بروم برژه، رئیس انجمن ایران‌شناسی فرانسه: میرزا کوچک‌خان تجسم «جنگل‌زدگی» بود

۱۰ تیر ۱۳۹۱ | ۰۰:۲۹ کد : ۷۵۱۷ در هزارتوی جنگل سرخ
جنگلی‌ها درخواست‌های خاص منطقه‌ای نداشتند...در اذهان مردمی، میرزا کوچک‌خان به صورت نوعی «رابین هود» تجسم می‌یابد... یاد جنبش جنگل و رهبر آن یکی از عللی بود که فدائیان خلق ناحیه‌ای جنگلی در گیلان را برای آغاز حرکتی چریکی انتخاب کردند...مراسم بزرگداشت خاطره‌ شهادت میرزا با گرایش‌های متضاد و تنوع انجمن‌هایی که یاد جنبش را استمرار می‌بخشند گواهی است بر اختلاف‌ها و شکاف‌ها...استناد به منطقه نه هدف که شرط محبوبیت و مردمی شدن جنبش جنگل بود.
بروم برژه، رئیس انجمن ایران‌شناسی فرانسه: میرزا کوچک‌خان تجسم «جنگل‌زدگی» بود
ترجمه: ساناز صفرزائی

 

تاریخ ایرانی: کریستین بروم برژه، استاد انسان‌شناسی در پرووانس فرانسه در گفت‌و‌گو با «تاریخ ایرانی» به تفصیل از ریشه‌های مصادره میرزا کوچک‌خان جنگلی توسط گروه‌های مختلف سیاسی پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ می‌گوید. پرفسور بروم برژه همچنین در توضیح خاستگاه اجتماعی رهبر نهضت جنگل به تصویر «رابین هودی» شمالی‌ها از وی اشاره می‌کند و اینکه گیلان چهرهٔ «راهزن دوستدار جامعه» را که به خوبی با مردم خود عجین شده را می‌پذیرد. رئیس انجمن ایران‌شناسی فرانسه در رابطه با نگاه میرزا کوچک‌خان به قدرت‌های جهانی در عصر خود می‌گوید که او از انگلیسی‌ها (توطئه‌گران امپریالیست) و روس‌ها (مشتی «وحشی») تنفر داشت و خواهان آزادی کشور خود بود. کریستین بروم برژه نویسنده کتاب «مسکن، معماری و جامعهٔ روستایی در دشت گیلان در شمال ایران» است.

 

***

 

آقای دکتر لطفا بفرمایید اولین آشنایی میرزا کوچک‌خان با اندیشه‌های سوسیالیسم به چه زمانی باز می‌گردد؟ آیا واقعه‌ای خاص باعث شد به سمت و سوی چپ کشیده شود یا کتاب و مقالات خاصی؟

 

اطلاعات مشخصی ندارم اما فکر می‌کنم که او هنگام اقامت در باکو، پس از مجروح شدن در جریان حرکت و لشکرکشی به تهران در سال ۱۹۰۹، با افکار سوسیالیستی آشنا شد.

 

 

ریشه درگیری میرزا کوچک‌خان با کمونیست‌های ایران و اختلاف نظر با سران شوروی در مسکو چه بود؟ مثلا میرزا نامه‌ای به لنین می‌نویسد و اصول فلسفه سوسیالیستی را یادآور می‌شود تا بگوید جامعه کنونی ایران آماده پذیرایی فوری از کمونیسم نیست. نگرانی‌ها میرزا را در چه می‌بینید؟

 

