خاتمی: ما به پایان تاریخ معتقدیم
به گزارش سایت سیدمحمد خاتمی، متن کامل سخنان رئیسجمهور سابق کشورمان در این نشست در پی میآید:
از دیدار با جمع شما خوشحالم و فرارسیدن ماه مبارک رمضان را به شما تبریک عرض میکنم و از خداوند میخواهم که همه شما از برکات این ماه بهرهمند باشید.
اینکه انجمنهای مختلف اسلامی و تشکلهای اجتماعی بکوشند ارتباط بیشتر و حتی اندامواره داشته باشند، امر مبارکی است و بسیار خوشوقتم که شما دو تشکل پرسابقه، آگاه و دلسوز یعنی انجمن اسلامی جامعه پزشکی و انجمن اسلامی مدرسان دانشگاهها تصمیم به ارتباط محکمتر گرفتهاید. هم آراء وقتی جمع شد قویتر میشود و هم توان تأثیر گذاری در جامعه بیشتر.
باید ارتباطات میان بخشهای مختلف جامعه برقرار باشد این قطع ارتباطات آسیب بزرگی است و برقراری این ارتباطات و آن هم برای جریاناتی که خیر کشور و مملکت و انقلاب و مردم را میخواهند بسیار مبارک است و ان شاء الله این راه تداوم پیدا کند و ما شاهد گسترش این نوع ارتباطات باشیم و آثار و برکات آن را هم ببینیم.
در باب مسائل جاری مطالبی را عزیزان بیان کردند که نوعاً مورد تأیید است و تکرار آن را لازم نمیدانم. هر چند ممکن است در بعضی نقاط سوء تفاهماتی باشد که کاملاً قابل رفع است. آنچه مهم است اینکه مسائل ریشهای، اعتقادات و دلبستگیهای اساسی وجود دارد و با توجه به آنها میتوان مشکلات جاری و مسائل فوری را هم حل کرد و گاه حساسیتهای مسائل روز و نیز احیاناً سیاستزدگی موجب غفلت از آن اصول و موازین میشود. ما مسلمانیم و البته به همه انسانها احترام میگذاریم. ولی اصولی که به آن معتقدیم نباید دچار تحریف شود و نیز مورد غفلت قرار گیرد و بخصوص در موقعیت کنونی که تظاهرات و ظاهرگراییها به نام دین فراوان است، ولی روح دیانت خیلی ساده قربانی میشود. ما خواهان عدالت در جامعه هستیم و نیز معتقد به اینکه انسانها دارای حقوق اساسی هستند و باید آن حقوق محترم باشد، بخصوص در نظامی که منتسب به اسلام است و اسلام برای انسان و خیلی مسائل دیگر اهمیت خاصی قائل است.
ما نباید این امور محوری و ریشهای را بخصوص در مورد دین که این روزها انحراف و تحریف در آن زیاد است از نظر دور بداریم. درست است که مسائل سیاسی برای ما مهم است ولی حتی این مسائل را باید بتوانیم براساس موازین و اصول حل کنیم.
شنیدهاید که در یکی از جنگها فردی از مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره خدا و بعض امور اعتقادی سؤال کرد. بعضی از یاران اعتراض کردند که بحبوحه جنگ جای این پرسش و این مسائل نیست! امام چنانکه نقل شده است فرمودند: (قریب به این مضامین) اتفاقاً همین حالا و همین جا این بحثها مناسبت دارد. اصلاً جنگ ما برای همین مسائل است.
من هم میگویم در کشاکشهای موجود نباید بسیاری از امور اساسی و معنوی مورد غفلت قرار گیرد. از جمله عبادت و به ویژه روزه که از مصادیق درخشان عبادت است. رمضان ماه روزه، ماه خودسازی، ماه انسان است. ماه خداست از آن جهت که انسانیت انسان در این ماه تقویت میشود.
