (که این شماره باشد) و البته در صورت زنده ماندن وی درج نماید. سردبیر زنده ماند و برای چگونگی آن یادداشت‌ها هم گروه خبر تصمیم گرفت کلیه اتفاقات، مسائل و عوامل پشت پرده شورش، دلیل حضور ده‌نمکی در حادثه روز جمعه کوی و دیگر ناگفته‌های آن روزهای التهاب و تشویش را در قالب یک مصاحبه به خوانندگان محترم «جبهه» ارائه نماید. حال بدون هیچ مقدمه و توضیح دیگری به متن این گفت‌وگوی صریح و افشاگرانه توجه می‌کنیم:

 

آقای ده‌نمکی قبل از هر چیز می‌خواهیم از حضور شما و دلیل این حضور در کوی دانشگاه که باعث سوءاستفاده و مانور برخی از جراید شده بود مطلع شویم و اگر تحلیل خاصی هم در این مورد دارید بفرمایید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم. ماجرای کوی دانشگاه از چند منظر قابل بررسی است. آن چیزی که واضح است اینست که در هر واقعه‌ای باید بررسی کرد و دید که از این واقعه نفع اصلی را چه کسی می‌برد. در یک قتل یا جنایت، همیشه به دنبال این هستند که ببینند چه کسی از آن جنایت نفع می‌برد. آن چیزی که مسلم است اینکه این جریانات به نفع جریان حزب‌الله و انقلاب نبوده و نیست و خشونت‌ها و تنش‌هایی که در این یکی، دو سال اخیر به وقوع پیوسته همگی برخلاف اصول و آرمان‌های انقلاب و حامیان آن بوده است. با این توضیحات نتیجه می‌گیریم که آغازگر این اغتشاشات هم به هیچ عنوان حزب‌الله نبوده و نیست. حال اینجا باید زمینه‌ها و دلایل بروز این حادثه را بررسی کرد تا این زمینه‌ها و دلایل ما را به آن مقصد اصلی که همه دنبال آنند برساند که عامل اصلی این وقایع کیست؟

 

اینکه بنده در آن جریان حضور داشتم یا نداشتم همه بحث‌های انحرافی است. آن چیزی که بنده قبلاً هم اعلام کردم این بود که در یک مرحله صبح روز حادثه یعنی حدوداً ساعت ۷ صبح با شنیدن مضروب شدن خبرنگارمان در کوی دانشگاه حضور پیدا کردم. کل وقایعی که در آنجا اتفاق افتاده بود از ساعت ۱۱ شب قبل تا ساعت ۶ یا ۷ صبح بود که وقتی من به آنجا رسیدم درگیری به پایان خودش نزدیک شده بود. طبق اطلاعاتی که توسط منابع موثق و خبرنگارانمان کسب کردیم و مبنای استدلال ماست در این گزارشی که خدمتتان خواهم گرفت، بنده تحلیلم این بود که در این برهه از زمان جریان دوم خرداد احتیاج به یک انفجار دارد، احتیاج به انفجاری که حالت همگرایی بین اعضا این جریان ایجاد کند. چرا؟ بدین دلیل که در طول یکی، دو ماه اخیر این جریان علی‌رغم پیروزی‌های قبلی خودش چند ضربه مهم خورده بود. یکی از این ضربه‌ها در مورد نظارت استصوابی بود. شما ببینید بعد از رأی آوردن مهاجرانی از مجلس، این جریان سرمستانه از اینکه قضیه دیگر تمام شد و تمام سنگر‌ها را فتح خواهد کرد به تهاجم خودش شدت می‌بخشد و کسانی که تا دیروز سیاست گام به گام را در پیش گرفته بودند، بعد از پیروزی خودشان در مجلس و رأی آوردن مهاجرانی به ناگاه خیز بلندی برای فتح سایر سنگر‌ها آغاز می‌کنند. برنامه این‌ها از قبل برای زمستان طراحی شده بود. بنده هم در یکی از مصاحبه‌هایم در روزنامه‌ای گفتم این‌ها بحث شورش‌های خیابانی خودشان را بعد از مهر و احتمالاً از اواسط پاییز آغاز خواهند کرد، یعنی بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها. این پیروزی زودرس (رأی آوردن مهاجرانی) برای جریان استحاله‌چی و تجدیدنظرطلب غروری آورد و با این غرور ناگهان هجمه وسیع و زودرسی را علیه نظارت استصوابی آغاز کردند. کار را به جایی رساندند که در خصوص نظارت استصوابی به صراحت حرف‌هایی را زدند که قبل از آن جرات زدن این حرف‌ها را نداشتند و منظور، دیگر از بحث قانون و نظارت استصوابی خارج و به حیطه شورای نگهبان، اعضا این شورا، اصل وجودی شورا و حتی به حد و حدود رهبری رسید.

