پاسخ یعقوب توکلی به خاطرات آیت‌الله منتظری درباره اعدام‌های سال ۶۷

۰۲ شهریور ۱۳۹۰ | ۰۱:۲۳ کد : ۱۱۹۳ از دیگر رسانه‌ها
سایت اصولگرای برهان نوشت:

سالگرد اعدام انقلابی تعدادی از بقایای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در مرداد ماه سال۱۳۶۷، بهانه‌ای شد تا سایت جرس به انتشار بخش‌هایی از کتاب خاطرات مرحوم منتظری در مورد این وقایع بپردازد. منتظری در این خاطرات ضمن اینکه حکم امام راحل در برخورد با بقایای منافقین را اشتباه عنوان می‌کند، ادعاهایی دیگری را هم در مورد بی‌اطلاعی امام از اوضاع کشور و.... پیش می‌کشد. در این زمینه، با استاد یعقوب توکلی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر و جریان‌شناسی سیاسی، به گفت‌‏وگو نشسته‌ایم. گفتنی است عضویت در پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، تدریس در دانشگاه‌های شهید بهشتی و قم، سردبیری نشریه زمانه و مدیریت گروه تاریخ تمدن پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، از جمله فعالیت‌های استاد توکلی است و تاکنون بیش از ۲۰ اثر علمی و پژوهشی به قلم وی منتشر شده است.

 

 

در ابتدا خواهشمندیم توضیح مختصری در مورد علل چرایی و چگونگی وقوع اعدام‌های سال۶۷ و نقش امام(ره) در آن، بفرمایید.

  

امام(ره) شخصیت کاملا استراتژیستی بود که مسایل پیچیده را خیلی خوب می‌فهمید اما برعکس، خیلی‌ها از این شخصیت، توقع رفتار یک مرجع معمولی را داشتند و یا در حل و فصل سوال راجع به این شخصیت خیلی‌ها درمانده شدند زیرا انصافا آدم پیچیده‌ای بود و مسایل پیچیده را می‌فهمید. نقل است از آقای «عراقی» که می‌گفت وقتی قرار شد شورای مؤتلفه تشکیل شود، آن موقع امام از سه مسیر در مورد بنده تحقیق کردند که این آدم کیست؟ آیا پا به پای ما می‌آید یا نه و.... بنابراین، امام(ره) شرایط انقلاب را خوب می‌فهمید. در مورد اعدام‌های ۶۷ باید وضعیت مملکت را در نظر گرفت. در فضایی که تازه از شرایط جنگی خارج شده‌ایم، حالا نیرویی در داخل کشور با شعار مبارزه با امپریالیسم ظهور پیدا کرده بود و نیروی ستون پنجم و آلت دست نیروی نظامی و ارتش دشمن شده بود و سپس به کشور لشکرکشی کرده (در قالب عملیات مرصاد) و یک عده‌ای از آنها هم در داخل زندان بسیج شده‌ و می‌خواهند دست به شورش مسلحانه بزنند. شاید سوال شود که مگر می‌شود از داخل زندان با بیرون ارتباط برقرار کرد؟ باید گفت اساسا اگر زندانی سیاسی نتواند با سازمانش یا سازمانی نتواند با زندانی سیاسی ارتباط برقرار کند، باید فاتحه هر دو را خواند. اصلا اولین کاری که یاد می‌گیرند، نحوه برقراری ارتباط است. به خصوص در فضای ایران که آن قدر‌ها هم مشکلات ارتباطی جدی وجود نداشت و آن روزهایی که در واقع وضعیت جنگ هم بهم ریخته بود، اینها جسارت پیدا کرده بودند.

 

