انقلاب اسلامی و نبرد نمادها؛ کوروش آسوده خوابید

سرگه بارسقیان
۱۶ بهمن ۱۳۹۲ | ۱۳:۲۷ کد : ۴۰۱۳ کتاب
انقلاب اسلامی و نبرد نمادها؛ کوروش آسوده خوابید
تاریخ ایرانی: «کوروش! شاه بزرگ شاهان، آزاد‌ترین آزادگان، قهرمان تاریخ ایران و جهان! آسوده بخواب، زیرا ما بیداریم و پیوسته بیدار خواهیم ماند.» هفت سال بعد از این سخنرانی آخرین شاه ایران بر مزار کوروش هخامنشی، شعاری در تهران شنیده شد که می‌گفت: «کوروش بیدار شو، گندش درآمد.» کوروش همچنان خواب بود و چندی بعد محمدرضا شاه پهلوی نیز برای همیشه به خواب رفت؛‌‌ همان شاهی که می‌گفت «پاره‌ای از اصول تمدن جدید غربی از ایران آغاز شده است»، می‌خواست «بهترین اجزا مدنیت و فرهنگ ملی خویش را با بهترین اجزا تمدن و فرهنگ جهانی درآمیزیم»، و وعده می‌داد «کشور ما در آستانه ورود به دنیای صنعتی و پیشرفته است». آیا او نگاهی نیز به واقعیت‌های در حال تغییر جامعه‌ای داشت که حتی یکی چون فخرالدین شادمان، وزیر اقتصاد ملی کابینه زاهدی و بعد‌ها نائب تولیت آستان قدس رضوی معتقد بود: «امروز ایرانی به بلایی گرفتار شده است که بد‌تر از آن هرگز ندیده است... نام زشت این دشمن "فکلی" است» و می‌نوشت «روزی که تمدن فرنگی ما را بگیرد آخرین روز حیات ملت ایرانست...» شاه که اصلاحات ارضی را انقلاب سفید می‌خواند، مطالب روشنفکران آن عهد را هم می‌خواند که میل به بازگشت به روستا داشتند؟ انتقاد جلال آل‌احمد از مسخ‌شدگی و پوچی پدید آمده در شهر و تعبیر شهرنشینی به «کنده شدن از زمین» که «حاصل غرب‌زدگی است» و یا ستایش صمد بهرنگی از زیبایی‌های زندگی و غیرت مردانه و پاکدامنی دختر روستایی در داستان «پسرک لبوفروش» را خوانده بود؟ شخصیت «صمد آقا» جز تصویر سرگردانی روستایی ساده دل به شهر دغل‌کار آمده، چه عرضه دیگری داشت؟

                     

این تقابل از ستیز نمادهایی می‌آمد که رژیم پهلوی برساخته و جامعه برنتافته بود و روشنفکران و چهره‌هایی نمادساز، جهان نمادین اسلامی – شیعی را فراروی جامعه می‌گذاشتند؛ آنچه که مجید استوار در کتاب «انقلاب اسلامی و نبرد نماد‌ها» از آن با تعبیر «منازعۀ نمادین» یاد می‌کند: «قدرت مخالفان رژیم پهلوی از سوی نماد‌ها شکل می‌گرفت و از طریق زبان اعمال می‌شد. منازعۀ زبانی به وجود آمده میان شاه و روشنفکران و روحانیان دقیقا از موضعی زبانی، درون میدان سیاسی در جریان بوده است... ترتیب کنشگران میدان سیاسی دهۀ ۴۰ و ۵۰ در ایران نشان می‌دهد که زبان، شخصیت و نوع رفتار مخالفان رژیم پهلوی در مقایسه با شاه و ساختارهای حاکم متفاوت بود. شاه به نمادهای ایران باستان و غرب اتکا می‌کرد و مخالفان به نمادهای اسلامی- شیعی.»

