کودتای سوم اسفند؛ عوامل ایرانی، خیالات انگلیسی

۰۷ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۸:۱۰ کد : ۴۳۷ از دیگر رسانه‌ها
مهراد واعظی نژاد*: "امیر موثق هم در قزوین بود و اسما رئیس قوا. با او یک شب صحبت کردیم که مجری خیال ما بشود و قوا را او به تهران بیاورد. رسما گفت من دل این کار را ندارم، دور مرا قلم بگیرید... لهذا از کاظم و مسعود پرسیدم در میان صاحب منصبان آنجا کی قابلیت دارد قزاق‌ها را به تهران بیاورد. گفتند رضا خان..."

 

گوینده این چند جمله، سید ضیا الدین طباطبائی، شاید فکرش را هم نمی‌کرد که اجرای آنچه "خیال ما" می‌نامیدش، یعنی کودتای نظامی و برنشاندن دولتی "مقتدر" به آن آسانی باشد که بود.

 

احمد شاه قاجار به درخواست مقام‌های بریتانیایی در ایران، که خواهان نقشی پر رنگ برای رضاخان در پایتخت شده بودند، پاسخ رد داده بود اما موافقت کرده بود که ۵۰۰ قزاق تعلیم دیده بریتانیایی در قزوین، برای برقراری نظم و بهبود امور جایگزین‌‌ همان تعداد قزاق در تهران بشوند.

 

احمد شاه خبر نداشت که امیرهمایون، فرمانده بی‌اختیار نیرو‌هایش، به خواست سید ضیا و بریتانیایی‌ها تن در داده و فرمان حرکت دو هزار قزاق را به سوی پایتخت صادر کرده است.

 

در نخستین ساعات بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌های مستقر در قزوین به سرکردگی رضاخان به دروازه تهران رسیدند. احمد شاه ساعاتی پیش از آن تعداد واقعی قزاقان را دریافته و - به عادت مألوف - دست به دامان بریتانیایی‌ها شده بود که شاید قزاق‌ها به تهران نرسیده بازگردند.

 

غافل از آنکه مقام‌های بریتانیاییِ خود از موافقان - اگر نه برانگیزاننده - کودتا بودند. کودتایی که هیچ نیرویی در پایتخت صد و بیست و اندی ساله قجر حتی عزم مقاومت ظاهری در برابرش را هم نداشت.

 

شهر به دست قزاق‌ها افتاد، کودتا موفق شده بود، بدون ‌خون ریزی. یک روز بعد سید ضیا با احمد شاه قاجار که از پادشاهی جز نامی نداشت دیدار کرد. از شاه خواست به او لقب "دیکتاتور" بدهد {کسی که کنترل امور را در دست دارد} اما سرانجام به‌‌ همان سمت آشنا‌تر رئیس الوزرا رضایت داد. روحانی و روزنامه نگاری که در روزهای منتهی به کودتا عمامه‌اش را با کلاه عوض کرده بود، هنوز نخست وزیر نشده دستور دستگیری ده‌ها صاحب منصب و چهره مخالف کودتا را صادر کرد.

 

هدف کودتا - آن طور که در اعلامیه‌هایی به مردم وعده داده شده بود - برانداختن "ریشه جنایتکاران خودخواه تن پرور داخلی" و رهانیدن "ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار" بود. افرادی که به زعم سید ضیاء و رضاخان، در سال‌های پرآشوب پس از انقلاب مشروطه "زمام مهام {امور} مملکت را به ارث در دست گرفته بودند، مانند زالو خون مردم و ملت را مکیده، ضجه وی را بلند می‌ساختند."

 

برنامه تجدد حکومتی و ساختن دولتی مقتدر، که هم بریتانیایی‌ها و هم بسیاری از ملی‌گرایان، آن را تنها راه نجات ایران می‌دانستند، همزمان با آغاز قرن تازه خورشیدی آغاز شده بود. اصلاح نظام قضایی، تقسیم اراضی دولت بین دهقانان، لغو کاپیتولاسیون، تاسیس مدارس، راه اندازی وسایل حمل و نقل جدید و صد البته لغو قرارداد ۱۹۱۹ ایران و بریتانیا، برخی از برنامه‌های مفصلی است که سید ضیاء و رضاخان بلافاصله پس از کودتا اعلام کرده بودند.

