روزنامه اطلاعات - ۲۵ بهمن ۱۳۵۷

چه کسانی باید ایران امروز را راه ببرند؟

محمدعلی اسلامی ندوشن
۲۴ تیر ۱۳۹۰ | ۱۹:۳۱ کد : ۱۰۴۵ دفتر مقالات
اگر دورانی را در تاریخ ایران سپری شده ببینیم و دوران دیگری آغاز شده، این سؤال پیش می‌آید که چه کسانی در راهند تا اداره ایران دوباره فتح شده را در دست گیرند؟ قیام مردم ایران قیام یک ملت کارد به استخوان رسیده بود که افراد بی‌شماره‌ای با تمام روح و مال و هستی خود در آن شرکت جستند. میلیون‌ها پسر و دختر جوانی که در خیابان‌های شهر سرود‌خوانان راه پیمودند ته نگاه شعله‌ور همه آنان خوانده می‌شود که آنچه در گذشته دور و نزدیک بر سر ایران آمده است دیگر هرگز نباید تکرار شود.

 

در آنچه مربوط به مردم زحمتکش، زجر کشیده و پایمال شده بود، سنگ تمام گذاردند. شیر خفته ایران یال‌های خود را تکان داد و با نعره خویش سراسر خاک کشور را به لرزه آورد. اکنون همه چشم به راه‌اند که میوه‌های درخت انقلاب به ثمر برسد و چیده شود.

 

این دومین مرحله اگر مشکل‌تر از مرحله خود انقلاب نباشد آسان‌تر نیست. اکنون ایران شبیه به کشور جنگ‌زده است، نظیر آلمان و لهستان بعد از جنگ باید نوسازی بشود. با این تفاوت که ملت ایران، گذشته از انهدام مادی، با انهدامی صعب‌تر، یعنی ویرانی معنوی روبروست. در طی این ۲۵ سال و ۱۵ سال نه تنها انسان سیاسی و فکری، مجال سر برآوردن نیافت بلکه پایه‌های روحی همه مردم از هم فروریخت، و کارگر و دهقان و پیشه‌ور و اداری، تا برسد به آموزگار و طبیب و قاضی و استاد، همگی از محور کار خود خارج شدند، و روال امور بر آن قرار گرفت که هیچ‌کس نتواند وظیفه خویش را به درستی انجام دهد. در نتیجه، مقداری روحیه خودخواهی، کم‌کاری، بی‌دقتی، فقدان وجدان کار، کسب سودهای بی‌تناسب… بر جامعه حاکم گشت.

 

از سوی دیگر آموزش و تربیت فرزندان ما یک شکست سرتاسری بود، کسانی که در جریان کودتای ۲۸ مرداد به دنیا آمده‌اند و اکنون ۲۵ ساله‌اند، از آموزش و پرورش به درستی بهره نگرفته‌اند که امروز بتوانند عضو کارآمدی برای جامعه باشند. نمی‌خواهم بگویم که آموزش و پرورش پیش از دوران کودتا یک آموزش کم عیب بوده است. چنانکه می‌دانید آن را «فرهنگ استعماری» لقب داده بودند، ولی با این حال، تفاوت درجه در میان است. حدت و ژرفا و صبعیت استثمار در طی ۲۵ سال اخیر، به تنهایی افزون‌تر بوده است با دوران صد و پنجاه ساله پیش از خود، یعنی از معاهده ترکمانچای تا کودتای زاهدی، زیرا همانگونه که اشاره کردم به فرهنگ مردم ایران حمله برد. نتیجه آن است که جامعه ما که دستخوش تاراج روانی و اخلاقی شده است، برای نوسازی خود نیاز به کوشش بیشتر از جامعه آلمان و لهستان بعد از جنگ دارد. آن‌ها به کمک انسان‌های خود ویرانه‌های خویش را آباد کردند و مشکل امروز ما آن است که باید انسان‌ها یعنی سازندگان را از نو بسازیم.

 

و اکنون سؤال آن است که به دست چه کسانی؟ وقتی انقلاب ایران به ثمر برسد نخستین سؤال مردم آن خواهد بود که چه کسانی بر ما حکومت خواهند کرد.