 

استوار گرچه در کتابش به نقش روشنفکرانی چون «فخرالدین شادمان، بومی‌گرای ایرانی»، «جلال آل‌احمد، سنت‌گرای غرب‌ستیز»، «صمد بهرنگی، ادیب غرب‌ستیز»، «داریوش شایگان، اشراق‌گرای ایرانی»، «احسان نراقی، جامعه‌شناس هویت‌گرا» و «علی شریعتی، روشنفکر نمادساز» در شکل‌گیری جهان نمادین اسلامی – شیعی اشاره دارد، اما نقش پررنگی برای روحانیون قائل است که «با افزایش رویکرد به مذهب طی دهه ۵۰» قدرت آن‌ها نیز فزونی یافت و در این دوره «مراکز و آئین‌های مذهبی به همراه کاربست نمادهای شیعی از سوی روحانیان، ویژگی نمادین پیدا کردند و در بسیج سیاسی مردم نقشی برجسته یافتند.» (ص۲۰۴)

 

به عقیده نویسنده، با تغییر نظام ارزشی ایران از اواخر دهه ۵۰، «پایه‌های مشروعیت رژیم پهلوی که متکی بر همسوسازی جهان نمادین باستان و تجدد بود ترک برداشت و جهان نمادهای شیعی با تلاش روشنفکران و روحانیان شکل جدیدی به خود گرفت. بر مبنای یک تحقیق در سال ۱۳۵۳ که از سوی پژوهشکدۀ علوم ارتباطی و توسعۀ ایران در ۲۳ شهر و ۵۲ روستا انجام گرفت، ۷۵ درصد جامعه موافق حجاب (۶۰ درصد شهرنشین و ۸۶ درصد روستانشین) بوده و ۸۳ درصد جامعه به طور منظم نماز می‌خواندند، ۳۴ درصد افراد خمس و زکات پرداخت کرده و ۷۴ درصد مردان متاهل با کار زنان در بیرون مخالف و ۱۶.۴ درصد جامعه موافق قتل زن خائن به شوهر بودند.» (ص۲۰۷)

 

این کتاب می‌گوید یکی از ویژگی‌های میدان سیاسی انقلاب اسلامی ایران وجود کالاهای نمادین و سرمایه‌های افزونی بود که سنت‌گرایان اسلامی با تولید و عرضۀ آن توانستند کالا‌ها و سرمایه‌های نمادین رژیم پهلوی را به مصادرۀ خود درآورند. شکل‌گیری گروه‌های فرودست در میدان سیاسی ایران با اجرایی شدن اصلاحات ارضی، توسعۀ صنعتی و گسترش شهرنشینی شتاب بیشتری گرفت. احساس تحقیر و تفاوت این گروه‌ها با گروه‌های فرادست در نوع لباس، چهره، مصرف و تنوع وسایل تفریحی به وضوح قابل مشاهده بود. این تفاوت‌ها به شکل نمادین تحت عنوان فاصلۀ میان شمال و جنوب در تهران کاملا احساس می‌شد. بر اساس این تمایز و فاصله، چهره و زبان امام خمینی جذابیت بیشتری برای گروه‌های فرودست ایجاد می‌کرد و وی نیز بار‌ها در سخنان خود بر تکریم مستضعفان و پابرهنگان صحه می‌گذاشت و آن‌ها را پشتیبان اسلام و انقلاب می‌دانست.

 

«انقلاب اسلامی و نبرد نماد‌ها»، امام خمینی و علی شریعتی را از اصلی‌ترین نمادسازهای شیعی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی می‌داند. آیت‌الله با تاکید بر مفاهیمی چون عاشورا و امام حسین(ع) به بسیج سیاسی مردم اقدام کرد و شریعتی با استفاده از چهره‌های نمادین نظیر ابوذر و امام حسین(ع) جنبه‌ای نمادین به شخصیت‌های تاریخی صدر اسلام بخشید و از آن برای آماده ساختن ذهن ایرانیان جهت مبارزه با رژیم پهلوی بهره برد. این ذهن ساخت‌یافته توسط نمادهای شیعی و تاریخی سرانجام با رهبری آیت‌الله خمینی جنبه‌ای قدسی گرفت و ساخت‌بخش انقلاب اسلامی شد. این وضعیت نمادین در شعارهای انقلاب نیز مشاهده می‌شد؛ مانند «خمینی خمینی تو وارث حسینی/ پهلوی پهلوی تو وارث یزیدی»، «مهدی صاحب زمان برس به فریاد ما/ شاه آدمکشان کشته جوانان ما»، «برای حفظ قرآن، مسلمان عاشورا به پا کن»، «اگر یار حسینی، بپیوند به خمینی»، «ایران کربلا از خون کشته‌ها می‌رسد ندا، پاینده باشد مولا خمینی». (ص۲۲۴)

 

