روایت قاصد نامه استعفای مهندس بازرگان از سفر به قم

ابوالفضل بازرگان
۰۸ آذر ۱۳۹۳ | ۱۸:۳۳ کد : ۴۸۴۴ از دیگر رسانه‌ها
دولت مهندس بازرگان با حکم امام خمینی و با پشتیبانی قاطع مردم و فعالان سیاسی انقلاب روی کار آمد. شعار مردم در خیابان پس از انتصاب بازرگان به نخست‌وزیری انقلاب چنین بود: «بازرگان، بازرگان، مجری حکم قرآن».

 

اما به فاصلۀ کوتاهی از سقوط رژیم شاه اوضاع تغییر کرد. روشنفکران و فعالان سیاسی منتقد دولت شدند. روزنامه‌ها و صدا و سیما پر شد از انتقاد به دولت بازرگان و متهم ساختن او و دولتش به غیرانقلابی عمل کردن. تعدد مراکز تصمیم‌گیری در قدرت و دخالت نهادهای غیرمسئول در امور دولتی در‌‌ همان ماه سوم روی کار آمدن دولت آنقدر شده بود که بازرگان در نامه‌ای خطاب به امام خمینی از این مشکلات گلایه کند.

 

اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ بود. به عنوان رئیس دفتر نخست‌وزیر در ساختمان نخست‌وزیری مشغول به کار بودم. مهندس مرا احضار کرد و نامه‌ای به خط خودش داد تا پاکنویس‌اش کنم. نامه‌ای بود از طرف مهندس بازرگان خطاب به امام خمینی. محرمانه بود و مهندس به همین دلیل آن را برای تایپ به منشی دفترش نداده بود. مهندس علاوه بر گلایه و شکایت، از تعدد مراکز تصمیم‌گیری و دخالت‌ها در امور دولت نوشته بود. از امام خمینی درخواست کرده بود که یا خودشان به تهران بیایند و از نزدیک بر امور نظارت داشته باشند یا دولتی را منصوب بکنند که با فضای جامعه هماهنگی بیشتری داشته باشد.

 

نامه را تحریر مجدد کردم. اما ماجرا ادامه داشت. مهندس مرا مأمور کرد که الساعه به شهر قم نزد امام خمینی بروم و نامه را تسلیم کنم. رانندۀ دفتر نخست‌وزیر را احضار کردم. سوار ماشین شدیم و گفتم که مقصد ما شهر قم و بیت امام است.

 

مطابق معمول که هر وقت دولت یا اعضای آن قصد رسیدن خدمت امام را داشتند به احمدآقا اطلاع می‌دادند، به ایشان اطلاع دادم. رابطۀ مرحوم سید احمد خمینی و دولت موقت رابطۀ خوبی بود. وقتی به قم و بیت امام رسیدم احمدآقا به استقبال آمد. مرا نزد امام برد. دیداری خصوصی نبود، هم راننده‌ام همراهم بود و هم گروهی نزد امام خمینی حضور داشتند. بعد از عرض سلام و رساندن سلام مهندس، نامه را تسلیم کردم و سپس از ایشان کسب تکلیف کردم که آیا فرمایشی دارید که منتقل کنم. امام فرمودند که نامه را مطالعه می‌کنم و سپس نظرم را خواهم گفت.

 

در هنگام بازگشت آقای صادق طباطبایی را در بیت امام در قم دیدم. از علت دیدار من پرسید، گفتم که قاصد نامه‌ای از مهندس بازرگان به امام بودم. با تعجب پرسید: «من که عازم قم بودم چرا به من ندادند که بیاورم؟»، گفتم که اطلاعی ندارم و به تهران بازگشتم.

