۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۴

۰۴ دی ۱۳۹۷ | ۲۳:۰۳ کد : ۶۵۴۰ دیگر رسانه‌ها
۴۰ سال ۴۰ روز – سال ۶۴
 «ویژه‌نامه روزنامه همشهری به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب»

***

روز شمار انقلاب، سال 1364

آن 99 نفر

آن 99 نفر

 مجید مهرابی دلجو| دبیر گروه سیاسی 

فروردین :
 جنگ از جبهه‌ها به دریا و به حمله به نفتکش‌ها و مناطق مسکونی گسترده شده است، عراق حمله به مناطق مسکونی را در دستور کار قرار داده است. ستاد تبلیغات جنگ اعلام کرد خیره‌سری حاکمان بغداد در حمله به مناطق مسکونی، ایران را وادار به مقابله‌به‌مثل کرد. ایران چند موشک به بغداد زد اما بلافاصله علی‌اکبر ولایتی -وزیر خارجه- در نامه‌ای به خاویر پرز دکوئیار -دبیرکل سازمان ملل- برای پایان دادن به حملات هوایی به شهرهای عراق درصورت متوقف شدن اینگونه حملات از سوی عراق، اعلام آمادگی کرد. با این حال طارق عزیز -وزیر خارجه عراق- در دیدار با جورج شولتز -وزیر خارجه آمریکا- با قطع حملات به شهرها مخالفت کرد. دبیرکل سازمان ملل به ایران آمد و بعد از مذاکره با مقامات ایران، به بغداد رفت. عراق رو به استفاده از سلاح‌های شیمیایی آورد.

 اردیبهشت: فیلم «شیرین و وحشی» با صرف میلیون‌ها دلار از سوی عراق برای ایجاد یک جنگ روانی جدید علیه ایران ساخته شد. در این فیلم با استفاده از حقه‌های سینمایی ادعا شده بود که ایرانی‌ها، اسرای عراقی را با شکنجه می‌کشند. کمال خرازی -سرپرست ستاد تبلیغات جنگ- در یک کنفرانس مطبوعاتی که در حضور خبرنگاران و دیپلمات‌های خارجی مقیم ایران برگزار شد اسنادی درباره جعلی بودن این فیلم به نمایش درآورد. ایران از کمپانی راشینگ پیکچر ایتالیا که در ساختن این فیلم کمک کرده بود شکایت کرد. ایران 48اسیر معلول عراقی را به‌صورت یکجانبه آزاد کرد. چاه شماره5 نوروز که مورد حمله عراق قرارگرفته بود مهار شد. در جریان مهار این چاه که روزانه 5هزار بشکه نفت از آن فوران می‌کرد و می‌سوخت 9نفر به شهادت رسیدند. منافقین با کارگذاشتن بمبی در شمس‌العماره تهران نزدیک به 20نفر را به شهادت رساندند.

 خرداد: هیأتی از ایران به ریاست مهدی کروبی عازم لبنان می‌شود تا در مذاکرات با طرفین درگیری‌ها در بیروت، به این مناقشات سیاسی خاتمه دهد. در یک عملیات هوایی جنگنده‌های ایران به تلافی بمباران مناطق مسکونی تهران، وارد فضای بغداد شدند و فرودگاه الرشید بغداد را بمباران کردند. یک هواپیمای بوئینگ 727 در مسیر آتن به رم ربوده شد. نبیه بری -رهبر جنبش امل لبنان- اعلام کرد که در ازای آزادی 42تن از سرنشینان هواپیما که شامل 32آمریکایی بود، باید زندانیان مسلمان شیعه از زندان‌های اسرائیل آزاد شوند.

 تیر: هیأتی از ایران به سرپرستی اکبر هاشمی رفسنجانی -رئیس مجلس و نماینده امام در شورای‌عالی دفاع- عازم لیبی و سوریه شد. در این سفر علی‌اکبر ولایتی -وزیر امور خارجه- و محسن رفیق‌دوست -وزیر سپاه- هم حضور داشتند. هاشمی در این سفر با سرهنگ معمر قذافی -رهبر لیبی- دیدار و مذاکره کرد. این سفر برای گرفتن موشک از قذافی انجام شده بود. مهرماه 97محسن رفیق‌دوست در خاطراتش درباره این سفر گفته بود به پیشنهاد حافظ اسد -رئیس‌جمهور سوریه- به لیبی رفتیم. قذافی «بلافاصله با درخواست مان موافقت کرد و 10فروند موشک اسکاد-بی به ما داد و ضمنا گفت: «فقط یکی از این موشک‌ها را بزنید به عربستان! هرکدام از موشک‌های اسکاد-بی، 3میلیون دلار قیمت داشتند ولی قذافی که 3مرحله و هر مرحله 10موشک به ما داد، هیچ پولی بابت موشک‌ها نگرفت». هاشمی رفسنجانی بعد از سوریه و لیبی به ژاپن و چین هم سفر کرد.

 مرداد: روزنامه اطلاعات گفت‌وگویی شش‌ساعته با  آیت‌الله  علی خامنه‌ای -رئیس‌جمهور- انجام داد که در آن درباره مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور صحبت شده بود. این گفت‌وگو در 3روز متوالی منتشر شد. دور جدیدی از مذاکرات ولایتی و رفیق‌دوست در لیبی با مقامات آن کشور انجام شد. از بین 50نفری که در انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت‌نام کرده بودند صلاحیت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان و سیدمحمود کاشانی تأیید شد. علی‌اکبر ناطق نوری -وزیر کشور- اعلام کرد که رزمندگان می‌توانند با کارت شناسایی در جبهه رأی خود را به صندوق‌ها بیندازند. انتخابات ریاست‌جمهوری 25مرداد برگزار شد و از مجموع 14میلیون و 244هزار و 630رأی، آیت‌الله خامنه‌ای با 12میلیون و 203هزار و 870رأی پیروز انتخابات شد.

 شهریور: جنگنده‌های ایران در یک عملیات کم‌نظیر تاسیسات هورالزبیر در جنوب، بصره را بمباران کردند. بعد از عملیات بدر که به‌علت استفاده عراقی‌ها از سلاح شیمیایی به اهداف خود نرسیده بود، عملیات قادر برای خارج شدن جبهه‌های نبرد از رکود انجام شد. این عملیات به کشته و زخمی‌شدن و اسارت بیش از هزار نفر از نیروهای عراقی منجر شد.

 مهر: اختلافات درباره معرفی مجدد میرحسین موسوی به نخست‌وزیری  به مجلس رفته‌رفته خود را نشان می‌داد. دفتر تحکیم وحدت انجمن‌های اسلامی دانشجویان در نامه‌ای سرگشاده به مجلس، معیارهای انتخاب نخست‌وزیر را برشمرد. در مجلس نیز انتخاب نخست‌وزیر به محور نطق‌های نمایندگان تبدیل شده بود. 7مهرماه اسحاق جهانگیری -نماینده جیرفت- در نطقی با دفاع از نخست‌وزیری میرحسین موسوی گفت که «اخیرا امام در پاسخ نامه‌ای که بیش از 130نفر از نمایندگان مجلس به محضر امام نوشتند و تقاضای رهنمود کردند، فرمودند: اینجانب چون خود را موظف به اظهارنظر می‌دانم به آقایانی که نظر خواسته‌اند، از آنجمله جناب حجت‌الاسلام آقای مهدوی و بعضی آقایان دیگر عرض کردم، آقای مهندس موسوی را شخص متدین، متعهد و در وضعیت بسیار پیچیده کشور دولت ایشان را موفق می‌دانم و هم‌اکنون تغییر آن را صلاح نمی‌دانم ولی حق انتخاب با جناب آقای رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است». 

 در همان جلسه محمد خزاعی -نماینده رشت- که بعدها نماینده دائم ایران در سازمان ملل شد هم در نطق خودش گفت که «با توجه به مجموعه شرایط، تعویض آقای نخست‌وزیر در این دوره از نظر اقتصادی و سیاسی و... به صلاح مملکت نیست و نخواهد بود». رئیس‌جمهور در مراسم تحلیف خود میرحسین موسوی را به‌عنوان گزینه نخست‌وزیری به مجلس معرفی کرد و مجلس 21مهرماه به نخست‌وزیری موسوی رأی داد. از مجموع 261رأی مجلس، 162نفر به این انتخاب رأی موافق دادند، 73نفر رأی مخالف و 26نفر رأی ممتنع دادند. نمایندگانی که رأی مخالف و ممتنع داده بودند در تاریخ انقلاب به 99نفر مشهور شدند. این موضوع برچسبی شده بود بر اینکه گفته شود این 99نفر با نظر امام مخالف بودند. در همان‌ماه مهر سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها -دادستان کل کشور- بخشنامه‌ای جنجالی صادر و اعلام کرد که تمامی دادسراهای انقلاب اسلامی مکلفند اسامی و مشخصات کامل سرمایه‌داران فراری را که مجددا به کشور بازگشته و با مراجعه به دادسراها یا محاکم، بخشی از اموال خود را بازپس گرفته‌اند، سریعا به دادستانی کل ارسال کنند تا درباره آنها و برای حفظ ارزش‌های انقلاب و حقوق عامه، اقدام شود. آیت‌الله موسوی‌اردبیلی -رئیس دیوان عالی کشور- درباره این بخشنامه که به بخشنامه جلوگیری از بازگشت سرمایه‌داران فراری معروف شده بود در جمع خبرنگاران و اهالی رسانه گفت: «باید اموال نامشروع را از غاصبان آنها پس بگیریم و به صاحبان مال برگردانیم، بنا بر گزارش تأیید‌نشده‌ای که دیروز به من رسید، هنوز در ایران همان مستکبرینی که در وان شیر استحمام می‌کردند وجود دارند و در همین گزارش آمده که یکی از وابستگان طاغوت 500قواره زمین را در شمال تفکیک کرده و به فروش رسانده است». یک هواپیمای حامل چریک‌های فلسطینی توسط آمریکا ربوده شد.

