منصوره اتحادیه در گفت‌و‌گو با تاریخ ایرانی: هنوز سید ضیاء را نمی‌‎شناسیم

آمنه شیرافکن
۱۶ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۶:۲۴ کد : ۷۴۶۳ صد روز سیاه دولت سیدضیاء
کودتای سوم اسفند نه در انگلیس که در همین تهران طرح‌ریزی شده، این را می‌‏توان از اسناد به دست آمده از زندگی آیرونساید به چشم دید...خوی انگلیسی سیدضیاء نمی‌‎تواند مانع از آن شود که او را ناسیونالیست بخوانیم...عنوان کودتای سیاه را رجالی چون نصرت‌الدوله که به زندان رفته بودند، ایجاد کردند و البته هیچ تحقیق تاریخی برای رد یا اثبات سیاه بودن این کودتا و شرایط تاریخی آن دوران انجام نشده است...سیدضیاء کسی را اعدام نکرد و رفتاری که اغلب حکومت‌ها و افراد در دوران کودتا انجام می‌‏دهند، از او سر نزد.
منصوره اتحادیه در گفت‌و‌گو با تاریخ ایرانی: هنوز سید ضیاء را نمی‌‎شناسیم
تاریخ ایرانی: منصوره اتحادیه، در مقام یک تاریخ‌نگار معتقد است که هنوز هم ابعاد مختلف شخصیت سیدضیاءالدین طباطبایی برای ما شناخته نشده و تنها روایت موجود وابستگی او به انگلستان و یا به عبارتی آنگلوفیل بودن اوست. گفت‌وگوی «تاریخ ایرانی» با منصوره اتحادیه درباره شخصیت سیدضیاء آغاز شد و به کودتای سوم اسفند و تحلیل رویدادهای آن مقطع تاریخی رسید.

 

***

 

شما معتقدید که هنوز شناخت دقیقی از شخصیت سیدضیاء وجود ندارد. دلیل این عدم شناخت را چگونه می‌توانید توضیح دهید؟

 

راستش هنوز نمی‌‏دانم چرا نه در پایان‌نامههای دانشجویی از شناخت سیدضیاء استقبال شده و نه پژوهش مستقلی در این زمینه شکل گرفته است. تنها شخصیت انگلیسی‌مآب و نقش او در کودتای سوم اسفند و دولت صد روزه مرور می‌‏شود، در حالی که روایت سیاه بودن کودتای او بعد‌ها از سوی گروهی از زندانیان مطرح شده و البته تحقیقی درباره شناسایی ابعاد سیاه کودتا هم صورت نمی‌گیرد. حتی تلاشی برای بررسی روزنامه رعد، که برآیندی از افکار سیدضیاء بوده نیز انجام نشده است. به هر شکل سیدضیاء از‌‌ همان شخصیتهای سیاسی تاریخ ایران است که با وجود حضور سه ماهه در قدرت، تاثیر فراوانی بر تاریخ ایران گذاشته و هنوز برای شناخت او جای کار و مطالعه بسیار است. برای شناخت بهتر شخصیت سیاسی و اجتماعی او و تصمیم‌گیری‌هایش در دوران حکومت صد روزه، باید هم به حضور نیروهای انگلیسی و هم حضور بلشویک‌ها در ایران توجه شود و اینکه کودتا تا چه میزان برآیندی از وضعیت سیاسی آشفته و مبارزه قوای خارجی سیاسی موجود در کشور بوده است.

