محمدحسین بنکدار: کودتای ۲۸ مرداد کار مصدق بود
در مورد مصدق بگویید فکر میکنید مصدق نفت را ملی کرد؟
مصدق از اول حکومتش میگفت: «ایدن گفته ما نمیتوانیم با مصدق کنار بیاییم، باید با جانشین مصدق کنار بیاییم.» این حرف را مصدق بارها تکرار میکرد و جا میانداخت. اگر میخواهند حرفشان را به کرسی بنشانند، باید من ساقط شوم و جانشین من با انگلستان کنار بیاید. همیشه میپرسم یک نفر یک خدمت چشمگیر از مصدق نام ببرد. یا اگر مصدق این مجلس نیمبند خودساخته را با رفراندوم قلابی منحل نمیکرد، چهکسی میتوانست او را عزل کند؟ این دو سؤال را هیچکس نمیتواند پاسخ دهد.
در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، مصدق میگوید: «هریمن آمد و ملی شدن صنعت نفت را به رسمیت شناختیم.» انگلیسیها ملی شدن صنعت نفت را به رسمیت شناختند، اما تکلیف هیچیک از شرکتهای تابعه (نزدیک به ۹۰ شرکت) را روشن نکردند. نفت عراق، قطر، کویت، پالایشگاههای تازه تأسیس در اسراییل، زلاندنو، استرالیا و... جزو شرکتهای تابعه نفتی ایران بودند. ارزش آنها صدها میلیون دلار بود. اینها را من نمیگویم، منوچهر فرمانفرما، پسردایی مصدق میگوید که کارشناس نفت است. در ملی شدن صنعت نفت، تمام این شرکتها از ید قدرت ایران خارج شد. مصدق در این شرایط گفت: «مثل نفت ونزوئلا که ۴ میلیون بشکه صادر میکردند، ما ۳۲ میلیون، هشت برابر آنها صادر میکنیم. حاضرم ۶۴۰ میلیون غرامت به انگلستان بدهیم؛ ۱۶۰ میلیون هم بابت این ۱۰ ساله که قراردادشان را فسخ کردیم!» یعنی میخواست سرجمع ۸۰۰ میلیون بدهد. مصدق فاتحه نفت را خواند. در ملی شدن صنعت نفت، آمریکاییها میخواستند جانشین انگلیسیها شوند. همانطور که آیتالله کاشانی در آخرین نامهاش میگوید: «همانطور که در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسون هم یادآوری کردم آمریکا ما را در ملی شدن صنعت نفت یاری داد. اکنون بهصورت ملی و دنیاپسندی میخواهد ثروت عظیم ما را بهوسیله شما به چنگ آورد.»
دهم تیر دکتر عبدالله معظمی بهجای آیتالله کاشانی آمد. زاهدی هم در مجلس بود. چند روز قبل از سیام تیر گفتند که طرفداران دولت به مجلس میریزند و مخالفان دولت و دشمنان ملت را از مجلس بیرون میکنند. با این بهانه زاهدی را از مجلس بیرون بردند. در کتاب «امید ناامیدیها» دکتر کریم سنجابی نوشته که از دکتر معظمی میپرسند، شما با دستور و موافقت مصدق این کار را کردی یا نه؟ میگوید: با اجازه دکتر مصدق کارها را انجام دادم. زاهدی را از مجلس بیرون بردند و از ۳۰ تیر تا ۲۵ مرداد، ۲۵ روز فرصت داشتند. در این مدت زاهدی هر کاری دلش میخواست انجام داد. مصدق او را به بیرون فرستاد. در آنجا هم قبل از ۳۰ تیر، جاده را صاف کرد که ۸۰۰ میلیون غرامت بدهیم و با شرکت نفت قضیه را جمعوجور کنند. بزرگترین خیانت را در ماجرای ملی شدن صنعت نفت مرتکب شدند. همه شرکتهای تابعه با درآمدهای خوب را بخشید. آمریکاییها مصدق را دعوت کردند. دکتر بقایی اسناد خانه سدان را که مرکز جاسوسی انگلیس بود پیش مصدق برد. میان این اسناد، اسناد جاسوسی دکتر احمد متین دفتری هست که