روایت میرمحمدصادقی از حل مشکل گوسفندان هژبر یزدانی

۰۵ اسفند ۱۳۹۳ | ۱۸:۱۴ کد : ۴۹۶۷ از دیگر رسانه‌ها
خاطراتش را با جزییات روایت می‌کند؛ نقل‌قول‌ها و آمد و رفت‌ها را. علا میرمحمدصادقی مرد نام‌آشنای بازار و سیاست. این دو نقش او البته در بحبوحه انقلاب به یکدیگر پیوند خورد. او را به عنوان یکی از حامیان مالی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نیز می‌شناسند. میرمحمدصادقی اکنون در کسوت نایب‌ رئیس به اتاق‌های ایران تهران آمد و رفت دارد و اما در روزگاری که انقلابیون، در اندیشه حذف اتاق‌های بازرگانی از صحنه اقتصاد ایران بودند، در نقش ناجی ظاهر شد. آنگاه که امام(ره) به او و هفت نفر دیگر ماموریت داد که به آشفتگی حوزه بازرگانی در ماه‌های نخستین انقلاب پایان دهد و نیز از موجودیت اتاق‌ها دفاع کند. او با این حکم به اتاق بازرگانی راه یافت و تا‌کنون که دوره هشتم انتخابات اتاق‌های بازرگانی در پیش است به عنوان یکی از اصلی‌ترین وزنه‌های پارلمان بخش خصوصی محسوب می‌شود. فعالیت در حوزه صنعت و معدن، عضویت در حزب موتلفه، بنیانگذاری سازمان اقتصاد اسلامی، تاسیس صندوق‌های قرض‌الحسنه و نیز مشارکت در امور خیریه جزو سوابق میرمحمدصادقی است. محمدمهدی راسخ نیز که در شمار چهره‌های سر‌شناس بخش خصوصی است، در گفت‌و‌گویی که هفته‌نامه تجارت فردا آن را انعکاس داده، تاریخ را ورق زده و از فراز و فرودهای اتاق بازرگانی در سال‌های گذشته پرسیده است.

 

به گزارش «اقتصادنیوز»، خلاصه‌ای از اظهارات میرمحمدصادقی را در ادامه می‌خوانید:

 

* من و مرحوم برادرم از سال ۱۳۴۰ کارت بازرگانی داشته‌ایم.

 

* دو، سه روز از آمدن آقای صدر به وزارت بازرگانی، کارکنان این وزارتخانه که از تعویق پیش آمده در حقوق و مزایای خود ناراضی شده بودند وزیر بازرگانی تازه‌ وارد را در محل ساختمان ‌این وزارتخانه تا تامین و پرداخت حقوق خود به گروگان گرفتند. وزارت بازرگانی مبلغی در حدود پنج میلیون تومان به کارکنان خود بدهکار بود و توانایی بازپرداخت این مبلغ برای وزارت بازرگانی مقدور نبود. بنابراین از دولت موقت با اتاق بازرگانی تماس گرفتند و خواستار کمک اتاق و بخش خصوصی شدند. در آن موقع خزانه اتاق بازرگانی کمبودی نداشت، بنابراین بلافاصله حقوق کارمندان وزارت بازرگانی از محل خزانه اتاق بازرگانی پرداخت شد و آقای صدر از گروگان بیرون آمد. آن پنج میلیون تومان نیز بعد‌ها از سوی وزارت بازرگانی به اتاق بازرگانی بازگردانده شد.

 

* یک شب چهره‌هایی از سران انقلاب همچون مرحوم بازرگان و همراهان ایشان و نیز شهید باهنر و شهید بهشتی و آقای ‌هاشمی رفسنجانی و عده‌ای دیگر از بزرگان انقلاب در منزل بنده گردهم آمدند. محور آن جلسه، موضوع اعتصابات کارگری بود و شرکت‌کنندگان در جلسه به دنبال راهکاری بودند تا این اعتصابات به زیان مردم تمام نشود و اعتصابات با برنامه و کنترل شده پیش برود. ساختمانی واقع در عباس‌آباد تهران که متعلق به بنده بود و دفتر واحد تولیدی من در آن قرار داشت برای استقرار کمیته اعتصابات در نظر گرفته شد. یک بخش از این کمیته به سرپرستی مرحوم بازرگان و آقای هاشمی رفسنجانی مسوول تنظیم اعتصابات شرکت‌های نفت و پتروشیمی شد. یک طبقه نیز برای کمیته تنظیم اعتصابات بازار و کارخانه‌ها به سرپرستی مرحوم سحابی در نظر گرفته شد. من نیز به همراه برخی از دوستان در این کمیته مشغول به فعالیت شدم و به‌طور مداوم با فعالان بازار و صاحبان صنایع و کارخانه‌ها که در جبهه انقلاب بودند در تماس بودیم.

