نقش حافظه تاریخی در مذاکرات ایران و قدرت‌های خارجی

رضا ورجاوند*/ ترجمه: شیدا قماشچی
۲۸ خرداد ۱۳۹۳ | ۱۷:۱۸ کد : ۴۴۱۴ کتاب
نقش حافظه تاریخی در مذاکرات ایران و قدرت‌های خارجی
تاریخ ایرانی: سال‌هاست ساکن کرۀ زمین هستیم بی‌آنکه بدانیم چگونه بر آن قدم نهاده‌ایم و هر بار که باستان‌شناسان اسکلتی را پیدا می‌کنند چند صد هزار سال به عمر بشر افزوده می‌شود. اما با وجود این پیشینۀ طولانی، سابقۀ پیشرفت اقتصادی‌مان کوتاه است.

 

اکثر طول تاریخ را در شرایط بدوی زندگی کرده‌ایم و اختلاف درآمد چندان معنایی نداشته است. برای هزاران سال تا پایان قرن هیجدهم، با درآمد بسیار کم زندگی کرده‌ایم. این موضوع به ما نشان می‌دهد که تقریبا بیشتر دستاوردهای اقتصادی، ثروت و درآمد به طور اساسی در دو و نیم قرن گذشته پیشرفت کرده‌اند. پیش از آن اکثر ما در شرایط اقتصادی مشابهی زندگی می‌کردیم و کشورهای پیشرفته و عقب‌مانده وجود نداشتند زیرا استاندارد معینی برای مقایسۀ موقعیت اقتصادی کشورهای مختلف وجود نداشت.

 

در طول ۲۰۰ سال گذشته درآمد سرانه در کشورهای صنعتی از میانگین ۵۰۰ دلار به ۵۰ هزار دلار در سال افزایش یافته است. این داده‌های تاریخی ما را به این فکر می‌اندازند که چه چیزی از رشد اقتصادی در طول ده‌ها هزار سال تا آغاز قرن هیجدهم جلوگیری می‌کرده است و آیا این موانع هنوز هم در کشورهایی که تا به امروز فقیر باقی مانده‌اند نقشی ایفا می‌کنند؟

 

برای نمونه شواهد مربوط به شرایط اقتصادی کشورهای خاورمیانه به طور کل و ایران به طور خاص سرسام‌آور هستند. بررسی سطحی شاخصه‌های کلیدی اقتصاد مربوط به روش‌های مدرن تولید، درآمد و ثروت، نتایج ناامیدکننده‌ای از شرایط زندگی در کشورهای خاورمیانه را آشکار می‌کند. این کشورها در حقیقت فقیر هستند. بنا بر اطلاعات موجود نه تنها سطح درآمد در کشورهای خاورمیانه در مقایسه با استانداردهای غربی پایین‌تر است بلکه اختلاف درآمد میان این کشورها و کشورهای ثروتمند رو به افزایش است.

 

دلایل پسرفت اقتصادی در یک کشور را می‌توان با بررسی ریشه‌های تاریخی آن درک کرد. در این رابطه، کتاب تازه منتشر شده از دکتر هوشنگ امیراحمدی با عنوان «اقتصاد سیاسی ایران در دوران قاجار» به بررسی تاریخی می‌پردازد و روابط اقتصادی متاثر از آن را آشکار می‌کند.

 

کتاب دکتر امیراحمدی دربارۀ وقایع تاریخی است که باعث ایجاد تغییرات اقتصادی در ایران شدند، از آنچه که نویسنده تغییر از «شبه فئودال» به «کاپیتالیسم بدوی» می‌نامد (از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۶) و نویسنده این سال‌ها را «سال‌های سازنده» برای اقتصاد سیاسی ایران معرفی می‌کند. در این دوران که سلسلۀ قاجار حکومت کشور را در دست داشت اقتصاد ایران تغییرات اساسی یافت. با این وجود نتوانست مدرن شده و به پیشرفتی دست یابد که نویسنده آن را «توسعه و تولید کاپیتالیسم» می‌نامد. موضوع اصلی کتاب امیراحمدی بررسی تاریخ اقتصاد سیاسی ایران با هدف درک بهتر شرایط کنونی مملکت است.