گفتم خودسازی این «خود» یا «من» چیست؟ یا وقتی از با «خود بیگانگی» سخن میگوییم، درباره «خودشناسی» بحث میکنیم یا «خودخواهی» را منشاء بسیاری از مشکلات میدانیم مرادمان از «خود» چیست؟ این حدیث شریف را شنیدهاید که «من عرف نفسه فقد عرف ربه». این «خود» و «من» بسیار مهم است که خدا را نیز با شناخت آن میتوان شناخت. شعار معروف سقراط این بود «خودت را بشناس».
همچنین منشاء از خودبیگانگی در قرآن، غفلت از خداست.
«نسو الله فانسیهم انفسهم»
خدا را فراموش کردند، خداوند آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی کرد.
خودسازی که باید در ماه رمضان صورت بگیرد یعنی چه!؟ در تعبیری عارفانه و شاعرانه زمین جنبه مادی حیات است و زمینی کسی است که «خود» مادی و خودی که متعلق به این طبیعت است برایش اصل است و آسمان نماد آن معنویت و بلندی و والایی است. آن کس که «خود» معنویاش را تقویت میکند انسان آسمانی است.
در بینش الهی آنگونه که ما درک میکنیم، انسان برترین موجود عالم هستی است و پروردگار به خاطر آفرینش او به خود آفرین میگوید یعنی هنگامی خداوند به خود تبریک میگوید که خلق جسمانی انسان را تمام میکند و تن را به حالت اعتدال میرساند و همه اجزاء و شرایط آن را تأمین میکند آنگاه روح خود را در آن میدمد و آفرینش دیگری صورت میگیرد و بعد تمام نیروهای برتر هستی در برابر این آفریده، به فرمان خداوند به سجده میافتند.
اینکه کدام خود را بسازیم و چگونه آن را بسازیم مسألهای اساسی است؟ اگر دو خود وجود دارد یکی خود این جهانی و دیگری خود برتری که انسان به خاطر آن انسان است و با شناخت آن انسان خدا را میشناسد و به کمک آن به نیک بختی و سعادت واقعی میرسد باید مرزهای این دو خود و نسبت آنها را با یکدیگر دریابیم.
آیا سعادت در این است که یکی از این خودها فدای دیگری شود یا نه؟ در دنیای امروز مدار و محور زندگی جامعه نوعاً همین «من» و «خود»ی شده است که زمینی است. به عبارت دیگر نوعی اصالت دنیا بر ذهنها و زندگیها غالب شده است. در مقابل کسانی بودند و هستند که میگویند تو این خود زمینی را باید ترک کنی تا به آن خود برتر برسی. اما فارابی به حق میگوید این دیدگاه، دیدگاه رایج در یکی از مدینههای جاهله است که میگوید برای درک وجود حقیقی باید وجود طبیعی از جمله زندگی در متن جمع و سیاست مدنی را رها کنی، در حالی که انسان در متن جامعه و در متن زندگی این دنیا بر میآید و به طبیعت خود مدنی و اجتماعی است و ناگزیر از سیاست و مدنیت و پرداختن به امور این دنیا است، محال است شما بتوانید این خود برتر یا وجود حقیقی خود را بیابید در حالیکه وجود طبیعی را ترک و رها کردهاید. ولی پرداختن به من و خود طبیعی، نباید موجب غفلت از خود و من اصلی شود. و عبادت، روزه، دعا و... ما را از غفلت بیرون میآورد.
آنچه گفتنی است اینکه منِ اصیل و منِ آسمانی گرچه در متن طبیعت پدید میآید ولی رو به بالا دارد و استعداد کمال؛ که باید با درایت راه کمال او را هموار کنیم. علاوه بر این به نظر میرسد علاوه بر «من» و شخصیت فرد، جامعه نیز سیری و مسیری دارد.
