پیاده‌نظام کودتا؛ ریخت‌شناسی اوباش و فواحش ۲۸ مرداد ۳۲

۰۲ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۳:۰۹ کد : ۸۶۶۵ کتاب برگزیده‌ها
این قیام گرسنگان یا بی‌سوادها به تعبیر کودتاچیان، یک بال مهم دیگر دارد که روزی باید آن‌ها را از پستوی شهر نو بیرون کشید و ساخت و پاخت و ریخت و رخشان را نمایاند! پیاده‌نظام شهرنویی کودتای آمریکایی-انگلیسی!
پیاده‌نظام کودتا؛ ریخت‌شناسی اوباش و فواحش ۲۸ مرداد ۳۲

سرگه بارسقیان

تاریخ ایرانی: در گفت‌وگوهایی که با زنده‌یاد سروان موسی مهران (فشارکی) محافظ دکتر محمد مصدق داشتم و قرار است در قالب کتابی منتشر شود، از او که آخرین نفری بود که روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سنگر دفاع از خانه نخست‌وزیر را ترک کرد، پرسیدم روز کودتا چه کسانی خانه مصدق را محاصره کرده بودند و آیا اوباش و فواحش را نیز در بین آن‌ها دیده بود که پاسخ داد: «آن‌ها که تیراندازی می‌کردند همه نظامی بودند. اوباش و فواحش شهر نو تظاهرات می‌کردند و به نزدیک خانه هم رسیده بودند اما من ندیدمشان. آن‌ها بیشتر در شهر بودند و «زنده‌باد شاه» می‌گفتند. آن افراد پشت سر نظامی‌ها بودند. جرات نداشتند جلو بیایند اما وقتی نظامی‌ها وارد خانه شدند آن‌ها هم آمدند و خانه را غارت کردند.»

بنابراین درگیری‌های نظامی باید حول و حوش خانه مصدق صورت گرفته باشد و کشته‌شدگان هم طبیعتاً باید از افراد نظامی باشند. اولین آماری که پزشکی قانونی منتشر کرد نیز حکایت از این داشت که در بین ۳۹ مقتول روز کودتا (و بیش از ۳۵۰ نفر زخمی) اجساد یک سرهنگ، یک ستوان دوم، چهار سرباز، یک زن و یک مامور آگاهی محافظ جان دکتر مصدق [تعلیمی] وجود داشت. (۱) هرچند تلفات درگیری‌ها به گزارش نیویورک‌تایمز بیش از ۳۰۰ کشته بوده است. (۲)

معاون پزشکی قانونی هم روز ۲۹ مرداد گزارش داد در بیمارستان سینا ۱۳۵ مجروح بودند که جراحات ۵۰ نفر آن‌ها سطحی بود و پس از پانسمان مرخص شدند و ۸۵ نفر در آنجا بستری هستند که حال ۲۵ نفر آن‌ها خطرناک است و در بین آن‌ها «گلوله‌خورده» فراوان دیده می‌شود. در بین مجروحینی که در بیمارستان شماره ۲ ارتش بستری بودند نیز عده زیادی سرباز وجود داشت. (۳) گزارش‌های تکمیلی جراید هم اثبات می‌کرد هویت عده زیادی از مقتولین معلوم شده و در میان آنان عده زیادی سرباز بوده‌‌اند. (۴)

بیانیه غلامرضا مجید، موسس و دبیر موقت «جمعیت قیام ملی ۲۸ مرداد» نیز گویای آن بود که «در روز چهارشنبه ۲۸ مرداد روز تاریخی قیام ملی مردم مسلمان وطن‌دوست و شاه‌پرست تهران جمع کثیری از برادران و سربازان و افسران دلاور ایران به سعادت شهادت در راه دین و وطن نائل شدند…» (۵) اسامی اولیه کشته‌شدگان که اعلام شد نیروهای نظامی در آن بیشتر به چشم می‌خوردند: سرهنگ اسدالله بایندر افسر نیروی هوایی، ستوان ۲ مظاهری، علی ناطقی سرباز، محمد فضل‌الهی سرباز، مهرعلی ساوئی سرباز، قنبر خدادوست سرباز، خلیل مهرعلی سرباز… (۶) سرهنگ بایندر افسر نیروی هوایی در روز ۲۸ مرداد در مقابل منزل مصدق کشته شد. (۷)

در بین کشته‌شدگان یک نفر با یک شئی برنده مورد حمله قرار گرفته بود چنانکه پزشکی قانونی هم تائید کرد که این مرد شامگاه ۲۸ مرداد «به وسیله شیئ برنده‌ای مضروب شده و در بیمارستان سینا تحت عمل جراحی قرار گرفته و مرده است. جسد به اداره پزشکی قانونی آورده شد و معلوم شد شیئ برنده‌ای چهار قسمت از روده‌های او را سوراخ کرده است.» (۸)

دو روز بعد از کودتا سه نفر از مجروحین بیمارستان سینا فوت کردند که هویتشان معلوم نبود اما طبق اعلام دکتر حکمت، رئیس پزشکی قانونی «یک نفر گلوله به پیشانی‌اش اصابت کرده و مغزش را متلاشی ساخته بود، دو نفر دیگر نیز بر اثر سرنیزه که در شکم آنان فرو رفته بود جان سپردند.» (۹)