 

ما چون به تاریخ هفتاد ساله اخیر خود نگاه می‌کنیم می‌بینیم که نگرانی مردم تا چه حد به جاست. در تاریخ معاصر ایران خط مسلسل پیچیده سیاهی دیده می‌شود، مبین جدائی میان دستگاه حاکمه و ملت که تنها در دو سه جا قدری باریک می‌گردد. مردم پس از آمدن مشروطه و شوق و امیدی که از آن برانگیخته شد، بر سر کار آمدن دولت عین‌الدوله را فراموش نکرده‌اند. اصولاً مشروطه ایران چند سال توانست آنگونه که قانون اساسی خواسته بود، خود را بر سر پا نگه دارد؟ پیوند ملت ایران با مشروطه مانند زفاف رستم و تهمینه بود که بیش از یک شب نپایید، و آن هم میوه‌اش سهراب ناکام بود!

 

این تجربه که هفتاد سال دوام کرده است، طعم بسیار تلخی در کام مردم نهاده، و عجیب آنکه دولت‌ها و «رجالی»، که طی این مدت بر سر کار آمده‌اند، نزدیک به همه آن‌ها داعیه اصلاحات، ملت خواهی، تجدد و خدمتگزاری داشته‌اند. هفتاد سال تجربه همراه با تلخ‌کامی مداوم، دوران کوچکی نیست.

 

نگرانی دیگری که ملت ایران می‌تواند داشته باشد، استعداد دو رنگی و تزویری است که در جامعه مشرق زمین و از جمله در ایران به آسانی می‌تواند به کار بیفتد و فرمانروایان و کارگزاران، از قدیم‌ترین زمان، این را خیلی طبیعی می‌دانسته‌اند که در امر حکومت میان حرف و عمل و ظاهر و باطن هیچ رابطه‌ای قائل نباشند. وقتی شاهنامه را می‌گشاییم می‌بینیم که در زمان ساسانیان رسم آن بوده است که هر شاهی که بر تخت سلطنت می‌نشست، خطبه گونه‌ای بخواند، و طی آن «برنامه کار» ‌و راه و رسم خود را اعلام کند.

 

چون این گفتار‌ها را کنار هم بگذارید می‌بینید که همه کم و بیش به هم شبیه هستند. و در همه آن‌ها از داد و دهش و یزدان‌پرستی، خود دوستی و حقیقت‌خواهی و آبادانی و خیر مردم سخن به میان آمده است ولی واقعیت آن است که در‌ همان حد گفتار متوقف می‌شود، و بقیه داستان حاکی است که از کردار خبری نبوده و در بر‌‌ همان پاشنه چرخیده است.

 

در دوران بعد از اسلام، هم وضع بهتر از این نیست، و اگر بخواهند تاریخچه ریا و تزویر را بنویسند، به همراه تاریخ تملق، دو مجلدی می‌شود که با دست نتوان بلند کرد. در تاریخ فکر ایران همه افراد هوشمند، حساس و با فضیلت از ریا و دورنگی شکایت داشته‌اند و رنجی که می‌کشیده‌اند از این بابت بوده است؛ و مشکل بزرگ جامعه اسلام و ایران را همین می‌دانسته‌اند. وقتی به قرن هشتم یعنی یک قرن بعد از حمله مغول می‌رسیم که انحطاط در اوج شکفتگی است. کسی چون حافظ به سخن می‌آید که کتابش ادعانامه‌ای است بر ضد قلب و فریب و چنانکه می‌دانیم هیچ‌یک از حرف‌هایش در طی این شش قرن کهنه نشده است.

 

در دوران جدید انحطاط بر انحطاط افزوده شد. به‌ همان درجه که آگاهی و بیداری و شکیبایی مردم در برابر بیداد و حکومت افزایش می‌یافت، به‌‌ همان نسبت نقشه‌کشی و نیرنگ قدرت حاکم برای ادامه سلطه خود و حفظ وضع موجود فزونی می‌گرفت، و اکنون چون به بحران و شکست سیاسی هفتاد ساله اخیر ایران چشم می‌اندازیم، علت عمده‌اش را کمبود «انسان» می‌بینیم. مردم قبل از هر چیز و هرکس از رجال سیاسی و کارگزاران و زعمای فکری خود تلبیس و لطمه دیده‌اند.