 

 

درباره شخصیت سید ضیاء، شخص شما چه تصویری می‌توانید ارایه دهید؟

 

باید همین ابتدا بگویم که روی مساله کودتا تخصصی ندارم، هر چند در کتابهای مختلف مرتبط با این بخش تاریخی اشارههایی داشته‌‏ام. اما بحث کلی من درباره سیدضیاء این است که ما نه او را درست می‌شناسیم و نه درست روی شناخت او کار شده است. سیدضیاء در تاریخ ایران بسیار نقش‌آفرین بوده و در برههای از زمان بسیار اهمیت داشته و با این حال ما هنوز ایدئولوژی او را نمی‌شناسیم. شخصیت‌های سیاسی عمر طولانی می‌‏کنند و در هر دوره تغییرات عملکردی و رفتاری دارند اما سیدضیاء تقریبا بدون تغییر باقی می‌ماند تا دوران رضاشاه که البته خوی آنگلوفیل خود را بیش از گذشته و بدون سانسور نشان می‌دهد. به هر شکل اگر کمی به خودمان زحمت می‌‏دادیم و همین روزنامه رعد و دیگر روزنامه‌های آن دوران - که اتفاقا خود او چند روزنامه منتشر می‌‏کرد- را می‌خواندیم، بدون تردید به شناخت کامل‌تری از او می‌رسیدیم. ما گاهی تصویر پررنگ شده سیدضیاء در دوره بعد از رضاشاه را می‌بینیم اما واقعیت این است که او عمری طولانی داشته و در دهههای مختلف با جو زمان و شرایط تغییر ایدئولوژی و روش داده است.

 

 

به هر شکل اگر بخواهید با همین شناخت کم درباره او قضاوت کنید، سیدضیاء را ناسیونالیست می‌بینید یا سوسیالیست؟ او نیز همچون عموم روشنفکران علیه قرارداد ۱۹۱۹ فعالیت کرده بود. با این حساب آیا کودتا سوم اسفند را باید کودتای ناسیونالیستی خواند یا سوسیالیستی؟

 

نمی‌توانیم به این آسانی اشخاص سیاسی را در داخل یک طبقه‌‌بندی خاص قرار دهیم و مثلا سیدضیاء را سوسیالیست بنامیم. البته در این دوره رجال ایران را غیرناسیونالیست نمی‌بینم. ایرانی هر روز مملکت‌اش را می‌فروشد، اما تحویل نمی‌دهد. به باور من اغلب رجال سیاسی در ایران ناسیونالیست‌اند، مگر می‌شود که ایرانی بود و سیاسی کار کرد و ناسیونالیست نبود؟ بنابراین در آن دوران خوی ناسیونالیست بودن، عمومی بود اما ما همیشه با پیش فرضهایی که داریم به سراغ تحلیل دوران گذشته می‌رویم. شاید آن شخص از طریق انگلیسیها می‌توانست کشور را نجات دهد و به همین خاطر به انگلیسیها نزدیک شده بود و این خوی انگلیسی سیدضیاء نمی‌تواند مانع از آن شود که او را ناسیونالیست بخوانیم. بنابراین تعبیر ما از ناسیونالیست و سوسیالیست در زمان خود معنای متفاوتی پیدا می‌کند. اما اشکال سیدضیاء این بود که هوادار انگلیس بود و حتی در روزنامه رعد در دوران جنگ طرف انگلیسها را در برابر آلمانها می‌گیرد و چنین رفتاری از سوی او موجب می‌شود تا ما او را ناسیونالیست نخوانیم، در حالی که نمی‌دانیم در ذهن او چه می‌گذشته است. اما تصور عمومی ما این است که هر کسی که با آلمانها بود ناسیونالیست است و در این طبقه‌بندی محدود سیدضیاء ناسیونالیست نیست. اما چون ما درباره کشور انگلیس پیش فرض‌هایی داریم، سیدضیاء را آنگلوفیل و وطن‌فروش می‌نامیم.