در بین مقتولین روز کودتا نام دو ارمنی [سرکیس تاتوسیان و میناس] بود که جست‌وجو درباره‌شان فقط به این اظهارات برادر ۲۵ ساله سرکیس ختم شد که «روز چهارشنبه بعدازظهر منزل ما ختم زن‌برادرم بود و همه فامیل آنجا جمع بودند، در این وقت مردم دسته دسته از جلوی منزل ما واقع در چهارراه عزیزخان به طرف خیابان پهلوی رهسپار بودند، برادرم نیز به اتفاق برادرزنش از خانه خارج شدند، ولی مادرم به آن‌ها التماس کرد که نروید ممکن است برای شما خطری پیش آید، برادرم لبخندی زد و گفت: ما که در هیچ جمعیت و فرقه‌ای نیستیم و کسی هم با ما کاری ندارد. از منزل خارج شد، ولی دیگر مراجعه نکرد. در این چند روز ما هرچه این طرف و آن طرف می‌دویم اثری از او به دست نیامده. تا اینکه به اداره پزشکی قانونی مراجعه شد و معلوم گردید با همان مشخصات عصر روز چهارشنبه [۲۸ مرداد] بر اثر اصابت گلوله توپ به پیشانی‌اش نصف صورت خود را از دست داده و کشته شده است.» مقتول «سرکیس» سرمکانیسین اداره مستشاری وزارت دفاع ملی و پدر دو فرزند بود که برادرش درخواست داشت جسدش از گورستان مسگرآباد به گورستان ارامنه منتقل شود. (۱۰)

گزارشی مبسوط از کشته‌شدگان این روز منتشر نشد و فقط در سالگرد این کودتا بود که در صحن علنی مجلس گفته شد «خانواده شهدای ۲۸ مرداد همه می‌دانیم به نان شب محتاجند.» (۱۱) گرچه کودتا اکثر قربانیانش را از طیف نظامیان و بوسیله تیراندازی برگزید اما مشخص نیست دیگر مقتولان که با شئ برنده و سرنیزه کشته شده‌اند در کدام نزاع و کجا بودند و آیا کودتا قربانیان تصادفی [طبق روایت آن شاهد ارمنی] داشته که در اثر اصابت گلوله توپ به شمار کشته‌ها اضافه شده باشند؟

روایت‌ها البته حول تبادل آتش و گلوله در خیابان کاخ است و به گفته سرهنگ عزت‌الله ممتاز، فرمانده گارد حفاظت از خانه دکتر مصدق، «گلوله‌های توپ، بر در و دیوار خانه دکتر مصدق فرود می‌آمد و خانه را بر سر ساکنانش می‌ریخت. تیراندازی از جانب ما هم سنگین بود. دیوارهای خیابان کاخ و کف خیابان از خون مهاجمان و مدافعان سرخ بود. فرمانده یکی از تانک‌ها که در اختیار داشتم، سروان شجاعی، بر اثر اصابت خمپاره به سختی مجروح شد و به حالت اغما افتاد. دو تانک دیگر در خارج از خیابان کاخ، همچنان می‌جنگیدند و سروان فشارکی و سرگرد بهرامی، فرماندهان دو تانک دیگر در خیابان کاخ نیز، مدام بر سر مهاجمان و کودتاگران آتش می‌ریختند. مهمات ما کم کم تمام می‌شد و ما به انبار اسلحه و مهمات دسترسی نداشتیم. اما کودتاگران هرچه قدر می‌خواستند سلاح و مهمات داشتند.» (۱۲)

قیام گرسنگان یا کودتای چوب‌بدستان؟

مهدی میراشرافی، همان که با صدای نخراشیده‌اش در رادیو «خبر بشارت‌آمیز» را داد که «مصدق خائن فرار کرده است! هزاران نفر را در تهران، امروز مصدق خائن به مسلسل بسته است!»، در دومین سالگرد کودتا در مجلس گفت که «در روز ۲۸ مرداد ملت ایران، پابرهنه‌ها و گرسنه‌ها قیام کردند و آن روز را روز عید ملی قرار دادند.» (۱۳) اما به راستی آنان که ۲۸ مرداد به خیابان آمدند پابرهنه‌ها یا گرسنگان بودند؟ تردیدی نیست که اوباش خیابانی که در ۲۸ مرداد موجبات سرنگونی مصدق را فراهم کردند ملغمه‌‌ای بودند از افراد بی‌سواد جنوب تهران و طیفی از رهبران چاقوکش‌ها. (۱۴) برآورد شده که روز کودتا حدود ۵۰۰ نفر «افراد ناجور» تقریباً دو هزار نظامی را با لباس شخصی همراهی می‌کردند. (۱۵)

در روزنامه‌ها تعداد کل تظاهرکنندگان ۷ هزار نفر عنوان شده: «مقارن ساعت ده و بیست دقیقه صبح ۲۸ مرداد یک عده هفت هزار نفری که مجهز به چوب برای زد و خورد احتمالی بودند از طرف خیابان استانبول به طرف بهارستان حرکت کردند و با وجودی که پریشب رادیو بنا به دستور فرمانداری نظامی اعلام می‌داشت که از هرگونه تجمعی جلوگیری خواهد نمود معذالک سربازان و پاسبانان هیچ مانعی در مقابل حرکت عده مزبور به وجود نمی‌آوردند بلکه کلیه آن‌ها به جمعیت پیوسته و شعار «ما شاه می‌خواهیم، مرگ بر دیکتاتور، زنده‌باد ایران، پاینده‌باد ارتش» می‌دادند.» (۱۶)