نکته بعدی اینکه اگر عملیات منافقین به پیروزی می‌رسید و کشور دست سازمان مجاهدین خلق می‌افتاد منطقه چه وضعیتی پیدا می‌کرد؟ آن موقع «صدام حسین» و «مسعود رجوی» بر خاورمیانه مسلط می‌شدند و دقیقا چیزی شبیه این وضعیت در جریان «شاه سلطان‌حسین» اتفاق افتاد که در آن زمان ایران از عثمانی‌ها شکست خورد و آنها بخشی از کشور را گرفتند، روس‌ها هم از طرف شمال آمدند و یک اوضاع عجیب و غریبی شکل گرفت. امام(ره) شجاعت به خرج دادند اما دکتر مصدق در ۲۸ مرداد این شجاعت را به خرج نداد و کشور از دست رفت. اگر این اتفاق نمی‌افتاد و جنگ‌های داخلی در کشور شکل می‌گرفت ما در عوض باید صد‌ها هزار کشته می‌دادیم، ولی امام کسی بود که همیشه روش‌های ایشان ضدجنگ‌ترین روش‌ها بوده است. بنده بر اساس تبیین و تعیین استراتژی زندگی حضرت امیر (علیه‌السلام) برای حضرت امام(ره) اصولی را معتقدم. حضرت امیر یکی از جنگ‌گریز‌ترین انسان‌های دنیا بود. وقتی تعداد جنگ‌های ایشان را می‌بینیم، به این نتیجه می‌رسیم که امام (علی‌السلام) خیلی ملاحظه می‌کردند و خیلی اصرار و پافشاری می‌کنند که جنگ شروع نشود. حتی در جنگ با «عمرو بن عبدود» که یکی از بزرگ‌ترین افتخارات ایشان است، کلی ابن عبدود را معطل کرد و از او خواست که اصلا نجنگد. چون اگر عمروبن عبدود معرکه را خالی می‌کرد،‌‌ همان نتیجه حاصل می‌شد یعنی چه با کشته شدن او چه با خالی کردن میدان توسط او نتیجه جنگ یکی بود؛ شکست دشمن. باز خالی شدن میدان به مراتب بهتر بود یعنی برای اینها حماسه تولید نمی‌کرد بلکه این شکست روحی را هم برای اینها ایجاد می‌کرد زیرا خورد شدن قهرمان می‌تواند یک موضوع حماسی ایجاد کند. از این رو در سیره حضرت امیر می‌بینیم که آن حضرت جنگ‌گریز‌ترین انسان خلایق در دنیاست.

 

درباره امام(ره) هم همین وضعیت را شاهد هستیم. امام(ره) جنگ‌گریز است اما اگر در آنجا دست به آن اقدام نمی‌زد کشور وارد یک جنگ داخلی مسلحانه می‌شد یعنی توانست با محاصره کسانی که با دشمن متحد شده بودند از خطر جلوگیری کند. بعد به لحاظ فقهی نیز مساله مشخص بود و دقیقا‌‌ همان اقدامی که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با بنی‌قریضه انجام داد، از سوی امام(ره) هم صورت گرفت. البته بنی‌قریضه مسلمان‌ها را نکشتند. با مسلمانان متحد بودند اما به مشرکین پیغام دادند اگر شما بیایید ما هم از پشت به مسلمانان حمله می‌کنیم. پیامبر به اینها فرصت هم دادند اما به خاطر پیمان‌شکنی نظامی، سرانشان اعدام شدند. اینجا هم پیمان‌شکنی نظامی کرده بودند؛ امنیت داخلی را مصادره کرده بودند، از این رو مبنای شرعی مساله هم مشخص است. اگر مجاهدین خلق در آن پروژه به پیروزی می‌رسیدند از آن طرف هم در داخل شورش می‌کردند، از سوی دیگر عده‌ای هم بودند که ناامید شده بودند و می‌توانستند یک الگوی نظامی را در داخل کشور به راه بیندازند و اصلا می‌توانستند جنگ داخلی راه بیندازند. در نظر بگیریم دو، سه هزار نفر اسلحه به دست بیایند در سطح شهر جنگ داخلی به راه بیندازند، در جنگ داخلی که به راه می‌افتد، کسان دیگری هم که حامیان اینها هستند جمع می‌شوند و تبدیل به صد هزار نفر می‌شوند. آن وقت اگر بخواهید صد هزار نفر را داخل شهر خلع سلاح کنید چه تعداد کشته می‌دهید؟ غیر از این صد هزار نفر، چه تعداد خودتان باید کشته بدهید.

 

 

منتظری در این خاطرات ادعاهایی را مطرح کرده است از جمله اینکه: «حکم امام یا جعلی بوده و یا امام اشتباه کرده است»، «اخبار و اطلاعات به امام نمی‌رسیده و امام بی‌اطلاع از وضع کشور بود»، «رنج‌نامه سیداحمد دارای مطالب کذب بود»، «عده‌ای درون نظام برضد منتظری توطئه کرده بودند و قصد حذف مرا داشتند» و... به این ادعا‌ها چگونه می‌شود، پاسخ داد؟

 

واقعیت مساله این است که انسان‌ها در مواضع مختلف حرف‌های گوناگونی می‌زنند. سیاسیون هم همین طور هستند، شخصیت‌ها در مواضع مختلف صحبت‌های گوناگونی مطرح می‌نمایند. این حقیقت ضمیر وجودی آدمی است. من در جلسه‌ای با چند نفر از آمریکایی‌ها که در مورد تاریخ شفاهی کار می‌کردند و در مورد بحران موشکی کوبا بحث شفاهی داشتند و خودشان منتقد بودند، پرسیدم که چه طور رییس‌جمهور شما، مسوولین کشور شما تا زمانی که در مسوولیت هستند یک موضع دارند و وقتی از‌‌ همان مسوولیت کنار می‌آیند موضعشان تغییر می‌کند و کار خودشان را نقد می‌کنند؟ جالب است برژینسکی تا زمانی که در پست بوده، مخالف هرگونه ارتباط با ایران بود سخت‌ترین دشمنی‌ها را در ذهن داشت اما وقتی کنار رفت مدافع ارتباط با ایران شد.