 آبان: کابینه جدید به مجلس معرفی شد و از مجلس رأی اعتماد گرفت. در حمله جنگنده‌های ایرانی، تاسیسات نفتی عراق بمباران شد. 6آمریکایی، یک کشیش، یک خبرنگار، رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت و مدیر بیمارستان آمریکایی بیروت در لبنان به گروگان گرفته شدند. مصادره اموال سرمایه‌داران ادامه دارد. اطلاعات 26آبان نوشت: بیش از 3میلیارد تومان از اموال 8نزول‌خوار معروف تهرانی مصادره شد. اموال نفر هشتم به قدری زیاد است که هنوز میزان آن ارزیابی نشده است. در شماره بعد اسامی 750نفر از غارتگران اراضی جنگی کشور منتشر شد.

 آذر: یک فروند بوئینگ شرکت هواپیمایی مصر در مسیر آتن-قاهره با 103سرنشین ربوده شد. این هواپیما به مالت برده شد و در جریان آزادی گروگان‌ها 50نفر از آنان کشته شدند. در یک اقدام یکطرفه و انسان دوستانه، ایران 100اسیر معلول عراقی را آزاد کرد.

 دی: سطح رفت‌وآمدهای دیپلماتیک به تهران بالا رفته است. بعد از سفر نخست‌وزیر ترکیه، وزیر خارجه هند به تهران آمد. رئیس‌جمهور ایران نیز در همین‌ماه عازم پاکستان و 4کشور آفریقایی شد. با این حال لیبی و سوریه همچنان اصلی‌ترین همراه ایران در دوران جنگ هستند. اعزام نیروهای داوطلب از شهرهای مختلف به جبهه شدت گرفته است.

 بهمن و اسفند: عملیات والفجر8 که از آن به‌عنوان نبرد اول فاو یاد می‌شود در بهمن‌ماه به فتح فاو منجر شد. نیروهای سپاه پاسداران و ارتش ایران با غافلگیری نیروهای عراقی از اروندرود عبور کردند و شبه‌جزیره فاو در جنوب عراق را به اشغال خود درآوردند. انجام این عملیات و عبور از رودخانه اروند که به رودخانه وحشی معروف است روی کاغذ و به‌نظر قریب به اتفاق فرماندهان جنگ در جهان غیرممکن به‌نظر می‌رسید. درعملیات والفجر8، نزدیک به 800کیلومترمربع از خاک عراق آزاد و تلفات و خسارات سنگینی بر عراق وارد شد. در آخرین ‌ماه سال 64، نبرد در فاو و سلیمانیه ادامه یافت. این فتح، به تثبیت قطعنامه 1975کمک کرد.
 

***

قصه وی‌جی و پدر پاسبانش

چگونه پخش فیلم هندی «قانون» از تلویزیون به خاطره جمعی ایرانی‌ها بدل شد؟

قصه وی‌جی و پدر پاسبانش

سعید مروتی

داستان فیلم هندی و تماشاگر ایرانی، داستانی طولانی و پرفرازونشیب است. از دهه30 در کنار ملودرام‌های مصری، فیلم‌های هندی هم با استقبال تماشاگر مواجه می‌شد و در دهه40 فیلمی چون «سنگام» به فروشی رویایی در سینماهای تهران و شهرستان‌ها دست پیدا کرد. این‌طور که پرویز نوری روایت کرده سنگام آنقدر پرفروش بود که سینما همای حدود یک‌سال این فیلم را روی پرده نگه داشت. موفقیت و محبوبیت «آواره»، «آقای 420» و «مادر هند» نشان داد تماشاگر ایرانی و مخاطبی که به فیلمفارسی علاقه‌مند است، به فیلم هندی هم ارادت ویژه‌ای دارد. اکران «شعله» با روزهای پیروزی انقلاب مصادف شد و سال58 وقتی فیلم دوباره روی پرده رفت، استقبال تماشاگر از آن فوق‌العاده بود. کمی بعد براساس بخشنامه معاونت سینمایی، واردات و اکران فیلم هندی ممنوع شد. طبیعی بود که ممنوعیت نمایش فیلم هندی، چیزی از علاقه و عطش علاقه‌مندان پرشمار محصولات بالیوود کم نکرد. با گسترش پدیده ویدئو، فیلم‌های هندی جایگاهی ویژه میان تماشاگران داشتند که حالا فیلم‌های مورد علاقه‌شان را نه روی پرده بزرگ سینما که در صحنه کوچک تلویزیون تماشا می‌کردند. حالا همه فیلم‌های محبوب و قدیمی هندی از سنگام تا مادر هند و آواره تا نمونه‌های متاخری مثل «اَمَر، اکبر و آنتونی» روی نوار ویدئو دیده می‌شدند. در این دوران تلویزیون با 2شبکه در طول هفته 2فیلم سینمایی را روی آنتن می‌برد. در دورانی که محصولات سینمای ژاپن جعبه جادو را به تسخیر خود درآورده بود و فیلم هندی فقط در حد آثار ساتیا جیت‌رای به رسمیت شناخته می‌شد، پخش فیلم قانون در پاییز1364 اتفاقی مهم بود. فیلم در اولین نمایش‌اش از شبکه اول سیما چنان مورد توجه عموم قرار گرفت که تلفن‌های سازمان به تسخیر مردم درآمد و همه تقاضای پخش مجدد قانون را داشتند. چند روز بعد مجری پخش با اعلام استقبال گسترده بینندگان محترم از فیلم قانون، با لبخندی بر لب از پخش مجدد فیلم خبر داد.

قصه وی‌جی خلافکار و پدر پاسبانش با حضور 2 ستاره از 2نسل مختلف بالیوود چنان میان مردم گل کرد که خیلی زود کتاب قانون که براساس نسخه به نمایش درآمده از تلویزیون ته فیلم شده بود به بساطی‌ها راه یافت و حتی نوار کاست دیالوگ‌های فیلم هم به بازار غیررسمی آمد. استقبال از دیالوگ‌های فیلم قانون، نشانه‌ای آشکار از اهمیت دوبله در سینمای عامه‌پسند بود. چنانکه کاراکتر وی‌جی در قانون با بازی آمیتا باچن، بخشی از محبوبیتش میان مخاطب ایرانی را مدیون دوبله خسرو خسروشاهی بود. 

در روزگاری که هم تعداد محصولات سرگرم‌کننده اندک بود و هم سیاست رسمی سازگاری با سینمای عامه‌پسند نداشت و در شرایطی که اکران فیلم هندی تابو محسوب می‌شد، پخش قانون از شبکه اول سیما، بعدازظهر کسالت‌بار جمعه بسیاری را به خاطره‌ای فراموش‌نشدنی تبدیل کرد. ماهنامه فیلم در واکنش به استقبال مردم از این فیلم، مطلبی با تیتر «چرا قانون فیلم خوبی نیست؟» منتشر کرد و یکی دو نشریه دیگر هم از نمایش فیلم هندی در تلویزیون انتقاد کردند ولی نکته اینجا بود که علاقه‌مندان پرشمار سینمای هند، اغلب نقد فیلم نمی‌خواندند و کاری به این واکنش‌ها نداشتند. سه‌گانه «آپو، پاترپانچالی و اتاق موسیقی» از ساخته‌های ساتیا جیت‌رای در کتاب‌های تاریخ سینما مورد ستایش قرار‌می‌گرفتند ولی در کف بازار، این شعله، قانون و کمی بعد «مشعل» بودند که می‌درخشیدند و به تماشاگران پرتعدادشان لذت و سرخوشی هدیه می‌دادند. 
 

***

مینیاتوری‌های اصولی

درنگ
مینیاتوری‌های اصولی

علی بختیاری؛ کیوریتور 



فرح اصولی، اصول نقاشی ایرانی را در دوران هنرستان نزد محمود فرشچیان فرا گرفته بود اما جز چند نمونه معدود، بر مینیاتور متمرکز نبود. در سال 1364 خسرو سینایی، همسر فرح اصولی، فیلمی براساس حمله مغول به نیشابور می‌ساخت و برای ایجاد فضای مورد نظرش، سفارش ساخت مینیاتورهایی از قتل عام مغول به فرح اصولی داد اما نقاشی‌های این مجموعه، ارجاعی فراتر از حمله مغول، به هر غارت و قتل عامی می‌دهند. در پی این مجموعه بود که فرح اصولی تمرکز خود را بر استفاده از تکنیک مینیاتورهای ایرانی در تولید نقاشی‌های خود قرار داد.