 

آقایان در بعد فرهنگ هم خیز بلند دیگری را برداشتند. مهاجرانی به عنوان مدیر فرهنگی کشور به جای اینکه تابع سیاست‌های کلی نظام باشد که توسط رهبری نظام طراحی می‌شود و بحث تهاجم فرهنگی را جدی بگیرد، دم از آزادی ماهواره می‌زند. شما می‌بینید که این‌ها در این شرایط بعد از موضع‌گیری صریح و قاطع مقام معظم رهبری در مورد نظارت استصوابی و ماهواره، سرخورده و منکوب می‌شوند و رهبر معظم انقلاب به تنهایی در مقابل تهاجم این‌ها می‌ایستد. از سوی دیگر چون ابزار کار این‌ها برای فتح سایر سنگرهای انقلاب، گمراه کردن افکار عمومی و سیاست استعمار و برده‌کشی از توده‌ها برای بهره‌کشی سیاسی، مطبوعات می‌باشد با ارائه طرح اصلاح قانون مطبوعات، همه هجمه‌ها متوجه این طرح و مجلس می‌شود تا جایی که آن را مجلس استبدادی و مجلس محمدعلی شاهی می‌نامند. آقایان گمان نمی‌کردند که این طرح رأی بیاورد و فکر می‌کردند که مثل جریان مهاجرانی پیروز خواهند شد. اما به ناگهان معادلات سیاسی عوض شده و طرح قانون مطبوعات تصویب می‌شود. شما به غیر از این سه مورد موارد دیگری را هم در این یکی، دو ماه اخیر می‌بینید. انشقاق و اختلافات درون گروهی در جبهه موسوم به دوم خرداد اوج می‌گیرد. فائزه هاشمی سخنان آن‌چنانی گفته و اعلام می‌کند که جناح چپ مرده بود ما زنده‌اش کردیم. محتشمی علیه کارگزاران می‌گوید که این‌ها عددی نیستند و اگر هاشمی نباشد هیچکدام فکر و ایده‌ای ندارند. با موضع‌گیری دفتر تحکیم در پارک لاله به واسطه سخنان اصغرزاده، بهزاد نبوی و همفکرانش تهاجمی را علیه دفتر تحکیم آغاز می‌کنند و همه این‌ها به جان یکدیگر می‌افتند.

 

از همه این‌ها مهم‌تر این بود که آقای خاتمی در بسیاری از مواضع همسو و موازی با خط و خطوط رهبر معظم حرکت می‌کنند. موضع‌گیری آقای خاتمی روز دوم خرداد در راستای سخنان مقام معظم رهبری که خطر نفوذی‌ها و مباحث فرهنگی را مطرح می‌کنند و یک موضع‌گیری اصولی بود، کفر جریان استحاله‌چی را در می‌آورد و حضرات حتی در محافل درونی خودشان به فکر جایگزین کردن یک آلترناتیو جدیدی به جای آقای خاتمی می‌افتند که خاتمی آدمی نیست که بخواهد سیاست‌های دیکته شده این‌ها را اعمال کند و در مقابل رهبر و جریان انقلاب بایستد بلکه کسی است که دیدگاه‌های اصولی، ارزشی و مستقل بسیاری برخلاف جریان فوق دارد.

 

حال وقتی شرایط را بررسی می‌کنیم می‌بینیم که در این شرایط باید اتفاقی روی می‌داد تا این بحران را از درون جبهه دوم خرداد بردارد. یعنی بحرانی که اتحاد استراتژیک بین جریان کارگزاران و چپ و چپ‌های افراطی مثل دفتر تحکیم و جریانات دیگری مثل نهضت آزادی و جبهه ملی را بیشتر کند.

 

 

با توجه به این موضوع که شما صبح روز بعد از حادثه در محل کوی دانشگاه حضور پیدا کردید، از چند و چون قضایا در شب قبل هم تقریباً مطلع هستید و زمینه‌های بروز این بحران را هم تشریح کردید، لطفاً بفرمایید چه چیزی باعث حمله نیروی انتظامی به خوابگاه دانشجویان شد؟ و آیا انصار حزب‌الله که به گفته مطبوعات دوم خردادی در آنجا حضور داشت در این ضرب و جرح نقشی داشته است؟

 

خدمت شما عرض کنم با توجه به زمینه‌هایی که توضیح دادم این بحران و انفجار نیاز به یک جرقه داشت که این جرقه را خود دوم خردادی‌ها می‌زنند، یعنی باز می‌بینیم منتفع اصلی بحران که خودشان هستند، جرقه را هم خودشان می‌زنند، ولو اینکه نیروی انتظامی و فرض محال انصار حزب‌اللهی هم در این جریان می‌بود ولی عامل اصلی این جریان خود این‌ها هستند که حضرات قانون‌گرا! نامه‌ای را که جز اسناد طبقه‌بندی شده وزارت اطلاعات هست را برداشته و در روزنامه خودشان به چاپ می‌رسانند. و این‌ها آخرین تیر خودشان را هم شلیک می‌کنند، یعنی نامه وزارت اطلاعاتی را که مجید انصاری جرأت نمی‌کند آن را در صحن مجلس بخواند و از آن منصرف می‌شود آماده چاپ می‌کنند، یعنی وقتی قرار می‌شود که این نامه از تریبون مجلس خوانده نشود، پس کسان دیگری باید این نامه را مطرح می‌کردند و چه کسی بهتر از مطبوعات! اما در میان مطبوعات هم باید گزینش می‌کردند. آیا خرداد، نشاط، صبح امروز کاندیدای این کار بودند؟ نه! این‌ها می‌دانستند که خرداد و صبح امروز و نشاط آن حاشیه امنیتی را برای چاپ چنین نامه ندارند و به راحتی قابل برخورد هستند و با آن‌ها مقابله خواهد شد. لذا به سراغ ارگان اصلی جریان چپ می‌روند و روزنامه سلام به خاطر اینکه مدیر مسئول آن یکی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت است و از افراد بسیار صاحب نفوذ و پشت پرده جریان چپ و قَدَر‌ترین مهره آن‌هاست، آن نامه را با تیتر آن‌چنانی به چاپ می‌رساند، به این امید که قانون مطبوعات تصویب نشود و کسی هم زورش به روزنامه سلام نرسد، اما ناگهان و به لطف خدا علی‌رغم توطئه‌هایی که در مجلس می‌کنند طرح در مجلس رأی می‌آورد. ولی این‌ها همچنان در فردای تصویب طرح شیطنت می‌کنند و اراجیفی عنوان می‌کنند از این دست که این طرح به خاطر سفارشی که از مقامات بالا شده بود رأی آورد.