 

آن نامه‌نگاری اما تغییر چندانی در روند امور ایجاد نکرد. گله و شکایت‌های مهندس بازرگان در مورد تعدد مراکز قدرت و دخالت‌ها در امور دولت همچنان پابرجا بود. تا آبان ۵۸ و سفر مهندس بازرگان به الجزایر. دیدار با مشاور امنیت ملی امریکا در این سفر بهانه‌ای به دست مخالفان دولت داد که بر انتقادات بیفزایند. صبح روز سیزدهم آبان ۵۸ ا ز طریق دکتر یزدی از اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان مطلع شدم. به نظرم می‌رسید که این اتفاق در چند ساعت حل شود، اما ماجرا ادامه یافت. با تسخیر سفارت موج کارشکنی علیه دولت آنقدر شده بود که برخی وزرا امکان ورود به وزارتخانه‌هایشان را نداشته باشند و برای چاره‌جویی به نخست‌وزیری بیایند. به خاطر دارم که در فاصلۀ اشغال سفارت تا استعفای دولت، صادق قطب‌زاده به نخست‌وزیری آمده بود. تحلیل می‌کرد که حادثۀ اشغال سفارت یک موج کوتاه است و بهتر است مهندس بازرگان به جای ایستادن در برابر این موج بر آن سوار شود. پیشنهادی که با واکنش منفی آقای بازرگان مواجه شد.

 

مهندس تصمیم به استعفا گرفت و روز چهاردهم آبان نامۀ استعفا را که کوتاه و به خط خودشان بود به من دادند با این مأموریت که به قم بروم و نامه را تسلیم امام کنم. وقتی به قم رسیدم متوجه شدم که وضعیت با دیدار قبلی متفاوت است. برخلاف دیدار قبلی، مرحوم احمدآقا به استقبال من نیامد. در بیت امام از من خواسته شد در دفتر بیت منتظر بمانم تا در مورد خواسته‌ام کسب تکلیف شود. جوّ دفتر امام در آن ساعات احساساتی و متأثر از تسخیر سفارت بود.

 

طلبه‌هایی که در دفتر بودند در این خصوص صحبت می‌کردند. جالب آنکه تلویزیون در آن ساعت سخنرانی ضبط شده‌ای از مهندس بازرگان را پخش می‌کرد که موضوع آن دعوت از مردم برای کمک به صندوق ملی تامین خسارات دوران انقلاب بود؛ صندوقی که قرار بود با کمک مردم به افراد خسارت دیده در حوادث انقلاب یاری رساند. مرحوم بازرگان طبق روش همیشگی با آرامش و تانی مشغول صحبت در تلویزیون بود و لحن صحبت ایشان موجب تمسخر و استهزای حاضرانی بود که در آن لحظه در کنار من مشغول تماشای تلویزیون بودند. یکی از آن‌ها می‌گفت: «مهندس هم وقت گیر آورده! در این شرایط بحرانی کشور در مورد صندوق تأمین خسارات انقلاب داد سخن می‌دهد!» برنامه البته از قبل ضبط شده بود. فضای مناسبی نبود. تنها نامه را از من گرفتند و اجازۀ دیدار با امام و تسلیم نامه به شخص ایشان داده نشد.

 

ناچار نامه را دادم و به تهران بازگشتم. به دفتر نخست‌وزیری آمدم. در وضعیت صبر و انتظار به سر می‌بردیم. جمعی از وزرا در ساختمان نخست‌وزیری برای کسب تکلیف خدمت آقای بازرگان رسیده بودند. امکان ادامۀ کار نداشتند. مهندس بازرگان به آن‌ها گفت که باید صبر کنیم تا ببینیم نظر امام چیست؟ نزدیک‌های ظهر بود که از طریق رادیو متوجه شدیم که امام خمینی استعفای مهندس بازرگان را پذیرفته و به شورای انقلاب مأموریت ادارۀ امور را داده‌اند.

 

با شنیدن این خبر از رادیو، آقای بازرگان از جا برخاست؛ درحالیکه دست‌نوشته‌هایش را در کیف کوچکی که همیشه همراه داشت می‌گذاشت، گفت:«خُب! راحت شدیم!»

 

 

منبع: ماهنامه اندیشه پویا

کلید واژه ها: بازرگان ابوالفضل بازرگان


نظر شما :