زندگی شیرین می‌شود 


فهیمه پناه‌آذر؛ روزنامه نگار 



2 شمع در کنار آینه با یک تک‌شاخه گل، ساعت و عینک روی‌میزی که با یک رومیزی قرمز پوشانده شده بود، نخستین تصویری بود که می‌دیدیم و درست بعد از چند لحظه، موسیقی زیبایی پخش می‌شد؛ موسیقی سریال «آیینه»‌، ساخته جهانسوز فولادی... سریالی که آغازش شهریور سال64 و پایانش سال66 بود. سری اول و دوم سریال هر کدام در 13قسمت توسط غلامحسین لطفی، کارگردانی شد و سری سوم آن که سال66 پخش شد فریدون فرهودی آن را ساخت.

این مجموعه در 36 قسمت پخش شد. مهین شهابی، مرحوم جواد خدادادی، فردوس کاویانی، سیاوش طهمورث، جمشید اسماعیل‌خانی، پوراندخت مهیمن، ‌رؤیا افشار، رضا بابک، مرجان گلچین، پانته‌آبهرام و سیما تیرانداز در آن بازی می‌کردند.


ارشاد گسترش و نظارت 



مهردادرهسپار؛ روزنامه نگار 

معاونت امور هنری «وزارت ارشاد اسلامی» که در آن زمان هنوز نام آن به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر نیافته بود، در سال۱۳۶۴ حمایت از تئاتر را با 3هدف «ارشاد»، «گسترش» و «نظارت» آغاز می‌کند. در کتاب «کارنامه دولت جمهوری اسلامی ایران در سال۱۳۶۴» از شورای هماهنگی تبلیغات دولت که شرحی از آمار و ارقام فعالیت‌های دولت در زمینه‌های گوناگون است، آمار عجیبی از تعداد تئاترهای اجراشده در تهران ارائه می‌شود. مطابق این آمار، فعالیت‌های صحنه‌ای شامل اجرای ۷۳۱ نمایش در زمینه‌های مختلف و بدین شرح است: ۲۹۰اجرا در تئاتر شهر، ۵۴ اجرا در تالار وحدت، ۱۱۵ اجرا در تالار محراب، ۱۱۹ اجرا در تالار هنر، ۱۸۰ اجرا در تالار سنگلج، ۶۱ اجرا در فرهنگسرای نیاوران و ۱۲ اجرا در تالار مولوی. حال اگر این اعداد را جمع بزنید، می‌شود ۸۳۱ نمایش.
 

***

نسخه‌ای برای پایان‌بخشی به مهاجرت از روستا به شهر

سال 64، دولت بیش از گذشته توجه خود را به بخش کشاورزی معطوف کرد

خدیجه نوروزی

پدیده مهاجرت همیشه در طول دوره‌های مختلف یکی از دغدغه‌های مهم زندگی شهرنشینی بوده که آثار مخربی هم برای مهاجران و هم برای شهرنشینان ایجاد کرده است. دولت‌ها در طول ادوار گذشته برنامه‌های زیادی برای توقف این پدیده به‌کار گرفته‌اند تا بتوانند از بار منفی و مخرب آن تا حدود زیادی بکاهند. یکی از بخش‌هایی که می‌تواند در کاهش این پدیده مؤثر باشد توجه به بخش کشاورزی است؛ چرا که بیشتر جامعه مهاجران را روستاییان تشکیل می‌دهند که به‌علت عدم‌توسعه کشاورزی و نبود کار، راهی شهر می‌شوند. قبل و بعد از انقلاب نیز این پدیده بسیار باب شده بود و فشار فقر، روستاییان را به امید بهبود معشیت راهی شهرهای بزرگ به‌ویژه تهران می‌کرد به‌ویژه در دهه 60. بعد از انقلاب، برای کاهش آمار بالای مهاجرت، دولت تصمیم گرفت برنامه‌ها را در بخش کشاورزی بیشتر تقویت کند تا انگیزه‌ها برای ماندن در روستا بیشتر شود. از همین رو در سال 61 نسبت به سال 57 شاهد افزایش 6/18درصدی هزینه‌کرد اعتبارات در بخش کشاورزی بودیم. تلاش برای مکانیزاسیون کشت و فروختن  تراکتور به کشاورزان و توزیع انواع کودها به‌منظور افزایش قدرت باروری زمین و تأمین موادمورد نیاز رشد گیاهی و بذور و دانه‌های نباتی به همراه سرمایه‌گذاری‌های لازم برای توانمندسازی دهقانان به‌منظور آنکه به دام سلف‌خرها و رباخوران گرفتار نشوند و همچنین افزایش وام‌های بانکی به این قشر، از اقدامات عمده دولت در سال‌های 61، 62، 63و 64 بود تا وضعیت روستاییان را تا حدودی سامان دهد. نتیجه این اقدامات موجب شد تا میزان تولید محصولات کشاورزی در سال 61 در واحد هکتار در مورد گندم و جو، سیب‌زمینی و پیاز به‌ترتیب 48درصد، 6/85درصد، 8/130درصد و 23/22درصد رشد نشان دهد. درست است که در تولید محصولاتی چون برنج، پنبه و چغندرقند با رشدی منفی مواجه بودیم اما کشور در تولید محصولات استراتژیک نسبت به سال 52، با افزایش 4درصدی مواجه شد. چنین پیشرفتی در توسعه کشاورزی، به‌نظر می‌رسید پایان دادن به مهاجرت‌های غیرمنطقی باشد که به سمت شهرها انجام می‌شد تا هم مشکلات شهری کاهش یابد هم از نیروهای مولد و تولیدگر حمایت و حراست شود. از سویی دولت در سال‌های 57 تا 64 توانسته بود متوسط درآمد خانوار‌های روستایی را افزایش دهد. این افزایش درآمد با حمایت دولت از کشاورزان و تولید محقق شده بود. متوسط درآمد روستایی در فاصله زمانی 7ساله 71درصد رشد کرد درحالی‌که درآمد شهری در این مدت 34درصد افزایش یافت. تمام تلاش‌ها برای حفظ و زنده نگه‌داشتن روستاها بود اما مطلوب واقع نشد؛ چرا که با افزایش درآمد روستاییان، هزینه‌ها نیز رشد دو برابری کرده بود تا باز هم زندگی روستاییان را به عقب براند و در قیاس با سال 57 نه‌تنها رشدی نداشت بلکه کاهش نیز یافته بود و گاه راغب روستاییان در مهاجرت به شهرها می‌شد.

 

***

نقد فیلم در اتاق جنگ

نقد فیلم در اتاق جنگ



شین. عزیزمنش 



پوستر فیلم شیرین و وحشی

 فیلم «شیرین و وحشی» (1983) مستند بازسازی شده ساخته2‌مستند‌ساز ایتالیایی در سال1364، جنگ ایران و عراق را وارد حیطه نقد و بررسی فیلم کرد. کار آنتونیوکلیماتی و ماریو مورا ساخت فیلم‌های مستند بازسازی‌شده بود. آنها تصاویری از روابط خشن بین انسان‌ها و حیوانات را بازسازی می‌کردند و به‌عنوان فیلم‌ مستند به نمایش در‌می‌آوردند. بازسازی صحنه‌های خشن برای این دو کارگردان شهرتی به‌هم زده بود. آنها در میانه جنگ تحمیلی، تصمیم گرفتند که یک صحنه خیالی از جبهه‌های رزمندگان ایران بازسازی کنند و در آخرین فیلمشان بگنجانند. در این بخش فیلم، رزمندگان ایران به شکنجه یک اسیر عراقی می‌پردازند. با پخش جهانی فیلم، 2 مستند‌ساز ایتالیایی که هدفی جز جنجال نداشتند با اقبال روبه‌رو شدند. اقبال آنها در این بود که سند جعلی‌ای که ساخته بودند، با اهداف تبلیغاتی، دستاویزی برای رژیم بعثی صدام شد تا به تبلیغات منفی علیه ایران دامن بزند. سازمان تبلیغات جنگ عراق فیلم را برای سفرای خارجی مقیم بغداد نمایش داد و از آن به‌عنوان سندی از خشونت نیروهای ایرانی علیه اسرای عراقی یاد کرد. اردیبهشت سال64 سازمان تبلیغات جنگ نیز سفرای خارجی مقیم تهران و دیپلمات‌های خارجی را دعوت کرد و بعد از نمایش فیلم، با سند و مدرک توضیح داده شد که صحنه بازسازی‌شده، ارتباطی به جنگ ایران و عراق ندارد. لباس‌ها، چهره‌ها، اسلحه‌ها و خودرو‌های نظامی که در این بخش از فیلم وجود دارد، به خوبی جعلی‌بودن این تصاویر را بروز می‌دهد. برای رد این تصاویر جعلی، مستندی نیز ساخته شد که همان سال چندین بار از شبکه‌ اول سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.