 

این‌ها در این مرحله پس از تصویب طرح احساس می‌کنند ضربه بزرگی خورده‌اند لذا باید ضرب شستی به جریان مقابل خودشان نشان بدهند و جریان اعتراض را در کوی دانشگاه هدایت می‌کنند. اینکه این واقعه قابل پیش‌بینی بود یا نبود و این جریان طراحی شده یا خودجوش است، با اسنادی که حضرات رو کردند قابل بررسی است.

 

روزنامه نشاط قبل از بروز این واقعه این بحث را مطرح می‌کند که هزینه تعطیل کردن روزنامه سلام بسیار سنگین است و این هزینه را برآورد می‌کند. حتی نحوه مقابله دفتر تحکیم را هم پیش‌بینی می‌کند، لذا پس از تعطیلی روزنامه سلام و علی‌رغم اینکه وزارت اطلاعات شکایت خودش را از آن روزنامه پس می‌گیرد، تجمع تحکیم وحدت در ساعت ۱۱ شب و در مقابل کوی دانشگاه شروع می‌شود، تجمعی که ۳۰۰‌‌۲۰۰ نفر هم بیشتر نیستند و این‌چنین با کشاندن این افراد از داخل کوی به خیابان کارگر شمالی، اولین اقدام خشن و غیرقانونی خودشان را به انجام می‌رسانند و در اینجاست که می‌بینیم باز هم آغازگر فتنه همین‌ها هستند و حتی وزیر کشور به جای محکوم کردن این اقدام اولیه دانشجونمایان در مصاحبه‌ای می‌گوید: «یک اقدام خودجوش بود!» یعنی این اقدام غیرقانونی آن‌ها را یک اقدام خودجوش می‌داند.

 

دانشجویان وقتی به خیابان می‌ریزند با اولین واحد انتظامی برخوردی صورت می‌دهند و چون دعوت نیروی انتظامی را برای متفرق شدن و به خوابگاه رفتن نمی‌پذیرند، آن نیرو، واحدهای یگان ویژه را در خیابان مستقر می‌کند که دانشجویان با گروگان گرفتن سه تن از سربازان نیروی انتظامی و بردن آن‌ها به داخل کوی و فجایعی که بر سر سربازان می‌آورند، نیروی انتظامی مستقر در مقابل کوی را به شدت عصبی، تهییج و آماده درگیری می‌کنند. با سنگ‌پرانی، فحاشی‌های بسیار رکیک و شعارهایی که به ارکان رکین نظام در آنجا می‌دادند، (همان‌هایی که امروز از آنان دفاع می‌کنند و می‌گویند آن دانشجویان! کاره‌ای نبودند و اراذل و اوباش درگیری‌های کوی را به وجود آوردند) این‌ها با این اعمال خودشان نیروی انتظامی را در موضعی قرار می‌دهند که برای نجات پرسنل خودش به داخل کوی بیاید و این دام را پهن می‌کنند و آن نیرو را به داخل کوی می‌کشند. گروگان‌گیرندگان سپس دور پرسنل نیروی انتظامی، بنزین می‌ریزند و اعلام می‌کنند که اگر آن نیرو وارد کوی دانشگاه شود ما این‌ها را آتش می‌زنیم.

 

این‌ها کارهایی بود که همین دانشجویان کردند. همین‌هایی که قرار است ضد خشونت باشند. همین‌هایی که امروز مظلوم‌نمایی می‌کنند. ساعت ۴ صبح نیروی انتظامی وقتی از آزاد کردن نیروهای خودش توسط اراذل و اوباش و ساکت شدن آن‌ها، ناامید می‌شود با یک تدبیر غلط نادرست به هر ترتیب وارد کوی دانشگاه می‌شود. بنده هم ساعت ۶ صبح از واقعه مطلع شدم و ساعت شش، شش و نیم به سمت کوی دانشگاه حرکت کردم. در وهله اول یکی دیگر از خبرنگاران نشریه را به جلو فرستادم که جلوی درب کوی با سنگ‌هایی که از داخل به سمت او پرتاب می‌شد، مضروب گشت. و چون سر و وضعش خونین شده بود و نمی‌توانست به عکاسی بپردازد بر می‌گردد. و بنده که در همان نزدیکی حضور داشتم با ایشان راهی کوی دانشگاه می‌شویم و وقتی به آنجا رسیدیم دیدیم که نیروهای ضد شورش، داخل کوی دانشگاه حضور دارند. اولین چیزی که نظر مرا در هنگام ورود به محوطه کوی دانشگاه جلب کرد، آرایش دانشجونمایان آشوب‌طلب در درون محوطه دانشگاه بود. وجود دوربین‌های عکاسی و فیلمبرداری متعدد بالای ساختمان‌هایی که در آن شرایط برای نیروی انتظامی غیرقابل دسترسی بود، حکایت از آن داشت که حضرات از قبل چنین برنامه‌ای را چیده و خودشان را برای این درگیری‌ها آماده کرده بودند. دوربین‌های آن‌ها از تمام کسانی که از جلوی درب اصلی کوی دانشگاه به داخل می‌رفتند عکس و فیلم تهیه می‌کردند. آرایش دانشجویان به شکلی بود که در چندین مرحله در مقابل چشمان خودم پلیس ضد شورش با تعدادی محدود خودش توسط همین‌ها قیچی شده و سنگ‌باران می‌شد و یا سربازهای وظیفه نیروی انتظامی مورد تهاجم سنگ و چوب همین دانشجویان قرار می‌گرفتند. این‌ها زیر ساختمان‌ها تجمع کرده، شعار می‌دادند، فحاشی می‌کردند و الفاظ رکیک به کار می‌بردند و نیرو را تحریک به نفوذ در عمق محوطه می‌کردند و به قدری با هم هماهنگ بودند که من به یقین عرض می‌کنم یک متفکر نظامی و استراتژیست خبره این دانشجونمایان را از داخل هدایت می‌کرد و سیستم ارتباطی‌ای که این گروه‌های پراکنده دانشجویان در داخل کوی دانشگاه داشتند آنان را هدایت می‌کرد. یعنی وقتی نیرو این‌ها را دنبال می‌کردند این‌ها به سه دسته تقسیم می‌شدند و وقتی نیرو سراغ یک دسته دیگر می‌رفت، آن دو دسته دیگر با ارتباطی که با هم داشتند اقدام به قیچی کردن نیرو از پشت سر می‌کردند و در کنار ساختمان‌ها شعار می‌دادند و وقتی نیرو آن‌ها را دنبال می‌کرد همه‌شان به داخل ساختمان‌ها می‌خزیدند و در‌ها را از پشت قفل می‌کردند.