منازعه میان میرزا و همراهانش از یک سو و کمونیست‌های شوروی و ایرانی از دیگر سو بر سر دو نکته‌ حیاتی بود: جایگاه مالکیت خصوصی و دین. او پیوسته در بیانات و اعلامیه‌هایش بر ضرورت احترام به مالکیت اموال و زمین تأکید و با تبلیغات ضد دینی مقابله می‌کرد. از طرفی هوادارانی که از میرزا حمایت مالی می‌کردند او را تحت فشار قرار می‌دادند، بدین‌سان در مسجدی در رشت کسبه از او می‌خواهند رسماً قول بدهد که دین، مسکن و اموال آن‌ها از هرگونه تعرضی مصون است. آن‌ها یادآور می‌شدند که تأمین کننده‌ منابع مالی میرزا و افرادش هستند و در صورت بروز رفتار خصمانه از سوی کمونیست‌ها دیگر بر تعهدات خود پایبند نمی‌مانند.(۱) در مقابل کمونیست‌ها هم زیر بار «فرورفتن در لجن‌زار خرده بورژوازی»(۲) نمی‌رفتند. گسست اجتناب‌ناپذیر است. میرزا و همرزمانش به جنگل رفته و در نامه‌ای سرخوردگی‌هایش را با لنین در میان می‌گذارد: او بیم دارد که «پس از دفع یک سلطهٔ خارجی، بار دیگر گرفتار سلطهٔ دیگری قرار بگیریم.»(۳) به گفتهٔ شاهدی «او در تماس با بلشویک‌ها دریافته بود که چیزی بد‌تر از انگلیسی‌ها در میان است.» (۴)

 

 

یکی از ویژگی‌های نهضت جنگل این است که هر سه گروه ملی‌گراها، سوسیالیست‌ها و مذهبی‌ها آن را از آن خود می‌دانند و دست به مصادره‌اش می‌زنند. علت را در چه می‌بینید؟

 

میرزا کوچک‌خان، نهضتی که هدایت و جمهوری ناپایداری که رهبری کرد، برداشت‌های متناقضی(۵) را، حتی نزد مدعیان سردمداری جنبش، برانگیخت. در اذهان مردمی، میرزا کوچک‌خان به صورت نوعی «رابین هود» تجسم می‌یابد که با ظاهر، نحوه‌ کردار و رفتارش، هویت منطقه را نمادین می‌سازد. ترانه‌هایی در ستایش چشمان آبی روشن او توسط مردم شمال ایران فراوان سروده شده است. میرزا به گیلکی سخن می‌گفت و به سان تالشان یا گالشان (دامداران کوهستان‌های خاور گیلان) لباس می‌پوشید؛ شلوار و کتی از جنس شال، پارچه‌ای دستباف محلی با ظاهری زمخت، پاتاوه (نوارهایی به عنوان ساق‌بند) و چوموش (چاروق‌هایی از چرم گاو) شاخص‌های جامهٔ محلی در بر می‌کرد. حافظۀ‌ مردمی از نقش او به مثابه دادگر که حساسترین مسائل را (روابط با مالکان، اختلافات بر سر آبیاری...) مستقیماً در میدان عمل فیصله می‌داد و یا از نقش او در مدرن کردن استان (راه‌سازی و مدرسه‌سازی و غیره) یاد می‌کند. از دیگر سو، میرزا و جنبش او به صورت تنگاتنگ با جنگل و جایگاه نمادین آن وابسته‌اند. جنگل مأمن و مکان آزادی است که می‌توان در صورت تعقیب یا از شرّ بی‌عدالتی‌ها بدانجا پناه برد؛ کاری که میرزا به دفعات، هنگام بروز کدورت و کشمکش (به ویژه با بلشویک‌ها) بدان دست زد. اصطلاحی در میان روشنفکران منطقه برای بیان این غوغای درون روح و این عزلت از سر سرخوردگی در مأمن جنگل رایج است و آن «جنگل‌زدگی» است. شخصیت میرزا تجسم این تخیل محلی است که با آزادی و طغیان همساز است.