 

این واقعیت بشر است. بشر در ظرف زمانی و مکانی که هست یک دیدگاهی دارد و وقتی که این ظرف زمان و مکانش تغییر پیدا می‌کند ممکن است دیدگاه‌هایش نیز تغییر بکند. به خصوص اگر تزلزل شخصیتی هم در آدم وجود داشته باشد و خصوصا اگر این ظرف زمانی و مکانی به واسطه اختلاف و مشکل تغییر پیدا کرده باشد. این فقط مربوط به شخص آقای منتظری نیست. همه آدم‌ها این چنین هستند. وقتی کسی از مجموعه‌ای جدا می‌شود منتقد آن مجموعه نیز می‌شود و نسبت به آن شاکی می‌گردد و این یک مقداری برای جامعه ما خطرناک است. نتیجه‌اش این می‌شود که اعتماد جامعه ما نسبت به مسوولین از دست می‌رود. مردم می‌گویند: ما چه می‌دانیم شما امروز این حرف را می‌زنید، فردا که مثلا خانه‌نشین شدید حرفی غیر از این نزنید؟

 

واقعیت قصه این است که بحث‌هایی که آقای منتظری مطرح می‌کرد درست است که در موضع متنافر با نظام صورت گرفت، اما این موضع متنافر با نظام او دقیقا بر این دلالت دارد که آن تصمیمی که در مورد ایشان گرفته شد، تصمیم درستی بود. اینکه ایشان وقتی برکنار شد به این صورت مخالف از آب درآمد و اختلافاتش را با نظام نشان داد، خود این مساله حکایت از این دارد که برکناری آقای منتظری کاملا معقول و منطقی بوده و این بهترین کاری بود که امام انجام داد.

 

ولی اصلی‌ترین مساله، مساله شخصیت‌شناسی است که از خود آقای منتظری اینجا ظهور و بروز پیدا می‌کند. از این رو وقتی که ما شخصیت‌شناسی آقای منتظری را در خاطراتش در نظر می‌گیریم، مشاهده می‌نماییم که چقدر وضعیت ایشان متزلزل شده؛ وقتی که می‌آید خاطراتش را می‌نویسد، چقدر با نظام زاویه تنافر دارد؟ این موضع مخالفت یک وجه اساسی هم دارد، اینکه آقای منتظری می‌خواهد خود را تطهیر کند. تطهیر آقای منتظری با تخریب امام شدنی نیست چرا؟ برای اینکه ایشان جانشین امام بود، شاگرد امام بود، ایشان می‌گفت ما امام را مرجع تقلید کردیم و... پس باید چه کار کرد؟ راهی که وجود دارد این است که امام را از معرکه دور بکند یعنی به جای اینکه بگوید امام این فعل را انجام داد چون خودش هم متهم به فعل است، امام را متهم به عدم وقوع فعل می‌کند و می‌گوید امام بی‌اطلاع است. حرف‌های منتظری در خاطراتش عمدتا بر اساس این محور جلو می‌رود، چون اگر بگوید امام در جریان بوده، پای خودش نیز به میان می‌آید و آن وقت باید بایستد به سوالات دیگری جواب بدهد. از این رو بهترین کار این است که آقای «ری‌شهری»، «حاج آقااحمد» و دیگران مورد سوال واقع بشوند، نه امام.

 

 

به نظر می‌رسد در نظرهای منتظری نوعی تناقض دیده می‌شود، بالاخره او خودش را نظریه‌پردازان ولایت‌فقیه می‌داند، از سوی دیگر وقتی ماجراهای اعدام‌ها را شرح می‌دهد و آن را اشتباه امام عنوان می‌کند، می‌گوید: «سیستم یک نفره منجر به اشتباهات بزرگ می‌شود»، این سیستم یک نفره‌‌ همان تئوری ولایت‌فقیه است؟

 

