شب نجف دریابندری با سخنرانی تقوایی، موحد و دولت‌آبادی

۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۳ | ۱۸:۳۶ کد : ۴۲۵۱ از دیگر رسانه‌ها
شب نجف دریابندری با سخنرانی تقوایی، موحد و دولت‌آبادی
شب نجف دریابندری صد و پنجاه و ششمین شب از شب‌های مجله بخارا بود که با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار عصر چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۳ برگزار شد.

 

در این شب علاوه بر ناصر تقوایی، محمدعلی موحد، داریوش شایگان و مصطفی ملکیان شخصیتهایی همچون جلال خالقی مطلق، سیروس ابراهیمزاده، حسین محجوبی، جمشید ارجمند، پرویز کلانتری، محبوبه مهاجر، محمود امیدسالار، رضا جعفری و … شرکت داشتند و نمایشگاهی از کتابهای دریابندری نیز برقرار بود.

 

علی دهباشی با خوشآمدگویی به استاد دریابندری و سخنرانان و همه حاضران این نشست را آغاز کرد و سپس از دکتر محمدعلی موحد به عنوان نخستین سخنران دعوت کرد تا از نجف دریابندری سخن بگوید و دکتر موحد چنین گفت: تصور می‌کنم آقای دهباشی به دو ملاحظه خواستند من این همایش را افتتاح کنم. یکی ملاحظۀ سن و سال من و دیگری ملاحظۀ سابقۀ ارادت من به نجف دریابندری که درست شصت و سه سال از آن تاریخ می‌گذرد. خودش اصلاً یادش نیست. کم نیست شصت و سه سال.

 

من از آقای دهباشی باید یک تشکر ویژه بکنم برای فرصتی که در اختیار من گذاشتند تا بیایم اینجا در عرض احترام به نجف عزیز و از دوستان سبقت بگیرم و نیز باید تشکر دیگری بکنم از همین آقای دهباشی که این تشکر من جنبۀ عام دارد. به این معنا که تشکری است که بنده از طرف عموم اهل قلم دارم از ایشان بابت اهتمامی که برای بزرگداشت و تجلیل نامداران عرصۀ قلم و فرهنگ مبذول می‌دارند و شب نجف دریابندری حلقهای است از زنجیرۀ شبهایی که به این منظور برگزار می‌شود. نام و افتخار عزیزانی چون دکتر شایگان، ایرج افشار، زریاب، منوچهر ستوده و دیگران. حدیثی است از پیغمبر اکرم که اصحاب خود را به ستارگان تشبیه کردهاند و این عزیزان هم که بخارا شبهایی را برای تجلیل از ایشان اختصاص می‌دهد ستارگان فرهنگ معاصر ایراناند. به روان رفتگانشان درود می‌فرستیم و برای آنان که هنوز از فیض انفاسشان برخورداریم دوام عمر توام با سلامت و شادمانی آرزو می‌کنیم.

 

خانمها و آقایان عزیزی که در مجلس حضور دارند تصور نمی‌کنم که به همین دو کلمه تشکر و احترام، احترام به نجف و تشکر از دهباشی اکتفا بکنند. از کسی که پشت این بلندگو قرار گرفت، انتظار می‌رود که به قول قدما از حالات و موالات نجف هم حرفی زده بشود. اما دوستان دیگری هستند که در این باب از من اولیترند. دوستانی که سالهای سال از محضر شیرین و دلپذیر نجف لذت برده و از نکتهسنجیها و بذلهگوییهای او خاطرهها اندوختهاند و نیز گروه بسیار دیگری که با قلم سبکخیز و چابکرو، شاد و خوشخرام نجف مأنوس هستند، الفت دیرینه دارند با این قلم و حق مطلب را خیلی بهتر از من می‌توانند ادا بکنند و من که بنا را بر اختصار دارم خدمت آقای دهباشی گفتم که من بیش از چند دقیقه نمی‌توانم صحبت کنم.