تدا اسکاچپول در «دولت رانتیر و اسلام شیعی در انقلاب ایران» با اشاره به نمادسازی‌های صورت گرفته در انقلاب ایران، به نقش آئین‌های مذهبی و اسطوره امام حسین(ع) در شکست شاه به عنوان اهریمن زمانه اذعان می‌کند. از نگاه وی این فداکاری‌ها و شهادت‌طلبی سرانجام نیروهای نظامی و ارتش را در استفاده از نیروی نظامی دچار تردید و ناکارآمدی ساخت. گواه این ادعا را در «مذاکرات شورای فرماندهان ارتش» می‌توان دید؛ آنجا که نجیمی نائینی، مشاور رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران چند ماه پیش از پیروزی انقلاب گفته بود: «نیامدن آیت‌الله خمینی [از نظر] مردم مثل این است که اصلا جلوی امام حسین را گرفته‌اید به میدان، عاشورا، کربلا. اصلا شما جلوی آن‌ها را نمی‌توانید بگیرید...»

 

بر اساس نظریه بوردیو، قدرت نمادین امام خمینی چنان بود که هیچگونه چون و چرا در آن جایی نداشت و هر آنچه که او می‌گفت از نگاه پیروانش سخنی پیامبرانه بود. انقلاب ۵۷ نقطۀ اوج این نبرد نمادین بود که در قالب نبرد حق علیه باطل یا ترکیب‌بندی نمادهای تجدد و باستانی با نمادهای مذهبی جلوه‌گر شد و پس از پیروزی انقلاب نیز تداوم یافت. در اتاق زندان هویدا در مدرسۀ رفاه پرچم سه رنگ ایران وجود داشت که نشان شیر و خورشید آن که تمثیلی از عظمت ایران پیشااسلامی بود، از وسط پرچم توسط انقلابیون از جا درآمده بود. از نظر انقلابیون، این نماد عظمت شاهنشاهی و فر پادشاهی را به ذهن متبادر می‌ساخت و در فضای نمادین اسلامی باید از بیخ و بن برکنده می‌شد. در نتیجه پس از انقلاب با حذف نماد شیر و خورشید، نشان «الله» به عنوان نماد اسلامی جای آن را گرفت که بیش از آنکه دلالت بر ایرانیت باشد مبتنی بر اسلامیت بود. این نمادسازی‌ها در قالب انتشار اسکناس و تمبر نیز تداوم یافت. در میان ۹۰۶ تمبر انتشار یافته طی سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۳ هیچ کدام تصویری از تخت جمشید نداشت و تنها در یک مورد در سال ۱۳۸۲ در انتشار تمبری در روز جهانی پست از تصویر منقش به مجسمۀ چاپارهای ایران باستان در کنار تخت جمشید استفاده شد. در چاپ اسکناس‌ها نیز به غیر از زمان ابتدای پیروزی انقلاب از هیچ نماد باستان‌گرایانه استفاده نشد و صرفا نمادهای مذهبی و شیعی و حماسی مورد کاربرد قرار گرفت. (نماد‌ها و آئین‌ها در ایران پس از انقلاب و نقش آن‌ها در همبستگی ملی، علی مرشدی‌زاد)

 

نویسنده «انقلاب اسلامی و نبرد نماد‌ها» در نتیجه‌گیری، جهان نمادین ایران را ترکیبی از سه الگوی باستان، تشیع و تجدد می‌داند که «بدون هر کدام از این عناصر نمی‌توان الگوی موفقی برای آیندۀ ایران در نظر گرفت.» به عقیده او «نمادهای رقیب هر لحظه در حال تولید و بازتولیدند. اگر دولت‌ها نسبت به هیات‌های تولیدکنندۀ نماد بی‌اعتنایی کنند، نمادهای جدیدی در حاشیه شکل می‌گیرند و در زمانی غیرقابل تصور، اذهان را به تسخیر در می‌آورند و مشروعیت بر پایۀ قدرت نمادین ایجاد می‌کنند.»

 

پیشنهاد آخر کتاب این است که جمهوری اسلامی نمادهای جدید تولید کند و نوشته «این ممکن نمی‌شود مگر با همکاری هیات‌های نمادساز. از این رو، فاصلۀ روشنفکران از حکومت ضایعه‌ای است که جبران آن بسیار سخت است.»  

 

***

 

انقلاب اسلامی و نبرد نمادها

مجید استوار

نشر نگاه معاصر

چاپ اول، ۱۳۹۲

۲۷۲ صفحه

۱۳۵۰۰ تومان

کلید واژه ها: انقلاب اسلامی


نظر شما :