 

 

چپ‌ها چطور؟ آن‌ها از چه زمانی دست به مصادره میرزا زدند؟

 

فرا‌تر از تصویر بومی پر ارج از این قهرمان محلی، تصاویر متناقض و مسأله آفرینی از این شخصیت استثنائی نیز وجود دارد. چریکی با مو و ریشی آشفته که اندیشه‌ و افکار سوسیالیستی و ضد امپریالیستی را به نمایش می‌گذارد که از دهه‌ ۱۹۶۰ (۱۳۴۰ه. ش) جنبش‌های چپ افراطی بدان‌ها دامن می‌زدند. شاید یاد جنبش جنگل و رهبر آن یکی از عللی بود که فدائیان خلق، گروه مارکسیستی که جایگاه محکمی در شمال ایران داشت، ناحیه‌ای جنگلی در گیلان را برای آغاز حرکتی چریکی انتخاب کردند که به شکلی ناپیوسته هشت سال دوام داشت. حمله به قرارگاه ژاندارمری سیاهکل (کوهپایه‌های البرز در جنوب لاهیجان) در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ سرآغاز جریان مبارزات مسلحانه بود.(۶) گروه چپ انقلابی اسلامی دیگری نیز زیر لوای این تصویر قهرمان ضدامپریالیستی قرار گرفت و آن مجاهدین خلق بود که نشریه‌ خود را بین سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ با نام «جنگل» منتشر کرد. و باز حرکت‌های چریکی و مخالف حکومت که در آغاز دهه‌ ۱۳۶۰ در گیلان جریان داشت خود را پیرو همین نماد جنگل می‌دانستند. اما تنها جنبش‌های مسلحانه‌ مذکور نبودند که خود را وامدار «جنگلیسم» می‌خواندند. مخالفان ملی‌گرا نیز میرزا را قهرمان خود می‌خوانند و او را در ردیف شخصیت‌های برجسته‌ تاریخ ایران همچون مزدک، بابک خرمدین و مصدق قرار می‌دهند که در برابر انواع متجاوزین ایستادگی و افکار مترقی را ترویج می‌کردند. البته به راستی، نخستین خواسته‌های جنبش جنگلی عقب‌نشینی لشکریان خارجی (آن زمان روس و انگلیسی) و برقراری عدالت اجتماعی بود.

 

از سویی نظام اسلامی نیز این قهرمان را به خود نسبت می‌دهد. نظریه‌پردازهای آن بر این امر تأکید دارند که مبارزه‌ میرزا کوچک «در راه ارزش‌های مقدس اسلام و استقلال ایران» بود. بر سنگ مزار او این جملات حک شده است: «سردار جنگل، میرزا کوچک‌خان جنگلی، به ندای اسلام به پا خاست و انعکاس صدای مظلومانه‌ مستضعفان ایران را در طنین غرش گلوله‌ها، به گوش جهانیان رسانید.» استدلال‌ها برای اثبات این تصویر از میرزا فراوانند: میرزا در حوزه درس طلبگی خوانده بود، با افراطیون و بلشویک‌هایی قطع ارتباط کرده بود که هنگام پیاده کردن نیرو‌هاشان در ۱۹۲۹ به مساجد آسیب رسانیده بودند، تبلیغات ضد دینی می‌کردند و اصل مالکیت خصوصی را زیر سؤال می‌بردند. مرگ او که در سنت شفاهی به چندین روایت نقل شده است، تحت لوای شهادت قرار می‌گیرد و او را همتای قدیسان شیعه به شمار می‌آورد. میرزا که در بورانی غافلگیر شده بود از سرما یخ می‌زند و جان می‌بازد؛ یکی از همرزمانش که به نیروهای دولتی پیوسته بود سر او را بریده و به تهران می‌برد تا تحویل رضاخان بدهد و او آن را در میدان بهارستان به نمایش می‌گذارد. روایت است که سر او که در تهران دفن شده بود پنهانی از خاک بیرون آورده شده و به گیلان بازگردانده می‌شود، در آنجا به تن «دوباره می‌چسبد» و سرانجام میرزا در گورستان سلیمان داراب در خارج رشت بر سر جاده‌ای که به جنگل می‌رود، به خاک سپرده می‌شود.