البته برخی مشاهدات آغاز جریان تظاهرات را ساعت ۹ صبح می‌داند که «ابتدا از طرف نقاط جنوبی شهر و میدان سپه اجتماع کرده و با دادن شعار «زنده‌باد شاه، مرگ بر توده» دست به تظاهرات زدند. در این موقع عده‌ای دیگر که اکثراً به چوب‌دستی‌های بزرگ مجهز بودند به جمعیت مزبور اضافه شده و از طرف خیابان فردوسی به استانبول و خیابان شاه‌آباد و میدان بهارستان حرکت کردند. در بین راه شعارهای زنده‌باد شاه را مرتباً تکرار می‌کردند و به مخالفین خود حملات شدیدی می‌نمودند. مقارن ساعت ۱۰ در حالی که تظاهرکنندگان چوب‌دست‌های خود را بلند کرده و فریاد «زنده‌باد شاه، مرگ بر توده و جمهوریخواهان» می‌کشیدند نزدیک به حزب ایران شدند و از دیوار بالا رفته و تابلوی حزب مزبور را پایین آورده و وارد حیاط حزب شدند. تظاهرکنندگان بدون اینکه با کوچکترین مخالفت یا مقاومت سربازان و پاسبانانی که در مسیر خود برخورد می‌کردند، مواجه شوند به راه خود ادامه می‌دادند.» (۱۷) البته علاوه بر این مسیرهای برنامه‌ریزی‌شده در چهارراه یوسف‌آباد عده زیادی ایستاده بودند و روی ماشین‌ها با رنگ زرد «زنده‌باد شاه» می‌نوشتند، بعد اجازه حرکت می‌دادند. (۱۸)

ساعت ۷.۵ عصر تیراندازی در محوطه منزل مصدق قطع و یک تانک وارد محوطه باغ شد. در این موقع تانک‌ها شروع به شلیک هوایی کردند و جمعیت عقب نشست ولی دوباره برگشتند. کامیون‌های حامل سرباز و تانک‌ها نیز نزدیک خانه مصدق و وارد حیاط شدند. جمعیت هم بعد از یکی، دو دقیقه به دنبال آن‌ها وارد ساختمان شد و شروع به خارج کردن و بردن اثاثیه منزل کرد. خبرنگار کیهان نوشته «هر کس هرچه به دستش می‌آمد می‌برد و خلاصه بعد از چند دقیقه این خانه به کلی ویران و با خاک یکسان شد و دیگر کوچکترین چیزی که در آنجا قابل استفاده باشد وجود نداشت.» (۱۹)

با این حال در میان غارت‌کنندگان بودند کسانی که روزنامه‌های ضد مصدق هم از آن‌ها با عنوان «یک عده ماجراجو» یاد کنند که «در میان سیل جمعیت به خانه‌های اطراف خانه مصدق رفتند و کلیه اثاثیه آن‌ها را غارت کردند. در این موقع وضع خیابان‌های اطراف خانه مصدق تماشایی بود که هر کس شیئ در دست داشت و فریاد می‌زدند این اثاثیه مال مصدق است از شیر مادر حلال‌تر است.» (۲۰)

ستون‌های اوباش

اولین گزارش‌های جراید از تظاهرات روز کودتا حاکی از آن بود که «از میدان انبار گندم، میدان شوش، گارد ماشین، خیابان سیروس، باغ فردوس، صابون پزخانه، خانی‌آباد، میدان پاقاپوق دسته‌هایی از طرف آقایان طیب حاج رضایی، حاجی‌خان خداداد، اکبر جاسب، حسین سلماسی، حاج عبدالحسین و عده‌‌ای دیگر از معتمدان معروف محل به سمت خیابان‌های مرکزی شهر رهسپار شدند و در حالیکه فریادهای «زنده‌باد شاه» می‌کشیدند به دسته‌های دیگر ملحق گردیدند.» (۲۱)

این اسامی بهترین کدهایی است که پیاده‌نظام کودتای آمریکایی-انگلیسی را برملا می‌کند؛ بال دوم عوامل داخلی یک کودتای نظامی. گزارشی دیگر دقیق‌تر است: «وقتی عده‌ای از توده‌‌ای‌ها که مشغول پایین آوردن کاشی‌هایی که به نام شاه بودند شدند آقای اصغر شاطر عده‌‌ای از دوستان خود و اهالی میدان شاه را جمع کرد تا هنگام ورود توده‌‌ای‌ها مانع از کندن کاشی میدان گردند. وقتی توده‌‌ای‌ها وارد میدان شدند با مقاومت شدید این دسته روبرو گشته و عده‌ای از آن‌ها نیز که مورد حمله قرار گرفته بودند پا به فرار گذاشتند و عده‌ای از آن‌ها به شدت مجروح شدند. بعد آقای شاطر جمعیت مزبور را دعوت کرد تا ساعت هفت صبح همه در میدان شاه اجتماع و از آنجا به خیابان‌ها آمده و تظاهرات خود را له شاه و علیه مخالفین دربار آغاز کنند. این اقدام ساعت هفت صبح عملی شد و دسته مزبور همان ساعت به طرف میدان سپه آمده و تظاهرات خود را آغاز کردند. آقای اصغر شاطر می‌گفت در ابتدای امر مامورین به طرف ما حمله می‌کردند و ما ناچار می‌شدیم به کنار رفته ولی بالاخره تظاهرات دامنه پیدا کرد و مامورین نیز به حمایت ما درآمدند. دسته مزبور از بامداد تا ساعت هشت شب مشغول تظاهر بودند.» (۲۲)

اسم اصغر شاطر ردی است از حضور دسته‌های لات‌های تهران در فرآیند کودتا؛ اینان بال اجتماعی کودتا بودند. بال نظامی تمرکز خود را در شکستن دژ نخست‌وزیری و هموار کردن راه بال اجتماعی در خیابان‌های شهر گذاشته بود. طیف نظامیان مزد خدمت خود را فردای روز کودتا گرفت؛ طبق دستور سرتیپ دفتری رئیس شهربانی کل کشور قرار شد «هرچه زودتر صورت اسامی افسران و درجه‌دارانی که دیروز به نفع ملیون کار کرده‌اند تهیه شود تا ترتیب تشویق و تقدیر آن‌ها داده شود و حتی به بعضی از آن‌ها جایزه نقدی داده شود.» (۲۳)

یکی از کامل‌ترین تصویرها از پیاده‌نظام کودتا را میرزا عبدالله جندقی معروف به میرزا شهریاری داد که یکی از آخرین بازماندگان میداندار آن روز و ناظر و شاهد وقایع ۲۸ مرداد بود: «من در میدان بارفروشان امین‌ا‌‌‌لسلطان حرفۀ واسطه‌گری داشتم. صبح روز ۲۸ مرداد آن‌طور که به خاطرم است چهار دسته از جنوب شهر برای تظاهرات شاه‌دوستانه و قیام علیه مصدق به طرف شمال شهر و تسخیر خانۀ مصدق به راه افتادند.