اسماعیل رایین چاپ کرده. دکتر شاپور بختیار هست، خیلیها هستند. مصدق هم فراماسون است که سند قسمنامه او را دارم. بیشتر طرفداران و وزرای دکتر مصدق جزو عوامل فراماسون و وابسته انگلستان بودند. مثل مهندس سیفالله معظمی، برادر دکتر عبدالله معظمی که در دوره پانزدهم نماینده مجلس بوده و در دوره هفدهم بهجای آیتالله کاشانی ۲۰ - ۲۵ روز مینشیند، در کتاب خاطرات دکتر بقایی هست که نوشته: روزی دکتر مصدق مرا خواست، رفتم. مصدق جلسهای تشکیل داده بود برای رفتن به آمریکا. وقتی شروع کرد، گفت: متین (متین دفتری، دامادش) هم مریض است و میخواهد همراه ما بیاید. دکتر بقایی میگوید: سند جاسوسی متین را به تو دادم. کلی توضیح داده بود و سند و مدرک نشان داد که کاغذها را گرفت و خواند و روی لبه تخت گذاشت و موقع رفتن به من داد که بردارم و بروم. یعنی اصلا به حرفهایم گوش نکرد. عادتش بود هر حرفی که به مذاقش خوش نمیآمد، گوش نمیداد و حرفها را قاطی میکرد. بعد از چند دقیقه گفت: متین با خرج خودش همراه من میآید. دکتر بقایی میگوید: خیلیها هستند که حاضرند خرج هیأت همراه را هم بدهند و بیایند. بعد مصدق میگوید: «او سوگلی خانم من است، اگر نیاید، زنم همین چهار شوید روی سرم را میکند.» دکتر بقایی به مصدق میگوید: به هر حال من مخالفم. جواب مردم را چه میدهید؟ مصدق میگوید: مردم به این کارها چه کار دارند! روز یکشنبه که میخواستیم حرکت کنیم، چمدان متین دفتری را دیدم. پرسیدم: مگر او هم میآید؟ گفتند: بله. مصدق پنجشنبه دستور داد که مجلس سنا را برپا کنند، به ریاست همان تقیزاده که مصدق گفته بود: مادر دهر چنین خائنی نزاییده. اما وقتی به مجلس رفت، با تقیزاده روبوسی کرد!
مهمانی آمریکایی برای چه بود؟
میخواستند هیأت نفت را به شورای امنیت ببرند. در گزارش مصدق هست که ژرژ مگی با مصدق صحبت میکند. مصدق هم میرود به بیمارستانی که شاه در آن بستری بوده، آنجا یک اتاق میگیرد. روز آخری که برمیگشتند، در هتل، دکتر محسن اسدی مترجم رسمی هیأت نشسته بوده، تعجب میکند و میگوید: «خیلیها انگلیسیشان از متین دفتری بهتر است، برای چه او را آوردند؟» قضیه از اول هم مشکوک بوده است.
اینکه میگویند مصدق قانونی کار میکرد، درست است، بعضی معتقدند خود او بیشتر از همه قانون را زیر پا میگذاشت؟
مصدق وقتی رسید، انتخابات دوره هفدهم مجلس را برگزار کرد. در زابل عدهای کشته شدند. مصدق قرعهکشی کرد که فرمانداران را عوض کند. مثلا در یزد با حائریزاده مخالف بود؛ پنج اسم از یک نفر را نوشت و داخل پاکت گذاشت و بعد گفت قرعه کشیدیم!
انتخابات را شروع کرد و قول داد که انتخابات سالمی انجام دهد. دکتر مصدق ۵۴ فراماسون را به مجلس فرستاد که صورت این اسمها را دارم. مثلا در یزد محمد هراتی و حسین کوراوغلی، نماینده بودند. بهجای اینها رضا صرافزاده از باند سیدضیاءالدین طباطبایی را آورد که فراماسون و کارخانهدار بود. سیدمحمود جلیلی، پسر سیدکاظم جلیلی درهزرشکی را آورد که پای منقل تریاکش، وکیل و وزیر عوض میکردند. عبدالله گلهداری اینها را در خاطراتش نوشته است. چنین افرادی را مصدق به مجلس آورد.