 

* یک شب در محل ساختمان کمیته که آقای لولاچیان و دیگر دوستان نیز حضور داشتند نامه‌ای خطاب به امام نوشتم. شهید سید‌کاظم موسوی که بعد‌ها معاون وزیر آموزش و پرورش شد و در حادثه هفتم تیر به شهادت رسید، نگارش این نامه را انجام داد و طی آن نامه از رهبر انقلاب خواستیم هیاتی به ریاست شهید بهشتی و آیت‌الله موسوی اردبیلی برای حل مشکلات پیش آمده واحدهای تولیدی و کارگران بخش‌های مختلف اقتصادی تشکیل شود. من مامور رساندن آن تقاضانامه به دست امام شدم. امام در آن زمان در مدرسه علوی سکنی داشتند و رفت‌وآمد به محل اسکان امام و ملاقات با ایشان قدری سخت بود. به هر حال من از طریق پشت‌بام خانه‌ای که در همسایگی مدرسه علوی قرار داشت وارد حیاط آنجا شدم. نامه را به شهید مطهری دادم و ایشان نیز بلافاصله به امام تحویل دادند. حضرت امام نیز زیر نامه پاراف کردند که «حضرات آقایان اقدام کنید». امروز اصل آن نامه نزد من محفوظ است.‌‌ همان روز نامه پاراف  شده توسط امام را به منزل شهید بهشتی در دوراهی قلهک بردم. ایشان نظر من را در مورد اعضای این هیات جویا شدند و من فرصت مشورت یک ‌روزه خواستم. همان شب با مرحوم عالی‌نسب و چند تن دیگر از فعالان اقتصادی مشورت کردیم و نام چند نفر از افراد مورد اطمینان و وثوق برای عضویت در این هیات را نوشتیم. فردای آن روز اسامی را شخصاً نزد مرحوم ‌آیت‌الله بهشتی بردم و ایشان چند نفری را که شناخت داشتند تایید کردند. برای گرفتن تاییدیه ‌آیت‌الله موسوی اردبیلی به دفتر ایشان در کانون توحید واقع در خیابان پرچم که خود من نیز از پیش از انقلاب به آنجا رفت و آمد داشتم و با کانون مرتبط بودم، رفتم و ایشان زیر آن نامه قید کردند که سایر اسامی معرفی ‌شده که شهید بهشتی نمی‌شناختند مورد تایید است و به این ترتیب هشت نفر از افرادی که ما برای عضویت در هیات منتخب امام معرفی کرده بودیم به تایید این دو بزرگوار رسیدند. آن هشت نفر عبارت بودند  از آقایان،  حاج  طرخانی، محمدعلی نوید، علینقی  خاموشی،  اسدالله  عسگراولادی، کرد احمدی، پورشهامی، مرحوم عالی‌نسب و بنده.

 

* در‌‌ همان اوایل، از شورای انقلاب با ما تماس گرفتند که حدود چهار هزار گوسفند که متعلق به هژبر یزدانی، از سرمایه‌داران زمان شاه، در بیابان‌های ورامین به امان خدا‌‌ رها شده است. با وجود آنکه این مساله در حیطه وظایف ما در اتاق بازرگانی نمی‌گنجید اما از اینکه شورای انقلاب حتی حل این‌گونه از مشکلات را نیز به ما واگذار می‌کردند نشان از اعتماد بالای مسوولان کشور در آن دوران به ما بود. به هر حال ما برای این مشکل نیز راهکاری را پیاده کردیم.

 

* شهید رجایی از من خواست پست وزارت بازرگانی را در دولت ایشان قبول کنم. من گفتم هر دستوری شما اتخاذ کنید من اطاعت می‌کنم اما هیچ‌گونه آمادگی برای تقبل پست دولتی ندارم.

