وطن در خطر است؛ روس و بریتانیا در شعر بهار

۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۲۲:۰۶ کد : ۶۶۸ از دیگر رسانه‌ها
شهین سراج*: یکی از خطوط برجسته‌ای که چهره ایران معاصر را در شعر بهار بر می‌سازد، "دست‌اندازی بیگانگان به خاک وطن" و "تهدید استقلال و تمامیت ارضی ایران" است. عصری که بهار در آن می‌زیست، عصر رقابت قدرت‌های بزرگ استعماری، به ویژه روس و انگلیس برای دستیابی به بهره‌های بیشتر و امتیازات روز افزون بود. در این راستا کمتر حادثه‌ای است که از چشم تیزبین بهار پنهان مانده باشد، چه در آن دوران که در خراسان می‌زیست و چه در دورانی که رهسپار پایتخت شد و در قلب حوادث قرار گرفت.

 

زبان شاعر هنگام اعتراض به "دست‌اندازی بیگانگان به خاک وطن" به اوج می‌رسد و لحظه‌هایی که میان بهار، وطن و غاصبان وطن می‌گذرد از لحظات پرخروش و شور انگیز شعر بهار است.

 

در این گفتار به بررسی سه حادثه عمده از این دست می‌پردازیم:

قرارداد ۱۹۰۷ تقسیم ایران میان روس و انگلیس، اولتیماتوم روس‌ها دائر بر اخراج مورگان شوستر و کشتار در آذربایجان، و به توپ بستن حرم رضوی.

 

 

یک: قرارداد ۱۹۰۷

 

انعقاد قرارداد ترکمانچای (۱۸۲۸) سر آغاز یک رقابت طولانی بین روسیه و بریتانیا در ایران گردید. رقابتی که به یکی از عوامل مسلط بر تمام امور خارجی و داخلی کشور مبدل شد. در سال‌های فرا‌تر، روسیه و بریتانیا بر اساس معاهده ۱۹۰۷ در مورد ایران، افغانستان و تبت به توافق‌هایی دست یافتند. در مورد ایران، مقدمه معاهده، تمامیت و استقلال ایران را به رسمیت می‌شناخت، در حالی که در متن معاهده کشور به سه منطقه تقسیم می‌شد. منطقه شمالی یا تقریبا نیمی از قلمرو ایران، حوزه نفوذ روسیه تعیین شده بود و بریتانیا موافقت کرد که در این حوزه نه در پی کسب امتیازاتی برای خود برآید و نه با امتیازات مورد درخواست روسیه مخالفت کند. روسیه نیز در مقابل حوزه نفوذی بریتانیا در جنوب تضمین مشابهی به بریتانیا ارائه می‌داد. بین این دو حوزه نفوذی نیز حوزه سومی وجود داشت که منطقه بی‌طرف محسوب می‌شد و بر هر دو طرف باز بود.

 

درباره قرارداد و همسازی روس و بریتانیا یا آنچه که به «معاهده ۱۹۰۷» مشهور است، چهار سروده در دیوان بهار می‌یابیم:

وطن در خطر است (۱۲۹۰، دیوان ص ۱۹۷)، ایران مال شماست (۱۲۹۰ ص ۲۵۷)، پیام به وزیر خارجه انگلستان، سر ادوارد‌گری (دیوان ص ۲۰۴) و صفحه‌ای از تاریخ، ص۷۵۰

 

هریک از این سروده‌ها در عین داشتن درون مایه مشترک، از نقطه نظر بیان شاعرانه و شیوه پرداخت دارای ارزش‌های ویژه‌ای هستند که از برای تشخیص جلوه‌های هنر بهار، باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرند.

 

 

"وطن در خطر است"

 

این سروده در قالب مسمط سروده شده و دوارده بند و سی و شش بیت دارد. شعر به دور اندیشه خطری که وطن را تهدید می‌کند، آفریده شده است. ولی در آن، غیر از اشارات سیاسی، به پند و اندرزو پاره‌ای هشدارهای سرچشمه گرفته از اندیشه وطن پرستانه بهار نیز بر می‌خوریم.

