گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با خسرو سینایی: مرثیه‌ لهستانی‌ها تا سقوط کمونیسم مسکوت ماند

نینا وباب
۱۱ خرداد ۱۳۹۲ | ۱۶:۳۴ کد : ۷۶۳۳ لهستانی‌ها در ایران
همه لهستانی‌های مهاجر یهودی نبودند...تعداد ۳۰۰ هزار لهستانی یک مقدار اغراق شده است. طبق اسناد رسمی عده‌ای که به ایران آمدند در حدود ۱۵۰-۱۲۰ هزار نفر بودند... لهستانی‌ها می‌گفتند بعد از آن دوره‌ای که در سیبری گذرانده بودیم ایران برای ما مثل یک بهشت بود...به من گفتند به هیچ‌وجه در مورد آوارگان لهستانی در ایران صحبت نکن...بسیاری از خانم‌های جوانی که در میان لهستانی‌ها بودند با خانواده‌های ایرانی وصلت کردند...فیلم «قطار زمستانی» را درباره بچه‌های لهستانی در ایران می‌سازم.
گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با خسرو سینایی: مرثیه‌ لهستانی‌ها تا سقوط کمونیسم مسکوت ماند
تاریخ ایرانی: حضور هزاران لهستانی در بحبوحه جنگ جهانی دوم، بخشی از تاریخ معاصر ایران است که در آثار ادبی و هنری ما مغفول مانده است. خسرو سینایی ۳۰ سال پیش فیلمی مستند با عنوان «مرثیه گمشده» را به تهیه‌کنندگی سیمای جمهوری اسلامی ساخت. او برای ساخت این فیلم و جمع‌آوری اسناد مورد نیاز ۱۲ سال وقت صرف کرد. سینایی در ساخت این فیلم، عکس‌های باقیمانده از جنگ جهانی دوم را به ‌کار برده و همچنین با افرادی که آن دوره را به یاد دارند، گفت‌وگو کرده است. «مرثیه گمشده» سال‌ها از اکران محروم بود تا اینکه در سال ۱۳۸۶ اکران شد. این فیلم در ۱۳ اکتبر ۲۰۰۷ برای نخستین بار در دانشگاه علوم انسانی لهستان به نمایش درآمد و از سینایی تجلیل شد. یک سال پس از آن در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸، در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم لهستان در گدنیا، صلیب لیاقت جمهوری لهستان از سوی لخ کاچینسکی، رئیس‌جمهور این کشور به سینایی اهدا شد. این نشان افتخار به خاطر تلاش فراوان سینایی برای معرفی تاریخ ملت لهستان به وی اعطا شد. گفت‌وگوی سینایی با «تاریخ ایرانی» را در ادامه می‌خوانید:

 

***

 

آقای سینایی چطور شد که سراغ این موضوع رفتید؟

 

این مساله را در فیلم «مرثیه گمشده» به تفصیل شرح دادم. این داستان از سال ۱۳۴۹ شروع شده و من تا امروز هم در تعقیبش هستم. در زندگی اتفاقات زیادی می‌افتد. وقتی به قبرستان مسیحیان در منطقه دولاب تهران رفتم، تعداد زیادی سنگ قبرهای مشابه را دیدم که روی آن‌ها اسامی افراد سالخورده و کودک به چشم می‌خورد. کنجکاو شدم و این تحقیق از همان موقع یعنی سال ۱۳۴۹ شروع شد.

 

 

آنطور که برخی منابع فارسی می‌گویند حدود ۳۰۰ هزار لهستانی وارد ایران شدند. اولین گروه هم در فروردین ۱۳۲۱ آمدند. این‌ها چه مدت در ایران بودند؟

 

ببینید این اطلاعات متاسفانه و به خصوص اخیرا به مردم غلط منتقل می‌شود. عدد ۳۰۰ هزار، یک مقدار اغراق شده است. طبق اسناد رسمی این عده در حدود ۱۵۰-۱۲۰ هزار نفر بودند. در سال ۱۹۳۹ میلادی قراردادی بین یواخیم فن ریبن تروپ، وزیر امور خارجه آلمان هیتلری و مولوتوف، وزیر خارجه شوروی با حضور استالین امضا شد که طبق آن تصمیم گرفته شد لهستان به دو قسمت تقسیم شود؛ قسمت شرقی لهستان متعلق به شوروی باشد و قسمت غربی هم متعلق به آلمان. وقتی این توافق صورت گرفت در نهایت هیتلر با ایجاد یک صحنه ساختگی به چند سرباز آلمانی لباس لهستانی پوشاند و دستور داد که به مرز آلمان تجاوز کنند و این را بهانه‌ای برای حمله به لهستان از طریق دانسیک (که امروز دانس گفته می‌شود) قرار داد و جنگ دوم جهانی شروع شد. تا سال ۱۹۴۱ که هیتلر درگیر جنگ‌های دیگری در داخل اروپا بود، لهستانی‌های قسمت شرقی به سیبری منتقل شدند و در آنجا باید در اردوگاه‌های کار اجباری کار می‌کردند.