آنچه امروز به نام فلسفه تاریخ رایج شده و بسط یافته است و میتوان گفت که مورخ و فیلسوف اسلامی ابنخلدون آن را ابداع کرد در باب همین سیر تاریخ و عوامل و علل حرکت در تاریخ و هدف آن بحث میکند. خود ابن خلدون بر این باور بود که تاریخ حرکتی دارد که قابل درک و علتیابی است، ولی حرکت را دوری میدانست، چنانکه اخلاف متجدد او چون «توین بی» نیز البته با مبادی و نظرگاه دیگر به نوعی حرکت دوری در تاریخ قائلند و شاید پرآوازهترین بحث در این زمینه را هگل داشت که قائل به حرکت طولی تاریخ بود و امر اصیلی به نام ذهن یا روح (Das Geist) را به داخل تاریخ کشاند و بر این نظر بود که تاریخ در جامعه مدرن به کمال خود که خودآگاهی و آزادی است میرسد. البته در باب این مکتبها و آراء میتوان بحث و چون و چرا کرد که مجال دیگری میخواهد. غرض این بود که فلسفه تاریخ در صورتی معنی دارد که تاریخ را دارای سیری حساب شده بدانیم نه مجموعه حوادثی که به تصادف رخ میدهد و کارکرد دارند.
خوب اگر تاریخ سیری دارد، آیا آن سیر، سیر تکاملی است؟ هگل چنین نظری دارد. در پایان قرن بیستم نیز شبه نظریهای که بیشتر ژورنالیستی بود تا فلسفی تحت عنوان «پایان تاریخ» مطرح شد و درخور توجه است که طرح این نظریه تقریباً همزمان با مطلب دیگری بود که با عنوان «ستیز و کشاکش تمدنها» مطرح گردید و این دو که بیشتر به یک بیانیه سیاسی با جهتگیری خاص میماند مکمل یکدیگر بودند.
خلاصه سخنی که «پایان تاریخ» دارد این توهم است که تاریخ در تجدد و تجدد در لیبرال دموکراسی به پایان خود رسیده است و لیبرال دموکراسی نیز در شیوه و محتوای نظام آمریکایی صورت کمال خود را پیدا کرده است. طبعاً نتیجهای هم که گرفته میشود این است که آمریکا برترین نظام و نیروی موجود است و همگان نیز باید دقیقاً از الگوی آمریکایی پیروی کنند. جنگ تمدنها و پایان تاریخ در واقع توجیهی است بر فزونطلبیهای آمریکا و جنایاتی که از آن حاصل میشود یا دست کم زمینه توجیه رفتارهای فزون طلبان را فراهم میآورد. گرچه به نظر میرسد که نظریهپرداز پایان تاریخ از حرف خود برگشته باشد.
صرفنظر از مطالب درست یا نادرستی که در فلسفه تاریخ مدرن مطرح است ما به عنوان پیرو بزرگترین دین وحیانی و الهی یعنی اسلام و به طور کلی پیروان ادیان توحیدی نیز به پایان تاریخ (به معنی درست و مطلوب آن) معتقدیم. اصلا «آخرالزمان» که باور آن مشترک میان همه ادیان الهی است و بخصوص در اسلام و بالاخص در تشیع در مهدویت بروزی شکوهمند دارد هدایتگر ذهن ما به سیر کمالی تاریخ و پایان آن است، آنگاه که زمان (زمان تاریخی) به پایان میرسد و تاریخ به هدف خود رسیده است. در قرآن نیز نسبت به این سیر و این پایان به نظر میرسد که اشاراتی و حتی تصریحاتی هست.
اینکه خداوند اراده کرده است که محرومان مستحق را در برابر برخورداران متجاوز متمکن در زمین و میراث برِ آن گرداند میتواند هدایت گر ما به همان امری باشد که بیان شد. منتهی آنچه مهم است اینکه اراده خداوند از مجرای آگاهی و اراده انسان آزاد، مختار و مصمم جاری خواهد شد و کار پیامبران نیز آگاهیبخشی، تقویت اراده که تقوی مظهر آن است و بخشیدن حس مسؤولیت به انسانها است.