 

اصل ورود نیرو به درون محوطه دانشگاه اشتباه بود اما اینکه درون محوطه دانشگاه چه گذشته است من به عنوان یک خبرنگار شاهد عینی بودم. سیستم ارتباطی یا بی‌سیم یا تلفن‌های همراه یقیناً و مسلماً بین گروه‌های دانشجویی برقرار بوده چون به راحتی با همدیگر ارتباط داشتند. جا‌هایی که احتیاج به نیرو داشتند نیروهای خودشان را در آنجا متمرکز می‌کردند، و بنده وقتی متوجه عمق قضایا شدم و متوجه این شدم که نیرو در دامی افتاده که به این راحتی نمی‌تواند از آن بیرون بیاید و وقتی مطمئن شدم که جریانی به نام حزب‌الله و گروه‌های شناخته شده حزب‌الله در این برنامه امروز حضور ندارد، محوطه دانشگاه را ترک کرده و راهی نماز جمعه شدم. اما بعد از نماز جمعه خبر رسید که هنوز آشوب‌ها فروکش نکرده است. شایعه‌های اولیه‌ای مبنی بر کشته شدن چندین نفر، در بین دانشجویان پیچید ولی آن‌طور که بنده مشاهده کردم اگر قرار بود کسی کشته شود باید از نیروهای انتظامی کشته می‌شد نه از آن‌ها. چرا که این‌ها از بالای ساختمان‌ها کاملاً به پایین مسلط بودند و می‌توانستند سنگ و آجر و… پرتاب کنند نه نیروی انتظامی. به هر حال در مورد نیروی انتظامی و چگونگی ورودش به کوی دانشگاه که یک اشتباه و دامی بود که برایش گسترده شده بود یک بحث کار‌شناسی دیگری نیاز است که در این مجال نمی‌گنجد.

 

اما اگر، امروز بیاییم به نیروی انتظامی‌ای که با این همه فداکاری، در حال انجام وظیفه است ضربه بزنیم این همان چیزی است که طراحان این حادثه می‌خواستند. اینکه می‌گویم طراحان این حادثه می‌خواستند به این معنی است که از‌‌ همان روز ما چون جریان پارک لاله و جریانات دیگر را دیده بودیم مکرر در مکرر تلاش می‌کردیم حزب‌الله در دامی که این‌ها پهن می‌کنند گرفتار نشود و نباید می‌گذاشتیم افکار عمومی تحت تاثیر شانتاژ این‌ها قرار بگیرد، لذا «جبهه» به طور گسترده و فعال در محوطه حضور پیدا کرد و تا جایی که می‌توانستیم خبرنگارانمان را در میان آن‌ها گماشتیم تا اخبار را جمع‌آوری کنند.

 

هدفی که برای این پروژه طراحی شد گرچه متعدد بود اما یکی از مهم‌ترین‌هایش ضربه زدن به نیروی انتظامی بود. بنابر این دلیل است که یکی از شاهدان عینی ابراز می‌کرد در تجمع آن شب و در فردای آن، مسئول روابط عمومی یکی از دستگاه‌ها که به راحتی در میان این‌ها رفت‌و‌آمد می‌کرد دستش را روی شانه یکی از دانشجونمایان آشوبگر گذاشت و گفت: «احسنت بر شما که کار ما را چندین سال جلو انداختید. ما اگر بتوانیم با این کاری که شما انجام داده و ادامه می‌دهید لطفیان، نقدی و نظری را از قدرت بیندازیم، دیگر از بین بردن گروه‌های فشار هیچ کاری ندارد». یعنی هدف اولیه باید این‌ها باشند. این اخبار به راحتی به ما هم منتقل می‌شد و ما می‌دیدیم که پشت این جریان کانون‌های قدرت خوابیده است، یعنی آن فرد سوسولی که تا دیروز با یک الله‌اکبر جمع قلیل بچه حزب‌اللهی‌ها در پارک لاله متواری می‌شد و فرار می‌کرد، چطور شد امروز سنگ‌پران شده، کوکتل مولوتوف می‌اندازد، قمه می‌کشد و حتی سلاح گرم در دانشگاه به کار می‌برد؟ این شجاعت کجا بود که تا حالا بروز نداده؟ چطور تا دیروز پنج شش نفر تجمع ده هزار نفری این‌ها را بهم می‌ریختند ولی امروز این‌ها این شرایط را فراهم می‌کنند؟