 

در سال ۱۹۴۱ میلادی هیتلر طبق برنامهٔ محرمانه‌ای با رمز «بارباروسا» (Barbarossa) به شوروی حمله کرد. وقتی شوروی درگیر جنگ با هیتلر شد ارتش آزادی از طرف لهستانی‌ها به فرماندهی ژنرال آندرس (که امروز قهرمان لهستانی‌هاست) در شوروی شکل گرفت. پس از آن بود که ژنرال آندرس با دولت‌هایی که حالا متفق شوروی بودند یعنی انگلستان و آمریکا و... که البته مهم‌ترینشان انگلستان بود، رایزنی کرد و این کشورها تصمیم گرفتند لهستانی‌های آواره‌ای را که در اردوگاه‌های کار اجباری سیبری بودند به جای دیگری منتقل کنند چرا که شوروی درگیر جنگ بود.

 

همهٔ این افراد به هیچ‌وجه یهودی نبودند. آن‌ها شامل انواع و اقسام آدم‌ها از ملت لهستان بودند که در میانشان یهودی هم حضور داشت. آن‌ها را به جنوب آوردند و از طریق کراسنوک به شمال دریای خزر، بندر پهلوی آن زمان (بندر انزلی) و از آنجا هم به تهران منتقل کردند. تعدادشان هم بر اساس آمار رسمی همان‌طور که گفتم بین ۱۵۰-۱۲۰ هزار نفر بود. در تهران پنج اردوگاه برایشان ساخته شد که در یوسف‌آباد فعلی که آن زمان بیابان بود، قلعه مرغی و... قرار داشت. آن‌ها از تهران به شهرهای مختلفی هم فرستاده شدند مثل اهواز. گروهی هم از مشهد وارد شده بودند. بچه‌های یتیمی که بین آن‌ها بودند و پدر و مادرشان یا در جنگ کشته شده بودند یا گم شده بودند نیز به اصفهان فرستاده شدند. همهٔ این بچه‌ها هم به هیچ‌وجه یهودی نبودند، اما یهودی هم بین این‌ها حضور داشت. این بچه‌ها در منطقه جلفای اصفهان زندگی می‌کردند، خوابگاه و مدرسه داشتند تا اینکه در سال ۱۹۴۵، ۷۳۳ نفر از این بچه‌ها با معلمین و پرستارانشان به زلاندنو منتقل و تبعهٔ این کشور شدند و من در سال ۱۳۵۴ آن‌ها را در زلاندنو ملاقات کردم.

 

 

بله، اتفاقاً این موضوع را در فیلمتان دیده‌ام. پس این مساله که گفته می‌شود در تهران پرورشگاهی برای این بچه‌ها ساخته شده بود، درست نیست؟

 

فکر می‌کنم در تهران یک بیمارستان برای آن‌ها بوده باشد، احتمالاً پرورشگاهی هم بوده، اما من درست نمی‌دانم. اما می‌دانم که بیمارستانی دایر بود و پزشکان و پرستاران لهستانی از این‌ها مراقبت می‌کردند. چندی پیش در یکی از کانال‌های تلویزیون شنیدم که می‌گفتند ۲۵۰۰ بچه یهودی را آورده بودند به تهران، که این اصلا حرف غلطی است.

 

روزهای اول حضور لهستانی‌ها در تهران، تعدادشان خیلی زیاد بود. اما تعدادی از مردان و زنان جوان که آمادگی داشتند دوباره به میادین جنگ جهانی دوم ازجمله مونت‌کاترینو، توبروک و العلمین فرستاده شدند. تعدادی از زنان جوانی هم که در ایران بودند ازدواج کردند و با خانواده‌های ایرانی محشور شدند و بچه‌هایشان هم در حال حاضر در ایران زندگی می‌کنند.

