خاطرات منتشرنشده فاطمه طباطبایی و شیخالاسلامی از ماجرای برچیده شدن دیوار تفکیک جنسیتی به دستور امام
سرکار خانم فاطمه طباطبایی و همسر حجت الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی که در این برهه دانشجوی دوره لیسانس رشته فلسفه دانشگاه تهران بوده است پس از حضور در کلاس و مشاهده مشکلات این شیوه و بازخورد آن میان دانشجویان موضوع را برای حضرت امام (س) گزارش میکنند. حضرت امام خمینی (س) همیشه به اعضای خانواده و نزدیکان توصیه داشتهاند که دیدهها و شنیدههای خودشان از جامعه را برای ایشان گزارش کنند. این گزارش با واکنش تند امام مواجه میشود و ایشان با تأکید از حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی فرزند گرانقدرشان میخواهند که شبانه دیوار میان کلاس برداشته شود تا فردا که دانشجویان به دانشگاه میآیند دیوار وجود نداشته باشد. حاج احمدآقای خمینی نیز در تماسهایی با رئیس دانشکده حجتالاسلام والمسلمین دکتر علی شیخالاسلامی تا جمعآوری این دیوار مسئله را پیگیری میکنند. بنا بر گزارش افراد درگیر در این مسئله حضرت امام (س) این شیوه را بدعت و خلاف موازین اسلامی و موجب زیان تشخیص داده بودند.
پرتال امام خمینی (س) جزییات این رویداد را از زبان سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی عروس حضرت امام خمینی (س) که در گفتگو با واحد خاطرات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در سال ۷۷ ارائه شده است، منتشر کرده است که با هم میخوانیم:
در گروه فلسفه دانشگاه تهران که دانشجوی مقطع لیسانس بودم یک کلاس بزرگ بود، بقیه کلاسها کوچکتر بود یک روز ما رفتیم دیدیم که وسط این کلاس بزرگ تیغه کشیدهاند. در ورودی یکی بود ولی وسط آن را تخته زده بودند و از در ورودی ما وارد میشدیم پسرها سمت چپ میرفتند آن طرف مینشستند و دخترها روبروی در مینشستند. آن چیزی که به نظر من خیلی مسخره آمد یکی اینکه در راهرو دختر و پسرها یکی بودند و علاوه بر آن اول انقلاب فرهنگی بود و همه بچههای مذهبی بودند، طرح این مسایل اصلاً خیلی جایی نداشت و دانشجویان هم معمولاً افرادی بودند که سنشان معمولاً چهار یا پنج سال از دانشجویان عادی بزرگتر بودند، چون انقلاب فرهنگی شده بود و چند سال دانشگاهها به تعطیلات خورده بود. دیگر دانشجویان ۱۹ ساله نبودند معمولاً آدمهای کمی پختهتری بودند. پسرها عموماً مذهبی، دخترها هم عموماً چادری و مذهبی بودند. جو اصلاً یک جو مذهبی کاملی بود شاید در آن کلاس دو سه نفر با مانتو و روسری بود ولی با حجاب بودند و دقیق حجاب اسلامی داشتند ولی لباسشان مانتو و روسری بود. شاید به همین علت که جو خیلی مناسب و مذهبی بود اینجا را انتخاب کرده بودند که وقتی جو کاملاً مذهبی است همه استقبال میکنند پس از اینجا شروع کنند و به بقیه قسمتهای دانشگاه بروند.
ظاهراً بچههای انجمن اسلامی بودند، ما رفتیم و نشستیم. حضور و غیاب استاد به این صورت بود که ایشان یک ورقه یا دفتری را میگذاشتند اول میز، مثلاً سه ردیف صندلی بود و دانشجویان نشسته بودند هر کسی در این برگه جلوی اسم خودش ضربدر میزد و برگه میچرخید میرفت تا آخر، بعد به پسرها میرسید باز پر میشد و میرفت تا جلوی استاد میرسید، آن روز این ورقه را دادند ما هم خوب پر کردیم حالا خواستیم برگه را به پسرها بدهیم آن طرف دیوار تیغهای مشخص نبود و ما نمیدانستیم آنطرف کی نشسته و که ننشسته، این برگه را گرفته بودند بالا که از آن طرف ببینند در نهایت استاد به یکی از برادرها گفت بلند شوید و آن دفتر را بگیرید، به همین خاطر اعضای کلاس خندیدند.