 

 

به نظر شما روی کار آمدن سیدضیاء آیا نقطه عطف چرخش مشروطیت از دیدگاه مبتنی بر دموکراسی پارلمانی و سیاست‌های گام به گام (اعتدالیون) به سوی دیدگاه ضد نظام طبقاتی با رویکردی انقلابی (عامیون) بود؟

 

ما نمی‌توانیم بگوییم عامیون رویکرد ضد نظام طبقاتی یا رویکرد انقلابی داشتند. عامیون ایدئولوژی و مرامنامه خود را قبل از جنگ جهانی اول منتشر کرده بودند و در آن مرامنامه اصلا چنین فضایی نیست. در واقع عامیون گروهی علیه اعتدالیون بودند. اعتدلیون دیدگاهی دموکراتتر داشتند اما هیچ‌کدام ایدئولوژی متقن و مشخصی نداشتند. تنها دموکرات‌هایی که نظام فکری مشخصی داشتند،‌‌ همان حزب دموکرات حاضر در مجلس اول و دوم بود که در دوره‌های بعد حذف شدند. اما اعتدالیون و عامیون به ویژه در مجلس در قالب فراکسیون فعال بودند و این‌طور نیست که سازوکار و نظام مشخصی بر رفتار سازمانی آن‌ها حاکم باشد. در آن دوران کسی ضد نظام طبقاتی نبود، اصلا دریافتی از مفهوم طبقه در آن شرایط وجود نداشت. به همین خاطر است که تنها در مجلس اول گاه و بیگاه صحبت می‌‏شود که چرا باید همه چیز در اختیار یک گروه یا یک طبقه اجتماعی و سیاسی باشد اما در ‌‌نهایت به هنگام برنامه‌ریزی جدی‌تر به حضور افرادی چون عینالدوله و فرمانفرما احساس نیاز می‌شود. اینکه آن‌ها از سطحی از تاثیرگذاری در جامعه برخوردارند و برای حفظ تمامیت ارضی حضور آن‌ها در قدرت ناگزیر است. همین حالا روی اسنادی درباره کرمانشاه درست در آستانه انقلاب مشروطه کار می‌کنم و جالب است بدانید که اصلا تنها چیزی که مطرح نیست سخن گفتن از دموکراسی و سوسیالیسم و آزادی و مواردی نظیر این است. بنابراین من جداسازی مفهوم عامیون و اعتدالیون را این‌طور نمی‌پذیرم، چرا که ما باید از تاریخ آن دوران و فضای گفتمانی حاکم بر آن شناخت داشته باشیم و صرفا نمی‌توانیم با دسته‌بندی‌های امروزی، نسبت به تحلیل و طبقه‌بندی دوران گذشته اقدام کنیم. حقیقتا آن زمان گروه اقلیت روشنفکر دموکراسی‌خواه تحصیلکرده در تهران فعال بودند اما پایتان را که از تهران بیرون می‌گذاشتید، شورش و غارت و راهزنی و عدم قدرت مرکزی در دیگر شهر‌ها به چشم می‌خورد.

 

 

بسیاری از روشنفکران آن زمان از تفکر ضد اشرافی‌گری سیدضیاء و گفتمان دفاع از محرومان او حمایت کردند. آیا تفکر ضد اشرافی‌گری و گفتمان سوسیالیستی و دفاع از محرومان به خواست اجتماعی آن دوران تبدیل شده بود؟

 

تردید دارم که سیدضیاء به خاطر خوی ضداشرافیگری گروهی از رجال را زندانی کرد. تصور من این است که او آن‌ها را وطن‌فروش می‌دانست. البته تا حدودی ضد اشرافی بود و از برخی هم پول خواست. از مکاتبات فرمانفرما با نماینده انگلیس در عراق این چنین بر می‌آید که از انگلیس برای پرداخت به سیدضیاء - رقمی در حدود یک میلیون- پول می‌خواست. البته این نکته را نیز نباید فراموش کرد که سیدضیاء از قدرت ضد کودتای رجل سیاسی می‌ترسید و اینکه آن‌ها علیه او قیام کنند. اما درباره اینکه از آن‌ها پولی گرفته یا نه، همین را می‌دانم که بعد از زندانی کردن از افراد پول خواست و گفت که محاکمه خواهید شد.