 

نویسنده به کاوش عمیقی در توسعۀ تاریخی ایران دست می‌زند، به خصوص روابط ایران با کشورهای خارجی - به طور خاص روسیه و انگلیس - تا توضیح دهد که چرا راه رسیدن به یک دولت دموکراتیک و اقتصاد مدرنیزه در ایران ناهموار بوده است. امیراحمدی در فصل مقدماتی کتابش می‌نویسد: هدف من از تحقیق این است تا نشان دهم که چارچوب اقتصاد سیاسی برای بررسی دوران حکومت قاجار در زمینۀ توسعۀ نیروهای مولد، روابط اجتماعی، ماهیت دخالت‌های امپریالیستی و عادت به کنترل طبقات اجتماعی و درگیری‌ها، بهترین چارچوب است.

 

نویسنده توضیح می‌دهد که میان خواص جامعه که مقامات دولتی، صاحبان زمین، مقامات مذهبی، تجار و صراف‌ها را شامل می‌شدند، تقابل قدرتی وجود داشت که مانع ایجاد تغییرات اقتصادی می‌شد. پافشاری دولت شبه فئودال و دخالت‌های روزافزون قدرت‌های امپریالیستی انگلیس و روسیه، نیرو‌های اصلاح‌طلب محلی را تضعیف می‌کردند. نیروهای مترقی از عهدۀ این موانع بر نمی‌آمدند و به دلیل فساد دولتی، اقتصاد به سمت صنعتی شدن پیش نمی‌رفت. نویسنده بحث می‌کند که این الیگارشی به همراه سیاست‌های موجود، به تضاد و اختلاف طبقاتی انجامید. اگرچه ایران تلاش داشت تا با افزایش روابط اقتصادی با دیگر کشورها به اقتصاد جهانی بپیوندد ولی این تلاش‌ها فقط باعث ایجاد کسری تجاری و وابستگی اقتصادی بیشتر شدند.

 

دکتر امیراحمدی ماهیت بدنهاد سیستم فئودالیستی را باعث تضعیف ایران در برابر کشورهای دیگر به خصوص روسیه و بریتانیا می‌شمارد. به دلیل ناتوانی در رقابت با کشورهای خارجی و عدم وجود سیاست‌های دولتی در حمایت از صنایع داخلی، صنایع سنتی ایران خود را ناتوان از رقابت با محصولات مشابه خارجی یافتند. در نتیجه اقتصاد ایران به واردات وابسته شد اگرچه «در سال ۱۸۹۰ تعداد قابل توجهی از صنایع کوچک محصولات مصرفی در داخل پدید آمدند. با این وجود طی ۲۵ سال هرگونه تلاشی برای توسعۀ اقتصاد صنعتی با دخالت دولت فئودال و کشورهای خارجی ناکام باقی ماند».

 

انباشتگی ثروت و قدرت در دستان طبقۀ حاکم و همراهان دولتی‌شان، تضاد جامعۀ ایران را افزون کرد. طبقۀ بورژوا که در شرف نابودی بود توان حمایت از صنایع داخلی در حال شکوفایی را نداشت. با افزایش فشار بر طبقۀ متوسط بسیاری از افراد این طبقه مجبور به مهاجرت به دیگر بخش‌های کشور شده و در جستجوی تحرک اجتماعی در دیگر مراکز شهری مستقر شدند.

 

اقتصاد فئودالی همراه با فساد، مانع از شکل‌گیری اقتصاد بر پایۀ صنایع گردید. با وجود کاپیتالیسم ابتدایی توسعه نیافته که برای ادامۀ حیات تا حد زیادی وابسته به تولیدکنندگان خارجی بود و خود توان رقابت با نیروهای خارجی را نداشت، سران اقتصاد ایران چاره‌ای نداشتند مگر آنکه بر کشاورزی و ساخت و ساز تکیه کنند؛ دو صنعتی که بیشتر بر منابع داخلی استوار بودند.