 

ظهر روز حادثه هم این خبر در افکار عمومی و در نماز جمعه می‌پیچد که واقعه‌ای مثل واقعه مشهد در حال تکرار است. چون احتمال آن بود دانشجویانی که در مقابل کوی دانشگاه جمع شده‌اند شبانه به داخل خیابان‌ها کشیده شوند. آنجا من دیدم که گروهی از مردم حزب‌اللهی به سمت کوی دانشگاه در حال حرکتند و از آنجایی که مطمئن بودم حضور این‌ها در کوی دانشگاه در راستای افتادن به همان دامی است که برای نیروی انتظامی پهن شد به سرعت به سمت آن‌ها حرکت کردم و در‌‌ همان مراحل اولیه سعی در جلوگیری از تنش کردم.

 

بنابراین هیچ رویارویی سنگین و درگیری نزدیکی بین این جمع قلیل و دانشجویان صورت نپذیرفت و بنده در همان بدو ورود در مقابل حوض کوی دانشگاه این گروه قلیل حزب‌اللهی را متقاعد کردم که این جریان یک بازی است، بازی‌ای است که حزب‌الله نباید گرفتار آن شود. پس از توضیحات من همه سریعاً به بیرون کوی دانشگاه رفتند ولی دانشجویان گمان کردند که نیروهای حزب‌اللهی ترسیده‌اند و فرار کردند لذا شیر شده و حمله دیگر خودشان را آغاز کردند و پس از آن از کوی بیرون زدند و جلوی در را هم گرفتند. ما در آنجا دیدیم که در آن موقع ظهر، دیگر نیروی انتظامی وارد دانشگاه نشد و مقابله‌ای هم با دانشجویانی که به بیرون می‌آمدند نکرد و فقط مسیر عقب را باز کرد و این‌ها در مقابل کوی دانشگاه حضور پیدا کردند. اما از اینجا یک روند دیگری آغاز می‌شود، شورشی که می‌شد با یک برخورد فیزیکی نیروی انتظامی در بیرون کوی دانشگاه سرکوب شود، شما می‌بینید که هر لحظه شعله‌ور‌تر می‌شود و بررسی کار‌شناسی این وقایع نشان‌دهنده این است که نیاز به این بود که این آتش برافروخته بماند یعنی خاموش نشود. وگرنه اگر مسئولان وزارت کشور می‌خواستند این جریان را جمع کنند و مساله را حل کنند در‌‌ همان شب اول جمع می‌کردند. شب اولی که فقط شایعه کشته شدن دانشجویان بوده است و کسی کشته‌ای ندیده است.

 

مساله این است که از بعدازظهر حادثه به بعد علی‌رغم اینکه وزارت اطلاعات شکایت خودش را پس گرفت، کاری که توسط دانشجویان و جریان تحکیم آغاز شده بود دیگر هدایتش از دست جریان تحکیم خارج می‌شود و به دست جریان و باند طبرزدی، گروهک غیرقانونی نهضت آزادی و ملی‌گرا‌ها و اراذل و اوباشی که مقاصد دیگری داشتند می‌افتد. حتی وقتی فائزه هاشمی به عنوان یکی از کسانی که تا دیروز ترغیب‌کننده همین جوانان به دوچرخه‌سواری و عقب‌نشینی گام به گام از ارزش‌ها بود، به جمع این‌ها آمده با سنگ‌پرانی و فحاشی رکیک همین دانشجویان مواجه می‌شود: ولی این‌ها در مطبوعاتشان ژست میانجی‌گری گرفتند و پز دادند که ما در آنجا حضور پیدا کردیم. این جریان نشان داد که این‌ها کارگزاران را هم نمی‌خواهند. هنگامی که وزیر کشور با ماشین به آنجا می‌آید، شیشه‌های ماشینش مورد تهاجم این‌ها قرار گرفته، و حتی به خود وزیر کشور هم فحاشی می‌کنند. وزیر کشور هم می‌بیند که به عنوان یکی از روحانیون مبارز جایگاهی بین آن‌ها ندارد. بقیه اعضای این جریان هم که در جمع این‌ها می‌آیند می‌بینند که در میان آن‌ها جایگاهی ندارند. شاید به عنوان یکی از این‌ها پذیرفته شوند ولی به عنوان اینکه بخواهند جریان را هدایت کنند دیگر پذیرفته‌شده نیستند و از اینجاست که یک رقابتی بین گروه‌های مختلف برای هدایت این جریان به وجود می‌آید. گروه‌هایی مثل جبهه مشارکت، دفتر تحکیم و جریان حاکم، برای گرفتن امتیازات از طرف مقابلشان و از مجلس و از نهاد‌ها شروع به رقابت می‌کنند. این رقابت در بین آن‌هاست و رقابت دیگری هم بین جریان غیررسمی ملی‌گراهاست. ملی‌گرا‌ها اینجا دیگر فعال می‌شوند و آن ملاقات‌های اولیه با دانشجویان به تمام گروه‌ها و شخصیت‌ها تعمیم می‌یابد. از لیبرال لیبرال گرفته تا چپ چپ همه رفت‌و‌آمدهایی با دانشجو‌ها پیدا می‌کنند اما رفت‌و‌آمدهایی که باعث خاموش شدن این آتش نشده بلکه باعث شعله‌ورتر شدنش می‌شود. صحبت‌های آقای تاج‌زاده در ظاهر دعوت به آرامش است ولی آن چیزی که به دانشجویان تلقین می‌کند این است که «بزنید، پشت سرتان هستیم! بایستید، پشت سرتان هستیم! ولی آن چیزی که ما می‌گوییم را عمل کنید!» یعنی قرار نیست این شعله همه را بسوزاند، نه، شعله‌ای باشد مهار شده برای ترساندن و ارعاب و گرفتن امتیاز.