گزارش  ماهنامه سینمایی فیلم  از مستند  شیرین   و وحشی   در خردادماه   سال 1364

***

دو کلمه حرف حساب

با انتشار یادداشت‌های صفحه سوم روزنامه اطلاعات، پای طنز به عملکرد مسئولان باز شد

دو کلمه حرف حساب

نگار حسینخانی ، خبرنگار

سال‌های جنگ است و خنداندن و شادکردن مردم کار راحتی نیست. اصلا راحت نیست با اعتقادات مردم در آن سال‌ها بتوان درباره بعضی مسائل اجتماعی و سیاسی شوخی کرد اما گل‌آقا این کار را خوب بلد بود. خودش تعریف می‌کرد وقتی با سیدمحمود دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات نزد امام خمینی(ره) رفته بود، امام او را نه به نام حقیقی‌اش کیومرث صابری فومنی و نه با پست‌هایش در مشاور فرهنگی دوره اول و دوم ریاست‌جمهوری که به نام گل‌آقا شناخته و تحسینش کرده بود. اما کیومرث صابری در ایجاد فضای طنز و انتقاد برای رفع مشکلات جامعه چه کرد و چگونه کارش آغاز شد؟


به احترام «دو کلمه حرف‌حساب»

کیومرث صابری (گل‌آقا) پس از انقلاب در دولت موقت مهدی بازرگان به‌عنوان مدیرکل بازرگانی وزارت آموزش و پرورش مشغول به‌کار شد و با تشکیل نخستین دولت، به‌عنوان مشاور فرهنگی نخست‌وزیر محمدعلی رجایی کار کرد. او در سال۱۳۶۲، درحالی‌که شانس به‌دست‌آوردن پست وزارت را داشت، ناگهان از همه مسئولیت‌های دولتی خودکناره گرفت و پس از مدتی، یعنی دی‌ماه۱۳۶۳ شروع به نوشتن یادداشت‌های روزانه طنز با نام مستعار «گل آقا»، تحت عنوان «دو‌کلمه حرف حساب» در صفحه سوم روزنامه اطلاعات کرد؛ ستونی کوتاه با محتوای انتقادی از دستگاه‌های دولتی و مشکلات موجود جامعه که نقطه عطفی در طنزنویسی ایران و احیاگر طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب بود. یادداشت‌های ستون دو کلمه حرف حساب به‌خاطر شرایط سال ۱۳۶۳ و 1364 که متأثر از جنگ و بحث‌های ایدئولوژیک و خشونت بود توانست با زبان طنز و بهره‌گرفتن از شخصیت‌های خیالی «شاغلام»، «غضنفر»، «ممصادق»، و «کمینه عیال ممصادق» تحولی در جامعه ایجاد کند. از همان دوران هر چه زمان می‌گذرد، طنزهای گل‌آقا هم کنایی‌تر می‌شود. نگاه موشکافانه و ظریف، خلاقیت، هوشیاری و شجاعت در شناخت و بهره‌برداری مناسب و بجا از فرصت‌های طلایی ویژگی‌ طنز گل‌آقایی است. او روشی در طنزنویسی ایجاد کرد که به«طنز گل آقایی» معروف شد. جانمایه این نوع طنز انتقاد، تجاهل، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی، امیدبخشی و شادی‌آفرینی بود. حضور صابری در دوکلمه حرف حساب نزدیک به 10سال طول کشید.

زبان طنز و کلمات ناآشنا

طنزهای ستون دو کلمه حرف حساب با نگاهی به خبر خروج آمریکا از یونسکو آغاز شد و با ماجراهای سیاسی و اجتماعی ادامه پیدا کرد. شاید انتقاد از شهرداری، مؤسسات و وزارتخانه‌ها در قالب خبری که در رسانه‌ها منتشر شده، از مهم‌ترین و جالب‌ترین طنزهای گل‌آقاست؛ مردی که کمتر کسی از او ناراحت می‌شد. سیدمحمود دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات درباه آن ستون خاص می‌گوید: «قرارمان با گل‌آقا این بود که هر بار خودش خواست بنویسد، ما متعهد بودیم نسبت به موضع‌های پیشنهادی پذیرا باشیم و در همه این مدت هیچ وجهی به‌عنوان حق‌التحریر دریافت نکرد». صابری در مصاحبه‌ای درباره کسانی که در فرایند گل‌آقاشدنش مشوقش بوده‌اند، گفته بود: «در ایران چند نفر مشوق من بوده‌اند، آیت‌الله خامنه‌ای، سیدمحمود دعایی و دوستم جلال رفیع که در زمان شروع کار گل‌آقا در اطلاعات، سردبیر روزنامه بود. حتی جای دو کلمه حرف حساب را در سمت چپ صفحه3 اطلاعات، او انتخاب کرد و چون نام دو کلمه حرف حساب را پیشنهاد کردم، سرکلیشه آن را خودش دستور داد به همین شکلی که دیده‌اید، تهیه شود».

طنز روزانه، طنز اداری

این ستون کوتاه 200کلمه‌ای گاهی تا 600کلمه ادامه پیدا کرد و گاهی به 150کلمه محدود می‌شد. در این ستون، خوانندگان شاهد روایتی بین سال‌های 1363 تا 1376 هستند. گل‌آقا این مطالب را در آبدارخانه خیالی شاغلام تنظیم می‌کند. مش رجب و غضنفر مشاور و سرپرست روابط عمومی گل‌آقا هستند و ممصادق و عیالش مخاطبان دوکلمه حرف حساب‌‌اند. ارتباط این افراد با همدیگر و واکنش‌شان نسبت به قضایای روز، طنزهای دوکلمه حرف حساب را می‌سازد. زبانی که او در این طنزها به‌کار می‌گیرد، به‌کارگیری 2سبک زبانی است؛ استفاده از کلمات عربی که کهنه و مهجور به‌نظرمی‌رسد و از سویی به‌کارگیری زبان محاوره و مردمی. البته کاربرد واژه‌های سیاسی روز و کلمات ادبی نامتعارف و گاه واژه‌های خاص لهجه گیلانی به زبان طنز او کمک کرده‌اند. دو کلمه حرف حساب در 4‌جلد گزیده، جمعا 280واژه ابداعی دارد. شاید با مطالعه این مجلدها بتوان به این نکته پی برد که طنز روزانه که پس از انقلاب به فراموشی سپرده شده بود با گل‌آقا پا گرفت و کم‌کم توانست جای خود را چون لبخند در چهره عبوس و جنگ‌زده مردم باز کند. او با رجوع به اخبار روز نوشت و طنز را که گاه ماهانه و در شکل مجله‌ای منتشر می‌شد دوباره به‌روز و تازه کرد. همچنین گل‌آقا با نوع تازه‌ای از شوخی که نظام اداری را نشانه گرفته بود توانست در قالب طنز اداری، از بوروکراسی به‌وجود‌آمده انتقاد کند.


***

...و ناگهان « تراکم» شروع شد

...و ناگهان « تراکم» شروع شد

 

هنوز چند‌ماه از خطبه متروئیه و چند روز بیشتر از اعلام جزئیات ساخت متروی تهران مطرح نشده بود که شهردار تهران نخستین وعده‌اش درباره مترو را داد. او گفت که مسائل ترافیک شهر تهران بدون سرمایه‌گذاری وسیع قابل حل نیست و جز ایجاد مترو و افزایش وسایط نقلیه عمومی و همچنین آموزش مردم راه چاره‌ای نخواهد بود.

البته درست بعد از نخستین وعده مترویی محمد‌نبی حبیبی، اتفاق دیگری هم افتاد. در 8اردیبهشت 64شهردار تهران نخستین بار از تراکم سخن گفت. تا پیش از آن کسی در مورد تراکم چیزی نمی‌دانست. سفر به ایتالیا و دیدن ساختمان‌های مرتفع در شهر میلان، شهردار وقت تهران را به این نتیجه رسانده بود تا به‌دنبال مرتفع‌سازی‌ تهران باشد. البته این اتفاق در آن روزها گامی بزرگ قلمداد می‌شد. مفهوم تراکم در روزهای نخست طرحش در تهران با استقبال روبه‌رو شد. اما حالا این پدیده تقبیح می‌شود. چه‌کسی تصور می‌کرد که کمتر از 40سال تراکم در شهر تهران مفهومی ناپسند دانسته  شود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با وجود آنکه قرار بود دولت در سال 1362  لایحه درآمدزایی شهرداری‌های کشور را تقدیم مجلس کند و مجلس شورای اسلامی که در روزهای نخستین انقلاب قوانین متعددی را به تصویب می‌رساند، این لایحه را نیز به تصویب برساند، اما با آغاز جنگ تحمیلی، این لایحه به فراموشی رفت و دولت هیچ‌گاه لایحه‌ای برای درآمدزایی شهرها تصویب نکرد. 

مشکل اصلی شهرها در طول سال‌های جنگ، تامین منابع مالی بود. شهرداری تهران در زمان مدیریت محمد نبی حبیبی، در حدود 5 میلیارد تومان بودجه داشت که بیش از 5/4 میلیارد تومان از آن صرف هزینه‌های جاری تهران می‌شد. با چنین رقمی تهران نمی‌توانست تلاشی برای بهبود وضعیت و توسعه معابرش انجام دهد. 

اگرچه شهردار تهران در آن روزها از افزایش بودجه شهر تهران طی سال‌های 63 نسبت به 62 خبر داده‌بود، اما هنوز عمده درآمد تهران از محل‌ توسعه ساخت و ساز تامین نمی‌شد. 

یک تجربه کافی بود تا درآمد شهرداری تهران دگرگون شود. طرح اولیه «تراکم» در سال 64 و اجرای جدی آن از سال 68 نخستین گام تراکم فروشی در تهران بود؛ ماجرایی که در سال 81 با شهرداری محمد حسن ملک مدنی به صورت موقت متوقف شد و دوباره در روزگار فعالیت قالیباف به اوج خود رسید. 

حالا اگر سخن از تراکم به میان می‌آید، بسیاری از شهروندان تهرانی مفهوم آن‌را می‌دانند و نسبت به آن رویکردی انکاری دارند. 

یک سفر و یک دستاورد

ماجرای «تراکم» از یک سفر شروع شد؛ سفر شهردار وقت تهران به میلان ایتالیا.