ایشان مساله ولایت‌فقیه را همراه با امام فهمیده و بعد خودش تقریر کرده و به طور مفصل بحث کرده است. ما نمی‌خواهیم در اصل نظرهای فقهی ایشان تردید بکنیم. اما سیستم یک نفره همه جای دنیا هست. همه جای دنیا تصمیم‌گیری نهایی یک نفره است. سیستم دو نفره کجاست؟ کجا رییس‌جمهور دو نفر است؟ در دوران‌های قدیم پادشاهان دو نفره بودند؟ بله؛ بحث شورایی مطرح هست ولی آنجا هم یک نفر اجرا می‌کند. این نظام یک نفره که ایشان فکر می‌کنند منتهی به فساد و اشتباهات این چنینی می‌شود، اگر دست خود آقای منتظری بود چی می‌شد؟ منتهی به اشتباه نمی‌شد؟ ایشان اگر برکنار نمی‌گردید قرار بود به این سیستم یک نفره تکیه بکند. ایراد این چنین در واقع یک سلب مسوولیت و به اصطلاح پاک کردن مساله است.

 

اول؛ سیستم دو نفره و سه نفره کجای دنیا وجود دارد؟ سپس جوامعی که سیستم آنها چند نفره بود، مرتکب اشتباه نشدند؟ اگر بحث وقوع اشتباه هست، به طور طبیعی در بحث ولایت‌فقیه ما محدودیت‌هایی را انتخاب کرده‌ایم که آن را کم می‌کند که خود ایشان هم نوشته است. محدودیت‌هایی مانند ویژگی‌های اخلاقی، فقهی و علمی ولی فقیه و جایگاهی که نشسته است، همه اینها پتانسیل عدم اشتباه ولی فقیه را بالا می‌برد. در نظام ولایت‌فقیه همه آن چیزی را که ممکن است در دنیا برای رهبر سیاسی مایه فساد به شمار رود، محدود کرده‌ایم. طرح مساله این گونه اتفاقا نشان می‌دهد که ایشان اصلا تعلق خاطر به چیزی که نوشته‌اند، ندارند و این بحث را شاید خیلی جا‌ها دیگران برایش ویرایش کرده‌اند. در منظر تاریخ‌نگاری به نظر می‌رسد که کسانی دیگری هم در نوشتن متن دست داشته‌اند.

 

 

به نظر شما جریان سبز و رسانه‌های آنها چرا پس از ۳۰ سال این موضوع را برجسته و مطرح می‌سازند؟ ‌آیا مطرح کردن ادعاهای بالا در مورد امام و دفاع از منتظری با ادعای خط امامی بودن جریان سبز و رهبران آنها تعارض ندارد؟

 

شما باید دشمن را بشناسید. وقتی کسی دشمن می‌شود و می‌خواهد دشمنی کند، برای دشمنی کردن از هر چیزی استفاده می‌نماید. نکته دیگر اینکه، آقای منتظری زحمت کشید شبهه‌ای را وسط مجموعه‌ای از شبهات انداخت که حالا اصحاب «جرس» و «بی. بی. سی» و اینها جای خود دارند. سال‌های سال باید خیلی‌ها راجع به این فکر و مطالعه کنند و اشتباهاتش را بیان کنند ولی این طور نمکدان شکنی تاکنون سابقه نداشته است. آقای منتظری به شدت نمکدان‌شکنی کرد. بعضی‌ها نمک می‌خورند و نمکدان می‌شکنند ولی بعضی‌ها هستند که نمکدان را سر صاحب نمکدان می‌شکنند. اما خط امامی که این جریان مطرح می‌کنند، خط امام نیست، خطی است که می‌خواهد منتهی به حذف رهبری شود. حکایت همان‌هایی است که آمدند گفتند: «حسبنا کتاب الله...» یا چون پیامبر در خانه عایشه از دنیا رفت او ام‌المؤمنین است و باید پشت پرچم ام‌المؤمنین همسر پیامبر قرار بگیریم، آنها هم از خانواده پیامبر سخن می‌گفتند مگر اصحاب جمل نماز نمی‌خواندند؟ مگر اصحاب جمل سیف‌الاسلام و طلحه‌الخیر نبودند؟ ام‌المؤمنین نبودند؟ پشت ادعای خط امامی، کسان دیگری هستند. منطقی است که از محمل خط امام استفاده بکنند. ولی مساله اینجاست شما که ادعای خط امام می‌کنید، کجای آن ایستاده‌اید؟ این میدان است و شما کجای اردو هستید؟ اردوی شما کجاست؟ در چه صفی ایستاده‌اید و برای چه اردویی تیر می‌اندازید؟ کجای صف ایستاده‌اید؟ صفی که پشت سرش‌‌ همان اسراییل و غرب هستند؟ این صف حمایت از امام است؟ نه خط امام، محمل است آنچنان که قرآن محمل شد.

 

 

منبع: پایگاه تحلیلی برهان

 

کلید واژه ها: آیت الله منتظری اعدام سال 67


نظر شما :