 

این مسمط از نظر مضمون و تصویر نیز از درخشندگی بر خوردار است و خبر از استعداد شاعری جوان می‌دهد که دارد دست به تجربه‌ای شگفت انگیز می‌زند که همانا درآمیختن کلیشه‌های آشنای شعر فارسی با مسائل پیچیده سیاسی عصر است. آغاز کلام با تغزلی زیبا آغاز می‌گردد. تغزلی که ذهن خواننده را برای آنچه که سپس‌تر خواهد آمد آماده می‌سازد:

مهرگان آمده و دشت و دمن در خطر است/ مرغکان نوحه بر آرید چمن در خطر است

چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ریحان و سمن در خطر است

بلبل شیفته خوب سخن در خطر است/‌ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است...

 

به یقین در دیده شاعر "مهرگان" یا خزان، نشانه "آغاز عصری شوم" در تاریخ نفوذ روس و بریتانیا در ایران است که معاهده ۱۹۰۷ و تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ، یکی از مقاطع عمده آن به حساب می‌آید.

خانه‌ات یکسره ویرانه شد‌ای ایرانی/ مسکن لشکر بیگانه شد ‌ای ایرانی

خرس صحرا شده همدست نهنگ دریا/ کشتی ما را رانده است به گرداب بلا...

رقبا را به هم امروز سر صلح و صفاست/ آری این صلح و صفاشان زپی ذلت ماست

 

شاعر جوان که سازش‌های پنهان نهنگ دریا را با خرس صحرا مقدمه‌ای از برای تیره روزی ایران می‌بیند، چاره را تنها در هشیاری و بذل جان در راه وطن می‌بیند. و آنچنان که شیوه بهار است، درآغاز نقدی از غفلت ملت و سردمداران مملکت می‌کند. در این دوران بحرانی که باید همه اذهان هشیار باشند و متوجه خطری که وطن را تهدید می‌کند اما:

وزرا باز نهادند زکف کار وطن/ وکلا مهر نهادند به کام و به دهن

علما شبهه نمودند و فتادند به ظن/ چیره شد کشور ایران را انبوه فتن

کشور ایران ز انبوه فتن در خطر است/‌ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است

 

شاعر تنها راه نجات وطن را رواج مکتب و اخلاق وطن‌پرستی می‌داند. از همین رو وطنیه خود را با اندرزی در این مشرب به پایان می‌آورد:

بذل جان در ره ناموس وطن چیزی نیست/ بی‌وطن خانه و ملک و سرو تن چیزی نیست

بی‌وطن منطق شیرین و سخن چیزی نیست/ بی‌وطن جان و دل و روح و بدن چیزی نیست

ای وطن خواهان زنهار! وطن در خطر است

 

در پایان بهار هویت خود را به عنوان شاعر وطنیه سرا اعلام می‌کند و بر شعر خود مهر و تخلص وطن سرائی می‌زند.

وطنیاتی با دیده‌تر می‌گویم/ با وجودی که در آن نیست اثر می‌گویم

بار‌ها گفته‌ام و بار دیگر می‌گویم/ که وطن باز وطن باز وطن در خطر است

ای وطن خواهان زنهار! وطن در خطر است

 

 

ایران مال شماست

 

این سروده که در قالب مسمط گفته شده، نیز به دور مسئله دخالت روس و بریتانیا و سازش پنهانی آنها برای «دست اندازی به ایران» آفریده شده است. شعر هشت بند و بیست و چهار بیت دارد. همانند سروده پیشین، این سروده نیز در هر بند وصفی از وضعیت خطرناک وطن دارد و به دنبال ردیف «ایران مال شماست، ایران مال شماست» را می‌آورد. این جمله زنگ دار، شانزده بار در این مسمط تکرار می‌گردد.

هان ‌ای ایرانیان! ایران اندر بلاست/ مملکت داریوش دستخوش نیکلاست

مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست/ غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست

برادران رشید! اینهمه سستی چراست/ ایران مال شماست، ایران مال شماست

 

تشریح وضعیت سیاسی ایران در قبال دو خصم شمال (روس) و خصم جنوب (بریتانیا) برای بندهای فرا‌تر است.