پرسش اساسی در اینجا این است که آیا واقعاً تاریخ و جامعه بشری سیر کمالی داشته است؟ آیا دنیای مدرن نسبت به عوالم قبلی تکامل یافتهتر است؟ اگر چنین است پس این همه بحرانهای ویرانگری که در این دنیا وجود دارد نشانه چیست؟ باید گفت جهان مدرن از جهتی نشان دهنده سیر کمالی تاریخ است، گرچه از جهات دیگری هم اگر نگوییم عقب گرد، دست کم مشکلات بزرگی دارد.
درباره دنیای متجدد گفتهاند «تجدد» انسان را از بند دو قیمومیت رهانید. قیمومیت امر قدسی و قیمومیت قدرت سیاسی. پیشتر نیز کانت روشنگری را عبارت دانسته بود از گذر انسان از مرحله صغارت و وابستگی فکری و رسیدن او به بلوغ و اتکاء به درک و اندیشه خود.
آیا رها شدن از بند آن دو قیمومیت به معنی کمال و تکامل است؟ بدون تردید درک مشترکی که بشر در این مرحله تاریخ به آن رسیده است که عبارت است از نفی قدرتهای جبار و خودکامه و اینکه سرنوشت آدمی در دست خود او است و هیچ قدرتی اعتبار ندارد مگر اینکه بر آمده از قدرت منتشر در میان همه افراد و ناشی از رضایت و رأی مردم و طبعاً مسؤول در برابر آنان باشد و اینکه قدرت امر زمینی است با همه محدودیتهایی که امر زمینی دارد و طبعاً باید تحت نظارت و کنترل جمع باشد. این یک پیشرفت شگفت انگیز است که نمیتوان آن را انکار کرد.
اما رهایی از قیمومیت امر قدسی. اگر مراد رهایی از امور بشری غیرمقدس که به ناحق مقدس و قدسی قلمداد شده و در سایه آن هم جلو رشد ذهن و زندگی مردم گرفته شده و هم به آنان ستم بیحساب شده است باشد این خود یک پیشرفت بزرگ است. قدسی زدایی از امور غیرقدسی که مقدس قلمداد شدهاند.
با کمال تأسف این امر در تاریخ، چه تاریخ مسیحیت و چه تاریخ اسلام (البته خیلی کمتر از مسیحیت) رخ داده است و چه خسارتهایی که از این جهت نصیب بشر شده است و به تعبیر مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام از دین پوستین وارونهای ساختهاند که به جای اینکه گرما بخش و نشاط آور باشد ترسناک و هراس انگیز است.
یکی از فاجعههای بزرگ این است که امور محدود بشری و اموری که مربوط به این زندگی با همه محدودیتهایش است مطلق و بیعیب و مقدس به نظر بیاید و آن کسی که زور و امکانات در اختیار دارد خود و خواستهای خود را مقدس قلمداد کند و دیگران را مجبور به اطاعت نماید تا اگر اطاعت نشد هم تازیانه به کار ببرد و هم اینکه او را از قدرت لایزال مقدس و مطلق یعنی خدا بترساند، چرا که چنین وانمود شده است این امر محدود و کوچک و پرعیب، عین عنایت و اراده و خواست خدا است.
یکی از عوامل مهم فجایعی که در تاریخ به وجود آمده است همین بوده است و تقدس زدایی از این جهت امر مبارکی است. ولی با کمال تأسف چون پیدایش جهان جدید به صورت عکسالعملی در برابر نارواییهای قرون وسطی بود بشر جدید از این فراتر رفت و به طور کلی امر قدسی را انکار کرد یا از آن غفلت نمود. در حالی که امر قدسی هست و بدون آن زندگی بیمعنی و پر از بیم و اندوه خواهد شد.
چنانکه امروز شده است و نمونه آن ناامنی فراگیری است که جهان پیشرفته و عقب نگهداشته شده را یکسان در خود فرو برده است.