 

من اینجا دو نکته از ویژگیهای نجف را می‌خواهم یاد بکنم. اول آنکه نجف آدمی است خودآموز، به معنی خودآموخته. خود استاد خود بوده. خود کشته و خود دُروده. به تعبیر نظامی کباب از ران خود خرده. گر به ز خود گلبنی دیدمی/ گل سرخی را زرد از او چیدمی. از ران خود خورد باید کباب. از آن‌ها نیست که متاعشان تفاخر به حضور چند صباحی در سر کلاس فلان احیاناً و گذراندن رسالهای با یکی از آن اساتید خلاصه شود و از همین رو سخنش از باد و بروت فضل‌فروشی و علامه‌نمایی خالی است. نظام رسمی تعلیماتی معمولاً با مقدار زیادی خودنمایی و اظهار فضل و معلومات توأم است. اگر موضوعی را عنوان می‌کنند نه برای آن است که در ایضاح آن بکوشند، بلکه اطلاعات و معلومات خود را به رخ خواننده می‌کشند. چنین چیزی در نجف نیست. او در نوشتههایش مثل یک دوست با شما حرف می‌زند. در پی هیچ کشفی نیست. در مصاحبت او احساس ثقل و سنگینی نمی‌کنید.

 

این یک نکته بود. نکتۀ دیگری هم دارم که باید عرض بکنم که در این دور و زمان که ما هستیم، سرعت حیرتانگیز و فوق‌العاده و هولناک تحولات چنان است که پیوند میان نسلها در کمترین مسافت و کوتاهترین زمان پیوند می‌گسلد. پدر و پسر چنان با هم بیگانه می‌شوند که زبان یکدیگر را نمی‌فهمند. در چنین محشری که برپا شده، نویسندهای که امروز چیز می‌نویسد و مورد توجه عامه قرار می‌گیرد، هر دم در خطر آن است که مخاطبان خود را از دست بدهد و رابطهاش با نسلهای بعدی قطع بشود. نجف از معدود نویسندگانی است که من فکر می‌کنم تا حدود زیادی در این میدان موفق عمل کرده است. نجف همواره مورد توجه و علاقۀ جوانان بوده. به همین جهت از‌‌ همان شصت و چند سال پیش در باشگاه ایران شرکت نفت جوانها برایش کف می‌زدند و جوانها هنوز پای منبر ایشان هستند. نجف جذابیتش را در میان جوانان از دست نداده است. به همین جهت من فکر می‌کنم که من و امثال من در این همایش در سخن گفتن به حداقل قناعت کنیم و عرصه را برای جوانان باز بگذاریم تا بیایند و دربارۀ‌ شناختی که از نجف دارند، از جایگاهی که او در میان جوانان دارد سخن بگویند.

 

پس من اگر بخواهم واعظ غیرمتعظ نباشم باید همین جا توقف کنم و زبان بربندم. جز اینکه ندایی از درونم آواز می‌دهد که یک چیز دیگر باقی است و سزاوار نیست که پیش از گفتن آن سکوت کنم. باید بگویم در این همایش جای محمد زهرایی خالی است. محمد زهرایی در سالهایی که نجف به لحاظ جسمی و روحی دچار بحران شدید بود با ‌‌نهایت مهر و شفقت مواظب حال او بود. اگر مراقبتها و مهربانیهای او نبود، شاید امشب ما سعادت آن را نداشتیم که نجف را در میان خود ببینیم. پس درود می‌فرستیم به روان محمد زهرایی و یاد او را گرامی می‌داریم که شرط محبت و رفاقت به جای آورد.‌ای کاش اجل مهلتش می‌داد و امشب در بزرگداشت نجف با ما بود. پس بیایید با حافظ شیراز هم‌آواز شویم و بخوانیم به یاد رفتگان و دوستداران:

رفیقان قدر یکدیگر بدانید/ چو معلوم است شرح از بر بخوانید

مقالات نصیحتگو همین است/ که حُکمانداز هجران در کمین است.

 

سپس نوبت به محمود دولت‌آبادی رسید و او نیز از دریابندری و کتابهایش سخن گفت: سلام بر دوستان. من اول قصد داشتم به جای صحبت در اینجا داستان یک گل سرخ برای امیلی را بخوانم که یکی از آثار بینظیر ادبیات مدرن است، هم‌تراز آثار کافکا و رومن گاری. و همه را غافلگیر کنم که مگر ممکن است در یک جلسهای کسی بیاید و داستانی برای همگان بخواند؟ اما به نظرم رسید که شاید امکانش نباشد. فکر کردم من از نجف دریابندری چی یاد گرفتم. یادگیری آدمی مثل من یادگیری مَدرسی نیست. یادگیری آدمی مثل من، تا آنجا که متوجه شدم مثل تنفس هواست.