دستۀ اول به سرکردگی طیب و طاهر حاج‌رضایی، میداندار میدان بارفروشان امین‌السلطان از سر قبرآقا. افراد این دسته عبارت بودند از: علی رضایی معروف به قدم، ناصر حسنخانی معروف به ناصر جیگرکی، اصغر استاد علینقی معروف به اصغر ِسسکی، اصغر بنایی معروف به اصغر شاطر، رضا صاحب قهوه‌خانه و نانوایی و قمارخانه در شهر نو، حاجعلی نوری معروف به مرد آهنین، حبیب مختارمنش، احمد ذوقی، حاجی مظلوم نهاوندی معروف به حاجی سردار و قریب به سیصد نفر سیاهی لشکر از عمله‌جات و خرده‌پاهای میدان. دستۀ دوم به سرکردگی حسین اسماعیل‌پور معروف به حسین رمضون‌یخی، که از باغ فردوس حرکت کرد. در این دسته نقی رمضون‌یخی، برادران طاهری معروف به ماشاءالله ابرام‌خان و هوشنگ ابرام‌خان و اکبر ابرام‌خان و امیرابرام‌خان. این گروه هم چند صد نفری از بیکاره‌ها و اوباش را که مجهز به چوب‌دستی‌های یک متری بودند، همراه خود داشت. دستۀ سوم که شنیدم از محلۀ بدنام (شهر نو) ناحیۀ ده به سرکردگی محمود مسگر (باجناق حسین رمضون‌یخی) با گروهی از زنان قلعه و خانم رئیس‌ها.

دسته‌ای هم از جوادیه به سرکردگی صابر و دستۀ دیگری از رباط‌کریم راه افتاده بودند. دستۀ طیب و رمضون‌یخی در میدان مولوی به هم پیوستند و پس از پیمودن خیابان سیروس و چهارراه سرچشمه و میدان بهارستان، خیابان شاه‌آباد و خیابان استانبول و خیابان نادری و خیابان شاه، وارد خیابان کاخ شده و روانۀ خانۀ مصدق شدند. در سرچشمه، عباس لاله و اکبر لاله و میرزا علی شفیعی و اکبر زاغی - از میدان بارفروشان سرچشمه - به آن‌ها ملحق شدند و در چهارراه مخبرالدوله، مصطفی کلیایی معروف به مصطفی زاغی از بزن‌بهادرهای چهارراه سیدعلی با جمعی از اوباش ارامنه نیز به آنان پیوستند.

دستۀ طیب و رمضون‌یخی در مسیر خود روزنامۀ باختر امروز، تئاتر توده‌ای‌ها (تئاتر سعدی در خیابان شاه‌آباد)، خانۀ جوانان دمکرات (در خیابان نادری کوچه نوبهار)، روزنامۀ بسوی آینده و… را غارت کردند و آتش زدند و در خیابان استامبول، رمضون‌یخی به قهوه‌خانۀ پاساژ «یولچی» متعلق به «مصطفی پایان» (که از مهاجرین قفقازی بود) حمله کرده و با تیراندازی به طرف عکس دیواری مصدق صاحب کافه را وادار کرد تا عکس را پائین بکشد. در طول راهپیمایی و تظاهرات و غارت با هیچیک از مأمورین شهربانی یا فرمانداری نظامی نه برخوردی داشتند و نه آن‌ها دخالتی می‌کردند بلکه فقط تماشاچی بودند. در خانۀ مصدق هم با مقاومت چندانی مواجه نشدند.

وقتی پرچم سفید بالای خانۀ مصدق آویخته شد طیب فرمان داد که تظاهرکنندگان به خانۀ مصدق حمله کنند و در و پیکر را بشکنند و آتش بزنند. تهران حدود یک هفته در تسخیر میدانداران بود. بعد از ده روز هم سپهبد زاهدی میهمانی باشکوهی در جماران (باغ شخصی زاهدی) به افتخار طیب و رمضون‌یخی و سایرین ترتیب داد که تمامی سران میدان و افرادی که نام بردم در آن شرکت داشتند. بعد هم به دستور سپهبد زاهدی چند قطعه زمین در جنت‌آباد به طیب و رمضون یخی واگذار شد.» (۲۴)

یافته‌های جدید درباره کودتا

کتاب «پشت‌پرده کودتا؛ اوباش، فرصت‌طلبان، ارتشیان، جاسوسان» از علی رهنما، استاد دانشگاه آمریکایی پاریس و نویسنده آثاری چون «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی»، «مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد: زندگینامهٔ سیاسی علی شریعتی» و «چشم‌اندازهای اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری در بوته نقد» دانسته‌های جدیدی را اضافه می‌کند. خصوصاً فصلی که به اوباش می‌پردازد و یکی از کامل‌ترین ریخت‌شناسی‌های کودتا همراه با ساعت‌شمار و نقشه‌خوانی حرکت کودتاگران را ارائه می‌کند. سررشته هدایت این اوباش به دست برادران رشیدیان می‌رسد که در «شورای جنگ» (کمیته عملیاتی کودتا) حضور داشتند؛ کرمیت روزولت و جرج کارول مسئولان عملیاتی سیا بودند و سپهبد فضل‌الله زاهدی، اردشیر زاهدی، تیمسار گیلانشاه، سرهنگ فرزانگان و برادران رشیدیان، سران ایرانی آن. (۲۵) MI6 شبکه‌‌ای قدیمی و غیرنظامی به سردستگی سه برادر تاجر شامل اسدالله، سیف‌الله و قدرت‌الله رشیدیان را در اختیار داشت. آنان در کسب و کار واردات و عمدتاً واردات فیلم‌های بریتانیایی فعال بودند اما از آن به عنوان مجرای انتقال پول MI6 برای حامیان داخلی از جمله سیدضیاء و حزب اراده ملی استفاده می‌کردند. کانون اصلی قدرت براداران رشیدیان بازار تهران بود: میان اصناف، قصابان، نانوایان، عمده‌فروشان میوه و تره‌بار، زورخانه‌ها و وعاظ رده پایین هوادار فداییان اسلام نظیر حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی. (۲۶) در روز کودتا نیز این طیف به میدان آمد.

