احسان نراقی: منزل آیتالله کاشانی یک کلوپ سیاسی بود
محمدرضا پهلوی در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد
نراقی درباره اقدامات محمدرضا پهلوی در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا بهمن ۱۳۵۷ گفت: «در آن سالها ساواک زیرنظر حکومت نظامی که تیمور بختیار آن را ایجاد کرده بود تاسیس شد. یک فعالیت بختیار و ارکان حکومت نظامی بعد از کودتای ۲۸ مرداد معطوف به بازداشت مخالفین رژیم به خصوص اعضای جبهه ملی و تودهایها بود. آن زمان ششصد افسر تودهای وجود داشتند که ساواک از آنان بازجویی کرد. بازجوها کسانی بودند که زیرنظر بختیار کار میکردند و چهره های شاخص آنان «زیبایی»، «سیاحتگر»، «امجدی» و «مولوی» بودند.»
وی درباره تشکیل ساواک افزود: «از ابتدای تشکیل ساواک تفکر کمونیستی به شدت در آن نفوذ کرد و اهمیت یافت. تودهایها دستگیر شده چون تحصیلکرده، زبده و با سواد بودند توانستند هنگام بازجویی تمام بازجوها را تحت تاثیر خود قرار دهند چون بازجوها افرادی کم سواد و بیفرهنگ بودند. بالاخره وقتی یک بازجو، زندانی را شکنجه میداد پس از مدتی میان او و زندانی رابطهای برقرار می شد که شکنجهگر مدتی بعد نوعی احساس گناه پیدا میکرد. در صورتی که در گذشته اینطور نبود حتی وقتی مامور آگاهی آن زمان کسی را تحت بازجویی قرار میداد به زندانی میگفت کار شما خلاف مصالح مملکت است.»
تفکر کمونیستی بعد از کودتای ۲۸ مرداد
نراقی ادامه داد: «تفکر کمونیستی بعد از کودتای ۲۸ مرداد از طریق زندانیان تودهای وابسته به شوروی به تدریج چنان تاثیری بر ماموران زندان گذاشت که ایدهآلهای بزرگ شاه برای آنان شبیه ایدهآلهای کمونیستی شده بود و همین موضوع موجب شده بود که شاه و دستگاه حکومت برای طبقه روشنفکر هیچ استقلالی قائل نشود. از نظر شاه و حکومت هر روشنفکری وابسته به انگلیس و آمریکا و شوروی تلقی میشد و روشنفکر مستقل برای حکومت معنی نداشت.»
ارتباط با آیتالله کاشانی و اختلاف میان کاشانی با دکتر مصدق
وی که شما آخر مرداد ۱۳۳۱ از فرنگستان به ایران برگشته و در خانه آیتالله کاشانی رفت و آمد داشته گفت: «آیتالله کاشانی میگفت که خبرنگاران و دیپلماتهای خارجی اینجا میآیند تو هم بیا و ترجمه کن، خوب من هم خیلی علاقه داشتم چون برایم آموزنده بود. منزل ایشان برای من مثل یک کلوپ سیاسی بود و همه جور آدم از طبقات مختلف مردم از سران بازار گرفته تا روحانیون و اعضای جبهه ملی، نمایندگان مجلس و کسانی که به نهضت علاقهای داشتند به آنجا آمدند. هنوز میان سران نهضت روابط صمیمانهای برقرار بود. اما منزل دکتر مصدق چنین وضعی نداشت و بیشتر جلسات رسمی در آنجا برقرار بود.»
وی درباره اختلاف میان آیتالله کاشانی با دکتر مصدق ادامه داد: «زمانی که دکتر مصدق لایحه اختیارات را در اواسط مرداد به مجلس برد هر چند مجلس هم با آن موافقت کرد اما کمکم زمزمههای مخالفت شنیده شد. البته مخالفت جدی آیتالله کاشانی زمانی بود که دکتر مصدق درخواست تمدید اختیارات برای مدت یکسال دیگر کرد. مسئله به این صورت بود که مخالفین و تعدادی از نمایندگان مجلس پیش آقای کاشانی میآمدند و اظهار نارضایتی میکردند. آیتالله کاشانی مخالفتی با تصویب این لایحه در نوبت اول نداشت چون وضعیت بحرانی کشور را خوب درک میکرد ولی تمدید آن را برای یکسال دیگر تحمل نمیکرد. البته باید پذیرفت که دکتر مصدق وقتی که اختیارات را از مجلس گرفت توانست قوانینی را تصویب کند که هر اصلاحطلبی آن را آرزو میکرد یعنی نمیخواست که از این قدرت بهنفع خود سوء استفاده کند و بارها تأکید میکرد که من مستبد نیستم. او روحیهای داشت که میگفت مجلس در شرایطی است که مانع تصویب این قوانین است. این یکی از موارد اختلافی بود که میان آقای کاشانی و دکتر مصدق به وجود آمد.»