به کین اسلام بازخاسته بر پا صلیب/ خصم شمال و جنوب داده ندای مهیب

روح تمدن به لب آیه امن یجیب/ دین محمد یتیم، کشور ایران غریب

بر این یتیم و غریب نیکی آئین ماست/ ایران مال شماست ایران مال شماست

 

 

امید شاعر به جاودانگی ایران

 

بهار بر سیاق همیشگی، در کنار روشن نمودن اوضاع خطرناک سیاسی، کوشش می‌کند با یادآوری از لحظات سخت تاریخی و مداومت استقلال ایران روح ملی را نسبت به حفط و حراست از وطن تهییج کند:

سکندر کینه جوی رفت ز ایرانتان/ هرقل رومی‌نژاد بکرد ویرانتان

زگیر و دار عرب تهی شد اوطانتان/ خزان چنگیزیان شد زگلستانتان

بهار ایرانتان بازخوش و با صفاست/ ایران مال شماست، ایران مال شماست

گهی که شد اصفهان به چنگ افغان دچار/ لشکر پطر کبیر یافت به گیلان قرار

عراق و تبریز شد زخیل ترکیه خوار/ جنبش ملی کشید یکسره زایشان دمار

ماند به ایرانیان ایران بی‌باز خواست/ ایران مال شماست، ایران مال شماست

 

 

پیام به وزیر خارجه بریتانیا

 

این قصیده که معروف‌ترین چکامه‌های سیاسی عصر خود گردید، چهل بیت دارد و در یازده نوامبر ۱۹۱۲ در روزنامه حبل‌المتین منتشر شد. سپس به وسیله ادوارد براون نیز به چاپ رسید. قصیده خطاب به سر ادوارد‌گری که میان سال‌های (۱۸۶۲-۱۹۳۳) می‌زیسته و از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۶ متصدی مقام وزارت امور خارجه بریتانیا بوده است، نوشته شده. فکر عهدنامه ۱۹۰۷ و توافق با روسیه را به او نسبت می‌دهند. از همین رو خطاب بهار به اوست. بهار نیز همچون دیگر مشروطه‌طلبان که بریتانیا را حامی احرار به شمار می‌آورد، از اتحاد بریتانیا با روس که از مستبدان و محمدعلی شاه مشروطه ستیز حمایت می‌کرد در شگفت است.

 

زبان بهار اما در این سروده بر سیاق دیگریست. او سنت دیرین شعر ستایشی را برای بیان منظور خود به کار می‌گیرد. مورد تقلید او یکی از قصاید انوری شاعر قرن ششم هجری است. قصیده انوری که آن را به حق "نامه اهل خراسان" نامیده‌اند به هنگام تهاجم ترکان غز به خراسان و خطاب به رکن الدین محمود قلج طمغاج خان نوشته شده است. شاعر ضمن دعا و ثنائی که نثار حاکم سمرقند می‌کند، به تشریح وضع رقت‌آور اهل خراسان می‌پردازد و سپس از حاکم سمرقند درخواست می‌کند که برای نجات خراسانیان از دست خونریزان غز به این دیار لشکر بکشد و آن مردم بی‌پناه را رهائی بخشد.

بر سمرقند اگر بگذری ‌ای باد سحر/ نامه اهل خراسان به بر خاقان بر

نامه‌ای مطلع آن رنج و غم و آفت جان/ نامه‌ای مقطع آن درد دل و سوزجگر

 

 

لندن به جای سمرقند

 

بهار، نیز مانند انوری نسیم سحری را به عنوان پیک پیام آور به کار می‌گیرد. اما مقصد او لندن است. مخاطب او خاقانی از سیاق دیگر است که نبض سیاست جهان را به دست دارد:

سوی لندن گذر‌ای پاک نسیم سحری/ سخنی از من بر گو به سر ادوارد‌گری

کای خردمند وزیری که نپرورده جهان/ چون تو دستور خردمند و وزیر هنری

 