به نوشته خبرنگار نیویورک‌تایمز، «این دردسرسازان خیابانی از محلات زاغه‌‌نشین» بهانه لازم برای دخالت نظامی را فراهم کردند. کاتم آن‌ها را اوباشی می‌داند که از محله‌های زاغه‌نشین جنوب تهران در ۲۸ مرداد ۳۲ وارد عمل شدند و ژنرال‌های دست‌راستی ارتش را بر مصدق پیروز کردند. (۲۷) آنچه رهنما به این اطلاعات افزوده اینست که برعکس آنچه عموماً گفته می‌شود، بازیگران اصلی ۲۸ مرداد از اهالی بازار سنتی تهران، واقع در شمال خیابان مولوی نبودند، بازاری که صنعتگران و اصناف مختلفی در آن جای داشتند، بلکه از اهالی بازار میوه، سبزی و گوشت خیابان‌های امین‌السلطان، باغ فردوس و صاحب جم، واقع در جنوب مولوی بودند. این منطقه قلمرو رشیدیان‌ها بودند، حال آنکه صنعتگران و اصناف بازار تهران عمدتاً جزو طرفداران مصدق محسوب می‌شدند. ایده تظاهرات بزرگ، ایده‌‌ای بسیار حیاتی بود، زیرا جهت و هدف نهایی این کنش سیاسی را مشخص می‌کرد. «شورای جنگ» تصمیم گرفت بر این نکته ضروری متمرکز شود که «زمان آن رسیده تا افسران ارتش و سربازان و مردم برای پشتیبانی از دین و تاج و تخت با یکدیگر متحد شوند.» برنامه چنین بود: تظاهراتی عظیم متشکل از مردم به اصطلاح دیندار و وفادار به محمدرضاشاه، با همراهی برادران نظامی شاه‌دوست از هر درجه و مقامی، آنچنان سیل مذهبی، سلطنت‌طلب و ضد کمونیستی‌‌ای به راه می‌انداخت که مصدق را از سر راه خود برمی‌داشت. موفقیت این برنامه گسترده بر دو عنصر جدا از هم استوار بود، یکی عنصر نظامی و دیگری عنصر غیرنظامی، که نهایتاً نیز با یکدیگر همپوشانی داشتند. (۲۸)

یکی از مهمترین یافته‌های نویسنده اینست که این طرح نه برنامه مشخصی برای اتمام مراحل مختلفش در ۲۸ مرداد داشت و نه به ضرب‌الاجلی برای به پایان رساندن عملیات قائل بود. بنابراین به صورت عملیاتی بی‌انتها انجام می‌شد که تا حصول سرنگونی مصدق ادامه می‌یافت. مهم‌ترین جنبه این عملیات بسیج «مردم» برای شروع راهپیمایی اولیه بود. این کار اجازه می‌داد تا مراحل بعدی این طرح جدید، یعنی سرنگونی آشکار شود. پس از تجمع «مردم» در نقاط از پیش تعیین شده و در محل‌هایی که از نظر استراتژیک و نمادین معنادار بودند، مرحله دوم عملیات شروع می‌شد که عبارت بود از ظاهر شدن تدریجی «افسران و سربازان وفادار». (۲۹)

بعدازظهر ۲۷ مرداد دو گروه از لات‌های تهران در جوادیه و خیابان اسماعیل بزاز (مولوی) دورهم جمع شدند. غفاری، یک افسر مامور ایستگاه راه آهن قدیم و از اعضای شبکه مخفی «فداییان شاه» کیفی پر از پول به قاسم سرپلی یکی از معروف‌ترین لات‌های جوادیه داد تا بین خلیل ترکه، قاسم سرپلی، اسماعیل شله، محمد دخو، علی بلنده و (بیوک) صابر (حاضران در آن خانه) تقسیم کند. قرار بر این بود که آن‌ها روز ۲۸ مرداد بعد از پیوستن به نیروهای طیب و طاهر، در مسیرهای مختلفی پراکنده شوند: کاخ، نادری، استانبول و خیابان‌های شاه‌آباد و نیز بهارستان. جلسه دوم در خانه حسن صالحی (حسن سه‌کله) برگزار شد و مهمان ویژه‌اش اردشیر زاهدی بود تا با این گردن‌کلفت‌ها دیدار کند. این لات‌ها در باشگاه‌های ورزشی سنتی (زورخانه) تمرین می‌کردند و مردانی قوی هیکل بودند که غالباً در جدال‌ها و درگیری‌های محله‌‌ای‌شان از پنجه بوکس و چاقو و چماق استفاده می‌کردند و در بیشتر مواقع هم به زندان می‌افتادند. منبع اصلی تامین معاش این اوباش اخاذی، باج‌گیری، خالی کردن جیب دکان‌داران و صنعتگران محله، دایر کردن قمارخانه و شیره‌کش‌خانه و در بعضی اوقات هم راه انداختن فاحشه‌خانه بود. بعضی از آن‌ها فروشندگانی کوچک یا کارگر بودند که در بازار محله و بازار میوه و سیزی و گوشت تهران (میدان) و نیز در بازارهای امین‌السلطان و باغ فردوس بساطی داشتند. (۳۰)