 

اخیراً کسی از من پرسید شما از کدام نویسنده متأثر هستید یا یاد گرفتید. گفتم من از همه یاد گرفتم. الان شما به من بگو من چگونه هوایی را تنفس می‌کنم. یادگیری من هم از همین مایه بوده است. وقتی برمیگردی و به آثار واقعاً دوستانۀ نجف دریابندری ـ چه اصطلاح واقعاً زیبایی آقای دکتر موحد به کار برد ـ وقتی به ذهنت مراجعه می‌کنی، می‌بینی از آقای دریابندری علاوه بر آن تنفس هوا نکات مهمی یاد گرفتی. یکی از آن نکات را می‌خواهم با اسنادش برای شما بگویم. نجف دریابندری به من یاد داده است که می‌شود همۀ ارزشها را دید، شناخت و دربارهشان داوری واقعبینانه کرد. نجف به من یاد داده است که هیچ پدیدهای مهمتر از خود آن پدیده نیست. وقتی یک مبحثی را مطرح کرده است در مورد بوف کور، نجف برای نخستین بار نگاه دیگری را به بوف کور باز کرد و به زودی هم بسته شد. نگاهی که آدمهایی مثل من را از آن احوالات مجذوبیت صرف نسبت به یک نویسنده و نسبت به یک اثر واداشت که دور بشویم، فاصله بگیریم و واقعبینانهتر نگاه بکنیم. این کار را با نویسندگان خارجی که آثارشان را ترجمه کرده است هم کرده. با فلاسفه هم کرده. شما اگر می‌خواهید که همینگوی نویسنده مهم قرن بیستم آمریکا را بشناسید باز هم می‌بایستی به پیشنهاد من، به ترجمهها و نقطهنظرهای انتقادی نجف توجه کنید. اگر می‌خواهید که ویلیام فاکنر را بشناسید باز هم می‌بایستی به نگاه دریابندری دقیق بشوید. و اگر بخواهیم دکتروف را بشناسیم به طریق اولی. یادم هست زمانی کتاب بیلی باتگیت اثر دکتروف را می‌خواندم. مقدمه‏ای را نجف دریابندری در این کتاب نوشته و گفتوگویی را با نویسنده ترجمه کرده که به مرا به یاد بیتی از سعدی انداخت. در آن گفتوگو نویسنده می‌گوید در دانشگاههای ما نویسنده زاده نشده است. از این دانشگاهها آنچه بیرون آمده معلم نویسندگی بوده و من چطور یاد حرف سعدی نیفتم که می‌گوید: از مدرسه برنخاست هیچ اهل دلی. یا وقتی نجف درباره یکی از کارهای همینگوی صحبت می‌کند، این کتاب فقط پیرمرد و دریا نیست، این کتاب شناسنامۀ همینگوی هم هست دولت‎‎آبادی در اینجا جملاتی را از مقدمه دریابندری بر این کتاب خواند و در ادامه افزود: نویسندگانی مثل نجف به ما می‌گویند به اسامی که برای ما خیلی مهم و بزرگ هستند و در واقعیتشان هم چنین هستند، می‌توان نگاه واقعبینانه و انتقادی داشت.

 

منوچهر انور سخنران بعدی بود که از نخستین آشناییاش با انتشارات فرانکلین، همایون صنعتیزاده و پس از آن ورود دریابندری به این انتشارات حکایت کرد: «... زمانی که من پیشنهاد همایون صنعتی‌زاده را پذیرفتم و به انتشارات فرانکلین رفتم، نخست کارم کتابخوانی و تهیه گزارش برای کتابها بود اما بعد از آن طبق خواسته صنعتی‌زاده به ویراستاری که در آن موقع کاری نو در ایران بود پرداختم، طولی نکشید که فهمیدم کاری نیست که بتوان به تنهایی و یک‌تنه انجام داد و به صنعتی‌زاده گفتم که باید کسان دیگری را به این مجموعه آورد و او نیز بلافاصله پذیرفت و به این ترتیب بود که نخست دکتر فتحالله مجتبایی آمد و پس از آن به دنبال معرفی دکتر عبدالرحیم احمدی با نجف دریابندری آشنا شدم و همین آشنایی سنگ بنایی شد که نجف به فرانکلین بیاید و همکاری با این مؤسسه را به عنوان ویراستار آغاز کند.»