او هم مانند انوری، دعا و ثنائی تقدیم "آن رجل قدرتمند" می‌کند. در این شعر نیز ما یکی دیگر از مواردی را که در آن بهار زبان سنتی شعر رسمی و در باری را برای گفتن از یک مسئله مهم سیاسی دوران به عاریت گرفته، روبرو می‌شویم. مدیحه‌ای که بهار برای سر ادوارد‌گری پرداخته وزن و لحن شعر انوری را دارد، اما آکنده است از عمده مسائل سیاسی نیمه قرن نوزده و اوائل قرن بیست. شاعر، رد پای بریتانیا و منافع سیاسی آن کشور را در دوره‌های گذشته و‌گاه معاصر بر می‌شمرد و به او می‌گوید که اگر در این برهه‌های بحرانی، دولت بریتانیا از هوش و درایت وزیری همچون تو بهره‌مند بود، هرگز دچار شکست نمی‌شد. بدینگونه به مخاطب خود نشان می‌دهد که تاچه حد به خم و چم سیاست بریتانیا در نقاط گوناگون دنیای آن روز وارد است:

نقشه پطرکبیر بر فکر تو نقشی بر آب/ رای بیزمارک بر رای تو رائی سپری

زتولون جیش ناپلئون نگذشتی گر بود/ بر فراز هرمان نام تو در جلوه‌گری

داشتی پاریس ار عهد تو در کف، نشدی/ سوی آلزاس و لرن لشکر آلمان سفری

انگلیس ار ز تو می‌خواست در آمریک مدد/ بسته می‌شد به واشنگتون ره پرخاشخری

ور به منچوری پلیتیک تو بد رهبر روس/ نشد از ژاپون جیش کرپاتکین کمری.....

 

 

بیخردی در عین خردمندی

 

درست است که سر ادوارد‌گری، آن «دستور خردمند و وزیر هنری»، رائی همچون بیزمارک دارد و طرح‌ریزی سیاسی فرا‌تر از پطر کبیر، اما به دیده بهار او با تمام خردمندی، در رابطه با ایران یک بی‌خردی عمده مرتکب شده است و آن همانا عهد بستن با روسیه و اشتراک منافع با آن دولت است.

تو بدین دانش، افسوس که چون بیخردان/ کردی آن کار که جز افسوس از وی نبری

بر گشودی در صد ساله فرو بسته هند/ بر رخ روس و نترسیدی ازین دربدری

بچه گرگ در آغوش بپروردی و نیست/ این مماشات جز از بیخودی و بیخردی

اندر آن عهد که با روس ببستی زین پیش/ غبن‌ها بود و ندیدی تو زکوته نظری

تو خود از تبت و ایران وز افغانستان/ ساختی پیش ره خصم بنائی سه دری

 

از دیده بهار، آن "دستور خردمند و وزیر هنری" بسیج روس‌ها را در مرزهای ایران نادیده گرفته و دلیل آنها را دائر بر تأمین امنیت باور داشته است. حال آنکه روس‌ها از این بسیج خیالی جز حمله به هند ندارند. اگر چنین نیست پس از چه رو در خراسان درآن «مهین ره رو هند» آن همه قشون کار گزارده است؟

ورنه روس از پس یک حجه واهی ز چه روی/ راند قزاق و نهاد افسر بیدادگری

در خراسان که مهین ره رو هند است چرا/ کرد این مایه قشون بی‌سببی راهبری....

سپه روس ز تبریز کنون تا به سرخس/ بیش از بیست هزارند چو نیکو شمری

 

بهار هشیار، قصیده خود را با این هشدار که طنزی تلخ در خود دارد، به پایان می‌برد و وزیر را نسبت به عواقب تصمیم خود آگاه می‌سازد:

نام نیکو به ازین چیست که گویند به دهر/ هند و ایران شده ویران زسر ادوارد‌گری

آیا این قصیده به دست سر ادوارد‌گری رسیده است یا نه؟ ما چیزی از آن نمی‌دانیم.