 

دخالت‌های روسیه و بریتانیا به محافل سیاسی و اجتماعی نیز گسترش یافت و اوضاع را خراب‌تر کرد. تلاش‌های بی‌شمار طبقۀ متوسط و روشنفکران نوپا برای بنای دموکراسی و اقتصاد صنعتی با شکست مواجه شد زیرا دائما موانعی توسط سیستم فئودال با پشتیبانی نیروهای خارجی بر سر راهشان قرار می‌گرفت. «شکاف موجود میان طبقۀ سیاسی و توده مردم هرگونه تلاش برای ایجاد اصلاحات اساسی را خاموش می‌کرد.» طبق ادعای نویسندۀ کتاب، حتی ناسیونالیسم و مبارزه با سلطۀ بیگانگان و طبقۀ روشنفکر نوظهور ایرانی هیچ کدام نتوانستند مانع از دخالت کشورهای بیگانه در امور داخلی کشور شوند.

 

به عقیدۀ دکتر امیراحمدی پس از انقلاب مشروطه و آغاز سلسلۀ پهلوی نیز در عوض تربیت روشنفکران و سیاستمداران مستقل از لحاظ فکری، «ایران روشنفکران سیاست‌زده به عوض سیاستمداران روشنفکر تربیت می‌کرد. تعجبی نیست که چرا کشور نمی‌توانست بر دور باطل دیکتاتوری، انقلاب و آشوب فائق بیاید؟» چنین گرایشاتی مانع پدید آمدن هرگونه ناسیونالیسمی شدند که می‌توانست به شکوفایی یک نظام دموکرات و سیستم اقتصادی بهتر کمک کند.

 

به طور خلاصه، دکتر امیراحمدی بحث می‌کند که شرایط اقتصادی زیر سطح استاندارد و رژیم‌های دیکتاتوری تا میزان زیادی نتیجۀ تقابل میان نیروهای نارس داخلی و نیروهای قدرتمند امپریالیستی هستند که برای حفظ منافع حیاتی‌شان به طبقات سیاسی و اجتماعی اقتصادی ایران نفوذ می‌کردند. این کتاب، «نظامی‌گری، معاملات، معاهدات، امتیازات، یارانه‌ها، عملیات نظامی و دیپلماتیک، دفاتر کنسولگری، کمپانی‌ها و تجارخانه‌ها، کاپیتولاسیون، فرآورده‌فروشی، تولید مواد خام، متحدان محلی، فساد (رشوه و دزدی)، وام و مزایا، فراماسونری و شرق‌شناسی» را اصلی‌ترین ابزار نفوذ به روابط داخلی ایران به حساب می‌آورد.

 

در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران در دوران قاجار»، دکتر امیراحمدی منصفانه بحث می‌کند که تاثیر مخرب نیروهای امپریالیستی بر اقتصاد کشوری مانند ایران نمی‌تواند یک روزه اتفاق افتاده باشد؛ بلکه در طول زمان شکل گرفته است. در نتیجه نمی‌توان فقط نیروهای سلطه‌گر را مقصر دانست بلکه کشور تحت سلطه نیز به همان میزان مقصر است چرا که به سلطه‌گران اجازه داده تا به دخالت‌های مخربشان ادامه دهند. طبق همان گفتۀ مشهور: «شرم بر تو اگر یک ‌بار فریبم دادی، شرم بر من اگر دوبار از تو فریب خوردم.»

 

این کتاب می‌تواند به خواننده درک بیشتری بدهد از اینکه چرا ایران در برابر قدرت‌های خارجی و انجام مذاکرات با آن‌ها محتاطانه عمل می‌کند. این رفتار محتاطانه با بررسی تحلیلی تاریخی معنا می‌یابد و این کتاب نیز این موضوع را در نظر دارد. حافظۀ تاریخی می‌تواند قدرت زیادی داشته باشد و تبعات طولانی مدت را به همراه بیاورد. ضرب‌المثل فارسی این موقعیت را به خوبی بیان می‌کند: «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد!»

 

* رضا ورجاوند، استاد اقتصاد و تجارت دانشکدۀ مدیریت گراهام دانشگاه سنت زویر است.

 

 

منبع: فارین پالسی

کلید واژه ها: هوشنگ امیراحمدی دوره قاجار


نظر شما :