 

پس از آن دکتر ایرج پارسی‌نژاد «در فضائل استاد نجف دریابندری» سخن راند: من در این پنجاه سالی که با نجف دریابندری انیس و مونس بودهام و پدران ما نیز با هم رفاقتی خالصانه مخلصانه داشتهاند، به علت حشر و نشر خانوادگی، و همکاری در مؤسسه فرانکلین و ارادت و اعتقاد به او، به سوادش، به شعور و شرفش، به قدرت فکر و حدّت ذهنش حرفهای زیادی دارم که در این فرصت کوتاه نمی‌گنجد. آن قدر هست که می‌توانم بگویم نجف دریابندری مثل اسمش یگانه است. خلقیاتش، حرفهایش، روایتش، طنز و ترجمهاش همه خاص خود اوست. اما من در اینجا ترجیح می‌دهم به آثار مکتوب او اشاراتی بکنم و در ادامه دکتر پارسینژاد به طبقهبندی آثار نجف دریابندری پرداخت و در پایان افزود «و اما نمی‌توانم حرفم را تمام کنم بدون آنکه چند کلمه‌ای در باب سلوک و رفتار و خلقیات استاد نجف نگویم.

 

من که سعادت صحبت و همراهی با او را جز در ایران، در آفاق عالم، بخصوص در شهرهای انگلیس و امریکا داشته‌ام از دقت و باریک‌بینی‌اش در همه جا و همه چیز به راستی غرق حیرت شده‌ام. به یاد می‌آورم روزی در لندن جلو دکۀ پارچه‌فروشی ایستاد و پارچه‌های آنجا را ورانداز کرد. پرسیدم چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم کمی از این پارچه بخرم ببرم ایران ازش چنته و خورجین درست کنم. برای کوه‌پیمایی‌های ما خوب است. یا در شهر پاسادنا در امریکا، که چند روزی مهمان ما بود و ما در خدمتش بودیم، روزی که در کوچه و خیابان‌های اطراف پیاده‌روی می‌کردیم چند خانه نظرش را جلب کرد و از من خواست از آن خانه‌ها عکس بگیرم. پرسیدم برای چه می‌خواهی؟ گفت: به نظرم طرح معماری این ساختمان‌ها برای خانۀ ویلایی که می‌خواهم در کرج بسازم جالب می‌آید.

 

ناگفته نماند که استاد نجف طرح معماری ساختمان‌های خانه‌هاش را خودش ریخته. البته مهندس معمار داشته (مهندس ایرج کلانتری که از بهترین معماران ایران است)، اما طراح ساختمان خانه‌های خودش، خودش بوده. شاید بدانید که استاد نجف طراح و نقاش زبردستی هم هست. پرتره‌هایی که از دکتر مصدق و دکتر خانلری کشیده یا آثار نقاشی دیگری مثل تابلو نقاشی رنگ و روغن از اتاقش در زندان همه و همه گواهی است بر استعداد او در این زمینه.

 

از همه عجیب‌تر اینکه سال‌ها پیش در تهران یک روز که به خانه‌اش رفتم پیداش نکردم. دیدم تو حیاط رفته زیر ماشین و دارد با ابزار کار مکانیکی موتور اتومبیلش را دستکاری می‌کند. گفتم: چه کار می‌کنی؟ گفت: این ماشین اشکال پیدا کرده. دارم درستش می‌کنم. گفتم مگر مکانیکی اتومبیل هم بلدی؟ جوابش حکیمانه بود. گفت: تو اگر مکانیسم، یا به اصطلاح خودش «ساز و کار» هر چیزی را پیدا کنی می‌توانی در صورت نیاز درستش هم بکنی.

 

غرضم این است که دوست من نجف دریابندری یک روشنفکر «میرزا قلمدون» نیست که تنها با قلم و کاغذ سر و کار داشته باشد، ظرفیت مغزی و قوۀ درک و دریافت او در حدی است که می‌تواند در غالب امور و اشیا صاحب‌‌نظر و اهل عمل باشد.