 حبیبی که تازه از سفر ایتالیا و اتریش برگشته بود از یک تجربه سخن گفت. شهردار تهران گفت: در شهرهای اروپایی که بیش از یک میلیون جمعیت دارند، ساختمان‌های مسکونی اکثرا مرتفع بوده و به ندرت کمتر از 4طبقه وجود دارد و اگر این تراکم عمودی در حد معمول در تهران آزاد نشود و حتی اگر به‌طور کامل جلوی مهاجرت نیز گرفته شود، افزایش همین تعداد جمعیت تهران به‌طور افقی باعث گسترش سرسام آور شهر خواهد شد که ارائه خدمات شهری نظیر آسفالت و غیره به‌مراتب مشکل‌تر و خدمات‌رسانی اتوبوس از جمع‌آوری زباله پرخرج‌تر خواهد شد.

او گفت که براساس مقررات جدید میزان تراکم ساختمانی در محدوده خدمات شهری 5ساله در شمال خیابان‌های انقلاب و آزادی از 120 به 180درصد افزایش یافته و میزان تراکم ساختمانی در زمین‌هایی که خارج از محدوده 5ساله پس از انقلاب آزاد شده‌اند، از 100درصد به 120درصد افزایش داده شد و بقیه نقاط شهر میزان تراکم همان 120درصد گذشته
 است.

شهردار تهران در این جلسه ضمن اظهار رضایت از نتایج شرکت شهرداری تهران در سیزدهمین سمینار شهرداری شهرهای بزرگ دنیا در میلان ایتالیا و بازدید از سیستم حمل‌ونقل بروکسل مرکز اتریش و هیأت رزمندگان مجروح بمب‌های شیمیایی در بیمارستان‌های اتریش و آلمان فدرال گفت: شرکت هرچه بیشتر هیأت‌های ایرانی در کنفرانس‌های بین‌المللی و حضور سیاسی ما در صحنه بین‌المللی اثر مطلوبی در پیشبرد اهداف انقلاب خواهد داشت.

***

 

بیداد: سعی باد و باران

بیداد: سعی باد و باران

 

سحر سخایی| نویسنده و آهنگساز


 محمدرضا شجریان  و پرویز مشکاتیان

وقتی امروز به موسیقی آن سال‌ها نگاه می‌کنم، وقتی انبوه اثر درخشان در دهه 60 و اوایل دهه70 را مرور می‌کنم همزمان به یاد می‌آورم که پیش‌تر از دوران یکه‌تازی شاگردان مرکز حفظ و اشاعه، موسیقی ایرانی چه چهره‌های شاخصی را از دست داد. بده‌بستان روزگار بود انگار؛ بده‌بستانی که البته انتخابی نبود. گریز از مرکز حکم می‌کرد که یا باید همپای اتفاقات عوض شد و دوید و یا باید رفت و دیگر برنگشت. چنان‌که بسیاری رفتند و دیگر برنگشتند. ایرج، گلپا، تمام   خوانندگان زن و نوازندگان و ترانه‌سازان برجسته رادیو باید به خانه می‌رفتند تا فرزندان تازه موسیقی ایرانی ورق تازه‌ای بزنند و دوران خود را آغاز کنند.

از این فرزندان تازه، شاید غریب‌ترین زندگی از آن پرویز مشکاتیان باشد؛ نابغه‌ای که سنتور می‌زد.‌ زاده اردیبهشت بود و مهم‌ترین کارهایش را حدوداً تا 40سالگی ساخت و بخشی از تاریخ هنر معاصر ایران شد و البته زود رفت. رفت به جهانی که از آن بازگشتی نیست و بیداد را به یادگار گذاشت.

بیداد، نام آلبومی با آهنگسازی پرویز مشکاتیان و صدای محمدرضا شجریان بود و گرچه 2 بخش مجزا داشت من قصدم تنها تمرکز بر بخش اول یعنی ساخته‌های مشکاتیان است. مقدمه‌ای که مشکاتیان برای آغاز آلبوم ساخت، شبیه یک انقلاب بود. فرمی تازه و محتوایی که گرچه به‌شدت وابسته به ردیف بود اما به‌معنای واقعی کلمه برداشتی تازه از ماده‌ای کهنه بود. نگاهی به این ترکیب برنده بیندازید: سنتور مشکاتیان، تار لطفی، تمبک فرهنگفر و صدای شجریان؛ تمام چهره‌های ماندگار یک نسل در یک قاب؛ در یک اثر. انتخاب شعر آواز و تصنیف «یاد باد» از حافظ هم دیگر تیر خلاص بود. همه‌‌چیز به شکل غریبی عالی بود. در لحظه به لحظه بیداد، حسرت و دریغ و ترس نفس‌نفس می‌زد. فضای کار گرچه میل به گرفتگی و غم داشت اما مشکاتیان استاد احضار کردن احساسات متناقض بود. او نقاش تصاویری سیاه و سفید بود که ناگهان خطوطی سرخ همه‌‌چیزش را تحت‌تأثیر قرار می‌داد.


جلد آلبوم بیداد

کمی آن سوتر در همین سال ۱۳۶۴ یک فیلم عروسکی، با فضایی تماماً متفاوت از موسیقی بیداد تولید شد: شهر موش‌ها اثر مشترک مرضیه برومند و محمدعلی طالبی. می‌خواهم با کمی جسارت و نترسی، بین این دو فضای تولید شده در این سال یک پل سرخ بکشم. بین سیاهی جهان بیداد و آدم‌بزرگ‌ها و سپیدی دنیای موش‌ها و بچه‌ها، ارتباطی بود. هردوی این آثار بر چیزی که دوره‌اش گذشته بود حسرت می‌خوردند. سایه سیاه ترسی ناشناخته بر داستان شکل‌گیری هردویشان افتاده بود و اندیشه پیش‌برنده هردوی این آثار رسیدن به مدینه‌ای فاضله بود؛ شهری پر از صلح و بدون گربه برای موش‌ها و رسیدن به شهر یاران و خاک مهربانان برای پرویز مشکاتیان که کسی نیست که نداند تا چه اندازه وطنش را دوست می‌داشت و برای آن خون دل می‌خورد. ۱۳۶۴ همان‌قدر که در بیداد بود در شهر‌ موش‌ها هم نفس می‌کشید.

می‌گویند آدم‌هایی که در یک زمانه زندگی می‌کنند، آرزوها، ترس‌ها و ناکامی‌های مشترکی دارند. تنها عده‌ای از بی‌شمار مردم به این ناخودآگاه مشترک دست می‌یابند و اشتراکات را تبدیل به چیزهایی ماندنی می‌کنند. نه نسخه و روشی در کار است و نه تضمینی که اگر یک‌بار شد باز هم بشود. پرویز مشکاتیان یک دُردانه حقیقی بود؛‌مردی که شیدایی خراسانی‌اش با یک فرهیختگی همیشه حاضر درآمیخت و بارها و بارها در احضار و بازتولید روح زمانه‌اش به پیروزی رسید. بیداد همایون، تنها یکی از چندین شاهکار موسیقایی پرویز مشکاتیان است. و چه حیف که در پایان این خطوط باید نوشت: روحش شاد.
 

***

ستاره‌ها در داخل پرانتز

درنگ
ستاره‌ها در داخل پرانتز

سعید مروتی؛ منتقد و روزنامه نگار



همه چیز از تیتراژ شروع شد؛ جایی که نام شناسنامه‌ای ستارگان «عقاب‌ها» بر پرده نقش می‌بست و نام هنری‌شان در داخل پرانتز.

به این ترتیب سعید راد بعد از سال‌ها فعالیت هنری با این نام، باید احمد حق‌پرست‌راد نامیده می‌شد و جمشید آریا هم  جمشید هاشم‌پور. 

نام شناسنامه‌ای ناآشنا و غریب در متن و نام هنری شناخته‌شده در حاشیه، از سیاست مدیرانی می‌آمد که با مفهوم ستاره و اساس سینمای سرگرم‌کننده مشکل داشتند. سال 64 هنوز نظام درجه‌بندی فیلم‌ها شروع نشده بود ولی می‌شد در نام هنرپیشه‌ها دست برد و به تلاش برای ایجاد هویتی تازه برایشان پرداخت. 