 

 

صفحه‌ای از تاریخ

 

سروده‌هایی که بر شمردیم به‌‌ همان زمانه‌ای که روس و بریتانیا بر سر تقسیم ایران یا به قول بهار "مقاسمتی نا‌صواب، چانه می‌زدند"، نوشته شده است. او در قصیده "صفحه‌ای از تاریخ"» که در سال ۱۹۲۰، و تقریبا سیزده سال پس از آن دوران نوشته شده، رویکردی دوباره به آن قرارداد می‌کند و ظلم و پشت کرد بریتانیا را نسبت به آزادیخواهان ایران یاد آور می‌شود:

ظلمی که انگلیس درین خاک و آب کرد/ نه بیوراسب کرد و نه افراسیاب کرد

از جور و ظلم تازی و تاتار در گذشت/ ظلمی که انگلیس در این خاک و آب کرد

بشنو حدیث آنچه درین ملک بیگناه/ از دیرباز تا به کنون آن جناب کرد

اندر هزار و نهصد و هفت آن زمان که روس/ با ژرمن افتتاح سؤال وجواب کرد...

 

 

قرارداد تقسیم ایران در تصنیف‌های بهار

 

در تصنیف‌های سیاسی بهار هم بارقه و رنگ این اعتراض را می‌توان دید و شنید.

 

از میان تصنیف‌های بهار که در رابطه با دست اندازی بیگانگان نوشته شده، تصنیف "ای وطن چرا ویرانه گشتی"، "رقیب وطن"، "ایران هنگام کار است" و "ای وطن من" از نقطه نظر بافت و کاربرد زبان عاشقانه در یک مضمون سیاسی، از برجستگی و توان چشمگیری برخوردار هستند. (برای این آگاهی از این مطلب رجوع کنید به مقاله نگارنده در سایت بهار تحت عنوان مضامین سیاسی و اجتماعی درترانه‌های بهار).

 

 

دو: اولتیماتوم روس‌ها

 

دیگر از وقایعی که زبان بهار را به گفتن از «تجاوز بیگانگان» باز می‌کند، اولتیماتوم روس‌ها از برای اخراج مورگان شوستر و به دنبال، دست اندازی به خاک آذربایجان و اعدام آزادیخواهان است.

 

بهار این مقطع عمده را با سرودن مثنوی «به یاد آذربایجان» (جلد دوم ص ۹۸۵) در ذهنیت تاریخی‌مان ماندنی ساخته است.

 

در مثنوی «به یاد آذربایجان» که سی و هفت بیت دارد، بهار برای بیان عشق بی‌کران خود به آذربایجان که در این ایام مورد تجاوز روس‌ها قرار گرفته، عوامل گوناگون برسازنده این سرزمین را به کمک می‌گیرد.

صبا شبگیر کن از خاورستان/ به آذربایجان شو، بامدادان

گذر کن از بر کوه سهندش/ عبیرآمیز کن پست و بلندش

 

مأموریت بعدی پیک خراسان بسی دشوار‌تر است. باید رهسپار آتشکده آذر گشسب آنجا که زمانی نیایشگه شهریاران ایران بود، شود.

سوی آذر گشسب آنگه گذر کن/ درآن آتشکده خاکی به سر کن

چو دیدی اندرآن ایوان مطموس/ روان کیقباد و جان کاوس

بگو‌ای شهریاران جوان بخت/ سزای افسر و شایستهٔ تخت

نه این اقلیم آذربایجان بود؟ / که فرخ نام آن «شاه آستان» بود؟

 

باد صبا، پیک فرستاده بهار باید مأموریت خود را با تشریح وضعیت اسف بار آذربایجان ادامه دهد. باید بگوید که بر سر آن اقلیمی که زمانی «شاه آستان بود» چه آمده.