 

و اما از بازی روزگار اینکه استاد نجف عزیز ما چند سالی است که در پی دو بار سکتۀ مغزی حدت ذهن و طلاقت کلام خودش را از دست داده. با این همه ما همچنان صبح‌های جمعه به دیدارش می‌رویم و روی نازنینش را می‌بوسیم و از دیدارش خاطره‌های خوب گذشته در ما زنده می‌شود. خدا او را از ما نگیرد…»

 

سپس علی دهباشی از حسین معصومی همدانی دعوت کرد تا سخنران بعدی باشد و او نیز از «اصالت نجف دریابندری» حکایت کرد: دریابندری حدود شصت سال است که فعالیت مستمر در زمینه ادبی از ترجمه تا دست‌نوشته داشته است اما آنچه اهمیت دارد آن است که در برخورد با آثار اشخاصی چون نجف دریابندری و بسیاری از هم‌نسلان او اصالت باقیست چرا که ایشان اشخاصی خودآموختهاند و کار و زندگی‌شان در پی هماند که البته این کیفیت در آدم مدرسی دانشگاهی وجود ندارد. همدانی این کیفیت قریحی فرهنگی را فهم اصالت نامید و بیان کرد که نجف دریابندری در تمامی وجوه کاری خود از این اصالت بهره برده است چنانچه همه می‌دانیم که او دانشگاه نرفته و خودآموخته است.

 

نثری مثل نثر دریابندری، نثری نیست که صرفا در اثر خواندن کتاب‌ها حاصل شود. اگر این تجربه زیستن در قالب نثر او وجود نداشت شاید می‌توانست مثلا تبدیل شود به نویسنده‌ای مقلد نثر قاجاری در دوران معاصر. نثر آن دوران یک ظاهری به بعضی اصطلاحات و نامه‌ها و اشیا می‌چسباند و نیز سعی بر تکرار آن‌ها داشت، در صورتی که نثر دریابندری تکرار هیچ یک از متون کلاسیک فارسی نیست و نثری تقلیدناپذیر است و اگر کسی بخواهد به سبک دریابندری بنویسد نمونه موفقی بیرون نخواهد داد و تنها که کاری که با نثر او می‌توان انجام داد،‌‌ همان کاریست که وی با نثرهای دیگر انجام داده است که همانا غوطهایست عمیق در عمق نثر و استفاده از بهرۀ ماحصل این تجربه در اثر خود. نثر نجف دریابندری نه تنها از جاهای مختلف سنت ادبی فراهم آمده بلکه از تجربه زندگی مؤلف به درجه خلوصی رسیده که روان و ساده منظور را به مخاطب منتقل می‌کند. طنز او نیز در نثر خاص است و نه از آن دسته طنزهای نثر علمی که صرفاً تکراری تقلیدی است و از درونمایه نویسنده نمی‌جوشد.

 

معصومی همدانی در ادامه افزود: کتاب مستطاب آشپزی دریابندری یک اثر کلاسیک از نثر فارسی خواهد بود چرا که بسیاری از موارد که در حال از بین رفتن بوده در این کتاب جمع‌آوری شده است و شیوۀ بیان کتاب از نوع فارسی گویا و سالمی است که قادر است به سادگی منظورش را بیان کند و به غیر از نحوه و دستورالعمل طبخ، بهره ادبی نوعی نگارش فارسی نیز به مخاطب منتقل می‌شود.

 

در زمینه نقد هم نقدی که نجف دریابندری بر شوهر آهو خانم نوشته است در واقع دو مسیری را که نویسنده می‌توانست در آینده پیش بگیرد نشان می‌دهد و حتی نویسنده را از نقاط ضعفش بر حذر می‌دارد و یا نقد‌های دیگر او که در واقع نوعی کشف است که از طریق نجف دریابندری حق نویسنده بجا آورده شده است.

 

امروزه نقد و نوشته بر تمام آثار منتشر شده اعم از رمان تا داستان کوتاه، هیچ یک قادر به معرفی وجه یگانه اثر به مخاطب نیست و آنچه بیشتر بدان پرداخته می‌شود در خصوص تعلق اثر به کدام دسته از آثار و غیره است، در صورتی که دریابندری در مواجه و کشف شخصی خود از اثر آن را با دیگران به اشتراک می‌گذارد همانطور که در مستطاب آشپزی نیز مخاطب را با لذتی که خود برده شریک می‌کند. در ترجمه‌های او که تماماً ترجمه آثار برجسته‌ای است باز با او که ما را سهیم کرده همراه می‌شویم و از او می‌آموزیم چرا که نجف دریابندری هیچ گاه خود را پشت الفاظ و القاب پنهان نکرده است.