عقاب‌ها از 13 شهریور 1364 در 12 سینمای تهران به نمایش درآمد و از همان روزهای اول اکران با استقبال گسترده‌ای مواجه شد. چند هفته قبل از عقاب‌ها، اکران فیلم‌های «تاراج»، «گل‌های داوودی» و «شهر موش‌ها» چراغ گیشه را روشن نگه داشته و تماشاگر پرتعدادی جذب سالن‌های سینما کرده بودند ولی اقبال عمومی در عقاب‌ها با هیچ فیلمی قابل مقایسه نبود. ساموئل خاچیکیان در آخرین پرواز موفقش و پس از 20 سال ناکامی توانسته بود فیلمی بسازد که هر سینمایی آن را روی پرده می‌آورد چیزی فراتر از صف در گرداگردش تشکیل می‌شد. ازدحام جمعیت در مقابل سینماهای اروپا(واقع در خیابان جمهوری)، تهران (میدان امام‌حسین)، پیوند (میدان خراسان) و بهمن (میدان انقلاب) چنان شدید بود که نمونه‌اش در سال‌های پس از انقلاب دیده نشده بود. چند هفته بعد از شروع اکران، سینما آستارا در میدان تجریش هم به سینماهای نمایش‌دهنده عقاب‌ها پیوست و فیلم در طول 9 هفته اکران 15 میلیون و 666هزار و 419 تومان فروخت و پرفروش‌ترین فیلم سال 64 و تاریخ سینمای ایران در آن مقطع شد؛ رکوردی که 2 سال دوام آورد تا اینکه سال 66 «اجاره‌نشین‌ها» در اکران اول تهران 18 میلیون تومان فروخت؛ البته با قیمت بلیت بالاتر و اکران طولانی‌تر (97 روز در مقابل 63 روز  اکران اول عقاب‌ها). اما عقاب‌ها رکوردی در تعداد تماشاگر دارد که هنوز دست نخورده است. فیلم در اکران اولش در تهران یک میلیون و 740هزار و 713 نفر بیننده داشت. با توجه به جمعیت تهران در آن مقطع (نزدیک به 6 میلیون نفر)، درسال 64 حدود 30 درصد جمعیت پایتخت به تماشای عقاب‌ها نشستند. فیلم در همین سال و در شهرستان‌ها 13میلیون و 206هزار و 964تومان فروخت و با میانگین قیمت بلیت 4/6 تومان، 2 میلیون و 63 هزار و 588 نفر در شهرستان‌ها مخاطب عقاب‌ها بودند. عقاب‌ها بیش از یک دهه و در اکران‌های متعدد در تهران و شهرستان‌ها به نمایش درآمد و همچنان سودآور بود. در واقع تا زمانی که فیلم وارد شبکه نمایش خانگی نشده و از تلویزیون به نمایش درنیامده بود پای ثابت اکران بود و حتی پس از آن هم برخی سینماها آن را روی پرده می‌بردند. مجموع اینها عقاب‌ها را با بیش از 8 میلیون و 600‌هزار نفر بیننده به پرتماشاگرترین فیلم پس از انقلاب بدل کرده است. 

عبدالرضا نعمت‌اللهی| روزنامه نگار



یدالله شریفی‌راد خلبان یکی از جنگنده‌های اف‌.پنج تیم آکروجتِ تاج طلایی بود. خلبان زبده‌ای بود و حضور تعیین کننده‌ای در سال‌های جنگ داشت. اما در سال 1366 به جرم جاسوسی بازداشت شد. مدتی در زندان بود و در نهایت تبرئه شد. شریفی‌راد مدتی پس از آزادی، از مرزهای شمالی کشور گریخت و به کانادا پناهنده شد. 2 سال قبل از این اتهام، تبرئه و خاطره یکی از عملیات‌هایش شد قصه فیلم عقاب‌ها. 


روزهای اول




احمدرضا احمدی 


روزهای اول از دو پرنده آغاز شد
دو پرنده کنار پنجره آمدند
شما پرنده‌ها را دانه دادید
پرنده‌ها هر دو رنگ سیاه داشتند
من شما را صدا کردم
پرنده‌ها پر زدند
از کنار پنجره گذشتند
در پهنه آسمان گم شدند
شما آسمان را دیدید
آن روز آسمان آبی بود
ولی تکه‌های سفید ابر داشت
پرنده‌ها رفته بودند
من و شما به کنار میز ناهار رسیدیم
مهمانان دیگر هم بودند
من آن روز مهمان بودم
من و همه مهمانان از پشت
پرده‌های خانه شما
درختان را می‌دیدیم که سبز بود
در خانه شما انبوه چمن‌ها
به سوی گل‌ها جاری بود
روز بیست‌و‌نهم‌ اسفند نیست
فردا روز بیست و‌نهم اسفند است
هنوز باران پایان نگرفته است
ولی شما امروز خواهید گفت:
مرا دوست دارید.
 

***

از کیان‌تایر تا هفت‌تپه چه گذشته است؟

کارگران؛ سهامدار کارخانه‌ها

کارگران؛ سهامدار کارخانه‌ها

مائده امینی 

قرار نبود جامعه کارگری این روزها را به‌خود ببیند. روزهای نخست انقلاب57 و حتی سال‌های آغاز جنگ مدام حرف عدالت در میان بود. قرار بود روابط ناعادلانه کارگر و سرمایه‌دار دستخوش تغییر و امکانات جامعه بین همه اقشار به درستی توزیع شود. بعد از انقلاب بنا شد کارگران صرفا با بازوهای خود چرخ تولید را نچرخانند و در مدیریت کارخانه‌هایی که در آنها کار می‌کنند نیز سهیم باشند. نخستین زمزمه‌های اصلاح در سال64 آغاز شد. روزنامه اطلاعات به نقل از علیرضا محجوب که از آن سال‌ها در حوزه کارگری فعال بوده، نوشته است: دولت باید کارخانه‌های سودده را به کارگران‌شان واگذار کند؛زمزمه‌هایی که بعد از جنگ کم‌کم جدی گرفته و جامه عمل به آنها پوشانده شد.

براساس اسناد باقی مانده از دهه60، وزارت کار وقت در سال64 بر این باور بوده است که وقتی می‌توانیم یک اقتصاد سالم و رو به تکامل داشته باشیم که کارگران تلاش واقعی داشته باشند؛ تلاشی که شدنی نیست مگر تحت این شرایط که آنها مالک واحد تولیدی خود باشند؛ رویای شیرینی که اگرچه در دولت سازندگی و اصلاحات تا حدودی به تحقق پیوست اما از سال84، با وعده‌های پوپولیستی از بین رفت و روند تخریبش آنقدر ادامه داشت که این روزها هر روز تعدادی کارگر در گوشه و کنار ایران پلاکارد به‌دست گرفته و حقوق از دست رفته خود را طلب می‌کنند؛ حقوقی که واگذاری‌های اشتباه به بخش‌خصوصی و حتی برخی نهادهای دولتی، آنها را پایمال کرده و حتی از بین برده است.

راهکار در دهه60 چه بود؟ 

برای تحقق وعده سهم‌دهی به کارگران کارخانه‌ها، راهکارها و نظرات مختلفی وجود داشت. علیرضا محجوب هم راهکارهای مختلفی ارائه داد تا بتوان این وعده بزرگ را محقق کرد. او گفته بود: به‌رغم فعالیت‌ها و تبلیغات عده‌ای معلوم‌الحال، روند واگذاری کارخانه‌ها به کارگران‌شان به‌زودی آغاز خواهد شد. پیشنهاد من این است که به جهت کسب تجربه برای واگذاری سهام کارخانه‌ها به کارگران، ابتدا کارخانه‌هایی که دارای سهام کمتر است واگذار شود.

او در جمع فعالان این حوزه اعلام کرده بود که شیوه واگذاری باید از بین2 راه موجود انتخاب شود؛ یکی از راه‌ها واگذاری آنها به شکل سهامی عام و دیگر راه به مزایده گذاشتن بوده است.

سیاست‌های پوپولیستی زیرپای جامعه کارگری را خالی کرد 

دولت سازندگی نخستین دولتی بود که در اوایل دهه70 عزم خود را جزم کرد. حسن صادقی، دبیر اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری درباره تاریخ این مصوبه به همشهری می‌گوید: نخستین بار مصوبه سهم دهی به کارگران کارخانه‌ها را دولت سازندگی عملی کرد. من خودم یکی از کارگرانی بودم که در آن سال‌ها30درصد کارخانه‌ای که در آن کار می‌کردند را به شکل سهام دریافت کردند. نه من، بلکه همه کارگران سهامدار شده بودند، کارخانه‌ها رونق دو‌چندان پیدا کرده و انگیزه کار در محیط کاری چندین برابر شده بود. تا سال77 جامعه کارگری به خوبی جای خود را پیدا کرده بود. شعار نان و آزادی کارگران به‌دنبال تفکر چپ مارکسیستی از قامت شعار و تندروی خارج شده بود و کارگران دیگر صرفا کارگر ساده نبودند.

او ادامه می‌دهد: در دولت بعدی (اصلاحات) هم همین روند ادامه یافت و حتی در برخی موارد به شکل بهتری توسعه پیدا کرد اما زیر پای جامعه کارگری آنجایی کشیده شد که دولت نهم با وعده‌های پوپولیستی سهام عدالت را پیش کشید و حقوق طبیعی و عدالت‌محور کارگران را از آنها دریغ کرد. نتیجه سیاست‌های اشتباهی که در دوره پیش آغاز شد و هنوز هم متأسفانه ادامه دارد، همین است که می‌بینید؛ کارگرانی که ماه‌هاست حقوق نگرفته‌اند، کارخانه‌هایی که دلسوز ندارند، اعتصاب، تظاهرات و... .

کیان‌تایر را کارگران نجات دادند و دولتی‌ها زمین زدند 

تیرماه سال گذشته بود. ۴۰۰ کارگر کارخانه کیان‌تایر در محوطه این واحد صنعتی ایستادند و اعتراض کردند. حقوق و مزایای آنها 2‌ماه بود که پرداخت نشده بود و خبری از تولید در این کارخانه نبود. حسن صادقی می‌گوید: این کیان‌تایر همان کیان‌تایری است که در سال‌های گذشته، با تصمیم درست تخصیص 30درصدی سهم کارخانه به کارگرانش، روزگاری پر‌رونق و سودده بود.