 

 

در سخنان او مدام شعارهای سوسیالیستی به چشم می‌‏خورد. آیا سیدضیاء را در دوران حکومت صد روزهاش سوسیالیست می‌بینید؟

 

دوره سه ماهه کودتا فرصتی برای این اتفاق نبود. آن دوران، دورانی کاملا بحرانی است و نه رجال و نه شاه هیچ‌کدام نمی‌دانند که باید چه اقدامی انجام دهند. سردار سپه تازه می‌فهمد که قدرت چیست. دوره بسیار کوتاه است اما برنامه سیدضیاء اگرچه در ظاهر سوسیالیستی است اما اصلا به اجرا در نمی‌آید، چرا که اوضاع نابسامان و مشوش است.

 

 

آیا کودتای سوم اسفند آنگونه که درباره‌اش گفته‌اند واقعا سیاه بود؟

 

آنقدر این دوره کوتاه است که اصولا فرصتی برای اجرای هیچ طرح و برنامه‌ای نبود. کودتا تازه شروع شده بود. واقعیت این است که عنوان کودتای سیاه را رجالی چون نصرت‌الدوله که به زندان رفته بودند، ایجاد کردند و البته هیچ تحقیق تاریخی برای رد یا اثبات سیاه بودن این کودتا و شرایط تاریخی آن دوران انجام نشده است. تصور من این است که قضاوت درباره سه ماه فعالیت سیدضیاء کمی آغشته به قضاوتهای سوگیرانه شده، چنانچه بر اساس اطلاعات تاریخی آن روزگار او کسی را اعدام نکرده بود و رفتاری که اغلب حکومت‌ها و افراد در دوران کودتا انجام می‌‏دهند، از او سر نزد. خوشبختانه سیدباقر کاظمی که یکی از رجال هوادار سیدضیاء است در دست‌نوشته‌هایش از او یاد کرده و شاید بتوان تا حدودی روی دست‌نوشته‌های او کار کرد.

 

 

سیدباقر کاظمی در سال ۱۹۲۰ به سوئیس می‌رود و با سیدضیاء دیدار می‌کند، آیا در دست‌نوشته‌های او اشاره‌ای به این دیدار و روایتی از آن وجود دارد؟

 

خیر، سیدباقر کاظمی تا سفر به سوئیس و ملاقات با سیدضیاء پیش می‌رود اما هیچ اشاره مکتوبی به آنچه در آن دیدار گذشته و میان آن دو چه چیزهایی رد و بدل شده، نمی‌کند. البته کاظمی بعد‌ها وزیر خارجه می‌شود. کاظمی بسیار هوادار سیدضیاء بود و البته در بخش‌‏هایی از نوشته‏‌هایش ضعفهای سیدضیاء را مطرح می‌کند. اینکه سیدضیاء بی‌خبر از جامعه شده و خود را از خلق جدا کرده و بی‌خبر از بطن جامعه است. به هر شکل سیدباقر کاظمی تنها رجلی است که تا حدودی درباره برنامههای سیدضیاء نوشته است. به هر شکل آنقدر آن دوره بحرانی است که به آسانی نمی‌توان از آن سخن گفت. اما مساله انگلیس را هم فراموش نکنید. قرارداد ۱۹۱۹ لغو شده بود و در همین حال قبل از کودتا بلشویکها در برخی از مناطق مرزی نیرو پیاده کرده بودند. دوران کودتا دوران بسیار کوتاه و گذار است و نظر دادن درباره آن بسیار دشوار است.

 

 

چرا با وجود اینکه اسناد از عدم طراحی کودتا در انگلستان سخن می‌‏گویند، کودتای سوم اسفند سیدضیاء و رضاخان به عنوان یک کودتای انگلیسی شناخته می‌‏شود؟

 

