از نامه رجوی به گورباچف تا توافق سازمان مجاهدین با استخبارات صدام

عباس میلانی*/ ترجمه: بهرنگ رجبی
۱۰ شهریور ۱۳۹۰ | ۲۲:۱۵ کد : ۱۲۲۶ وقایع اتفاقیه
از نامه رجوی به گورباچف تا توافق سازمان مجاهدین با استخبارات صدام
تاریخ ایرانی: از زمانِ سقوطِ صدام حسین به این‌سو، «سازمان مجاهدین خلق ایران» غنیمتِ جنگیِ پردردسری برای ایالات متحده بوده است. این سازمان که در اصل جنبشِ مسلحی مخالفِ شاه بود، پس از انقلاب به مبارزه با‌‌ همان نظامِ مبتنی بر روحانیتی پرداخت که تا پیش‌تر همراهی‌اش کرده بود، و نتیجه هم فقط اینکه ناگزیر شد طیِ جنگی که بعد‌تر درگرفت، علیهِ آیت‌الله و هوادارانش، پشتیبانِ عراق شود. در دههٔ هفتاد میلادی و در دورانِ اوجِ مبارزه‌ سازمان چندتایی امریکاییِ سر‌شناس و برجسته را نشان کرده و کُشته بود و از همین‌رو تا همین الان در فهرستِ سازمان‌های تروریستی ایالات متحده است. حالا حدودِ سه‌هزار نفر از اعضای گروه اسیرانِ امریکا در عراق‌اند ــ نیروهایی با سابقهٔ مبارزهٔ دیرپا با نظام جمهوری اسلامی که صدام در محلی به‌نام «اردوگاه اشرف» اسکانشان داد.

 

طی چند سالِ اخیر سرنوشتِ این اعضا موضوع بحث‌ها و مناقشاتی دائمی در واشنگتن و بینِ واشنگتن و بغداد بوده است. اعضای سازمان مجاهدین خلق با منابع مالیِ گویا بی‌پایان‌شان به‌کرات و بی‌توفیق از دولتِ فدرال درخواست کرده‌اند نامشان را از فهرستِ تروریست‌ها خارج کند. طی چند روزِ آینده کلینتون، وزیر امور خارجه، باید تصمیم بگیرد به این خواسته چه پاسخی بدهد.

 

برای همین هم هست که الان مؤسساتِ روابط عمومی فعال و منظم و شگفت‌انگیزِ سازمان، تعدادی سیاستمدارِ قدرتمند و پرنفوذِ امریکایی (که بابتِ ارائهٔ خدماتشان پول حسابی گرفته‌اند)، و گروه‌های فشار دیگر سخت مشغول و در تقلایند. این مدافعانِ سازمان‌‌ همان مدعایی را تکرار می‌کنند که خودِ سازمان و انبوهِ سازمان‌های پوششی‌اش مطرح می‌کنند: گروه دیگر گذشتهٔ خشونت‌بارش را کنار گذاشته و حالا در کالبدِ تازه‌اش عنصری کلیدی از جنبشِ دموکراتیکِ ایران است.

 

هم‌زمان یک مجموعهٔ فعال و منظم دیگر هم در تقلاست، این‌ یکی حتی شاملِ افراد صاحب‌نفوذی است که علیهِ خارج کردنِ سازمان مجاهدین خلق از فهرستِ گروه‌های تروریستی فعالیت می‌کند و گروه را فرقه‌ای خطرناک می‌خواند که دستش به خونِ ایرانی‌ها، عراقی‌ها، و امریکایی‌ها آلوده است. در عراق هم بسیاری مخالفِ ادامهٔ اقامتِ گروه در کشورشان هستند (که یا سرنخشان به زمامدارانِ کنونیِ این کشور می‌رسد یا روزهایی در ذهنشان است که سازمان مجریِ خواستِ حکومتِ صدام بود).