آیت‌الله بهبهانی برای انجام مسئولیت‌هایی که «شورای جنگ» برای روز ۲۸ مرداد به وی محول کرده بود، مقدار زیادی پول حتی به دلار میان اوباش جنوب شهر تهران پخش کرده بود. مهدی کریمی از رابط‌های مهم آیت‌الله بهبهانی در میان اوباش جنوب تهران بود. او که بیشتر با نام مهدی قصاب (قصاب و ورزشکار زورخانه) معروف بود، به صورت پایگاهی در این منطقه عمل می‌کرد. مهدی قصاب در سرپولک در همسایگی آیت‌الله بهبهانی زندگی می‌کرد. (۳۱)

رهنما نیز با استناد به گروه‌بندی و اطلاعات میرزا عبدالله جندقی چند ستون اوباش را نام می‌برد و البته اطلاعاتی دسته اول درباره سران و اعضای آن‌ها می‌دهد: ستون اول به رهبری طیب و طاهر حاج رضایی که روز ۲۸ مرداد حرکت خود را از سر قبرآقا شروع کرد و به موازات خیابان امین‌السلطان، با گذشتن از خیابان مولوی، از طریق خیابان سیروس مستقیم به سمت شمال به میدان بهارستان (مجلس) رسید. کل افراد شرکت‌کننده در این گروه حدود ۳۰۰ نفر بود. اصغر بنایی (اصغر شاطر) که در گزارش کیهان هم به نام او اشاره شده بود یکی دیگر از افراد گروه طیب بود که در یک خانواده ثروتمند و مذهبی به دنیا آمده بود و اعتقادات مذهبی محکمی داشت. او یک ورزشکار باستانی‌کار، یک کشتی‌گیر و علاوه بر این صاحب یک نانوانی، یک رستوران، یک قهوه‌خانه و مهم‌تر از آن یک باشگاه ورزشی به نام «مردان شاه» در خیابان انبار گندم بود. (۳۲)

ستون دوم اوباش به رهبری حسین اسماعیل‌پور، معروف به حسین رمضون‌یخی و برادرش تقی اسماعیل‌پور از جنوب خیابان مولوی به راه افتاد. به روایت میرزا عبدالله جندقی، گروه رمضون یخی به چماق‌های مخصوص یک متری مجهز بود.

بعد از کودتا طیب صراحتاً می‌گوید که او ده بار چوب برای استفاده در ۲۸ مرداد خریداری کرده بود. می‌گویند حاجی‌خان خداداد، صاحب قدرتمند بازار اصلی میوه و تره‌بار جنوب تهران در میدان امین‌السلطان پول تهیه این چماق‌های متحدالشکل مورد استفاده در روز ۲۸ مرداد را داده بود. حاجی خداداد از سال ۱۳۲۶ حامی و ضامن طیب و در حکم پدر معنوی او بود. طبیعی به نظر می‌رسد که طیب مسئول تحویل گرفتن چماق‌ها و تقسیم آن‌ها بوده باشد و حاجی خداداد هم پرداخت‌کننده پول آن‌ها. وقتی گروه طیب که حدوداً شامل ۳۰۰ تن از کارگران سطح پایین میدان می‌شد و ستون رمضان یخی که متشکل از چند صد تن از اراذل و اوباش و بیکاره‌ها بود، در میدان مولوی با یکدیگر ادغام شدند، از خیابان سیروس به موازات ضلع شرقی بازار اصلی تهران به سمت شمال حرکت کردند و به سرچشمه، دیگر بازار میوه و سبزی رسیدند. این ستون به سوی منزل بهبهانی حرکت نکرد و مستقیم به سمت سرچشمه (سبزه میدان) به راه افتاد. در آنجا گروه‌های دیگری از گردن‌کلفت‌ها و اوباش، که آن‌ها نیز در میدان میوه و سبزی آن محل کار می‌کردند، یعنی عباس و اکبر لاله، میرزا علی شفیعی و اکبر زاغی به این ستون محلق شدند. سپس ستون تقویت شده از سرچشمه به سمت اولین هدف تعیین‌شده خود یعنی میدان بهارستان به راه افتاد. در بهارستان شروع کردند به تخریب مراکز احزاب، سازمان‌ها و روزنامه‌های طرفدار مصدق. جمعیت سپس به موازات خیابان شاه‌آباد به سوی غرب به طرف میدان مخبرالدوله حرکت کرد و در آنجا مصطفی کولیایی معروف به مصطفی زاغی و گروهی از اوباش ارمنی به آن‌ها محلق شدند.

طبق گفته جندقی گروه سومی هم در ۲۸ مرداد در تهران به تظاهرات پیوسته بود. این گروه توسط محمود مسگر رهبری می‌شد. یکی دیگر از ورزشکاران سنتی که پیروان خود را از شهر نو، محله رسمی فاحشه‌های تهران در آن زمان به حرکت درآورد. مسگر باجناق رمضون‌یخی بود. این گروه باید حرکت خود را از خیابان قزوین شروع کرده و سپس در جهت شرق به سمت میدان قزوین و بعد به سوی شمال به طرف خیابان پهلوی حرکت کرده باشند، تا از آنجا بتوانند به سمت غرب به طرف منزل مصدق و یا به سمت شرق به سوی میدان سپه حرکت کنند. و نهایتاً گفته می‌شود که ستون چهارم به رهبری بیوک صابر، از ناحیه جوادیه واقع در غرب میدان راه‌آهن (ایستگاه قدیمی راه‌آهن تهران) به حرکت درآمده است.