نراقی اختلاف دیگر را بر سر موضوع انتصابات دکتر مصدق دانست: «آقای کاشانی میگفت: شما همیشه میگفتید که تا قبل از من تمام نخستوزیران آلت سفارت انگلیس بودند حالا چطور شما خودتان سهامالسلطان بیات را که با شما نسبت فامیلی دارد در رأس هیئت مدیره شرکت نفت قرار دادی. با انتصاب سرلشگر محمد دفتری به عنوان رئیس گارد مسلح هم مخالفت کرد چون زمانی که میخواستند آقای کاشانی را تبعید کنند او به عنوان فرمانده دژبان، ایشان را با رفتاری توهینآمیز دستگیر کرد و آقای کاشانی هم از او خیلی دلخور بود. در مورد انتصاب رضا فلاح در شرکت نفت هم مخالفت کردند چون معتقد بودند او نشان زانوبند حمایت از ملکه انگلیس گرفته و شایسته نیست به عنوان مشاور نزدیک در امور نفتی تعیین شود. در شرکت نفت افرادی همچون مهندس پرخیده و حسن نوذری نظر مساعدی نسبت به فلاح نداشتند و او را انگلوفیل میشناختند. این مخالفتها کمکم علنی شد و کار به جایی رسید که یک روز در منزل ما که آیتالله کاشانی هم حضور داشت و همه برای صرف ناهار دعوت داشتند، پدر و عموی من که با ایشان فامیل بودند و در واقع با ایشان بزرگ شده بودند به ایشان پیشنهاد کردند ما ترتیبی دادیم که شما برای معالجه به فرانسه بروید، گذرنامه و ویزا هم برای شما آماده کردهایم. ایشان گفت بهتر است در این مورد با دکتر مصدق مشورت کنم، پس از مشورت دکتر مصدق به ایشان میگوید شما باید در ایران باشید و از این قبیل حرفها. بدبینها که در اطراف آقای کاشانی بودند میگفتند که دکتر مصدق میخواهد شما بمانید چون اختلاف به جای باریک کشیده خواهد شد و مصدق قصد دارد از محبوبیتی که دارید کاسته شود، درحالی که در چنین نزاع و کشمکشی معلوم نیست اگر آقای کاشانی تضعیف میشد این به نفع مصدق باشد.»
مخالفت تعدادی از همراهان دکتر مصدق با تندرویهای دکتر فاطمی
این چهره خبرساز دوران پایانی حکومت پهلوی با اشاره به مخالفت تعدادی از همراهان دکتر مصدق با تندرویهای دکتر فاطمی افزود: آقای سپهر ذبیح در کتاب خود ایران در دوران دکتر مصدق به این مسئله پرداخته که به نظرم اهمیت زیادی دارد. او که از دوستان دکتر فاطمی بوده به شرح گفتوگوی خود با فاطمی در اوایل مرداد ۱۳۳۲ اشاره میکند و میگوید عقیده فاطمی درباره انشعاب رهبران برجسته جبهه ملی از آن، این بود که جدا شدن آنان سبب تحکیم حکومت ملی میشود چرا که اغلب آنان افراد فرصتطلبی هستند که به خاطر منافع شخصی و سیاسی، به مصدق پیوسته بودند.
فاطمی اطمینان داشت که اکثریت عمده طرفداران دکتر مصدق، انشعابکنندگان را به عنوان «خائن» محکوم میکنند. فاطمی، افرادی مانند کاشانی و دکتر بقایی و مکی را ناچیز میشمرد و عقیده داشت که گذشته سیاسی آنان ثابت میکند که آدمهایی فرصتطلب بوده و از لحاظ سیاسی قابل اعتماد نیستند. در مورد فعالیتهای حزب توده دکتر فاطمی خطر این حزب را در تشدید نابسامانیهای داخلی دست کم میگرفت و از رهبران درجه دوم حزب با کلمات تحقیرآمیزی یاد میکرد.
از نظر فاطمی غرب عامداً خطر حزب توده را بزرگ جلوه میداد تا گروههای محافظهکار ایران را بترساند. از سوی دیگر دکتر فاطمی عقیده داشت شاه از لحاظ قدرت توطئهچینی علیه مصدق در وضع بهتری از روزهای پیش از قیام سی تیر قرار ندارد. او بر این باور بود که مصدق میتواند روی دست سایر سیاستمداران بلند شود و آنها را از میدان بیرون کند و تلاشهای شاه برای جدا کردن افرادی مانند دکتر بقایی و آیتالله کاشانی از جبهه ملی عملاً بهره بیشتری را نصیب مصدق میکند. پیشامدهایی که به سقوط حکومت مصدق انجامید نشان داد که دکتر فاطمی تا آخرین روزهای نخستوزیری دکتر مصدق هنوز نظرات خوشبینانهای داشت، در حالی که ارزیابیهای او در بسیاری از موارد درست نبوده است.
او نابسامانیهای داخلی و نارضایتیها را اهمیتی نمیداد و اعتقاد داشت مملکت ما قرنها بدون نفت زندگی کرده و حالا هم میتواند. شاید غلطترین محاسبه فاطمی، مربوط به حمایت مردم از جبهه ملی و عدم فعالیت حزب توده بود، در صورتی که مردم دیگر خسته شده بودند. به نظر من هم مصدق، بیش از حزب توده با شاه و انگلستان دشمن بود.
نظر شما :