 

بدین سان به زعم اینان، میرزا مدافع اسلام و دشمن قدرت‌های بیگانه و بلشویسم است و او را به نوعی نیای انقلاب ۱۳۵۷ معرفی می‌کند و برای زدودن تصویر چریک مارکسیستی که پیشقراول جنبش‌های پارتیزانی جهان سومی است، مقامات رسمی با تأکید بر بُعد مذهبی مبارزه‌ میرزا بیشتر او را در کسوت روحانی نشان می‌دهند (در تابلویی که سال ۱۳۶۱ در موزهٔ رشت به نمایش درآمد او به شکل روحانیون است و زیر تابلو این جمله خوانده می‌شود: «میرزا کوچک‌خان، انقلابی بزرگ، قربانی توطئهٔ شرق و غرب در کسوت روحانی»).

 

 

این‌ تصویر چقدر با واقعیت تاریخی همخوانی پیدا می‌کند؟

 

این چهره بسیار دور‌تر از تصویر چریک ژولیده مویی است که عمیقاً در اذهان ریشه دوانده و جا افتاده. بدین‌سان در پوستری که یکی از نهاد‌ها منتشر می‌کند این جمله‌ میرزا به چشم می‌خورد: «ما تا آخرین حد ممکن ایستادگی و جان خود را فدای دفاع در برابر قدرت‌های بیگانه می‌کنیم.» بدین ترتیب «سردار جنگل» با جنبه‌های متفاوت همچون نمادی از هویت منطقه‌ای، قهرمان مبارزه در راه آزادی ملی و منادی جهاد همنوایی دارد. یاد میرزا در زمان حکومت پهلوی نادیده گرفته شد و کمونیست‌های ایرانی نیز آن را به اتهام «منطقه‌گرایی»، «تاریک‌اندیشی»، قطع ارتباط با بلشویک‌ها و به ویژه کشتن رهبرشان، حیدرخان عمواوغلی محکوم می‌کردند. فراوانی مطالب منتشر شده پیرامون جنبش جنگل و رهبر کاریزماتیک آن(۷) همگی بر بدیع بودن این فصل از تاریخ ایران و گوناگونی تصاویر ارائه شده از آن گواهی می‌دهد. این رخداد‌ها و معانی آن‌ها به میدان مبارزه‌ نمادین در ایران و گیلان در عصر حاضر بدل شده است. مراسم بزرگداشت خاطره‌ شهادت میرزا با گرایش‌های متضاد و تنوع انجمن‌هایی که یاد جنبش را استمرار می‌بخشند گواهی است بر این اختلاف‌ها و شکاف‌ها.

 

در سال ۱۳۸۴ دموکرات‌ها یاد قهرمان انقلابی خود را به مناسبت بازگشایی خانه‌ او که در مرمت آن مشارکت کرده بودند، با شرکت «عاشورپور» خواننده بزرگ گیلانی که از تبعیدی طولانی در غرب بازگشته بود، گرامی داشتند. جو حاکم در مکان مذهبی کنار مقبره‌ میرزا کاملاً متفاوت است. سخنرانان در گفتار خود و با نشان دادن تصاویری یادآور جایگاه و ریشه‌ مذهبی قهرمان خود می‌شدند. در اینجا میرزا به روحانیونی مرتبط یا به مثابه یکی از آنان بازشناخته می‌شود که برای دفاع از میهن در جنگ ایران و عراق شرکت کردند. بر پوستری عظیم سه تصویر از قهرمانمان را مشاهده می‌کنیم. یکی با ریشی انبوه، همانگونه که بر بسیاری از عکس‌های به جای مانده از او می‌بینیم، یکی تصویر کوچکی با قاب گرد که با کلاه نمدی و ریشی منظم‌تر، همان‌طور که در اواخر دههٔ ۱۳۶۰ روی تمبر‌ها و نقاشی‌های دیواری مشاهده می‌کنیم و سومی او را در کسوت روحانی در دوران طلبگی‌اش نشان می‌دهد.