علاوه بر چهار گروه اصلی که از حوالی خیابان مولوی به طرف مرکز شهر حرکت کردند، از افراد دیگری هم در سازماندهی اوباش در ۲۸ مرداد نام برده شده است. کریم اولیایی، معروف به کریم سیاه، عناوین قهرمانی زیادی در بخش‌های مختلف ورزش باستانی داشت و یک گردن‌کلفت شناخته شده بود. اولیایی به خاطر می‌آورد که در صبح ۲۸ مرداد خودش، حاج محمد شریف و یک دوست دیگر اولین کسانی بودند که در میدان بهارستان عکس شاه را بالای سر برده‌اند. (۳۳)

به نوشته رهنما بازیگران اصلی «تظاهرات عظیم» حدود ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر از اوباش بودند که دائماً در گروه‌های ۵۰ تا ۱۰۰ نفری حرکت می‌کردند و بسته به نوع عملیاتشان به گروه‌های کوچکتر ۲۵ تا ۵۰ نفری تقسیم می‌شدند. همین امر نیز پیش از رسیدن آن‌ها به اهداف استراتژیکشان، امکان تحرک و انعطاف‌پذیری بالا و نیز قابلیت پنهان شدن را برایشان مهیا کرده بود. (۳۴)

برای سازماندهی «تظاهرات عظیم» در ۲۸ مرداد تهیه و تدارکات قابل توجهی صورت گرفته بود که هیچ شباهت و ربطی به یک قیام «خودجوش» نداشت. (۳۵) به نوشته رهنما «این تفسیر رسمی «قیام» و نه «کودتا» که فقط پنج روز بعد از وقایع شکل گرفت، چندین دهه بعد نیز توسط اردشیر زاهدی تکرار شد. به گفته زاهدی «بازیگر اصلی ۲۸ مرداد توده زحمتکش است که از جنوب شهر برای تظاهرات علیه مصدق و طرفداری از شاه به شمال تهران حرکت کردند.» (۳۶)

فواحش کودتاچی

روایت جندقی و کتاب رهنما حضور فواحش شهر نو در کودتا را بواسطه ارتباط محمود مسگر با آن‌ها می‌داند. حسین فردوست عقیده دارد ملکه اعتضادی و حزب سیاسی‌‌اش - حزب ذوالفقار - که فعالانه در کودتای ۲۸ مرداد شرکت کرده بودند تحت فرمان اسدالله رشیدیان قرار داشتند. در این روز گروه ملکه اعتضادی در خیابان نادری جمع شدند و سپس به طرف منزل مصدق واقع در خیابان کاخ حرکت کردند. (۳۷)

شعبان جعفری هم در خاطراتش گفته روز ۲۸ مرداد، پروین آژادن قزی به ملاقاتش در زندان رفته تا پیغامی از او برای «بروبچه‌ها» بگیرد که جواب می شنود «بچه‌ها خودشون میدونن چیکار کنن!» (۳۸) پس ارتباطاتی فراتر از مسگر باید در به صحنه آوردن فواحش نقش‌آفرینی کنند. در متون تاریخی و کتاب‌های منتشرشده هنوز ارتباط بین اوباش و فواحش و تدبیر به صحنه آوردن زنان معلوم‌الحال به عرصه سیاسی واشکافی نشده است. پیوندی که از روز ۹ اسفند ۱۳۳۱ برقرار شد و آن به صحنه آمدن ملکه اعتضادی بود که به روایت «موسی صبری» خبرنگار نشریۀ الیوم که در آن روزها در تهران بوده و با ملکه اعتضادی مصاحبه‌‌ای داشته: «یکی از دوستان نزدیکش به او گفت: ملکه آیا شنیده‌ای که شاه می‌خواهد ایران را برای همیشه ترک کند؟ اثر تصمیم و افکار این زن فردای آن روز آشکار گردید. مردم تهران برای نخستین بار زن جوانی را مشاهده کردند که اداره‌کنندۀ تظاهرات تازه‌ای شده است. تظاهرکنندگان او را روی دست بلند کرده و او درحالی که قاب عکسی از شاه در دست دارد روی دست مردان با صدای بلند زنده‌باد شاه می‌گوید.» (۳۹)

زنان شهر نو که به سرکردگی خانم رئیس‌ها در روز ۲۸ مرداد در پی ماشین سپهبد زاهدی حرکت می‌کردند، چون از سیاست اطلاعی نداشتند و شعارهای سیاسی نمی‌دانستند، در مخالفت با دکتر مصدق و ملیون کلمات و جملات سخیفی به کار می‌بردند و با الفاظ رکیک قربان صدقه شاه می‌رفتند. آن‌ها، پس از کودتا و نخست‌وزیری زاهدی دستمزدشان را گرفتند. به دستور زاهدی اطراف شهر نو را دیوارکشی کردند و به تمام فواحش داخل آن اختیارات تام دادند و با این کار تا حدودی آرامش و امنیت بیشتری برای اهالی آن فراهم آمد. یکی از زنانی که سال‌ها در آنجا ساکن بود گفته: «اُون وختا [قبل از کودتای ۲۸ مرداد] قلعه خیلی شلوغ بود، هر شب چاقوکشی می‌شد، خانُوما رو مث [مثل] بره سر می‌بریدند، اما حالا [حدود سال‌های ۱۳۳۵] امنه، زاهدی امنش کرد، این دیفارو [دیوارو] زاهدی کشید دور قلعه.» (۴۰) پس از آن، به دستور نخست‌وزیر، پاسگاه‌هایی نیز بیرون از حصار شهر نو دایر شد و مردم به واسطه نقش زاهدی در دیوارکشی شهر نو اسم جدیدی روی این منطقه گذاشتند و آن را «قلعه زاهدی» نامیدند و متعاقب این الطاف، زنان شهر نو ابزاری شد برای دولت در راستای دستیابی به منافع مورد نظر و نیاز خود، تا در مواقع لازم از آن‌ها بهره‌برداری و سودجویی کنند. (۴۱)