 

 

این موضوع که گفته می‌شود تعداد زیادی از لهستانی‌ها را از روسیه فرستادند که از طریق ایران به فلسطین منتقل شوند، درست است؟ یا اینکه چون روسیه تحمل هزینهٔ سنگین این تعداد لهستانی را نداشت، آن‌ها را به ایران فرستاد تا به نوعی از شرشان خلاص شود؟

 

نه. چون آلمان به روسیه حمله کرد و شرایط جنگی در روسیه شکل گرفت ژنرال آندرس تصمیم گرفت که ارتش آزاد لهستان را تشکیل دهد تا در آن جنگ شرکت کنند و عده‌ای را هم از لهستان خارج کنند، این‌ها از روسیه خارج شدند. در خارج از روسیه هم مارشال سیکورسکی (که او هم از قهرمانان لهستان است) در حال مذاکره بود که بتواند این‌ها را دوباره به لهستان برگرداند که این اتفاق نیفتاد و بیشترشان خارج از لهستان ماندند. تعدادی از این‌ها از ایران به عراق، لبنان و احتمالا هم به فلسطین برده شدند اما اینکه روس‌ها این‌ها را خارج کنند تا در فلسطین جایگزین کنند، هیچ جا گفته نشده است.

 

 

در ۷۰ سالی که از این واقعه می‌گذرد چقدر این موضوع در لهستان یادآوری شده است؟

 

من وقتی که تحقیق در مورد این فیلم را شروع کردم هنوز دولت لهستان کمونیستی بود. در جشنواره‌ سینمایی در شهر کراکو در سال ۱۹۷۴ شرکت کردم و وقتی گفتم که دارم روی چنین پروژه‌ای تحقیق می‌کنم لهستانی‌ها به من گفتند که به هیچ‌وجه در مورد این مساله صحبت نکن، چون حکومت آنجا در آن زمان کمونیستی بود و این‌ها به هیچ‌وجه نمی‌خواستند افشا شود که شوروی آن زمان در تقسیم لهستان نقش داشته و اصولا تا وقتی که شوروی کمونیستی برقرار بود اصلا راجع به این مسایل بحث نمی‌شد.

 

بعد از سقوط کمونیسم در این کشور بود که فیلم من «مرثیه گمشده»، بخشی از تاریخ لهستان که تا آن روز درباره‌اش سکوت شده بود را مطرح کرد و برای لهستانی‌ها خیلی جالب بود (شاید به همین خاطر هم نشان شوالیه را به من دادند). بعد هم آن استاد سینمای لهستان،‌ آقای آندره وایدا، فیلم «کاتین» را ساخت که راجع به کشتن حدود ۲۰ هزار افسر و سرباز جوان لهستانی در شوروی سابق بود. در واقع طرح این بحث و این بخش از تاریخ، بعد از سقوط کمونیسم در لهستان و کلا در اروپای شرقی امکان یافت. قبل از آن چون حکومت شوروی دایر بود، دولت‌ها اصلا نمی‌خواستند این بحث مطرح شود که با توافق استالین و هیتلر و امضای قرارداد بین وزرای خارجه‌شان، لهستان به دو قسمت تقسیم شد. این بحث اصلاً در آن زمان نمی‌توانست مطرح شود.

 

 

شما در طول این سال‌ها که با لهستانی‌های مهاجر در ارتباط بودید، چقدر دلبستگی به ایران را در بین آن‌ها دیدید؟

 

واقعیت این است که برای لهستانی‌هایی که الان زنده هستند و من اخیرا هم در آنجا بودم این مساله خیلی جالب است. اتفاقا در یک کلوپ سینمایی در یکی از شهرهایشان مرا دعوت کردند و فیلم «مرثیه گمشده» را نشان دادند. پوستر چاپ کرده بودند و اعضای کلوپ همه امضا کرده بودند و بعد هم جوان ۱۷ ساله‌ای پیش من آمد و گفت من خیلی از شما تشکر می‌کنم چون این بخشی از تاریخ لهستان است که ما نمی‌شناختیم. این فیلم در لهستان بارها و بارها نمایش داده شده ولی متاسفانه در ایران خیلی کم معرفی شده است.

 

اما در مورد سوال شما، در سال ۱۳۵۴ یعنی ۱۹۷۵ وقتی من به اتفاق فیلمبردارم مرحوم فریدون قوانلو به زلاندنو رفتیم، در این کشور با مردان و زنانی روبه‌رو شدیم که آن زمان در ایران نوجوان بودند و ۳۰ سال از زمانی که ایران را به مقصد زلاندنو ترک کرده بودند می‌گذشت. آن‌ها به گونه‌ای با ما رفتار کردند که کاملاً احساساتی شده بودیم. به قدری به ما محبت می‌کردند و به مردم ایران اظهار ارادت می‌کردند و متشکر بودند، که حد نداشت. می‌گفتند بعد از آن دوره‌ای که در سیبری گذرانده بودیم ایران برای ما مثل یک بهشت بود، و به همین دلیل نسبت به من و فیلمبردارم محبت بسیاری داشتند. این‌ها هرگز ایران و مردمش را فراموش نمی‌کنند.