 

این نبرد بزرگداشت‌ها در قالب انجمن‌های وابسته نیز ابراز می‌شود. روشنفکران با گرایش دموکراتیک فعالیت خود را در چارچوب بنیاد پژوهشی و فرهنگی میرزا کوچک‌خان پی می‌گیرند. برای ختم این نکته باید گفت که در برابر نمادی بسیج کننده که ریشه در تخیل جمعی و مردمی دارد، جریان‌ها و نظریه‌پردازان سیاسی دو راه پیش رو دارند: در صورت نپسندیدن نماد با حذف آن، مثلاً از طریق ممیزی و یا تملک آن که البته این راه حل کارا‌تر است چرا که مردم را با خود همراه می‌کنند.

 

 

میرزا اساسا از تشکیل حکومت انقلابی چه انگیزه‌ای داشت؟ دنبال اعلام استقلال گیلان و خودمختاری از دولت مرکزی بود و می‌خواست قلمرو و حکومتی برای خود در گیلان دست و پا کند؟

 

هیچ کدام از اهداف اعلان شده از سوی رهبران جنگلی‌ها حاوی درخواست‌های خاص منطقه‌ای نیست. برنامه‌ها و اعلامیه‌های ارائه شده توسط جنگلی‌ها در بردارنده‌ خواسته‌های کلی است: اخراج نیروهای اجنبی، مبارزه با استبداد و ظلم، رفاه عمومی و توزیع عادلانه‌ ثروت. تا آنجا که من می‌دانم در چند اعلامیه مربوط به سال ۱۹۱۷ تمایل جنگلی‌ها به مشارکت در ایجاد حکومت مستقل قفقاز و حتی حکومت مستقل گیلان(۸) ابراز شده است. اما این خواسته‌های منطقه‌گرایانه و ملی‌گرایانه در مقایسه با مطالبات اجتماعی، ملی و بین‌المللی رهبران جنبش بسیار کم‌اهمیت است. گرچه همبستگی و نماد منطقه‌ای نقشی در خور در روند بسیج نیرو‌ها بازی کردند اما نمی‌توان آن را عامل سرنوشت‌ساز این قیام دانست. همانگونه که نمی‌توان گفته‌های مفسران را پذیرفت که ظهور این جنبش چریکی را به نوعی آمادگی روان- مردم‌شناختی اطلاق کرد که گیله مرد را مخالف رژیمی می‌داند که طبق سنتی فرهنگی همیشه معترض است.

 

 

اساسا خاستگاه اجتماعی خیزش در شمال ایران را در چه عواملی می‌توان خلاصه کرد؟ کدام طبقات اجتماعی بیشتر برای مشارکت در آن انگیزه داشتند؟

 

مجموعه‌ شرایط عینی این برهه‌ تاریخ، می‌تواند علل این قیام بدیع را توضیح دهد: همسایگی امپراتوری روسی که در حال غلیان است، ضعف دولت مرکزی که در این استان حاشیه‌ای بسیار محسوس‌تر است، وجود طبقه‌ دهقانی متوسط که از طریق اقتصاد بازار به دنیای شهری پیوند خورده و چندان گرفتار سیطره‌ اربابان نیست و در نتیجه از نوعی خودمختاری و «حداقل آزادی رویکردی» برخوردار است. جا دارد نکته‌ آخری کمی شکافته شود.‌‌ همان گونه که اریک وولف(۹) نشان داده است، انقلاب‌های روستایی قرن بیستم توسط دهقانان متوسط و ناراضی انجام شد. کشاورزان مرفه چه مالک بزرگ و چه خرده مالک غالباً طرف نظام حاکم هستند. زارعان خرده پا گرچه مایل به قیام‌اند اما فاقد «استقلال اقتصادی» هستند که این کار را ممکن سازد. زارعین گیلانی که قربانی افت و خیزهای اقتصاد بازار (به ویژه بازار ابریشم) بودند با دنیای شهر، تجار و نخبگانش در ارتباط قرار گرفتند و همین باعث شد به ندای رهبران جنگل پاسخ مثبت بدهند. به علاوه از اواخر سده نوزدهم میلادی نارضایتی این دهقانان بیشتر شد زیرا وضع آن‌ها رو به وخامت گذاشت(۱۰) و مالیات و سهمیه‌ اربابی (به مالک، مباشر، حاکم، دولت....) بیش از پیش سنگین شد و اربابان گیلانی، برخلاف سایر استان‌ها هیچ نقشی در سازماندهی تولید محصول و یا در دفاع و محافظت از رعایا ایفا نمی‌کردند: نیازی نبود تا در این سرزمین پرآب، مثل آنچه در داخل فلات می‌گذشت به ایجاد تأسیسات مهم آبیاری مثل حفر و ساخت قنات، این دالان‌های عجیب و حیرت‌انگیز زیرزمینی دست بزنند. آن‌ها ناچار نبودند مثل اربابان نواحی دامداری داخل ایران، از ساکنان در برابر حمله‌ ایلات محافظت کنند. بدین سان وجه مشخصه‌شان عدم کارائی‌شان بود.(۱۱)