حضور اندیشه سوسیالیستی در ایران تهدید برای دیگر شرکای سیاسی به شمار می‌آمد. بلشویسم مساله جدیدی است و برای گروهی از سیاسیون ایران گرایش و جاذبه ایجاد کرده و اینکه برای برخی رجل سیاسی، روسیه‌ای که قبل از جنگ برای ایران خطرناک به شمار می‌آمد حالا به یکباره جذاب شده و این ذهنیت به وجود آمده بود که این بار در برابر انگلیسی‌ها، استالین ما را نجات خواهد داد. بنابراین برای انگلیسیها خطر بلشویسم و ارتباط ایران با شوروی تهدیدآمیز بود. ارتباط قوی میان رجل سیاسی ایران و روسیه مدام از سوی نیروهای نفوذی انگلیس رصد می‌شد؛ فرشهای قرمزی که برای مهمانان روسی پهن شده و مهمانیهای مجللی که برای پذیرایی از آن‌ها ترتیب داده می‌شد. گزارش اغلب این دیدار‌ها و مسائل مرتبط به روابط تجاری میان ایران و روسیه در اسناد و راپورتهای سفارت انگلیس موجود بود. اینکه از روسیه افرادی برای ارتباط تجاری می‌‏آمدند و انگلیسیها راپورت زیادی از گزارش‏‌ها و روابط ایران در مرز آذربایجان و خراسان در اختیار داشتند. در نوشتههای بهار نیز از آمدن برخی رجل روسی به کشور روایت مثبتی می‌شود. بنابراین این‌طور نیست که واقعا سندی وجود نداشته باشد. کودتای سوم اسفند نه در انگلیس که در همین تهران طرح‌ریزی شده، این را می‌‏توان از اسناد به دست آمده از زندگی آیرونساید به چشم دید. در دوران کرزن می‌بینید که قرارداد ۱۹۱۹ دیگر قابل اجرا نیست و به نوعی لغو شده و در عین حال بلشویکها هم به انزلی قوا فرستادهاند و در چنین لحظه‌ای است که کودتای سوم اسفند حادث می‌شود. سیدضیاء شناخته شده و آنگلوفیل است و در روزنامه‌اش هم مشخص است و این فرد از سوی نیروهای انگلیسی‌های حاضر در ایران برگزیده می‌شود.

 

 

فکر می‌‏کنید انگیزه واقعی سیدضیاء برای کودتا چه بود؟

 

جاه‌طلبی شخصی و سیاسی و فرصت‌طلبی برای اینکه برخی ایده‏‌هایش را به کرسی بنشاند. در روزنامه رعد همه چیز خیلی متوجه خطرات علیه جامعه ایران است. سیدضیاء روزنامه‌نگار قابلی است که در ادامه راه به خاطر‌‌ همان جاه‌طلبی می‌‏خواهد به عرصه سیاست نیز وارد شود. به دلیل مشغولیت در حرفه روزنامه‌نگاری نگاه جامع و به روزی نسبت به حوادث سیاسی پیرامونی دارد. سیدضیاء نه از قانون می‌‏گوید و نه شعار آزادی سر می‌‏دهد. البته کمی هم منطقی به نظر می‌رسد چرا که در آن دوران سخن گفتن از آزادی با توجه به بافت اجتماعی موجود، کمی غیرقابل پذیرش بود. در آن دوران سیاسی در ایران عدالت نبود و اصولا فرصتی نیز برای نهادینه‌سازی عدالت قضایی و تفکیک قوا به وجود نمی‌آید. نظام پارلمانی تعطیل است و نه تنها مجلسی وجود ندارد که احزابی نیز برای تداوم اهداف سیاسی نظام مشروطه نیست و در کل همه چیز بیش از آنکه ما تصور کنیم به هم ریخته است. البته سیدضیاء وقتی که در دوره رضاشاه بر می‌گردد، خیلی واضح‌تر انگلیسی است. از سوی دیگر من باز به‌‌ همان وجه جاه‌طلبی سیدضیاء اشاره می‌کنم و اینکه برای آدمی که فرد متوسطی است بسیار حائز اهمیت است که بتواند با احمدشاه مواجه شود. 

کلید واژه ها: سیدضیاءالدین طباطبایی کودتای سوم اسفند منصوره اتحادیه


نظر شما :