کنون از بازی شاه و وزیرش/ به چنگ یاغیان بینم اسیرش

فرو پیچیده دست زورمندش/ به خاک افتاده بالای بلندش

 

تصویری که بهار از آذربایجان می‌دهد، هرچند با زبانی نمادین، ولی گویای وقایعی است که آن را فرا‌تر بر شمردیم. رویاروئی شکوه گذشته و زوال حال، از میان رفتن شاهان با اقتدار و جایگزینی سردمدارانی خائن به آب و خاک آذربایجان را شاعر با بیت‌های پایانی این مثنوی به کمال می‌رساند:

غرابی رفته در باغی نشسته/ به جای بلبلی، زاغی نشسته

چو شیران را فراموش گشت شیری/ کند روباه حیلت گر دلیری

 

مأموریت باد صبا، همچنان ادامه می‌یابد. او پس از گذر از آذربایجان و دیدن وضع اسف‌بار آن می‌بایست رهسپار ری شود و پیامی برای وزیران و کارگزاران پایتخت ببرد:

صبا ز آنجا به سوی ری گذر کن/ وزیران را زکار خود خبرکن

بگو شادان دل غمناکتان باد/ دوصد رحمت به جان پاکتان باد

بیاکندید چشم مرد و زن را/ فرو بستید بار خویشتن را

زکف دادید ملکی را که خورشید/ به ایران دیده بود از عهد جمشید

اگر ایران شود باغ جنانی

 

 

سوم: به توپ بستن حرم رضوی، فروردین ۱۲۹۱

 

در فروردین سال ۱۲۹۱ خورشیدی در نتیجه هجوم محمدعلی شاه مخلوع به استر آباد و گسیل داشتن سپاه به سرداری سردار ارشد به جانب تهران، در خراسان فتنه‌ای برخاست و به تحریک گماشتگان روسیه تزاری برخی مردم ناراضی از انقلاب مشروطه، انقلابی بر پا کردند و جمعی را کشتند و خواهان بازگشت محمدعلی شاه شدند. در این راستا، مسجد گوهر شاد و عمارات آستانه را سنگر و جان پناه خود ساختند و حاکم وقت از تفرقه ایشان خودداری کرد و روس‌ها در روز دهم فروردین ۱۲۹۱ آن عمارات را به توپ بستند و سربازان روس به حرم امام رضا ریختند.

 

در این باره، در دیوان بهار دو سروده عمده می‌یابیم:

"در واقعه بمباران آستانه حضرت رضا" (دیوان، ص۲۲۲)

 

این سروده که در قالبِ قصیده سروده شده، دارای ۶۶ بیت است. ظاهرا شاعر آن را برای سید جلال‌الدین، سردبیر روزنامه حبل المتین فرستاده و از او درخواست نموده است که شرح بدبختی مردم خراسان را که در این قصیده آمده در روزنامه‌اش چاپ کند:

بوی خون ‌ای باد از توس سوی یثرب بر/ با نبی بر گو ازتربت خونین پسر

عرضه کن بر وی کز حالت فرزند غریب/ وآن مصیبت‌ها، آیا بودت هیچ خبر؟...

ستمی کردند اینان به جگر گوشهٔ تو/ که زشرحش چکد از دیده مرا خون جگر

این قدر هست که سوی تو ازین تربت پاک/ خاک خون آلود آرد ازین باد سحر

 

دومین سروده‌ای که در دیوان بهار در رابطه با تجاوز روس‌ها به بقعه امام رضا می‌یابیم "توپ روس" عنوان دارد. این سروده در قالب ترکیب بند گفته شده و نه بند و نود و نه بیت دارد.

 

کوشش بهار برای ثبت تاریخ در شعر با پرداخت به دو جنگ جهانی و صدماتی که ایران از قبل این دوجنگ دید و بسیاری حوادث دیگر ادامه می‌یابد. این دو حادثه و ضایعاتی که به دنبال آن دامنگیر کشور شد، موضوع مقاله‌ای جداگانه است که نگارنده در دست تهیه دارد.

 

توضیح: این متن بخشی از تحقیق گسترده نگارنده است با عنوان "بازتاب حوادث دست اندازی روس و انگلیس به خاک ایران در شعر بهار" که خلاصه‌ای از آن در اینجا منتشر می‌شود.

 

* پژوهشگر، رییس انجمن بهار در پاریس

 

 

منبع: بی ‌بی ‌سی

 

کلید واژه ها: ملک الشعرای بهار


نظر شما :