 

سازمان مجاهدین خلق اواسط دههٔ شصتِ میلادی در ضدیت با شاه شکل گرفت و خیلی نگذشت که تقریباً تمامِ اعضای هیاتِ رهبری‌اش دستگیر و روانهٔ جوخهٔ آتش شدند. از میان آن رهبرانِ اولیه تنها کسی که نجات یافت مسعود رجوی بود که کماکان تا امروز هم رهبرِ گروه باقی مانده است. در دههٔ هفتاد سازمان نماینده‌ای به نجف فرستاد تا با آیت‌الله خمینی، که آن زمان در تبعید بود، برای همکاری مذاکره کنند. حامیانِ آیت‌الله خمینی در تهران، از جمله هاشمی رفسنجانی و منتظری، او را راضی‌ کردند اجازه دهد از وجوهاتِ مذهبی برای کمک به خانواده‌های اعضایی از سازمان مجاهدین خلق استفاده شود که در زندان بودند، یا اعدام شده بودند. بااین‌حال آیت‌الله خمینی هیچ‌گاه بطور کامل به این گروه اعتماد نکرد؛ ایدئولوژِی‌شان به‌نظرش آمیزه‌ای خطرناک از مارکسیسم و تفسیرِ خودشان از شیعه می‌آمد. آن‌چنان که یک منتقدِ ایرانی بیان کرده سازمانِ مجاهدین «استالینیسمِ منهای وُدکا» است.

 

پس از انقلاب سازمان مجاهدین خلق از پَروپاقرص‌ترین حامیانِ حکومتِ روحانیون بود. شمارِ اعضا و آوازه‌اش به‌سرعت بالا گرفت و خیلی زود بدل به سازمان‌مند‌ترین تشکیلاتِ کشور شد. سازمان مجاهدین خلق از این قدرت روزافزونش استفاده کرد تا به حکومت برای اعمالِ رفتارهایی هر آن افراطی‌تر فشار بیاورد، از برگزاریِ دادگاه‌های فوری و بی‌تشریفات و اعدام‌های بیشتر گرفته تا اشغالِ سفارت امریکا. سازمان هم‌زمان پیوندهای نزدیکی با مسکو و به‌خصوص با سازمانِ کا‌.گ.‌ب هم برقرار کرد. یکی از رهبرانش به‌نام سعادتی حینِ رساندنِ پرونده‌ای ضدجاسوسی به نیروهای کا.گ.ب دستگیر شد، پرونده‌ای که سازمان در حمله‌اش به یکی از دفاترِ پلیسِ مخفیِ شاه به‌دست آورده بود. کا‌.گ.‌ب در عوض قول داده بود فهرستی کامل از مأمورانِ سی‌آی‌اِی در ایران را به سازمان بدهد.

 

نهایتاً اما کارِ سازمان به منازعه با حکومتِ تازه رسید و شروع به مبارزه با صاحبانِ قدرت در تهران کرد. دسته‌دسته مردان و زنانی جوان را مسلح روانهٔ تظاهراتِ خیابانی کرد. حکومتِ با خشونت واکنش نشان داد، گروه این لطفِ حکومت را بی‌پاسخ نگذاشت و به ادعای خودش بیش از دوهزار نفر از مسوولان نظامِ جمهوری اسلامی را کُشت. واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق نخستین گروهی بود که در ایران (و به‌تحقیق در منطقه) از بمب‌گذارانِ انتحاری استفاده کرد.

 

سرِآخر هم راهی برای گروه نماند جز آنکه اعضای باقی مانده را از ایران خارج کند. هفتم ژانویهٔ ۱۹۶۸ سازمان در نامه‌ای به کمیته‌ مرکزیِ «حزب کمونیست شوروی»، از این کشور درخواست کرد به هر کدام از اعضایش که به اتحاد جماهیر شوروی فرار کردند «پناهندگی موقت» بدهد. هم‌زمان با این درخواستِ اعطای پناهندگی، سازمان در نامه‌ای دیگر به «رفقای عزیزِ» کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست، درخواستِ وامی سیصد میلیون دلاری برای ادامهٔ عملیاتِ «انقلابیِ ضدِامپریالیستی» (بخوانید ضدِامریکایی) کرد. این درخواست پس از ارسالِ نامه‌ای دوازده صفحه‌ای از طرفِ رجوی به «رفیق گورباچفِ عزیز» بود که در آن رهبرِ سازمان نوشته‌اش را با تقدیر از اقداماتِ اتحاد جماهیر شوروی در «مقابله با ماجراجویی‌های امپریالیستی» آغاز کرده بود. به‌منظورِ جلبِ حمایت برای درخواستِ وامِ سازمان، رجوی به گورباچف نوشته بود سازمان اکنون «رویارو با شدید‌ترین اقداماتِ مقاماتِ ایالات متحده علیه‌ خود است» و به‌ضمیمهٔ نامه هم اسنادی در تأییدِ این ادعا آورده بود.