امروز خصوصی‌سازی‌های غلط، دخالت‌های بیجای نهاد‌های دولتی و فراموش شدن جامعه کارگری، شرایط را جوری رقم‌زده که کارگران آرزوی آن سال‌ها را دارند. امروز اما... نیشکر هفت‌تپه، آزمایش، ارج، کیان‌تایر، آهن بیجار و...؛ خبر اعتصاب کارگرها برایمان تکراری شده است. حداقل دستمزدی که یک سوم خطر فقر در شهری مانند تهران است، حتی پرداخت نمی‌شود و خبری هم از اصلاح این روند به گوش پر این روزهای ما نمی‌خورد که نمی‌خورد.

* برای دریافت سهم کارگران از کارخانه‌ها در اواسط دهه60 برنامه‌ریزی شده بود

 

***

صدای خون در آواز تذرو

درنگ
صدای خون در آواز تذرو


میلاد حسینی| روزنامه نگار


دهه 60 دهه‌ای خاص و البته دشوار برای هوشنگ ابتهاج بود؛ همچون سایر نویسند‌گان و روشنفکران زمانه. سایه، روزهایی سخت را از سرگذراند و شعرهایش راوی سختی بود. اما چیزی متفاوت درون این تصویرسازی شاعر از روزهای سخت نهفته بود و آن میل عجیب به امیدواری بود؛ امیدی که ابتهاج در بسیاری از شعرهایش درست در لحظات پایانی به میان می‌کشد و دعوت به امیدواری می‌کند.

 او سال‌ها بعد هم یادآوری می‌کند که «امید هیچ معجزی به مرده نیست» و باز تکرار می‌کند که «زنده باش!» . در «یادگار خون سرو» هم میان تصویر اندوهی تاریخی سعی می‌کند نوری کم‌رنگ از امیدواری را زنده نگاه دارد. «اما به چشم‌های تو ‌ای چشمه امید/ شب پایدار نیست». سایه، مدام تکرار می‌کند که قلب آدمی به امیدی که در آن جاگرفته می‌تپد.

او سراسر در عصر بحران بود و هست و همین نگاه او را ارزشمند می‌کند؛ نگاهی که در آن خورشید از شبی سرد همچون آتش سرش را از زیر خاکستر بلند می‌کند. «دلا دیدی که خورشید از شب سرد/ چو آتش سر ز خاکستر برآورد» و بعد جهانی گلگون از خون را تصویر می‌کند که خون‌ها به ثمر نشسته و از خون دل‌ها، سروها قد بلند می‌کنند. سایه یادآوری می‌کند که زنده‌ماندن امید بی‌نتیجه نیست، اما نباید فراموش کرد... و تأکید می‌کند «دلا این یادگار خون سرو است».

کتاب «یادگار خون سرو» مشتمل بر 20 شعر از هوشنگ ابتهاج است که اوایل دهه 60 منتشر شد. یادگار خون سرو دفتری‌ است متفاوت با دیگر کارهای سایه در زمان انتشارش؛ مجموعه‌ای از شعرها که بیش‌ از هر چیز یادآور تاریخ است. او که اعتقاد داشت شاعران برترین تاریخ‌نگاران عصر خود هستند در یادگار خون سرو تلاش می‌کند تا به تاریخ نزدیک شود و آن‌ را به رگه‌هایی انسانی پیوند بزند. «آنجا که تاریخ‌نویسان متوقف می‌شوند، شاعران آغاز می‌کنند» و هوشنگ ابتهاج روایتی از درون انسان را آغاز کرد تا صدای تاریخ باشد.

به یادگار خون سرو که فکر می‌کنم چه چیزی یادم می‌آید؟ طبیعتا اولین‌اش خود شعر درخشان ادگار خون سرو است. اما مسئله دیگر ماندگاری این شعرها در ذهن‌هاست. 

شاعران این بخت را دارند تا کلماتی که نوشته‌اند بی‌کم‌وکاست در ذهن مخاطب حک و عینا تکرار شود. برخلاف داستان‌نویسان که بیشتر با ماجرا و صحنه‌هایی که روایت شده در ذهن‌ها به یاد آورده می‌شوند. 

یادگار خون سرو سایه بارها خوانده و موسیقی‌های زیادی با این شعر ساخته شد و آن‌قدر روایت درخشانی دارد که دهه‌ها بماند و بازخوانده شود و هر نسل خاطره خود را از شعر داشته باشد. به یادگار خون سرو که فکر می‌کنم جدی‌تر می‌شوم که باید همین کورسوی امید را حفظ کرد که ما همیشه در عصر بحران زیسته‌ایم و از شب‌های سرد رهایی نداریم.

 

***

سبک زندگی در سال64 چگونه بوده است؟

محمدتقی حاجی‌موسی

 جایزه بزرگ این بنده خدایی که تا چند‌ماه پیش رئیس بانک مرکزی بود، سال64 مدیر بانک ملت بوده و در آخر فروردین این سال، جوایز قرعه‌کشی بزرگ حساب‌های قرض‌الحسنه را اعلام می‌کند که واقعا فیوز هر کسی را می‌پراند. 50دستگاه خودروی پیکان، 50دستگاه خودروی رنو، تعداد زیادی قالی و قالیچه، هزینه سفرهای زیارتی و البته مقدار زیادی سکه و جوایز نقدی دیگر که همه اینها روی هم احتمالا 200میلیون تومان هم نمی‌شده ولی مردم سال64 به همین هم راضی بودند و این یعنی ما الان خیلی توقعات‌مان بالا رفته و این خوب نیست. از دهه 60 یاد بگیریم.

 برق هست اما کم است  یکی دیگر از مشکلات ازلی و ابدی در کشور ما، کمبود آب و برق است که اگر شما روزنامه‌ها را نگاه کنید می‌بینید در این 40سال همیشه پابرجا بوده و از سالی به سال بعد و از دهه‌ای به دهه بعد منتقل شده. همیشه هم اینطوری بوده که در زمستان ملت زیاد مصرف می‌کرده‌اند و برای همین گاز و برق کم می‌شده. در تابستان باز ملت زیاد مصرف می‌کرده‌اند لذا آب و برق کم می‌شده؛ پس کمبود برق یک‌جورهایی سر‌جهازی کمبودها بوده و همین تابستان گذشته هم با آن دست به گریبان بودیم. در همه این سال‌ها راهکار مدیران، هشدار نسبت به افزایش مصرف، اعلام نبود‌امکانات و وعده رفع کمبودها در سال‌های آتی بوده که این سال‌های آتی هنوز نرسیده و در راه است.

جزیره گند!  به‌نظر ما برخورد درست با معتادان را همان دهه60 انجام می‌دادند و اینکه« اعتیاد جرم نیست» کلا غلط است. شما خودتان ببینید بین این دو روش کدام بهتر است؛ در سال64، خبر آمده که 250نفر دیگر از معتادان را به جزیره تبعید کرده‌اند؛ جزیره‌ای که اسم و رسمش در روزنامه نیامده و ظاهرا جایی بوده پرت و پلا در دل خلیج همیشه فارس که کوسه‌ها وظیفه حفاظت از آن را برعهده داشته‌اند و تنها چیزی که برای اعتیاد کاربرد داشته، نور آفتاب و آب دریا بوده؛ راهکاری جالب برگرفته از فیلم ماندگار «پاپیون» برای ادب‌کردن و البته ترک‌کردن معتادان. بعد از چند سال اما عده‌ای روشنفکرنما گفتند این کار بدی است و معتادها اذیت می‌شوند و این راه‌ها تاریخ‌گذشته است و این حرف‌ها، که نتیجه‌اش شد وضعیت کنونی. الان شما اگر به یک معتاد بگویید آن طرف بنشین، ناراحت می‌شود و کمپین نه به خشونت علیه بیماران تزریقی و تبخیری تشکیل می‌دهد و حالا بیا و درستش کن. لذا به‌نظر ما همان روش اول بهتر بود که متأسفانه کسی نظر ما را نپرسید.

کلمات و ترکیبات جدید   انقلاب با خودش فرهنگ واژگان جدیدی آورده بود و مردم به‌دلیل برخورد با افرادی از قشرهای مختلف دانشگاهی و فکری مثل مذهبی، ملی‌گرا، مارکسیست، دمکرات و... با این واژه‌ها آشنا بودند. روزنامه‌ها هم از این فرصت استفاده می‌کردند و در خبرهای خود عباراتی را به‌کار می‌بردند که ما بیشتر در کتاب‌ها خوانده و در فیلم‌ها شنیده‌ایم؛ مثلا روزنامه اطلاعات از دستگیری فرزند یکی از فئودال‌های منطقه شوش دانیال خبر داده و در ادامه توضیحاتی داده. منتهی این خبر را اگر همین الان برای جماعت موبایل به‌دست بخوانید نصفشان رباط‌صلیبی پاره می‌کنند و نصف دیگر دچار رگ به رگ‌شدن عضلات گردن می‌شوند؛ بس که واژه‌های سخت در آن وجود دارد. مردم دهه 60 اما با این کلمات آشنایی کامل داشتند و هر روز که از خواب بلند می‌شدند شاهد رژیم‌های امپریالیست، الیگارشی، فئودالیسم، سوسیالسم، اگزیستانسیالیسم افراطی، اومانیسم، پرولتاریا، بورژوآ و چیزهای دیگری بودند که مناسب سن ما نیست.