 

 

اصولا گیلان و شمال ایران در آن زمان به لحاظ اجتماعی چقدر خصلت جدایی‌طلبانه داشت؟ آیا مردم دوست داشتند اقلیمی خودمختار داشته باشند؟ حوزه نفوذ میرزا در کدام شهرهای شمال بیشتر و در کدام شهر‌های شمال نامحبوب بود؟

 

در گیلان، دست کم در جلگه و کوهستان‌های مرطوب مرکز استان، مردم خاستگاه فرهنگی مشترکی را بازشناسایی کردند که در ظاهر و نحوه‌ زندگی رهبران، به ویژه میرزا تجسم می‌یافت و این موضوع نقش تعیین‌کننده‌ای در اشاعه و مشروعیت جنبش بازی کرد: میرزا که گیلکی حرف می‌زد، با مسائل خاص دهقانان گیلانی آشنا بود، به سیاق جنگل‌نشینان لباس می‌پوشید، الگوی آشنایی بود که مردم فرودست منطقه خود را در آن باز می‌یافتند. در یک تعاونی جنگلی، لباس‌هایی از جنس شال، نوعی پارچه‌ زمخت، برای میرزا و افرادش شلوار، کت و شنلی شبیه جامه‌ چوپانان دوخته می‌شد. مضمون جنگل در تخیل جمعی منطقه طنینی خاص دارد، از این رو همین جنگل در نام جنبش می‌درخشد و میرزا از آن به مثابه آخرین راه بهره می‌جوید و هنگام بروز بحران بدانجا پناه می‌گیرد. نهضت جنگل و رهبر آن بی‌شک از جمله نمادهای عمده‌ هویت منطقه هستند و چهره «راهزن دوستدار جامعه» که به خوبی با مردم خود عجین شده را می‌پذیرد. همانگونه که E. J. Hosbawn الگویش را پرداخته است: «احقاق حق می‌کند، از ثروتمندان می‌گیرد و به فقرا می‌دهد، هرگز مردم خود را ترک نمی‌کند، این مردم او را تحسین، یاری و حمایت می‌کنند.»(۱۲)

 

گسترش جنبش در بطن استان از همبستگی خویشاوندی نیز سود جست. مسئولان سازمان اغلب از طریق پیوندهای فامیلی نیز به هم وابسته‌اند. به عنوان نمونه ابراهیم کربلائی و برادرش، سه برادر کسمائی جزء اولین گروه شورشیان بودند، دو خواهرزاده‌ میرزا فعالانه در جنبش شرکت دارند، داوود‌زاده از خانواده‌ نوبل (خانواده‌ بنیانگذار جایزه نوبل) که دارای ذخائر نفتی در رشت و باکو هستند برای خرید تسلیحات کمک مالی می‌خواهد؛ میرزا اسماعیل هنگام کودتای سرخ در دسامبر ۱۹۲۰ نماینده دائی خود در رشت می‌شود، پدرزن احسان‌الله خان حاکم انقلابی لاهیجان می‌شود... گرچه این پیوند‌ها و رفتار‌ها عاملی قوی برای محبوبیت و مشروعیت جنگلیسم بودند اما شاید ترمزی در راه توسعه‌ فرامنطقه‌ای نهضت به شمار می‌آمدند. دیری نمی‌پاید که شاهد عناد شاهسون‌ها و خلخالی‌های آذربایجان شرقی با جنگلی‌ها می‌شویم که به عنوان نمونه به آن‌ها اجازهٔ ترویج آرمان‌ها و افکارشان را در اردبیل نمی‌دهند. به بیانی دیگر، استناد به منطقه نه هدف که شرط محبوبیت و مردمی شدن جنبش بود. میرزا از محبوبیت خاصی در خاور سفیدرود برخوردار بود. از دیگر سران مهم نهضت دکتر حشمت بود. این پزشک با خاستگاه اجتماعی پائین، در سال ۱۹۱۶ به نهضت می‌پیوندد و عملیات آن را در کرانه‌ خاوری سفیدرود، در لاهیجان و لنگرود هدایت می‌کند در حالی که مراکز سازمان و محبوبیت میرزا در کرانهٔ باختری این رود بزرگ و رشت، در فومن، کسما، گوراب زرمیخ قرار دارد.