آخرین کتاب درباره کودتا نوشته علی رهنما از نظر سندی و شیوه تاریخ‌نگاری یکی از مهمترین آثار در این زمینه است. خصوصاً که مراحل تدوین و تکوین کودتای ۲۸ مرداد را از سوی سیا و MI6 تشریح می‌کند و با ریخت‌شناسی «مردم» یا «جمعیت» حاضر در کودتا، تهیه و تدارک لوازم و دسته‌جات آن نشان می‌‌دهد که «قیام ملی» به تعبیر هواخواهان سلطنت تا چه میزان ساختگی و مبتنی بر نیروهای اوباش و فواحش بود و چه میزان برنامه‌ریزی برای آن شده بود. به تعبیر مهندس مهدی بازرگان «عمل و حرکت آن زن‌های روسپی را البته نمی‌توان قیام ملی نامید و به طریق اولی زن‌های روسپی احساس ملی و قیام سرشان نمی‌شده و مسلماً مزدور و اجیر شده بودند.» (۴۲) کتاب رهنما، راهنمای خوبی برای شناخت جمعیت حاضر در کودتاست بویژه نیروی نظامی و تبلیغاتی و اجرایی آن و در عین حال دریچه‌ای را برای پژوهش‌های آتی باز می‌کند تا درباره شمایل کودتا و حضور زنان شهر نو پژوهش‌هایی شود؛ همان‌ها که هوشنگ ابتهاج (سایه) درباره‌شان گفته «۲۸ مرداد هفت، هشت تا کامیون که توی آن‌ها یک عده زن‌های فاحشه بودن که خیلی‌هاشون مشهور بودن و چند تا سرباز بی‌اسلحه و چند نفر چماق به دست راه افتاد، این‌ها توی کامیون روباز بودن و داد می‌زدن جاوید شاه، جاوید شاه!» (۴۳)

این قیام گرسنگان یا بی‌سوادها به تعبیر کودتاچیان، یک بال مهم دیگر دارد که روزی باید آن‌ها را از پستوی شهر نو بیرون کشید و ساخت و پاخت و ریخت و رخشان را نمایاند! پیاده نظام شهرنویی کودتای آمریکایی-انگلیسی!


پانویس‌ها:

۱- روزنامه کیهان، ۲۹ مرداد ۳۲
۲- تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، ص ۲۲۳
۳- همان
۴- کیهان، ۳۱ مرداد ۳۲
۵- کیهان، ۱ شهریور ۳۲
۶- خواندنیها، ۳ شهریور ۳۲
۷- اطلاعات، ۳۱ مرداد ۳۲
۸- کیهان، ۲۹ مرداد ۳۲
۹- کیهان، ۳۱ مرداد ۳۲
۱۰- کیهان، ۳۱ مرداد ۳۲
۱۱- نورالدین امامی، مشروح مذاکرات مجلس هجدهم شورای ملی، دوم شهریور ۳۳
۱۲- مجلۀ ایران، سال ششم، شمارۀ ۱۵۹۷، پنجشنبه ۲۷ مرداد ۷۹
۱۳- مشروح مذاکرات مجلس هجدهم، ۱۶ مرداد ۳۴
۱۴- ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، صص ۳۸-۳۷
۱۵- تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، ص ۲۲۳
۱۶- روزنامه داد، ۲۹ مرداد ۳۲
۱۷- کیهان، ۲۹ مرداد ۳۲
۱۸- روزنامه داد، ۲۹ مرداد ۵۷
۱۹- کیهان، ۲۹ مرداد ۳۲
۲۰- روزنامه داد، ۲۹ مرداد ۳۲
۲۱- کیهان، ۳۱ مرداد ۳۲
۲۲- کیهان، ۲۹ مرداد ۳۲
۲۳- کیهان، ۲۹ مرداد ۳۲
۲۴- کودتاسازان، محمود تربیتی سنجابی، صص ۱۰۶-۱۰۳
۲۵- پشت‌پرده کودتا، ص ۲۴۵
۲۶- کودتا، یرواند آبراهامیان، ص ۱۱۸
۲۷- کودتا، آبراهامیان، ص ۱۵۲
۲۸- پشت‌پرده کودتا، ص ۲۴۷
۲۹- همان، صص ۲۴۸-۲۴۷
۳۰- همان، ۲۶۷-۲۶۶
۳۱- همان، ص ۲۶۹
۳۲- همان، ص ۲۹۹
۳۳- همان، صص ۳۱۳-۲۹۳
۳۴- همان، ص ۳۶۱
۳۵- همان، ص ۳۰۹
۳۶- خاطرات زاهدی جلد ۱، صص ۱۸۷-۱۸۶
۳۷- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ۱۸۲
۳۸- خاطرات شعبان جعفری، هما سرشار، ص ۱۶۰
۳۹- نقش روسپیان شهر نو در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مصطفی لعل شاطری و هادی وکیلی، فصلنامۀ گنجینۀ اسناد، بهار ۹۵
۴۰- قلعه، محمود زند مقدم، ص ۲۸
۴۱- نقش روسپیان شهر نو در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
۴۲- مدافعات، صص ۲۷۱-۲۷۰
۴۳- پیر پرنیان‌اندیش، میلاد عظیمی

***

پشت‌پرده کودتا [اوباش، فرصت‌طلبان، ارتشیان، جاسوسان]
نویسنده: علی رهنما
مترجم: فریدون رشیدیان
نشر نی، چاپ اول ۱۳۹۹
۷۵۰ صفحه
۱۸۰ هزار تومان

این مقاله اولین بار در شماره ۱۳۹ مجله بخارا (مهر و آبان ۱۳۹۹) منتشر شده است

کلید واژه ها: کودتای 28 مرداد مصدق علی رهنما سرگه بارسقیان شعیان جعفری


نظر شما :