 

منظور من از این مقدمه آن نبود که بگویم جریان گذشته در فردای ایران تکرار خواهد شد. دو تفاوت عمده همه ما را بسیار امیدوار می‌دارد: یکی ژرفی و گستردگی انقلاب ایران است، که کمتر نظیری می‌توان برایش یافت. و باید قاعدتاً نتیجه‌ای که از آن حاصل گردد، یک تغییر بنیادی در جامعه ایران باشد. دوم رهبری شخصیتی چون آیت‌الله خمینی است که نمونه تقوا و استواری و فرزانگی و ایمان است و با سیطره‌ای که به حق بر روح ایرانیان یافته است، خواهد توانست که کشور را به سوی یک رستاخیز اخلاقی سوق دهد. ولی در هر حال این سؤال به جای خود باقی است که کسانی که برای اداره ایران در نظر گرفته خواهند شد چگونه کسانی هستند و چه معیارهایی برای انتخاب آنان به کار برده خواهد شد.

 

مشکل که مشکل کوچکی نیست آن است که در طی همین یک سال اخیر، ایرانیان صاحب داعیه، در رنگ عوض کردن، استعداد خارق‌العاده‌ای از خود بروز داده‌اند و ما امروز با عده کثیری نومسلمان و نو آزادیخواه و نو مبارز و نوپارسا روبرو هستیم، بدانگونه که در دوران سیاه ۲۵ ساله اگر یک دهم اینان می‌بودند، هرگز کشور به روزی که افتاده است نمی‌افتاد، بعضی از آنان چنان در ابراز دلسوزی نسبت به وطن و حق و عدالت و دین حرارت به خرج می‌دهند که آدم مثل سگ اصحاب کهف چشم‌های خود را می‌مالد که آیا در قرن دیگری بیدار نشده است. این عده به تعداد زیاد در همه موضع‌ها، از مجلس و مطبوعات تا ادارات و گروه‌های اجتماعی و دانشگاه‌ها دیده می‌شوند و چون در میان آنان کسانی هستند که خیلی خوب می‌توانند شعار بدهند و صدای خود را بلند کنند غالباً در صف مقدم هم جای می‌گیرند، و بیم آن است که اندک‌اندک «اصیل‌ها» را کنار بزند.

 

مقصود این نیست که کسانی که به مردم روی می‌آورند ندیده گرفته شوند. مقصود این است که برای حفظ سلامت اخلاقی کشور باید فرق قائل شد: یک دسته هستند که می‌توان درباره آن‌ها «استصحاب» کرد و تغییر سیمایشان را ناشی از پشیمانی و بیداری ناگهانی گرفت. این‌ها را بشرط آنکه جرم بزرگی در گذشته مرتکب نشده باشند می‌شود پذیرفت.

 

اما دسته‌ای دیگر که خود را خیلی تردست می‌دانند، به قصد منفعت یا پوشاندن گناه پیشین به این سو روی می‌آورند که مسامحه در حق اینان اهانتی خواهد بود به ساحت انقلاب ایران، و اگر به اینان میدان داده شود اعتماد به آینده را لکه‌دار خواهد بود.

 

عده‌ای دیگر کسانی هستند که در طی این بیست سال اخیر نقش آزادیخواه قلب و مخالف‌خوان قلب را ایفاء کرده‌اند و چه بسا که با نقابی بر چهره، از جانب دستگاه‌های مخفی برای روز مبادا ذخیره شده باشند. گرچه شاید چندان ناشناخته نباشند، با این حال باید با هوشیاری تمام مراقب حال این عده نیز بود.