 

این آخری، یعنی قرارداد ۱۹۱۹ که مجلس شورای ملی در آن نقشی نداشت، بی‌تردید یکی از مهم‌ترین عوامل زمینه ساز کودتا و به نوعی مشروعیت بخش اقدام علیه دولت در ذهن خیل رو به فزونی ملی گرایان ایرانی در سال‌های پس از مشروطه بود. کسانی که قرارداد را به نوعی واگذار کردن اختیار کشور به بریتانیایی‌ها می‌دانستند و به هر طریق خواهان لغو آن بودند. بسیاری از این ملی گرایان و روشنفکران راه حل تمام مشکلات کشور را یک دولت مقتدر نظامی می‌دانستند که بتواند چنین تصمیم‌هایی را به جای شاه ناتوان قجر بگیرد.

 

اعلامیه سید ضیا و رضاخان که بلافاصله پس از کودتا منتشر شد، در واقع چیزی جز پژواک همین اندیشه‌ها نبود که باور داشت "برای اینکه تمام این اقدامات میسر گردد، باید قبل از هر چیز و مافوق هر گونه اقدامی، مملکت دارای قشونی گردد که دشمنان داخل و خارج را به حساب دعوت نماید و امنیت در محوطه شاهنشاهی ایران حکم فرما گردد."

 

با توجه به پیشینه رضاخان، حتی با وجود امضای او، دور از ذهن نیست که نویسنده این متون سید ضیاء بوده باشد. اما تاکید مکرر او بر اقتدار نظامی بسیار زود‌تر از آنچه تصور می‌کرد گریبان خودش را گرفت.

 

در چهارم خرداد ۱۳۰۰، درست سه ماه بعد از کودتا، سید ضیاء که تا پایان عمر خود را مغز متفکر و مجری اصلی آن می‌دانست، به دست‌‌ همان رضا خانی که افتخار کشف‌اش از میان قطار قزاقان را هم برای خود می‌خواست، از رئیس الوزرایی کنار زده شد تا، در مهربانانه‌ترین قضاوت تاریخی، جاده صاف کن سلسله پهلوی باشد.

 

رضاخان که از این لحظه به بعد عملا موثر‌ترین فرد در سیاست ایران بود، پنج سال دیگر به حکومت صوری احمد شاه تن در داد، اما سرانجام به رای مجلس شورای ملی تاجگذاری کرد و از خان به شاه تبدیل شد.

 

شاید برای اولین بار در تاریخ ایران، هر چند با کودتایی نظامی، سلسله‌ای جای سلسله دیگر را بدون جنگ و کشتار گرفته بود. نود سال پس از آن کودتا - درست مثل فردای آن - بسیاری طرح و اجرای آن را به "انگلیسی‌ها" نسبت می‌دهند.

 

در سال‌های اخیر مورخانی مانند محمدعلی همایون کاتوزیان نشان داده‌اند که (دستکم با مستندات موجود تا به امروز) نشانی از دست داشتن مقام‌های بریتانیایی در لندن در کودتای سوم اسفند نمی‌توان یافت و تصمیم‌ها در سطح مقام‌های این کشور در تهران و بدون اطلاع دولت وقت بریتانیا گرفته شده بود.

 

اما کم نیستند کسانی که این روایت را باور ندارند. از جمله خود رضا شاه - که به روایت محمد علی کاتوزیان- تا واپسین روزهای عمرش می‌گفت" "مرا انگلیسی‌ها بر سر کار آوردند."

 

*پژوهشگر تاریخ معاصر ایران

 

 

منبع: بی بی سی

 

کلید واژه ها: کودتای سوم اسفند رضاشاه سید ضیاالدین طباطبایی


نظر شما :