 

 

آقای ده‌نمکی، در جراید خواندیم که آقای تاج‌زاده در شب حادثه کوی یکی از افرادی بود که با صحبت‌های خود باعث تحریک و تهییج افراد شد. ولی ما از طرفی دیگر نصیحت‌های آقای بهزاد نبوی خطاب به تحکیم وحدت را داشتیم که آن‌ها را دعوت به آرامش می‌کرد. حال با توجه به این موضوع که هر دو این آقایان عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هستند، این تضاد در گفتار را چگونه می‌شود تحلیل کرد؟

 

البته اینجا دو نکته به ذهن متبادر می‌شود؛ یک اصلی است که به آهو می‌گویند بدو و به تازی می‌گویند بگیر! این است که این‌ها باید تقسیم کار بکنند. یکسری‌شان باید بزنند و بکشند و یکسری دیگر محکوم کنند و امتیاز بگیرند. قرار نیست که بهزاد نبوی هم چماق بردارد و جلوی دانشگاه بچه‌های حزب‌اللهی را بزند. نخیر، قرار است این وظیفه به عهده دفتر تحکیمی‌ها گذاشته شود. قرار است این کار را دانشجویان ساده‌لوح انجام دهند و بهره‌برداری سیاسی‌اش را امثال سعید حجاریان و بهزاد نبوی بکنند. اصلاً مدیریت بحران یعنی همین. من الان به عنوان کسی که از نزدیک شاهد قضایا بودم به این آقایان به خاطر اینکه قشنگ کار کردند تبریک می‌گویم! هدایت شورش و مدیریت بحران در آن روز‌ها بسیار عالی بود. این‌ها بسیار حساب شده و دقیق عمل کردند. جوسازی، فضاسازی، قلب واقعیت‌ها، فشار سیاسی، بهره‌برداری‌های لازم، حداکثر استفاده از حداقل امکانات و حداقل زمان کمی از امتیازات این جریان بود. متاسفانه در مقابل این همه قدرت عمل و ابتکار عمل این‌ها، یک نوع انفعال را در جبهه خودی می‌بینیم، که به جای اینکه با استراتژی تبیین شده در برابر تهاجم این‌ها ایستادگی کنند فقط یکسری دفاع‌های تاکتیکی به عمل می‌آورند. دفاع‌هایی که هر کدام به نوبه خود با چند ضد حمله جریان مقابل خنثی می‌شد. ولی وقتی بحران به اوج خودش می‌رسد خود همین جریان راه‌اندازنده بحران، بر سر گروه غیررسمی‌ای که قرار می‌شود جریانات را ادامه دهد (یعنی ملی‌گرا‌ها) معامله می‌کند.

 

بدین شکل حضرات امتیازات لازم خودشان را گرفتند یعنی همین که قداست نیروی انتظامی شکسته شد و محکوم شد برای این‌ها یک برگ برنده است. بعد هم به خاطر فحش‌ها و شعارهای آن‌ها دولت به عنوان بزرگترین مرجع اداری این مملکت می‌آید از این‌ها عذرخواهی می‌کند! این هم یک برگ برنده و امتیاز دیگر است برای این‌ها. این‌ها مثل بعضی‌ها تمامیت‌خواه نیستند که صد درصد یک موفقیت را بخواهند، نخیر، این‌ها اگر در هر نبرد استراتژیک، ۶۰ درصد و حتی ۵۱ درصد بتوانند امتیاز کسب کنند، همان را انتخاب کرده و برای کسب بقیه‌اش ریسک نمی‌کنند.

 

ادامه ماجرا از روز دوشنبه به آن طرف ریسک بود. ریسکی بوده که این‌ها دیگر نکردند. جریان مستقل درون این‌ها (ملی‌گرا‌ها، لیبرال‌ها، جنبشی‌ها از منوچهر محمدی و باند طبرزدی گرفته تا بقیه) حتی به دنبال این هستند که مسابقه استادیوم آزادی و تماشاچیان آن را به یک شورش خیابانی تبدیل کنند. نیروهای خودشان را گسیل می‌کنند به سمت استادیوم آزادی که درون اتوبوس‌ها شعار بدهند و جمعیت را از اتوبوس‌ها به خیابان‌ها بکشانند تا ضربه کاری‌تری بزنند.