 

 

به نظر شما، لهستانی‌های مهاجر در آن زمان، تاثیری هم روی مردم ایران گذاشتند؟ شما در طول این سال‌ها، چنین تاثیری را مشاهده کردید؟

 

همان‌طور که گفتم بسیاری از خانم‌های جوانی که در میان این‌ها بودند با خانواده‌های ایرانی وصلت کردند. بسیاری از آن‌ها که افسران جوان بودند یا دانشجویان پزشکی، بعد درس خواندند و برای مثال پزشک شدند. عده‌ای از آن‌ها که الان از دنیا رفته‌اند، می‌گفتند که برای مثال، در مورد آرایش چهره خانم‌ها یا مسایل این‌چنینی، خانم‌های ایرانی از آن‌ها سوال می‌کردند و نکاتی می‌آموختند. البته اینکه چقدر درست باشد من نمی‌توانم بگویم. اما این تاثیر وجود داشته است. در حال حاضر هم که بچه‌های آن مهاجران همین جا در ایران زندگی می‌کنند.

 

شما حداقل در دو کلیسای اصفهان، سنگ‌هایی را می‌بینید که یادبود حضور لهستانی‌ها (بچه‌های لهستانی) در اصفهان است. من در زمانی که فیلم را می‌ساختم و هم دو سال پیش که به اصفهان رفتم در دو تا از آن کلیساها که بخشی از یکی از آن‌ها در حال حاضر به مدرسه تبدیل شده، این سنگ‌بناها را دیده‌ام.

 

اما متاسفانه اطلاع‌رسانی خوبی در این باره صورت نمی‌گیرد. حتی در انزلی که محل ورود لهستانی‌ها به ایران بوده و تعداد زیادی از آن‌ها در آنجا به خاک سپرده شده‌اند، خیلی‌ها از این بخش از تاریخ اطلاع ندارند. در حالی که می‌شود به همین بهانه، موزهٔ جنگ جهانی دوم در کشور تاسیس کرد.

 

یکی از دلایلی که من در این صحبت شرکت کردم همین مساله ناآگاهی و ارائه اطلاعات نادرست بود. برای مثال، چندی پیش از یکی از همین کانال‌های تلویزیونی شنیدم که گفته بودند ۲۵۰۰ بچهٔ یهودی را آورده بودند به ایران و ۲۰ هزار نفر هم آمدند که این‌ها غلط است. در واکنش به آن، می‌خواستم مطلبی بنویسم که اگر مسایل تاریخی را نمی‌دانید حداقل طوری صحبت نکنید که تحریف شود. به همین دلیل هم من با شما صحبت کردم. شما می‌توانید مطمئن باشید آن چه من الان به شما گفتم بر اساس اطلاعاتی است که طی بیش از ۴۰ سال در ارتباط با این موضوع جمع کرده‌ام.

 

اما نکته‌ای که لازم می‌دانم مجددا روی آن تکیه کنم این است که همهٔ این لهستانی‌ها به هیچ‌وجه یهودی نبودند که به خاطر یهودی بودنشان از آنجا بیرون آمده باشند. این‌ها لهستانی‌های شرق لهستان بودند که بر اساس همان قرارداد بین هیتلر و استالین به شوروی منتقل شدند که در میان آن‌ها یهودی‌ها هم بودند و ممکن است بعضی از آن‌ها به فلسطین هم رفته باشند ولی در کل این‌ها مردم شرق لهستان بودند.

 

 

آقای سینایی، گمان نمی‌کنم که در ایران هیچ‌کس به اندازهٔ شما در مورد این موضوع تحقیق کرده باشد. اخیراً هم شنیده شده که مشغول ساخت یک فیلم سینمایی با محوریت این موضوع تحت عنوان «قطار زمستانی» هستید.

 

بله، «قطار زمستانی» یک فیلم سینمایی است که پس‌زمینه‌اش همین ماجرای حضور بچه‌های لهستانی و لهستانی‌ها در ایران است و امیدوارم بتوانیم در خردادماه پیش‌تولید آن را شروع کنیم.

کلید واژه ها: ایران و لهستان خسرو سینایی


نظر شما :