در حالی که دلبستگی و وابستگی به امر قدسی (ایمان به خدا و زیبایی مطلق و مقدس) سبب از میان رفتن ترس (خوف) و اندوه (حزن) از زندگی میشود، زندگی سعادتمند آن نیست که فارغ از بیم و اندوه باشد؟ اعراض از امر یگانه قدسی موجب زندگی تنگ و دردناک و ناامن میشود.
«مَن أعرَضَ عَن ذِکرِی فإنّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکاً»
و از این جهت باید دستاورد تاریخ مدرن را منفی بدانیم. ولی رهایی از قیمومیت قدرت سیاسی و رهایی از قیمومیت امور غیرمقدس ولی مقدس قلمداد شده مسلماً پیشرفت است. معتقدم بحرانی که در اثر غفلت از امر قدسی یا انکار امر قدسی در دنیا پیدا شده بشر را به خود خواهد آورد بعلاوه اینکه این خلاء هم پر خواهد شد. آن امری که ما در انقلاب خودمان در جستجوی آن بودیم و الان هم هستیم همین است و اگر هم اعتراض و مشکلی داریم این است که از آن امر دور افتادهایم.
به نام خدا انقلاب شد اما این انقلاب بیگانه از زندگی مردم نبود، یعنی برای مردم آزادی، برخورداری، عدالت و پیشرفت میخواست، از عقبافتادگی و استبداد و وابستگی به بیگانه و همه اینها رنج میبرد میخواست مردم از اینها رها شوند و زندگی خوبی داشته باشند.
رژیم گذشته مردود بود چون زندانهایش پر از زندانیان بیگناه بود، اقتصاد و کشاورزی جامعه را از بین برده بود مصالح دیگران را بر مصالح ملت ترجیح میداد و منشاء گسترش فساد در جامعه بود و ازادی بیان و اندیشه وجود نداشت.
انقلاب ما شکل گرفت تا اینها از میان برود، مردم آزاد و محترم شوند و کشور آباد و پیشرفته و در عین حال زندگی تهی شده از اخلاق و معنویت با ارزشهای الهی و اخلاق و عدالت پربار گردد.
اگر جمهوری اسلامی بدان صورت که مورد توجه بود پیاده میشد ملت ما در مسیر کمال تاریخی خود به نقطه بلندی میرسید و حالا هم باید اصرار کنیم که جمهوری اسلامی با تمام ابعادش پیاده شود نه اینکه از بعضی جهات تظاهرات و ظاهرسازی بشود و از بعضی جهات بسیاری از مسائل اساسی نادیده انگاشته و حتی ضد ارزشها ارزش قلمداد شوند. در نتیجه ریا و نفاق و دروغ بیهیچ زشتی در بخشهایی از جامعه رواج یابد و حرمت انسان، اهتمام به راستی و پاکی و عدالت و برابری لطمه ببیند. اگر به راهی که انقلاب و مردم ما میخواستند برویم هم میتوانیم دنیای خوبی داشته باشیم و هم شاهد رشد فضیلتها در جامعه باشیم.
ماه مبارک رمضان، ماه خودسازی است باید به آن خود برتر توجه داشت و نیز متوجه بود که غرب در عین حال که دستاوردهای بزرگی دارد قبله آمال ما نیست و حتی خلاءهای بزرگی هم دارد. ما میتوانیم و باید همه دستاوردهایی که در دنیای امروز و نشانه تکامل تاریخ هست بدست بیاوریم و خلاءهایی را که دارد پر کنیم و اگر نقد و اعتراضی هم هست به این است که خدای نکرده از این مسیر دور نیفتیم.
اصول و معیارها همینهاست که باید روی آن ایستاد بیان کرد البته ما هیچ وقت نه توانش را داشتیم و نه اعتقاد به آن داشتیم و نه آن را مفید دانستهایم که با روشهای خشن و نامطلوبی که در دنیا هست به این مسائل برسیم ولی در بیان و ذکر و بالا بردن آنها و آگاهی جامعه تلاش خواهیم کرد. وجود و فعالیت انجمنهایی مثل شما میتواند در این زمینه مؤثر باشد.
نظر شما :