 

این شورش هدایت‌شده بوده و این جریان هم یک بازی سیاسی بود. حال قرار بوده چه کسانی کتک بخورند؟ چه کسانی فحش بشنوند؟ چه کسانی بدنام شوند؟ حتی شعارهای این‌ها طراحی شده بوده. این‌ها ساده‌انگاری است که فکر کنیم که به همین راحتی این‌ها حاضر شدند در یک برهه از زمان علیه مقدسات این مملکت شعار بدهند، خیر! این‌ها تقسیم کارهای پیچیده‌ای داشتند. وقتی شما می‌بینید که طبرزدی در نشریه‌اش حدود یک ماه قبل آن فحاشی‌ها را علیه ولایت و انقلاب انجام می‌دهد این یعنی زمینه‌سازی برای این بحران که امروز بشود به راحتی این شعار‌ها را سر داد. هماهنگی کاملی وجود دارد. غذا از نهادهای مختلف برای آشوبگران می‌رسد. بنزهای وزارت کشور به راحتی در میان شورشیان رفت‌وآمد می‌کنند و کسانی در کوی، بازداشتگاه مستقل راه می‌اندازند و دستگیرشدگان را شکنجه می‌کنند و بعد از تهیه عکس و فیلم، زندانی‌ها را تحویل ماشین‌های وزارت کشور می‌دهند و به وزارت کشور می‌فرستند.

 

تا روز دوشنبه بحران و تنش به واسطه گروه فشار جریان حاکم و جریانی که به اصطلاح مستقل عمل کرده و هدایت‌کننده‌اش ملی‌گرا‌ها هستند صورت می‌گیرد تا اینکه پس از درگیری جلوی دانشگاه و پیام مقام معظم رهبری، دفتر تحکیمی‌ها پشت قضیه را خالی کرده و هدایت آشوب‌های خیابانی را ملی‌گرا‌ها و نهضتی‌ها به عهده می‌گیرند.

 

عناصری از شهرستان‌ها آورده می‌شوند برای آتش زدن بانک‌ها، سرقت طلافروشی‌ها و غیره. این‌ها نشانگر آن است که مدیریت بحران، فاز بحران را از بعد دانشجویی به شکل مردمی در می‌آورد. البته هم مطمئن بودند که سرکوب این جریان آن‌ها را در یک حاشیه امنیتی نگه خواهد داشت. حضراتی که فاجعه اولیه را آفریدند و راهپیمایی غیرقانونی کردند در طول دو، سه روز فحاشی‌های رکیکی علیه ارکان نظام و انقلاب انجام دادند، این‌ها در حاشیه امنیتی قرار خواهند گرفت! و توان بچه‌های حزب‌الله و نیروهای بسیجی مصروف مزدورهای خریداری شده خواهد شد که همین‌طور هم بود یعنی شما می‌بینید که کانون بحران از مقابل دانشگاه به ناگهان به ضلع جنوبی خیابان جمهوری کشیده شده و رفت به سمت چهارراه استانبول و بهارستان و از آنجا به بازار و دیدید که مدیریت بحران هم در این مرحله موفق عمل کرد و به حداقل %۷۰ از اهداف اولیه خودش در این جریان رسید و ادامه این جریان هم فقط و فقط برای رسیدن به %۳۰ بقیه است.

 

 

آیا گروه‌هایی همچون نهضت آزادی و جبهه ملی در شروع بحران هم نقشی داشتند یا خیر؟

 

بله شروع بحران مشترک بود، اما هدایت و رهبری آن دست آن‌ها نبود. یعنی آن‌ها به عنوان سیاهی لشکر عمل کردند. در یارگیری، جبهه ملی و امثالهم موفق‌تر از جریان تحکیمی‌ها هستند و به خاطر همین بود که دفتر تحکیم در روزهای آخر دیگر قدرت هدایت این جریان را نداشت.

 

 

به نظر شما آیا جریان حزب‌الله هم در این بحران نقشی داشت؟

 

من معتقدم و یقین دارم که حزب‌الله نه در شروع این بحران نقشی داشته و نه در ادامه آن، فقط مهم‌ترین نقشی که حزب‌الله ایفا کرد، در سرکوب فاز دوم بحران بود یعنی اگر حزب‌الله نبود هیچ جایی برای این حضرات از چپ چپ گرفته تا راست راست نبود. اگر بحران فراگیر می‌شد و بعد ملی پیدا می‌کرد اولین کسانی که بر چوبه دار می‌رفتند امثال همین سعید حجاریان‌ها و عبدالله نوری‌ها بودند. این‌ها با وجود اینکه می‌دانند همین قدرت و مسند خودشان را مدیون همین بچه‌های حزب‌اللهی هستند باز می‌بینید که حضور خالصانه و از جان‌گذشتگی‌های این‌ها را در مقابل چاقوکشی و زنجیرکشی و عربده‌کشی آن‌ها، به گروه فشار تعبیر می‌کنند. این‌ها نه در این مرحله بلکه در دوران بنی‌صدر هم همین کار را انجام دادند. من مطمئن هستم روزی غضب الهی گریبان امثال عبدالله نوری و سعید حجاریان‌ها را خواهد گرفت. آن هم به خاطر این همه فحاشی و اهانت‌هایی که نسبت به بچه‌های حزب‌اللهی که مظلومانه انقلاب را در این شرایط حفظ کردند، روا داشتند. این را نیز همه بدانند، اینکه آن‌ها توانستند در آن سه، چهار روز آزادانه عمل کنند به خاطر آن بود که حزب‌الله، تکلیف خودش را نمی‌دانست تا مثل اراذل و اوباش با آن‌ها برخورد کند. این وظیفه نیروی انتظامی بود که برخورد کند، اگر روزی قرار باشد حزب‌الله با این جریان درگیر شود مطمئن باشند پیروز این میدان حزب‌الله است یعنی حتی اجازه گرفتن یک امتیاز را هم به این‌ها نخواهند داد، چه برسد به این هفتاد درصدی که خدمتتان عرض کردم.

