اسدالله عسگراولادی: مترجم امام بودم/ در معرض مصادره بودم/ در مراسم ۲۸ مرداد شرکت کردم

۰۵ اسفند ۱۳۹۳ | ۱۹:۲۸ کد : ۴۹۶۶ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: اسدالله عسگراولادی، از تاجران باسابقه‌ای است که می‌گوید: «در مدرسه رفاه مترجم امام بودم. من و آقای دعایی هر دو کار ترجمه برخی دیدارهای امام را بر عهده داشتیم. مثلاً وقتی کورت والد‌هایم دبیرکل وقت سازمان ملل به تهران سفر کرد و در مدرسه رفاه به ملاقات امام آمد، من کار ترجمه را به عهده گرفتم.»

 

این درحالیست که والدهایم در جریان سفر به ایران در دی ماه ۱۳۵۸ اساسا موفق به ملاقات با امام خمینی نشد و رهبر انقلاب نیز در آن زمان در قم اقامت داشتند.

 

این عضو اتاق بازرگانی تهران در گفت‌وگو با هفته‌نامه «تجارت فردا» درباره مصادره اموال بازاریان پس از انقلاب گفته است: «اموال آقای حاج‌طرخانی مصادره شد، اموال سیدعلی مقدم، لاجوردی، حسین قاسمی، حسین علاقه‌بند، حاج‌ محمدتقی اتفاق، شمشیری، لباسچی و خیلی‌های دیگر مصادره شد اما برنگشت. خود من در معرض مصادره قرار گرفتم. ۱۵ هزار تومان از بانک بازرگانی وام گرفته بودم و از دوستان قرض کردم و بدهی‌ام را دادم. حاج‌ حسین علاقه‌بندیان وجوهاتش را به آیت‌الله مرعشی می‌داد و من آن‌ها را به برادرم دادم تا شاید اموالش برگردد اما در ‌‌نهایت امام حکم دادند که سه خانه به او، خانمش و پسرش بدهند.»

 

به گزارش «تاریخ ایرانی»، عسگراولادی درباره علینقی خاموشی، رئیس پیشین اتاق بازرگانی تهران گفته است: «اواخر مرداد ۱۳۵۷ بود. من برای دیدن قوم و خویشمان آقای علی‌محمد بنکدارپور به اتاق بازرگانی رفتم. ایشان که داماد دایی مادرم بود، آن روز‌ها در سمت دبیرکل اتاق فعال بود و فکر کردم از نفوذ او برای رفع ممنوعیت خروج برادرم کمک بگیرم. می‌خواستیم به پاریس برویم اما حبیب‌الله ممنوع‌الخروج بود. به هر حال روزی که وارد دفتر آقای بنکدارپور شدم، دیدم علینقی خاموشی نشسته است. آقای بنکدارپور معرفی کرد و گفت این آقا را می‌‌شناسی؟ خاموشی گفت: بله. برادر حبیب‌الله است. برای اولین بار با هم دست دادیم و روبوسی کردیم. بعد هم بنکدارپور من را به دفتر طاهر ضیایی برد که آن روز‌ها رئیس اتاق بازرگانی بود. بنکدارپور از ضیایی خواست با رئیس شهربانی تماس بگیرد و ممنوع‌الخروجی حبیب‌الله را مطرح کند. او هم گفت تماس می‌گیرم اما یک شرط دارد. باید در جشن روز ۲۸ مرداد شرکت کنی. گفتم شرکت نمی‌کنم. گفت پس من هم زنگ نمی‌زنم. قبول کردم و طاهر ضیایی با رئیس شهربانی تماس گرفت و گفت: فردی به نام عسگراولادی فردا می‌آید و شما کارش را انجام بده. به هر حال کار برادرم فردای‌‌ همان روز حل و فصل شد و من هم روز ۲۸ مرداد به خاطر قولی که داده بودم، به مخبرالدوله رفتم و در مراسم ۲۸ مرداد شرکت کردم. نکته جالب این بود که فردای آن روز علینقی خاموشی تماس گرفت و گفت سفارش کرده‌ام کارت را درست کنند. گفتم گذرنامه را گرفتم. بیخود شلوغش نکن. انگار می‌خواست سر من منت بگذارد.»

کلید واژه ها: اسدالله عسگراولادی


نظر شما :