از طرف دیگر استاد هم وسط نشسته بود بعضیها میگفتند استاد این طرفتر بیائید ما نمیبینیم و طرف دیگر هم میگفتند آن طرفتر بیائید! یک جو مسخرهای آن هم در محیطی که همه مذهبیاند به وجود آمده بود. برادرها همه مذهبی و جبهه برو بودند.
بالاخره شب به خانه آمدم و پیش امام رفتم و قضیه را گفتم. من جریان را تعریف کردم مثل بقیه وقتها که میرفتم و مثلا میگفتم دانشگاه امروز اینطوری شد و استاد این را گفت ما هم این را جواب دادیم، این بحث علمی شد، به استاد ایراد داشتند، من این را سئوال کردم و این را جواب داد ولی به نظرم میرسد که جواب درست نیست و امام هم پاسخ میدادند که بله مثلا اشکال تو وارد است یا نیست. آقا گفتند مگر چه شده، گفتم که هیچی تخته وسط کلاس کشیدند چون میخواهند فضا حسابی مذهبی بشود. طبق معمول ما این حرفها را زدیم.
امام در حضور من خیلی عکسالعمل نشان ندادند ولی طرح را خیلی نپسندیدند. این قضیه را من گفتم و تمام شد به احمد فوری گفته بودند، دیدم احمد آمد و گفت فاطمه چه چیزی به آقا گفتی؟ گفتم برای چه؟ گفت آقا به من گفتند که برو با دانشگاه تماس بگیر و بگو سریع تیغه را بردارید. حالا جریان چیست؟ آقا برای من خیلی توضیح ندادند فقط به من گفتند برو تماس بگیر و حتماً برایت مسجل بشود و بعد هم بگو زود بردارید. احمد به من گفت تو شماره تلفنی از دانشگاه داری؟ رئیس دانشکده کیست؟ گفتم آقای دکتر شیخالاسلامی. گفت شماره تلفناش را به من بده و من شماره تلفن ایشان را دادم. دیگر کارهای اداریش نمیدانم به چه سبکی پیش رفت، ظاهراً به آقای شیخالاسلامی گفته بودند و ایشان هم بنای اینکه با جهاد دانشگاهی و انجمن اسلامی در بیفتد نداشت، گفته بود فردا صبح میرویم بچههای جهاد و انجمن را میخواهیم و با هم صحبت میکنیم تا کم کم آنها خودشان متقاعد بشوند چون فکر میکرد که خودش نمیتواند جلوی انجمن و جهاد بایستد. به تصور خود آنها به عنوان یک کار خیلی خوب اول از کلاس ما شروع کرده بودند.
فکر میکنم نماینده ولی فقیه در دانشگاه آقای تسخیری بودند گویا رفته بودند تا او را هم بیاورند و عکس بگیرند و عکس را هم به روزنامهها بدهند و فردا روزنامهها عکس را منتشر کنند. آنها به نظرشان آمده بود که خیلی شاهکار کردهاند و وقتی که امام بیینند چقدر کیف میکنند که الحمدالله شرایط اسلامی دارد حاکم میشود. آقای شیخ الاسلامی هم گفته بودند که یک چنین تصمیمی هم دارند و به من هم گفتند که بیائید و عکس بگیریم و نماینده امام هم بیاوریم. با این اوصاف آقای دکتر خودش سختش بوده و گفته فردا برویم و صحبت کنیم. احمد برگشته بودند و آقا پرسیدند که احمد گفتی؟ احمد گفته بود بله آقا، گفتند فردا صحبت میکنیم تا حل شود. که امام گفته بودند فردا صبح که کلاس تشکیل میشود نباید این تخته باشد و دوباره احمد تماس گرفته بود که آقای دکتر نظر امام اینگونه است. بعد امام گفته بودند که احمد برو با انجمن اسلامی و هر کس که مسئول است تماس بگیر بگو که اگر امروز شما خرافات و سلیقه شخصی را وارد دین کنید فردا چه کسی میخواهد جدا کند و بالاترین لطمه و بالاترین خطر برای اسلام این است که ما بیائیم و خودمان سلیقه خودمان را قاطی دین کنیم. اگر امروز بدست شما بچههای مذهبی اینها قاطی شوند فردا چه کسی میخواهد جدا کند.