 

* بنی‌صدر خواستار ادغام اتاق بازرگانی در وزارت بازرگانی شد و به شدت پیگیر بود که این اتفاق شکل گیرد. در حالی که او آگاه نبود که اصولاً اتاق‌های بازرگانی در جهان از دولت جدا بوده و نهادی اقتصادی و کاملاً وابسته به بخش خصوصی است. در واقع آن روز بنی‌صدر به دلیل حضور من در آن جلسه و اعلام مخالفت با من آن پیشنهاد را مطرح کرد.

 

* در زمان سرپرستی شهید اسلامی، تعامل خوبی میان اتاق بازرگانی و وزارت بازرگانی حاکم بود و بسیاری از روز‌ها ایشان ناهار را با ما در اتاق بازرگانی می‌خوردند و همان‌جا نیز مسائل بخش بازرگانی را با هم مرور می‌کردیم.

 

* ارتباط و تعامل اتاق بازرگانی و به ‌طور کل بخش خصوصی با دولت و وزارت بازرگانی در دورانی که آقای کاظم پور اردبیلی وزیر بازرگانی بود نسبت به قبل کمرنگ‌تر شده بود. در واقع در این دوره حرکت به سمت ضدیت با سرمایه‌گذار و بخش خصوصی در کشور آغاز شد.

 

* در دوره وزارت آقای عسگراولادی، روابط اتاق و بخش خصوصی با وزارتخانه، شخصاً می‌توانم بگویم خوب بود، اما رفته‌رفته جو دولت‌گرایی بر اقتصاد کشور سایه کاملی انداخت و از این حیث برای خود آقای عسگراولادی در وزارتخانه مشکلاتی ایجاد شد.

 

* قانون حفاظت از توسعه صنایع در شورای انقلاب به تصویب رسید و در زمان نخست‌وزیری آقای میرحسین موسوی دولت اصرار خاصی برای اجرای آن داشت. با استفاده از این قانون دولت اموال و دارایی بخش خصوصی را به عناوین مختلف مصادره می‌کرد و در سایه این قانون شوک بزرگی به این بخش و فعالان اقتصادی کشور وارد شد.

 

* تنها کاری که در آن زمان از دست ما به عنوان نمایندگان بخش خصوصی در اتاق بازرگانی برمی‌آمد این بود که مکرر به مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند نامه نوشتیم و اعتراض خود را از این قانون اعلام کردیم. سرانجام پس از پیگیری‌های فراوان، ایشان جلسه‌ای با حضور چند نفر از اعضای کابینه و نمایندگان ما در اتاق بازرگانی ترتیب دادند و آیت‌الله خامنه‌ای قانون حفاظت از توسعه صنایع را دارای ایراد فراوان تشخیص داده و آن را مغایر با قانون دانستند.

 

* با آمدن آقای عابدجعفری به وزارت بازرگانی کاملاً ورق برگشت و ارتباط این وزارتخانه با اتاق بازرگانی به‌ طور کامل قطع شد. در واقع در طول دوره‌ای که آقای عابد‌جعفری وزیر بود هیات رئیسه اتاق بازرگانی موفق نشد حتی یک جلسه با ایشان نشست داشته باشد.

 

* ارتباط شخصی آقای وهاجی با فعالان اتاق بازرگانی نیز بسیار نزدیک‌تر از سایر وزرای بازرگانی بود. حتی ایشان در سفرهای کاری خود به دیگر کشور‌ها سعی می‌کرد نمایندگان اتاق بازرگانی را نیز به همراه داشته باشد.

 

* خوشبختانه در دولت دوم آقای هاشمی رفسنجانی که آقای آل‌اسحاق به وزارت بازرگانی رسید روابط اتاق با وزارتخانه به‌ طور چشمگیری تقویت شد. حتی آقای آل‌اسحاق چند تن از معاونانش را به‌گونه‌ای برگزید که تعامل بیشتری با بخش خصوصی داشته باشند.

 

* جایگاهی که امروز اتاق بازرگانی و بخش خصوصی به آن دست یافته مدیون دوره وزارت آقای آل‌اسحاق است. البته نباید از خدمات آقای خاموشی که در آن دوره نماینده مجلس بود چیزی نگفت چرا که ایشان نیز در مجلس چهارم برای تحقق خواسته‌های بخش خصوصی و تصویب قانون اتاق بازرگانی تلاش بسیاری کرد.

 

کلید واژه ها: علاء میرمحمدصادقی اتاق بازرگانی هژبر یزدانی


نظر شما :