 

روشن نیست پاسخِ شوروی چه بوده، اما خیلی نگذشت که سازمان مجاهدین خلق در عراق مستقر شد و به یاری صدام حسین در جنگ با ایران شتافت. در ۱۹۸۸ گروه ــ به‌رهبری رجوی و همسرش مریم ــ با هدایت و حمایتِ ارتش عراق دست به سه عملیات علیه نیروهای ایرانی زد. همهٔ ناظران متفق‌القول‌اند که هر سه عملیات به‌شدت سرسری و ناشیانه طراحی شده بود؛ چندهزار تن از هر دو سوی نبرد کُشته شدند. جدای از این زندانیانِ سازمان که در ایران زندانی بودند و دوران محکومیتشان را بابت اتهام‌هایی مربوط به قبل از این رویداد می‌گذراندند، از بیم آنکه مبادا به‌یاری واحدهای مهاجمِ سازمان بشتابند، اعدام شدند.

 

براساسِ اسنادی که پس از حملهٔ نیروهای امریکایی به عراق به دستِ ارتشِ ایالات متحده افتاد و منتشر شد، رجوی با مأمورانِ عالی‌رتبهٔ استخباراتِ عراق دیدار و توافق کرده بود از نیروهای سازمان در نبرد علیه شورشی‌های داخلی استفاده کند تا ارتش عراق فارغ از این درگیری‌ها به جنگ خود با امریکایی‌ها بپردازد. گزارشِ این دیدار مستقیماً برای عُدَی، پسرِ صدام حسین، فرستاده شده بود. جای تعجب نیست که حکومتِ کنونیِ عراق مخالفِ سازمان مجاهدین خلق است ــ موضعی که حکومت ایران پیوسته آن تشدید هم کرده است.

 

در سراسرِ این تاریخِ خونبارِ آکنده از اشتباهاتِ تاکتیکی و استراتژیک، رجوی و مریم یگانه رهبرانِ مطلقِ سازمان مجاهدین خلق باقی ماندند. طرفدارانشان این دو را می‌پرستند. اعضای سازمان و حامیانشان خطاب به دنیا می‌گویند شیوه‌های پیشینشان را کنار گذاشته‌اند و حالا دیگر مشتاق و متعهد به دموکراسی‌اند. در فرقه‌ها اما رهبران تغییر نمی‌کنند.

 

واقعیت این است که «سازمان مجاهدین خلق» بیش از هر گروِه دیگری به ستیز با حکومت جمهوری اسلامی پرداخته است. این هم حقیقت دارد که کمابیش در سرتاسرِ تاریخِ این سازمان همین زوج رهبرانش بوده‌اند و بسیار هم ادعا شده که رهبریشان با مشتِ آهنین بوده است. فقط در صورتِ انجام مذاکرات و مباحثاتی آزاد و منطقی در شرایطِ دموکراتیک و تحتِ نظارت بین‌المللی است که ایالات متحده حق دارد حتی به کنار گذاشتنِ نامِ گروه از فهرست تروریست‌ها فکر کند.

 

 

* استاد دانشگاه استنفورد آمریکا

این مقاله با عنوان اصلی «نگاهی از درون به گروهِ تروریستیِ محبوبِ امریکا» در نشریه اینترنتی «نشنال اینترست»
((www.nationalinterest.org منتشر شده است.

کلید واژه ها: سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی عباس میلانی


نظر شما :