***
حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی شیخ الاسلامی استاد زبان و ادبیات فارسی و عضو قطب علمی ادبیات عرفانی دانشگاه تهران نیز در آن برهه ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی را برعهده داشتهاند و از جمله کسانی بودهاند که حاج احمدآقای خمینی برای رفع مشکل با ایشان تماس گرفتهاند. در ادامه روایت ایشان از این رویداد را که در گفتوگو با پرتال امام خمینی ایراد شده است، با هم میخوانیم:
در سالهای ابتدایی و اولیه انقلاب اسلامی برخی از دانشجویان و چه بسا استادان فکر میکردند یکی از کارهایی که باید در دانشگاه انجام بگیرد این است که میان دانشجویان دختر و پسر که در یک کلاس هستند حداقل یک فاصله باشد و چادری یا دیواری بکشند؛ برای نمونه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران که من مسئولیت آن را برعهده داشتم بدون اطلاع قبلی من یکی از کلاسهای گروه فلسفه را انتخاب کردند و دیوار چوبی کوتاهی میان محل نشستن خواهران و برادران کشیدند و بعد که من خبردار شدم صراحتاً مخالفت کردم. مسئله به دانشگاه کشیده شد که نظر دانشگاه را بپرسند. دانشگاه هم از خود من سئوال کردند که نظر شما چیست؟ گفتم من موافقتی با این امر ندارم و چون خانم فاطمه طباطبایی دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه تهران بودند مسئله را با ایشان مطرح کردم اما قبل از اینکه از ایشان جواب بگیرم اواسط هفته از دفتر مرحوم حاج احمد آقای خمینی به من تلفن شد که نظر امام این نیست و بگویید دیوار را بردارند و چنین کاری نکنند و ما این نظر را اعلام کردیم. ایشان نظر امام را با این محتوا و تعبیر اعلام کردند که چون چنین امری در عالم اسلام سابقه ندارد و به ما چنین دستوری ندادهاند بنابراین کاری که در اسلام سابقهای ندارد ما نباید نسبت به آن امر مبادرتی داشته باشیم. با همین جملات کوتاه ایشان به مسئله خاتمه دادند و همه در مقام اطاعت برآمدند و دیوار برداشته شد و اوضاع به حال عادی بازگشت.
آیتالله خامنهای که رئیس جمهور وقت و خطیب نماز جمعه تهران بودند جمعه همان هفته ضمن خطبههای نماز جمعه تهران اعلام کردند که در یکی از دانشگاهها چنین قصدی بوده و حضرت امام (س) با آن موافق نبودهاند و به همین دلیل موضوع منتفی شده است.
حضرت امام (س) در این زمینه بیانشان بسیار صریح بود و اعلام کردند ما در اسلام این سابقه را نداریم که کلاس درسی یا جلسه مذهبی و دینی مابین زنان و مردان به این صورت فاصله گذاشت و دیوار کشید و بعدها هم بحثها دنبال شد که به فرض در کلاسهای درس چنین کاری انجام بگیرد بیرون از کلاس چه بکنیم؟ در ورود و خروج دانشجویان دختر و پسر به دانشگاه چه بکنیم و یا در جامعه که حضور زنان و مردان در کنار هم وجود دارد چه باید کرد؟ و این موضوع مدت کوتاهی مورد بحث بود و بعد منتفی شد.
نظر شما :