 

 

با توجه به اینکه استکبار و ایادی‌اش برای براندازی جمهوری اسلامی برخورد نظامی را در هشت سال دفاع مقدس تجربه کرد و در خصوص تهاجم فرهنگی هم آنطور که برنامه‌ریزی کرده بود نتوانست نتیجه بگیرد، و در مورد شورش خیابانی هم این چنین سرخورده شد، در مرحله بعدی چه راهی را در پیش خواهد گرفت؟

 

معنی استکبار همین است. ما احتیاجی به استکبار نداریم یعنی احتیاجی نیست که کلینتون در این مملکت نقش مستقیم ایفا کند. روحیه استکباری در هر کس باشد او خودش عامل استکبار است. روحیه استکباری یعنی همان خوی استعمارگری و استعماری و استبدادی. شما در وجود بعضی حضرات همین خو را می‌بینید. کسانی که منش آمریکا را دنبال می‌کنند، راه آمریکا را ادامه می‌دهند. من معتقدم امروز جریان نهفته با این حضور مردم در خیابان‌ها از بین نرفت بلکه فاز اولش در این برهه از بین رفت. این‌ها تازه امتحان کردند که می‌شود از این کار‌ها هم کرد و من فکر می‌کنم از این جریان‌ها در آینده به عنوان ابزار استفاده کنند و اراذل و اوباش را بخرند و به خیابان بریزند و از آن بهره‌برداری سیاسی نمایند. به اعتقاد من چشم فتنه را باید کور کرد یعنی باید امروز شناخت فتنه اصلی چه کسانی هستند؟ چه کسانی هستند که از یک آشوب خیابانی، نهضت و قیام می‌سازند و از مقاومت مردمی، هوچی‌گری و چماقداری می‌سازند؟ امروز بزرگترین ضربه‌ای که ما در این جریانات خوردیم شکسته شدن حریم ولایت بود. حریم ولایت توسط همین اراذل و اوباش دانشجونما شکسته شد. ما مدام خودمان را گول می‌زنیم که یک تعداد خاصی بودند. باید بدانیم که آن تعداد خاص هدایت‌شده هستند. یعنی تاسف از آنجاست که این تعداد محدود هدایت‌شده از کانون‌های قدرت هستند، حرف‌هایی را خودشان نمی‌توانند بزنند، اینان را مامور می‌کنند که شعار‌هایتان را ببرید در حیطه ولایت و رهبری. شما می‌بینید که به خاطر شکسته شدن حریم دانشگاه چند وزیر این مملکت استعفا می‌دهند و عذرخواهی رسمی می‌شود ولی چرا کسی پیدا نشد از مقام ولایت به خاطر اهانتی که به ایشان شد عذرخواهی کند. چرا وزیری پیدا نشد به خاطر این تسامح مسئولین در برابر این اهانت از ملت ایران عذرخواهی کند. آیا این عدم عذرخواهی‌ها نشان از این ندارد که ما راضی به این اهانت‌ها بودیم؟ خدا نکند آن روز بیاید. آن روز، روز خطر است. من معتقدم، همان‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند و متاسفانه بعضی‌ها گوش نکردند، در تجمعات این‌ها نباید شرکت کرد حتی به عنوان اعتراض. کسانی که باید اخبار را بیاورند می‌آورند و من هم به نوبه خودم به دوستانی که ما را می‌شناسند اعلام می‌کنم که در تجمعات این‌ها حضور پیدا نکنند ولو اینکه شعار تحریک‌کننده بدهند. اصلاً این‌ها شعار می‌دهند که ما را تحریک کنند تا با آن‌ها مقابله کنیم. بگذارید این‌ها خودشان را نشان بدهند، باید خط نفاق خودش را نشان دهد که این‌ها هیچ احترامی برای ارزش‌های انقلاب قائل نیستند. آن وقت روزی که به تعبیر مقام معظم رهبری انقلاب نیاز به حضور حزب‌الله در صحنه باشد در صحنه حاضر شوند و من هم معتقدم که باید آماده شد. باید پشت خاکریزها به گوش باشیم، باید خودمان را آماده کنیم برای یک جهاد همه‌جانبه بر علیه جریان نفاق در این مملکت. من فکر نمی‌کنم زیاد طول بکشد. این‌ها در آینده نزدیک به جای قلم، اسلحه به دست خواهند گرفت. مسعود رجوی هم یک روز از این حرف‌ها می‌زد. می‌گفت: «نگذارید اندیشه، زیرزمینی شود، اگر نشریات را تعطیل کنید آن وقت به جای روزنامه، شب‌نامه در می‌آوریم و وقتی شب‌نامه‌هایمان را هم بگیرند، به جای شب‌نامه، اسلحه دست می‌گیریم.» این‌ها باید بگذاریم این‌ها این فاز را طی کنند. باید با این‌ها از راه‌های قانونی برخورد شود. روزنامه‌هایشان تبدیل به شب‌نامه خواهد شد، شب‌نامه‌هایشان تبدیل به چماق و چاقو و سلاح خواهد شد مانند همین کاری که در این جریان کردند. و من معتقدم که هرگونه برخورد با این‌ها مثل شب عملیاتی است که کسی زود‌تر از بقیه بلند شود تکبیر بگوید و مواضع خودی لو برود. باید صبر کنیم این‌ها مواضع خودشان را نشان بدهند.

کلید واژه ها: ده نمکی کوی دانشگاه


نظر شما :