 

 

برخی تحلیل‌ها از وقایع گیلان نشان می‌دهد که مسکو برنامه مشخص و بلندمدتی در مورد ایران نداشت و محافل سیاسی در مسکو از‌‌‌ همان آغاز در این فکر بودند که از وقایع گیلان همچون ابزار فشار بر انگلیس بهره‌برداری کنند. چقدر این قضاوت بی‌طرفانه است؟ آیا به راستی لنین و همراهانش صرفا یک نگاه ابزاری برای برقراری موازنه قدرت دیپلماتیک با بریتانیا داشتند و گسترش ایدئولوژی کمونیسم برایشان دغدغه‌ای نبود؟

 

بله، چندین نویسنده اذعان دارند که روس‌ها از طریق یاری به انقلاب گیلان می‌کوشیدند انگلیسی‌ها را زیر فشار قرار دهند (به عنوان مثال این نقطه نظر V. L Genis است) اما در بین بلشویک‌ها دیدگاه‌های متضاد وجود داشت. از نظر برخی، انقلاب بلشویکی تنها در کشورهای صنعتی با طبقه‌ کارگر ممکن است که پیشتر انقلاب بورژوائی را به انجام رسانده باشند، ایران چنین وضعیتی نداشت و بهتر بود انقلاب را به سوی کشورهای اروپایی سوق داد، این بعد‌ها دیدگاه لنین شد. به زعم برخی دیگر، مبارزه برای «آزادی ملی» قادر بود مستقیماً به حکومتی شورایی بیانجامد؛ و این نقطه نظر استالین و نیز تروتسکی بود که در اوت ۱۹۱۹ می‌گفت. تروتسکی اما بعد‌ها تغییر موضع داد و می‌گفت: «به جای آن‌ که در انتظاری طولانی و مرارت‌بار برای مشاهده‌ چگونگی تغییر اوضاع در اروپا باشیم، آنجا در میدان نبرد آسیا، می‌توانیم بی‌تردید فعالیتی را گسترش دهیم.»(۱۳) ‌این مجادله کمونیست‌های ایرانی را نیز در طول وقایع گیلان دچار دودستگی می‌کرد: آیا ایران به بلوغ کافی برای تجربه‌ انقلابی رسیده است یا باید با ملی‌گرایان اصلاح‌طلب نظیر میرزا به توافق رسید؟

 

 

درک جنگلی‌ها از فضای سیاست‌های جهانی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا آنان منافع مشترک روس و بریتانیا را درک کرده بودند؟

 

 میرزا صمیمانه از انگلیسی‌ها (توطئه‌گران امپریالیست) و روس‌ها (مشتی «وحشی») تنفر داشت و خواهان آزادی کشور خود بود. جنگلیست - سوسیالیست‌ها بی‌شک‌‌ همان حس تنفر را نسبت به روس‌ها ابراز نمی‌کردند. تصور نمی‌کنم که در نظر جنگلیست‌ها کمک روس‌ها وسیله‌ای برای اعمال فشار آن‌ها (روس‌ها) بر انگلیسی‌ها ‌بود.