از جمله دکتر عبدالکریم فقیهیشیرازی که وردست دکتر سیدحسن امامی، امامجمعه تهران بود؛ مدیر روزنامه «پرچم اسلام». ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ که میخواستند شاه را بکشند؛ کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام را به فخرآرایی داده بودند. معلوم میشود نقشه کشیده بودند که فوریت آیتالله کاشانی را بگیرند که سرتیپ محمد دفتری (همان که روز ۲۸ مرداد مصدق را آورد) فرماندار نظامی و رییس شهربانی ورق را برگرداند. نردبان گذاشت و رفت خانه آیتالله کاشانی، بدون لباس ایشان را گرفت و آورد و به قلعه فلاکالافلاک تبعید کردند و از آنجا هم به لبنان فرستادند. دکتر عبدالکریم فقیهیشیرازی را همین مصدق از خرمآباد آورد. تمام عوامل انگلستان را روی کار آورد؛ ۷۹ کرسی از ۱۳۶ کرسی. یک کرسی هم حسین فاطمی بود که معاون نخستوزیر را قبول کرد و رفت. اسماعیل پوروالی، مدیر روزنامه «بامشاد»، از قول حسین فاطمی نوشت: «بعد از حسین علا یا قوامالسلطنه، مصدق یا سیدضیاء سر کار میآید. هر یک از این سه نفر بیایید، من معاون نخست وزیرم.» مصدق این مجلس نیمبند را ساخت. نامه نوشت که ۸۰ درصد وکلا، ملیاند. یعنی بقیه که مردمیاند؛ غیرملیاند. در صورتیکه ملیها، غیرملی بودند. مجلس باید افتتاح میشد. شاه مجلس را افتتاح کرد. برای اولینبار در تاریخ مشروطه، نخستوزیر (مصدق) در مجلس افتتاحیه مجلس هفدهم شرکت نکرد. بعد استعفا کرد. بعد از استعفا، وزرا باز رأی تمایل دادند. شاه گفت: برو وزیرانت را تعیین کن. وزرا را تعیین کرد بهجز وزارت جنگ که خودش میخواست آن را تصاحب کند. در واقع این خواسته، بهانه کنارهگیری است و میخواهد فرار کند که مجلسیها مثل دکتر بقایی، آیتالله کاشانی، مکی و حائریزاده دستشان به او نرسد. مصدق هر لایحهای که به مجلس میداد، میگفت: این با رای اعتماد همراه است. که اگر رأی اعتماد ندادند، کنار برود. مجلسیها، مخالفان هم به او رأی میدادند.
وقتی مصدق میگوید: وزیر جنگ را خودم انتخاب کنم. شاه میگوید: پس من چمدانهایم را ببندم. مصدق غش میکند و در خانه را به روی خودش میبندد و کسی را راه نمیدهد. مکی به زحمت به داخل خانه میرود. استعفای مصدق را میبیند و میگوید: هر کس این را ببیند میگوید شما از قبل زد و بند کردید. مکی آن را تصحیح میکند. پس از آن ۳۰ تیر به وجود میآید. آیتالله کاشانی و دکتر بقایی ورق را برمیگردانند و باز هم مصدق سر کار میآید. از همان روز ششم مرداد، آیتالله کاشانی میگوید سرلشگر احمد وثوق، کفنپوشان را در کاروانسرای سنگ نرسیده به کرج گرفته و زده. کفنپوشان کرمانشاه و همدان را مجروح کرده. علیاکبر اخوی، سیتیزن آمریکاست، نصرتالله امینی اراکی وابسته است. مصدق در تهران میگوید: اینها حقوق نمیگیرند و هر یک از آنها خدمتگزار هستند. اگر آقا میخواهند از تهران خارج شوند، چرا ایشان، من از نخستوزیری کنار میروم.
منبع: هفتهنامه پنجره
نظر شما :