 

صفدر تقیزاده سخنران بعدی بود که از «شخصیتی شاخص و دوست‌داشتنی» سخن گفت: سلام بر دوستان عزیز و قدر‌شناس. آن طور که از قراین برمیآید، در جوامع مختلف بشری در هر دهه یا چند دههای کسانی ظهور می‌کنند با نوعی ادراک غریزی یا قریحه ذاتی که اگر در مسیری درست بیفتد، آثاری عالیقدر و ماندگار به جای می‌گذارند و مایه افتخار سرزمین خود می‌شوند. عدهای هم البته هستند که با تمرین و کار مستمر و زیاد چیزهایی فرا می‌گیرند و با نوعی فوت و فن اکتسابی آثاری می‌آفرینند. دریابندری بیشک از دستۀ نخست است. تقیزاده در ادامه از روزهای زندگی در آبادان و حشر و نشر با دریابندری و کار در نشریه دبیرستان رازی آبادان حکایت کرد.

 

پس از آن نوبت به ناصر تقوایی رسید تا خاطراتی را از سالهای زندگی در آبادان روایت کند: آقای تقیزاده از مدرسه رازی حرف زدند، من هم با تفاوت ده سال در همین مدرسه درس خواندم. عاشق خلاصه داستان فیلمهایی بودیم که قرار بود در سینمای شرکت نفت آبادان به نمایش دربیاید. این فیلمها دوبله به فارسی نبود. این فیلمها به زبان اصلی نمایش داده می‌شد و اکثر ما زبان انگلیسی نمی‌دانستیم و در خبرهای روز همیشه خلاصهای بود از این فیلم‏‌ها تا بقیه با این فیلمها آشنا بشوند که خودش برای ما راهنمایی بود تا فیلمها را بفهمیم. من فکر می‌کنم گاهی دست تقدیر جوری عمل می‌کند که تمام چیزهایی که عیب و ایراد آدم هستند در زندگی‏اش کارگشا می‌‏شوند. یکی از همین مسائل همین زبان انگلیسی و تماشای فیلم و همین خلاصه داستانهاست برای من. فیلمها در دو سانس در سینما تاج آبادان نمایش داده می‌شد و نمایشش تقریباً همزمان بود با تولیدشان در آمریکا یا اروپا با فاصلۀ چند ماه. به نوعی خلاصه داستانهایی که نجف دریابندری آن‌ها را می‌نوشت ندانستن زبان انگلیسی را برای ما جبران می‌کرد. و من غیاباً یک آشنایی خیلی نزدیکی با نجف پیدا کرده بودم بدون آنکه خودش را دیده باشم.‌‌ همان طور که آقای تقی‌زاده در آن روزنامه کار می‌کرد، یک دوره آقای گلستان آنجا بود، یک دوره هم آقای صفریان. خلاصه داستان فیلمها که برگرفته از نگاه نجف بود، به من تربیتی در تماشای فیلم داد. من فیلم را از دیالوگهایی که رد و بدل می‌شد نمی‌فهمیدم. من فیلم را از ساختارش می‌فهمیدم و این مثل یک میراث از‌‌ همان دوران برای من باقی ماند.

 

تقوایی در ادامه افزود: مهمترین ویژگی نجف آن است که مترجمی را به عنوان کسب و کار انتخاب نمی‌‏کند. ترجمه عشق زندگیاش بود. کتابی را که خوانده بود، مال خود می‌کرد و یک بار تحریرش می‌کرد. و این میراث نجف دریابندری است در ادبیات ما و نه تنها در ادبیات ما بلکه در بقیۀ هنر‌ها.

 

پخش قسمتی از فیلم مستند «باز هم زندگی» کار بیژن بیرنگ با تدوین محمد حمزهای یکی دیگر از بخشهای این مراسم بود و کلیپی از دریابندری و آثارش ساخته مجید عاشقی نیز به نمایش درآمد.

 

و سپس پرتره نجف دریابندری کار فخرالدین فخرالدینی توسط ایرج پارسی‌نژاد و ناصر تقوایی به وی اهدا شد. و پس از آن نجف دریابندری از مجله بخارا و سخنرانان و تمام حاضران برای برپایی این مراسم تشکر کرد.

 

پایان بخش شب نجف دریابندری اجرای موسیقی جنوب ایران توسط گروه لیان به سرپرستی محسن شریفیان بود.

 

 

منبع: سایت مجله بخارا

کلید واژه ها: نجف دریابندری ناصر تقوایی محمدعلی موحد دولت آبادی منوچهر انور ایرج پارسی نژاد


نظر شما :