 

بنابراین من جز این راهی نمی‌بینم که از هم اکنون ضابطه‌ای در کار گذارده شود و معیارهائی برای انتخاب اداره کنندگان کشور تعیین گردد. این معیار‌ها که می‌تواند عبارت باشد از پارسایی، کاردانی، پاک بودن از آلایش‌های گذشته، تقدم در مبارزه، حسن شهرت و حسن اعتقاد، نخست تعیین می‌گردد. آنگاه ممکن است هیئتی از جانب حضرت آیت‌الله خمینی مرکب از افراد ژرف‌بین و با صلاحیت انتخاب گردند، و اهلیت افراد را با توجه به معیار‌ها به محک بزنند و هیچ شغل مهمی در دستگاه کشور به کسی واگذار نشود مگر آنکه از تأیید این هیئت بگذرد.

 

گذشته از این تصور می‌کنم در دوران تازه، مردم این توقع را خواهند داشت که کسانی که مشاغل مهم مملکتی را برعهده می‌گیرند (چه از طریق انتصاب و چه از طریق انتخاب) و نیز کسانی که داعیه ارشاد و تنویر فکر مردم را دارند (چون صاحب قلمان، صاحب سخنان و رهبران حزب و گروه…) بقدر لازم خود را بشناساند. بدین معنی که نخست خود آنان به معرفی خویش بپردازند و اظهارنامه آنان از جانب یک هیئت صلاحیت‌دار مورد تأیید قرار گیرد. شاید بد نباشد روش را اینطور بگیریم که برای هر یک از این افراد یک شناسنامه و شخصیتی تنظیم گردد که به منزله گذرنامه زندگی اجتماعی او باشد. فی‌المثل موارد ذیل می‌تواند در کارنامه قید گردد که در طی بیست و چند سال گذشته: چه مشاغلی داشته است. با چه دستگاه‌ها و مجامع و گروه‌هایی همکاری کرده است. ثروت او و زن و فرزندانش به چه میزان است و این ثروت از چه منبع و در طی چه مدت بدست آمده است. سبک گذران زندگی او به چه نحو و مخارج متوسط او به چه میزان بوده است. به غیر از اشتغال اصلی خود، چه فعالیت‌هایی در زندگی داشته است. اگر اهل قلم و گفتار است، چه نوشته و چه گفته و در چه تاریخ‌هایی و چگونه انتشار داده است. اگر اهل عمل است، چه حاصلی از عمل او عاید مملکت شده است. رابطه او با حکومت گذشته چگونه بوده است و اگر خود را جز کسانی می‌داند که فشارهایی را تحمل کرده‌اند، کیفیت آن چیست و خلاصه چه قدم‌هایی در جهت رهایی ملت ایران برداشته شده است.

 

این حداقل است که بشود خواست، چه از کسانی که در داخل ایران زندگی کرده‌اند، چه از کسانی که در خارج. این کار سابقه دارد. می‌دانیم که در کشورهایی که در جنگ دوم جهانی یک دوران اشغال را گذرانده بودند پس از رهایی، یک چنین داوری‌ای در حق کسانی که به کار مملکتی باز می‌گشتند، می‌شد. در فرانسه آن‌ها که با دشمن اشغالگر همکاری کرده بودند COLLABORATEUR نامیده شدند و سعی بر آن بود که این عده با دقت بازشناخته شوند. در ایتالیا و آلمان بعد از جنگ نیز حساسیت بسیار در مورد یک فاشیست یا «نازی» بود که بر سر کارهای مهم گذارده نشوند.

 

بدیهی است که در اینجا منظور کارگزاران و همکاران مؤثر حکومت است که از قبل آن مال و جان اندوخته‌اند و یا کسانی که به قلم یا قدم یا فکر هیزم بیار آتش او بودند وگرنه کارمندان عادی و کسانی که برای گذران معاش ناگزیر بودند که در خدمت دستگاه بمانند، موضوعشان مطرح نیست.

 

خوشبختانه در این مقاومت و اعتراض یکپارچه‌ای که صورت گرفت و مانند یخبندان سراسر ایران بود، همگان شرکت جستند و کسانی هم که قصور و یا حتی تقصیر کرده بودند، آب توبه به سر خود ریختند. با این حال، برای آنکه آینده مشوش نشود باید گذشته را هرگز از نظر دور نداریم.

 

کلید واژه ها: محمدعلی اسلامی ندوشن


نظر شما :