 وام بگیر، زن بگیر  معلم جماعت در دهه‌های اخیر همیشه جزو قشر رنج‌کشیده و قدر ندیده بوده و آه نداشته تا با ناله سودا کند. همین بی‌پولی زمان ازدواج فرهنگیان را عقب می‌انداخته که موجبات نگرانی مسئولان را فراهم کرده بوده. برای مقابله با این پدیده شوم آموزش و پرورش با همکاری بانک ملت اقدام به پرداخت وام ازدواج به معلمان کرد و به هر نفر، 20هزار تومان وام دادند که الان با این پول می‌توان یک دبه ماست، یک شیر کم‌چرب و یک عدد کلوچه خرید که نشان می‌دهد توجه به سلامت و خوراک چقدر برای مردم باارزش شده که حاضرند خرج ازدواج را بدهند و ماست بخورند. در ضمن آن موقع قرار شد تا 700واحد مسکونی برای کارکنان نیروی هوایی در شهرک‌غرب ساخته و به آنها تحویل داده شود که بعدا دیدند شهرک غرب به درد نیروی هوایی نمی‌خورد و آنها را یک مقدار هل دادند آن طرف‌تر حوالی بزرگراه ستاری فعلی که می‌گویند هوایش از شهرک غرب هم بهتر است.

 واقعا از کجا می‌آد؟  بعضی سؤالات هم هست که در تمام ادوار گذشته مطرح بوده و کسی برای آنها پاسخی نداشته و می‌شود از آنها به‌عنوان سخت‌ترین معماهای تاریخ بشر نام برد. یکی از این سؤالات این است که جنس‌های قاچاق چگونه به خیابان ناصرخسرو می‌رسد؟ این سؤال سال64 هم وجود داشته و جراید از مردم، مردم از جراید و همه از مسئولین و مسئولین از هم می‌پرسیدند که چگونه اجناسی از همه نقاط دنیا به‌صورت نو و آکبند سر از مرکز تهران درمی‌آورند؟ این سؤال هنوز هم وجود دارد و مسئولان همچنان دارند به آن فکر می‌کنند ولی پاسخی برایش پیدا نکرده‌اند. ازجمله کالاهای نایابی که آن موقع در ناصرخسرو ریخته بوده، دوربین عکاسی، لوازم بهداشتی لوکس، سیگار، اورکت، اسباب بازی و... بوده که تراز تعجب مسئولان را به سقف چسبانده بوده. حالا سؤال اینجاست که واقعا این کالاها از کجا می‌آیند؟ کسی می‌داند؟

***

وضعیت قرمز

زندگی در جنگ و دغدغه ساخت پناهگاه چگونه بود؟

وضعیت قرمز

 

نگار حسینخانی

«توجه! توجه! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است...»؛ نه! فقط پناهگاه کافی نبود، قلبت تا چند ساعت آنقدر می‌کوبید که نجات و دیدن آسمان پس از آن ساعات، تقریبا بعید به‌نظر می‌رسید. حالا چهاردهه گذشته و هنوز نشانه‌هایی از آن بیم در خانه‌ها پیداست. مثلا چند سال پیش بود که خبرنگار ایسنا در محله «مشیریه» تهران به چند پناهگاه در مدرسه ابتدایی «ادب» که دهانه‌های ورودی آنها پوشانده شده بود، پناهگاهی در زیرزمین یک منزل مسکونی و پناهگاهی در خانه قدم‌خیر نراقی سرزده بود. سال 64 نیز آغاز ساخت پناهگاه و اهمیت آن با اشاره به تجربه دیگر کشورهای درگیر جنگ بود. نقطه اوج جنگ نیمه دوم سال 59 بود. در این مدت چند روستا با هواپیماهای عراقی تخریب شده بودند و از آن زمان بود که ساخت پناهگاه مطرح شد. اما پناهگاه‌ها چطور ساخته شدند؟

برای حافظان تن و مدافعان جان

«ساختن پناهگاه برای حفاظت جان، تا دفاع حاصل شود و تلفات کمتر»؛ این البته راهی بود که دیگران پیموده بودند. آن سال‌ها به تجربه دیگر کشورها اشاره می‌شد که به سیستم‌های مطمئنی برای دفاع هوایی مجهز شده‌ بودند. پناهگاه‌هایی در شهرهای اسکاندیناوی با امکانی که احداث پناهگاه با حداقل شرایط و سرمایه ممکن بود. همین باعث شد در طول جنگ جهانی دوم با وسعت حملات هوایی آمار تلفات این کشورها کمتر باشد. ژاپن، انگلیس، فرانسه و... به تناسب قدرت تخریبی اسلحه آن زمان، پناهگاه‌های مطمئنی برای اتباع خود ساخته بودند. با توجه به مطمئن نبودن مصالح ساختمانی و حملات هوایی و تخریب‌پذیری سازه‌ها، ایران نیز به فکر ساختن پناهگاه افتاد. ساخت پناهگاه‌ها به‌صورت ضربتی و به‌وسیله بسیج نیروی انسانی و اقتصادی انجام می‌شد. حتی اعتبار احداث پناهگاه‌ها در بودجه سال 64 دیده شده بود. با ساخته شدن تک و توک پناهگاه‌ها در سطح شهر، این تصویر دیگر غریب نبود که با وضعیت سفید عده‌ای سر از خاک و زمین بیرون آورند؛ «وضعیت قرمز پس از آتش پدافندهای هوایی به پایان می‌رسد و همه پناه‌گرفتگان از پله‌های پناهگاه بالا می‌روند.» روزنامه اطلاعات در فروردین‌ماه 64 از یکی از پناهگاه‌های جنوب شهر گزارشی تهیه کرده است: «برآمدگی خاکی‌ای است که عده‌ای کنار آن ایستاده‌اند و با هم صحبت می‌کنند؛ پناهگاهی که با همکاری اهل محل ساخته شده. سقف پناهگاه مقداری از سطح زمین بالا آمده و دارای 2 در اصلی و اضطراری است تا درصورت مسدود شدن در اصلی بتوانند از در دیگر که کوچک‌تر است و در پشت پناهگاه قرار دارد، استفاده کنند. نیمه‌خمیده داخل پناهگاه می‌شوم و با حوصله پلکان خاکی را که با دقت کنده شده، پایین می‌روم. سقف از آهن و بلوک‌های سیمانی و کیسه‌های شن و ماسه ساخته شده است. جلوی رویمان دری با میله‌های فلزی است. کف پناهگاه را با چند تکه موکت موقتا فرش کرده‌اند. چراغ نفتی برای روشنایی تعبیه شده. از همان راه برمی‌گردم. ساخت این پناهگاه 3 هفته طول کشیده و 3کامیون خاک از آن بیرون آمده است. جلیلیان از جوانانی که در ساخت پناهگاه کمک کرده‌اند، می‌گوید: برای پوشاندن سقف دنبال وسیله مناسبی می‌گشتیم که متوجه اتاقک فلزی یک کامیون که مدت‌ها بی‌استفاده افتاده بود، شدیم. صاحب آن اتاقک موافقت کرد و اتاقک را تا محل احداث پناهگاه بکسل کردیم.» خاکبرداری با همکاری اهالی انجام شده و 250هزار ریال پول برای کرایه لودر و بولدوزر صرف کرده بودند. این پناهگاه 90نفر گنجایش داشت و با روشن کردن چراغ نور را به بیرون بازتاب نمی‌داد.

قایم‌باشک با بزرگ‌ترها

حالا چند دهه از جنگ گذشته و خبرنگار ایسنا به یکی از آن پناهگاه‌های خانگی سر زده است؛ پله‌های ترس و دلهره‌. او گزارش داده که پناهگاه خانه نراقی درپوش آهنی داشت و گوشه حیاط بود؛ «با ورود به این پناهگاه متوجه شدم که از 2 قسمت به‌صورت پله‌ای ساخته شده که قسمت اول آن اتاقکی کوچک دارد. در داخل این اتاقک نیز دهانه‌ای 80سانتی‌متری دیده می‌شود که با عبور از آن، در محیط اصلی و امن پناهگاه قرار می‌گیریم. قسمت دوم این پناهگاه یا همان محیط اصلی نیز حدود 4متر طول‌، 5/1متر عرض و حدود یک متر و 80سانتی‌متر ارتفاع دارد. در انتهای آن نیز دهانه‌ای کوچک است که روی آن را از داخل کوچه با «فنس» پوشانده بودند. این دهانه، اکسیژن و نور لازم را برای نفس کشیدن و دیدن در زمان حضور اهالی منزل به هنگام حملات هوایی دشمن فراهم می‌کرده». چند دهه از آن زمان می‌گذرد و مردم از این پناهگاه به‌عنوان انباری استفاده می‌کنند. اما ترس و دلهره هنوز ماندگار است، هرچند به بچه‌ها آنقدر هم بد نمی‌گذشت و انگار نوعی قایم‌باشک با بزرگ‌ترها از دست دشمن بود.
 

***

10 نگاه از سال 64


رزمندگان تسلیحات نظامی را به منطقه عملیاتی والفجر 9 منتقل می کنند


 سفر هاشمی رفسنجانی به اهواز


استقبال رزمندگان از خبرنگاران خارجی در فاو


 کوثری - بهروان - صالح نیا - شفیع


  افتتاح نشر چشمه 


  استقلال، قهرمان جام باشگاه های تهران


 اعزام نیرو به جبهه؛ خانی آباد نو


  تیمی که نخستین پیوند  کبد  به حیوان دردانشگاه علوم پزشکی تهران را انجام داد


  بمب‌گذاری در میدان راه‌آهن تهران


  خیانت رهبر منافقین به مردم ایران در دیدار با صدام حسین

 

کلید واژه ها: 40 سال 40 روز


نظر شما :