 

 

به عنوان پرسش آخر قدری درباره نحوه تاریخ‌نگاری نهضت جنگل بگویید. واقعه جنگل نیز مانند کودتای ۲۸ مرداد تاریخ‌نگاری متناقضی دارد. به ویژه گفته می‌شود رضاخان و پسرش اجازه ندادند تاریخ‌نگاری دقیقی از نهضت جنگل نوشته شود. بعد از انقلاب هم بیشتر تمایل این بود که نگاهی اسلامی به میرزا کوچک‌خان ایجاد شود. شما چه قضاوتی نسبت به تاریخ‌نگاری قیام میرزا کوچک‌خان و وقایع جنگل دارید؟

 

همانگونه که گفتم نهضت جنگل موضوع برداشت‌های متضادی است. میرزا کوچک و جنبش جنگل در زمان حکومت پهلوی نادیده انگاشته می‌شد، پس از انقلاب میرزا را به مالکیت خود درآوردند: در کتاب‌های مدرسه می‌خوانیم که او «عاشق اسلام و استقلال ایران بود»(۱۴) و در راه «ارزش‌های مقدسی» به شهادت رسید. در روز گرامیداشت شهادتش مقامات رسمی در مراسم شرکت می‌کنند. در بیرون مراسم هم گروه موزیک شهرداری به روش خود مراسم یادبود را برگزار می‌کند در حالی که شاگرد مدرسه‌ها مزار میرزا را گل‌باران می‌کنند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- نگاه کنید به V.L. Genis, «Les bolchéviques au Guilan », Cahiers du monde russe, 40-3, 1999 (صص 459-495)، ص 473.

 

۲- همان­جا، ص. 471.

 

۳- همان­جا، ص. 479.

 

۴- آرشیوهای1243  Foreing office FO 248/ (گزارش 1920-08-5).

 

۵- مطابق اصطلاح بسیار به­جای J. Afary, “A contentious historiography” در “The Contentious Historiography of the Gilan Republic in Iran: A Critical Exploration”, Iranian Studies, 28, 1-2, Winter/ Spring 1995 (pp. 3-24)

 

۶- ن.ک. به E. Abrahamian, «The Guerilla Movement in Iran, 1963-77» In Iran. A revolution in Turmoil   انتشارات H. Afshar ، لندن 1985 (ص. 159)

 

۷- نگاه کنید به بخشی از منابع ذکر شده در G. S. Harris, « The Gilân Soviet Revolution, 1920-1021 » In Essays in Honor of Majid Khadduri (J. Piscatori and G.S. Harris, eds), Boulder, 1987 (pp. 205-237, dans J. Afray, “The Contentious Historiography…” op.cit. et dans C. Chaqueri, The Soviet Socialist Republic of Iran, 1920-1921. Birthe of the Trauma, Pittsburgh and London, 1995.

 

۸- آرشیوهای وزارت خارجه  Foreing iffice, FO248/ 1168,I

 

۹- E. Wolf, Peasant Wars in the XXth Century, Londres, Faber & Faber, 1971.

 

۱۰- - Voir J. Afary, « Peasant Rebellions of the Caspian Region during the Constitutional Revolution, 1906-1909 », op. cit. (pp. 140-141).

 

۱۱- F. Kâzemi and A. Abrahamian, « The non-revolutionary peasantry of modern Iran », op. cit. (pp. 289-290). Voir aussi sur ce thème B. Moore, The Social Origins of Dictatorship and Democracy: Lord and Peasant in the Making of the Modern World, Boston, Beacon Press, 1966. Ce dernier constate qu’une situation révolutionnaire dans le monde rural résulte souvent d’un dérèglement du ratio entre les services rendus par le propriétaire et le surplus prélevé sur les paysans - p. 472

 

E.J Hobsbawn, Les bandits, Paris, La découverte (p. 36۱۲- (

کلید واژه ها: میرزا کوچک خان نهضت جنگل کریستین بروم برژه


نظر شما :